ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است


خوب است که مادر دل نَر داشته باشد                 دور و بَر خود چند پسر داشته باشد

خوب است که مادر نرود جز به ره عشق       چون فاطمه احساس خطر داشته باشد

خوب است برای مدد زاده ی حیدر                 از نسلِ علی سایه ی  سَر داشته باشد

می گفت به فرزندِ یَلَش مادرِ عبّاس                          بایست علمدار جگر داشته باشد

خوب است که در لشکرِ خود زاده ی زهرا                بالای سَرِ خیمه قمر داشته باشد

وقتی خطری مایه ی تهدید امام است               اینجاست که باید سپری داشته باشد

روزی که امان نامه ی کفّار بیاید                           دل باید از این فتنه خبر داشته باشد

حیف است که خون با عرقِ شرم نریزیم            چون اهل حَرَم دیده ی تَر داشته باشد

با فاطمه گویم که منم دل نگرانت

جانِ پسرانم به فدای پسرانت

یا امِّ بنین حالِ گرفتار ندیدی                                  دستانِ قَلَم، اشکِ علمدار ندیدی

بر پیکرِ بی دستِ علمدارِ رشیدَت                               آشفتگیِ سیّد و سالار ندیدی

مادر به خدا بس که وفا داشت ابالفضل                   غوغای مُواساتِ سپهدار ندیدی

گر آب نیاورد نگو آبرویش رفت                                در بارش آن دیده و رخسار ندیدی

یک لشکرِ قد ارکه بنشست به زانو                          پا تا سَرِ او تیر چُنان خار، ندیدی

شقُّ القمر کوفه که در علقمه رُخ داد                             تکرارِ رُخ حیدر کرّار ندیدی

آنقدر ادب داشت که با سَر به زمین خورد              سجّاده ی خون بر بدن یار ندیدی

پس داد هر آن درس که در نزد تو آموخت                        بالندگیِ مکتبِ ایثار ندیدی

مادر که شود امِّ بنین هیچ غمی نیست

در عهد و وفای پسرش هیچ کمی نیست

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ابروان تو مرا سمت مصلی می کِشد                        گریه چشمان تو راهی دریا می کِشد

از خجالت آب گشتی تا که دیدی دختری          عکس مشکی را بروی خاک صحرا می کِشد

ماه جایش آسمان است علتش اینست اگر                   آسمان دارد تو را بالا و بالا می کِشد

یک عمود آهنی آمد سرت پاشیده شد                      ناله ات ام البنین را دارد اینجا می کِشد

راهزن هایی که دور پیکرت حلقه زدند                کارشان در علقمه دارد به دعوا می کِشد

تا رسیدم پیش تو دیدم که یک دست کبود               یک به یک از پیکر تو تیرها را می کِشد

سینه و پهلوی تو بوی مدینه می دهد            می کِشی درد عجیبی را که زهرا می کِشد

رفتی و با رفتنت ای پاسبان خیمه ها                 نانجیبی معجر از سرهای زن ها می کِشد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@



جهت مشاهده دیگر اشعار

وفات مادر وفا و ادب حضرت ام البنین(س)

به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت



ما به زیر علم زهراییم                       گرد و خاک قدم زهراییم

افتخار همه ی ما این است                    نوکران عجم زهراییم

سفره اش تا به قیامت پهن است          ریزه خوار نِعَم زهراییم

نفَسش حکم مسیحا دارد                 زنده از فیض دم زهراییم

مدح او زمزمه های لب ماست      چون که ما محتشم زهراییم

ما دو تا چشمه ی کوثر داریم           گریه کن های غم زهراییم

بین هیأت همه احساس کنیم                در طواف حرم زهراییم

«الف قامت» او «دال» شده                    راوی قدّ خم زهراییم

زخم پهلویش اگر جلوه گر است

همه اش زیر سر میخ در است

مرد خیبر، سپرش افتاده                       بین بستر قمرش افتاده

چه قدَر فاطمه بی حال شده           به روی شانه سرش افتاده

به کجا خیره شده کاین گونه                  آتشی بر جگرش افتاده

خانه را می نگرد با دقّت                     خانه ای را که درش افتاده

عکس دیوار و در سوخته ای                  باز هم در نظرش افتاده

اشک در دیده ی او حلقه زده                      باز یاد پسرش افتاده

شجر طیّبه ی باغ خدا                        ثلثی از برگ و برش افتاده

تا گل زخم گل یاس شکفت

مرد خیبر کمرش تا شد و گفت :

