ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

۱۲ مطلب با موضوع «*******مرثیه و شهادت****** :: شهادت امام کاظم» ثبت شده است

 

 

با کلیک نمودن بر روی تصویر فوق به بخش

ویژه نامه شهادت امام کاظم (ع)

وارد شوید

 

این ویژه نامه از سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

گرفته شده است

 



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

 

عاقبت دست اجل مشکلم وا می کند           هر که بیند روی من یاد زهرا می کند

کی نداند ای خدا از چه در تاب و تبم                      یاد زندان رفتن عمّه خود زینبم

امروز دسته جمعی برویم گوشه زندان تاریک بغداد زمزمه آقا موسی بن جعفر را بشنوم

مدام ذکر مناجات امام این بود

خدا ممنونم یک جای خلوتی هستم با تو مناجات می کنم ، اما مردم روزهای آخر مناجات مولا عوض شد

( آماده اید بگویم ) صدا می زد :

یا مُخَلِّصَ الشََّجَرِ مِن بَینِ رَملٍ وَ ماءٍ وَ طینٍ ، یا مُخَلِّصَ النّارِ مِن بَینِ الحَدیدِ وَ الحَجَرِ ،

یا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِن بَینِ فُرِثٍ وَ دَمٍ ، مُخَلِّصَ الوَلَدِ مِن بَینِ مَشِیمَةٍ وَ رَحِمٍ ،

یا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنَ الاَحشاءِ وَ الاَمعاءِ، خَلِّصنی مِن یَدِ هارونِ الَّرشیدِ .

ای خداوندی که گیاه را از بین آب و گل و ریگ نجات می دهی ،

ای خدایی که آتش را از بین آهن و سنگ رهائی می بخشی ،

ای خدایی که شیر را از بین فضولات و خون  خلاص می کنی ،

ای خدایی که بچه ها را از میان رحم نجات می بخشی ،

ای خدایی که روح را ا زمیان حجابها خلاص می کنی ،

مرا از دست هارون خلاص کن 1

قربان مناجاتش بروم . آی دلهای کربلایی ، انشاءالله کاظمین ،

کربلا هم جد غریبش حسین ، میان گودی قتلگاه با لب عطشان چنین مناجات می کرد :

الهی صَبراً عَلی قَضائِکَ یا رَبِّ لااِلهَ سِواکَ یا غیاثَالمُستَغیثین ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ندارد یوسف صدّیق زندانی که من دارم                           ندارد هیچ زندانی نگهبانی که من دارم

 

به جنت مادرم زهرا پریشان کرده گیسو را              پریشان گشته از حال پریشانی که من دارم

 

بگیرم روزها را روزه و شبها خورم سیلی          ندارد کس به عالم خصم خونخواری که من دارم

 

همه شنیده اید که نگهبان زندان امام ،سندی بن شاهک یهودی بود ، هارون سفارش کرده بود

 

هر چه می توانی این آقا را آزار و اذیت کن ، مولا روزها روزه می گرفتند ،

 

شبها هنگام افطار با تازیانه آقا را پذیرایی می کرد

 

امام رضا آمد بغداد گوشه زندانسر بابا ر به دامن گرفت ،

 

آخر هر پدری آرزو دارد آن لحظه ی آخر میوۀ دلش را ببیند .

 

اما قربان آن حسینی که در گودی قتلگاه افتاده بود کسی نبود سر عزیز فاطمه را به دامن بگیرد .

 

یک وقت عزیز فاطمه احساس سنگینی کرد روی سینه مبارک،

 

تا چشم باز کند ببیند شمر با خنجر برهنه . همه صدا بزنید حسین .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دلها را ببریم کاظمین ، کنار حرم با صفای مولا مون موسی بن جعفر ،

خوشا به حال آنهایی که الان پروانه وار کنار حرم آقا موسی بن جعفرند

از آن روزی که امام هفتم را دستگیر و زندانی کردند

هر شب بستر امام رضا را در دهلیز خانه پهن می کردند ، این زن بچه ای که سالها بابا ندیدند

جمال امام رضا را بجای بابا تماشا می کردند .

