ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

 

 

جهت مشاهده متن روضه ها و گریزهای

شب هفتم محرم و حضرت علی اصغر

به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 

 





بچه وقتی گرسنه یا تشنه میشه، اول زار می زنه، زار می زنه، بعد یواش یواش بی حال میشه، فقط لب هاش رو تکون میده، چه خبر بود میان خیمه ی ابی عبدالله؟ کودک شش ماهه رو دست به دست می دادند، هر کی میگفت: من آرومش میکنم، دختر بچه ها می گرفتند، می گفتند: بدین من آرومش میکنم، همهمه و گریه ای افتاد، صدای گریه چون بلند شد ابی عبدالله برگشت، بی بی جان مگه نگفتم آروم گریه کنید.این کیه صدای غربتش می آد؟ این کیه بی یار شده، یاور می خواد؟ گفت :وقتی صدای هل من ناصر ینصرنی تو رو شنید از گهواره خودش رو انداخت پایین، یعنی بابا من هستم. شرح های زیادی برای همین بغل گرفتن حسین گفتند. قنداقه رو داد دست ابی عبدالله، اومد وارد میدان شد، تا اومد با مردم حرف بزنه، نامردی کردند، هنوز کلام امام تمام نشده، یه وقت دید علی یه حرکتی کرد، دست و پاش هم که به قنداقه بسته بود، نگاه کرد دید سر به پوست بدن آویزان شده...حسین.....
با چه رو خیمه برم این سر آویزان را
چه کنم مشکل این حنجر خون ریزان را
به سفیدی گلوی تو کسی رحم نکرد
رسم کوفی است بگیرند هدف مهمان را
پسرم دست و پایی زدی و باز تبسم کردی
پس خدا بوسه زند این دو لب خندان را
گریه بر معجر عمه نرود از یادم
وسط هلهله ها بدرقه کن یاران را
سند مستند کربلا حنجر توست
بُرد مظلومی تو آبروی عدوان را
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
به این غبار، نگاهی که آفتاب شود
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
کُلُّهُم نورٌ واحِدٌ ، چه امیرالمؤمنین رو یاد کنیم چه امام زمان رو
به این غبار، نگاهی که آفتاب شود
بسوز قلبِ مرا، کز غمت مُذابّ شود
دوباره رویِ تو را آسمانِ جمعه ندید
کدام جمعه، جمالِ تو ماهتاب شود؟
برای آمدنت، شب به شب دعا کردم
اما آقا جان دعای من کافی نیست، قربونت برم
اشاره کن به دعایم که مستجاب شود
زمان به خاطرِ ما دیر دیر می گذرد
برایِ خاطرِ تو کاش پُر شتاب شود
امیر گریه، مرا هم صحابه­ی خود کن
که آسمانِ نگاهم پر از سحاب شود
من آمدم که سلامِ مرا جواب دهی
سلام می کنم و وای اگر جواب شود
اگر اجازه دهی روضه خوان شوم امشب
که قلبِ سوخته ات بیشتر کباب شود
برایِ کودکِ خود آب خواست امّا حیف
همین دلیل بر این شد، حسین(ع) آب شود
بگویم از شررِ خنده های حرمله ای
که پاسخ ِ شرر گریه­ی رباب شود
و شیر خواره پس از این ز نیزه خواهد دید
که دستِ مادر ِاو بسته در طناب شود
شاعر:محمد بیابانی
شب علی اصغر ِ، باب الحوائج ِ، بزرگ های دین ما، مراجع دین ما، مراجع عظام، مخصوصاً مثل همچین شبی حاجاتشون رو در خونه ی خدا می بردند، مرحوم آیت الله حق شناس میگن هر موقع گره به کارش می اُفتاد، می گفتند: چه روضه ای بخونیم؟ می گفت: روضه ی شیر خواره ی حسین. هرکی گره به کارش داره بسم الله. امشب قراره پا روضه های رباب بشینیم،بسوزیم، ناله بزنیم.
خونابِ غم به سینه­ ی مادر نمی رسید
این تیرِ غیظ کرده اگر سر نمی رسید
کدوم تیر؟
دستِ کمی ز نیزه­ی ابنِ اَنَس نداشت
بَد می بُرید، کاش که تا پَر نمی رسید
یک قطره هم ز مهریه­ ی مادرِ حسین(ع)
یعنی به کامِ تشنه­ ی اصغر(ع) نمی رسید؟
اوج روضه رو می خوام برات بخونم: وقتی بچه رو روی دست گرفت، از هر طرف بچه رو بلند می کرد، سر رو شونه می اُفتاد، دیگه جون در بدن نمونده، اوج روضه، غیرتی ها، ارباب شما، مولای شما، کسی که همه ی عالم تو این دنیا، هرکسی تو این دنیا و اون دنیا هرکسی کاری داشته باشه، باید منّت این آقا رو بکشه... رو به دشمن ایستاد، صدا زد: منّوا عَلَینا برما منّت بذارید.
لالایی، لالایی، لا لالا، لا لا لا.....
***
لالا لالا چرا مادر نمی خوابی
چرا این گونه بی تابی
گمانم تشنه ی آبی
***
از شیر خواره ای به همه شیر خواره گان
آغوش گرم مادرتان نوش جانتان
***
اربابتون بچه رو روی دست گرفت، منّوا عَلَینا بر ما منت بذارید، خودتون علی رو بگیرید سیراب کنید، وضع لشکر به هم ریخت، یه عده از سپاه ابن سعد، پیر مردها، گفتند: حسین راست میگه، آخه ما که با شیر خواره جنگ نداریم، دید الان تفرقه تو سپاهش می اُفته، یه نگاه به حرمله کرد، چرا جوابش رو نمی دی؟ گفت: امیر بابا رو بزنم یا بچه رو؟ گفت: حالا وقت داری برا اینکه بابا رو بزنی، بذار این بابا در فراق بچه اش بسوزه، اگه بچه رو بزنی بابا هم میمیره. کاری کردند ابی عبدالله یه چند لحظه دیگه نمی دونست چیکار کنه، فقط بچه رو زیر عبا گرفت، هی یه قدم می آد سمت میدان، دوباره برمیگرده سمت خیمه ها. حسین.....
خیلی نداشت فاصله تا خیمه ها پدر
می رفت هر چه باز به آخر نمی رسید
کاری نداشت غیرِ خجالت کشیدنش
زیرِ عبا سرش که به پیکر نمی رسید
می مُرد در تحیُّرِ این داغِ دلخراش
زینب(س) اگر به دادِ برادر نمی رسید
اول خواهر از خیم ها دوید بیرون، چیزی نشده عزیز دلم، فدا سرت حسین جان، بچه های من فدا سرت، علی اکبر فدا سرت، علی اصغر هم فدا سرت، خودش بی تابی می کرد، تا صدای هل من ناصر تو رو شنید، خودش رو از گهواره بیرون انداخت.
جز خنده هایِ سرخِ لب و چشمِ نیمه باز
تسکین بر آتشِ دلِ خواهر نمی رسید
نبضِ پدر شماری معکوس می گرفت
نه، این گلو به بستنِ معجر نمی رسید
تیرِ سه شعبه جایِ همه سهم برده بود
چیزی به چشمِ حسرتِ لشکر نمی رسید
حالا یه موقعی خانم رباب داره این بیت رو میگه، داره گلایه میکنه: دیدن یه گوشه ای بغض کرده رباب
حقّی نداشت پشتِ حرم جستجو کند
ای کاش دستِ نیزه به اصغر(ع) نمی رسید
بچه ام رو در آوردی از خاک
راحت به یک اشاره جدا می شد از بدن
این کار پس به منّتِ خنجر نمی رسید
گذشت تا موقعی که یه بار دیگه مادر با بچه روبرو شد، تا حالا کنار گهواره می نشست، تکون میداد با علی اصغر، حالا رو ناقه ی عریان نشسته سر علی اصغر بالای نیزه، صدا زد:
قندِ عسل به خنده لبت باز کرده ای
در رقصِ باد دلبری آغاز کرده ای
با جبرئیلِ نیزه به معراج رفته ای
کوچکترین پیمبرم اعجاز کرده ای
این روزها برای خودت اکبری شدی
مادر مرا چقدر سرافراز کرده ای
آغوشِ من برایِ تو بهتر ز نیزه نیست؟
بالا نشسته ای و به من ناز کرده ای
آرامش تو بُغضِ مرا سرخ می کند
سوز دلم به ناخن غم ساز کرده ای
بر دستِ بینِ سلسله ام غصه خورده ای
همدردیت هر آینه ابراز کرده ای
در بُهت برده ای همگان را که با سه پر
در آسمانِ قافله پرواز کرده ای
شاعر:علیرضا شریف
داره ابی عبدالله می آد سمت خیمه ها، یه وقت دیدن دختر حسین دوید تو خیمه
بچه ها دست بابا خونی شده
گمونم شیخوراه قربونی شده
عباشو طوری رو اصغر کشیده
گمونم خیلی خجالت کشیده
مختار سنگ دل ترین دشمن رو بیرون کشید، گفت:بگو ببینم جایی شد دل تو هم به حال حسین بسوزه، گفت: اول بذار برات بگم امیر، من جزء کسانی بودم که هر جا حسین از پا نشست، هم دست زدم هم هلهله کردم، اما یه جا شد دل من هم به حالش سوخت، دیدم بچه رو زیر عبا پنهان کرده، سمت خیمه ها نمی آد، نگاه کردم دیدم دم خیمه یه خانمی ایستاده، فهمیدم مادر این بچه است، حسین روش نمیشه سمت خیمه بره. گفت: بگو ببینم نانجیب، خلاصه آقای ما چیکار کرد؟گفت:امیر دیدم اومد پشت خیمه ها رو خاک نشست، بچه رو روی خاک گذاشت، با سر شمشیر یه قبری رو کند، می خواست بی سر و صدا بچه رو دفن کنه، یه وقت خانم هااز خیمه بیرون اومدند،حسین..... صدا ناله ات گره بخوره به ناله ی رباب امشب...حسین.... اشک هاتو روی دست بگیر، دستت رو بالا ببر، بدم المظلوم : اللهم عجل لولیک الفرج
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
وداع کنید اهل حرم با طفل شیرخواره،باطفل شیرخواره
رقیه گریه می کنه کنار گهواره، کنار گهواره
خیال نکنید رباب دست و پاگیر حسین شد، از روز اول تو گوش علی می خوند: علی کربلا می خوام سرافرازم کنی مادر، آوردمت دور سر بابات بگردونمت، اهل اشاره است رباب. تا ابی عبدالله فرمود: بچه ام رو بیارید از تو خیمه من وداع کنم، بچه رو برد تو خیمه گفت:بیایید هر کی می خواد ببینه ببینه، علیم داره میره، دیگه بر نمی گرده.
وداع کنید اهل حرم با طفل شیرخواره،باطفل شیرخواره
رقیه گریه می کنه کنار گهواره، کنار گهواره
اما هر کاریش کنیم مادر ِ،یه نگاه کرد تو صورت علی
برای رفتن ِ تو هنوز که خیلی زوده
می خوای بری مادر برو عیب نداره
دوباره رفتی از هوش، چرا لبت کبوده
برو مادر، دست علی به همرات، از صدای طبل هاشون نترسی، یه خواهش دارم مادر
برای آخرین بار بخند برای مادر
نترسی مهربونم از های و هوی لشکر
بچه رو بغل کرد، اومد تو میدون،زن و بچه منتظرند، بلاخره بابا آب میگیره یا نه؟ همه دلواپسند. تو چی؟ توهم دلواپسی؟ بیایید همه با هم دعا کنیم:
الهی تیر حرمله خطا بره این بار
عاشورای سال 61 تیر به هدف نشست، امسال نمی دونیم چه جوری بشه، بیایید دعا کنیم. شاید این دفعه نشد.
الهی تیر حرمله خطا بره این بار
که چی؟
حسین خجالت نکشه، حرمله دست بردار
حسین......، بی خبری بد دردیه، بی خبری اضطراب میآره، نمی دونیم چی شد، حرمله اینبار تیر انداخت یا نه؟ بذارید من ببینم چه خبر شد
ولی نشد که نشد تیرش رو به هدف زد
من براتون تعریف می کنم چی میبینم،نه نه دل خوش نباش
ولی نشد که نشد تیرش رو به هدف زد
واسه نشونه گیریش لشکر کوفه کف زد
هورا......زد به هدف...حسین..... شنیدن کی بود مانند دیدن. زینب دید رباب بی هوش شد.
وقتی که که سر جدا شد حرمله هم دلش سوخت
حنجره رو سه شعبه به شونه ی حسین دوخت
مختار گرفت حرمله رو، فرمود: بی حیا سه تا تیر زدی، سه جای قلب زهرارو پاره کردی، شد یه جا دلت بسوزه؟ گفت: آره.یه جا دلم خیلی براش سوخت، نشستم زمین براش گریه کردم، گفت:تیر رو که زدم آقا داشت حرف می زد، یه مرتبه دیدم سکوت کرد، یه نگاه به بچه اش آروم عبا رو کشید رو بچه، یه دو قدم رفت سمت خیمه، چشمش به رباب افتاد برگشت، دو قدم اومد سمت میدان، یه نگاه به ما کرد دید داریم هو می کنیم برگشت، دیدم حسین درمونده، نمی دونه چه کنه..حسین...... صدات برسه کربلا...حسین...... یادت باشه اگه خواستی بچه ات رو به کسی نشون بدی، بچه نوزاد یه دستت رو زیر بدنش قرار بده، با یه دستت هم زیر سرش رو بگیر، یه طوری که سر بچه نره، خیلی خطر ناکه، خدا داره حسین رو نگاه می کنه، حسین می خواد بچه اش رو به خدا نشون بده، صدا زد خدا :
بر روی یک دستم تنش
بر روی این دستم سرش
آه بفرستم کدامش را برای مادرش؟!
حسین.......
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
بیا مسافر غریب صحرا
گریه کن ای یوسف زهرا
سری بزن به روضه ی ما
بیا بیا
هر کی بلده با آقاش نجوا کنه
بیا ای همه ی کار و کس ما
یه نیم نگاهِ تو بسه ما
خوش اومدی به مجلس ما
ما رو برای گریه
خوشبحال اون کسایی که قدم می گذارند به سمت روضه حس میکنند امام زمانشون داره باهاشون قدم میزنه
ما رو برای گریه،کنار خود صدا کن
سینه زن حسین و ،  از کربلا دعا کن
در به درم یه عمره  ، برای یک نشونت
تو روضه ها میگردم ،دنبال خال گونه ات
می خوام با همه وجودم امشب صدات بزنم:
یابن الحسن کجایی،میمیرم از جدایی
ببین،صدقه ی سرت آقا جون
چه سفره ای پهن ِبرامون
صدات میاد تو روضه هامون
آقا، جمعه ی اول محرم
قدم بذار رو چشم ما هم
بیا برای ما بده دَم
مگه میشه نیایی ، شب علیِ اصغر
گمون کنم جلو در  ،نشستی پیش مادر
حسین.....امشب از اول جلسه باید مثل اسپند روی آتیش باشی، مادرها به جای مادرش، شما به جای همه اونایی که می خوان برای علی اصغر ضجه بزنند.
مگه میشه نیایی، شب علیِ اصغر
گمون کنم جلو در،نشستی پیش مادر
باید خودت بخونی ، روضه ی قحط آبُ
زخم دل عمو و ،داغ دلِ رباب و
لای لای علی اصغر، لای لای علی اصغر
لالا لالا لالا لالا، لالای علی اصغر
آروم بخواب مادر
چه قدر گردن بچه شُله،همچین که بغلش کنی،سرش میاُفته
این قدر با گریه هات من و آتیش نزن مادر
لالای علی اصغر
تو خیمه ها نمونده، نه آبی و نه شیری
داری جلوی چشمام، آروم آروم میمیری
حسین....
امشب روضه خون یه نفره، من می خوام اول  از زبون مادرش بخونم، کی میتونه روضه بخونه غیر مادر؟
طاقت بیار خدای ما بزرگه ای اصغر
آرم بخواب مادر
زبونت و دور لبات نچرخون ای مادر
لالای علی اصغر
لالا می گم بخوابی، تا عموت آب بیاره
قول عموت عزیزم، اصلاً نشد نداره
لشکر ببینید پسرم، تو تب و تاب ِ
لب تشنه ی آب ِ
رحمی کنید به بچه ای که زیر آفتاب ِ
لب تشنه ی آب ِ
آبش بدید میمیره
آبش ندید میمیره
مگه گلوی بچه ام، چند قطره آب میگیره
حسین.....
سلامٌ علی طفل الرضیع
امشب می خوام از قران برات روضه بخونم، از قرآن، باور میکنی روضه ی علی اصغر تو قرآن باشه. وقتی مادر موسی،موسی رو به دنیا آورد، فرعون فهمید دستور داد هرکی پسر دار شده، باید پسرش کشته بشه،هیچ پسری زنده نمونه، چون می دونست اگه پسری به دنیا بیاد، تاج و تخت و رسالتش رو از بین میبره، مادر موسی بچه ی یک روزه رو می خواد تو آب بندازه، اما نگرانه، مادر باید باشی تا  بفهمی،یه دقیقه از بچه ات جدا بشی میمیری، اما تو قرآن اومده خدا به چهار وسیله، به چهار آیه دل مادر موسی رو محکم کرد. خدا به مادر موسی وحی فرستاد دل مادر را آرام کردف این یه دونه، دل مادر موسی رو نگه داشت، رَبَطْنَا عَلَى قَلْبها. سومین نکته اینه، خدا به مادر موسی قول داد: اِنّا رآدّوهُ ما بر می گردونیم. هم بهش وحی فرستاد و هم دلش رو محکم کرد و هم گفت برمی گردونیم و هم وعده داد گفت:این یه روزی پیامبر میشه، خیالت راحت باشه، با این چهار امیدواری مادر موسی بچه رو تو آب گذاشت و رفت. ای خدا کاش یه نفرم رباب رو آروم می کرد. کی اومد تو کربلا به مادر این شیرخواره آرامش بده؟ مادرها حرف من رو می فهمند، موسی علیه السلام یه روزه بود،یه بچه ی یه روزه رو  مادر می خواست بذاره تو آب، یه روزه کجا و شش ماهه کجا؟ دل کندن از شش ماه سخت تره، بچه ی یه روزه رو راحت تر می تونی باهاش کنار بیای، وقتی موسی رو درون رود نیل گذاشت، پدرش نبود، اما بمیرم برا اون آقایی که بچه تو بغلش جون داد، هنوز ابی عبدالله داشت حرف می زد، بچه رو با سه شعبه زدند،خیلی عجیب ِ، مادر موسی ، موسی رو تو آب گذاشت بازم نگران بود، اما بچه رو تو خون رها کردند، یه نگاه کرد دید قنداقه غرق خونه...آی حسین....
خیلی این شعر قشنگ ِ، زبان حال رُباب رو گوش بده،رُباب داره با فرشته های آسمون حرف می زنه، آخه تا این بچه رو زدند ندای آسمانی بلند شد: رهاش کن حسین، دَعهُ.فرشته هارو آماده کردیم،بچه ات رو اینجا نگه می دارند.
خبر رسیده به من ای فرشته های خدا
سپرده اند علی اصغر مرا به شما
سپرده اند که از شیر دایه های بهشت
بنوشد و بشود مرهمش کفیه شفا
ولی ملائکه من مادرم دلی دارم
هنوز دل نگرانم برای آن لب ها
هنوز دل نگرانم برای طفلی که
مرا گذاشته با گهواره اش تنها
بگو فرشته که آرام و تخت خوابیده است؟
بگو که دست خدا تاب می دهد او را؟
شده است دست پدر حال حجر اسماعیل
بگو طواف کنندش فرشته ها به دعا
برای ذبح عظیمی که نذر حق کردیم
گرفته ایم چه شب ها به گریه اش احیا
نخورده است اصغر من بی وضوی من شیری
نداده بوسه به او جز به نام حق بابا
برای اصغر من زمزمی بجوشانید
قسم به مروه شمارا قسم به سعی و صفا
جواب گریه ی او را خدا پسند دهید
که تلخ داده جوابی به گریه اش دنیا
سفارش پسرم را نمی کنم دیگر
علی است زندگی ام جان او و جان شما
مادر موسی ِ پیغمبر رو خدا آروم کرد،یه مادر دیگه ام سراغ دارم،اونم آرامشش بهم ریخت اما پیغمبر خدا آرومش کرد،زود بگم و رد شم، اسم بی بی هم برده بشه،کدوم مادر؟ پیغمبر دید فاطمه اش هی نگرانه، بابا این بچه تو رَحِم امانم رو بریده،چی میگه؟ هی میگه: اَنا الغریب، اَنا العطشان، اَنا العریان. پیغمبر آرومش کرد، این مادرم آروم شد، اما کربلا ابی عبدالله می خواست رباب رو آروم کنه، ابی عبدالله بچه رو نگاه کرد، خودت تصور کن، نگاه کرد، دید مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن، مِنَ الوَرید إلَی الوَرید. سر بچه به پوست آویزان شد. ابی عبدالله برگشت، یه نگاه به طرف خیمه ها کرد، دید رباب ایستاده، زینب ایستاده،بچه رو زیر عبا گذاشت.حسین......یه نفر بلند شه جواب من رو بده، چرا همه ی مقاتل نوشتند ابی عبدالله یه قدم می رفت، یه قدم برمی گشت. کی می دونه؟بعضی ها نوشتند یه قدم می رفت، می دید رباب ایستاده، اما من میگم نه، بلاخره رباب رو زینب ساکت می کرد، بلاخره رباب آروم می شد، می دونی چرا حسین بر می گشت؟ قدیمی ها می دونند، قدیم مرغ کشته نمی فروختند، باید مرغ زنده می خریدی، می بردی قصاب جلو چشمت سرش رو جدا می کرد. رو خاک جلو چشمت دست و پا می زد. پنج دقیقه مرغ رو خاک بود برمی داشتی می دیدی مرغ هنوز جون داره، ابی عبدالله فکر کرد علی جون داده دو قدم می رفت، بچه دست و پا می زد شیخ جعفر شوشتری می گه، صاحب خصائص می گه: حجت خدا مضطر نمی شه،اضطرار تو وجودش راه نداره، اما کاری با حسین کردند، رفت پشت خیمه ها خودش یه قبر کوچیک کند، بچه رو تو خاک گذاشت. بگو حسین..... ابی عبدالله کاری کرده عصر عاشورا بی نظیره،نام علی اصغر جهانی شده.اومد پیش ابن زیاد، ابن زیاد لعنت الله علیه گفت: چه خبر از کربلا؟ گفت: امیر بهت بگم: تا عصر عاشورا می تونست همه چیز به نفع تو پیش به، اما حسین یه کاری کرد، حسین یه قنداقه ای رو کرد، همه ی عالم فهمیدند حق با حسین ِ. رمز پیروزی قیام عاشورا خون علی ِ اصغر ِ، حالا دستت رو بیار بالا،بدم المظلوم یاحسین.....هرکی مریض داره، هرکی هر کاری داره..یا حسین.....