فاطمه! حال مرا زار نکن                               غصّه را بر سرم آوار نکن

گفته ای تا که حلالت بکنم                   باشد ... این گونه تو اصرار نکن

چه کنم خانه تکانی نکنی؟!                عشق خود را به من اظهار نکن

فضّه و زینبت این جا هستند                            دیگر امروز غذا بار نکن

زخم پهلوی تو سر وا کرده                         این قدَر جان علی کار نکن

باز هم خاطره ها زنده شده                    هی نظر بر نوک مسمار نکن

لااقل پیش دو چشم حسنت                          تکیه بر قامت دیوار نکن

این قدر آه نکش پیش حسین                     گریه بر دست علمدار نکن

جمله ی « آه غریب مادر...                         را دگر این همه تکرار نکن

این قدر روضه ی گودال نخوان

این قدر از تن پامال نخوان

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

صحبت از فاطمه سر فصل غزل خوانی ماست        گریه در روضۀ او مسلک عرفانی ماست

ما پریشان غم مادرمان فاطمه ایم                           غربتش علت این گریۀ طولانی ماست

هر کسی در پی دارو و دوا می گردد                          نمک روضۀ او نسخۀ درمانی ماست

هرکسی رخت عزا کرده به تن می داند               که چنین پیرهنی علّت سلطانی ماست

لعن بر قاتل صدیقۀ کبری بی شک                           مُهر تأیید و قبولی مسلمانی ماست

روضه خوان ، روضۀ دیوار و در و کوچه نخوان

سر شکستن سند غیرت ایرانی ماست

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

همین که آه میکشی، حیدر خجالت میکشد         از این نگاه خسته تا محشر خجالت میکشد

تا ماجرای کوچه را یک یک حکایت میکنی       حس میکنم غیر از حسن، معجر خجالت میکشد

پهلو به پهلو میشوی، دردت مکرر میشود                  پهلو اگر آرام شد، از سر خجالت میکشد

یک سوم از سادات را با فاطمه آتش زدند                حالا کنار شعله، خاکستر خجالت میکشد

آری یقینا هر چه شد، بین در و دیوار شد                وقتی مقصر بوده میخِ در، خجالت میکشد

هر روز درد تازه ای در پیکرت رو میشود                 از رنگ سرخ پیرهن، بستر خجالت میکشد

هنگام دفن فاطمه، دستی ز قبر آمد برون

حالا علی در لحظه ی آخر خجالت میکشد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مـتاب ای مـاه بر سیـمـای مــادر

کـه بـابا جان دهد در پـای مــــادر

الـهـی  کــاش  بـابـایــم  نـبـیـنــد

کـه خـون می ریزد از لبـهای مادر

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بـه  آه رفــتــه  در لاهــوت مـــادر

به آن چشمی که شد مبهوت مادر

الـهـی  کـاش امـشـب زینبــش را

بـخـوابـاننــد  در  تـابـوت  مـــادر

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@



جهت مشاهده دیگر اشعار

مناجات و شهادت حضرت زهرا(س) و ایام فاطمیه

به ادامه مطلب مراجعه نمایید





عاشق جوادالائمه عاشق ولایت
عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


چرا زهرا سلام الله علیها نامیده شد؟

از امام حسن عسکری علیه السلام سوال شد :

به چه مناسبت حضرت فاطمه علیها سلام ، زهــــــرا نامیده شد؟ ؟

فرمودند:

چون چهره شان از صبح برای امیرالمومنین سلام الله علیه

بسان خورشید درخشان و

به هنگام زوال بمانند ماه نورانی

و به هنگام غروب بمانند ستاره درخشان میشد(۱)

گریـــز

 سلام ما بر ان رخساری که به سبب سیلی دیگر مولا ندید …….

 

1-فاطمه الزهرا شادمانی دل پیامبر صـــ۲۵۶ــــ

 ……………………………………………………………………….

تقسیــم کار توسط پیامبر صل الله علیه و آله

از وجود مقدس امام باقر و امام صادق سلام الله علیهم روایت شده که:

علـــی وفاطمه سلام الله علیهم در مورد میزان کار کردن خدمت و محضر رسول خدا رسیدند و از آن بزرگوار نظر خواستند….