اما مثل امشب (25 ماه رجب ) بستر امام رضا در دهلیز خانه پهن کردند هر چه منتظربودند دیدند امام رضا نیامد ،

شب نیمه شد حضرت رضا نیامد ، یک وقت خواهرش معصومه دید امام رضا وارد شد

اما شال عزا بر گردن انداخته فوراً آمد مقابل برادر ، برادر کجا بودی ؟ دیر آمدی ؟ دیدند آقا مثل ابر بهار گریه می کند

آقا مگر چه شده ؟ فرمود: خواهرم برو لباس عزا بتن کن دارم از گوشه زندان بغداد می آیم ،

بابای غریب مان غریبانه گوشه زندان جان داد .

درب زندان را برویش غیرغم کس وا نکرد              جز اجل در گوشه زندان کسی شادش نکرد

اما کربلا ، امام سجاد نتوانست بیاید گودی قتلگاه ، یک وقت نگاه کند ببیند سر بریده بابا بالای نیزه است

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

عاشقان اهل بیت ، سه تا بدن سه روز روی زمین بود ، قربان این سه بدن مطهر ،

یکی بدن مطهر امام جواد الائمه بود اما کبوترها آمدند بال به بال یکدیگر دادند نازنین بدن امام جواد را سایه انداختند ،

یکی بدن مطهر موسی بن جعفر بود ، سه روز روی زمین بود اما سایبان دارد بعد سه روز کفن قیمتی بر بدن آقا کردند ،

اما با چه عزّت و جلالی بدن تشییع کردند ( رحمت خدا بر این ناله ها و زمزمه ها ) .

اما قربان آن بدنی که سه روز برهنه روی زمین داغ کربلا ، وقتی امام سجاد آمد فرمود :

بنی اسد بروید بوریا بیاورید بدن پاره پاره بابا را میان بوریا پیچید سرازیر قبر کرد

بعد لبها را گذاشت بر آن رگهای بریده ، همه صدا بزنیم حسین .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شهادت امام موسی کاظم (ع)

به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

 

آقا بیا که روضه ی موسی بن جعفر است              چشمانمان ز داغ مصیباتشان تر است

جامه سیاه بر تن و بر جان شرار آه                              دل ها به یاد غصۀ او پر ز آذر است

افتاده است بی کس و تنها، غریب وار                        مردی که با تمامی خلقت برابر است

مرثیه خوان حضرت کاظم، خود خداست                   بانی روضه، حضرت زهرای اطهر است

زندان نگو، که گرم مناجات با خداست                    غار حرای حضرت موسی بن جعفر است

از تازیانه خوردن حضرت نگو دگر                               ارثیه ای رسیده به ایشان ز مادر است

باشد همیشه ورد زبانم به هر نفس                     لعنت به آن یهودی بی دین که کافر است

ای من فدای شال عزای شما شوم

آقا بیا که روضۀ موسی بن جعفر است

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

عمرش میان غربت بی یاورش گذشت                رنج هزار ساله بر آن پیکرش گذشت

حسرت کشیده چون پدری گیسوان او              درحسرت نوازشی از دخترش گذشت

او مرگ خویش را ز خدا عاشقانه خواست      از بس بلا کشید که آب از سرش گذشت

وقتی به زیر مشت و لگد ها شکسته شد            دانست آنچه بر بدن مادرش گذشت

اما اسارتش که به زینب نمی رسد                    او شعله از اصابت با معجرش گذشت

زینب اسیر کوچه و بازار شام شد

زن بود و وارد صف اغیار شام شد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

زیر سنگینی زنجیر سرش افتاده                          خواست پرواز کند دید پرش افتاده

می شود گفت کجا تکیه به دیوار زده ست         بس که شلاق به جان کمرش افتاده

آدم تشنه عجب سرفه ی خشکی دارد           چقدر لخته ی خون دور و برش افتاده

گریه پیوسته که باشد اثراتی دارد                          چند تاری مژه از پلک ترش افتاده

هر کس ایام کهنسالی عصا می خواهد               پسرش نیست ببیند پدرش افتاده

آن که از کودکی اش مورد حرمت بوده ست         سر پیری به چه جایی گذرش افتاده!

