ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

 

 

 

جهت مشاهده متن روضه ها و گریزهای

شب دهم محرم و حضرت اباعبدالله الحسین

به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 

 






غرق احسان حسین و حسنم                                            بر سر خوان حسین و حسنم

بلبل عشق مرا نام دهید                                                   تا غزل خوان حسین و حسنم

هر نم اشک مرا اوج دهد                                                    محو عرفان حسین و حسنم

فارغ از عالم سر گشتگی ام                                               تا پریشان حسین و حسنم

نان خور سفره سبطین شدم                                              شکر مهمان حسین و حسنم

قِدمت عشق من امروزی نیست                                          نسل سلمان حسین و حسنم

هر دو غربت زده و مظلومند                                                 دیده گریان حسین و حسنم

بنویسید به روی کفنم

از غلامان حسین و حسنم

زهرای اطهر نشسته بو د ، دید حسین دارد می آید ، بغض راه گلویش را گرفته (معمولاً اگر مادر ببیند بچه اش وارد خانه شود ناراحت بود می پرسد چرا گریانی ؟ که ترا اذیت کرده ؟)اشکهای چشمش را پاک کرد زهرای اطهر فرمود : میوة دلم حسینم چرا منقلبی ؟ چرا گریه می کنی ؟ عرضه داشت مادر : امروز من و برادرم حسن ، رفتیم برای زیارت جدمان پیغمبر ، پیغمبر تا ما را دید خوشحال شد ما را در آغوش گرفت ، ما را می بوسید و می بوئید . مرا روی یک زانو نشاند وبرادرم حسن را روی یک زانو ، گاهی دست به سر و روی من می کشید ، گاهی دست به سر و روی برادرم حسن ، گاهی منُ می بوسید گاهی حسن را می بوسید ، مادر فقط یک فرق بود، وقتی من می بوسید زیر گلوی من می بوسید مادر

لبهایش را روی لبهای حسن می گذاشت .

گفت مادر : چرا زیر گلوی برادرم حسن را نبوسید ؟ فرمود : حسینم غصه نخور ، ناراحت نباش ، الان می رویم خدمت پیغمبر ، پیغمبر دید زهرا دارد میاد ، دست حسین گرفته ، قضیه را به بابایش گفت . یک وقت زهرا دید پیغمبر منقلب شد ، گریه کرد .

فرمود : دخترم جبرئیل به من خبر داد حسن را با زهر مسموم می کنند از این رو من لبان او را که محل تماس با زهر می باشد بوسیدم .

زهرا جان با شمشیر سر حسین را از تن جدا می کنند لذا من گلوی او را که محل تماس شمشیر است بوسیدم.

رحمت خدا بر این گریه ها ، اینجا پیغمبر زیر گلوی حسین بوسید اما کربلا ، زینب لبهایش را روی  رگهای بریده برادر گذاشت ، همه صدا بزنید حسین ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک         نهادی تشنه لب صورت خود روی خاک

تنت به سوز و گداز  تو گرم راز و نیاز       سوی خیام حرم چشم تو مانده باز

آمده از خیمه گه خواهر غم دیده ات          دید و که شمر از جفا نشسته بر سینه ات

گفت و بده مهلتی تا برسم بر سرش           برادرم تشنه است مبر سر از پیکرش

نگاه می کنه دشمن سوی خیمه، رفت صدا زد دوستان بنی امیه، من با شما جنگ دارم اینا بچه های پیغمبرند، بر گشتند سر آقا را از قفا بریدند

امروز حسین سر می دهد                 عبا س و اکبر می دهد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آل الله ،خاندان پیامبر، را بردند از کنار قتلگاه عبور دهند، زنها و بچه ها کنار اجساد شهدا آمدند، زینب کنار ابی عبد الله آمد، دید بدن افتاده، سر نداره، بی لباسه، خواهر گفت: یا جداه، این حسین توست که بی سر به خاک افتاده لباسش را غارت کردند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شب عاشورا هلال می گه دیدم امام حسین علیه السلام با خواهر حرف میزنه یه وقت خواهر گفت داداش اصحاب رو امتحان کردی هلال می گه گریه کردم اومدم پیش اصحاب بلند شدیم رفتیم پشت خیمه زنها یا بنات رسول الله با بی انت و امی شمشیر کشیدند رفتند سوی لشگر امام حسین فر مود عبا س جان برو جلو یاران را بگیر همه گریه کنان آمدند زینب راحت شد هلال می گه

دنبال امام رفتم دیدم  می شینه پا میشه فرمود که هستی گفتم غلام شما هلالم آقا چه می کنی فرمود خارهای بیا بان را در می اورم فردا شب بچه هام تو ای بیا بان میدون امام رضا علیه السلام فرمود یا بن شبیب اگر خواستی گریه کنی فقط برای حسین علیه السلام گریه کن

یا بن شبیب درد حسین درد جان فزا ست               یا بن شبیب روضه ما داغ پر بلاست

یا بن شبیب درد حسین درد بی کسی است       یعنی عزیز فاطمه شب گرد بی کسی است

یا بن شبیب عمه ما را کتک زدند                                         آتش هزار بار به باغ فدک زدند

یا بن شبیب کوچه به دل غم نشا نده است          یعنی هنوز دست علی بسته مانده است

یا بن شبیب  خنده مرا ترک می کند                           خد ا لتر یب را چه کسی دک می کند

یا بن شبیب غصه دلم را کباب کرد                              شیب الخضیب دیده ما را پر آب کرد

یا بن شبیب جرم یتیم سه ساله چیست              دیگر پس از امام کشی آه و ناله چیست

یا بن شبیب قصه معجر نگفتنی است                       جریان حنجر و دم خنجر شنفتنی است

یا بن شبیب غا رت خیمه عجیب بود                            در شعله ها سلا له حیدر غریب بود

یا بن شبیب دختر ترسیده دید ه ای                         در زیر خار طفلک خوا بیده دید ه ای

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

حسین جان شیعه ات همواره  آقاست       مقام نوکر از ارباب پیداست

نشستن در حریم روضه ها یت              تمام دل خوشی ما به دنیا ست

اگر روزی بدون تو بیا ید                   برای ما همان روز مبا داست

کمی از رنگ و بوی تو گرفتن               خدا داند تمام همت ماست

نشا ط ما پس از پایان روضه                 نشا نی قبول این تو لا ست

بهشتی که خدا وصفش نموده                 برای عا شقان تو همین جاست

تو ذره ذره در جانم نشستی                    که این گونه دلم سوی تو بر خاست

خو شم امروز مهمانم تو هستی                زمان میز بانی تو فر داست

خدا را شکر با با تو آشنا ییم                   جدایی از غم تو رنج عظما ست

اسما عیل گوسفندان را در صحرای طف لب آب فرات دید سر بالا می کنند با همهمه ،

از خدا پرسید اینا تشنه بودن چی شد آب نمی خورند ،خطا ب رسید این جا وادی طف است فرزندی از نسل تو به نام حسین را در این جا سر می برند بین دو نهر آب تشنه....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دوباره دل زنده شد ز فیض عام حسین        منو غم کربلا منو سلام حسین

غم حسین از ازل سرشته شد با گلم          نشسته مرغ دلم به روی بام حسین

گهی ز هستم کند گهی خدا پرستم کند        اگر که مستم کند زلال جام حسین

کسی که از مهر او گرفته است آبرو          سزد که دعوی کند منم غلام حسین

به غلام سیاهش ،اباعبدالله الحسین علیه السلام، فرمود: برو به زندگیت برس، گفت در خوشی کنار شما بودم، کجا برم، می خوام بدنم که بوی بد میده ،سیاهه، فدات بشه، به پای ارباب افتاد ،مقابل لشکر صدا زد، امیری حسین و نعم الا میر، افتاد روی خاک، چشم وا کرد دید سرش در دامن حسینه، جان داد، دعایش کرد خدا بوی بد بدنش را به بوی خوش، مبدل کن

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یک عده حسین را نشانه گرفتن، می رفت روبلندی صدا می زد الله اکبر، زینب آروم میشد ،میزد به قلب لشگر، آنقدر تیر زدن، بدن خشک شد یکی نیزه به پهلو زد.