حضرت فرمودند:

کارهای خانه مربوط به فاطمه((سلام الله علیها))

کارهای بیرون از خانه مربوط به علـــی((علیه السلام)) هستــــــــ .

فاطمه((سلام الله علیها))میفرماید از اینکه رسول خدا بار بیرون را از روی دوش من برداشتند

آنقدر خوشحال شدم که فقط خداوند اندازه اش را میداند(۱)

 

گریـــــز:

نمیدانم بعد از شهادت رسول خدا چه پیش آمد که بر عکس شد!!!!

علی خانه نشیــن شدو زهرای مطهره برای احقاق حق علی بیرون از خانه …………

الا لعنه الله علی القــوم الظالمیــن

۱-کتاب بهجه قلب المصطفی ،رحمانی همدانی،صـــ۶۵۰ـــــــــ

…………………………………………………………………….

بعد از مسلمان شدن خانه ابوسفیان محتــرم است!!

پیامبر صل الله علیه و آله بعد از فتح مکه عفـــو عمومی اعلام کردند و فــرمودند:

هر کسی وارد خانه ابوسفیان بشود در امان است!

با اینکه ابوسفیان زخم های زیادی به پیامبر صل الله علیه و آله و مسلمانان زده بود ،

پیامبر صل الله علیه و آله را از شهر خودش بیرون کرده بود، با این حال حضرت

وقتــی برگشتند اورا بخشیدند و خانه اورا محتــرم شمردند…

 

گریز:

اما امان از آن لحظه ای که ۴۰ نفر پشت در ب خانه آماده آتش زدن درب خانه وصی بلافصلش و فاطمه مطهره اش بودند

الا لعنه الله علی القــوم الظالمیــن

…………………………………………………………………….

ســــــوزاندن لانه مورچــه


رسول الله صل الله علیه و آله از کوچه ای در مدینه عبور میکردند،شخصی را دیدند در حال آتش زدن لانه مورچه ای
حضرت او را عتاب فرمودند وسرزنش کردند که:
سوزاندن مخلوق از جهتـــ غیر خدا جایــز نیست!!!
چرا مخلوق خدا را سوزاندی ؟!
((۱))

گریــز:


یا رسول الله جای شما خالی در همین مدینه درب خانه فرزندت فاطمه را آتش زدند

و چنان با لگد به در زدند که صدای ناله زهرایت از بین در و دیوار بلند شد….


…………………………………………………………………….

على‏ علیه السلام هر وقت وارد خانه مى‏شد و به زهراعلیها السلام نگاه مى‏کرد، تمام غم و غصه‏ هایش بر طرف مى‏شد. اگر بیرون خانه مردم به او سلام نمى‏کردند یا اگر امیرالمؤمنین سلام مى‏کرد و آن‏ها جواب نمى‏دادند، اگر غریب و تنها شده بود، اگر بیرون خانه یار و همدم و همزبانى نداشت؛ اما وقتى وارد خانه مى‏ شد با دیدن حضرت زهراعلیها السلام و مهربانى و هم دردى و دلدارى‏هاى او آرامش مى‏یافت. آرى، همیشه دیدن زهراعلیها السلام مایه‏ ى آرامش او بود؛ اما یک وقتى رسید که با دیدن حضرت فاطمه‏ علیها السلام آه از نهاد امیرالمؤمنین‏ علیه السلام برخواست؛
صورت کبود است؛ پهلو شکسته است.
با غسل حضرت زهراعلیها السلام یکایک مصائب گذشته را مرور کرد؛ بازو ورم کرده است؛ سینه ضرب دیده است؛

یا امیرالمؤمنین‏ علیه السلام! بدن حبیبت را با دلى شرحه شرحه غسل دادى.

پهلو و سینه را شکسته یافتى، صورت و بازو را کبود دیدى؛ اما به هر حال بدن به ظاهر سالم بود؛ امّا زینب کبرى‏علیها السلام وقتى آمد مقابل بدن حبیبش، دید بدن برادر قطعه قطعه است و سر در بدن ندارد. خم شد و لب‏هایش را بر رگ‏هاى بریده‏ى برادر گذاشت.