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
سبط این جوزی  در تذکرة الخواص نوشته:لَمّا رَآهُمُ الحُسَینُ علیه السلام مُصِرّینَ عَلى قَتلِهِ.وقتی آقا دید اصرار دارند بکشنش،دستبردار نیستند." آدم یا اونای میاُفته که مدینه اومدند پشت درخونه ی مادرش،هرچی نصیحت کرد فایده نداشت، مردم گفتند إن فیها فاطمة؟....".آقا وقتی دید اینها اصرار دارند،أخَذَ المُصحَفَ قرآن گرفت، قرآن رو باز کرد . وجَعَلَهُ عَلى رَأسِهِ، قرآن رو روی سر گذاشت. شب هفتم ِ، امشب حرم آل علی آب ندارد....یا حسین،یاحسین... آقا قرآن رو روی سر گذاشت، آی مردم : بَینی وبَینَکُم کِتابُ اللّه، وجَدّی مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله بین من و شما قرآن و پیغمبر داور،بعد یه سئوالی ازشون کرد،نمی دونم خیمه ها چه خبر شد. یا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمی؟!... برا چی خون من رو مُباح می دونید؟اینجا دیگه خیمه ها بیشتر دچار اضطراب شد.فَالتَفَتَ الحُسَینُ علیه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یَبکی عَطَشاً، یه نگاه به پشت سر کرد دید علی داره گریه میکنه فَأَخَذَهُ عَلى یَدِهِ،بچه رو روی دست بلند کرد،ای مردم: إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ اگه به من رحم نمیکنید به این بچه رحم کنید. فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ تیر آمد به گودیه گلوی علی نشست،علی شروع کرد دست و پا زدن
علیم داره می زنه دست و پا
بچه ام داره میمیره ای خدا
حالا امشب روضه ی من این یه جمله است،یا صاحب الزمان(عج). اول روضه ی امام حسین رو بگم.میخوام بگم حرمله سه تا تیر زد، تیر دوم رو به قلب آقا زد، اون تیر با سینه ی امام حسین چه کرد؟آقا
همین که تیر سه شعبه به سینه ی تو نشست
دوباره درد به پهلوی مادرت افتاد
اونی تیری رو که از عقب درآورد،مثل ناودان خون جاری شد،همون تیر رو حرمله به گلوی علی زد.حالا ببین با علی اصغر چه کرد...ای حسین.....
شد گلویم روی دستت ذبح می دانی چرا؟
حجم تیر از حنجر من بیشتر بود ای پدر
یا باب الحوائج گرفتاریم....روضه رو ادامه میدم. اینجا یکی از جاهایی بود که آقا گریه کرد. اولیاء خدا صبر دربرابر مصیبتشون به نحو اَتَم و اَکمل ِ،یکی از بزرگان می فرمود: همین گریه ها براشون درجه است، دلشون به رحم میآد. وقتی پیغمبر پسرش وفات کرد،فرمود:قلب میسوزه،اشک جاری میشه، ولی کلامی که خدا رو خوش نیآد،بر زبان جاری نمیشه. الهی رضاً برضائک. در یه روایتی دیگه حضرت فرمود:بر من آسانه این به عین الله ِ ،خدا داری میبینی.
فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَبکی شروع کرد بلند بلند گریه کردن. مادرت داده بود سیرابت کنم،آقا شروع کرد بلند بلند صدا زدن،د عا کردن:: اللّهُمَّ احکُم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِیَنصُرونا خدایا بین ما و اینهایی که مارو دعوت کردند تا یاری مون بدهند حکم کن،فَقَتَلونا یه وقت صدا از آسمان بلند شد: فَنودِیَ مِنَ الهَوا: دَعهُ یا حُسَینُ؛ حسین جان فرزند رو وا بگذار فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّةِ در بهشت بهش شیر می دهند. دلا برا مادرت بسوزه یه ذره از رباب برامون بگو، یه ذره از دل رباب برامون بخون:
بس کن رباب سر به سر غم گذاشتی
اصلاً خیال کن علی اصغر نداشتی
بس کن رباب حرمله بیدار می شود
سهمت دوباره خنده ی انظار می‌شود
صدا زد:
خیلی به اشک غربت ما خنده شد ولی
آن نیش خند حرمله از خاطرم نرفت
حسین.....
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
لالا لالا، یکم دیگه دووم بیار
یه کم دیگه دندون روی جگر بذار
اگه همهمه باشه بچه میترسه،اگه لشکر کف بزنن بچه میترسه
لالا لالا یکم دیگه دووم بیار
یه کم دیگه دندون روی جگر بذار
مشکو یکی بُرده که بر می گرده زود
وقتی می رفت فقط به فکر خیمه بود
مده با اشک، زندگی مو به باد
آب می رسه، اگه خدا بخواد
مادر دَووم بیار... بچه کوچیک گلوش نازکه، نمی تونه گردن بگیره، میاُفته.
عمو رسید، کنار علقمه
صدای تکبیرش میاد
لالائی، عموش رفته آب بیاره
لا لا لا لا، منو نکن خونه خراب
چیزی نمونده عمو جون بیاره آب
بابات رفته به یاری آب آورش
داره میاد! چرا خمیده کمرش؟
فَرَجَعَ الحُسین اِلی الْمُخَیَّم،مُنکَسِراً حَزیناً باکیــّــا. می دونی یاد چی میاُ فتم؟
اگر گهواره را پس داده بودند
دلش خوش بود با طفل خیالی
ای حسین......
علیم داره، میزنه دست و پا
بچم داره، میمیره ای خدا
ببین هنوز به سمت علقمه ست
نگاه مضطر بابا
لالائی، الهی بارون بباره
الان بین خانم ها چه خبره؟ اونها بیشتر می فهمند حس مادری یعنی چی، اصلاً فقط مادرها می فهمند یعنی چی. خدایا الان میخوام یه دعا کنم. به اضطرار حضرت رباب، به اون پریشونیه این مادر،خیلی هستند بچه دار نمیشن، خدایا به بی بچه ها بچه بده،اولاد سالم و صالح بهشون بده
لالا لالا، مادر ِ تو بشه فدات
خون می بارن فرشته ها با گریه هات
سوخته دلم رو نفسای داغ تو
آهی بکش شاید که بارون بگیره
خدا تو رو، نمی بره ز یاد
خونده برات، بابا "و إن یکاد"
الهی که، سپیدی گلوت
به چشم حرمله نیاد
لالایی الهی بارون بباره
لالائی، عموش رفته آب بیاره
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
حوصله اش سر رفت، چهار پنج سالش بود، از خونه اومد بیرون یه چرخی تو کوچه ها بزنه، امیرالمؤمنین و پیغمبر اکرم  علیهماسلام به غزوه رفتند،نبردی داشتند و در حال برگشتن بودند،.ارباب من و شما از خونه بیرون اومد،اول صبح. همین طور کوچه ها رو رفت رفت تو مدینه، رسید به بستانهای مدینه و نخلستانها. صالح بن رقعه تا حسین رو دید بغلش کرد. یهودی بود بردش تو خونه پنهانش کرد، نزدیک ظهر شد خونه نیومد. فاطمه دلواپس شد،نوشتند هفتاد مرتبه اومد دم در ببینه کسی رو پیدا میکنه بره حسین رو بیاره.آخرش به حسنش فرمود:حسن جان،نور دل مادر پاشو برو ببین چرا داداشت نیومد. امام حسن اومد تو کوچه گشت گشت. تو حاشیه ی مدینه نزدیک بستانهای مدینه.آهویی جلوی امام حسن اومد. به آهو فرمود: برادر من رو ندیدی. امام امام ِ. ابراهیم خلیل تازه وقتی درجات نبوت رو طی کرد شد امام "خلیل بود، دوست خدا بود" تازه شد امام. سلیمان اگه با حیوانات حرف می زد تمام ائمه ی ما راحت با حیوانات حرف می زدند.برادر من رو ندیدی؟ عرض کرد چرا آقا جان. برادر شما رو صالح بن رقعه برد خونه شون. رفت در خونه صالح در رو کوبید. اومد دم در. چه کار داری؟ فرمود:همین الان میگی برادر من بیاد. تو کی هستی؟ فرمود:من حسن بن علی ام. الان برادرم رو میآری یا بگم مادرم یه دعای سحرگاهی کنه همه ی یهود بمیرند تا صبح کسی زنده نمونه؟ گفت:مادرت کیه؟مادرم سیده زنان عالمینه ، مادرم دُر عصمت و طهارت ِ. مادرم اصل نور ِ، مادرم عصمت الله ِ مادرم فاطمه ی زهراست. دعا کنه بابام با شمشیر همتون رو از دم شمشیر میگذرونه. چه بلاغتی داره این بچه! پدرت کیه؟ فرمود: پدرم شیر خداست. علی مرتضی است. اسدالله الغالب،یعصوبُ الدین،یدالله، وصی پیغمبر خاتم،علی بن ابی طالب ِ، جدتون کیه؟ جدم پیغمبر آخر الزمانه،حبیب خداست. اشرف مخلوقات ِ. معرفی کرد جدشو. تا این حرف زدن رو دید رفت ابی عبدالله رو با احترام از خونه آورد بیرون گفت: به شرطی داداشت رو پس می دم که شهادتین رو بگی من هم مسلمون بشم. امام حسن شهادتین و اسلام رو بهش عرضه کرد.مسلمان شد. دست حسین  رو گذاشت تو دست امام حسن.  رفت خانه ، فاطمه از دل نگرانی درآمد.  فرداش هم اون یهودی با هفتاد یهودی اومد دم خانه ی فاطمه. خانم جان ما اومدیم شما مارو مسلمان کنید. اومدیم شما مارو ببخشید. فاطمه پیغام داد من شما رو بخشیدم اما حسین پسر شیر خداست . ایستادند یکی دو روز علی از سفر آمد. همه اومدند جلوی امیرالمومنین. صالح هم گریه می کرد. گفت: آقا جان من این چنین کاری کردم. بی احترامی نکردم. بچه رو نگه داشتم. جریان رو کامل تعریف کرد. فرمود: منم بخشیدم اما همه کاری ِ حسین جدش پیغمبر خداست او بزرگتر امام حسین ِ. او راضی بشه همه راضی اند. اومد خدمت پیغمبر شرح ماوقع رو گفت. پیغمبر گفت:منم بخشیدم ولی حسین  حبیب خداست خدا رو باید راضی کنید. سر گذاشت به بیابون هفده روز گریه کرد که یکی دو ساعت حسین رو تو خانه نگه داشته. نه سیلی زده. نه تشنگی داده. هیچی. بی ادبی هم نکرده. هجدهمین روز امین وحی نازل شد. عرضه داشت رسول خدا. خدا می فرماید: ما صالح رو بخشیدیم بگو برگرده. برگشت خودش رو روی دست و پاهای امام حسین انداخت .
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یکباره بر جریده ی رحمت قلم زنند
چه روضه ای می خوام بخونم.
دل ماهی ها تو دریا برا این روضه کباب ِ
ای بمیرم برا دردی که دواش یه قطره آب ِ
فقط دو سه ساعت حسین رو نگه داشت. اینها می خوان چه کنند!؟
سر بابا رو بریدند
مادر و اسیر گرفتند
نیزه دارا با یه نیزه
بچه رو از شیر گرفتند
گفت: بچه ام شیش ماهش شد، سوم محرم از دنیا رفت.بچه رو صبح دفنش کرد. شب اومد دوباره توی هیئت مشغول کارش شد.راحت اومد به کارش رسید. می دونست بچه رو دفن کنه دیگه نبش قبر نمی کنند. دیگه نیزه تو قلب بچه اش نمی زنند. دیگه بچه رو از قبر بیرون نمیآرند. دیگه جلو چشم مادر سر بچه رو جدا نمی کنند. میآد هیئت دیگه مادر بچه رو اسیری نمی برند. سر بچه رو جلو مادر نمیآرند.خیالش هم راحت ِ بچه اش تشنه از دنیا نرفته. دیگه لباس خونی رو دست مادر نمونده. گهواره اش رو غارت نکردند. ای وای ای وای
پسرش زیر عبا بود و به میدان آمد
صدای گریه از خیمه بلند شد.توی دو تا بُرهه صدا گریه ات بالا میره. اونایی که طاقت ندارند. گوش هاشون رو بگیرند. شعر رو گوش کردی بعدش حرف دارم. بعضی ها نوشتند بچه رو امام حسین بالا گرفت، از جلو تیر خورد به علی اصغر، بچه رو نحر کردند، ای وای. صدای گریه از خیمه بلند شد. ابی عبدالله وارد خیمه شد . چی شده خواهرم. خانم اُم الکلثوم عرضه داشت داداش شما که صدا زدی: هل من ناصر ینصرنی. دیدیم این بچه بند قنداق رو پاره کرد،یه غلت زد خودش رو از گهواره بیرون انداخت. بند قنداق رو پاره کرد، چه طور؟ همون طور که علی بند قنداق خودش رو پاره کرد، علی علی است. ابی عبدالله فرمود: ناولینی ولدی الصغیر حتی اودعه. داشت گریه می کرد گذاشتنش تو بغل ابی عبدالله، آرام شد ابی عبدالله بچه رو بوسید . وداع کرد داد دست خانم اُم کلثوم. اومد بره دوباره گریه ی بچه بلند شد. من رو ببر. گفت:داداش ببرش شاید بهش آب بدند. اینقدر دیگه بی رحم نیستند. بچه رو گرفت، آفتاب سوزانه. عبا رو کشید روی علی اصغر. داشت از خیمه می آمد. دیدند لباس پیغمبر تن حسین ِ. یه عده گفتند حسین پشیمان شده قرآن آورده قسم بده. اومد جلوی لشکر. دیدند عبا رو کنار زد. بچه رو بلند کرد. نمی دونم بگم یا نگم؟ بعضی وقت ها روضه خون اصلاً واقعاً در می مونه که بعضی حرف ها رو بزنه یا نه. اما تو مقتل نوشته: صدا زد یا قوم ان لم ترحمونی به من رحم نمی کنید. فارحموا هذا الطفل،به این بچه رحم کنید. یه جمله بعضی جاها نوشتند. من یه عمریه با این یه جمله گریه می کنم. صدا زد: منّوا عَلَی. معنی اینه: ممنون میشم بچه ام رو ببرید سیراب کنید به من برگردونید.
