ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

۱۳۰ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است


چند ذکر دودمه و دم پاره با موضوعات ذیل در ادامه مطلب جهت استفاده قرار گرفته است


حضرت عبدالله ابن الحسن (ع)

حضرت قاسم ابن الحسن (ع)

حضرت علی اصغر(ع)

حضرت علی اکبر(ع)

حضرت عباس (ع)

شب عاشورا

روز عاشورا - وداع از حرم

شام غریبان

تنور خولی

خروج کاروان از کربلا

کاروان اسرا در کوفه

کاروان اسرا در شام

اربعین حسینی


جهت مشاهده متن دودمه و دم پاره ها به ادامه مطلب مراجعه نمایید





عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


سیدبن طاووس گوید: پس از آن که امام حسین (علیه السّلام) به شهادت رسید،

عمر سعد ملعون در میان سپاهیان خود فریاد زد:

من ینتدب للحسین فیوطّی الخیل ظهره؟ 

چه کسی حاضر است بر حسین (علیه السّلام) اسب بتازد و پشت او را با اسبان لگدمال کند؟ 

ده نفر از گروه طاغیان این کار را پذیرفتند ...

و آن قدر پیکر مقدس امام حسین (علیه السّلام) زیر سم اسبان

لگدمال کردند، حتی رضو اظهره و صدره، استخوان های پشت و سینه ی آن حضرت خرد شد.

مرحوم عبدالرزاق مقّرم می گوید: هر کدام از این اسب ها به هر شهری که می رسیدند، نعلشان را می

کندند و به عنوان تبرّک بالای منازل خود آویزان می کردند و یا می کوبیدند، در اثر همین کار، رفته رفته عمل

مزبور سنت شد و بعد از آن اکثر مردم نظیر همان نعل ها را می ساختند و بالای درب خانه ها آویزان می

کردند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مرحوم شیخ جعفر شوشتری می گوید: در روز عاشورا، چهار جا، چهار عضو بدن ابی عبدالله به خاطر بی

آبی از کار افتاده بود، که حتی شاید اگر آب هم می دادند، کار از کار گذشته بود و فایده نداشت.

اولین جایی که از عطش از کار افتاد چشمان امام حسین (علیه السّلام) بود، امام صادق (علیه السّلام)

می فرماید: جدّ ما در روز عاشورا، از شدت عطش چشمانش آسمان را دود می دید.

دومین عضو، لبهای آقا بود، می دونی چرا؟ حمیدبن مسلم می گه دیدم لب های حسین علیه السلام

مانند دو چوپ خشک شده به هم می خورد، دیدم از لبهای حسین داره خون می آید.

سومین عضو زبان حضرت بود، همان زمان که علی اکبر را بغل گرفت، زبان در دهان علی گذاشت، علی

اکبر دید بابا از خودِ او تشنه تر است.

چهارمین عضو جگر حسین بوده، هلال بن نافع می گوید، آمدم نزدیک گودال، جنگ تمام شده، از بالای

گودال نگاه کردم، دیدم لبهای حسین تکان می خورد، نزدیک تر رفتم، گفتم شاید حسین نفرین می کنه،

دیدم می گوید: «لشگر جگرم از تشنگی می سوزد» از گودال آمدم بیرون، سریع رفتم آب آوردم، دیدم شمر

داره بیرون می آید، گفت کجا می روی، گفتم می روم پسر فاطمه را سیراب کنم، گفت زحمت نکش، من

سیرابش کردم ... .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ذبح کردن و نحر کردن دو چیز است: ذبح کردن سر از بدن جدا کردن است، و نحر این است که نیزه یا کاردی

در نحر او، که گودی گردن است، فرو می برند، مانند شتر که او را نحر می کنند. لذا خطاب به ابی عبدالله در

فقرات زیارت می خوانیم (السلام علی من هو نحره منحور)

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دیگه به زانو شد حضرت،به عنوان یک انسان،تشنگی دیگه غلبه کرد،چون زخم ها زیاده،عددش

بالاست،حضرت به زانو شد،ولی رو زانو قامت داشت،همین باعث شد،تیر سه شعبه تو قلبش خورد،روایت

مقتل این طوریه،میگه هر کاری کرد،چون عمیق فرو رفته بود،نتوانست حضرت،از جلو تیر رو بیرون

بیاره،اینجاست مادرش داد میزنه،آی....میفرماید: دست برد،عقب سر،تیر و بیرون آورد،مثل فواره خون میزد

بیرون،خونها رو گرفت:رو صورتش مالید،فرمود: بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله،یه

وقت دیدن حضرت صورتش رو گذاشت رو خاک،تا حضرت صورتش و گذاشت رو خاک، ریختن همه، یکی

انگشت جدا میکرد، روایت میگه:برای اینکه حضرت دیگه نتونه از خودش دفاع کنه، دستاشو از مچ

بریدند.حسین.....

بهانه دارد این دلم         به کربلا سفر کند        بر آن ضریح محترم         به چشم تر نظر کند 

میکُشی مرا حسین 

فدای خاک کربلا            حریم قتلگاه تو      همان مکان که بوده است     به خیمه ها نگاه تو 

از اون جا به خیمه ها نگاه میکرد 

جان مادرت حسین     جان خواهرت حسین    کن به من عطا حسین      میکُشی مرا حسین 

فدای تشنگی تو      که سوخته گلوی تو     فدای زخم خنجری         که مانده است به روی تو 

قاری بریده سر           روی نیزه در به در           کشته ی خدا حسین 

یه شب اومدی برای یه سالت روضه خوندم برو، وقتی زینب سلام الله علیها بهش میگه، مُرَمل بالدماء،مقطع

الاعضاء، اون بچه هایی که از تو خیمه اومدن بیرون،دیدن همه چیزو چیکار میخواستن بکنند ؟بیخود نبود

فرمود:عمه جان،زینب جان، بگو همشون ، علیکم بالفرار،بگو فرار کنند،این نامردها رحم نمی کنند،آی آی

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@



جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شب و روز عاشورا  و روضه حضرت اباعبدالله الحسین(ع)

به ادامه مطلب مراجعه نمایید




عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


شیخ جعفر شوشتری می گوید، اگر همه ی شهدا لحظه ی آخر آب از دست پیغمبر خوردند،

عباس (علیه السّلام) نخورده، گفته اون آب را نمی خورم، برادرم تو خیمه لبهاش خشکیده ... .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

گفت داداش من فردا چکاره ام؟ فرمود: برو آب بیار،

جاسوس های دشمن متوجه شدند، اومدند خبر رسوندند

(قبلاً خیلی ها برای بردن آب آمده بودند) گفتند: فردا خود عباس (علیه السّلام) میاد علقمه، ترس بین

لشگر دشمن افتاد، 400 هزار تیرانداز اومدند برا یک نفر، کنار شریعه.

تا روزی که اذن جهاد داده شد، هیچ کس عباس (علیه السّلام) را در لباس رزم ندید، دیدند صبح عاشورا

رفت تو خیمه، لحظاتی نگذشت، پر خیمه را کنار زد، بچه ها همه نگاه کردند، ماشاءالله، الله اکبر، حیدری

شمشیر حمایل کرده، خوود به سر گذاشته، زره به تن کرده، مثل علی سپر دست گرفت، اما از صبح تا

عصر ناراحت دست به قبضه ی شمشیر، آقا ! هر موقع اجازه بده من اینها را تار و مار کنم، امام حسین

(علیه السّلام) اجازه نمی ده، می گوید تو کنار من باشی، من آرامم،

اما رفت آخر میدان انی علی العباس اغدو بسقا ... .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

وقتی حضرت یوسف چشمش به لباس برادرش بنیامین افتاد، دید چند جای آن نام یوسف بافته اند،

فرمود: این چیست؟

بنیامین گفت: این نام برادر من است که از او جدا شدم، گفته اند: گرگ او را خورده، یوسف فرمود: تو آنجا

بودی وقتی برادرت را گرگ خورد، گفت نه اگر بودم جانم را فدایش می کردم.

بعد زمانی که یوسف سر سفره دست دراز کرد طعام بخورد،

بنیامین «صیحه زد و گریه کرد، احوالش متغیر شد، یوسف گفت: چی شد،

گفت: امیر ببخشید، چشمم که به دست شما افتاد، دیدم خیلی شبیه دست برادرمه.

بنیامین شبیه دست برادر را دید، احوالش تغییر کرد، آه از آن وقتی که چشمان حسین به دستای بریده ی

برادر افتاد، بی خود نبود دست به کمر گرفت و فرمود: «الان انکسر ظهری»

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

چقدر تو عزیزی آقا، بعضی نوشتن واقعه کربلا که تمام شد، کاروان رفت مدینه، یک سخنگو داشته، بنا بود،

جواب او بده، یکی می گفت: پدرم، یکی عمو، وقتی ام البنین آمد ،مثل کو هی از وقار، فرمود از کربلا چه

خبر؟، گفت خانم فزندانتان شهید شدن، مثل این که نشنید، فر مود چه خبر؟ مثل اول شنید ،غضبناک شد،

تمام آنها که زیر آسمانند، تمام بچه هام  فدای حسین شوند، گفت: از حسین بگو.

تو عاشق عباسی، باب الحو ائج، وقتی رفتی کربلا،سر از پا نمی شناسی، کنار حرم عباس، هر حرفی نگو،

از سکینه نگو

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دختر امیرالمومنین علیه السلام زینب کبری سلام الله علیها خیلی مصیبت دید، داغ جد و مادر و پدر

بزرگوارش، وقتی مادر رفت فریاد زد: وا اماه، وقتی پدر رفت ناله وا ابتاه ،وقتی امام حسن علیه السلام

رفت ناله وا اخا، وقتی ابا الفضل علیه السلام رفت صدای ضجه ای بلند شد از خیمه،

صدا می زد وای امان از اسیری .

قتلگه دریای خون شد          شمر با خنجر برون شد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ام البنین به  اهل مدینه گفت :به من ام البنین  نگویید این مال وقتی است چهار پسر داشتم .

همه رفتند، ابا الفضل سر پایین، آقا سینه ام تنگ شده ،آقا فرمود: عبا س با هم می رویم میدان ،رفتند،

قرار گذاشتند هر کدام به آب رسید، علا مت بدهد، عبا س رسید یه نگاه کرد، آب رو آب ریخت ،مشک رو پر

کرد، فریاد زد انا بن علی المرتضی، امام حسین متو جه شد، صدا زد انا بن محمد مصطفی، دست راست

عبا س را بریدن ،به دست چپ داد مشک را، فریاد زد انا بن علی المرتضی، حسین گفت انا بن فاطمه

الزهرا، هر چه امام صدا زد، صدای عبا س نیامد، دو دستش را قطع کردند، مشک به دندان اومد ،گفت: می

گن یل عرب تویی، گفت: نا نجیب وقتی اومدی دست ندارم، گفت اگه تو نداری من دارم، به فرق عبا س زد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امشب شب تاسوعا ست ، امشب شب آن آقایی است که غیر مسلمانها هم به او متوسل می شوند ،

امشب دست به دامن آن آقایی بزن که دستگیر عالم است ، باب الحوائج است .

گفت در عالم خواب خدمت امام زمان رسیدم ، دیدم نامه هایی جلوی آقاست ، آقا نامه ها را بعد از خواندن

به کناری می گذارند . اما بعضی نامه ها را می خواندند و به چشم می گذاشتند

از آقا پرسیدم ، آقا این نامه ها چیه ؟

فرمودند : این نامه ها حاجات محبّان ماست که به امام زاده ها متوسل شده اند . پرسیدم : آقا جان چرا

بعضی از این نامه ها را به چشم می گذارید .

فرمودند :آخر این نامه ها ، حاجاتی است که مرا به عمویم عباس قسم داده اند  .

چه گذشت بر امام حسین ، وقتی آمد کنار بدن غرق به خون برادر ، سر برادر را به دامن گرفت ، خونهای

چشمانش را پاک کرد فرمود : اَلآن اِنکَسَرَ ظَهری ،وَ قَلّت حِیلتی وَ شَمَّت بی عَدوّی

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

معمولاً وقتی بچه ای به دنیا می آید ، اول بابایش را صدا می کنند

خدا به تو فرزندی عطا کرده ، وقتی عباس متولد شد ،

مادرش ام البنین قنداقه عباس را داد دست امیرالمؤمنین ،نگاهش به صورت علی است ،

می خواهد ببیند علی خوشحال می شود یا نه ، دید امیر المؤمنین خم شد دستهای عباس را می بوسد و

گریه می کند . عرضه داشت آقا دستهای بچه ام مگر طوری است ؟

فرمود : نه ام البنین ، بهترین دستی است که خدا خلق کرده است، من این دستها را به خاطر خدا

می بوسم ، آقا چرا گریه می کنی ؟ حضرت قضایای کربلا و شجاعت عباس ، جدا شدن دستهای نازنین

عباس را برای ام البنین گفتند ، تا شنید دستهای عباس در راه حسین از بدن جدا می شود فوراً از جا بلند

شد قنداقه عباس را گرفت از دست مولا ، هی دور سر حسین می گرداند

و می گوید : عباسم به قربانت شود .

اما عاشقان اباالفضل (حاجت دارها ، مریض دارها ) اینجا علی دستهای عباس را می بوسیدوگریه می کرد

اما کربلا دیدند امام حسین در بین نخلستان پیاده شد شیئی را برداشت به چشمانش می مالید

و می بوسید آن دستهای بریدة عباس برادر بود .

آن نخل به خون تپیده را می بوسید                         آن مشک ز هم دریده را می بوسید

خورشید کنار علقمه خم شده بود                                    دستان ز تن بریده می بوسید

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@



جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شب و روز تاسوعا و روضه حضرت ابالفضل العباس

به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


هر روضه ای از روضه های کربلا خوانده بشود، مداح یا واعظ می گوید،

انشاءالله این روضه را یک شب کنار قبرش بخوانیم.