آهى کشید از دل و با دیده‏ى پر آب
با بضعه‏ى رسول خدا کرد این خطاب
مادر بیا که بى کس و تنها حسین توست
تنها میان لشکر اعدا حسین توست
مادر بیا ببین که در این دشت مرگ بار
بى یار و بى پناه و هم آوا حسین توست
این پاره پاره تن که فتاده به روى خاک
از تشنگى به حالت اغما حسین توست
این نازنین بدن که ندارد براى من
یک جاى بوسه درهمه اعضا حسین توست


گریزهای مداحی،محمدهادی میهن دوست،ص۱۲۳٫

……………………………………………………………

حضرت هیچ وقت چیزى از امام على ‏علیه السلام درخواست نمى‏ کرد که در توان او نباشد و شرمنده شود. فرمود:

“اى ابوالحسن! از خداى خود شرم داشتم، چیزى از تو بخواهم و تو را به چیزى تکلیف کنم که قدرت آن را ندارى”.* با تمام سختى‏ها و مشکلات و کم و زیاد خانه‏اش مى‏ساخت و از نظر فکرى و روحى همفکر و مشوق امیرالمؤمنین‏ علیه السلام بود.

پشتوانه و تکیه گاهى براى ادامه‏ى مبارزات امیرالمؤمنین ‏علیه السلام و درمانى براى رفع کوفتگى‏ هاى جسم و جان او بود. چنان که على‏ علیه السلام درباره‏ى زهرا مى‏ فرمود:

»وقتى به خانه مى‏آمدم و به زهرا نگاه مى ‏کردم، تمام غم و اندوهم برطرف مى‏شد”*.

هیچ گاه بارى بر دوش امیرالمؤمنین‏ علیه السلام نمى‏گذاشت؛ بلکه بار بردار و کمک کار او بود. …

بى بى جان!

تمام عمر کمک کار امیرالمؤمنین بودید و بارى به دوش على‏ علیه السلام نگذاشتید؛

پس چطور دلتان آمد، تابوتتان را بر دوش امیرالمؤمنین بگذارید؟

دیدن تابوت براى على کمر شکن است، چطور زیر تابوت شما را بگیرد؟…

هر چه سختى دیده، با آن ساختى
درد را بر خویش، درمان ساختى
هر چه بار از دوش من برداشتى
جای آن، تابوت خود بگذاشتى


* سید هاشم رسولى محلاتى، زندگانى حضرت فاطمه‏ علیها السلام و دختران آن حضرت، ص ۸۱٫
* مناقب خوارزمى، ص ۲۵۶٫


گریزهای مداحی،محمد هادی میهن دوست،ص۱۵۲٫

……………………………………………………..

اسماء! کمک کن. وقتى نماز على‏ علیه السلام است.
امشب امیرالمؤمنین‏ علیه السلام باید نماز بخواند. یا امیرالمؤمنین!
غسل دادن را رها کن.
وقت نماز آیات است.
– مگر چه خبر شده؟ زلزله آمده است یا خورشید و ماه گرفته؟ نماز آیات براى چه؟
زهرا جان! تو بگو چه خبر شده است؟ چرا على باید نماز آیات بخواند؟


مگر نمى ‏دانى؟ مگر ندیدى اسماء؟
چو دید صورت ماه مرا منادى گفت
نماز خوف بخوان یا على که ماه گرفت
براى آن که بگیرد قباله‏ى فدکم

گریزهای مداحی،محمد هادی میهن دوست،ص۱۵۹٫

منبعِِ این سه ارسال از این وبلاگ :» +

……………………………………………………

روایت شده امیر المومنین سلام الله علیــه از مردی یهودی مقداری جو بعنوان قرض خواست.
مرد یهودی عرض کرد :
چیزی بعنوان رهن و گرو نزد من بگذار
آن حضرت چادر فاطمه علیها سلام را دادند
جو را بردند و ان یهودی چادر را بخانه برده و در اتاقی گذاشتــــــ!
نیمه شب زن یهودی برای کاری از اتاق بیرون آمد و نوری ساطع دید که شعشعه آن نــور چشــم را خیره میکرد
برگشت و شههر را خبر کرد،مرد یهودی آمد و ان نور را دید ،و فامیل خود را صـــدا زد!!!
۸۰تن یهودی جمــع شدند و وقتی به آن نور نگاه کردند و دانستند که از فضیلت فاطمه علیها سلام میباشــد
همگــی اسلام آوردند!!