به جراحات تنش ربط ندارد اشکش

حتم دارم که به یاد پسرش افتاده

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

در میان هلهله سوز و نوا گم می شود                  زیر ضرب تازیانه ناله ها گم می شود

بس که بازی می کند زنجیر ها با گردنم          در گلویم گریه های بی صدا گم می شود

در دل شب بارها آمد نمازم را شکست                 در میان قهقه صوت دعا گم می شود

چهار چوب پیکرم بشکسته و لاغر شدم            وقت سجده پیکرم زیر عبا گم می شود

تازه فهمیدم چرا در وقت سیلی خوردنش            راه مادر در میان کوچه ها گم می شود

بین تارکی شب چون ضربه خوردم آگهم         آه، در سینه به ضرب بی هوا گم می شود

از یهودی ضربه خوردم خوب می دانم چرا

گوشوار بچه ها در کربلا گم می شود

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ناله ای سوخته از سینۀ سوزان آید                    وین نوائیست که از گوشۀ زندان آید

آن چه زندان که سیه چال بود از دهشت         شب و روزش به نظر تیره و یکسان آید

های هارون که گرفتار تو شد موسی عصر        شب و روز تو  و او هر دو به پایان اید

سال ها این پسر فاطمه مهمان تو هست    هیچ گفتی که چه ها بر سر مهمان آید

هم دم آن پدر پیر ز چندین اولاد               طفل اشکی است که از دیده به دامان آید

امشب از غربت او سلسله هم می نالد           کآن جگر سوخته را عمر به پایان آید

کند و زنجیر از آن جان به زندان مأنوس                  نکشد دست اگر بر لب او جان آید

گر چه این زمزمه خاموش شود تا به ابد

بانگ مظلومیش از سینه باران آید

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ناله و فریاد من سودی به حال من ندارد             از که آزادی بخواهم این قفس روزن ندارد

زخم گردن، جسم نیلی، پای خون آلوده گوید           آسمان زندانیی مظلوم تر از من ندارد

آن چنان افتاده ام از پا در این زندان که دیگر       دست من تابی که غل بردارد از گردن ندارد

کس نگوید آخر ای بیداد گر صیاد بس کن         مرغ بال و پر شسکته در قفس کشتن ندارد

طور زندان، آه آتش، اشک مونس، ناله همدم     موسی این حال و هوا در وادی اَیمن ندارد

دوستان یاد آورید از گریه ویران نشینی                کو تسلائی به غیر از خنده دشمن ندارد

نیست یکسان حبس تاریک من و زندان یوسف           او چو من آثار زنجیر ستم بر تن ندارد

او دگر نشکسته در هم استخوان ساق پایش

او دگر در گوشه مطموره ها مسکن ندارد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

جهت مشاهده دیگر اشعار

شهادت امام کاظم (ع)