اما تنها روضه ای که خیلی سخت است و نمی شه کنار قبرش خواند،

روضه ی آقا علی اکبر (علیه السّلام) است، مخصوصاً اینکه شب جمعه باشد.

آخر پیش بابا روضه ی جگرگوشه را نمی خوانند، نباید به زخم نمک زد. 

لذا علی اکبر (علیه السّلام) از آن لحظه ای که از بابا آب تقاضا کرد

و بابا نتونست به او آب بدهد، ناراحت بود.

لحظه های آخر صدا زد: بابا ! الان از دست جدّم رسول الله سیراب شدم،

شاید بتواند ناراحتی بابا را کم کند. 

همیشه پدر دوست دارد وقت جان دادن، سرش روی دامن پسرش باشد، گاهی محتضر می خواهد جان

بدهد، می بیند جان از بدنش نمی رود، چشم به راهه، بعضی ها می گند چشم به راه پسرشه، می خواد

بار آخر پسر را ببیند تا پسر می آید، سر بابا را به د امن می گیره، پدر راحت جان می دهد.

اما خدا نیاره پدر سر بالین پسر بیاید ... .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

داغ اولاد از سخت ترین مصیبت هاست. 

هنگامی که پیامبر پسرشان را از دست دادند، همه کارشان را خودشان کردند، صورتش پوشیده است، اما

گفتند: او را در قبر نمی گذارم و فرمود: علی جان! تو او را در قبر بگذار. مردم گفتند: معلوم است که حرام

است کسی پسرش را دفن کند، فرمودند: نه حرام نیست بلکه طاقت دیدن بدنش را نداشتم.  اما در کربلا

صورت علی اکبر (علیه السّلام) نهان نبود،

امام حسین (علیه السّلام) از صورت او خاک و خون پاک می کرد.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امشب علی اکبر (علیه السّلام) با یک دست عنان اسب رو گرفته، غرق خونه، یه دست به سوی ما دراز

کرده می گه بیایید، پدرم غریبه، شما هم لبیک بگویید، اگه حسین (علیه السّلام) برای رفتن به میدان برای

همه بهانه می گرفت، از علی اکبر (علیه السّلام) هیچ بهانه ای نگرفت.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مرثیه سرای اهلبیت بود. پسرش می گه دیدم دم جون دادن، بابام پاهاش را جمع می کنه، دیدم هی

پاهاش را جمع می کنه، بعدها خوابش را دیدم، از او پرسیدم، بابا چی شد؟

پاهات را جمع کردی؟ گفت: پنج تن اومده بودند،

دیدم دم جون دادن، پیغمبر اومد، امام حسین (علیه السّلام)، امام حسن (علیه السّلام)، و

... فرمود: عمری روضه خوندی، می خوای دم آخر چیکار کنی؟ می خوای روضه ی آخرت رو بخونی،

پرسیدم: آقا ! کدام روضه ؟ فرمودند: روضه ی علی اکبرم را بخوان، گفتم: از کجاش بخوونم، فرمود: از اون

جایی بخوون که پسرم از بالای اسب بر زمین افتاد. رسیدم بالا سرش ... 

نه تیغ شمر مرا می کشد، نه نیزه ی خولی                     زمانه کشت مرا، لحظه ای که داغ تو دیدم

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

می خوا ست علی حرف بزند ابی عبد الله لخته خون را از  دهان علی بیرون آورد 

یک نفس کشید جان داد  چرا صورت به صورت علی گذا شت وقتی خم شد رو صورت علی پیر شد خون

علی را به محا سن ما لید یزید هم چوب به لب ابی عبد الله می زد می گفت حسین چقدر زود پیر شدی 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@



جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شب هشتم محرم و روضه حضرت علی اکبر

به ادامه مطلب مراجعه نمایید




عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


صدای جانسوزی، زینب کبری (سلام الله علیها) را از خاطرات خویش جدا می سازد، خدایا این صدای ناله ی کیست؟

آری می شوند، صدای دل گرفته ای را که می خواند «اصغرم، کودکم» با عجله راهی خیمه ی نیمه سوخته می گردد و

پرده را بالا می زند که ناگهان رباب را می بیند که زانوان خویش را بغل گرفته و گریه می کند.

با  متانت خاص خود می فرماید: همسر برادرم چه شده؟ مگر قرارمان بر سکوت نبود؟

رباب با گریه ی خویش با خواهر شوهرش تکلم می کند «امروز قدری آب خوردم، سینه ام قدری شیر پیدا کرده و یاد

علی اصغر و لب تشنه افتادم که در اثر عطش بر سینه ی من چنگ می زد و تقاضای آب داشت، آن موقعی که اصغر

داشتم شیر نداشتم، حالا که شیر دارم شیرخواره ندارم.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آقای سازگار تعریف می کرد، یکی از روضه خونای قدیمی به نام حاج مرزوق به یکی از دوستانش، به نام سیدحسن

پیغام می ده، می گه بیا حاج مرزوق کارت داره، سیدحسن می گه رفتم

دیدم به هم ریخته، فرمود: من آخر عمرم است

سید حسن ! می خوام یه واقعیت را بگم، دیروز مادرت زهرا (سلام الله علیها) را دیدم، تو تب داشتم می سوختم، تو

بیداری دیدم نه خواب، گفتم چه جوری؟

گفت: تشنگی بر من غالب شد، سه تا دختر داشتم، راضیه و مرضیه و فاطمه دختر اول را صدا زدم، راضیه یه کم آب

بده، دیدم یه بانوی مجلله روبند سبز انداخته پدیدار شد، حیا کردم، آب نخواستم، دختر دومی را صدا زدم: مرضیه !

دوباره دیدم بی بی بلند شد اومد طرف من، دختر سوم را صدا زدم فاطمه ؛ بار سوم که شد خانم فرمود: حاج مرزوق

سه بار منو صدا کردی؟ چی می خوای ؟ گفتم بی بی جان ! من حیا کردم حرف بزنم، صدا زد: حاج مرزوق عمری

نوکری کردی، حالا وقتشه ما جواب بدیم، سرمو پایین انداختم، فرمود: تشنته، از زیر چادر آبی آورد، خوردم، به گوارایی

این آب، تا حالا نخورده بودم، طبق عادت بچگی، گفتم: صلّی الله علیک یا ابا عبدالله ... ، دیدم صدای گریه ی بی بی

بلند شد، فرمود: حاج مرزوق ! دلم گرفته برام روضه بخون، گفتم خانم، دکترا منعم کردند از روضه خوندن، ولی چون

شما می فرمایید چشم، چه روضه ای بخونم، فرمود: روضه ی علی اصغرِ حسین را بخوون ... .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دلها را ببریم کربلا ، برای سرباز شش ماهه امام حسین ، علی اصغر گریه کنیم ، باب الحوائج است ، بیاد آن ساعتی

که امام حسین قنداقه علی اصغرش را در آغوش گرفت آمد میدان ، صدا زد :

« یا قومٌ اَن لم تَرحَمونی فَارحَموا هذا الطفل یعنی اگر به من رحم نمی کنید به این شیر خواره رحم کنید » « اما تَروُنَهُ

کیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً » یعنی نمی بینید که چگونه از شدت تشنگی ، دهان را باز و بسته می کند ؟

چگونه جواب عزیز فاطمه را دادند ؟ آیا رحم کردند ؟ نه ، هنوز سخن امام حسین تمام نشده بود ببیند علی رو دستش

دارد پر و بال می زند.« فَذُبِحَ الطِفلُ مِن الورِید اِلی الورید ، او مِن الُذُنِ اِلیَ الاُذُن » همه صدا بزنید یا حسین .