بلند مرتبه شا هی ز صدر زین افتاد         اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

خیمه ها محاصره شد ،تیر به گلوی حسین زدند، شمشیر به کتف چپ، از رو اسب با گونه راست افتاد، سنان از پشت سر یه نیزه زد بیرونکشید، می گفت مال خودمه، یه نیزه به سینه زد، تیر به گلو، شمر گفت :کار رو تموم کن ،خولی اومد، سنان اومد ،نتونستن ،اخنس هم دید نمی تونه، شمر خودش رفت

او  می دوید و من می دویدم         او سوی مقتل من سوی قاتل

خودم دیدم که صحرا لاله گون  شد        پر از انا الیه راجعون شد

خودم دیدم سرش را می بریدند

او می نشست و من می نشستم         او روی سینه من در مقابل

او می دوید

من مرغ عشق حیدرم افتاده ام کنج قفس

خون ریزد از بال و پرم بالا نمی آید نفس

پهلو شکسته   در خون نشسته                        وا غربت وا غربتا

او می کشید و من می کشیدم               او خنجر از کین من آه از دل

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آمد خیام حرم با همه زنها و بچه ها خداحافظی کرد، وقتی خواست برود میدان، سکینه آمد، آقا با دختر عزیزش حرف زد، فرمود این قدر دلم را مسوزان تا جان در بدن دارم، وقتی سر مرا بر نی دیدی، ببینی پدرت را دشمن به قتل رسا نده ،آن زمان......

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

زینب سلام الله علیها آمد کنار گودال قتلگاه، دید برادرش با بدن بی سر به رو افتاده، سینه حسین روی خاک است ،یه نگا هی کرد، صدا زد آیا حسین جان تو برادر منی، آیا تو پسر پدر منی، گفت: یا رسول الله،  این حسین تو ست که لباس ندارد، مقابل آفتاب با بدن قطعه قطعه، بعد به بدن گفت: حسین جان پدرم قر بانت که با لب تشنه جان دادی و داغدار رفتی .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آمد کنار میدان ایستاد، اول با مرده دلان زنده نما حرف زد، گفت: آیا  کسی هست ما را برای خدا یاری کند، بعد به اون زنده دلان مرده، گفت: یا مسلم ابن عقیل یا  حبیب یا زهیر، چرا شما را می خوانم ولی جوابی نمی دهید ،ای عزیزان برخیزید از حرم  رسول خدا دفاع کنید، ببینید رینب گرفتار دشمنه.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

نقل می کنند : در کشور بحرین ، زنی تنها یک فرزند داشت ، نامش محمد بود . تمام امید مادر بود . خیلی به این پسر علاقه مند بود ، اتفاقاً پسر از دنیا رفت ، مادر داغ دیده روزها می آمد کنار قبرش ، گریه و ناله می کرد .

اما یک روز هنگام رفتن به قبرستان ، یاد مصائب امام حسین افتاد به خودش گفت : غم و اندوه من ، مقابل مصائب حسین ناچیز است . آخر وقتی پسرم از دنیا رفت بدنش سالم بود ، تشنه لب نبود ، مردم کمک کردند ، غسل دادند ، کفن و تشییع نمودند .

اما عزیزان فاطمه را کربلا با لب تشنه کنار شط فرات شهید کردند ، وقایع کربلا را به یاد می آورد گریه می کرد ، تا رسید به قبرستان ، دید قبرستان خالی است ،فقط یک زن نزدیک قبر قرزندش نشسته ، گریه می کند ، خانم شما برای چه کسی گریه می کنید ؟

زن در جواب گفت : برای پسر تو گریه می کنم ، داغ مادر (محمد)تازه شد با گریه گفت : چرا برای فرزند من گریه می کنی ؟

در جوابش گفت : شما برای فرزندان من گریه می کردی من هم برای فرزن تو گریه می کنم

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ای بتول علی نما ، زینب                                                             دومین عصمت خدا زینب

علی دیگر و حسین دگر                                                                     آفرید از تو کبریا زینب

حقّ اُخت الحسین بودن را                                                             خوب آورده به جا زینب

کعبه نهضت حسینی را                                                              مروه عباس و تو صفا زینب

کودکان در مسیر کوفه وشام                                          به تو دارند التجا زینب

زیر زنجیر و تازیانه بود                                         ذکرشان یا حسین و یا زینب

یک زن و اینهمه جوانمردی                                         مرحبا بر تو مرحبا زینب 1

امروز دلها را ببریم حرم زینب ، انشاء الله یک روزی کنار حرمش اشک بریزید .

امروز از چشمانت بخواه برای زینب گریه کند ، زینب اُم المصائب است ، پیغمبر بشارت داده برای آن چشمی که برای زینب گریه کند . فرمود : پاداش او همچون کسی است که برای حسن و حسین گریه می کند .2

هر وقت دلش می گرفت سر از محمل بیرون می آورد ، می شنید از بالای نیزه یک آقایی دارد قرآن

می خواند هی صدا می زند : «وَسَیَعلَمُ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ»3

گاهی هم صدا می زند : «أَم حَسِبتَ أَنَّ أَصحابَ الکَهفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِن آیاتِنا عَجَباً»4

قربان قرآن خواندنت برادر ، برادر با قرآن خواندنت رفع تهمت از ما کر دی ، آخر به ما خارجی می گفتند .

آی گریه کنندگان امام حسین ، دلها بسوزد یک وقت هم سر از محمل بیرون آورد دید یک نا نجیبی با سنگ پیشانی برادرش را می زند همه صدا بزنید یاحسین

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دید زینب چو برادر تنهاست                                                          بهر یاری برادر برخاست

دو جگر گوشة خود را طلبید                                                        به موی هر دو پسر شانه کشید

روی بر حجت داور آورد                                                                هر دو را نزد برادر آورد

از تو سر در ره حق باختن است

سهم من سوختن و ساختن است

دو جگر گوشه من منتظرند                                                         خبر از ما سوی مادر ببرند

ای برادر تو دوای دردم                                                                با چه رویی به حرم برگردم

این دو گل هست به دوران ثمرم                                  هدیه بفرست به سوی پدرم

گفت ای خواهر غم پرور من                                                       بس بود داغ علی اکبر من

گفت ای نور دو چشمان من                                                        ای که هستی سرو سامان من

قافله ابی عبدالله از مدینه به سوی مکه حرکت کرد ، چند منزل نگذشته بود یک وقت دید دو سوار دارند می آیند ، ابی عبدالله فرمود : عباسم برو ببین دو سوار که می باشند دید بچه های زینب اند ، آورد خدمت امام حسین ، زینب هم آمد ، خوشحال شد ، روز عاشورا هم بچه ها را آورد نزد برادر ، برادر اجازه بده محمد و عون هم به میدان بروند ، همین جا که اجازه داد زینب خوشحال شد ، بچه ها را بدرقه کرد اما وقتی عزیزانش (محمد و عون )شهید شدند زینب از خیمه ها بیرون نیامد مبادا چشمش به صورت برادر بیفتد برادر خجالت بکشد . همه صدا بزنید حسین .

ای به یک روز مادر دو شهید                                                       وی فدای دو نازنین پسرت

ای که در طول کمتر از یک روز                                      ماند هفتاد و دو داغ بر جگرت

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بمیرم برای آن لحظه ای که زینب آمد بالای بلندی ، دید یک عده دارند با شمشیر حسینش را می زنند

یک عده دارند با نیزه می زنند ، کماندار با تیر می زند ، آنهایی که حربه ای ندارند دامن هایشان را پر از سنگ کردند بر عزیز فاطمه می زنند .