به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


آقا بیا که روضه ی موسی بن جعفر است

چشمانمان ز داغ مصیباتشان تر است

جامه سیاه بر تن و بر جان شرار آه

دل ها به یاد غصۀ او پر ز آذر است

افتاده است بی کس و تنها، غریب وار

مردی که با تمامی خلقت برابر است

مرثیه خوان حضرت کاظم، خود خداست

بانی روضه، حضرت زهرای اطهر است

زندان نگو، که گرم مناجات با خداست

غار حرای حضرت موسی بن جعفر است

از تازیانه خوردن حضرت نگو دگر

ارثیه ای رسیده به ایشان ز مادر است

باشد همیشه ورد زبانم به هر نفس

لعنت به آن یهودی بی دین که کافر است

ای من فدای شال عزای شما شوم

آقا بیا که روضۀ موسی بن جعفر است

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


چون موج به هر کرانه می خوردی تو

بس طعنه از این زمانه می خوردی تو

از دست عدو به جرم حق خواهی و عشق

چون فاطمه تازیانه می خوردی تو


جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


چه عالمی ست عالم باب الحوائجی

با توست نورِ اعظم باب الحوائجی

مهر تو است حلقۀ وصل خدا و خلق

داری به دست خاتم باب الحوائجی

در عرش و فرش واسطۀ فیض و رحمتی

بر دوش توست پرچم باب الحوائجی

در آستانۀ تو کسی نا امید نیست

آقا برای ما همه باب الحوائجی

بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو

در رستخیز واهمه باب الحوائجی

دیوانۀ سخای ابا الفضلی توام

مانند ماه علقمه باب الحوائجی

صحن و سرات غرق گل یاس می شود

وقتی که میهمان تو عباس می شود  


جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


هر که یک دفعه سر این سفره مهمان می شود

مور هم باشد اگر روزی سلیمان می شود

سر به زیر انداختن ذاتش توسل کردن است

دردهای این حرم ناگفته درمان می شود

این کریمان لطفشان هر چند آماده ست، لیک

نام مادر که وسط باشد دو چندان می شود

ما پدر را خواستیم و از پسر خیرش رسید

در رجب ها کاظمین ما خراسان می شود

ظاهراً عین امامی، باطناً پیغمبری

هر که می بیند تو را، از تو مسلمان می شود

نسل موساییِ تو طبع مسیحا داشتند

یک نفر از آن همه پیر جماران می شود

این دلِ ما سینه ی ما، نه بگو اصلاً بهشت

هر کجا موسی ابن جعفر نیست زندان می شود

نیستم آهو ولی سگ هم به دردی می خورد

لااقل یک گوشه از صحنت نگهبان می شود


جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


اعتراف دشمنان به فضایل امام موسی کاظم(ع)

ثوبانى گفت: موسى بن جعفر علیه السّلام چهارده پانزده سال هر روز از سفیدى آفتاب تا هنگام ظهر به سجده میرفت. گاهى از اوقات هارون روى پشت بامى میرفت که درون زندان را از آن بالا میدید موسى بن جعفر را در حال سجده می دید. روزى به ربیع گفت: این جامه‏اى که هر روز میان زندان افتاده چیست؟ گفت: یا امیر المؤمنین جامه نیست او موسى بن جعفر(ع) است در حال سجده هر روز از طلوع آفتاب تا ظهر سر به سجده می گذارد. هارون گفت: او واقعا از راهب‏هاى بنى هاشم است. ربیع گفت: چرا پس این قدر به او سخت گرفته‏اى. هارون گفت افسوس که چاره ندارم


جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


صلوات بر حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام

سیّد جلیل علىّ بن طاوس در مصباح الزّائر در یکى از زیارات حضرت موسى بن جعفر علیه السلام این صلوات را بر آن حضرت که محتوى است بر شمّه اى از فضائل و مناقب و عبادت و مصائب آن جناب نقل کرده البّته زائر از فیض خواندن آن خود را محروم نکند:

 

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلى موُسَى بْنِ جَعْفَرٍ

خدایا درود فرست بر محمد و خاندانش و درود فرست بر موسى بن جعفر

وَصِىِّ الاَْبْرارِ وَاِمامِ الاَْخْیارِ وَ عَیْبَةِ الاَْنْوارِ وَ وارِثِ السَّکینَةِ

وصى آقایان نیکوکار و پیشواى خوبان و گنجینه انوار و وارث آرامش

وَالْوَقارِ وَ الْحِکَمِ وَالاْثارِ الَّذى کانَ یُحْیِى اللَّیْلَ بِالسَّهَرِ اِلَى

و وقار و فرزانگى و آثار (و نشانه ها) آن بزرگوارى که شب زنده دار و بیدار بود تا هنگام

السَّحَرِ بِمُواصَلَةِ الاِْسْتِغْفارِ حَلیفِ السَّجْدَةِ الطَّویلَةِ وَالدُّموُعِ

سحر و پیوسته مشغول استغفار بود، همدم و رفیق سجده هاى طولانى و اشکهاى

الْغَزیرَةِ وَالْمُناجاتِ الْکَثیرَةِ وَالضَّراعاتِ الْمُتَّصِلَةِ وَ مَقَرِّ النُّهى

ریزان و مناجات بسیار و زارى و ناله پیوسته بود، و هم او مقر عقل و خرد

وَالْعَدْلِ وَالْخَیْرِ وَالْفَضْلِ وَالنَّدى وَالْبَذْلِ وَمَاءْ لَفِ الْبَلْوى وَالصَّبْرِ

و عدالت و نیکى و فضیلت و بخشش و جود و عطا بود و نیز آن حضرت خوگرفته بود به بلا و شکیبائى

وَ الْمُضْطَهَدِ بِالظُّلْمِ وَالْمَقْبوُرِ بِالْجَوْرِ وَالْمُعَذَّبِ فى قَعْرِ السُّجوُنِ