به روی  دست پدر جان به ره جانان داد                                  جان عالم به فدایش که چه جائی جان داد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@



جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شب هفتم محرم و روضه حضرت علی اصغر

به ادامه مطلب مراجعه نمایید






عاشق جوادالائمه عاشق ولایت



بیاد آن لحظه ای که قاسم از روی اسب افتاد ، صدا زد : یا عمّاه ادرکنی 1 ،عزیز فاطمه با عجله به سوی قاسم حرکت

کرد ببیند دشمن دورش را محاصره کرده ، می خواهند سرش را از بدن جدا کنند . اما وقتی دیدند ابا عبدالله آمد همه

فرار کردند، بدن قاسم زیر سم اسبها قرار گرفت همین که غبارها نشست . دیدند ابی عبدالله سر قاسم را به دامن

گرفته ، دیگر لحظات آخر قاسم است از شدت درد پاهایش را به زمین می کوبد ، در همین حال فریادی کشید و جان به

جان آفرین تسلیم کرد . بدن غرق به خون قاسم را بغل کرد به خیمه آورد کنار بدن جوانش علی اکبر گذاشت ، همه

صدا بزنید حسین .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شب عاشورا هر کسی سخنی می گفت، تو بنی هاشم وقتی همه ساکت شدند، یه وقت قد رعناش را بلند کرد،

سیزده ساله امام حسن علیه السلام، عرض کرد: عمو جان من هم فردا به شهادت می رسم، صورت قاسم را بوسید،

پسر کریم باید کریمانه حرف بزند، فرمود مرگ در ذائقه تو چگونه است، شا گرد علی اکبر است، گفت: احلی من

العسل، فرمود :فردا به بلایی عظیم گرفتار می شوی.        مقابل دشمن رسید فریاد زد

ای قوم استغا ثه ما خاک و آب نیست            بابای من مگر پسر بو تراب نیست

این جان و تن به نیزه و شمشیر تشنه است         در زیر سم اسب نیازی به آب نیست

این دل  به جز برای ولایت نمی تپد           غیر از غم وصال الهی شتاب نیست

این سینه را برای عمو آفرید ه اند               چسبیده تر ز سینه صافم کتاب نیست

در قتل صبر از پدرم ارث برده ام               یک ذره از بلای عظیمم عذاب نیست

این استخوان سینه من یاورت عمو                 بهتر از این لشکر تو فتح باب نیست

خط پدر به بازویم از بس شکسته شد              یک حرفم نوشته از آن سطر ناب نیست

جسمم درست مثل علی قطعه قطعه شد          خواهی ببر کنار تنش بی ثواب نیست

ابی عبدالله بغلش کرد قاسم که پایش به رکاب نمی رسید سینه به سینه حسین پا هاش کشیده می شد.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

عبدالله و قاسم هر دو اقتدا به زهرا (سلام الله علیها) کردند، قاسم اقتدا به پهلو و سینه ی مادر کرد.

عبدالله از دست اقتدا به مادر کردند، دستش را آورد جلو، صدا زد یابن الزانیه ! عموی ما را می خواهی بکشی؟

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 (زبانحال) شاید قاسم شب عاشورا با برادر اینگونه گفته باشد: عبدالله بیا صحنه ای را یادآوری کنم، اون لحظه ای که

طشت جلوی بابام بود، خون از دهان مبارک، اشک از چشمان بابام می ریخت، من کنار بابام بودم، سراسیمه عموم

ابی عبدالله کنار بابام نشست، بابام تا چشمش به عمو افتاد، هر دو تا با هم گریه کردند، جمله ی بابام را یادم نمی

ره، عمو گریه کرد، فرمود: غارت زده به اونی نمی گند که مالش را بردند، غارت زده به اونی می گند که برادری به خوبی

تو را از دست می ده، بعد بابام گفت: حسین جان !  این طور گریه نکن، من غریب نیستم، الان تو و برادرم و خواهرم

کنارم هستید، غریب تویی، تویی که بین دو نهر آب ناله می زنی، کسی به فریادت نمی رسه، عموم گریه کرد، بعد

چشمای بی رمقش را بابام گردوند، تا رسید به من، دست من را گذاشت تو دست عمو حسین (علیه السّلام)، فرمود:

این دو تا بچه تحویل خودت، سفارش ما را بابامون به عمو کرد … .  اما من موندم فردا عموم می خواد سفارش زن و

بچه اش رو به کی کنه؟ … .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شب ششم محرم و روضه حضرت قاسم بن حسن

به ادامه مطلب مراجعه نمایید





عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


امشب اونهایی که عرض ادب می کنن،از دو ناحیه دعای خیر براشون می رسه،یکی باباامام حسنه،مدینه

است،میگه خیر ببینی جوون،برا بچه ی غریب من داری ناله می زنی،اما عموشم حق پدری داشته

گردنش،از اول چشمشو باز کرده رو دامن عمو بزرگ شده،ابی عبدالله دعات می کنه….

رسید دید بحر بن کعب ملعون شمشیر کشیده،دلاور امام حسنه،یازده سالشه،اما لرزه انداخت به جون

دشمن،فرمود: یابن الخبیثة،یابن الزانیة،اتقتل عمی،می خوای عموی من رو بکشی ……

گفت:داره یه چیزی می گه،پسر بچه است،همچین که شمشیر رو آورد پایین،دید عبدالله دستش رو آورد

جلو،دست به پوست آویزان شد،صدای ناله اش بلند شد،هم مادر و صدا زد هم عمو رو،وا اُماه،اما قشنگ

ترش اینه، نگاه دقیقش اینه، عبدالله بن الحسن اینجا مادرش حضرت نجمه خاتون رو صدا نزده،به یقین باید

این جور نگاه کنیم،همچین که ضربه به بازو خورد،

یاد مادر اُفتاد مدینه، وا اُماه،مادر دست تو رو هم شکستند مادر….

