ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

۶ مطلب با موضوع «*******مرثیه و شهادت****** :: شهادت امام صادق» ثبت شده است


نه فقط شیعه صادق به دلش داغ و بلاست

صاحب مکتب ماست

بخدا صاحب عزایش همۀ آل عباست

صاحب مکتب ماست

**************************

مادرم فاطمه ! دریاب مرا جان حسین

جگرم پاره شده

می زنم ناله به یاد لب عطشان حسین

جگرم پاره شده

*********************

کشته شده رئیس مکتب ما

 امام و مقتدای مذهب ما



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


موسپید است دگر از تب و تاب افتاده
روی دستش چو علی رد طناب افتاده
دیده گریان شده یکبار دگر، مطمئنم
یاد لب تشنگی طفل رباب افتاده

@@@@@

پشت مرکب بخدا از نفس افتاد دگر
نیمه ی شب بخدا از نفس افتاد دگر
پشت مرکب بخدا یاد غم کرببلاست
یاد زینب بخدا از نفس افتاد دگر

@@@@@


جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


بارها سینه سوزان مرا سوزاندند                   وقت و بی وقت دل و جان مرا سوزاندند
هر شب و نیمه شب آزار دلم می دادند                    در خفا قلب پریشان مرا سوزاندند
سر سجاده اهانت به نمازم کردند                                    بر لبم آیۀ قرآن مرا سوزاندند
پا برهنه بِرُبودند مرا از حرمم                                  حرمت پیری و عنوان مرا سوزاندند
من به دنبال سر اَستَرشان ذکر به لب                  سوز ذکر لب عطشان مرا سوزاندند
از غم مادر خود بی سر و سامان شده ام      که به کوچه سر و سامان مرا سوزاندند
گر چه دیدند که بر کرب و بلا می گریم                       باز هم دیدۀ گریان مرا سوزاندند
به خدا بر جگرم زهر جفا مرحم بود
گر چه از کینه دل و جان مرا سوزاندند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

رنج این روضه مرا سوزانده                         که لعینی دل تو لرزانده
خانه ای را که ملک در آن است             دشمنت با شرری سوزانده
آن چنان سخت هجوم آوردند                   که دهان همگی وا مانده
بس که بی رحم تو را می بردند            کفش هایت دم در جا مانده
به جفا کاری و حرمت شکنی           دشمنت کینه به دل می رانده
به خدا سخت تر از این غم نیست           که عدو چشم تو را گریانده
بارالها تو نیار آن روزی                         که شود حجت حق درمانده
دل من هم به تسلّای غمت
               پشت دیوار بقیع جا مانده

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


معجزه ی امام صادق(ع) و تمرد از دستوری که موجب کشته شدن گردید

حفص ابیض تمار گفت: خدمت حضرت صادق علیه السّلام رسیدم در آن روزها که معلى‏ بن خنیس را کشته بودند و به دار آویخته بودند.ایشان به من فرمود:

اى حفص من به معلى بن خنیس دستورى دادم. پس او با دستور من مخالفت کرد و به همین جهت گرفتار این ناراحتى شد. یک روز او را دیدم که محزون و اندوهناک است. گفتم  چه شده مثل این که به یاد خانواده و زندگى و بچه‏هایت افتاده‏اى؟ گفت آرى.

گفتم نزدیک من بیا. نزدیک شد. دست به صورتش کشیدم و گفتم کجا هستى.

گفت در خانه خودم و این همسر من است و این ها فرزندان منند او را رها کردم تا سیر آنها را ببیند و من خود را پنهان نمودم تا با همسر خود نیز آمیزش نمود.

بعد به او گفتم بیا نزدیک من. جلو آمد و دست به صورتش کشیدم گفتم کجائى؟

گفت: در مدینه هستم و این خانه شما است. به او گفتم ما را حدیثى است که هر کس آنها را حفظ کند خدا دین و دنیاى او را حفظ می کند. معلى! مبادا خود را به واسطه حدیث ما اسیر در دست مردم کنید که ایشان اگر خواستند منت بر شما گذارند و اگر نخواستند شما را بکشند.

معلى! هر کس حدیث مشکل ما را پنهان کند خداوند آن را به صورت نور در پیشانیش قرار می دهد و به او عزت در میان مردم می دهد و هر کس افشا کند حدیث مشکل ما را نخواهد مرد مگر این که گرفتار اسلحه مى‏شود یا می میرد به طورى که دست و پایش قطع مى‏شود. معلى تو را خواهند کشت آماده باش.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

گفتن اسم اعظم توسط امام صادق(ع) و قتل استاندار مدینه

پس از آن که داوود بن علىّ استاندار مدینه از طرف خلیفه ، مُعلّى بن خُنیس ‍ را احضار کرده و به قتل رسانید، امام جعفر صادق علیه السلام با او قطع رابطه نمود و به مدّت یک ماه نزد او نرفت . روزى داوود بن علىّ، ماءمورى را فرستاد که امام علیه السلام را نزد او ببرند؛ ولى حضرت قبول ننمود.

محمّد بن سنان گوید: در حضور امام جعفر صادق علیه السلام بودم و با عدّه اى از دوستان ، نماز ظهر را به امامت آن حضرت مى خواندیم که ناگهان پنج نفر ماءمور مسلّح وارد شدند و به امام صادق علیه السلام گفتند: والى مدینه دستور داده است تا شما را نزد او ببریم .

امام علیه السلام فرمود: اگر نیایم ، چه مى کنید؟

ماءمورین گفتند: والى دستور داده است که چنانچه نیامدید، سر شما را جدا کنیم و نزد او ببریم .

حضرت فرمود: گمان نمى کنم بتوانید فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله را به قتل رسانید.

گفتند: ما نمى دانیم تو چه مى گوئى ، ما فقط مطیع امر والى هستیم و دستور او را اجراء مى کنیم .حضرت فرمود: منصرف شوید و بروید، که این کار به صلاح شما نخواهد بود.

گفتند: به خدا سوگند، یا خودت و یا سرت را باید ببریم .

امام علیه السلام چون آن ها را بر این تصمیم شوم جدّى دید، دست هاى مبارک خویش را بر شانه ها نهاد؛ و پس از لحظه اى ، دست هایش را به سوى آسمان بلند نمود با انگشت سبابه اش دعائى خواند، که فقط ما این زمزمه را شنیدیم : ((السّاعه ، السّاعه )) ؛ پس ناگهان سر و صداى عجیبى به گوش ‍ رسید. در این هنگام حضرت به ماءمورین حکومتى فرمود: هم اکنون رئیس ‍ شما هلاک شد؛ و این داد و فریاد به جهت هلاکت او مى باشد؛ و ماءمورین با شینیدن این سخنان از کار خویش منصرف شدند و رفتند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@



جهت مشاهده ادامه فضائل امام صادق به ادامه مطلب مراجعه نمایید




عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


این نوشتار شامل مطالبی با عنوان های ذیل است

که در غالب روضه و مقتل آمده است


1) حمله شبانه به خانه امام صادق(ع)، نجات حضرت به واسطه پیامبر(ص)

2) جزئیات کفن امام صادق(ع) و روشن بودن چراغی در خانه شان

3) وصیت های امام صادق در هنگام شهادت

4) آتش زدن در و خانه امام صادق(ع)

5) غسل و کفن نمودن امام صادق(ع) توسط فرزندشان امام کاظم(ع)



جهت مشاهده ادامه مقتل به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


امام صادق (ع) را شبانه نزد منصور آوردند. منصور سه بار شمشیر کشید تا امام را به شهادت برساند. اما بار سوم شمشیرش را غلاف کرد و گفت: آقا را با احترام برگردانید، سوال کردند گفت: هر سه بار پیامبر (ع) را دیدم ترسیدم امام را شهید کنم.
یا رسول الله! اینجا یک شمشیر برهنه دیدی، طاقت نیاوردی و مانع شدی، اما کربلا، زینب (ع) آمد بالای تل زینبیه، نگاه کرد به سمت قتلگاه، دید شمشیر ها بالا می روند، نیزه ها بالا می روند، و همه در یک نقطه فرود می آیند. دست هایش را بر سر گذاشت، هی صدا می زد وامحمداه، واعلیاه، و اماماه و احسیناه...
به امام صادق (ع) هم عرض می کنیم، آقا جان! سه بار بر روی شما شمشیر کشیده شد. ولی دیگر چوب خیزران به لب و دندان شما نخورد.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

میان اهل بیت دو نفر بودند، که مجبور شدند، با پای برهنه و پیاده بدوند. یکی پر سن و سال بود و یکی کم سن و سال.امام صادق (ع) را با آن کهولت سن با پای پیاده و سر برهنه، شبانه، به سمت دربار منصور می کشاندند ..یکی هم رقیّه ی سه ساله است، پای برهنه و پر آبله، بر روی خارهای مغیلان، می دوید ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت