ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی


امشب اونهایی که عرض ادب می کنن،از دو ناحیه دعای خیر براشون می رسه،یکی باباامام حسنه،مدینه

است،میگه خیر ببینی جوون،برا بچه ی غریب من داری ناله می زنی،اما عموشم حق پدری داشته

گردنش،از اول چشمشو باز کرده رو دامن عمو بزرگ شده،ابی عبدالله دعات می کنه….

رسید دید بحر بن کعب ملعون شمشیر کشیده،دلاور امام حسنه،یازده سالشه،اما لرزه انداخت به جون

دشمن،فرمود: یابن الخبیثة،یابن الزانیة،اتقتل عمی،می خوای عموی من رو بکشی ……

گفت:داره یه چیزی می گه،پسر بچه است،همچین که شمشیر رو آورد پایین،دید عبدالله دستش رو آورد

جلو،دست به پوست آویزان شد،صدای ناله اش بلند شد،هم مادر و صدا زد هم عمو رو،وا اُماه،اما قشنگ

ترش اینه، نگاه دقیقش اینه، عبدالله بن الحسن اینجا مادرش حضرت نجمه خاتون رو صدا نزده،به یقین باید

این جور نگاه کنیم،همچین که ضربه به بازو خورد،

یاد مادر اُفتاد مدینه، وا اُماه،مادر دست تو رو هم شکستند مادر….

دوتا از تیرهای سه شعبه رو براتون گفته اند،همه می دونید،اینجا هم حرمله نانجیب ایستاده بود،بچه روی

سینه ابی عبدالله است،عمق مصیبت اینجاست،چنان تیر سه شعبه زد، بچه رو سینه عمو دوخته شد،اگه

عمه دنبالش اومده باشه، شاید اول این منظره رو زینب بالای گودال دیده،یه جای دیگه می خوام دلت رو

ببرم،خدا کنه این بچه رو از سینه ی عمو جدا کرده باشن،اون موقعی که با اسب ها اومدن،حسین……

اشکات رو کف دستت بگیر دستاتو بالا ببر،لحظه لحظه ی استجابت دعاست،خدا به خون گلوی عبدالله بن

الحسن علیه السلام،خونی که رو صورت وجه خدا پاشیده شد،خدا فرج امام زمان(عج)برسان،به آبروی ابی

عبدالله علیه السلام،به آبروی امام حسن علیه السلام،به آبروی مادرشون حضرت صدیقه طاهره سلام الله

علیها،خدا فرج امام زما(عج) برسان

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

می تونستن زود حسین را شهید کنند ولی می خواستن( قتل صبراً )زجر کش کنند، ابن کعب به فرق امام زد، سر

شکافت، یه دستار زرد به سر بست ،یاد شب آخر علی  افتاد ،سرش را با دستمال زرد بستن، حسین تجلی علویه

است، ضربه زد رفت و بر گشت ،عبد الله دید گردن عمو عیان شد، ابن کعب شمشیر می چر خونه، دست را مقابل او

قرار داد، دست به پوست آویزان شد، خون می ریخت رو محاسن حسین، صدا زد وا اما ه، بغلش کرد، بچه را جلو چشم

حسین، مو را گرفت سر را برید، بدنش رو سینه حسین  اسبها له کردند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

از زبان امام حسن (علیه السّلام) رو به عبدالله، اگر بخوای روضه بخونی، چطور می خونی؟

عبدالله ! عزیز دلم ! اون لحظه ای که داداشم حسین (علیه السّلام) روی زمین افتاده بود، نمی دونی چه ولوله ای تو

عرش خدا بود، مادرم چه می کرد، لحظات آخر داداشم رو زمین افتاده بود، این حلقه ی محاصره را تنگ می کردند، نمی

دونی چه قیامتی تو عرش بود، همه ی ترس من این بود، نکنه زینب مانعت بشه، نکنه زینب تو را نگه داره، وقتی

اومدی سمت میدان، احساس غرور کردم، پیش مادرم گفتم، ببین یازده ساله ی مان اومد میدان …

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

عجب ! امام حسنی ها یک چیزهایی می بینند که حسینی ها نمی بینند، همان طور که امام حسن (علیه السّلام) در

مدینه یک چیزهایی دید که امام حسین (علیه السّلام) ندید، عبدالله هم در قیامت می تواند به همه بگوید چیزهایی