گریــز:

آری چادری که باعثــــ هدایت یهودیان و شفاعت امت در قیامت خواهد بود در کمال بی حیائی دشمنان ولایت ،خاک کوچه بر ان نشست و همراه با صدیقه طاهره سلام الله علیها به زمین کشیده میشد

منبــع داستان: جلا العیــون علامه مجلسی (ره)

………………………………………………………



جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها ) و مناجات های فاطمی

به ادامه مطلب مراجعه نمایید




عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


ای خاک قدم تو ، به هر درد دوا            با یک نگهت، حاجت خلق کن روا

اکنون که دلم اسیر رویت گشته                  هر ثانیه دیر میشود، زود بیا

آقا جان هر لحظه ای که شما زودتر بیایی، اهل بیت و شیعه ها رو ازدست ظالمان نجات میدی،

آقا جان شما بیا و امشب نگذار که تشییع جنازه مادرت توی مدینه شبونه و مخفیونه انجام بگیره،

امشب روضه ی غسل دادن فاطمه توسط امیر المومنینه ،امیر المومنین علی علیه السلام

میفرماید :به خدا سوگند شروع به غسل دادن او نمودم، طبق وصیت فاطمه او را در پیراهن

غسل دادم و با زیادی حنوط رسول خدا او را حنوط دادم، در کفن پیچیدم، وقتی که خواستم

بندهای کفن را ببندم، صدا زدم ای فرزندان فاطمه بیائید و با مادرتان خداحافظی کنید،

حسن و حسین جلو آمدند :صدا میزدند : آه مادر حسن و حسین سلام ما را به جدمان برسان

،خدا را گواه میگیرم که فاطمه ناله ای زد و فریادی کشید و دستهایش را از کفن بیرون آورد

و حسن و حسین را در آغوش کشید .در این هنگام هاتفی صدا زد :یا علی حسن و حسین

را از روی سینه ی مادر جدا کن که به خدا سوگند فرشتگان آسمان را به گریه در آوردند

امیر المومنین وقتی داشت فاطمه رو غسل میداد مردم من میگم این زبون حالش بود

:از همه سادات معذرت میخوام که این شعر رو میخونم .

سرخیّ غروب رَدّ پایش مانده                                 از دین نبی هوی و هایش مانده

همه مردم مدینه از دینی که پیغمبر آورده بود

فقط اسم مسلمونی رو به یدک میکشیدند و لا غیر

سرخیّ غروب رَدّ پایش مانده                                  از دین نبی هوی و هایش مانده

فاطمه جان

در صورت تو هاله ی شب نقش شده          این پنجه ی دست کیست جایش مانده؟

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

قبل ازاینکه کسی دست یتیمی به سر اینها بکشه،خودم می خوام بکشم،فضه می گه

هر چی خانم گفت:گوش کردم،آب گرم کردم،حسنین و زینبین و آروم می شست،دست می لرزه،

جوان هیجده ساله دستش داره می لرزه،بچه ها رو که شست،دو پسرهارو فرستاد مسجد،

دخترم فرستاد خانه فامیل کنار خونه خودش،بعد فرمود فضه آب  داریم،آره بی بی جان؛

فرمود:می خوام خودمو شستشو بدم،این خونها رو پاک کنم،فضه می گه دیدم آب هی می ریخت،

کمک می کرد این پیراهن از بدن جدا بشه،پیراهن چسبیده بود به زخم،فضه میگه

من جرأت نمی کردم،دست بزنم،هی  آب می ریخت از زیر پیراهن،بدن و شستشو می داد،

می فرمود،امشب اگر علی خواست بشوره،باید همینطوری که خودم شستم،بشوره،

این مرگ پله پله ی تو غصه خوردنی است       ای دنده ها زروی لباست شمردنی است

چشم تو خواب دارد و خوابت نمی برد             با سیل اشک خواب زچشم تو بردنی است

بر استخوان نشست جمال جلالیت                   این هیبت عظیم به خاطر سپردنی است

این زخم بد قِلق، قورق زینبت شکست            بر تن به جای مرهم زینب فشردنی است

برای اینکه ،عباس عموی پیغمبر اُمد،خیلی ها تو منبر از این آقا آبروداری می کنند،امروز اُمد

آخر سر گفت:اگه زهرا از دنیا رفت، مارو خبر کنید،

بر همین مبنا این بیت شعر گفته شده،علی می گه:

فامیل من برای تو خرما خریده اند                     بعد از عیادت تو که گفتند مُردنی است

تمومه کارت،این خط شعرم برا تموم سینه زنای ابی عبدالله علیه السلام

چشم تو گود رفت که عادت کند حسین          طفلی حسین جانب گودال بردنی است

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

الان  اگه تو خیابون ،جایی دعوا بشه،درگیر بشن،اول چیزی که توجه تو رو جلب می کنه،

ببین از طرفین دعوا زن و بچه باهاش هستن یا نیستن،بعد می ری به طرف مقابل می گی حیا کن،

زن و بچه باهاشن،این یکی،دوم اگه دم در خونه دعوا بشه،زنها بیان بیرون،مردا می گن برید تو

،مردونه است،بیرون نیایید،حالا این مثال و بیا در ابعادغیر قابل قیاس،بزرگش کن،ناموس خدا

،کمر بند علی و رو گرفت،یه طرف چهل نفر،هفتاد نفر،نمی دونم ،می کشیدند،

یه طرفم فاطمه می کشید،همه زور علی به فاطمه است،پیغمبرم شب اول زندگی شون

فرمود: علی جان فاطمه رو داری دیگه جوشن نمی خوای،کسی دیگه طرفت نمی آد

،یه طرف فاطمه کشید یه طرف دشمن،یه یاعلی گفت:کمربند مولارو،علی،همچین کشید

همه رو زمین ریختند،نانجیب صدا زد چرا دستشو کوتاه نمی کنی،خیلی واسه شون کسر شن بود

،یهو یه زن همه شونو بزنه،یهو همه مولا رو رها کردند،

فضه داره با ناله هاش، آتیش به قلبم می زنه

هر کی با هرچی دستشه، مادر مارو می زنه

همه داشتن تماشا می کردند،مولا رو بردند،فاطمه دنبالش می دوید،ای روزگار،

یه جام سراغ دارم،ارباب منو شما،می رفت ،زینب دنبالش می دوید،

به دنبالت تا میدان دویدم من                   کمی آهسته تر که بریدم من

خانم مولا رو به خونه آورد،اما دیدن یه زنی داره از طرف قتلگاه می آد،هی

ناله می زنه،حسینم و کشتندحسین

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

روزی که به کوچه خصم راهم بگرفت                ابر سیهی  چهره ی ماهم بگرفت

مادر همه وجودش و بچه اش،مردیکه لندهور  اُمده داره جسارت می کنه،

زهرا به فکر خودش نیست،

بادست به دنبال حسن می گشتم

پسرم بیا،این خیلی وحشیه،پسرم این کوچیک و بزرگ سرش نمی شه،زن و مرد نمی فهمه،

پسرم بیا شما نمی فهمید ضربه ی سیلی یعنی چی،در روایت داره، و سحطت علی وجهها،

سیلی یعنی جوری که نهایتش قرمز بشه صورت،سحط یعنی یه نوع ضربه ای که جای سالم

تو صورت نمی ذاره،عمار و یاسر در زمان خلافت دومی بنا به دلایلی باهاش برخورد شد

همچین زدند تو صورت این پیرمرد،خورد زمین،گریه کنان اُمد خونه ی امیرالمؤمنین علیه السلام،

گفت:عمار چرا گریه می کنی،مردی کتکت زدند،گفت:نه ناراحت این نیستم،علی،

به حق رسول الله صلوات الله علیه سوگند،حالا فهمیدم با فاطمه ات چکار کرد.

این که حضرت زهرا سلام الله علیها مُعصبت الراس بود،دستمالی به سر می بست،

مرحوم قزوینی میگه: معصبت الراس،یعنی یه نوع دستمالی که گوشه ی صورت رو بپوشونه،

جای ورم کرده، و سحطت علی وجهها،صورتش و له و لورده کردند،که

فرمود چشمم دیگه جای دیگه ای رو نمی بینه

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@



جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها ) و مناجات های فاطمی

به ادامه مطلب مراجعه نمایید




عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


دلهای ما لب تشنه ی باران رویت                       چشم انتظار صبح زیبای ظهورت

می باری عطر روشنای صبحدم را                 بر جاده های شب زده وقت عبورت

ما را ببر با خود به دیدار خداوند                 از سمت سهله ،جمکران از کوه طورت

آقا اگر هم قلب ما از جنس سنگ است       شاید شود نیمه شبی سنگ صبورت

هر روز بین کوچه های فاطمیه                           لبریز ماتم میشود چشم غیورت

صاحب عزا با واهمه میخوانم امشب                   مرثیه های مادرت را در حضورت

آقا کی میخوای بیای و شیعه رو از این بدبختی نجات بدی ،هر کجا که نگاه میکنی دارن به