زینب دستهایش را روی سر گذاشت صدا زد : وامحمدا ، واعلیا، وااُماه ، واحسینا ،

از تلِّ زینبیه ، زینب صدا می زد حسین                                         با قامتی خمیده زینب صدا می زد حسین

هر جا به هر بهانه ، زینب صدا می زد حسین                                در زیر تازیانه ، زینب صدا می زد حسین

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ای از ازل به مهر تو دل آشنا حسین                                            وی تا ابد لوای عزایت به پا حسین

امواج اشک از سر هفت آسمان گذشت                     وقتی که کردجسم پاک تودر خون شنا حسین

حسرت برم به مختصری که آخرین نفس                      روی تو دیده و خنده زد و گفت یا حسین

لحظات آخر عمر نظام رشتی بود وضو می گیرد ، این عاشق ابی عبدالله به دخترش می گوید : دخترم دستت در دست من باشد هر وقت من سید الشهدا را زیارت کردم دست تو را فشار می دهم مرا بلند کن که من جلوی حضرت خوابیده نباشم . لحظاتی می گذرد ناگهان دست دخترش را فشار می دهد با بصیرت کامل به حضرت سلام می کند و از دنیا می رود .

خون تو آب غسل و کفن گرد رهگذر                             تشییع توست زیر سم اسبها حسین

هر کسی از دنیا برود بدنش را تشییع می کنند ، دفن می کنند خانواده اش را دلداری می دهند اما کربلا،عجب تشییعی کردند پسر فاطمه را ، عصر عاشورا ده نفر داوطلب شدند با سم اسبها بر بدن مطهر حسین تاختند . سپس آمدند کوفه نزد ابن زیاد جایزه گرفتند[1]

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ای مدینه سوز دیگر ساز کن                                                در بروی داغ داران باز کن

اهل یثرب خون فشانید از دو عین                                     من خبر آوردم از قتل حسین

مردها چون زنان شیون زدند                                               بر شرار سینه ها دامن زدند

هاشمیات از حرم بیرون شدند                                            غرق در دریای اشک و خون شدند

مادر عباس با قلب کباب                                        داد یک یک آل عصمت را جواب

گفت ای یاران سئوالم از شماست                           دختر مظلومه ام زینب کجاست

دید نا گه بانویی با قد خم                                            گفت مادر دخرت زینب منم

من سیه پوش گل یاس توام                                               داغ دار بهر عباس توام

جان مادر داغ پیرم کرده است                                              درد و غم از عمر سیرم کرده است

عمر زینب بارها بر سر رسید                                               تا کنار قبر پیغمبر رسید

ناله اش چون آتش افروخته                                                سینه اش چون خیمه ها سوخته

ناله کرد و گفت با صوتی حزین                                السّلام ای رحمه للعالمین

یا محمد ، جانم آمد بر لبم                                      زینبم من ، زینبم من زینبم

وقتی این کاروان دل شکسته نزدیک مدینه رسید امام چهارم فرمود : پیاده شوید ، خیمه ها را بر پا کنید

همه بانوان پیاده شدند فرمود : بشیر وارد مدینه شو ، خبر شهادت حسین ورود ما را به مردم اعلام کن ، بشیر با وضع عزا آمد وارد شهر مدینه شد ، مردم مرتب می گفتند : بشیر چه خبر است ؟گفت بیاییدسر قبر پیغمبر ، رمدم جمع شدند ، وقتی اجتماع کردند ، گفت :

(یا اهل یَثرِب لا مقامَ لَکُم بِها: مردم مدینه دیگر در مدینه نمانید) گفتند : چرا؟ (قَتل الحسین : حسین را کشتند )سرش را بالای نیزه زدند 1 ، الان زن و بچه اش بیرون دروازة مدینه هستند همین که این خبر رسید غوغایی شد در مدینه ، همه به سر و سینه می زدند ، با پای برهنه به استقبال آمدند همه فریاد میزدند : وامحمداه ، واحسینا همه صدا بزنید حسین .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

کاروان اربعین سه روز کنار قبر ابی عبدالله عزاداری کردند ، امام سجاد دید اگر این زن و بچه بیشتر بمانند  هلاک می شوند .

دستور داد بار شتران را ببندند از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند وقتی بارها را بستند ، آماده حرکت شدند همه با ناله و فریاد جهت وداع کنار قبر امام حسین (ع) جمع شدند ، سکینه قبر  بابا را در آغوش گرفت ، گریه  می کند صدا زد :

اَلا یا کربلا نُودِعکِ جِسماً                                                            بَلا کَفَنٍ وَ غُسلٍ دَفِینا

ای زمین کربلا ! بدنی را در تو به ودیعه گذاردیم ، که بدون غسل و کفن مدفون شد .

اَلا یا کربلا نُودِعکِ رُوحاً                                                               لِاَحمَدَ وَ الوصِیِّ مَعَ الاَمِینا 1

ای کربلا کسی را در تو به یادگار نهادیم که او روح احمد و وصی اوست .

نقل می کنند : حضرت رباب آمد خدمت امام سجاد ، گفت : آقا من خواهش از شما دارم آقا به من اجازه بده کربلا بمانم آخر نمی توانم قبر حسین را تنها بگذارم ،حسین زهرا کسی را ندارد ، آنهایی که می گویند : رباب یک سال ماند شب و روز برای مصائب حسین گریه می کرد  روزها می آمد در برابر آفتاب می نشست، زیر سایه نمی رفت هر چه می گفتند : اجازه بدهید سایبان درست کنیم زیر سایبان گریه کنید . می گفت : آخر من دیدم بدن حسین زیر آفتاب بود

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بنازم آنکه دائم گفتگوی کربلا دارد                                               دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد

بیاد کاروان اربعین با گریه می گوید                                               به هر جا هست زینب رو بسوی کربلا دارد

بیاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته                                     به کف جامی لبالب از سبوی کربلا دارد

اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش                                 همی بوسیم خاکی را که بوی کربلا دارد

اگر خاک رهش بنشست بر روی گنه کاری                   گرامی می شود چون آبروی کربلا دارد

بیاد آن قافلة دل شکسته ای که روز اربعین آمد کربلا ، شما دیدید اربعین شهدا ، با چه عظمتی ، پدر و مادر و خانواده شهدا را کنار مزار می برند مراقب شان بودند ، دلداری می داند  . اما دلها بسوزد برای این قافله ، تا چشم این زن و بچه به قبرها افتاد خودشان را از بالای شترها به زمین انداختند هر کسی قبری را بغل گرفت ، عمه سادات هم آمد کنار برادر ، یادش میاد خاطرات روز عاشورا ، یادش میاد آن روزی که وارد کربلا شد با چه عزت و احترامی علی اکبر ، قاسم ، عباس زینب را پیاده کردند ، حالا هر چه نگاه می کند نه قاسمی دارد  ، نه عباس ، نه علی اکبری دارد ، حسین جان من زینبم ، برادر یادتِ آن روزی که آمدم گودی قتلگاه ، خیره خیره ، به بدنت نگاه می کردم نمی شناختم از روی تعجب گفتم آیا تو حسین منی ؟ حسین جان امروز تو زینب را نمی شناسی ، برادر اگر این جا نا محرم نبود اثر تازیانه را روی بدنم نشانت می دادم . برادر همه عزیزانت را آوردم اما سراغ رقیه ات را از خواهر نگیر ، که در خرابه شام جان داد .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

باز آمدم ای همسفر ، ای تشنه کامم من زینبم پیروز بر گشته ز شامم

با کودکان خسته ات باز آمدم من                 با یک دل پر غصه و زار آمدم من

خواهم عزای روز عاشورا بگیرم شاید خدا لطفی کند اینجا بمیرم

اینجا تنت را استخوان بشکسته دیدم         بر سینه ات شمر لعین بنشسته دیدم

دیدم نهاده خنجرش زیر گلویت    آن لحظه دیدی من آمدم روبرویت

روز اربعین اهل بیت وارد کربلا شدند ، مثل برگ خزان زده ، از بالای شترها روی زمین افتادند ، یکی می گوید: حسینم ، یکی می گوید: برادرم ، یکی می گوید : پسرم ، عمه سادات زینب روضه می خواند گفت :

هُنا ذُ بِحَ الحسینَ بِسَیفِ شمرٍ   هُنا قَد تَرَّبُوا مِنُُهُ الجَبینا

گفت : اینجا همان جائی است که شمر سر حسینم را جدا کرد ، اینجا همان جایی بود که پیشانی او را بر خاک زمین نهادند .

هُنا العَباسُ فی یومٍ عَبوسٍ              حِیالَ الماءِ قَد اَمسی رَهِینا ً

(آمد کنار نهر علقمه ، زنها بیایید ، بنی اسد بیایید ، اینجا همان جایی است که روز عاشورا عباسم را جدا کردند )اینجا همان جایی است که روز عاشورا عباس را کنار فرات نگه داشته شد نگذاشتند به خیمه بیاید .

هُنا ذَبَحوا لرَّضِیعَ بِسَهمٍ حِقدِ       فَما رَحِمُوا الصّغارَ المُرضَعِینا

همین جا بود با تیر کینه ، سر علی اصغر شیر خوار را بریدند ، حتی به کودکان شیر خوار رحم نکردند .

هُنا مَزَقوا الخِیامَ و حَرِّ قُوها         و َ قُسِّمَ فَیثُنا فِی الخائِنِینا

همین جا بود که خیمه ها را آتش زدند ،اموال ما را به غارت بردند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

چشم امید همه سوی خداست                                                 فاطمه شافع روز جزاست

هر مکانی که شود ذکر حسین                                                   با خبر باش که زهرا آنجاست

دلها را ببریم همراه آن قافله ای که وارد شهر شام شد ، سه روز پشت دروازة ساعات نگه شان داشتند ، شهر را آذین کردند ، چراغانی کردند ، مردم را خبر کردند یک عدة خارجی وارد شهر می شوند 1

وقتی اهل بیت همراه سرهای بریده وارد شهر شام شدند . سنگشان زدند ، خاکستر بر سرشان ریختند ، شماتت کردند ، ناسزا گفتند :

شامیان هلهله در شام زدند                                                        سنگ بر ما ز سر بام زدند

ما کجا گوشة ویرانه کجا                                                             ما کجا مجلس بیگانه کجا

اینجا عدو بر زخمی پیغمبر نمک زد                                             اینجا شرار ناله آتش بر فلک زد

از مدخل این شهر تا کنج خرابه                                   دشمن میان کوچه زینب را کتک زد

اینجا لباس عید پوشیدند زنها                                                      پای سر ببریده رقصیدند زنها

عزیزان فاطمه را وارد مجلس یزید کردند عجب پذیرایی کردند شامیان خاندان پیغمبر را ، یک سر ریسمان به بازوی امام چهارم ، سر دیگر به بازوی عمه اش زینب ، بچه ها را میان ما قرار دادند آنقدر با تازیانه .... همه صدا بزنید حسین

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

قربان حسین گشته قربانی دوست                             گردید تمام هستی فانی دوست

جان داد و سر بریده اش بر سر نی                              پیمود ره و کرد ثنا خوانی دوست

منزل به منزل طی  طریق می کنید این قافله ، تا رسیدند دروازة کوفه ، همه کوفیان هلهله می کنند ، همه شادمانند ، اما عزیزان پیغمبر همه داغدار ، شماتت و تهمت و تهمت مردم دل اهل بیت را بیشتر خون می کند . می گویند اینها خارجی اند . اما سر بریده شروع می کند به قرآن خواندن (أُ م حَسِبتَ أَنَّ الکَهفِ وَ الرَّ قِیمِ کانُوا مِن آیا تِِنا عَجَباً ) 1

مردم اینها خاندان پیغمبرند . این سر بریده ای که قرآن می خواند سر حسین ، ناگهان زینب به سخن آمد . صدا زد ای هلال یک شبه زینب ،عزیز برادر ، هر چه با تو تکلم می کنم جواب زینب نمی دهی

حسینم جواب این دختر کوچکت را بده . ببین چگونه خیره خیره به سر بریده ات نگاه می کند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

خولی به دستور عمر سعد ، سر بریده ابی عبدالله را به کوفه آورد به طرف قصر عبید الله بن زیاد رفت ، دید در قصر بسته شده ، نا نجیب سر بریده عزیز فاطمه را آورد خانه زیر طشتی قرار داد ، پنهان کرد 1

همسر خولی می گوید : نیمه شب بیدار شدم آمدم صحن خانه ، دیدم نور آسمان به زمین می رسد ،

خدایا چه شده ؟ از همسرم (خولی ) سئوال کردم نا نجیب این چیه زیر طشت پنهان کردی ؟

(آی دلهای آماده ) گفت : این سر بریده عزیز زهرا حسین است همه صدا بزنید حسین .

ای سر پر خون ز کجا آمدی                                          این دل شب منزل ما آمدی

ای سر پر خون ز چه افسرده ای                              هست گمانم که جوان مرده ای

گلشن روی تو عجب با صفاست                              ای سر پر خون بدنت در کجاست

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بریم کربلا ، کنار قبر مطهر سید الشهدا ، خدا را قسم بدهیم به آن بدن پاره پاره ای که روی زمین افتاده بود . عمه سادات آمد نیزه شکسته ها و شمشیر شکسته ها را از روی بدن کنار زد . نا زنین بدن برادر را دید . از روی تعجب صدا زد : ءَاَنت اَخی یعنی آیا تو برادر منی . اولین کسی که بعد از شهادت امام حسین در قتلگاه روضه خواند زینب بود آنقدر سوز ناک روضه خواند نوشته اند : «فَاَبکت کلِّ عَدُوٍ و صَدِیقٍ » طوری گریه می کرد که دوست و دشمن به حالش گریه می کردند امام نگذاشتند عقده دلش را باز کند تازیانه ها به دست گرفتند با تازیانه زینب را  از کنار بدن برادر دور کردند .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

این دل تنگم هوای کربلا دارد حسین                                           مرغ جانم میل دیدار ترا دارد حسین

سالها دم از تو و کربلایت می زنم                                                 گر شود قسمت مرا صد بار جادارد حسین

گر که هستم رو سیاه اما بود مویم سپید                     این سپیدی با تو بودن را ندا دارد حسین

گر چه هنگام نماز کعبه باشد پیش رو                                          قبله ای جز کربلا دل در کجا دارد حسین

هر چه بشکست از بها افتاد غیر از دل که دل                               چون شکست  از داغ تو قدر و بها دارد حسین

می شود آیا که مژگانم کند جارو کشی                       خاک پاک زائرت را چون شفا دارد حسین

کی شود گوشه قبرت را ببرگیرم چو جان

در میان قتلگاه مردن صفا دارد حسین

روز یازدهم محرم است ، روز عزا ست ، امروز امام زمان عزادار است برای عمه اش زینب گریه می کند

همه زن و بچه ها را سوار کرد ، اما کسی نیست زینب را سوار کند یک وقت دیدند زینب سرش را برگرداند ، طرف گودال قتلگاه صدا زد : حسین جان پاشو زینبت را سوار کن ، خودش را انداخت روی بدن پاره پاره برادر،(یاد امام ، شهدا ، اموات ) . صدا زد : حسینم

چرا انگشت و انگشتر نداری                                                      چرا عَمّامه بر سر نداری

چرا این حنجرت خشک است و بی آب                                        مگر عباس آب آور نداری

زبان بگشوده زخم سینه تو                                                                         مگر ای کشته تو مادر نداری

یک وقت دختر امام حسین از تو محمل صدا زد : بابا پاشو ببین دارند  عمه ام را تازیانه می زنند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دارم اندر دل هوای کربلایت یا حسین                                               تا کنم این جان ناقابل فدایت یا حسین

من نه تنها واله و حیران به هامون غمم                                                       عالمی سرگشته داری مبتلایت یا حسین

خود شهادت نامه ات امضا نمودی از وفا                                                        جان ما قربان  عهد و وفایت یا حسین

ما همه عاصی و بدکار و سیه روی، ای امام                                                           دست ما و دامن دولت سرایت یا حسین

دلها را ببریم کربلا ، حرم سید الشهدا ، برای حسین گریه کنیم (یاد امام ، شهدا، اموات فیض ببرند ).