که من دیدم خیلی ها ندیدند، قاسم ندید، علی اکبر (علیه السّلام) ندید، هیچ کس نیزه خوردن حسین (علیه السّلام)

را ندید، از اسب افتادن (علیه السّلام) را ندید، ولی من دیدم

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شب پنجم محرم و روضه حضرت عبدالله بن حسن

به ادامه مطلب مراجعه نمایید









خیلی امام حسن علیه السلام مظلومه، خیلی آقا غریبه،مظلومانه زندگی کرد، اَشْهَدُ اَنََّکَ عِشْتُ مَظْلوما،خیلی ها مظلومانه به شهادت رسیدند،اما این آقا،نه توی خونه آرامش داشت و نه بیرون خونه، مرد بیرون خونه اذیتش کنند ،میگه میرم توی خونه شریک زندگیم یارمه،می رفت توی خونه اذیتش می کردند، می اُمد توی کوچه و بازار (سادات ببخشند یه جمله بگم زود رد شم)، می اُمد توی کوچه و بازار، می دید قاتلای مادرش زهرا دارن راه می رن،نمی تونست حرف بزنه،می رفت توی مسجد دو رکعت نماز بخونه،می دید بالای منبر دارن به باباش ناسزا می گن،چکار کنه،به کی دلش رو خوش کنه، به یار دلش رو خوش کنه،کدوم یار، یار نزدیکش سجاده از زیر پاش کشید،یار می خوای برو کربلا، پیرمرد جلوی امام ایستاد ، گفت: حسین،اگر هزار تیکه مون کنن ، هر تیکه مون می گه حسین،ببین زهیر چی گفته بُریر چی گفته، ببین سعید بن عبدالله چی گفته، دلش و به چی خوش کنه، یارش قاتلش شد،دل آدم می سوزه ، یکی میشه اُون زن نانجیب،یه زنم می شه رباب،می گن تا آخر عمرش تو آفتاب رفت،هیچ وقت ندیدن رباب تو سایه بره،گفتن داری از بین می ری،دیگه بسه بیا تو سایه،میگه خودم دیدم بدن حسین علیه السلام زیر آفتاب داغ کربلا،ناله بزن حسین....ببین به این میگن کریم، داریم روضه امام حسن علیه السلام می خونیم ،اما بی اختیار همه می گن حسین، قربون غربتت برم، خودتم می خوای همه بگن حسین،آی گرفتارا ، مریض دارا، اونایی که گره کور تو کارشون افتاده، حسین چی کشید،اینقدر آقا عاطفیه،اینقدر مهربونه،هر موقع امام حسن علیه السلام رو می دید گریه می کرد،چقدر حسین دل نازکه،آدم دلش می خواد حسین هیچ وقت داغ نبینه،من نمی دونم کربلا  چطور جلو چشمش این همه داغ دید،می گفت : گریه نکن داداش همه برا تو گریه می کنن، اوج مظلومی امام حسن علیه السلام اینه،بابا ، پنج نفرند ،حدیث کساء رو بخون،اَنّی ما خَلَقتُ سَماءً مَبْنیّه و لا ارْضاً مَدْحیّه وَلا قَمَراً مُنیراً ،  ببین خدا همه زمان و زمین و بخاطر این پنچ تا خلق کرد،الا فی محبه هؤلاء الخمسه ، همتون حفظید،اون وقت من از شما سئوال می کنم،پیغمبر چه طوری دفن شد،یکی بلند شه بگه،نیمه شب تو خونه خودش،غریبانه، پیغمبر و چه طوری دفن کردند،اون همه مقام،مگه این پیغمبر چند تا فاطمه داشت،مگه این همه نگفت هرکی فاطمه ی منو اذیت کنه، خدارو اذیت کرده، زهرا شو چه جوری دفن کردند،هفت نفر اُمدند،زیر جنازشو گرفتند،شبونه دفن شد،دامادش علی بن ابی طالب علیه السلام،چه جوری دفن شد،نیمه شب،باز لااقل مدینه هفت نفر بودند،کوفه این هفت نفرهم نبودند،دو سر جنازه رو....