دوتا از تیرهای سه شعبه رو براتون گفته اند،همه می دونید،اینجا هم حرمله نانجیب ایستاده بود،بچه روی

سینه ابی عبدالله است،عمق مصیبت اینجاست،چنان تیر سه شعبه زد، بچه رو سینه عمو دوخته شد،اگه

عمه دنبالش اومده باشه، شاید اول این منظره رو زینب بالای گودال دیده،یه جای دیگه می خوام دلت رو

ببرم،خدا کنه این بچه رو از سینه ی عمو جدا کرده باشن،اون موقعی که با اسب ها اومدن،حسین……

اشکات رو کف دستت بگیر دستاتو بالا ببر،لحظه لحظه ی استجابت دعاست،خدا به خون گلوی عبدالله بن

الحسن علیه السلام،خونی که رو صورت وجه خدا پاشیده شد،خدا فرج امام زمان(عج)برسان،به آبروی ابی

عبدالله علیه السلام،به آبروی امام حسن علیه السلام،به آبروی مادرشون حضرت صدیقه طاهره سلام الله

علیها،خدا فرج امام زما(عج) برسان

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

می تونستن زود حسین را شهید کنند ولی می خواستن( قتل صبراً )زجر کش کنند، ابن کعب به فرق امام زد، سر

شکافت، یه دستار زرد به سر بست ،یاد شب آخر علی  افتاد ،سرش را با دستمال زرد بستن، حسین تجلی علویه

است، ضربه زد رفت و بر گشت ،عبد الله دید گردن عمو عیان شد، ابن کعب شمشیر می چر خونه، دست را مقابل او

قرار داد، دست به پوست آویزان شد، خون می ریخت رو محاسن حسین، صدا زد وا اما ه، بغلش کرد، بچه را جلو چشم

حسین، مو را گرفت سر را برید، بدنش رو سینه حسین  اسبها له کردند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

از زبان امام حسن (علیه السّلام) رو به عبدالله، اگر بخوای روضه بخونی، چطور می خونی؟

عبدالله ! عزیز دلم ! اون لحظه ای که داداشم حسین (علیه السّلام) روی زمین افتاده بود، نمی دونی چه ولوله ای تو

عرش خدا بود، مادرم چه می کرد، لحظات آخر داداشم رو زمین افتاده بود، این حلقه ی محاصره را تنگ می کردند، نمی

دونی چه قیامتی تو عرش بود، همه ی ترس من این بود، نکنه زینب مانعت بشه، نکنه زینب تو را نگه داره، وقتی

اومدی سمت میدان، احساس غرور کردم، پیش مادرم گفتم، ببین یازده ساله ی مان اومد میدان …

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

عجب ! امام حسنی ها یک چیزهایی می بینند که حسینی ها نمی بینند، همان طور که امام حسن (علیه السّلام) در

مدینه یک چیزهایی دید که امام حسین (علیه السّلام) ندید، عبدالله هم در قیامت می تواند به همه بگوید چیزهایی

که من دیدم خیلی ها ندیدند، قاسم ندید، علی اکبر (علیه السّلام) ندید، هیچ کس نیزه خوردن حسین (علیه السّلام)

را ندید، از اسب افتادن (علیه السّلام) را ندید، ولی من دیدم

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شب پنجم محرم و روضه حضرت عبدالله بن حسن

به ادامه مطلب مراجعه نمایید




عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


هرچی سر می دید گریه می کرد،اما سر دوتا بچه هاشو که دید،گفت:مادر فداتون بشه،روسفیدم کردید،یه بار عبدالله

بن جعفر سئوال کرد،خانم جان من می دونم کارهای تو حکمتی داره،تو عالمه غیر معلمه ای،بگو ببینم می گن هر

کسی رو زمین افتاد،تو رفتی کمکش،اما چرا بچه هام افتادن نرفتی،گفت:ترسیدم داداشم خجالت بکشه،

آی اباالفضلیها

من سراغ دارم یه جای دیگه هم زینب نرفت،هم دور بود،اگه از خیمه می آمد همه خیمه رو غارت می کردند،دید

حسین داره می آد،یه دست به کمر،یه دست عنان ذوالجناح،همچین که فهمید عباس رو کشتند،گفت:داداش برگرد هر

جور شده بیارش،گفت:آخه وصیت کرده منو خیمه نبر،گفت:اگه نری الان تکه پاره اش می کنن،اومد دید هرکی داره با

نیزه و شمشیر می زنه،بدن و پاره پاره کردن،ای حسین..

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

خوبه هر جوونی از دنیا می خواد بره، آخرین لحظه مادر بالا سرش بیاد، چشماشو ببنده، خیلی مهمه جوون، مادر بالا

سرش باشه، بابا خوبه، اما مادر چیز دیگه ای است، مادر که بیاد، اون آخر لحظه یه نازی می کنه، اما بچه های زینب

(سلام الله علیها) هر چی منتظر موندند مادر نیومد … . اینقدر این دو تا آقا غریب بودند، وقتی ابی عبدالله خواست بره

میدان، بدن این دو را بیاورد، فرمود: عباس جان ! یا تو برو، یا من می رم، یکی باید بغل خیمه ها بمونه، لذا دیدند

حسین (علیه السّلام) تنهایی، یکی رو بر این دست، یکی بر دست دیگر گذاشته از میدان می آید، ای غریب آقا … .

هر دل که شنید صدای زینب     دیوانه شده برای زینب      خاکستری هم به جا نمانده       از آن که شنید نوای زینب

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

وقتی ابراهیم می خواست اسماعیل را بِبَرد سر بِبُرد، لباس نو تنش بچه اش کرد، بی بی زینب (سلام الله علیها) هم

بچه هاش رو بغل کرد، اما زینب کجا، هاجر کجا، هزار هاجر هم به گرد پای زینب نمی رسند، هاجر وقتی اسماعیل را

زنده دید جای چاقوی ابراهیم را بر گلوی اسماعیل دید، اینقدر گریه کرد، بعضی ها گفتند تا سه روز بیشتر زنده نموند،

بمیرم برای زینب (سلام الله علیها) ... .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امشب شب روضه ای است که مادرهای شهدا هرکجانشتند،پای این روضه،ناله می زنند،بخدا مادر مگه

می تونه داغی رو فراموش کنه،مادره با خون دل این بچه ها رو بزرگ کرده،دیدند زینب اومده تو خیمه،موهای

بچه هاشو داره شونه می کنه،کفن تن بچه هاش کرد،عزیزای دلم،وقتشه آبروی مادرتون رو بخرید،دست

پرورده های زینبند،گفتند:مادر نکنه دلت غصه دار باشه،ما برای همچین روزی تربیت شدیم،اما اگه ما

خودمون بریم به دایی بگیم،قطعاً ردمون می کنه،تو بیا،دست مارو بگیر،مادر تو خیلی پهلو برادرت آبرو

داری،بگو حسین،دو تا غلام حلقه به گوش برات آوردم،رفت پیش برادر….

یه بزرگواری می گه هر کاری می کرد زینب تا شهادت برادر رو به تأخیر بیندازه،لذا حتی ظهر عاشورا که

اومد،برادر زینب رو راضی کرد اومد سمت میدان،

یه وقت دید داره صداش می آد،مهلاً مهلا،یابن الزهرا،داداش

صبر کن،به این بهانه زینب می خواست شهادت ولی خدا،امام زمانشو به تأخیر بیندازه

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@



جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شب چهارم محرم و روضه طفلان حضرت زینب

به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


اونایی که امشب مریض آوردید،واسه این دختر مریض آوردید؟خودش تو گوشه ی خرابه افتاده،می خوای

واست چیکار کنه؟بلند شه دست بکشه رو زخمات؟راه نمی تونه بره،دستاش دیگه رمق نداره،

یکی از بچه های تفحص می گه اصفهان بهمون گفتند: برید در یه خونه،خوب گوش بده،دخترای شهید منو

ببخشند،دخترایی که داغ دیدند منو ببخشند،اونایی که پارسال پدر داشتند،الان داغ دیده اند،هنوز سال

باباشون نشده،امشب اومدن برا اون دختر گریه کنند ببخشند،می گفت: رفتیم در خونه ی این شهید خبر

بدیم،که بییاید که استخونهای شهیدتون معراج شهداست،بیایید تحویل بگیرید،می گه رفتیم درو باز

کرد،دختری اومد،گفتم تو با این شخص چه نسبتی داری؟گفت:بابامه،گفتم این شهیده

باباته؟گفت:آره،چی شده؟گفتم:جنازه شو پیدا کردن،می خوان پنجشنبه ظهر بیارن،دیدم دختره گریه

کرد،گفت:یه خواهش دارم،رد نکنید،گفتم چی می گی؟گفت:حالا که بعد این همه سال اومده ظهر نیاریدش

شب جنازه رو بیارید،گفتم:نمی شه ما معذوریت داریم،باید ظهر برسونیم،گفت:خواهش می کنم به عنوان

یه فرزند شهید ،قبول کردیم گفتیم حتماً سرّی داره،می گه شب شد،همون روز مد نظر تابوت رو با استخون

ها برداشتیم ببریم به همون آدرس،تا رسیدیم دیدیم کوچه رو چراغ زدن،ریسه کشیدن،شلوغه،میان، می

رن،گفتیم چه خبره؟اون روز که اومدیم خبری نبود،رفتیم جلو گفتیم اینجا چه خبره؟گفتند:عروسی دختر این

خونه است،می گه تا اومدیم برگردیم،دیدیم دختره با چادر دوید تو کوچه،گفت:بابامو نبرید،من آرزو داشتم

بابام سر سفره ی عقد بیاد،من مهمونی گرفتم،هرکی از در میآد می گه بابات کجاست؟ بابامو بیارید،می

گه باباشو بردیم،چهار تا استخون گذاشت کنار سفره ی عقد ، قربون این دختر سه ساله برم،تو خرابه یه

مهمونی گرفت،دید جای باباش خالیه،گفت:الان بابامو صدا می کنم،هی گریه کرد.. حسین

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

رقیه اثبات کرد می شه کسی برای حسین دق کنه (زبانحال) 

گفت: باباجان دو تا سؤال ذهنم را به خود مشغول کرده: 

اول اینکه بابا ! آخر هیچ موقع تا حالا نشده بود عمه از تو جدا باشه، این چه سفری است که تو رفتی ولی

عمه نرفته؟یک سؤال دیگه هم دارم، بابا این چه سفریه که مادر نرفته اما شیرخواره رفته؟

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

هر کی اومد این بچه را آرام کند، خودش آتیش گرفت، رباب اومد صدای ناله ی خودش بلند شد، دیدی مادر

نتونه بچه را آرام کنه، خودش می شینه گریه می کنه، می گه یکی به دادم برسه، اونوقت یکی می تونه

آروم کنه، که خودش دلتنگ نباشه، اما همه دلتنگ حسینند، سکینه (سلام الله علیها) میگه خواهر آرام

باش، الان می آن، دوباره همه را می زنند، گفت: دیگه خواهر طاقت ندارم، یادته تو رفتی تو گودال منم می

خواستم بیام، لااقل تو رفتی رگهای بریده را بوسیدی، من دلم برای بوسه ی بابا تنگ شده، آروم نمی گیرم

من بابام را می خوام …

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دختر بچه خدا نکند پدرش زمین بخوره، اول دستمال می آورد خون سر بابا را پاک می کند، دائماً چند روز دور

بابا می گردد و می گوید: بابا خوب شدی؟

دائم می گفت: عمه ازت یک سؤال دارم، بالاخره به بابام آب دادند یا نه؟

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@



جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شب سوم محرم و روضه حضرت رقیه

به ادامه مطلب مراجعه نمایید




عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


گلچین مراسمات عزاداری شب اول محرم سال91

زمینه صل الله علیک یا اباعبدالله

شور سلام ای تب و تاب روضه ها

نغمه وای حسین شروع محرم

نوحه ای گل یاس

واحد از حال زار نامه برت

واحد سینه زنان حسین

واحد شلاقی ای تاب و توانم

شور هروله با تو من سرفرازم

شور توی سرم

مناجات آخر جلسه

 


مناجات با امام زمان روضه حضرت زهرا

روضه حضرت مسلم

زمینه دوباره فصل غم اومد

واحد سینه زن سینه بزن

واحد سینه زنان

شور هروله انگار عالم

مناجات آخر دنیا بدون روضه

گلچین مراسمات عزاداری شب دوم محرم شب ورود قافله اباعبدالله به کربلا سال91

مناجات با امام زمان ای رفته سفر

روضه سرزمین کربلا اینجاست زینب

زمینه ای خدا

نوحه موسم محشر کبری

واحد ای مرا از لحظه دیدار

واحد میکشد مرغ دلم پر

شور هروله با تو من

شور شهدا و ولایتی شور و حماسه

مناجات آخر کیست زینب

گلچین دو مراسم زیارت عاشورا در دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز

محرم سال91


شب اول

مناجات با امام زمان شروع محرم

قسمت اول زیارت عاشورا

روضه حضرت زهرا

قسمت دوم زیارت عاشورا و روضه اباعبدالله

شب دوم

مناجات با امام زمان روضه حضرت زینب

قسمت اول زیارت عاشورا

روضه حر روضه حضرت رقیه

قسمت دوم زیارت عاشورا

روضه حضرت زینب

قسمت پایانی زیارت عاشورا

شب هفتم

آستان علی بن مهزیار اهوازی

روضه عطش حضرت عباس و علی اصغر

نوحه قحطی آب

واحد حالا که راه آب وا نمیشود

واحد شلاقی عاشقانه

دودمه و روضه حضرت رباب

شور ولایی پشت سر ولایتیم

مناجات آخر جلسه با امام زمان


روضه علی اصغر

زمینه دل هراسان

نغمه و ذکر ارباب

شور هروله انگار عالم با تو

واحد کوچکترین سرباز

واحد تا که بر روی زمین

واحد دل مردان خدا

واحد شلاقی میکشد مرغ دلم پر در هوایت

ذکر دودمه و روضه حضرت رباب

شور هروله امون از این زمونه

شور حماسی خواب دیدم تو دستام

شور ولایی حضرت سیدعلی داریم

مناجات با امام زمان این روزها برای شما

شب تاسوعا

روضه حضرت عباس

روضه این پهلوان باوفا آخر زمین خورد

زمینه یا اخا

نوحه حامی امیر کربلایی

واحد گرنخیزی تو ز جا

واحد شلاقی یاحسین بن علی

واحد ما گرفتار علمدار

واحد ناز این دلبر

دودمه و روضه حضرت زینب و عباس

شور هروله تویی بال پروازم

شور حماسی هر کی گرفتاره

شور ولایی ما جون میدیم پای ولایت

مناجات با امام زمان روضه حضرت زینب در خیمه ها

شب عاشورا

زمینه بمون که حرم

شور هروله حسین وای وای وای وای

نوحه شب عاشور و وقت دعا شد

واحد لحظه وصل رسیده است

واحد به نیزه ها تو چه گفتی

واحد ما ز انصار علمدار تو

واحد شلاقی رفته عقلم از دست

واحد شلاقی کرب و بلات آرزومه

شور هروله آسمون لاله گون شده

شور هروله بمیرم سرت روی نیزه ها

شور هروله کرب و بلا غوغا

شور هروله می میزنم میون

شور هروله همش غمه منو خوردی

شعر خوانی دکلمه هروله

شور حماسی خواب دیدم تو دستام

مناجات با امام زمان آخر جلسه

 