پسرش زیر عبا بود و به میدان آمد
لب او خشک ولی اشک به چشمان ترش
همه دیدند زبان دور لبش می چرخاند
إما تَروُنَهُ کیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً
چه تبی داشت مگر ماهی کوچک جگرش
سر سوزن رمق از تشنگی اش داشت نداشت
رو به آخر شده دیگر نفس مختصرش
دست زیر سر و دیدند که بالا آمد
هل هله بود و کف و خنده فقط دور وبرش
حرمله گودی زیر گلویش را تا دید
بی هوا تیر رها کرد به سمت پسرش
ناگهان دید سرش سمت عقب برگشته
پدرش مات شده سمت مقابل نظرش
یه سئوال ِ، من هنوز جوابی برا این سئوال پیدا نکردم. هنوز نفهمیدم چه طور شد. معمولاً چون لبه ی تیر رو به عقب برمی گرده، کماندارا تیری که می زنند  تو بدن می مونه، علامت داره. یعنی این شکار و من زدم. لب تیرم رو به عقب برگشته در آوردن تیر راحت نیست. باید یه دست رو روی موضع تیر خورده بگذاری در بیاری. وقتی گلو به دست بابا دوخته شد. یه دستم زیر بدنه، حسین با تیر همین جوری سمت خیمه برگشت.
****
بچه ها دست بابا خونی شده
گمونم شش ماهه قربونی شده
***
بعد از آن روز سرش را به سر نیزه زدند
همه جا زودتر از باد رسیده خبرش
مادرش دید ولی سوخت کنار ناقه
بی تعادل شد و از نیزه زمین خورد سرش
***
حرمله از سر پر خون تو نان درآورد
تو به این روز سر گندم ری اُفتادی
هر چه کردند سرت را روی نی بند کنند
کاش می شد که نشد پی در پی اُفتادی
بی تعادل روی سر نیزه تکان می خوردی
هر کجا باد وزید از روی نی اُفتادی
سرت آنقدر سبک بود که حتی یک بار
نیزه دار تو نفهمید که کی اُفتادی
***
سر بچه ام روی نیزه، سر باباش روبروشه
الهی مادر بمیره، سر نیزه تو گلوشه
ألا نوحوا،حسین.......
تمام حنجرت از تیر رشته رشته شده
به دست حرمله شمشیر بود بهتر بود
حسین....مراجع بزرگ ما وقتی کارشون گیر می اُفتاد، مراجع دست به دامن علی اصغر می شدند، باب الحوائج ِ حضرت علی اصغر،گره هاتون رو باز می کنه. حسین....
گلوی نازک تو جا برای نیزه نداشت
به جای نیزه اگر تیر بود بهتر بود
ای حسین.......... دستت بیاد بالا، دامن اربابت رو بگیر.حسین..... خدا فرج آقامون برسان.باز شدن همه ی گره ها با هم، بسته به فرج امام زمان ِ،فرج امام زمان ما برسان.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
دوست دارم تشنه باشم شیر مادر را ننوشم
تا که جام از دست شاه جنت المأوی بگیرم
دوست دارم از زمین کربلا خونم بجوشد
تا زقاتل انتقام خویش چون یحیی بگیرم
دوست دارم قبر من آغوش ثارالله باشد
راه معراج  فسبحان الذی اسراء بگیرم
امام زمان،بعد از ظهور ابتدای قیام به کربلا میآد، دست داخل قبر مبارک می کند، بأی ذنب ٍ قَتَلوک. این بچه رو به چه گناهی کشتند.. بدون مقدمه من روضه ی علی اصغر علیه السلام بخونم. روضه علی اصغر علیه السلام روضه ای است که دل عالم رو به درد میآره. هم باید مراعات کرد و هم باید حقیقت رو گفت. من به یک روایتی از مُهَیّجُ الْاََحزان  به نقل از لهوف که ابی عبدالله اومد مقابل خیمه فرمود: نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ. بچه ام رو بدهید من باهاش وداع کنم. فَأَخَذَهُ وَ أَوْمَأَ إِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ....1ببینید. فرماه. یعنی رها کرد تیر رو. تو این نقل از روضه نیومده در لهوف که گلو به بازو دوخته شد. اما یه چیز دیگه ای اومده که از اون جان کاه تر. بچه رو گرفت ببوسه. قبل از بوسه ی حسین تیر رسید. چه بی مقدمه روضه میخونی؟ من بی مقدمه روضه میخونم؟ حرمله بی مقدمه زد. حسین از بچه بوسه نگرفته،گردن بچه پاره شد. گوش تا گوش پاره شد. فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ تا این طوری شد فرمود:زینب جان بگیرش. خانم زینب بچه رو گرفت. دو تا دست مبارک رو زیر گلو برد. خونها رو به آسمان پاشید. اونی هم که هست بیشترین قوله. فرمود: ای قوم شما کشتید زن و بچه و شیعیان من رو. جوونهای من رو . زن بچه ی من تشنه اند،آبی بدهید به اینها برسونم. اینها که شمشیر دست ندارند. بچه رو جلوی لشکر آورد. فرمود: منّوا عَلَی بن المصطفی.. منت بذارید. بر پسر پیغمبر. بشربة یحیی بها. به یه مقدار آب اطفال ما زنده میشوند. اطفالنا من الظمأ از تشنگی اطفال ما دارند میمیرند حیث الفرات سائلٌ. یعنی آب فرات داره میره، ضرری به شما نمی زنه. مگه یه بچه چقدر آب می خوره. داشت حرف می زد. تیر رها شد. همه لشکر دارند می بینند. یه مرتبه دیدند. از سمتشوت یه شی ء ای خارج شد. بچه بال زد رو دست بابا.
اصغر سر آورد
ارباب ذبح اکبرش را اصغر آورد
ذبح اکبر، اضغر ِ. ذبحی که همه ی عالم دارن براش بال می زنند. بی دین ها. اونایی که حسین رو اصلاً نمی شناسند. اونایی که رو حقانیت ابی عبدالله شک دارند. می گن: همش یه طرف این بچه رو برا چی کشتند؟ بی دینها اینجا حق میدن.
اصغر سر آورد،ارباب ذبح اکبرش را اصغر آورد
بر روی دستش مبعث شده،یعنی خدا پیغمبر آورد
این دفعه آقا همراه خود،یک طفل نه یک لشکر آورد
در حرف آخر او، اولین سرباز خود را آخر آورد
زیر عبایش مسجد ،به همراه خودش یک منبر آورد
در مجلس تیر واعظ سه روضه، از لهوف ِ حنجر آورد
سهم گلو شد آن تیر که ،عباس را از پا در آورد
یعنی سه شعبه هی خنجر و ،هی خنجر و هی خنجر آورد
یعنی سه شعبه شمر و ،سنان و زجر را  زجر آور  آورد
یعنی سه شعبه با خویش،گوش و گوشوار و معجر آورد
یعنی سه شعبه مثل سنان،هی نیزه را بالاتر آورد
یعنی سه شعبه شمری شدو آخر چکمه را از پا در آورد
یعنی سه شعبه شد صاربان،انگشت با انگشتر آورد
یعنی سه شعبه خولی شد و،همراه سر خاکستر آورد
دیگه کار تموم شد حسین تکلیف همه ی عالم رو معلوم میکنه. عبیدالله بن زیاد و پسرش رو آوردند پیش مختار، گردن هر دوشون رو زد. سرهاشون رو جلو مختار گذاشتند. از خوشحالی شروع کرد لبخند زدن. الحمدالله قاتل حسین رو گردن زدم. دور و بری ها گفتند: مختار این دو تا سر عوض سر حسین و علی اکبرش. این قدر ناراحت شد. صدا زد سه چهارم زمین رو اگر بکشم و اگر درو کنم و از دم تیغ بگذرونم به اندازه انگشتی که صاربان برید نمیشه.
1. در آن لحظه آخر، امام (ع) برای وداع، جلو خیمه آمد و به خواهرش فرمود: «ناولینی ولدی الصغیر حتی اودعه فاخذه و اوما الیه لیقبله فرماه حرملة بن الکاهل الاسدی (لعنه اللّه تـعـالـی) بسهم فوقع فی نحره فذبحه ثم حضر له عند الفسطاط حفیرة فی جفن سیفه فدفنه فیها بدمائه .فرزند خرد سالم را بیاور تا با او وداع کنم، چون او را گرفت و خواست ببوسد، حرمله تیری را پرتاب کـرد کـه بـه گلوی جناب علی اصغر اصابت کرد و حضرت کنار خیمه برای او قبری را حفر کردند و او را با همان وضع خون آلود، دفن نمودند.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
حالا همین مختار رو میگن ابی عبدالله روز قیامت مثل باز شکاری نجاتش میده. حسین تکلیف همه ی عالم رو معلوم میکنه. وقتی گفت خداوند در عالم زر: أَلست بربّکم؟ قالوابلی. آیا من پروردگار شما نیستم ؟ گفتند : چرا ، تویى پروردگار ما. یه عده گفتند: تو خدای مایی. حسودا گفتند: گناهکاراشون رو چه میکنی؟ خدا می فرماید:کیه که شفاعت کنه گنهکارای این امت رو؟ همه بلند شدند!قیمتش چنده؟ شرایطش چیه؟ کی میتونه گنهکارای امت رو یه جا ببره؟ زن و مرد و یه جا ببره؟ همه رو با هم گناهکارارو جمع کنه ، زور کی میرسه؟ فرمود: خدا شفاعت کلیه کسی می تواند روز قیامت بکنه، که شهادت کلیه رو قبول کنه، شهادت کلیه چیست؟ همه ایستاند. اونایی که می خواهند شفاعت کنند همه انبیاء و اولیاء و همه ایستادند که درجه ی شفاعت کلیه بهشون برسه، خدا فرمود: اولین شرطش کشته شدند در راه منه. یه عده نشستند! زن و بچه اش باید همراش بیان. یه عده نشستند! بچه هاش جلوش باید بال بال بزنند یه عده نشستند!.تشنگی،تیر سه شعبه،برادرش باید رو زمین بیافته، بین دو نهر آب، هزار و نهصد و  پنجاه زخم. زن و بچه اش رو اسیر کنند ببرند،همه نشستند. فقط گلگون قبای صحرای کربلا ایستاد، فرمود: من هستم. آی حسین اگه تو نمیموندی ما چه خاکی سرمون می شد؟ همه نشستند حسین ایستاد، فقط ارباب ما ایستاد، مادرش داره نگاش میکنه، همه در حدقه ی عرشند دارن نگاه میکنند حسین چکار میکنه؟ فرمود: در لوح محفوظ بنویسید، نوشتند. سئوال کرد خدا:حسین جان، زن های این امت رو چه طور شفاعت می کنی؟ فرمود: خواهرم میآد، نوامیسم میآن. دخترای این امت؟ فرمود: دخترام رو میآرم.سیلی به صورتشون میخوره. باشه. گوشواره ها رو میکشند .باشه. جوانهای این امت رو چه طور شفاعت میکنی؟ جوان میارم مثل دسته ی گل. جلو چشمم بال بال میزنه. پیرهای این امت؟ پیر مرد میآرم. حبیب رو آورد. مردهاشون؟ برادرم رو میآرم. عزیز ترین چیزی که داری برای شفاعت کلیه؟ فرمود: جانم رو میآرم.جان حسین ِ. فرمود: بنویسید. نوشتند در لوح محفوظ. دادند رسول خدا مهر کنند. آی گریه کرد پیغمبر. امیرالمومنین ، امام مجتبی،خود ابی عبدالله امضاء کردند. آخرین امضا و مهمترین امضاء،امضای مادرشه، دادند دست فاطمه. این همه مصیبت برا بچه ام. فاطمه جان اینها گناه دارند. اینها کسی رو غیر حسینت ندارند، فاطمه هم رضایت داد،امضاء کرد. اما گریه کرد فاطمه. که لحظه ی آخر خانم حضرت زینب به امام سجاد عرضه داشت. عزیز برادر همه کشته شدند مردی رو دیدم ، عنان ذوالجناح و گرفته داره با داداشم میره،این کی بود؟ فرمود: او فرشته ی خداست، داره میگه حسین قبوله. تو کار خودت رو کردی، شفاعت کلیه مال تو،بچه ها رو هم بهت بر می گردونیم. اما بابام میگه برو کنار، حالا من خودم میخوام عشق بازی کنم. مزاحم من نشو. حسین تکلیف همه ی مارو معلوم کرده، روز قیامت. اون کسی که تکلیف همه رو معلوم میکنه، با یه بچه ی کوچیک بلاتکلیف موند به خیمه بره؟ به رُباب چی بگه؟برگرده آب که نخورد بچه؟ اومد پشت خیمه ها بچه رو روی زمین خوابوند. خنجر رو  در آورد یه قبر کوچکی کند، بچه رو میآن قبر خوابوند ، فقط برای اینکه وقتی حمله میکنند سر از بدنش جدا نکنند. بدن بچه زیر سُم اسب نمانه. همین که بچه رو خوابوند تو قبر سر و آرام آرام یه جوری ملحق کرد، چسباند به بدن، اگر دید مادرش داره میآد، یه جوری بچه رو تو قبر خواباند، یه وقت دید یه صدای ناله ای داره می آد،. آی پسر فاطمه، آقای من، حسین جان! صبر کن، من مادرم، بذار یه بار دیگه علی اصغرم رو ببینم.
پای گهواره سر ِ درد و دلم وا می شد
رفتی و درد و دل پر گله ام را چه کنم
هروله کردم و هاجر شدم اما رفتی
حال این پای پر از آبله ام را چه کنم
داغدار تواَم و ناله زدن حق من است
تازیانه زن بی حوصله ام را چه کنم
رسم این است که با دست به صورت بزنم
این غُل و حلقه و این سلسله ام را چه کنم
این همه درد در این سینه همه جای خودش
همسفر گشتن ِ با حرمله ام را چه کنم
***
سرت آنقدر سبک بود که حتی یک بار
نیزه دار تو نفهمید که کی افتاده
حسین.....
نور چشمات و اَزم نگیر
جونم و خواستی ازم بگیر
راهی میدون شدی برو
دست بابات رو محکم بگیر
پیرم کردی
می ری و می دونم نمیشه بی تو بمونم
تا برگردی
تو حرم می مونم  هی قول هو الله می خوم
خدایا می بینی دارم می میرم
خدایا پریشونم و سرگردون
خدایا شده حتی اگه بی سر
علی مو به من برگردون
هیچکی از حالم خبر نداشت
اون همه ناله اثر نداشت
مادر شد خون جگر علی
بس که دندون رو جگر گذاشت
لالالا،اسیر قفس کبوترم بی نفسه
لالالا،پسرم دیگه زاری بسه
یکی به دادم برسه
خدایا چه سرو صدایی اومد
خدایا چه خبره توی میدون
خدایا دیگه دارم از حال می رم
علی مو به من برگردون
افتاده آتیش به جون ما
بچه ام رو بردن رو نیزه ها
کدوم بی رحمی اون سرو
بسته بر سر نیزه ای خدا
خدایا سر پسرم رو نیزه است
خدایا زده سر  از نیزه بیرون
خدایا چقده به دشمن گفتم
علی مو به من برگردون
حسین.....ناله بزن....حسین.... الان فرشته ها دارن به ناله ی تو قبطه می خورند..حسین.... تا زمانی که داری ناله می زنی فاطمه داره دعات میکنه...حسین...مصیبت اینقدر سنگین بود، خدا خودش به حسین تسلیت گفت...حسین... فرمود: حسین یه مادر مهربان تو بهشت منتظرشه.یه دایه ی مهربان براش می ذاریم. اما رباب چه کنه؟
بس کن رباب زخم گلو را نشان مده
گهواره نیست دست خودت را تکان نده
بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی شود
این گریه ها برای تو اصغر نمی شود
بعد این واقعه حسین کنار خیمه نشست، خواهر اومد کنار داداش،گفت:چیه داداش؟ گفت:خسته شدم.ای حسین......حسین....هر دو دستت رو بیار بالا، دامن شش ماه رو بگیر..حسین.... حاجاتت رو هم بگو، فرج امام زمان رو هم بخواه. ای خدا فرج آقامون امام زمان برسان، هر کسی هر دردی داره، حاجتی داره تو مجلس آقا حضرت علی اصغر اومده، حاجت روا بفرما.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
وقتی حسین آمد و دست مرا گرفت
حس میکنم که دور و برم را خدا گرفت
بانی روضه های تو در اصل فاطمه است
در هیأت بهشت عزای تو را گرفت
سینه زنان تو همگی عیسوی دمند
پس میشود زنوکران تو شفا گرفت
عالم بدون کرببلا ارزشی نداشت
عشق حسین آمد و دنیا بها گرفت
فردا اسیر حول قیامت نمیشود
هرکس امروز زیر پرچمتان جاگرفت
بوی بهشت میرسد ازهیأت حسین
ازبس ملک رسیدو سپس ارتقا گرفت
اذن زیارت حرمت دست زینب است
باید فقط زخواهر تو کربلا گرفت
هنگامه قیامت دنیا مُحرم است
موج الحسین آمد و دل را فرا گرفت
هرذره بی حسین زمین گیر میشود
هردانه ای زخاک حسین گفت و پا گرفت
آزاده نیست هرکه غلام حسین نیست
وای از دل کسی که به نام حسین نیست
گفتند: موسی بچه ها وحیوانات آب میخواهند،بچه هامون دارند از تشنگی میمیرند،  سریع موسی با خدا حرف زد، خدایا قوم من دارند از تشنگی میمیرند، فرمود: آیه 60سوره بقره :وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ کُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ ، فرمود: موسی عصاتو بزن، دوازده چشمه جوشید، همه آب خوردند، جبرئیل نازل شد،گفت:  موسی الان پس از تشنگی ، همه سیراب شدید اما پسر پیغمبر آخر الزمان تشنه خواهد بود، وقتی آدم را خواست جبرئیل توبه دهد، گفت بگو:یا حمید بحق محمد،یا عالی بحق علی،یا فاطر بحق فاطمه،یا محسن بحق حسن،بگو آدم یا قدیم الاحسان بحق حسین، به حق محمدوعلی و فاطمه وحسن و به حق حسین علیهم السلام، تا گفت دلش لزرید  اشکش اومد،ندا آمد توبه ات رو قبول کردیم،گفت جبرئیل به من بگو، تو این  پنج تن، آخری چه نامی دارد؟ دلم شکست، اشکم جاری شد. فرمود: آدم این نام آخری،حسین پسر پیغمبر خاتم است، آب را رویش میبندند،عطش اینقدر بر آنها سنگینی میکند، مرداشون زانوهاشان قوت نداره چشماشون تار میبینه ،بچه ها از بس که تشنگی اذیتشون میکنه، پوست بدنشان خشک  میشود،یعنی ضربه بخوره میترکه،روزه گرفتی دیدی،تازه افطار و سحرم میخوری،روز چهارم پنجم بعضی هارو میبینی،لب هاشون ترک خورده،اومدن در خانه امیرالمونین علیه السلام اهل کوفه، علی جان خیلی وقته باران نیامده، دعا کنید باران بیاد، فرمود بروید درخانه حسینم ،ابی عبدالله دو رکعت  نماز خواند تا دست هاشو بالا آورد دعا کرد،دیدند داره ابر میاد،اینقدر باران بارید،آب برکه ها و نهرها سیراب شدند، بعد اومدند  پیش امیرالمؤمنین علیه السلام،گفتند علی جان انشا الله یه روزی تلافی میکنیم،  امشب شمرلعین با نامه ابن زیاد ملعون اومد به کربلا،اول نوشته عمر سعد اگر نمی تونی فرماندهی لشکررا به شمر بده ،بعد آب را روی حسین وحرمش ببند،از امشب و فردا دیگه محافظ های شریعه زیاد شدند،دیگه آب نمیشه بری راحت برداری،دیگه کار کار عباسه،او باید بره،من نمی دونم روضه ی این بچه رو چه طوری بخونم،کی بچه شیر خوره داشته تا حالا؟دیدی بچه ی شیر خوره یه ذره آب بریزی تو دهنش بسشه،کودک چقدر میخورد از نهر آب،آب؟
از حرم طفل رباب تازه ای برخواسته
شال بسته با نقاب تازه ای برخاسته
وقتی سکینه خانم اومد دید زیر ناخن های علی اصغر پر خون شده،چرا؟از بس ناخن روی سینه ی مادر کشیده.بچه ای که تشنه است خوابش نمیبره،هی به خودش میپیچه،چشاشم راحت باز نمیشه،تلظی رو در عرب این جوری گفتند :وقتی ماهی رو از آب بیرون می اندازند،اول بالا پایین میپره،بعد به جایی میرسه لبهاش رو فقط به هم میزنه،اینم تلظی نیست، ابی عبدالله دید علی اصغر داره تلظی میکنه،ابی عبدالله نگاه کرد دید این زبونش مثل چوب خشک شده،دور دهان میگردونه،یه ذره آب ببینه...حسین...
گرچه افتادند روی خاکها خورشیدها
تازه مغرب آفتاب تازه ای برخاسته
باد دارد از مسیر چشمهایش می وزد
لاجرم بوی شراب تازه ای برخاسته
قربون نگاهت علی جان
بیشتر چون تشنگی ها او خودش آب بود
پشت پایش آب آب تازه ای برخاسته
با همه پیغمبران پیغمبریم فرق کرد
روی دستم یک کتاب تازه ای برخاسته
ابی عبدالله تا صدای شیون  رو شنید،فرمود :مگر نگفتم  آرام گریه کنید،آری دادش، اما تا صدای غربتت  بلند شد، دو جور نقل کردند،بعضی ها گفتند از گهواره افتاد،اما قوی تر اینه که گهواره تکون خورد،فرمود: بچه رو بدهید من ببرم سیراب کنم،ببینم اینها آب میدهند یا نه،زود زنها این دست اون دستش کردن،نه خودمون ساکتش میکنیم،آخه اونها که مرد بودند رفتند دیگه برنگشتند،میدونی تا علی اصغر کشته شد،ابی عبدالله فرمود زود خلخال ها رو باز کنید،لباس هاتون رو عوض کنید،دیگه کسی نمونده.