الله اکبر نمی خوام روضه رو باز کنم،حرف دارم،اما دل این اهلبیت علیهم السلام خوش بود، یه بدن و روز برمی دارند،خوشحال بودند،بدن امام حسن علیه السلام روز تشییع می شه،اما بمیرم،جلوی چشم داداشاش اینقدر این بدن و تیر زدند،امشب می خوای داد بزنی نمی دونم،برای چی،اما داری جوری گریه می کنی ،بوی عاشورا می یاد،یااباعبدالله،خودت یه طرف نشستی،عباس یه طرف نشست،دو تایی تیر از بدن برادر بیرون کشیدید،حسینه،تیر از بدن بیرون کشید،نمی دونم،کاش توی مدینه تموم می شد،یاصاحب الزمان ببخشد آقا،من حیا می کنم بعضی حرفها رو بزنم،به من اجازه بدید،راحت برا جوونها روضه بخونم،اینها می خوان تو روضه حسین جون بدن،اینها قرار گذاشتن عاشورا برات بمیرن،می خوام بگم حسین،مدینه تیر بییرون کشیدی،کاشکی تو مدینه تموم می شد،اما اُمدی کربلا،بازم تیر بیرون کشیدی،یه بار از گلوی علی اصغر تیر بیرون کشیدی،ساکت نباشی، مدیونی اگه داد نزنی،یه بار از چشم عباس تیر کشیدی،اما اینها یه طرف،من کار دارم،نمی دونم اون لحظه ای که، پیراهن عربی تو بالازدی،سینت پیدا شد،حرمله باتیر سه شعبه، حسین....... آقاجانم،شنیدم،تیر حرمله مسموم بوده،روایت می گه جرت دمک المیزان، خون مثل ناودان جاری شد. حضرت دستانش را زیر خون می برد و سر و صورتش را با این خون خضاب می کرد،تیر مسمومه،اباعبدالله ضعف کرد،خودشو به زحمت نگه داشت،یه دفعه یه نامردی اُمد،این حسین به زور خودشو نگه داشته،سادات منو ببخشند،با نیزه به پهلوش زد،حسین از رو اسب اُفتاد.اُفتاد رو زمین یکی با نیزه می زنه،یکی با شمشیر می زنه،ذوالجناح برگشت،زن و بچه اُمدند دنبالش،عبدالله دستش تو دست عمه است،این بچه ده سالشه، دید همه دور عمو جمع شدند،حسین جلوی این همه لشکر رو زمینه،همه اُمدند هنر نمایی می کنند،نیزه دارا،شمشیردارا،تیراندازا، میگه یه دفعه،می خوام اسم نعسشو ببرم همین جا لعنتش کنیم،اون ابن کعب ملعون ،دیدند اُمد جلو،دیدند یه شمشیر به فرق حسین زد،خون فواره زد،عبدالله دیگه طاقت نداشت،دستشو از دست عمه جدا کرد،داد می زنه والله لااُفارق عمی،اُمد وسط میدان،ابی عبدالله اَفتاده،خون از سر داره میریزه،کتف چپ حضرت رو زدند،طرف چپ حضرت افتاد،گردن حضرت پیدا شد،نانجیب اُمد سرو جدا کنه،شمشیرو برد بالا،عبدالله دستشو آورد جلو،یهو دستش اُفتاد،اُفتاد تو بغل عمو،حسین.......فقط یه جمله،وقتی عبدالله تو بغل عمو افتاد نگاش به سینه سوراخ شده حسین اُفتاد،می گن یک کلمه گفت،تا نگاه کرد گفت:وا اُماه