و پایمال ظلم و ستم گشت و به ظلم و جور در قبر رفت و در سیاه چالهاى زندان

وَظُلَمِ الْمَطامیرِ ذِى السّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیوُدِ وَالْجَِنازَةِ

وسلولهاى تاریک تحت شکنجه و عذاب بود آن بزرگوارى که ساق پایش از فشار حلقه هاى کُند و زنجیر شکسته و خرد شد و صاحب آن

الْمُنادى عَلَیْها بِذُلِّ الاِْسْتِخْفافِ وَ الْوارِدِ عَلى جَدِّهِ الْمُصْطَفى

جنازه مقدسى که جلوش جار مى زدند با کمار خوارى و سبکى و آنکه درآمد بر جدش مصطفى

 

وَاَبیهِ الْمُرْتَضى وَاُمِّهِ سَیِّدَةِ النِّسآءِ بِاِرْثٍ مَغْضُوبٍ وَ وَِلاَّءٍ

و پدرش (على ) مرتضى و مادرش بانوى زنان در حالى که ارثش به یغما رفته و حکومتش ربوده شده

مَسْلوُبٍ وَاَمْرٍ مَغْلوُبٍ وَدَمٍ مَطْلوُبٍ وَسَمٍّ مَشْروُبٍ اَللّهُمَّ وَ کَما

و در کار خود مغلوب دشمنان گشته ، و دشمن ریختن خونش را مى خواست با زهرى که به او خورانیدند خدایا چنانچه

صَبَرَ عَلى غَلیظِ الِْمحَنِ وَتَجَرَّعَ غُصَصَ الْکُرَبِ وَاسْتَسْلَمَ لِرِضاکَ

او صبر کرد بر سختى محنت و سرکشید جرعه هاى گرفتارى را و تن داد به رضایت تو

وَاَخْلَصَ الطّاعَةَ لَکَ وَمَحَضَ الْخُشوُعَ وَاسْتَشْعَرَ الْخُضوُعَ وَ عادَى

و اطاعت کرد تو را از روى اخلاص و بى آلایش در برابرت فروتن گشت و خضوع نمود و دشمنى کرد

الْبِدْعَةَ وَاَهْلَها وَ لَمْ یَلْحَقْهُ فى شَىْءٍ مِنْ اَوامِرِکَ وَ نَواهیکَ لَوْمَةُ

با بدعت و بدعت گزاران و سرزنشهاى ملامت کنندگان بهیچوجه و در هیچ یک از اوامر و نواهى تو در او مؤثر

لاَّئِمٍ صَلِّ عَلَیْهِ صَلوةً نامِیَةً مُنْیفَةً زاکِیَةً توُجِبُ لَهُ بِها شَفاعَةَ اُمَمٍ

نگشت درود فرست بر او درودى با برکت و بلندمرتبه و پاکیزه که موجب شود بدان شفاعت امتهائى

مِنْ خَلْقِکَ وَقُروُنٍ مِنْ بَرایاکَ وَبَلِّغْهُ عَنّا تَحِیَّةً وَسَلاماً وَآتِنا مِنْ

از خلق تو را و شامل مردمانى از قرون گذشته شود و برسان به او از جانب ما تحیت و سلامى و بده به ما از

لَدُنْکَ فى مُوالاتِهِ فَضْلاً وَ اِحْساناً وَمَغْفِرَةً وَ رِضْواناً اِنَّکَ ذوُ

نزد خویش به پاداش دوستى او فضل و احسان و آمرزش و خوشنودى خودت را که تو داراى

الْفَضْلِ الْعَمیمِ وَالتَّجاوُزِ الْعَظیمِ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ

فضلى همگانى و گذشت بزرگى هستى به رحمتت اى مهربانترین مهربانان.