آن همه لبیک گفتن یک طرف این یک طرف
پرسش ما را جواب تازه ای برخواسته
ریخت برهم لشکری را تا که بردستم رسید
با حضورش بوتراب تازه ای برخاسته
زود یا خوابش کنید یا مراعاتش کنید
تازه این کودک زخواب تازه ای برخاسته
این بلا تکلیفیم از ناتوانی نیست نیست
تیر با یک پیچ وتاب تازه ای برخاسته
گردنی که خشک باشد آخرش این میشود
تیر هم که با شتاب تازه ای برخاسته
روی این دستم تنش برروی این دستم سرش
آه بفرستم کدامش را برای مادرش
حجم تیری که برای جنگهای سخت بود
آنچنان آسیب زد چیزی نمانده از حنجرش
شرم دارم که بگویم تیر دشمن داغ بود
در حرم پیچید عطر و بوی یاس پرپرش
لالایی لالایی اصغرم لالایی جگرم لالایی پسرم لالایی
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
لالایی عموش بیاد،مشک و علم به دوش بیاد
گلم با بوسه ی عمو ،خدا کنه به هوش بیاد
لالایی باباش بیاد، سوار ذوالجناش بیاد
صدای خنده گلم ،برای عمه هاش بیاد
لالایی بارون بیاد، خوشی به خیمه مون بیاد
عمو نره سمت فرات، ابرا تو آسمون بیاد
وقتی بچه خوابه،میدونی چرا خوابه؟ شکمش سیره،گرسنه اش نیست،خدا کنه همه بچه ها خواب باشند امشب،میدونی چرا خوابه؟تشنه اش نیست،میدونی چرا خوابه؟ تازه تو بغل مادرش بوده، بچه ای رو نیم ساعت دست به دست کنی بیدار میشه،یه ساعت هرکی تو خیمه بغلش کرد،آروم نشد.
لالایی بارون بیاد؛ خوشی به خیمه مون بیاد
عمو نره سمت فرات، ابرا تو آسمون بیاد
همش گفتیم بیاد،بیاد،حالا این یکی نیاد،چی نیاد؟
لالایی خزون نیاد، حرمله با کمون نیاد
آتیش به جونمون بسه، آتیش به خیمه مون نیاد
ناله میزنی بگم؟یا بچه رو حسین عمودی گرفته که لشکر ببینه،یا بچه رو دو دست گرفته بغل کنه،خداحافظی کنه،در هر دو صورت:
لالایی خدا کنه ،تو خیمه سرصدا نشه
هرچی میخواد بشه بشه، سر از تنت جدا نشه
وای...حسین..
اینی که مقتل میگه،فذبحوه من اذن الی اذن،یه بچه شش ماهه رو در نظر بیار،ببین از گوش تا گوش چقدره،ببین یه سر اگه از گوش تا گوشش بریده بشه،چی میمونه؟وای حسین...شماها مَردید،این همه سال گذشته،من دارم برات تعریف میکنم،داری گریه میکنی،حالا ببین مادر چه کرده کربلا، فذبحوه من اذن الی اذن،می خوام یه جایی ببرمت،شب هفتم،خیلی از مریض ها التماس دعا گفتند،آورد علی رو پشت خیمه ها،بمونه حسین چه بلایی سرش اومد،بخدا روضه علی اصغر پاره شدن گلو نیست،اینها پاره گلو زیاد داشتند،روضه علی اصغر اینه،کسی که تکلیف عالم رو معلوم میکنه،کارش به جایی رسید،هی یه قدم میرفت،برمیگشت،متحیر،یه نگاه میکرد،میدید زنها جلو در خیمه اند،رفت پشت خیمه،نشست رو خاک،بچه رو آروم آروم گذاشت،دید علی دست انداخته تیرو گرفته،تیر و کشید بیرون،سر داره جدا میشه،سر و آروم آروم کنار بدن گذاشت،حسین.......نماز صبر خوند،استعینو بالصبر و صلوة،تا اومد علی رو بذاره،الله اکبر،اومد آروم سروچسبوند،به بدن،پارگیه گلو پیدا نشه،مادر داره میاد،رباب خودش رو رسوند،یه نگاه به علی کرد،میخوام یه حرفی بزنم باید ناله بزنی،داد بزنی،ان شاءالله که گلوی بریده رو ندید مادرش،حنجر بریده رو ندید،حسین سر رو یه جوری گذاشت،مادر نبینه سه شعبه چه کرده،ای وای،می خوام از رباب بگم،اولشم گفتم،اینجا،حنجر بریده ندید،ندید،میدونی کی حنجر بریده دید،لااله الا الله،راوی نقل میکنه،میگی وقتی داشتن با چوب میزدن رو لبها،دیدن یه زنی از تو اُسرا دوید،رفت،سر حسین رو بغل کرد،دید رگُ بریده،چقدر بریزه تو خودش،دید دیگه الان وقتشه،یه دل سیر ناله بزنه،سر بریده رو بغل کرد،رباب برات بمیره،حسین.......
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
بسم الله ،مدد میگیرم،از این آقازاده ی باب الحوائج ،شب هفتمه،از فردا قصه ی عطش شروع میشه،از فردا داستان عطش به خودش شکل تازه ای میگیره،کدوم عطش،اصلاً این عطش چیه،چیه که از آدم ابوالبشر وقتی که خمسه ی طیبه رو بهش یاد میده،جبرئیل به اسم اباعبدالله علیه السلام که میرسه،برا آدم روضه ی عطش خونده میشه،از آدم تا خاتم،پیغمبر ما هم همینطور،هنوز به دنیا نیومده،این آقا تو رحم مادرش روضه عطش میخونه،این چیه؟عطش عطش،هرکی میرسه میگه عطش،امام سجاد علیه السلام میخواد برا باباش سنگ قبر درست کنه،با انگشت مینویسه:هذا قبر حسین بن علی الذی قتلوه عطشانا،امام رضا علیه السلام به ریان بن شبیب می خواد حدیث بگه،یه جمله می گه: صغیرهم یمیتهم العطش ،همه میگن عطش،آقات ،امام زمان(عج)،وقتی تکیه به دیوار کعبه میزنه،میگه یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین قَتَلُوهُ بکربلاعَطشاناً،چرا این عطش اینقدر مهمه،این مقدمه ی روضه منه،چه خبره تو این عطش،چه سرّی تو این عطش نهفته است،اینقدر سخت و جانگدازه این عطش،از فردا آب رو میبندند،اهلبیت پیغمبر در محاصره ی بی آبی قرار میگیرند،من از شما سئوال میکنم،مگه سپاه ابی عبدالله چه سپاهیه؟یه عده زن  و بچه با حسین هستند،از روز اول دستور دادند،حسین رو از آب دور کنند،یه جایی حسین علیه السلام خیمه بزنه،یه جایی که فاصله داشته باشه با شریعه،با این راحتی نزدیک نشه،یکی از اون حرفایی که حربن یزید ریاحی رو منقلب کرد،یه مهاجه ای داره با عمرسعد روز عاشورا،باهاش حرف زد،حر به عمرسعد لعنت الله علیه گفت: عمرسعد این آبی که تو بستی به حسین،حیوانها ازش استفاده میکنند،تو چیکار داری؟ کجای دینه؟این زن و بچه باهاشن،سه روز آب رو بستی،ببین صدای گریه قطع نمیشه. اینها اینقدر پست بودند،آب رو بستند میخواستند از نظر ضعف جسمانی،وقتی آب نباشه،کم کم بدن قواش تحلیل میره،جانبازا ،بچه رزمنده ها،اگه تو جلسه باشند،تو جبهه تشنگی کشیدید دیگه،دیدید تشنگی چیکار میکنه با آدم،اونم رو بچه، بعد آدم زخمی میشه،مجروح میشه،زخمی آب بدنش تحلیل میره،نیاز به آب داره، اینها همه نشون میده عطش چه کرده،الله اکبر،اما همه ی داستان عطش برای اصحاب و یاران و لشکریان اباعبدالله،هر جوری بگی قابل توجیهه،اما برا یه نفر قابل توجیه نیست،بهتر بگم،همه رو میتونی آروم کنی،همه زبون دارن میتونن اظهار عطش کنن،آدم باهاشون حرف بزنه،راضی شون کنه،آرامشون کنه،اما من سئوال دارم،یه بچه ی شیرخواره رو چه جوری باید آروم کرد؟اگه بچه ات تشنه باشه،این بچه بیدار شده،این بچه تشنه است،تا حالا برات پیش اومده؟ راهش ببر،باهاش بازی کن،بغلش کن،رو پات بخوابونش،فایده نداره، بچه ی تشنه آب میخواد،.. یا حسین............
لالا، لالا لالا،ای گل پونه
قناریِ بی آب و دونه
خدا خودش روزی رسونه
لالا، مادر تو بدون شیره
گریه نکن صدات میگیره
این لبِ یا این که کویره
لالا، لالا لالایی
بچه رو دست نگه داریم خود به خود گردنش ،سرش ،پیدا میشه
لالا نشون نده اینقدر گلوتو
وا کن دو دست کوچولوتو
دعا بکن یه کم عموتو
لالا، لالا لالایی
لالا پرستوی سرخ و سفیدم
کی گفته من شیرت نمیدم
شیری نمونده ای امیدم
لالا لالا
گفتم یکی به سقا
بگه داره میشه دیر
زودتر بیاد و گرنه
بچه ام می اُفته از شیر
لالا لالا عزیزم
گریه نکن،اینها دلشون رحم نمیاد،صدا زد داره بچه گریه میکنه،امیر پدر رو بزنم یا پسر رو،گفت:مگه سفیدی زیر گلو رو نمیبینی،وای،حسین داشت حرف میزد،یه مرتبه دید سر علی اوفتاد،ای حسین.......
ابی عبدالله اومد پشت خیمه ها،چه گذشت به دل حسین علیه السلام،ان شاءالله هیچ  پدری به روز حسین نیوفته،ان شاءالله هیچ بابایی بچه تو بغلش نمیره،روی برگشتن نداشت،یه قدم می گذاشت،لااله الا الله،نمی دونم بگم یا نه، این بچه زیر عبا،بعضی وقت ها از حال میرفت، نمی دونم ،اصلاً جونی تو بدن مونده بود،این که میگن :فذبحوه من اذن الی الاذن،مگه یه بچه چقدر گردن داره،چقدر سر داره، رفت پشت خیمه ها،خودش با دست خودش یه قبر کند،می خوام بگم،تنها شهیدی که حسین،خود ابی عبدالله دفنش کرد،این آقا زاده علی اصغره،دفنش کرد،چرا دفنش کرد؟من چند تا دلیل میگم،خودت دیگه ناله داری بزن،منم میشینم با تو ناله میزنم،شاید حسین این بچه رو دفن کرد،اولین دلیلی که من به ذهنم می رسه،میگم حسین حال روز خیمه هارو میدونست،می دونست زن و بچه چه غوغایی تو دلشونه،میدونست اینها بدن علی اکبر رو دیدند،بدن قاسم رو دیدند،از همه  بالاتر اینها داغ عباس رو دیدند،می دونست دیگه طاقت ندارند، اگه این بدن رو ببینند،اگه این حلقوم رو ببینند،همه دق میکنند، یه دلیل دیگه، ابی عبدالله شاید به علم امامت،می دونه بعد از عاشورا،اینها چیکار میکنند،زود بدن رو دفن کرد،آخه میدونه اینها آماده شدند،چرا؟ میدونه اینها اسب هاشون رو نعل تازه زدن،قراره رو بدنها برن و بیان،وای،یه دلیل دیگه،شاید به این خاطر دفن کرد،گفت:اینها خیلی نامردند،شاید به علم امامت داره میبینه،یکی یکی سرها رو به نیزه کردن،آخه یه سر شیخواره،حسین........ من و تو یه چیزی رو داریم میشنویم،مادرها خیلی گوش بدن،من و تو داریم میشنویم داریم جون میدیم،فقط امشب بگو وای از دل رباب،میدونستی رباب گریه نکرده؟ جلوی حسین گریه نکرد،ما گریه میکنیم،سبک میشیم،آدم داغ میبینه بهش میگن بذار راحت باشه،بذار گریه کنه،سبک بشه،گریه نکنه همه میترسن،میگن این گریه نکنه دق میکنه، اما بمیرم،رباب چه کرد؟گریه نکرد،میدونی کی گریه کرد،شام غریبان گریه کرد،وقتی آب آزاد شد گریه کرد،زینب گفت:حالا چرا گریه میکنی؟گفت:خانم جان آب رو ببین،یه قطره اش رو به بچه ام ندادن،فرج امام زمان(عج) رو بخواه،بدم المظلوم،دستات رو بیار بالا،الهی العفو
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
از اینجا دیگه حواس ها جمع باشه،در خونه ی شیر خواره ی اباعبدالله،باب الحوائج،گرفتارها،مریض دارها،قرض دارها،شب هفتم،اگه کسی دست خالی برگرده،فقط و فقط تقصیر خودشه،چون از هرطرفی که برای این آقازاده گریه میکنی،یه نفر دعات میکنه،یه طرف مادرش رباب دعا میکنه،یه طرف عمه جانش زینب دعات میکنه،یه طرف رقیه کنار گهواره نشسته،یه طرف بابای مظلومش دعات میکنه،گفت:
رُخت از بوسه ای بی گاه می سوخت
بچه رو دیدی،شیرخواره رو میگن،بوس نکنید،اگه احیاناً کسی بوسش کنه،اینقدر صورت لطیفه،جای لب و دهان این بوسه کننده،رو صورت این بچه می مونه.