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ای عمو من هواییت هستم                           بعد اصغر فداییت هستم

از علی ه تو کم ندارم من                         روی دست تو جان سپارم من

تا تو را بین دشمنان دیدم                        دست در دست عمه لرزیدم

تا صدای تو را شنیدم من                       یا حسن گفته و دویدم من

دیدمت که زپای بنشستی                  صید گرگ درنده ای هستی

دیدمت روی خاک افتادی                    تشنه و سینه چاک افتادی

باید از بهر تو کنم کاری                               خون زاعضای تو شده جاری

وقتی زخم بشه جایی از بدن چیزی نباشه ببندی،اول می گن،دست و روی جای زخم فشار بده،به شرط اینکه یک زخم باشه،نه دو تا باشه

یک طرف حرمله کمین کرده                      قصد جان تو نازنیین کرده

عده ای بر حرم نظر دارند

عده ای تیغ از کف افکندند                          تو زمین خورده ای و می خندند

گرچه من کوچکم ولی مَردم                              از تو هرگز جدا نمی گردم

همچو زهرا سپر کنم دستم                        فاطمه مذهبم اگر مستم

کار بچه رو یکسره کردند،دیدن هرجوری بخوان به حسین بزنن،این بچه بی دستم باشه مزاحم میشه،یه وقت دیدن از نزدیک حرمله گلوش و زد،کار که تموم شد،اینها بچه رو می خوان از حسین جدا کنند،حسین بچه رو نمی داد،حریف نشدند،بچه رو با حسین زدند،حسین و با عبدالله زدند،ای حسین.......خدا می دونه به دل زینب چی گذشت،این بچه از موقعی که به دنیا اومده امانته دست حسین،گفت:خواهر مواظب باش این نیاد،وقت اومد  یه صدایی بچه گونه بلند شد،عمو جان،کجایی؟از لابه لای مردم همین طوری دیدی تو شلوغی یه بچه می خواد بیاد جلو،یه چیزی شده،مردم جمعند یه بچه از لای مردم می خواد بیاد جلو،هی میگه برید کنار،بذارید نفس بکشه،دورش رو خلوت کنید،بذارید هوا بیاد،الان مادرش می آد،ای وای.....یتیم نوازی نمی کنی ،همچین که دست ها افتاد،یه جوری تیغ به دست ها خورد،دست نه افتاد،نه نیافتاد،به پوست آویزان شد،حسین دستاشو برداشت گذاشت رو سینه اش،آی یتیم نوازها،یه وقت بوی امام حسن علیه السلام تو کربلا پیچید،امام حسن علیه السلام اومد تو گودال که تو این جوری داری گریه می کنی،روزیه بیست و هشتم ماه صفرت رو الان بگیر،بعضی تیرها تو بدن عمو مونده،بچه زورش نمی رسه در بیاره،آخه بعضی ها میگن تیر شکسته،برا چی تیر شکسته،تو عرب رسمه،تو شکارچی ها رسمه،هرکی یه صیدی رو بزنه،تیر رو می شکنه یعنی این صید مال منه،حسین..........

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امشب روضه،روضه ی آقازاده ی امام حسنه،نمی تونی کم بذاری براش،نمی تونی

رها کن عمه دو دستم رو وقت جهاده             عموی من با صورت از رو مرکب فتاده

عمه جان

عموی بی لشکر من تنها مانده                         عزیز زهرا زیر دست و پا مانده

موج خون عمه تن دریا مانده                   عمه جان

اگر چه من کودک و حساسم عمه                        من آخرین شاگرد عباسم عمه

سر امامم رو خاک صحرا مانده

عمو جونم ای عمو جونم،عمو حسین

گفت عمه:همه ی این تلاش من فقط برای عموم نیست،یه نگاه به عمه کرد،گفت:

مخواه از من که توی این خیمه ها بشینم

نمی تونم در اسارت عمه ام رو ببینم

غیرتی ها

طاقت ندارم ببینم در بین غم

عمه ی خسته ام رو با مُشتی نامرد

ای امان،ای امان

بده اجازه بریزه خون من هم

عمه جان

نقشه دارن برا سرا برا تموم اُسراء عمه عمه

برا تموم معجرا عمه عمه

زبس که میل عسل کرده ساغر آورده

نشانه سرخیه خون برادر آورده

به وقت باختن جان مُقلِّد عباس

فقط نه دست و پای عمو سر آورده

شتاب کرده غیورانه سوی قُربانگاه

دلی برای سپردن به دلبر آورده

دیگه داره کار سخت میشه

رسید و دید که افتاده است و می زندش

به هرچه همره اش این فوج لشکر آورده

میان هل هله ها

یه جا از اون جاهایی که هلهله کردن همین جاست،کنار گودال

میان هل هله ها با عموی خود می گفت

نگاه غربتت آه از دلم برآورده

هزار زخمه به هم باز کرده ات بینم

شکاف قلب تو اشک برادرت بینم

عمو حسین،امشب اونهایی که عرض ادب می کنن،از دو ناحیه دعای خیر براشون می رسه،یکی باباش امام حسنه،مدینه است،میگه خیر ببینی جوون،برا بچه ی غریب من داری ناله می زنی،اما عموشم حق پدری داشته گردنش،از اول چشمشو باز کرده رو دامن عمو بزرگ شده،ابی عبدالله دعات می کنه، چقدر این بیت روضه داره،اگه آدم خوب توجه کنه،رسید دید بحر بن کعب ملعون شمشیر کشیده،دلاور امام حسنه،یازده سالشه،اما لرزه انداخت به جون دشمن،فرمود:یابن الخبیثة،یابن الزانیة،اتقتل عمی،می خوای عموی من رو بکشی،گفت:

چقدر خولی و شمر سنان نمی دانند                       چه ها به روز شما داغ اکبر آورده

یعنی داغ اکبر تو رو می کشت عمو جان،احتیاجی نبود اینها بیان،منتظر باشن،از هم سبقت بگیرند،

بمیرم این همه سنگت زدن نامردم                       چقدر پهلویت از نیزه پر در  آورده

به چکمه اش که لگد می زند به پهلویت                           عمو تو را یقین یاد مادر  آورده

هم باباش امام حسن تو کوچه دید،هم اینجا عبدالله کنار گودال، ای وای...

یه روزی توی محشر همه ما می ایستیم،وقتی مادرش زهرا می آد،سخت ترین روضه رو فاطمه تو محشر می خونه،میگه خدا،می خوام پسرم همون جوری که سرش رو از تنش جدا کردن بیاد،همون طور وارد محشر بشه، اونجا باید با صیحه ی فاطمه ناله بزنی،حسین..........

سپر برای تو بازوی کوچکم

دشمن اگر برای پهلوی تو خنجر آورده

گفت:داره یه چیزه می گه،پسر بچه است،همچین که شمشیر رو آورد پایین،دید عبدالله دستش رو آورد جلو،دست آویز پوست شد،صدای ناله اش بلند شد،هم مادر و صدا زد هم عمو رو،وا اُماه،اما قشنگ ترش اینه، نگاه دقیقش اینه، عبدالله بن الحسن اینجا مادرش حضرت نجمه خاتون رو صدا نزده،به یقین باید این جور نگاه کنیم،همچین که ضربه به بازو خورد،یاد مادر اُفتاد مدینه، وا اُماه،مادر دست تو رو هم شکستند مادر،

برای تیر سه پهلوش من هم آوردم

به سینه ی تو گلویی که اصغر آوردم

دوتا از تیرهای سه شعبه رو براتون گفته اند،همه می دونید،اینجا هم حرمله نانجیب ایستاده بود،بچه روی سینه ابی عبدالله است،عمق مصیبت اینجاست،چنان تیر سه شعبه زد، بچه رو سینه عمو دوخته شد،اگه عمه دنبالش اومده باشه، شاید اول این منظره رو زینب بالای گودال دیده،یه جای دیگه می خوام دلت رو ببرم،خدا کنه این بچه رو از سینه ی عمو جدا کرده باشن،اون موقعی که با اسب ها اومدن،حسین...... اشاکات رو کف دستت بگیر دستاتو بالا ببر،لحظه لحظه ی استجابت دعاست،خدا به خون گلوی عبدالله بن الحسن علیه السلام،خونی که رو صورت وجه خدا پاشیده شد،خدا فرج امام زمان(عج)برسان،به آبروی ابی عبدالله علیه السلام،به آبروی امام حسن علیه السلام،به آبروی مادرشون حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها،خدا فرج امام زما(عج) برسان

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

هیچ کدام از شهدا قبل از عبدالله بن حسن (علیه السّلام) زمین خوردن حسین (علیه السّلام) را ندیدند، اینها به بابا رفتند، هیچ کس نبود با مادر وقتی قباله ی فدک را گرفت، زمین خوردن مادر را ببینه … .

هیچ کس قبل از عبدالله  این منظره را ندیده، آخه تا قبل از عبدالله حسین (علیه السّلام) سواره می جنگه، یه وقت اومد که د ید عمو از ذوالجناح افتاده، امام سجاد (علیه السّلام) فرمود: قتلا صبرا … .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

از زبان امام حسن (علیه السّلام) رو به عبدالله، اگر بخوای روضه بخونی، چطور می خونی؟

عبدالله ! عزیز دلم ! اون لحظه ای که داداشم حسین (علیه السّلام) روی زمین افتاده بود، نمی دونی چه ولوله ای تو عرش خدا بود، مادرم چه می کرد، لحظات آخر داداشم رو زمین افتاده بود، این حلقه ی محاصره را تنگ می کردند، نمی دونی چه قیامتی تو عرش بود، همه ی ترس من این بود، نکنه زینب مانعت بشه، نکنه زینب تو را نگه داره، وقتی اومدی سمت میدان، احساس غرور کردم، پیش مادرم گفتم، ببین یازده ساله ی مان اومد میدان …