به یاد آن ساعتی که عمه سادات زینب آمد قتلگاه صدازد: برادر می خواهم صورتت را ببوسم اما سر در بدن نداری ، یک وقت دختر علی خم شد لبها را گذاشت بر رگهای بریده با سوز دل حسین را صدا زد ، همین طور که با بدن برادر حرف می زد ، سکینه ناز دانه آمد جلوی عمه ، دید عمه اش یک بدن بی سر را بغل گرفته دارد گفتگو می کند تا این منظره  را دید صدا زد : «عَمِّتی هذا نَعشُ مَن ؟» این بدن کیه داری با او حرف می زنی ؟ فرمود :«نَعشُ اَبیکِ الحسین » سکینه جان این بدن بابایت حسین ، خودش را انداخت روی بدن بابا ، نگفت بابا مرا تازیانه می زنند ، نگفت تشنه ام ، صدا زد : بابا پاشو دارند عمه ام را می زنند ، (رحمت خدا بر این ناله ها ).

آی گریه کننده های امام حسین ، شما دیدید اگر کسی عزیزی از دست بدهد اگر زن باشد زنها می آیند او رابا عزت ازکنار بدن عزیزش دور می کنند دلداری می دهند ، اما دختر ابی عبدالله را با تازیانه از کنار بدن بابا جدا کردند .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امشب که شب شام غریبان حسین است

با فاطمه هم ناله یتیمان حسین است

از خیمه رود سوی شما شعله آتش

سوزان دل طفلان پریشان حسین است

یا رب به سر سید سجاد چه آمد

در خیمه سرا آن گل بوستان حسین است

گلها شده پرپر زدم نیزه و خنجر

بر روی زمین پیکر عریان حسین است

در آن صحرا چه کند زینب کبری

بی یار و معین خواهر گریان حسین است

ای کرببلا اهل حرم را تو خبر کن

زهرا ز جنان آمده میهمان حسین است

عزاداران ، سینه زنان ، شب شام غریبان حسین است ، امشب امام زمان عزادار است برای مصائب عمه اش گریه می کند ، برای دست های بریده عمو جانش عباس گریه می کند .آقا سرت سلامت ، آی دلهای کربلایی امشب با زینب و امام سجاد برای غریبی حسین گریه کنید . قربان دل شکسته زینب ، پرستار بچه های حسین ، بچه ها را آرام می کند یکی سراغ بابا را از عمه می گیرد (عمه جان بابا ) یکی سراغ عمو را

از عمه می گیرد ، عمه جان عمو جانمان عباس چه شد ؟ یکی سراغ علی اکبر می گیرد ، یکی سراغ قاسم را می گیرد ، خانم رباب هی صدا می زند : علی اصغرم کجایی ، قربان لبهای تشنه ات برم علی جان ، قربان قنداقه پر خونت برم پسرم ، من از شما  عزاداران سئوال می کنم مگر رسم نیست داغدیده را تسلیت بگویند ؟

اما کربلا عوض تسلیت زینب را تازیانه زدند ، سکینه را تازیانه زدند ، خیمه ها را غارت کردند ، گوشواره از گوش بچه ها بیرون آوردند . بچه ها به بیابان ها فرار کردند امشب ذکر این است :

الهی خواهرت زینب بمیرد

نماند بعد تو ماتم بگیرد

اگر کشتند چرا آبت ندادند

ترا ز آن درّ نایابت ندادند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

اینک که ظهر روز عاشورا رسیده                                                                 وقت وداع دختر و بابا رسیده

فرزند زهرا سوی میدان شد روانه                                                                بهر ملاقات خداوند یگانه

نا گه سکینه گفت بابا راز دارم                                                                     راز دلی با تو بسوز و ساز دارم

دیشب که راز دل به یاران باز گفتی                                                              سرّ سخن را تشنه لب اینگونه گفتی

من گفته هایت را پدر جان گوش کردم                                          جام بلا را تا به آخر نوش کردم

از مر کبت یک لحظه شو بابا پیاده                                                                از رفتنت دل در شماره افتاده

بابا تو خود گفتی از جور زمانه                                                                      دشمن کشد ناز مرا با تازیانه

روز عاشورا عزیز فاطمه دید ذوالجناح حرکت نمی کند نگاه کند ببیند ، دخترش آمده ( آی آنهایی که دختر دارید مجسم کنید منظره را وقتی می خواهید سفر بروید ) پیاده شد امام حسین، سکینه را بغل کرد،

دخترم برگرد ، با این اشکهایت  قلب مرا آتش مزن ، سکینه برگشت در خیمه منتظر بود یک وقت صدای ذوالجناح به اهل خیام رسید سکینه از خیمه بیرون آمد ، دید ذوالجناح تنها برگشته ، صدای گریه این دختر بلند شد : وا محمّداه ،واغریباه ، واحسیناه ، وا جّداه ، ذوالجناح بابایم چه شد ؟ صدا زد :

یا جَوادُ هَل سُقِیَ اَبی اَم قُتِلَ عَطشاناً . ای اسب هنگامی که بابایم به میدان می رفت تشنه لب بود آیا پدرم را آب دادند یا لب تشنه شهید کردند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ز غم دلها پریشان است امروز                                             حسین تا ظهر مهمان است امروز

به قربانگاه میدان شهادت                                                      روان جمع شهیدان است امروز

حسین تشنه لب سلطان خوبان                                                   بریز تیغ عدوان است امروز

علی اکبر جوان مه لقایش                                                 به خون خویش غلطان است امروز

دو دست از پیکر عباس محزون                                                      فتاده در بیابان است امروز

آمد جلوی خیمه بچه ها را صدا زد ، سکینه را صدا زد ، هشتادو چهار زن و بچه ، همه از خیمه بیرون آمدند دور امام حسین را گرفتند . سکینه دارد حال بابا را می بیند زینب دارد حال برادر را می بیند ، گریه می کند ، فرمود : خواهرم ، جدم ، پدرم ، مادرم ، برادرم از دنیا رفتند تو در مصیبت آنها صبر کردی ، دوست دارم که در مصیبت من هم صبر کنی ، صدا زد حسینم همه رفتند ولی دلم به تو خوش بود ، همه را امر به صبر کرد ، خواهر را آرام کرد ، سکینه را آرام کرد .

آمد خیمه امام سجاد ، سر مبارک امام چهارم را به دامن گرفت تا چشمش به رخسار پدر افتاد از اصحاب سؤال کردند ، بابا ، اَینَ بَریر ؟ اَین َ رهیر ؟ فرمود : پسرم شهید شدند بابا عمویم عباس چه شد ؟ فرمود :«قَد قُتِلَ» کشته شد .

یک وقت صدا زد : بابا اَینَ اَخی علی ؟ برادرم علی اکبر چه شد ؟ دیگر حضرت جواب را با کنایه دادند فرمود پسرم دیگر این زن و بچه غیر من و تو محرمی ندارند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

خواهرا ناموس حق داوری                                                          بر یتیمانم تو جای مادری

زینبا غارت شود چون خیمه ها                                                     جمع کن اطفال حیران مرا

پیکرم بینی چو اندر خاک و خون                                  پا منه از نقطه طاقت برون

خواهرا در ماتمم افغان مکن                                                        موی سر اندر غمم افشان مکن

خواهرا چون بر سنان بینی سرم                                                                 بردباری کن به حق مادرم[2][1]

همه سفارش ها را امام حسین در روز عاشورا به خواهرش کرد ، خواهرم به اسارت می روی ، خواهرم خیمه ها را آتش می زنند ، خواهرم مواظب بچه ها باش ، زینب علی همه سفارش های برادر را عملی کرد ، اما یک جا دختر خیلی منقلب شد .

آن لحظه ای که سر برادر را بالای نیزه دید سر از محمل بیرون آورد ، آنچنان منقلب شد زینب ، که سر خود را به چوبه محمل زد ، خون پیشانی زینب از زیر محمل به زمین ریخت و...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

اُمِ سَلَمه می گوید : پیغمبر یک مقدار خاک به من داد فرمود : ام سلمه این خاک کربلا هر وقت که دیدی این خاک تبدیل به خون شده ، بدان حسینم شهید شده ، ام سلمه می گوید : از آن روزی که حسین فاطمه به مسافرت رفت من هر روز می آمدم نگاه به آن خاک می کردم . می گفتم الحمدالله هنوز حسین زنده است .

اما روز دهم محرم ، نزدیک غروب بود گویا خواب مقداری چشمم گرفت پیغمبر را در عالم رؤیا دیدم صورتش خاک آلود است فهمیدم فرزند پیغمبر ، حسین را در کربلا کشتند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

زینب بیا وقت وداع آخرم شد                                                      آمادة خنجر دگر این حنجرم شد

ای خواهری که هر جا یارم تو بودی                                             از کودکی غمخوار و دلدارم تو بودی

بنگر کنون نخل جدایی جان گرفته                                                آن روزهای خوب ما پایان گرفته

ای خواهر نالان خدا باشد نگهدار                                                 من می روم میدان خدا باشد نگهدار

روز عاشورای امام حسین است ، روزتنهایی عزیز فاطمه است ، عجب روضه جانسوزی است روضه وداع امام حسین ، عزاداران امروز برای غربت حسین گریه کند بیاد آن ساعتی که ابی عبدالله به سوی میدان حرکت کرد آمدند دورش را گرفتند یکی صدا می زند : حسین بیا ما را به مدینه باز گردان ، یکی می گوید : حسین با این زن و بچه چه کنم ، بچه ها دور بابا می گردند تمام زن ها را ساکت کرد حسین ، اما کسی که آرام نمی شد زینب است ، دست ولایت روی قلب خواهر گذاشت«و اَشارَ بیَدِه الی قلب اُخته»

زینب هم آرام شد یک دفعه صدا زد حسین جان می خواهی بروی برو .

جان خواهر در غمم زاری مکن                                     با صدا بهرم عزاداری مکن

هر چه باشد تو علی را دختری                                                   عصمت الهی و زهرا پروری

خانه سوزان را تو صاحب خانه باش                                               با زنان در همرهی مردانه باش

گر خورد سیلی سکینه دم مزن                                                  عالمی زین دم زدن بر هم مزن

هست بر من ناگوار و نا پسند                                                     از تو زینب گر صدا گردد بلاند

با تو هستم جان خواهر همسفر                                                                 تو به پا این راه کوبی من بسر1

وقتی نگاه کرد دید زینب داره می آید ، خواهرم کجا می آیی ، صدا زد : حسینم وقتی حرکت کردی یاد وصیت مادرم زهرا افتادم . امام حسین تا نام مادر را شنید منقلب شد، فوراً پیاده شد ، صدا زد زینبم مگر مادرم چه فرموده ؟

برادرم مادرم فرموده : عصر عاشورا عوض من زیر گلوی حسینم را ببوس . اینجا زیر گلوی حسین را بوسید اما ساعتی بعد هم آمد گودال قتلگاه لبها را گذاشت بر رگهای بریده حسین .

رگهای گلوی خشک گردیده ببوس                                               جایی که به جز تو کس نبوسیده ببوس

این تن که زهر زخم به تیغ دشمن                                                وا کرده دو لب به خصم ببوس

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امشب شب وداع حسین است و زینب است                              در خیمه های آل علی شور و شیون است

امشب حسین گرم مناجات با خداست                                        فردا سرش به نیزه و صد زخم بر تن است

امشب زمین کرببلا جای امتحان                                                 فردا حریم عشق خدای مُهَیمَن است

در این شب وداع و از این مکان

ما را سلام بر رخ هفتاد وتن است

شب عاشوراست ، شب وداع یاران حسین است امشب آخرین شبی است حسین کنار زینب است ، خوشا به حال آنهایی که امشب کنار قبر حسین هستند .

امشب حسین بن علی مهمان طفلان است                               فردا سرش از تن جدا با کام عطشان است

زینب پریشان است – از دیده گریان است

امشب کند افشا حسین اسرار فردا را                                        فردا سر سرّ خدا بر نیزه تابان است

زینب پریشان است – از دیده گریان است

از خیمه ها تا صبح صدای مناجات و راز و نیاز بلند است راوی می گفت : دل شب وسط بیابان (پشت خیمه ها )سیاهی را دیدم جلو رفتم ، دیدم ابی عبدالله است ،آقا جان شما در این صحرا چه کار داری ؟ فرمود درام خارهای بیابان را جمع می کنم ، آقا جان برای چی ؟

فرمود ! فردا عصر عاشورا وقتی ما را شهید کردند ، خیمه ها را آتش می زنند ، وقتی حمله به خیمه ها می کنند ، بچه ها فرار می کنند، پاهای کوچکشان تاب این خارها را ندارد .1 همه صدا بزنید حسین ، حسین.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مُقبِل کاشانی می گوید : یک سالی زوار زیادی از اصفهان جهت زیارت امام حسین عازم کربلا بودند من هم خیلی دوست داشتم با آنها کربلا بروم اما تهی دست بودم . به یکی از آشنایانم گفتم می ترسم بمیرم آرزوی زیارت حسین در دلم بماند ، دلش به حال من سوخت گفت ناراحت مباش تا کربلا مهمان من باش .

حرکت کردیم نزدیک گلپایگان رهزنان اموال زوار اب عبدالله را غارت کردند بعضی قرض کردند و رفتند من هم همانجا ماندم ، نه اسبابرفتن داشتم نه دل برگشتن ، تا محرم شد شب وروز گریهمی کردم،

شب عاشورا در عالم رؤیا دیدم کربلا رفته ام خواستم وارد حرم امام حسین بشوم کسی آمد مانع من شد

گفت مقبل امشب زهرای مرضیه و جمعی انبیاء زیارت حسین آمدند .

دست مرا گرفت وارد محفلی کرد دیدم انبیا نشسته اند ، صدر مجلس خاتم النبیا نشسته است . ساعتی نگذشت محتشم کاشانی وارد شد پیغمبر فرمود : محتشم شب عاشورا است پیغمبران برای زیارت فرزندم حسین آمده اند می خواهند عزاداری کنند اشعار جان سوز خود را بخوان . بالای منبر رفت شروع کرد به خواندن :

کشتی شکست خورده طوفان کربلا                            در خاک و خون فتاده به میدان کربلا

گر چشم روزگار بر او فاش می گریست       خون می گذشت ز سر ایوان کربلا

از آب هم مضایقه کردند کوفیان                   خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب می مکید                          خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

صدای ناله پیغمبران بلند شد .