سیّد جلیل علىّ بن طاوس - مصباح الزّائر

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


 آمدن امام رضا(ع) به بالین پدر و غسل و کفن نمودن وی توسط حضرت

امام علیه السّلام مسیّب را خواست سه روز قبل از وفاتش بود مسیب نگهبان آن آقا بود به او فرمود: مسیب! من امشب عازم مدینه هستم همان مدینه جدم پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله تا وصیت لازم و آنچه پدرم با من قرار گذاشته من با پسرم على عهد ببندم و او را جانشین و وصى خود قرار دهم و دستورات لازم را به او بدهم مسیب گفت: عرض کردم: چطور می فرمائید من قفل درها را باز کنم با این که نگهبانان پشت درب‏ها کشیک می دهند فرمود: مسیب یقین تو در باره خدا و ما ضعیف است. عرض کردم نه آقاى من. فرمود: پس چرا چنین حرفى را می زنى. گفتم:

آقا از خدا بخواه مرا در راه ایمان ثابت بدارد فرمود: خدایا او را ثابت قدم بدار.

آنگاه فرمود: من خدا را با همان اسم اعظمى که عاصف خواند و تخت بلقیس را قبل از چشم بهم زدن در مقابل سلیمان گذاشت می خوانم تا خداوند وسیله دیدار فرزندم على را در مدینه برایم فراهم کند مسیب گفت: صداى دعا خواندن آن جناب را شنیدم ناگاه متوجه شدم در محل نماز خود نیست همان جا ایستادم تا دو مرتبه برگشت و با دست خود آهن ها را بپاى خویش بست من بشکرانه نعمت معرفت امام بسجده افتادم.

فرمود: سر بردار مسیب، بدان که سه روز دیگر من از دنیا خواهم رفت اشکم جارى شد فرمود: گریه نکن پسرم على مولاى تو و امام بعد از من است چنگ بزن به دامن او تا وقتى که دست به دامن او داشته باشى گمراه نخواهى شد گفتم: الحمد للَّه.

مسیب گفت: در شب روز سوم مولایم مرا خواست فرمود: همان طورى که برایت توضیح دادم فردا من از دنیا می روم وقتى از تو آب خواستم و نوشیدم دیدى ورم کردم و شکمم بالا آمد و رنگم زرد و سرخ و سبز مى‏شود و پیوسته رنگ به رنگ می شوم به این ستمگر اطلاع بده که من از دنیا رفته‏ام وقتى این جریان‏ها را دیدى مبادا بکسى اطلاع دهى تا بعد از فوتم.

مسیب بن زهیر گفت: پیوسته مواظب آن جناب بودم تا این که آب خواست و آشامید بعد مرا خواست فرمود این مرد ناپاک پلید سندى بن شاهک خیال می کند او مرا غسل می دهد و دفن مى‏کند هرگز چنین کارى از او ساخته نیست. وقتى مرا به قبرستان قریش بردید در لحد بگذارید و قبرم را بلندتر از چهار انگشت باز نکنید مبادا از تربت قبر من براى تبرک بردارید تربت و خاک قبر همه ما براى چنین کارى حرام است مگر تربت جدم حسین علیه السّلام که تربت او را خداوند شفا براى شیعیان و دوستان ما قرار داده. بعد من شخصى را دیدم بیشتر شباهت به موسى بن جعفر(ع) است کنار موسى بن جعفر علیه السّلام نشسته بود وقتى من مولایم على بن موسى الرضا را دیده بودم هنوز پسر بچه‏اى بود خواستم صدا بزنم کیستى. مولایم موسى بن جعفر علیه السّلام فرمود:

مگر نگفتم چیزى نگوئى. بالاخره صبر کردم امام علیه السّلام از دنیا رفت و آن شخص از نظرم ناپدید شد من به هارون الرشید اطلاع دادم سندى بن شاهک آمد. به خدا قسم با چشم خود دیدم آنها خیال کردند موسى بن جعفر(ع) را غسل می دهند ولى دستشان باو نمی رسید گمان مى‏کردند آنها سدر و کافور می زنند و کفن مى‏کنند. من با چشم می دیدم که هیچ کارى از آنها ساخته نبود.  همان شخص را دیدم غسل و کفن مى‏کند ظاهراًچنان وانمود می کند که به آنها کمک می نماید آنها او را نمی شناختند.

پس از اینکه فارغ شد همان شخص به من گفت: در چه شک مى‏کنى در این شک نداشته باشى که من امام و مولاى تو هستم و حجت خدایم بعد از پدرم، مسیب کار من شبیه یوسف پیغمبر و برادران اوست که برادرها پیش یوسف آمدند ولى او را نشناختند یوسف آنها را شناخت.