شیعه ظلم میکنن، شیعه دلش به شما خوش است یابن الحسن، آقا جان بعد از پیامبر خنده

روی لب زهرا نیومد، الا یه جا که امشب با اجازه شما میخوام این روضه رو بخونم ،

در چند حدیث از شیعه و اهل سنت آمده که اسماء میگوید: فاطمه زهرا در هنگام وفات خود

به من فرمود :مادر جان! من از این وضعی که درباره ی حمل جنازه ها مرسوم است،

شرم میکنم و خوش ندارم که جنازه  زنان را روی تخته ای میگذارند و پارچه ای روی آن می اندازند

و پستی ها و بلندیهای بدن او برای بیننده مشخص است ،اسماء میگوید به او عرض کردم

من چیزی را که در حبشه دیده ام هم اکنون ترتیب داده نزد شما می آورم و نشانتان میدهم ،

سپس چند عدد چوپ ترو تختی آوردم و آن چوبها را خم کرده دو طرف آن را کنار تختی بسته

وچادر روی آن کشیدم فاطمه آنرا که دید خوشحال شد و تبسم کرد .اسماء میگوید: از روزی که

رسول خدا از دنیا رفته بود تا به آنروز تبسم بر لبان دختر پیامبر را ندیده بودم در روایتی

دیگر آمده است که فرمود: چه چیز خوب و نیکویی است که بدان وسیله جنازه زن از مرد

تشخیص داده نمیشود و در حدیثی است که

فرمود" اصنعی لی مثله استرینی سترک الله من النار"

برای من نیز یک چنین چیزی را درست کن و مرا مستور کن خدایت از آتش دوزخ مستور دارد .

کجا بودی فاطمه بببینی که پسرت حسین بدون تابوت حتی کهنه پیراهنی هم که داده بودی

برای کفن، از او غارت بردند، نامردمان بدن قطعه قطعه ی حسین رو سه شب روی خاک گرم کربلا ...

جایی برای کوثر و زمزم درست کن                    اسماء برای فاطمه مرهم درست کن

تابوت کوچکی که بمیرم درون آن                       با چند تخته ی چوب برایم درست کن

تا داغ این شقایق زخمی نهان شود                        تابوتی از لطافت شبنم درست کن

مثل شروع زندگی مرتضی و من                بی زرق و برق و ساده و محکم درست کن

از جنس هیزمی که در خانه سوخت نه        از چند چوب و تخته ی محرم درست کن

طوریکه هیچ خون نچکد از کناره اش                   مثل هلال لاله کمی خم درست کن

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دلم دریا ولی ساحل ندارد               به غیر از عشق تو حاصل ندارد

آقا جان این دل من از بس که غم مادرت زهرا را دارد، انگار اصلاً ساحل نداره آخه مگه غم مادرت

تمومی داره ،مگه میشه به گفته خود شما که شب عید غدیر توی خواب به اون مرد عالم گفتی

ما اهل بیت دیگه بعد از بیت الاحزان مادرمون زهرا دیگه شادی نداریم .

دلم دریا ولی ساحل ندارد                 به غیر از عشق تو حاصل ندارد

تمام هستیم بود و نبودم                                  فدای توبیا قابل ندارد

آقا جان بیا تا جونم را فدات کنم آقا بیا تا باهم توی مدینه تن اون دو نفر نامرد رو از خاک بیرون

بیاریم و انتقام مادرت زهرا را از اونها بگیریم ،من نمیدونم دیگه فاطمه اذیتی برای مردم

مدینه نداشت، ای نانجیب مردم مگه چه هیزم تری فاطمه یا باباش رسول خدا به شما

فروخته بودند، که حتی نذاشتید توی عزای باباش هم گریه کنه، که رفتید به امیر المومنین گفتید

به فاطمه بگو یا شب گریه کنه یا روز ،خدا لعنتتون کنه ای نانجیب مردم فضه کنیز حضرت زهرا

میگوید :  پس از چند روزی که رسول خدا از دنیا رفته بود حضرت زهرا شبانه روز گریه میکردند

بزرگان و پیرمردان مدینه نزد امیرالمومنین آمدند و گفتند: یا ابالحسن فاطمه شب و روز گریه میکند