روزیکه شد به نیزه سر آن بزرگوار                                خورشید برهنه بر آمد ز کوهسار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه     ابری ببارش آمد و بگریست زار زار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل   گشتند بی عماری و محمل شتر سوار

صدای انبیا بلند شد ، محتشم ساکت شد خواست ادامه ندهد یک وقت پیغمبر فرمود : محتشم هنوز دل ما از گریه خالی نشد بخوان .

محتشم کاشانی با دستش اشاره کرد به طرف قبر سید الشهدا عرض کرد یا رسول الله :

این کشته فتاده به هامون حسین تست

وین صید دست و پا زده در خون حسین تست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست

زخم که از ستاره بر تنش افزون حسین تست

این خشک لب فتاده دور از لب فرات

کز خون او زمین شده جیحون حسین تست

در همین حال بود که ملکی صدا زد محتشم بس است .

خاموش محتشم که دل سنگ آب شد                        مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد

محتشم از منبر فرود آمد به خلعت مفتخرش کردند مورد احترام قرار گرفت . مقبل می گوید : خیلی ناراحت بودم یک وقت دیدم یک قاصدی دوان دوان خدمت رسول الله رسید عرض کرد یا رسول الله دخترت فاطمه خواسته مقبل  هم اشعار خود را بخواند .

پیغمبر فرمود : مقبل دخترم فاطمه خواهش کرده تو هم بخوان عرض کرد یا رسول الله :

نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت                         نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت

هوا ز باد مخالف چو قیر گون گردید                               عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد                               اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

صدای شیون بلند شد یک مرتبه قاصدی آمد مقبل بس است فاطمه دیگر طاقت ندارد1. همه صدا بزنید حسین .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

زهرای اطهر به آن واعظ نهاوندی فرمود : آیا روضه حسین مرا می خوانی ؟ عرض کرد بلی خیلی می خوانم ، فرمود یک توقع از تو دارم . عرض کرد چیست خانم ، فرمود : روضه وداع حسین مرا خیلی بخوان ، روضه وداع خیلی جانسوز است سخت ترین حالات ابا عبدالله همین حالت است که آمد در خیمه صدا زد : زینبم خداحافظ ، کلثوم خداحافظ ، سکینه ام خداحافظ و... همه بیائید دورم را بگیرید که آخرین دیدار من با شما است ، دیگر شما را نمی بینم و شما مرا نمی بینید زن و بچه ها دور عزیز فاطمه را گرفتند ، یکی می گوید بابا مرا به که می سپاری ، فرمود : همه تان را به عمه تان زینب و زینب را به خدا سپردم .

سفارش بچه ها را خواهر کرد سوار اسب شد دید ذوالجناح حرکت نمی کند دید سکینه جلوی اسب را گرفته نمی گذار د ، دخترم چرا نمی گذاری ؟ بابا از اسب پیاده شو تا بگویم ، حضرت از اسب پیاده شد دختر را بغل کرد بابا می دانم دیگر بر نمی گردی ، بابا مرا نوازش کن .(رُدّ نا الی حَرَمِ جَدِّنا)بابا ما را به حرم جدمان برگردان .

فرمود : دخترم ، لا تُحرِقی قَلبی بِدَمعِکِ حَسرةً  مادامَ مِنّی الرُّوحُ فِی جُسمانی

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

خیزد از نای دل ، نوای یا حسین                  چون کند یاد نینوای حسین

جای آزادگان اگر جویی                                               نظری کن به کربلای حسین

پیش دشمن نمی شود تسلیم                                  هر که را دل شد آشنای حسین

کرد نهضت پی عدالت و حق                                       بود این هر دو ، مدعای حسین

تا قیامت در اهتزاز بود                                                                 در تمام جهان ، لوای حسین

نیست هرگز ز جاه و منزلتش                                      کسی آگه به جز خدای حسین

کرد چون بهر دین فداکاری                                                         باد جانها ی ما فدای حسین

بانگ آزادی هنوز به گوش                                                          می رسد در جهان ز،نای حسین

هدفش گر بری زیاد چه سود                                                     گر کنی گریه از برای حسین

پای بگذار جای پای حسین                                                        گرکه داری به سر هوای حسین1

به فدای آن بدنی که خواهرش زینب نشناخت ، دیدند زینب دارد خیره خیره به آن بدن نگاه می کند ، یک وقت هم صدا زد آیا تو حسین منی ، غوغا کرد این خواهر کنار بدن برادر ، یک وقت هم یک دست کوچکی به شانه بی بی خورد ، تا نگاه کرد دید سکینه ناز دانه است صدا زد : عمه جان این بدن کدام شهید است ؟ ( رحمت خدا بر این گریه ها ).

آی دلهای آماده ، فرمود سکینه جان این بدن بابایت حسین است ، تا بدن را شناخت ، خودش را انداخت روی بدن بابا ، یک جمله ای گفت :  نگفت بابا من تشنه ام ، نگفت بابا من گرسنه ام ، صدا زد : بابا بلند شو ببین دارند عمه ام را تازیانه می زنند .

حالا اگر آرزوی کربلا داری ، حاجت داری ، چند مرتبه بگو یا حسین ، یا حسین .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

هر چند که ما گناهکاریم حسین                             امید به کس جز تو نداریم حسین

عمری است که از خون و پیام و هدفت                      در سنگر اشک پاسداریم حسین

سلام ما به لطف و جود و کرمت                              سلام ما به زائرین حر مت

به پدرت علی مرتضی قسم                                               به مادرت فاطمه زهرا قسم

به جسم صد چاک علی اکبرت                                به خندۀ علی اصغرت قسم

به حنجرت که از قفا بریده شد                                            به سینه ات که از جفا دریده شد

به قطره قطره خون های سینه ات                           به اشک چشم زینب و سکینه ات

چه می شود نظر به سوی ما کنی

به ما عطا برات کربلا کنی

دلها را ببریم کربلا، صلی الله علیک یا اباعبدالله قربان لبهای تشنه ات برم حسین ، که در بین دو نهر آب با لب تشنه شهید کردند ، فرمود : شیعیان من هرگاه نام غریبی ، یا شهیدی را شندید بر من گریه کنید ،

شیعَتی ما اِن شَرِبتُم                                            عَذبَ ماءٍ فَاذکُرونی

اَو سَمِعتُم بِغَر یبٍ                                                 اَو شَهیدٍ فَاندِبُونی1

اگر نوشید آب خوشگواری                               ز کام تشنه من یاد آرید

اگر دیدید در غربت غریبی                           به یاد غربت من اشک ببارید

شهیدی را اگر دیدید بر خاک                          بیادم مجلس ماتم گذارید

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ای یکّه تاز عرصۀ صبر و رضا حسین                                       وی رهنمای قافلۀ کربلا حسین

ای حج نا تمام تو مقبول کردگار                   طی شد به وصف عمرۀ تو عمر ما حسین

احرام بسته ای تو و پوشیده ای کفن                          تا آوری مناسک حج را بجا حسین

راز شناخت در عرفات تو بود و بس                                    ای چشمۀ هدایت و فیض و دعا حسین

اصحاب با وفای تو در طواف خیمه ها                            هر دم بجای تلبیه گویند یا حسین

قربانی تو کودک شش ماهه تو بود                                      ای سوخته ز ماتم تو جان ما حسین

پر می زند دلم به هوای حریم تو                                        آنجا که مستجاب شود هر دعا حسین

مهر تو جان ما بود و هیچ قدرتی                   ما را نمی توان کند از تو جدا حسین

از یاد رفت داغ عزیزان ما ولی

داغ تو کی رود ز دل و جان ما حسین

قافله ابی عبد الله روز به روزدارد نزدیک کربلا میاد ، قربان قافله و سر نشینان این قافله ، علمدار این قافله عباس (حاجت دارها ، درد دارها)قافله سالار حسین فاطمه است ، این قافله علی اکبر دارد ، این قافله علی اصغر دارد ، این قافله قاسم و عون و جعفر دارد ، این قافله شیر زنی مثل زینب کبری دارد .

راوی می گوید : در یکی از منازل دیدم جمعی دور محملی را گرفته اند یک کسی می خواهد پیاده شود . اما اینقدر عظمت دارد دیدم یک طرف علی اکبر ایستاده ، آقا ابوالفضل زانوش رکاب قرارداده ، گفتم نزدیک برم کیه ؟ تا نزدیک رفتم گفتم کی می خواهد پیاده شود .(آی دلهای آماده) روز یازدهم محرم هم که می خواست  از کربلا حرکت کند ، دیدم دیگر عباس نداره ، دیگر علی اکبر نداره ، عزیزانش روی زمین افتاده اند ، زینب یک نگاه به بدن حسینش کرد . حسینم پاشو خواهرت را سوار محمل کن .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ای منی ای سرزمین اهل بیت                                            ای ز اشک انبیا خاک تو گل

ای منی ای کعبه عشق و وفا                                             ای منی ای مکتب صدق و صفا

ای منی تی مرکز وصل اله                                      ای به خیل عاشقان میعادگاه

ای منی ای وادی  افروخته                                      ای ز آه خسته دلها سوخته

ای منی  آفتاب نور عشق                                        ای منی ای گام گامت طور عشق

ای منی ای محفل قرب خدا                                                ای ز من کرده منیت را جرا

ساکنانت ساکن کوی حقند                                                عاشقانت عاشق روی حقند

در کجای دامنت ای خاک پاک                                        مصطفی صورت نهاده روی خاک

می رسد بر گوش این سرزمین                                           بانگ لبیک امیرالمؤمنین

خاک اهل دل تو صحرا بوده ای                                              شاهد العفو زهرا بوده ای

در کدامین خیمه صحرای راز                                                با خدا کرده حسن راز و نیاز

در کجای دامنت از هر دو عین                                          بوده جاری در دعا اشک حسین

کعبه جان قبله دلها کجاست                                              خیمه گاه مهدی زهرا کجاست

دوست دارم رو در آن صحرا کنم                                          جستجوی مهدی زهرا کنم

حاجیان جمع اند دور هم همه                                             پس کجا رفته حسین فاطمه

او که خود در خانه صاحب خانه بود                                 شمع رویش را حرم پروانه بود

حاجیان جمع اند جمله در منی                                             او چرا رفته سوی کربلا

او به جای موی سر ، سر می دهد                                  قاسم و عباس و اکبر می دهد

سعی حج او صفا با خنجر است                                        مروه اش قبر علی اکبر است

به یاد آن قافله ای که روز هشتم ذی الحجه با بیت خوا وداع کرد همه حجاج دارند طواف می کنند اما حسین می بیند دشمن زیر احرام ، شمشیر بسته می خواهد خون عزیز فاطمه را بریزد لذا دست زن و بچه اش را گرفت و حرکت کردگفتند آقا مگر عرفات نمی آیی ، مگر منی نمی آیی ، چرا منای من جای دیگر است آقا مگر قربانی نمی کنی ، فرمود چرا قربانی ها همراهم هستند ، قربانی ام علی اکبر است ، قاسم است ، عباس است ، (عاشقان ابی عبدالله ) اما یک قربانی که دل عالم را آتش می زند علی اصغر است . روز عاشورا آورد مقابل لشکر دشمن ، فرمود : " یا قَوم، اِن لَم تَرحَمونی فارحَمُوا هذَا الطِّفل اَما تَرُونَهُ کَیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً" اگر به من رحم نمی کنید ، به این طفل رحم کنید مگر نمی بینید از شدّت تشنگی لبها را باز و بسته می کند هنوز سخن امام تمام نشده بود ببینید علی دارد دست و پا می زند ، همه صدا بزنید حسین .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

خدا را شکر مهمان حسینم                                                        همیشه بر سر خوان حسینم

به خود می بالم ای یاران عاشق                                                            که من طفل دبستان حسینم

ندارم هیچ اندر کوله بارم                                                                       گدای خوان احسان حسینم

بدم اما شما را دوست دارم                                                        در این وادی پریشان حسینم

خداوندا برس بر حال زارم

که من خار گلستان حسینم

عاشقان کربلا ، چند تا وداع داشت پسر فاطمه ، یک وداع در مدینه بود ، قبل از حرکت آمد مقابل قبر جدش پیغمبر ایستاد عرضه داشت یا رسول الله ، من حسین پسر دخترت فاطمه ام ، سر روی قبر پیغمبر نهاد گریه کرد ، لحظه ای به خواب رفت ، در عالم خواب رسول خدارا دید ، حسین را در آغوش گرفت میان چشمان حسین را بوسید فرمود : حسینم می بینم بزودی آغشته به خون ، تشنه لب در کربلا شهید خواهی شد فرمود : " یا حسین ، اُخرُج فَاِنَّ الله تعالی شاءَ اَن یَراک قَتیلاً "

شبانه با قبر مادر وداع کرد ، با قبر برادرش امام مجتبی وداع کرد ، آماده حرکت شد ، برادرش محمد حنیفه جلو آمد ، حسین جان حالا که می روی برو ولی چرا این زن و بچه ها را همراه می بری ؟ زینب را کجا می بری ؟ جریان خواب را برای محمد حنیفه تعریف کرد ، بعد ابی عبدالله فرمود :" قَد شاء الله تعالی اَن یَراهُنَّ سَبایا1" خدا خواسته که آنان را اسیر ببینند .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

تمام دارو ندارم حسین مظلوم است                                           طبیب قلب فکارم حسین مظلوم است

در این زمانه که صبر و قرارها رفته                                                تمام صبر و قرارم حسین مظلوم است

به صحنه های طبیعت اگر نظر فکنم                                            گل و صفا و بهارم حسین مظلوم است

شنیدم آن که بفرموده احمد مرسل                                            شفیع امت زارم حسین مظلوم است

یک روزی پیغمبر وارد خانه فاطمه شد . دید زهرا تو حجرۀ خلوت ، با کسی حرف می زند ، فاطمه جان داری با که حرف می زنی ؟

عرضه داشت بابا : بچۀ میان رحمم انیس من ، مونس من ، اما گاهی یک حرفهایی می زند دلم را آتش می زند . بابا یک روز صدا می زند : انا الغریب ، یک روز صدا می زند انا المظلوم ، یک روز صدا می زند انا العطشان .

فرمود : فاطمه جان بچه ات پسر است اسمش حسین ، واقعه کربلا پیش می آید حسین تو را بین دو نهر آب با لب تشنه می کشند .

می خواهم بگم زهرا جان شنیدی یک روز قرار کربلا حسین تو را بکشند ناله کردی روی زمین افتادی .(اما شنیدن کی بود مانند دیدن) .

من بمیرم برای آن خواهری که آمد دید شمر دارد از گودی قتلگاه بیرون می آید .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یه جمله در مورد امام حسین علیه السلام،  اگه مومن به حساب و کتاب باشد، عملش منظمه، روز عاشورا یک دسته از لشکر رفتن سوی خیام ،آقا باحال ناتوانی فرمود: آل ابو سفیان اگر مذهب ندارید از قیامت نمی ترسید آزاد و با شرف باشید، شمر گفت: پسر زهرا چه می گویی، فرمود: من با شما ها جنگ دارم با من می جنگیدید، زینب و سکینه گناه ندارن، تا من زند ه ام به خیام نروید، تا زند ه بود از حرم دفاع کرد، بعده حضرت ریختند در خیام ،زینب دید شعله آتش از خیمه بالا میرود.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 



 



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.