 

مناجات با امام زمان دیدم به خواب

روضه شب عاشورا اینجا کجاست

زمینه بی یار و دلگیرم

نوحه وای یاحسین ثارالله

واحد لحظه وصل

واحد شلاقی ضربان قلب من

شور وای قتل الحسین

شام غریبان

روضه بخون ای دل

روضه میون همه دلها

نوحه مقتلت از خون

واحد شام عاشوراست

واحد شلاقی قلبم بدون عشق

واحد شلاقی رفته عقلم از دست

شور حماسی عاشق شدم

مناجات آخر جلسه

شهادت امام سجاد

شب شهادت

روضه توی سینه دارم هزار درد

نوحه یارب پرکشیدم من

واحد داغی نشانده بر

واحد یا قتیل العبرات

شور ولایی آماده شهادتیم

شام شهادت

روضه امام سجاد

مناجات آخر جلسه روضه امام سجاد



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


انگار زینب داره می بینه،با چه عزتی پیادش کردند،همه مراقب زینبند،همه مراعات زینب و می کنند،تموم شد روضه

ام،همه میآن دورش حلقه می زنند،قد و بالاش و نبینه دشمن،ای وای،همه کاری می کنند،گرد و خاک رو چادرش

نشینه،آخه این زینبه،این دختر علی است،همه مراقبند،نمی دونم،هشت روز دیگه،نه روز دیگه،کار همین زینب،به

جایی رسید،دیدند داره وسط بیابون می دوه،هی دو دستی رو سرش می زنه،هی می گه واحسینا،کارش به جایی

رسید،این زینب پرده نشین،اومد تو گودال نیزه هارو کنار زد،شمشیرهارو کنار زد،ای وای می خوای بگم آخرش چی

شد،این لبهاشو گذاشت رو لبهای بریده،حسین...........

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مرحوم دربندی این روایت رو می گه:می گه فردا تا ابی عبدالله رسید به زمین کربلا،جبرائیل نازل شد به زمین

کربلا،گفت:حسین خوش اومدی،یادته،قرار داشتیم با هم،عهدی که به گردن تو بوده،از عالم زر، حالا وقتشه،حسین

خوش اومدی،گفت:جبرائیل من اینقدر عاشق شهادتم بودم،وعده ی ما روز دهم بود،اما من هشت روز زودتر

اومدم،وعده با من بود،اما من زینبم رو هم آوردم، رقیه ام رو آوردم،بچه هام رو هم  آوردم،یا صاحب الزمان من یه جمله

دیگه می خوام عرض کنم،به این دلا صبر نده،جبرئیل رفت، دفعه ی بعد که اومد روز عاشورا بود،می دونی با چه منظره

ای مواجع شد،دید حسین تو گودال قتلگاه رو زمین اوفتاده،نانجیب جلو چشم زینب،رو سینه ی حسین نشسته،زینب

دست بر سر گذاشته،هی داره فریاد می زنه،وامحمدا،واعلیا، هذا حسین مرمل بالدماء، مقطع الاعضاء، مسلوب

العمامة والرداء، آی حسین........

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مرحوم شوشتری می گوید: وقتی قافله رسید کربلا، ابی عبدالله از اسب پیاده شدند، خیمه ها به پا شد، همه ی زن

و بچه ها را درون یک خیمه ای جمع کردند، امام حسین (علیه السّلام) به این زن و بچه ها نگاه می کردند و اشک می

ریختند. مرحوم شوشتری می گوید: وقتی آقا نگاه می کردند و گریه می کردند، فقط در فکر این مجلس نبود، مجالس

دیگر را هم به یاد می آوردند.

یک مجلس، مجلس شام غریبان است.

یک مجلس، مجلس ابن زیاد است.

یک مجلس، مجلس یزید است.

یک مجلس، مجلس ورود اُسرا به شام و محله ی یهودی هاست.

زینب جلو آمد، داداش بیا برگردیم، آقا فرموده باشد آرام بگیر خواهرم، اینجا همان وعده گاه ما با خداست. اینجا همان

جایی است که بابام علی گفته بود، اینجا همان جایی است که مادرم برایش خیلی گریه می کرد، اینجا کربلاست.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@



جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شب دوم محرم و روضه ورود کاروان امام حسین به کربلا

به ادامه مطلب مراجعه نمایید


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


منشور مداحی از منظر رهبری/ بخش نخست


برای شیعیان روزهای محرم و صفر، ایام خاصی است. ایام غمناکی که به گفته امام راحل عظیم الشأنمان اسلام را زنده نگه داشته است. روزهایی که کشتی نجات اباعبدالله الحسین (ع) همه را به ساحل محبوب میرساند. در این ایام مردم برای شرکت در عزاداری ها با بلبلان گلزار حسینی بیشتر مأنوس هستند. در این یادداشت سعی کرده ایم تا اهمیت مداحی، وظایف و شرایط مداح و همچنین آفات مداحی را از منظر رهبری جستجو کنیم تا مطمئن تر به سر منزل مقصود برسیم.


مداحی فقط تحریک احساسات نیست، هدایت ذهن‌‌هاست

 رهبر انقلاب: « مداح‌‌ها بدانند چه مى‌‌خوانند و چه مى‌‌گویند... شما ببینید امروز نسل جوان شما و جامعه‌‌ى شما از خلأ کدام معرفت آسیب مى‌‌‌بینند؛ از کمبود کدام عنصر سازنده‌‌ى اخلاقى رنج مى‌‌برند، آن عنصر اخلاقى را در وجود فاطمه‌‌ى زهرا(سلام‌‌اللَّه‌‌علیها) و در فضایل آن بزرگوار و این وجودهاى مقدس پیدا کنید و به زبان شعر آن را القا و بیان کنید.»