رُخت از بوسه ای بی گاه می سوخت
نه تنها بوسه از یک آه می سوخت
علی لای لای،علی لای لای،لالایی لالایی.
چه کرده آفتاب گرم وقتی
رُخت در زیر نور ماه می سوخت
پریده رنگ و چسبیده زبانت
عطش افتاده با تاول به جانت
اکثر شیر خواره ها رو که ببینی گریه می کنند،اما این شیر خواره فرق می کنه،یه نگاه کرد،گفت:
مخند اینگونه شیرینم به بابا
هنوز هیچ اتفاقی نیوفتاده علی اصغر داره میخنده،چرا ابی عبدالله میگه نخند،لب خشکیده شده
مخند اینگونه شیرینم به بابا
که خون می ریزد از چاک لبانت
لالایی لالایی، لالایی لالایی،علی اصغرم
بچه رو روی دست گرفته ابی عبدالله،ان لم ترحمونی،به من رحم  نمی کنید، فارحموا هذا الطفل،به این بچه رحم کنید، إما تَروُنَهُ کیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً،باید معنی کنم،معنی کنم بعد دادت دربیاد،گفت:ماهی رو از آب بیرون میندازید،تا اون موقعی که جون داره،خودش رو هی از رو زمین بلند میکنه،بالا و پایین خودش رو میندازه،دیگه جونی براش نمی مونه،این لب هاش رو بهم می زنه،عرب این لحظه رو می گه تلضی،ابی عبدالله نشون داد بچه رو،سر رو شونه می افتاد،فرمود:ببینید داره تلظی میکنه،یعنی اگه آبم بهش برسونید شاید جون بده،بعضی از پیر مردهای سپاه،گفتند:حسین راست میگه،ما که با بچه جنگ نداریم،ابی عبدالله ،علی اصغر رو آورد تو دل میدون،لباس پیغمبر رو پوشید،برا چی آقا اومد،اولاً منت نون کشیدن بده،منت آب کشیدن بد نیست،دوماً ابی عبدالله تا لحظه ی آخر،داره اینها رو هدایت میکنه،منت هدایت داره میکشه،نکنه اینها بیچاره برن تو جهنم،امامه دلش میسوزه،لذا بین لشکر،خیلی ها از پیرمردها بلند شدن گفتند:راست میگه حسین،بچه رو بگیرید سیراب کنید،ابن سعد ملعون،دید وضع سپاه داره بهم می ریزه،یه نگاه به حرمله نانجیب کرد،امتحانش رو پس داده،او چشم اباالفضلم هدف گرفته،گفت:چرا جوابش رو نمی دی،نانجیب گفت:بابارو نشونه بگیرم یا بچه رو،گفت:مگه سفیدی زیر گلوی علی رو نمی بینی،هنوز حرف های حسین تموم نشده،یه وقت دید علی داره بال بال می زنه،حالا دیگه حرف آقا عوض شد،تا حالا داشت با علی حرف می زد،حرف عوض شد،گفت:
برایم مرثیه می خواندی ای تیر
به دستم کودکم خواباندی ای تیر
تمام تارهای صوتی اش را
به هم پیچاندی و سوزاندی ای تیر
گفت:
گلویت سرخ و زیر و بم ندارد
چنان زخمی زده مرهم ندارد
بمیری حرمله با چشم دیدم
که تیر تو زنیزه کم ندارد
***
زداغت تیر هم گریان شده ای وای
نفس در سینه ات سوزان شده ای وای
خدا را شکر دستم زیر سر بود
سرت از پوست آویزان شد ای وای
***
زچشمت رفت کم کم سو بمیرم
چکد خون از سر کیسو بمیرم
خدا رحمی کند مادر نبیند
سرت یک سو،تنت یک سو بمیرم
***
امشب کسی نباشه چشمش گریان نباشه برا علی،گفت:سنگ دل ترین رو آورد بیرون مختار،گفت:جایی شد دل تو هم بسوزه بحال حسین،گفت:یک جا،همه جا هلهله می کردم،کف می زدم،خوشحال بودم،یه جا دل من سوخت،دیدم حسین بچه رو زیر عبا گرفت،بین میدون متحیر بود،نمی دونست کجا بره،یه قدم می رفت سمت خیمه ها باز برمی گشت،گفت:خلاصه چیکار کرد ابی عبدالله رفت سمت خیمه ها،گفت:نه امیر،دیدم اومد پشت خیمه ها نشست روی خاک ها،با غلاف شمشیر یه قبر کوچولویی کند.
پدر با کودکی پرپر نشسته
به روی خاک ها مادر نشسته
رباب این را فقط تکرار می کرد
سه شعبه دارد و تا پر نشسته
یه منظره ای مادر دیده،می گفت:
عطش گرد پر و بال تو می گشت
غریبی پای اقبال تو می گشت
به پشت خیمه ها ای وای دیدم
کسی با نیزه دنبال تو می گشت
لالایی اصغرم،لایی لالایی
امشب خانم ها بیشتر باید گریه کنند،ای کاش بچه ها رو امشب بغل مادرها ندن،بابا ها بیرون نگه دارن،آخه شب ربابه،هی میومد کنار گهواره ی خالی،گفت:
چگونه خاک بریزم به روی زیبایت
که تو بخندی و من کنم تماشایت
مزار کوچک تو پر شده از خونت
به خواب ماهی من در میان دریایت
مرا ببخش عزیزم که جای قطره ی آب
به یک سه شعبه برآورده ام تقاضایت
چگونه جسم تو پنهان کنم که می دانم
به وقت غارتمان می کنند پیدایت
کمی بخواب در این خاک تا کمی وقت است
که بعد از این شود آغوش نیزه ها جایت
بیا رباب که این شاید آخرین باری است
که خواب می رود او با نوای لالایت
اگر نشد که شود سایه سرت امروز
به روی نیزه شود سایه سار فردایت
حسین .....................
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
صدای جانسوزی، زینب کبری (سلام الله علیها) را از خاطرات خویش جدا می سازد، خدایا این صدای ناله ی کیست؟ آری می شوند، صدای دل گرفته ای را که می خواند «اصغرم، کودکم» با عجله راهی خیمه ی نیمه سوخته می گردد و پرده را بالا می زند که ناگهان رباب را می بیند که زانوان خویش را بغل گرفته و گریه می کند.
با  متانت خاص خود می فرماید: همسر برادرم چه شده؟ مگر قرارمان بر سکوت نبود؟
رباب با گریه ی خویش با خواهر شوهرش تکلم می کند «امروز قدری آب خوردم، سینه ام قدری شیر پیدا کرده و یاد علی اصغر و لب تشنه افتادم که در اثر عطش بر سینه ی من چنگ می زد و تقاضای آب داشت، آن موقعی که اصغر داشتم شیر نداشتم، حالا که شیر دارم شیرخواره ندارم.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
نگاه کن مقتل نوشته: من الاذن الی اذن، گوش تا گوش پاره شده، معلومه سرش افتاده است، پس اولین سری از شهدا که جدا شده سر این آقازاده است:
این اولین سر است که از تن جدا شده
این سیب سرخ نیست سر اصغر من است.
بی خود نبود رباب دائم زمزمه داشت:
گلی نشکفته از گلشن گرفتی
تمام عمرم و دشمن گرفتی
الهی حرمله دستت قلم شه
کبوتر بچمو از من گرفتی
***
ز فرط گریه نایم زخمه مادر
دلم، چشمم، صدایم زخمه مادر
برای کندن قبرت در این خاک
تمام پنجه هایم زخمه مادر
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
آقای سازگار تعریف می کرد، یکی از روضه خونای قدیمی به نام حاج مرزوق به یکی از دوستانش، به نام سیدحسن پیغام می ده، می گه بیا حاج مرزوق کارت داره، سیدحسن می گه رفتم دیدم به هم ریخته، فرمود: من آخر عمرم است سید حسن ! می خوام یه واقعیت را بگم، دیروز مادرت زهرا (سلام الله علیها) را دیدم، تو تب داشتم می سوختم، تو بیداری دیدم نه خواب، گفتم چه جوری؟
گفت: تشنگی بر من غالب شد، سه تا دختر داشتم، راضیه و مرضیه و فاطمه دختر اول را صدا زدم، راضیه یه کم آب بده، دیدم یه بانوی مجلله روبند سبز انداخته پدیدار شد، حیا کردم، آب نخواستم، دختر دومی را صدا زدم: مرضیه ! دوباره دیدم بی بی بلند شد اومد طرف من، دختر سوم را صدا زدم فاطمه ؛ بار سوم که شد خانم فرمود: حاج مرزوق سه بار منو صدا کردی؟ چی می خوای ؟ گفتم بی بی جان ! من حیا کردم حرف بزنم، صدا زد: حاج مرزوق عمری نوکری کردی، حالا وقتشه ما جواب بدیم، سرمو پایین انداختم، فرمود: تشنته، از زیر چادر آبی آورد، خوردم، به گوارایی این آب، تا حالا نخورده بودم، طبق عادت بچگی، گفتم: صلّی الله علیک یا ابا عبدالله ... ، دیدم صدای گریه ی بی بی بلند شد، فرمود: حاج مرزوق ! دلم گرفته برام روضه بخون، گفتم خانم، دکترا منعم کردند از روضه خوندن، ولی چون شما می فرمایید چشم، چه روضه ای بخونم، فرمود: روضه ی علی اصغرِ حسین را بخوون ..
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
وقتی برای مرحوم آیت الله العظمی میرزای قمی (ره) مشکل پیش می آمد، توسل به ذیل عنایات علی اصغر (علیه السّلام) پیدا می کردند و علت آن را می فرمودند: هر کدام از شهداء می جنگیدند و یا حداقل از خودشان دفاع می نمودند، ولی حضرت علی اصغر (علیه السّلام) قدرت دفاع از خود  را نداشت.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
منهال می گوید: آمدم مکه، محضر مقدس امام چهارم، زین العابدین(ع) شرفیاب شدم. فرمود: منهال!  از حرمله چه خبر داری؟ عرض کردم : آری آقا جان! حرمله در کوفه، زنده است. ولی مختار دستور داده که مأمورانش تعقیبش کرده و پیدایش کنند. می خواست او را بکشد. من می گویم: آقا جان! چرا میان این همه افراد شما فقط از حرمله می پرسید؟ میدانی چرا؟ آخه بچه ی شیر خواره که گناه ندارد؟ برای یک شربت آب حسین(ع) قنداقه بچه اش را روی دست گرفت و مقابل آن مردم بی حیا آورد. مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری نقل می کند: وقتی علی (ع) را به دست امام حسین (ع) دادند آقا نگاه کرد دید بچه دارد از تشنگی جان می دهد. آقایان نمی دانم تا حالا بچه کوچکتان مریض شده یا نه؟ شب وقتی می روی خانه، خانمتان می گوید: کجا بودی تا حالا؟ بچه دارد می میرد. بچه را به دکتر ببر! می گویی بچه را می برم. زن می گوید: من هم می آیم. شما می گویی: نه. آنجا مردها زیادند، نامحرمها خیلی اند، شما ناموس من هستی. همین جا باش من بچه را می برم. زن می گوید آی مرد! اگر بچه را می بری، به دکتر بگو شبها نمی خوابد، زیاد گریه می کند. زود هم بیا من ناراحتم. می گویی: چشم. بعد بچه را می بری. اما این یک ساعتی که شما بچه را می بری این مادر بیچاره هی در خانه می اید، هی بر می گردد. هی می گوید: خدا! بچه ام نیامد. خدا نکند آن وقتی که بچه ات روی دستت است و به دکتر می بری در بین راه بمیرد. به خدا اگر بچه ات بمیرد دیگر روی آمدن به خانه را نداری بچه ات را در دست می گیری هی در کوچه قدم می زنی. می گویی: خدا! چه کنم؟ بگویم این کلمه را یا نه؟ آقایان! مادرها! من نمی گویم این عرب های بی رحم چه کردند. همین قدر بگویم یک وقت دیدند ارباب ما امام حسین(ع) می گوید: خدایا! تو را بر این قوم شاهد می گیرم.