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

عجب ! امام حسنی ها یک چیزهایی می بینند که حسینی ها نمی بینند، همان طور که امام حسن (علیه السّلام) در مدینه یک چیزهایی دید که امام حسین (علیه السّلام) ندید، عبدالله هم در قیامت می تواند به همه بگوید چیزهایی که من دیدم خیلی ها ندیدند، قاسم ندید، علی اکبر (علیه السّلام) ندید، هیچ کس نیزه خوردن حسین (علیه السّلام) را ندید، از اسب افتادن (علیه السّلام) را ندید، ولی من دیدم … .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

عبدالله و قاسم هر دو اقتدا به زهرا (سلام الله علیها) کردند، قاسم اقتدا به پهلو و سینه ی مادر کرد.

عبدالله از دست اقتدا به مادر کردند، دستش را آورد جلو، صدا زد یابن الزانیه ! عموی ما را می خواهی بکشی؟

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

از صبح طلوع آفتاب، دستش تو دست عبدالله بود زینب، امام حسین فرمود: رهاش نکن: این امانت حسنه، آنقدر عاشق عموبود ،دید دشمن عمو را در بر  گرفت ، دید الان نمی رسد، پای برهنه دوید به سوی عمو ،عصر عاشوراست اصحاب همه رفتند، دادا شها،علی اکبر و علی اصغر به عموعباس هم نر سید،میگفت والله لا افارق عمی،  بالای تل زینبیه، دست در دست عمه داره،گریه می کنه، می خواد دستشو باز کنه، یک وقت دید عمو از زین به زمین افتاد، دست و رها کرد، از میان مر کبها خود شو، به عمو رسوند، دید قاتل خنجر کشیده می خواد سر عمو رو جدا کنه، فرمود: یا ابن خبیثین اتقتل عمی، دستش را جلو آورد، دست جدا شد صدا زد وا اُماه

گره از کار من با کینه وا کرد                  خدا داند که با این تن چه ها کرد

خدا لعنت کند آن دشمنی را                     مرا با نیزه از جسمت جدا کرد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

می تونستن زود حسین را شهید کنند ولی می خواستن( قتل صبراً )زجر کش کنند، ابن کعب به فرق امام زد، سر شکافت، یه دستار زرد به سر بست ،یاد شب آخر علی  افتاد ،سرش را با دستمال زرد بستن، حسین تجلی علویه است، ضربه زد رفت و بر گشت ،عبد الله دید گردن عمو عیان شد، ابن کعب شمشیر می چر خونه، دست را مقابل او قرار داد، دست به پوست آویزان شد، خون می ریخت رو محاسن حسین، صدا زد وا اما ه، بغلش کرد، بچه را جلو چشم حسین، مو را گرفت سر را برید، بدنش رو سینه حسین  اسبها له کردند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

من که هستم طفل معصوم حسن                                   تنگ شد این خیمه ها از بهر او

کی هراسم باشد از تیر عدو                                             من ز نسل تیر و تابوبتم، عمو

گر نباشد حنجر من قابلت                                                ترسم آخر تیر غم بوسد دلت

باده عشقم بده ، هوشم بگیر                                              این دم آخر در آغوشم بگیر

من یتیمم به که بابایم شوی                                           باعث قدری تسلایم شوی

یکی از شهدای کربلا ، عبدالله بن حسن است ، وقتی پدر بزرگوارش امام حسن مجتبی شهید شد ، عبدالله تازه به دنیا آمده بود ابی عبدالله برای او هم عمو بود و هم به منزله پدر .

روز عاشورا ، ابی عبدالله ، عبدالله را به خواهر بزرگوارش زینب سپرد عبدالله مرتب تلاش می کرد که خودش را به وسط معرکه برساند ولی عمّه اش زینب مانع می شد .