ویژگیهای یک مداح چه باید باشد؟

•    فهماندن شعر خوب، هنر مداح است

•    هر کس شوق مداحی دارد بیاید ولی صلاحیتش را در خود به وجود آورد

•    مداح باید با نیت آموزش مستمعین روی منبر برود

عناصر مداحی چیست؟

•    سه‌گانه‌های تبلیغ دین

•    ضرورت‌های مداحی

مجلس مداحی باید به چه شکلی برگزار شود؟

•    دنبال خواندن اثبات شده‌های متن تاریخ نباشید؛ چیزهای معقول متکی بر اصول را بخوانید

•    مجالس اهل بیت دو قسم شود: اخلاقیات و مدایح

•    تمجیدهای بی‌جا و تعبیرات نامناسب و سبک به کار نبرید

•    از آهنگ‌های نامناسب استفاده نکنید



جهت مشاهده متن کامل مقاله به ادامه مطلب مراجعه نمایید






عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


منشور مداحی از منظر رهبری/ بخش نخست


برای شیعیان روزهای محرم و صفر، ایام خاصی است. ایام غمناکی که به گفته امام راحل عظیم الشأنمان اسلام را زنده نگه داشته است. روزهایی که کشتی نجات اباعبدالله الحسین (ع) همه را به ساحل محبوب میرساند. در این ایام مردم برای شرکت در عزاداری ها با بلبلان گلزار حسینی بیشتر مأنوس هستند. در این یادداشت سعی کرده ایم تا اهمیت مداحی، وظایف و شرایط مداح و همچنین آفات مداحی را از منظر رهبری جستجو کنیم تا مطمئن تر به سر منزل مقصود برسیم.


مداحی فقط تحریک احساسات نیست، هدایت ذهن‌‌هاست

 رهبر انقلاب: « مداح‌‌ها بدانند چه مى‌‌خوانند و چه مى‌‌گویند... شما ببینید امروز نسل جوان شما و جامعه‌‌ى شما از خلأ کدام معرفت آسیب مى‌‌‌بینند؛ از کمبود کدام عنصر سازنده‌‌ى اخلاقى رنج مى‌‌برند، آن عنصر اخلاقى را در وجود فاطمه‌‌ى زهرا(سلام‌‌اللَّه‌‌علیها) و در فضایل آن بزرگوار و این وجودهاى مقدس پیدا کنید و به زبان شعر آن را القا و بیان کنید.»


اهمیت مداحی

•    جریان عاطفی تشیع

•    مداحان وصل کننده حلقه عمل و محبت هستند

•    حفظ و تقویت پیوند عاشقانه مردم با ائمه

•    منبر مداحی از باشرافت‌ترین منبرهاست

وظایف مداحی

•    تبیین مانع از پوشاندن خورشید حقیقت می‌شود

•    الگوسازی اهل بیت برای جوانان

•    جبهه تبلیغی برای نظام اسلامی

•    عرصه شایسته هنرنمایی

•    تسهیل روند حرکت ملت ایران در مبارزه با استکبار

شرایط کار مداحی چیست؟

•    زبان شعر

•    بیان معارف اهل بیت (ع)

•    محبت و عمل در کنار هم ما را به مرکز نور نزدیک می‌کند

•    منبرها باید جذابیت داشته باشند


جهت مشاهده متن کامل مقاله به ادامه مطلب مراجعه نمایید




عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


شب اول،ببین عزتُ،هر کجا می خوان روضه ی حسین علیه السلام شروع کنن،با مسلم شروع می

کنن،دروازه ورود به محرم روضه ی این آقاست،اولین شهید این هفتاد و دو نفر مسلم ِ،این عزت نیست؟این

مزد نیست؟سلام خدا به این آقا،خیلی نمی خوام شب اول اذیتت کنم،اما دلم راضی نمی شه از شب اول

بگذرم،هی به خودم میگم مراعات کن،صدا رو نیگه دار،ده شب می خوای ناله بزنی،بعد به خودم میگم از

کجا معلوم فردا شب بیام،از کجا معلوم امشب شب آخر محرمت نباشه،آقا جان بذار یه جوری گریه کنم،اگه

امشب گفتند پاشو بساط خودتو جمع کن،خیلی این غزل جانسوزه من که امروز روضه رو مرور می

کردم،گفتم دیگه نمی خوای روضه بخونی،از بس که این غزل،مرثیه حرفشو قشنگ می زنه،ببین  این آقا

چقدر غریب شده،خیلی سخته آقا غربت،اونم برای یه مرد،اونم تو یه شهر غریبزبانحال مسلم با آقا و

اربابشه،خیلی مسلم حسین رو دوست داشت،خیلی به آقا ابی عبدالله علاقه داشته،بی خود نیست به

این درجه رسیده

دل این شهر برای نفسم تنگ شده                        جان من کوفه میا کوفه دلش سنگ شده

خوب گشتم همه جا را خبری نیست نیا                     همه شادند آخر دوباره خبر جنگ شده

آقا جان نمی دونی چه خبره تو این کوفه،یکی داره شمشیرشو آماده می کنه،یکی داره نیزشو تیز می کنه،

آب و جارو شده این شهر برای سر تو                   کوچه هاشان همه پاکیزه و کم سنگ شده

هرکی سنگ پیدا میکنه،بیاید بریم کربلا،یکی داره میاد،حسین 

همه جا صحبت از غارت اموال شماست                            بخدا بیعتشان حقه و نیرنگ شده

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

تا ریختند تو خونه ی طوعه، (مقتل ا لحسین مرحوم ذهنی) مسلم رو به طوعه صدا زد: مادر ! شمشیر من

را بدید، لباس رزم پوشید تا آماده شد، طوعه گفت: آقاجان ! فکر کنم خودتون را آماده ی مرگ کردید، راه چاره

ای ندارید، فرمود بله راهی ندارم ... .این صحنه آدم را یاد اون لحظه می اندازد که ابی عبدالله برای وداع آخر

از خیمه بیرون آمد، لباس رزم پوشیدند، فرمود: زینب جان ! شمشیر من را بیاور، بی بی رو کرد به بردار، صدا

زد: حسین جان ! کاَنَّ آماده ی مرگ شدی، داری می ری؟ فرمود: زینب جان ! راهی غیر این ندارم، امام

حسین (علیه السّلام) از خیمه روانه شد، زن و بچه از خیمه بیرون آمدند، دور و بر بابا رو گرفتند، یکی می

گه بابا ما را به دست کی می سپاری ... .

دید مرکب حرکت نمی کنه، دید سکینه پای اسب را بغل کرده، بابا با دختر مسلم چه کردی؟ من هم دارم

یتیم می شم

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امشب خود فاطمه (سلام الله علیها) تو رو دعوت کرده، بهت گفته پاشو بیا روضه ی حسین (علیه

السّلام)، اگه کربلا می خوای بیا، پسر من روضه خون می خواد، اگه مریض داری بیا ... آخه مدینه هر چی

درها را زد، یه نفر در را باز نکرد، ای کاش فقط در را باز نمی کردند، اومدند به علی گفتند از صدای فاطمه

خسته شدیم بگو بره تو بیابونا گریه کنه ...

اما بازم مردم مدینه، از اول در را باز نکردند، می دونی اما وای از کوفیا، اول دست محبت دادند بعد همه

مسلم را تنها گذاشتند چقدر دو رنگی و پستی، خودشون نامه نوشتند بیای، زن و بچتم با خود بیار ... .

آری محبت نشونه می خواد، نمی تونی بگی من عاشق ولیّم ، ولی قیمتش را ندی ... .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شب اول محرم و عزای حضرت مسلم

به ادامه مطلب مراجعه نمایید




عاشق جوادالائمه عاشق ولایت
عاشق جوادالائمه عاشق ولایت