یک بیت شعر از امّ کلثوم راجع به این بچه می خوانم و دعایتان می کنم:
لهف قلبی علی الصغیر الظامی                        فطمته السهام قبل الفطام
علی اصغرم! مردم بعد از دو سال بچه هایشان را از شیر می گیرند. اما مردم کوفه تو را از شش ماهگی از شیر گرفتند.  « صلی الله علیکم یا أهل بیت النبوة
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
امشب می خواهم شما را به یک جای خوبی ببرم. می خواهم همه شما را به خیمه های ابی عبدالله (ع) ببرم. مگر در خیمه های ابی عبدالله(ع) چه خبر است؟ بچه ی شیر خواره ام  را بیاورید،می خواهم ببینمش. قنداقه علی(ع) را آوردند و به آقا امام حسین(ع) دادند. خدا! وقتی نگاه کرد دید بچه، چشمهایش به کاسه سر فرو رفته، رنگ بچه زرد شده، از شدت عطش زبانش را دور دهان می گرداند، لبهای بچه خشک شده است. کسی که می خواهد به میدان برود سوار بر اسب می شود، مجهز به آلات جنگ می شود،شمشیر می بندد. یک وقت دیدند حسین(ع) عبا به دوشش گرفته، عمامه پیامبر(ص) بر سر گذاشته، سوار بر شتر شده و با یک هیئت و حالتی دارد می آید.یک وقت دیدند دست زیر عبا برد،قنداقه بچه را روی دست گرفت و فرمود: « وَیلَکُم اِسقَوا هذا الرَّضیع أما تَرَونهُ کَیفَ یَتَلَََظی عَطَشاً مِن غَیرِ ذَنبِ أتاهُ اِلَیکُم؛ »
صدا زد: آی مردم! اگر به عزم شما من گناهکار شما هستم، ولی علی اصغرم هیچ گناهی نکرده است. بمیرم همین طوری که داشت با مردم صحبت می کرد و برای بچه اش طلب آب می کرد، یک وقت دید علی مثل یک مرغ سرکنده دارد پر و بال می زند.  شیعه های امام حسین (ع)  علاقه مندان به ابی عبدالله(ع)! بگویم همه بلند گریه کنید؟ آی خدا! وقتی نگاه کرد دید خون از گلوی علی اصغر (ع)  می ریزد. بحق الحسین یا الله! پروردگارا! ما را بیامرز! والدین ما را بیامرز! مهمات دینی و دنیایی . اخروی ما را کفایت فرما! مریضهای ما را لباس عافیت بپوشان!
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
امشب شب عطشه فردا راه را می بندند  امشب حرم آل علی آب ندارد
به آدم فرمود طوری عطش بالا می گیرد بزرگتر ها جلوی چشما شون را مثل دود می بینند
بر مرکب پیغمبر اعظم سوار شد                      عمامه بست رو به سوی کار زار شد
زیر عبا گرفت علی عزیزه را                             با شیر خواره جانب آن قوم خوار شد
گفتند امده است به قران قسم دهد                پس همهم گرفت و قشون بی قرار شد
پس دست برد و طفلک از حال رفته را                  بیرون کشید و خاتم شه آشکار شد
لب باز کرد تا سخن انشا کند حسین                     پس روبرو به مکتب داد و هوار شد
چندی سخن ز ماهی و آب فرات کرد                   پس با علی سخن از سر التفات کرد
چشم سیاه تو چقدر آب می خورد                         اصلا شب سیاه مگر آب می خورد
شمر و سنان و اخنس و خولی بها نه اند                 قتل پدر زداغ پسر آب می خورد
ای پاره دلم سر دستم تکان مخور                        الان لبت ز تیر سه پر آب می خورد
گفتند آمده است زرنکی کند حسین                        جای تو گفتند پدر آب می خورد
عباس خفته است که بر پاست حر مله            این فتنه از خسوف قمر آب می خورد
حالم ببین که جگرم را فر و ختم                             تنها ستاره سحرم را فر و ختم
روایت است تیر داغ بوده یا مسموم، روی دست بابا زد ،فرمود خدا رحمشان را قطع کن به صغیر و کبیر ما رحم نکر دند
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
دو حالت بود یا بچه را عمودی گرفت، یا روی دو دست ، داشت حرف می زد دید دستاش داغ شد، تا گفت هل من ناصرینصرنی زلزله افتاد تو خیمه، گهواره به تلا طم افتاد، آمد در خیمه ها ،نگفتم تا هستم گریه نکنید، گفت برادر این بچه ببین چه می کند، بچه را زیر عبا آورد ،گفتن حسین قرآن آورده قسم دهد ،علی را بیرون آورد، همه نگاه کردن، عمر سعد صدا زد حرمله کجاست ،کارش را یکسره کن، پدر یا پسر، سفیدی زیر گلو را می بینی، بچه رو دست حسینه ،حرمله اومد جلو، تیر سه شعبه زد ،گوش تا گوش علی پاره شد
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
اهل کوفه به حسین ظلم فراوان کردند                                 حرمله ، تو ز همه ظلم فزونتر کردی
تازه می خواست گلم بشکفد و باز شود                          زود گلچین گل من چیدی و پرپر کردی
مادر این طفل چه می خواست که از راه جفا                       خون او ریختی و خون دل مادر کردی
وقتی مختار حرمله را دستگیر کرد تا مجازات کند ، حرمله گفت: مختارصبر کن کاری درکربلا کرده ام
برایت نقل کنم . مختار ، در کربلا سه تیر سه شعبة زهر آلود داشتم ، با یک تیر سه شعبه عبدالله بن حسن که رو دامن حسین بود پاره کردم . با یک تیر سه شعبه گلوی علی اصغر حسین را نشانه گرفتم . با تیر سه شعبه دیگر قلب حسین را شکافتم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
دلها را ببریم کربلا ، برای سرباز شش ماهه امام حسین ، علی اصغر گریه کنیم ، باب الحوائج است ، بیاد آن ساعتی که امام حسین قنداقه علی اصغرش را در آغوش گرفت آمد میدان ، صدا زد :
« یا قومٌ اَن لم تَرحَمونی فَارحَموا هذا الطفل یعنی اگر به من رحم نمی کنید به این شیر خواره رحم کنید » « اما تَروُنَهُ کیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً » یعنی نمی بینید که چگونه از شدت تشنگی ، دهان را باز و بسته می کند ؟
چگونه جواب عزیز فاطمه را دادند ؟ آیا رحم کردند ؟ نه ، هنوز سخن امام حسین تمام نشده بود ببیند علی رو دستش دارد پر و بال می زند.« فَذُبِحَ الطِفلُ مِن الورِید اِلی الورید ، او مِن الُذُنِ اِلیَ الاُذُن » همه صدا بزنید یا حسین .
به روی  دست پدر جان به ره جانان داد                         جان عالم به فدایش که چه جائی جان داد
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ای اکبر کرده همدوشی علی                                              برده سر در جیب خاموش علی
تو مسیح عترتی وز مرتبت                                                 کرده با قرآن هم آغوشی علی
اصغرم قنداقه ات شد غرق خون                              زود بودت این کفن پوشی علی
چون تو سربازی دگر نائل نگشت                             بر سر دوشم بسر دوشی علی
خواستم از گریه خاموشت کنم                               من که تا سر حد بیهوشی علی
منهال بن عمرو می گوید: خدمت امام سجاد رسیدم ، به امام سجاد گفتم : مختار در حال انتقام گرفتن قاتلان پدرت می باشد .
امام سجاد (ع)فرمودند : آیا حرمله را هم گرفته اند یا نه ؟ حرمله در چه حالی است ؟
عرض کردم : هنگامی که از کوفه بیرون آمدم حرمله زنده بود . منهال می گوید : دیدم امام سجاد دستانش را به سوی آسمان بلند کرد فرمود :« اللّهُمَّ اَذِقهُ حَرَّ النّار ، اللّهُمَّ اَذِقهُ حَرِّ الحدید »
«خدایا! حرارت آتش را به او بچشان ، خدایا حرارت آهن را به او بچشان» 2مگر حرمله چه کرده بود که اینطور امام سجاد را سوزانده بود ، در تاریخ آورده اند حرمله سه تیر سه شعبه و زهر آلود داشت ، با یک تیر عبدالله را در دامن حسین شهید کرد ، با یک تیر سینه و قلب ابی عبدالله را نشان گرفت ، یک تیر هم به گلوی علی اصغر زد 2. آخر روز عاشورا هنوز سخن عزیز فاطمه تمام نشده بود ، به اشاره عمر سعد ، حرمله گلوی نازک علی را هدف تیر سه شعبه اش قرار داد
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
اصغر ای نور دو چشم تر من                                                       از چه خاموش شدی در بر من
بگشا دیده خود سوی پدر                                                                           ده تسلّی دل غم پرور من
تیر کین گو که گلوی تو درید                                                         بین که بنشسته بر این پیکر من
قاتلت شرم نکرد از داور                                                                              رحم ننمود به چشم تر من
بی تو چون رو بسوی خیمه کنم                                                  که بود منتظرت خواهر من
برسم چون ببر مادر تو                                                                                گریه اش هوش برد از سر من
داغ سوزان تو را در جگرم                                                                            کس ندانسته به جز داور من
در حالات میرزای قمی نقل می کنند : میرزای قمی (ره)روضة دهگی می گرفت و به روضه خوان
می فرمود : هر ده روز ، روضه علی اصغر بخوان .
می گفتند آقا علی اکبر هم است اجازه بدهید روضه علی اکبر را هم بخوانیم ، می فرمود :
همه شهدای کربلا ، لباس رزم به تن کردند و جنگ کردند و کشته شدند ، اما علی اصغر لباس رزم نپوشید ، فقط با تکان دادن لبهای مبارکش ، می فهماند که من تشنه ام 1
ابی عبدالله علی اصغر را روی دست گرفت آمد وسط میدان ، صدا زد خودتان علی را بگیرید سیرابش کنید .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
کی بچه را از شیر می گیرند، وقتی موقعش تمام شود، سابقاً به بچه نقل می دادند، از شیر غافل شود، سکینه می گه دلم آتش گرفت، برای بچه تشنه لب صغیر ،اولاً این بچه رضیع بود، وقت شیر گرفتنش نبود، مادر کربلا بچه را از شیر گرفت ، بعد می گه دنیا، وقتی شیر خوار را از شیر می گیرن با نقل می گیرن امام در کربلا بچه را با تیری که به گلو زدن از شیر گر فتن
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
یکی از عزیزان ابی عبدالله که در روز عاشورا کشته شد، علی اصغر شیر خوار بود، در خیمه ها با همه وداع کرد، گفت شیر خوار را بیا ورید ،دید بچه از عطش و گرسنگی ناراحته، آ قا گفت: او را ببرم شاید مردم دلشان بسوزد، آب دهند، آورد فرمود: عذاب بر شما، من غیر این شیر خوار کسی را ندارم، ببینید بچه منقلب است ،دید یه وقت خون از گلوی علی ریخت بچه شهید شد.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
 



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۱)

اگه میشه فایل صوتی اش رو هم بزارید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.