هیچ یک از ما نمیتواند شبها راحت بخوابد و روزها نیز آسایش در کسب و کار و درآمد

نداریم از تو میخواهیم از فاطمه درخواست کنی که یا شب گریه کنه یا روز

حضرت فرمودند: بسیار خوب اقدام خواهم کرد امیرالمومنین نزد فاطمه آمدند حضرت با

دیدن امیرالمومنین کمی آرام گرفتند امیرالمومنین فرمودند: مردم مدینه از من خواسته اند

که از توبخواهم یا شب گریه کنی یا روز فاطمه فرمودند: یا علی من مدت زیادی

در بین آنها نخواهم ماند به همین زودی از بین آنها خواهم رفت ،به خدا سوگند که نه شب

آرام میگیرم و نه روز تا به پدرم رسول الله ملحق شوم، سپس امیرالمومنین علیه السلام

برای فاطمه به دور از شهر مدینه اتاقی بنام بیت الاحزان را بنا کردند و حضرت زهرا همراه

با حسن وحسین روز به آنجا میرفتند و به گریه و عزاداری می پرداختند، آری اینجا در مدینه

امیر المومنین برای فاطمه سرپناهی بنا کرد تا بتواند برای پدرش رسول الله گریه کند،

اما کربلا بدن بی سرو قطعه قطعه و غرق به خون حسین سه روز و سه شب

روی خاک گرم کربلا روی زمین بود، بدون حتی یک سر پناه و هر کس که میخواست

بالای سر او گریه و زاری کند با تازیانه از او دلجویی میشد .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

در سینه دلم هوای مولا کرده               عمریست هوای گل طاها کرده

باز آ زسفر ببین که این دل مولا                 بد جور هوای قبر زهرا کرده

آ قا جان چقدر دوری شما رو تحمل کنم دیگه طاقت دوری شما رو ندارم آ قا اینقدر اومدن شما

دیر شده که همه ی مردم حتی خود شیعه ها ی به ظاهر متمدن میگن اگه این امام زمان شما

میخواست بیاد تا حالا باید می اومد آ قا جانم یا بن الحسن پسر فاطمه

آ قا آیینه دل من از بس گناه کردم خاک آلود و سیاه شده باید شما بیای و این آ لودگیها رو از

دلم پاک کنی آقا جان بیا و به این جدایی پایان بده

بیا آیینه ی دل پاک گردان                   زلال از خاک و خاشاک گردان

بیا و پیکر این نوکرت را                              کنار قبر زهراخاک گردان

آقا بیا و قبر بدون شمع و چراغ مادرت را به ما نشون بده و بعد توی مدینه بدن اون دو نانجیب

رو از خاک بیرون بیار و دادخواهی مادرت را بکن شیخ مفید ماجرای کوچه را چنین نقل میکند

«ابوبکر کاغذی طلبید و رد فدک را در آن نوشت و به فاطمه (س)داد حضرت با گرفتن سند از نزد ابوبکر

بیرون امد ولی در راه عمر با او ملاقات کرد و از جریان نامه پرسید

فاطمه فرمود: این نامه سند رد فدک است که ابوبکر برایم نوشته است عمر گفت آنرا به من بده،

فاطمه امتناع ورزید ،عمر با لگد به سینه و پهلوی فاطمه زد، طوریکه محسن فرزندش سقط شد

و چنان سیلی به صورت آن بانو زد که گوشواره اش شکست سپس سند را گرفت و پاره کرد

همین خشونت باعث شد فاطمه بستری گردد و بعد از 75 روز بیماری از دنیا رفت»

اینجا توی مدینه فاطمه 18 سالش بود که از دشمن سیلی خورد اما کربلا یه دختر 3 ساله

که صورتش از گل نازکتره از سیلی دشمن گوشواره از گوشش پاره میشه و با باباش درد دل میکنه میگه

غمم بی حد و دردم بیشماره                 تنم زخمی و لباسم پاره پاره

زدست سیلی سنگین شامی             نه گوشی دارم و نه گوشواره

بابا عمه میگفت که من شبیه مادرت شدم مگه مادرت هم مثل من سیلی خورده بود

مگه مادرت مثل من قدش خم شده بود مگه ....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@



جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها ) و مناجات های فاطمی

به ادامه مطلب مراجعه نمایید





عاشق جوادالائمه عاشق ولایت