اما یک مرتبه عبدالله خودش را از دست زینب رها کرد و گفت : به خدا قسم از عمویم جدا نمی شوم . آمد خودش را به دامن عموی بزرگوارش انداخت ، ابی عبدالله او را در آغوش گرفت . در همین لحظات بود یکی از دشمنان آمد ضربتی به امام حسین بزند تا شمشیرش بلند کرد عبدالله دست خودش را سپر قرار داد در نتیجه بعد از فرود آمدن شمشیر دستش به پوست آویخته شد در این مقطع فریاد زد : یا عماه ! عمو جان ! دیدی با من چه کردند 1  ابی عبدالله برادر زاده را در آغوش گرفت فرمود : عزیزم صبر کن به زودی به جد و پدر و عموهایت ملحق می شوی . هنوز دلجویی امام تمام نشده بود که حرمله  ملعون گلوی نازکش را هدف تیر خود قرار داد در آغوش عمو به شهادت رسید 2.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امشب اونهایی که عرض ادب می کنن،از دو ناحیه دعای خیر براشون می رسه،یکی باباامام حسنه،مدینه است،میگه خیر ببینی جوون،برا بچه ی غریب من داری ناله می زنی،اما عموشم حق پدری داشته گردنش،از اول چشمشو باز کرده رو دامن عمو بزرگ شده،ابی عبدالله دعات می کنه….

رسید دید بحر بن کعب ملعون شمشیر کشیده،دلاور امام حسنه،یازده سالشه،اما لرزه انداخت به جون دشمن،فرمود:

یابن الخبیثة،یابن الزانیة،اتقتل عمی،می خوای عموی من رو بکشی ……

گفت:داره یه چیزی می گه،پسر بچه است،همچین که شمشیر رو آورد پایین،دید عبدالله دستش رو آورد جلو،دست به پوست آویزان شد،صدای ناله اش بلند شد،هم مادر و صدا زد هم عمو رو،وا اُماه،اما قشنگ ترش اینه، نگاه دقیقش اینه، عبدالله بن الحسن اینجا مادرش حضرت نجمه خاتون رو صدا نزده،به یقین باید این جور نگاه کنیم،همچین که ضربه به بازو خورد،یاد مادر اُفتاد مدینه، وا اُماه،مادر دست تو رو هم شکستند مادر….
دوتا از تیرهای سه شعبه رو براتون گفته اند،همه می دونید،اینجا هم حرمله نانجیب ایستاده بود،بچه روی سینه ابی عبدالله است،عمق مصیبت اینجاست،چنان تیر سه شعبه زد، بچه رو سینه عمو دوخته شد،اگه عمه دنبالش اومده باشه، شاید اول این منظره رو زینب بالای گودال دیده،یه جای دیگه می خوام دلت رو ببرم،خدا کنه این بچه رو از سینه ی عمو جدا کرده باشن،اون موقعی که با اسب ها اومدن،حسین…… اشکات رو کف دستت بگیر دستاتو بالا ببر،لحظه لحظه ی استجابت دعاست،خدا به خون گلوی عبدالله بن الحسن علیه السلام،خونی که رو صورت وجه خدا پاشیده شد،خدا فرج امام زمان(عج)برسان،به آبروی ابی عبدالله علیه السلام،به آبروی امام حسن علیه السلام،به آبروی مادرشون حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها،خدا فرج امام زما(عج) برسان

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

از وقتی اما م حسن ع شهید شد از کودکی به عمو می گفت بابا  هر جا عمو می رفت او به

دنبا لش بود یازده سالشه شب عاشورا دید همه حرف زدن داداشش حرفی زد عمو  جواب داد رو منبر بود حضرت می رفت اشک عمو رو پاک می کرد همه حرفهای عمو عبا س و بقیه رو شنید

در سرش طرح معما می کرد                   با دل عمه مدارا می کرد

فکر آن بود که می شد ای کا ش               رفع آزار ز آقا می کرد

به عمو یش که نظر می انداخت                   یاد تنها یی بابا می کرد

دم خیمه همه واقعه را                                داشت از دور تما شا می کرد

چشم در چشم عزیز زهرا                          زیر لب داشت خدا یا می کرد

نا گهان دید عمو تا افتاد                            هر کسی نیزه مهیا میکرد

نیزه ها بود که بالا می رفت                        سینه ای بود که جا وا می کرد

کا ش با نیزه زدن حل می شد                      نیزه را در بدنش تا می کرد

لب گودال هجوم خنجر                                داشت عضوی ز تنش وا می کرد

هر که نزدیکترش می آمد                             نیز ه ای در گلو یش جا می کرد

گفت ای کا ش نمی دیدم من                            زخمهایت همه سر وا می کرد

دست من بلا گردانت                                 ذبح گشتم  به روی دامانت

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@




عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.