جنازه امام را بردند و در قبرستان قریش دفن کردند. قبرش را بلندتر از مقدارى که فرموده بود نکردند بعد قبر را بلند نمودند و مقبره برایش ساختند.


جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

به کاظمین مقام کدام امام معصوم است                  که ذره ذره آن چشمه نور است

مقام اطهر موسی بن جعفر است آنجا                      که بهر پاس حریمش کلیم مأمور است

سلام ما به گرفتار پیر زندانی                               که روز در نظرش همچو شام دیجور است

هنوز دجلۀ بغداد می کشد فریاد                              بر آن امام که از اهل بیت مهجور است

امروز گریه کنید بر آن آقایی که چهار نفر بدنش را از زندان بیرون آوردند گفتند بدنی که سالها تو سیاه چال بوده ، چرا اینقدر سنگین است وقتی نگاه کنند ببینند هنوز غل و زنجیر بر این بدن مطهر مانده است .

اما کربلا عوض تشییع ، اسبها را نعل تازه زدند بر بدن عزیز زهرا ...


جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت

از بال من شکسته ترین آفرید و رفت

خون گلوی زیر فشارم که تازه بود

با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت

قربون غریبیت برم آقاجان،

بدکاره ای

الله اکبر،الله اکبر،چقدر جسارت رو برد بالا،زن بدکاره فرستاد تو زندان برا موسی بن جعفر،اُف برتو روزگار

بدکاره ای به خاک مناجات سر گذاشت

وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت

از روزنه در نگاه کردن،دیدن زن بدکاره صورت رو خاک گذاشته،هی می گه خدایا غلط کردم،این کی بود من اومدم سراغش،چرا اینقدر صداش دل و زیر رو می کنه

بدکاره ای به خاک مناجات سر گذاشت

وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت

شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود

الله اکبر اصلاً نمی تونم این بیتها رو وا کنم،می دونم بدون اینکه توضیح بدم،ناله شو می زنی

شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود

با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت

راضی نشد به بالش سختی که داشتم

زنجیر های زیر سرم را کشید و رفت

بچه سیدا نشون بدن غیرتی ناله می زنن،تو این یه بیت

وقتی که

خاک تو دهنم،ان شاءالله این تکه تاریخ دروغ باشه

وقتی که نام فاطمه را از لبم شنید

یک حرفی از کنار دهانش پرید و رفت

هرچی می خوای منو بزنی بزن،اسم مادرم رو درست ببر،تو رو خدا دو بیت می خونم و می شینم با تو گریه می کنم،حواست با منه

از چند جا ضریح تنم متصل نبود

پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت

اما چه خوب شد کفنم را کسی نبرد

تا زیر نیزه ها بدنم را کسی نبرد

می خوام روضه رو از زبون حضرت معصومه بخونم،وقتی مثل فردا شب،اما رضا یه لحظه از مدینه رفت،از نظرها غایب شد،حضرت معصومه دیگه برادر رو ندید،مدتی زیادی انتظاره برادر رو کشید،بعد از دقایقی  برگشت بی بی یه نگاهی به داداش انداخت،دید سر رو آشفته است،موها پریشونه،لباس ها همه غرق خاکه،کجا بودی داداش،چرا منو تنها گذاشتی رفتی،یه نگاه به خواهرش کرد،گفت خواهر فقط یه جمله بگم،دیگه منتظر نباش،دیگه انتظار بابامونو نکش،خودم رفتم بدن غرق خونش رو داخل خاک گذاشتم،یه جایی ببرمت هر کی تاحالا ناله نزده،عقده ی دلش وا بشه،می خوام بگم دختر منتظر بابا بوده،همتون اهل روضه اید،دختری که چهارده سال هی اومدن خواستگاری گفت:نه،قبول نمی کنم بابام زندانه،باید بابام آزاد بشه،اینقدر صبر کرد،آخرش خبر باباشو براش آوردند،می خوام یه جمله بگم،کاشکی تو خرابه هم خبر بابا رو می آوردند،کجای دنیا دیدید،برای دختر منتظر،سر بریده باباشو ببرند،حسین..........


جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت