ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

۹۹ مطلب با موضوع «*******مرثیه و شهادت******» ثبت شده است

 

  با کلیک نمودن بر روی تصویر فوق به بخش

ویژه نامه شهادت حضرت جوادالائمه (ع)

وارد شوید

 این ویژه نامه از سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

گرفته شده است

 



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

 

  خواهر نداشتم که پرستاری ام کند           مادر نداشتم که مرا یاری ام کند

این بی کسی خلاصه به بی مادری نشد          بابا نبود رفع گرفتاری ام کند

تنها جفای همسر من قاتلم نشد           اصلاً کسی نبود که دلداری ام کند

جود مرا به زهر جفایش جواب داد            نیّت نداشت اینکه وفاداری ام کند

همراه دست و پا زدنم هلهله کنان        با پای کوبی اَش طلبِ خاری ام کند

در خانه ام محاصرۀ دشمنان شدم       یک یار نیست تا که علمداری ام کند

دیگر کسی به داد دل من نمی رسد           باید اَجل بیاید و غمخواری ام کند

سوز عطش مرا به دل قتلگاه برد              هادی کجاست چارۀ بیماری ام کند

جان دادم و کسی به روی سینه ام نبود         یاد حسین وقت بلا یاری ام کند

رأسم جدا نشد که میان اسیرها                   بالای نیزه شاهد بازاری ام کند

با سُّم اسب، پیکر من آشنا نشد            خونم نریخت تا همه جا جاری ام کند

نعش مرا به مکر و اهانت به بام بُرد     یک لحظه هم نخواست نگهداری ام کند

طاغوت از مبارزۀ من امان نداشت          عمری ز کینه خواست دل آزاری ام کند

مهدی بیا که تازه شده داغ فاطمه

با قامت خمیده عزاداری ام کند

 @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دارد از آه پر از درد خبر می ریزد                         لخته لخته وسط حجره جگر می ریزد

آنقدر روی زمین جای پر از زخمی است         آسمان نذر غمش یک دهه پر می ریزد

آب ، ناکام تر از خشکی لب های کبود                  چندمین بار پیاپی پس در می ریزد

نسل زهراست که اینگونه زمین می افتد         مادری از جگرش وای پسر می ریزد

زن بی رحم از این ناله بدش می آید               چقدر دور و برش (هلهله گر) می ریزد

خوب شد بام غریبش کبوتر دارد          خوب شد ورنه چه کس خاک به سر می ریزد؟

حرف بی آبی و جان کندنی آمد به میان               یاد گودال ز هر دیده ی تر می ریزد

یک نفر کاش به آن لشکر نیزه می گفت

یک گلو مانده، سرش چند نفر می ریزد

 @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 افتاده بین حجره و آبش نمی دهند                  میگوید آب آب و جوابش نمی دهند

این قوم جاهلی که به دست امام خویش          آب از برای کسب ثوابش نمی دهند

حاجت به آبِ روی زمین ریختن نبود                یک رو به قبله را که عذابش نمی دهند

***

از بسکه کف زدند و شده هلهله به پا             ماندم درون خانه عروسی است یا عزا

در کودکی ای آنکه زدی مشت بر زمین                    حالا به جاش آمده زهرا بیا ببین

تو از شنیده های غمش قد خمیده ای            اکنون ببین هرآنچه که قبلا شنیده ای

در پشت درب بسته ی حجره نشسته است

یک مادری که خسته و پهلو شکسته است

***

مادر تلاش کرد ولی درب بسته را                دست شکسته اش نتوانست وا کند

این پشت در نشسته ی افتاده از نفس        دستش بلند شد پسرش را دعا کند

میگفت ای خدا نکند مثل کربلا                 این بار هم کسی سری از تن جدا کند

آمین فوج فوج کبوتر بلند شد

تا سایه ای برای تنش دست و پا کند

***
لب تشنه ، دست وپا زده است مانده بی پناه

این حجره جلوه ایست ز گودال قتلگاه

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد           دست و پا می زنی و در به رویت می بندد

سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد                      نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد

اینچنین ناله نکن عرش خدا می لرزد                               در خراسان دلت قلب رضا می لرزد

پسرت نیست سر از خاک تو را بردارد                                  کمی از رنج غریبیِ شما بردارد

از ترک های لبت درد عطش می بارد                             چقدر حجره به گودال شباهت دارد

افتابت به لب بام تماشایی شد                                 تا سه روز از بدنت خوب پذیرایی شد

دل خورشید به تنهایی تان می سوزد

چهره ات گفت که عمرت چه جوان می سوزد

 @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

جهت مشاهده دیگر اشعار

شهادت حضرت جوادالائمه (ع)

به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


 

 

با کلیک نمودن بر روی تصویر فوق به بخش

ویژه نامه شهادت مولا امیرالمومنین حیدر (ع) و لیالی قدر

وارد شوید

 

این ویژه نامه از سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

گرفته شده است

 

 

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

امیرالمؤمنین (ع) زخمی و مجروح در بستر افتاده بود . رنگ صورتش به قدری زرد شده

که دیگر با رنگ زرد دستمالی که به سر بسته است ، قابل تشخیص نیست . بچه های امیرالمؤمنین (ع)

دورش نشسته اند ، امیرالمؤمنین (ع) وصیت ها و سفارش ها را کرد .

حضرت عباس (ع) دو زانو نشسته بود . هی این فرق شکافته ی بابا را نگاه می کرد

و اشک می ریخت ، این صحنه را به ذهن بسپار ، کمی بیا جلوتر ، یک وقتی دیدند

حضرت عباس (ع) سوار بر اسب ، تیر در چشم ، دستان بریده، خم شده است ،

می خواهد تیر را با کمک زانوانش از چشم بیرون بیاورد . نامردی با شدت ،

عمود آهنین را به فرق حضرت عباس (ع) فرود آورد . فرق او را مثل فرق پدرش علی (ع) شکافت ،

شبیه پدرش امیرالمؤمنین (ع) شد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

محمد بن حنفیه ، فرزند گرامی امیرالمومنین علیه السلام می گوید : به خدا سوگند !

می دیدم که تابوت آن حضرت ، از کنار هر دیوار ، عمارت و درختی که می گذشت ،

آنها خم می شدند و در مقابل جنازه ایشان خشوع می کردند ؛ و تابوت آن حضرت ،

از کوفه خارج می شد و مستقیم به سوی نجف و محل قبر ایشان می رفت .

کوفه ، از شدت گریه ، یک پارچه ، ضجه و فریاد شده بود و مردم به دنبال جنازه امیرالمومنین علیه السلام

بودند ، تا آنجا که زنهای کوفه نیز سر برهنه و در حالیکه بر سر و صورت خود می زدند ،

آن حضرت را تشییع می کردند .

امام حسن علیه السلام ، مردم را از گریه ، ناله و فریاد بازمی داشتند و دستور میدادند

آنها مراجعت کرده و همه به منازل خود بازگردند .

امام حسین علیه السلام می فرمودند :

(( لا حول و لاو قوه الا بالله العلی العظیم ، انا لله و انا الیه راجعون . ))

و می فرمودند : (( ای پدر ! پشت ما را شکستی . گویا گریه را برای تو آموخته ام .

در مصیبت تو به خدا شکایت می کنم . ))

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امام حسن عسگری علیه السلام در ذیل آیه ی ( وبالوالدین احساناً )

می فرماید: بهتر از والدین نسبی شما و سزاوار تر ایشان به شکر و تشکر شما،

محمد (ص) و علی (ع) هستند.

پیامبر (ص) فرمود: « انا و علی ابوا هذه الأمه »

شما را به خدا ببینید در کربلا با پدر حقیقی خود چه کردند؟ نه تنها احترام نگذاشتند،

بلکه او را از آب ممنوع کردند و لب تشنه شهید کردند و بر بدن قطعه قطعه اش اسب دواندند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ام کلثوم رفتار پدر را که می دید خیلی مضطرب شده بود. خدایا! این چه حالتی است

که امشب امیر المؤمنین (ع)دارد؟ از رفتار و گفتار امیرالمؤمنین (ع) یک چیزهایی فهمیده بود،

ولی مطمئن نبود، باور نمی کرد. اما جانم به قربان عمه سادات حضرت زینب (س).

وقتی با اباعبدالله (ع) خداحافظی کرد دیگر از برادر قطع امید کرده بود.

دیگر امید برگشت برادر را نداشت. خودش پیراهن کهنه را که به جای کفن بود

برای امام حسین (ع) آورد. این طور با برادر وداع کرد.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

در شهادت امیرالمؤمنین (ع) قاتل فقط یک ضربه زد و فرار کرد. به علاوه از پشت و مخفیانه بود.

ولی شهادت امام حسین (ع) در ملأعام بود. لشکریان و تماشاچیان همگی

از مسلمین و نمازگزاران بودند و همه ریختن خون پسر رسول الله (ص) را افتخار می دانستند.

می زدند و می کشتند و قطعه قطعه می کردند. و خود را پیروز می دانستند. ابن ملجم فرار کرد،

ولی آنان همانند قهرمانان که برای معرفی و شناخته شدن بالای سکوی قهرمانی می روند،

سر بریده امام حسین (ع) را بر بالای نیزه کردند و آنرا نشان جمعیت دادند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

حضرت علی (ع) شب تا سحر کوچه پس کوچه های شهر کوفه را قدم می زد و کیسه ی نان و خرما

و خوردنی را به دوش حمل می کرد، و سفره های خالی یتیمان را پر می کرد.

این طور امیرالؤمنین (ع) لطف و محبت به این مردمان کوفه می کرد.

اما این مردم با یتیمان اباعبدالله چه کردند؟ کاروان اسرای اهل بیت (ع) شب هنگام

پشت دروازه ی کوفه رسیدند. دستور رسید کاروان اهل بیت و لشکریان عمر سعد، شب را

بیرون کوفه بمانند، تا فردا، روز وارد شهر شوند و همه ی مردم اسرار را بتوانند ببینند.

در آن شب انواع غذاهای گوناگون را از درون شهر برای لشکریان عمر سعد آوردند

اما بچه های امیر المؤمنین (ع) همه با شکم گرسنه، سر بر سنگ های بیابان گذاشتند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شهادت مولا امیرالمومنین علی (ع)

به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

در آن شب ، اثر زهر و گردش آن در بدن مبارک آن حضرت ، بسیار آشکار بود ؛

وقتی به قدم های آن حضرت نگاه کردیم ، دیدیم کاملا قرمز شده اند ؛ و این برای ما بسیار سخت بود

و دیگر از آن حضرت ناامید شدیم و بدن آن حضرت سنگین شده بود .

مردم ، نزد آن حضرت آمدند و امام علیه السلام آنها را امر به معروف و نهی از منکر کردند

و وصیت نمودند .

هر قدر ، برای آن حضرت خوردنی و آشامیدنی آوردیم ، تناول ننمودند و لب های مبارکشان

، به ذکر خدا در حرکت بود ؛ و مانند مروارید ، از پیشانی نازنینشان عرق می ریخت و آن را با

دست مبارک خود پاک می کردند

عرض کردم : ای پدر ! می بینم دست به پیشانی خود می کشید .

فرمودند : فرزندم ! از رسول خدا شنیدم که می فرمودند : (( وقتی مرگ مومن نزدیک می شود ،

پیشانی او مانند مروارید تر عرق می کند و ناله او از بین می رود . ))

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

نقل کرده اند : وقتی گفته شد ، شیر برای امام علی علیه السلام خوب است ،

بینوایان که همواره مورد لطف او بودند ، ظرف ها را پر از شیر کردند و برای ایشان آوردند .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ام کلثوم ، دختر علی علیه السلام می گوید : به دنبال جنازه پدرم بیرون رفتم

و ایشان را مشایعت کردم تا آنکه به سرزمین غره رسیدیم ؛ در این هنگام جلوی تابوت ایستاد

و به زمین آمد ، ما نیز عقب آن را به زمین نهادیم ؛ آنگاه امام حسن علیه السلام

در حالیکه خود را با بردی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و فاطمه و امیرالمومنین علیه السلام

با آن خشک شده بودند پوشانده بودند ، جلو آمدند و کلنگ را به دست گرفتند و

با آن ضربتی بر روی زمین زدند که ناگاه قبری شکافته شد و در آن آرامگاهی نمایان گشت

و لوحی پدیدار شد که در آن ، با خط سریانی نوشته شده بود:

(( بسم الله الرحمن الرحیم –

هذا قبر قبره نوح النبی لعلی وصی محمد ، قبل الطوفان بسبع مائه عام . ))

(( به نام خداوند بخشاینده مهربان – این قبری است که نوح در هفتصد سال قبل از طوفان

، برای علی جانشین محمد ، آماده کرده است . ))

پس وقتی قبر گشوده شد ، دیگر چیزی نفهمیدیم .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

وقتی تابوت امام علیه السلام ، به غری و نزدیک قبر او رسید ، جلوی تابوت به زمین آمد

و حسن و حسین علیها السلام نیز عقب آن را به زمین نهادند ؛ و امام حسن علیه السلام

جلو ایستادند و با جماعت ، بر آن حضرت نماز خواندند و هفت تکبیر گفتند و سپس فرمودند :

(( اما انه لا یکبر علی احد بعده . ))

(( بدانید که پس از او ، بر جنازه هیچکس هفت تکبیر گفته نخواهد شد . ))

آنگاه امام حسین علیه السلام نیز به عنوان امام ، بر آن حضرت نماز خواندند ؛ همان گونه

که امیرالمومنین علیه السلام وصیت کرده بودند .

محمد بن حنفیه رضی الله عنه می گوید : آنگاه تابوت را برداشتیم و خاک را درو کردیم ؛

ناگهان ، قبری ساخته شد و لحدی محیا ( و خشتهایی آماده ) و لوحی کنده کاری شده پدیدار شد

که بر روی آن ، به خط سریانی نوشته شده بود :

(( هذا ما ادخره له جده نوح النبی ، للعبد الصالح الطاهر المطهر . ))

(( این قبر را ، جد او ، نوح پیامبر ، برای بنده شایسته طاهر مطهر فراهم و ذخیره نموده است . ))

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

در این هنگام ، از درون خانه صدایی شنیدند که می گفت : (( اگر جلوی تابوت را می گیرید ،

از گرفتن عقب آن کفایت خواهید شد ؛ و اگر عقب آن را می گیرید ،

از گرفتن جلوی آن بی نیاز خواهید شد . ))

پس ، جلوی تابوت را جبرئیل و میکائیل گرفته و عقب آنرا امام حسن و امام حسین علیها السلام

گرفتند ؛ ناگهان جلوی تابوت بلند شد ، در حالی که کسی دیده نمی شد ؛

و حسن و حسین علیها السلام ، در حالی که عقب تابوت را گرفته بودند ،

به دنبال جلوی تابوت به راه افتادند و در طول مسیر از کنار چیزی نمی گذشتند

مگر آنکه به احترام آن حضرت خم می شد .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

وقتی آن دو بزرگوار ، به مسجد رسیدند ، دیدند مردم نوحه و فریاد می کنند و می گویند :

(( وا اماما ! وا امیرالمومنیناه ! به خدا سوگند ! کشته شد آن امام عابد و

مجاهدی که هرگز بر بت سجده نکرد و شبیه ترین مردم به رسول خدا بود . ))

امام حسن و امام حسین علیها السلام ، وقتی ضجه مردم و فریادهای آنان را شنیدند ،

فریاد زدند :

(( وا ابتاه ! وا علیاه ! ای کاش مرده بودیم و این روز را نمی دیدیم . ))

وقتی آن دو امام مبین ، داخل مسجد شدند و به نزدیک محراب آمدند ، دیدند پدر بزرگوارشان

در محراب افتاده است و ابو جعده به همراه جماعتی می خواهند آن حضرت را بلند کنند تا با مردم

، نماز را اقامه نماید ؛ اما حضرت توانایی آنرا ندارند .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

از احکام جبهه و جهاد این است که اگر کافر از بزرگان قبیله خود باشد و دارای احترام بین قوم

و قبیله اش، نباید هتک حرمت او را انجام داد، چنانچه حضرت امیر (ع) وقتی عمر و بن عبدود را

به درک واصل کرد، متعرض زره او که بسیار قیمتی و ألا بود نشد.

شخصی پرسید: چرا زره او را نبردید؟ فرمود: او بزرگ قوم است. نخواستم هتک حرمتش کنم.

عرض می کنیم یا امیرالمؤمنین(ع)! نبودید کربلا، امام حسین (ع) پسر رسول خداست.

امام امت است، اما حتی پیراهن کهنه ی او را هم به تن مبارکش نگذاشتند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شهادت مولا امیرالمومنین علی (ع)

به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

یا حضرت زهرا (س) !بی بی جان ! یادتان می آید ،آن لحظه ای را که

امیرالمومنین (ع) فرمود : بچه ها بیایید با مادرتان خداحافظی کنید ؟حسنین (ع) خودشان

را در آغوش شما جا دادند و زار زار گریستند . طاقت نیاوردید و دستان پر مهرتان را از کفن بیرون آوردید

و حسنین (ع) را در آغوش گرفتید . آنجا اگر امیرالمومنین (ع) بچه ها را از شما جدا نمی کرد ،

همان جا جان می دادند ......

عرض من این است بی بی جان !امشب نوبت شما است .

بیایید قبل از اینکه امیرالمومنین (ع) دستان را از کفن بیرون بیاورد و به حسنین (ع) و زینبین (س)

دلداری بدهد ؛ آنها را از روی بدن بابایشان بلند کن !

دیگر امیرالمومنین (ع) طاقت دیدن این صحنه ها را ندارد . کمکش کن. این حرفها مال من نیست .

زبان حال حضرت زینب (س) است .

زینب به گریه گفتا مادر به خانه برگرد                   خاموش گشته شمع و پروانه پر ندارد

مادر بیا حسن را از روی نعش بابا                                 بردار چون که بابا تابی دگر ندارد

از دیده ی حسینت سیلاب خون روان است      چون آسمان عمرش شمس و قمر ندارد

بر نسخه ی طبیبان دیگر چه احتیاجی                            بر زخم فرق مولا دارو اثر ندارد

گویید پیرزن را بهر تهیه ی نان                                     بهر علی تنوری دیگر شرر ندارد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

علی (ع) مرتب می فرمود: آیا به او آب دادید؟ غذا دادید؟ مدام سفارش او را می کرد.

می فرمود: حسن جان! با او مدارا کن. یا علی جان! شما به قاتل خودتان این همه

مهر و محبت نشان دادید، به او آب و غذا رساندید. اما نبودید کربلا ببینید،

با شش ماهه ی امام حسین (ع) چه کردند حتی به او هم رحم نکردند،

به جای آب با تیر سه شعبه او را سیراب کردند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امشب درودیوار کوفه داد می زد                       محراب و منبر از جگر فریاد می زد

امشب علی با فرق تا ابرو شکسته                 می کرد یاد همسر پهلو شکسته

امشب حکایت از یزید و ملک ری بود              صحبت ز قرآن خواندن بالای نی بود

امشب سخن از هر دری می گفت مولا              از پاره پاره پیکری می گفت مولا

امشب اجل در کوفه فتح باب می کرد           بر باب شهر علم دقّ الباب می کرد

امشب علی بوسید چشم مست عباس

دست حسینش را سپردی دست عباس

با سوز دل فرمود ای نور دو عینم                         تا زنده ای جان تو و جان حسینم

لحظات آخر عمر مبارک امیرالمؤمنین بود همه بچه های فاطمه دور بسترش جمع بودند گاهی

مولا از حال می رفت ، گاهی به هوش می آمد .

فرمود : عباسم را بگویید بیاید کنار بسترم ، اباالفضل آمد ، عباس را بغل کرد ،

چشم های عباس بوسید سفارش حسین را به عباس کرد

دستهای حسین در دستهای عباس گذاشت ، عباسم مبادا حسین را تنها بگذاری ،

پسرم هنگامی که روز عاشورا شد وارد شریعه شدی مبادا آب بیاشامی و برادرت تشنه باشد .

آری اینجا علی سفارش حسین را به عباس کرد ، آن شبی که فاطمه از دنیا می رفت

سفارش حسین را به علی کرد .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بعد ضربت خوردن، امیر المؤمنین (ع) درون بستر گاهی از حال می رفت

و گاهی به هوش می آمد.مردم! اگر می خواهید امشب قرآن به سر بگیرید 

و این ذکر «بفاطمهٍ» را بگویید، موقعی بگویید که علی (ع) بی هوش باشد.

امشب مراعات حال امیرالمؤمنین (ع) را بکنید

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شب قدر است مولا جان کجایی؟!                    چرا از جمع عشاقت جدایی؟!

سر از بالین عشقت بر ندارم                                     به دیدارم بیایی یا نیایی

آقا جان خیلی دلم برای شما تنگ شده است؛ اما این بار معاصب من باعث جدایی من از شما شده.

آقا بیا و به این جدایی پایان بده.

چون روح مطهر امیرالمؤمنین از بدنش مفارقت نمود، از خانه ی حضرت صدای شیون و ناله بلند شد

مانند آن روزی که حضرت رسول از دنیا رفته بودند چون شب تاریک شد و آفاق آسمان متغیر شد

و زمین لرزید و صداهای تسبیح و تقدیس از میان هوا به گوش مردم می رسید.

می دانستند که صداهای ملائکه است. صدای گریه و نوحه و مرثیه ی جنیان را می شنیدند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شهادت مولا امیرالمومنین علی (ع)

به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


این روزها امیرالمومنین(ع) در بستر بیماری افتاده است. چند شب است که نتوانسته به یتیمان و مستمندان کوفه سر بزند. کودکان یتیم کوفه منتظر آمدنش هستند . مادر !چرا آن آقای مهربانی که هر شب می آمد ،دیگر سراغ ما نمی آید ؟ نکند برایش اتفاقی افتاده است ؟  آن طرفتر هم پیرمرد نابینایی هم درون خرابه ای نشسته است . اوهم منتظر آمدن آن مرد مهربان است .


میگفت یا رب یارو غمخوارم نیامد           مرهم گذار قلب بیمارم نیامد

دیگر مرا در سینه یارای نفس نیست        سر تا به پا فریادو فریادرس نیست

هر شب که می آمد به یاری در بر من      دست نوازش میکشیدی بر سر من

اینک سه شب باشد که بوی گل نیامد       بر دیدن جغد دلم بلبل نیامد


این ابیات زبان حال آن پیرمرد خرابه نشین بود ؛اما همین حرفها را یک خرابه نشین دیگری هم با خودش زمزمه میکرد . دختر سه ساله ای ،درون خرابه شام زانوی غم بغل گرفته است .


میگفت یارب یارو غمخوارم نیامد......

@@@

سحر شب نوزدهم ماه مبارک رمضان ،امیرالمومنین (ع)به سوی مسجد رفت و طبق معمول دو رکعت نماز خواند و سپس بالای بام رفت و آخرین اذانش را گفت . مشغول نماز شده بود . سر از سجده ی اول که برداشت ،ابن ملجم آنچنان شمشیر بر فرق مقدس آن حضرت زد که فرق سر تا نزدیک پیشانی شکافته شد . پیکر امام علی (ع) را با آن حال که آغشته به خون بود میان گلیمی نهادند اطراف آن را گرفتند و به خانه بردند . مردم دسته دسته به در خانه آن حضرت آمدند و سر به دیوار خانه میگذاشتند و میگریستند ...اینجا محاسن امیرالمومنین (ع) فقط به خون سرشار رنگین شد ولی محاسن ابا عبدالله به چند خون خضاب شد یکی از آن خونها خون سر و پیشانی آن حضرت بود . سنگ کین به پیشانی حضرت زدند و وجه الله را غرق خون کردند . خضاب دیگرش خونی بود که از گلوی علی اصغر به صورت امام حسین(ع) پاشیده شد . در آن لحظه ای که حرمله با تیر سه شعبه گلوی نازک علی اصغر را نشانه گرفت و حلق او را گوش تا گوش درید .


تیر با حلقوم اصغر کار یک شمشیر کرد   چاره لب تشنگی کودک بی شیر کرد

حرمله با هلهله میگفت :کارش شد تمام    خنده ی آن بیحیا ارباب مارا پیر کرد

@@@


جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


علی (ع) خیلی غریب بود .چون همدم و هم صحبتی نداشت .کسی را نداشت که درد دل های او را بفهمد ،لذا سرش را درون چاه میبرد و درد دلهایش را به چاه میگفت .اکنون از شما میپرسم الان امام شما صحبتها و درد دلهایش را با چه کسی در میان میگذارد ؟ امام زمان شما سر در درون کدام چاه میبرد ؟!پرونده اعمال شیعیان را که میخواند چه حالی پیدا میکند ؟اگر امیرالمومنین (ع) بیست و پنج سال خار در چشم و استخوان در گلو داشت ، الان امام زمان شما هزار و چند سال است که خار در چشم و استخوان در گلو داردوصبر میکند . مردم ! شما را به خدا امامتان را دریابید . امام شما خار در چشم دارد شما دیگر خار نباشید . او استخوان در گلو دارد شما دیگر بار نباشید یار باشید . مردم !امام زمان شما غریب است . بیایید و غریب نوازی کنید... 


تمام اولیا محو جمالت                     ملائک ریزه خواران نوالت
تمام عاشقانت زینت تو                   ولی تنها منم وزرو وبالت 


@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

افرادی که مثل کمیل ،مقداد،اباذر ...وقت و بی وقت ،به خانه امیرالمومنین (ع) میرفتند و چیزی میپرسیدند یا حاجتی را مطرح میکردند...درون مسجد، نخلستانها ،کوچه های کوفه، حضرت را ملاقات میکردند و آرامش میافتند . دیگر به دیدن هر روزه مولایشان عادت کرده بودند و تحمل فراق و دوری حضرت برای آنها خیلی سخت و دشوار بود اما دیگر این روزها حضرت نه دیگر در مسجد است نه در خانه،نه در کوچه های کوفه است نه در نخلستانهای اطراف کوفه،چه کنند؟چگونه تحمل کنند ؟ هر جا میرفتند حضرت را نمیدیدند . خیلی برایشان سخت بود . شاید هیچ وقت تصور نمیکردند ،روزی برسد که هر چه بگردند اثری از مولایشان نیابند . ای کاش در کربلا هم وضعیت همین طور میشد !کاش میگشتند و امام را نمی یافتند؛ اما چه بگویم که کاروان را از کنار نعشهای پاره پاره حرکت دادند. یک وقت دیدند عمه سادات کنار نعش برادر جدش را صدا میزند . با زبان حال میگوید :یا رسول الله تو که طاقت شنیدن گریه امام حسین (ع) را نداشتی کجایی ببینی که با نعش حسینت چه کرده اند ....زینب (ع) با قلبی مجروح بالای بدن برادر نشست و با لحنی خاص از روی تعجب پرسید :آیا تو حسین منی ؟آیا تو پسر مادر منی؟ 


یافت آن گل را ولی پرپر شده              پاره پاره پیکری بی سر شده
گفت آیا یوسف زهرا تویی                 آن که من گم کرده ام آیا تویی
ماند از یوسف اگر پیراهنی                 از تو نی پیراهن و نی هم تنی
گرچه سر تا پای تو بوسیدنی است             لیک یک جای از برای بوسه نیست 


@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


 

با کلیک نمودن بر روی تصویر فوق به بخش

ویژه نامه وفات ام الامومنین حضرت خدیجه (س)

وارد شوید

 

این ویژه نامه از سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

گرفته شده است

 



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


قنوت امشب زهرا فقط شده مادر                به روی سینه مادر نهاده سر، کوثر

الهی مادر یاسم غریب می میرد                    غریب بود و غریبانه جان دهد آخر

@@@

اگر تو بودی، یاس تو غنچه وا می کرد          بجای تکیه بر آن در، تو را عصا می کرد

اگر خدیجه تو بودی، به پشت در زهرا               بجای فضه در آنجا تو را صدا میکرد

@@@


جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


بیچاره دستی که در این شب ها فقیرت نیست          یعنی دخیل دست های دستگیرت نیست

 باید برایت خاکساری را تمنا کرد                                   بیچاره بال جبریلی که حصیرت نیست

هرگر نمی خواهم ببینم آن شبی را که                       در سفره ی افطار ما نان و پنیرت نیست

قربانی نامت شدن عین حیات ماست               مرده تر از مرده است هر کس که بمیرت نیست

تو منت دین خدا بر گردنم هستی                                   آری تو امّ المؤمنینی و نظیرت نیست

تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی

کوری چشم دشمنانت مادرم هستی

ای همسر شایسته ی پیغمبر مکه               ای جده ی شهر مدینه؛ مادر مکه

ای که برایت حاجیان احرام می بندند                  قبر شریفت قبله گاه دیگر مکه

تو مادری ات نیز بوی نوکری می داد           می خواستی باشی کنیز دختر مکه

تو زینب پیغمبری و سال های سال               سینه سپر کردی برای رهبر مکه

هر جا که پیغمبر به جنگ فتنه ها می رفت    تو یک تنه بودی برایش لشگر مکه

مکه مدینه نیست در آتش نمی افتی                 کاری ندارد با تو دیوار و در مکه

تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی

کوری چشم دشمنانت مادرم هستی


جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


اولین بیعت کننده با امیر المومنین(ع)

(پیامبر خدا(ص) پس از این که به رسالت مبعوث گردیدند و بعد از اینکه امیر المومنین(ع) و خدیجه کبری(س) به وی در همان ابتدا ایمان آوردند از خدیجه(س) به ولایت علی(ع) بعد خود اقرار گرفت...)

(پیامبر(ص) فرمود:)...ای خدیجه! دستت را بر روی دست علی بگذار و با او بیعت کن. -پس خدیجه آن گونه کرد- و خدیجه همان گونه که علی (ع) با پیامبر بیعت نموده بود با ایشان بیعت کرد لکن با این فرق که جهاد بر وی واجب نگردید.

سپس پیامبر(ص) فرمودند: ای خدیجه! این علی است مولای تو و مولا و امام مومنین بعد از من. خدیجه فرمود: راست فرمودی ای رسول خدا! همانا من همان گونه که شما فرمودی با او بیعت کردم؛ خداوند و تو را –بر این کار-شاهد می گیرم و همانا برای شهادت خداوند گواه و دانا کفایت می کند.

متن عربی:

...یَا خَدِیجَةُ ضَعِی یَدَکَ فَوْقَ یَدِ عَلِیٍّ فَبَایِعِی لَهُ فَبَایَعَتْ عَلَى مِثْلِ مَا بَایَعَ عَلَیْهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع عَلَى أَنَّهُ لَا جِهَادَ عَلَیْهَا ثُمَّ قَالَ یَا خَدِیجَةُ هَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاکِ وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامُهُمْ بَعْدِی قَالَتْ صَدَقْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ بَایَعْتُهُ عَلَى مَا قُلْتَ أُشْهِدُ اللَّهَ وَ أُشْهِدُکَ وَ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً عَلِیماً.

بحارالأنوار ج : 18 ص : 234


جهت مشاهده ادامه گلچین فضائل حضرت خدیجه

به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


امشب شب روضه است،فقط اجازه بدید یه اشاره بکنم،ببرمت در خونه خانم حضرت خدیجه سلام الله علیها،راوی خود این خانمه،در مجالس المتقین آورده این حدیث رو، خانم حضرت خدیجه سئوال کرد از آقا رسول الله یا رسول الله میشه برا من از قیامت و از حساب و کتاب روز قیامت بگید،یه وقت دید آقا رسول الله شروع کرد گریه کردن،این بی بی طاقت گریه پیامبر رحمتُ لِلعالمین رو نداره،عرضه داشت آقا جان مگه من حرف بدی زدم چرا دارید گریه می کنید ،فرمود:نه خدیجه جان،تو منو یاد دریای رحمت پروردگار انداختی ،حالا که سئوال کردی برات میگم،روز قیامت بنده رو میارن،میخوان محاسبه کنن اعمالش رو،یک به یک یاداوری میکنن،یادته فلان روز فلان ساعت فلان کار رو انجام دادی،جایی نیست اونجا کسی بخواد بگه،نه،من نبودم،این حرفها مال این دنیاست،عرضه میدارد آن بنده،بله خدای من یادمه،فلان کار رو یادته بله یادمه،هی یک به یک میرسه،تا یه جاهایی میرسه که این بنده وقتی ازش سئوال میکنن،سرش رو پایین میندازه،شرم میکنه«امام صادق علیه السلام فرمود:برا این شرم و خجالت،که شاید از اون عذابه خیلی دردناک تر باشه،اگه انسان تو این دنیا سر به کوه و بیابان بذاره،جا داره،»سر به زیر میندازه،ندا میرسه چیه ؟چرا سرت رو پایین انداختی؟میگه:خدایا حیا میکنم،خطاب میرسه تو که لعین و پستی از من حیا میکنی،من با این کرامتم از تو حیا نکنم،خطاب میرسه،این گناهای بنده ی من رو،بین دو حیای ندامت و کرامت بپوشونید،دستور میده میگه بنده ی من رو ببرید.پیغمبر گریه میکرد،اما یه گریه هم مثل فردا آقا رسول الله،بالا سر بستر خانمی که همه ی عمرش رو صرف دین خدا کرده،پیغمبر گریه میکرد،بعضی وقت ها مادرها با دخترها بیشتر و راحت ترند،رفیق ترند،راحت میتونه حرفاشو بزنه،لذا خانم خدیجه حیا کرد بخواد به پیغمبر بگه،فرمود:فاطمه جان تو به بابات بگو،من دیگه هیچی ندارم از مال دنیا،یه کفنم ندارم،بگو پیغمبر اون جامه ای که،بر تن میکرد،وحی بر او نازل میشد،با اون جامه ای که عبادت خدا رو میکرد،من رو با همون دفن کنه ،کفنم کنه،وقتی خانم حضرت زهرا پیغام مادر رو آورد،پیغمبر خیلی گریه کرد،خیلی اشک ریخت،

پاکی ، زلالی ، مثل دریایی ، خدیجه                       تاج سر زنهای دنیایی خدیجه
تو همسر محبوب من بودی و هستی          همخانه ام در عرش اعلایی خدیجه
من بارها با دیدن تو جان گرفتم                        از بسکه آرام و شکیبایی خدیجه
تو هستی خود را برایم خرج کردی                  در آسمان عشق یکتایی خدیجه
شایسته تر از تو زنی بین عرب نیست                        تو مادر اُم ابیهایی خدیجه

 

جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

 

 

با کلیک نمودن بر روی تصویر فوق به بخش

ویژه نامه شهادت امام کاظم (ع)

وارد شوید

 

این ویژه نامه از سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

گرفته شده است

 



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

 

عاقبت دست اجل مشکلم وا می کند           هر که بیند روی من یاد زهرا می کند

کی نداند ای خدا از چه در تاب و تبم                      یاد زندان رفتن عمّه خود زینبم

امروز دسته جمعی برویم گوشه زندان تاریک بغداد زمزمه آقا موسی بن جعفر را بشنوم

مدام ذکر مناجات امام این بود

خدا ممنونم یک جای خلوتی هستم با تو مناجات می کنم ، اما مردم روزهای آخر مناجات مولا عوض شد

( آماده اید بگویم ) صدا می زد :

یا مُخَلِّصَ الشََّجَرِ مِن بَینِ رَملٍ وَ ماءٍ وَ طینٍ ، یا مُخَلِّصَ النّارِ مِن بَینِ الحَدیدِ وَ الحَجَرِ ،

یا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِن بَینِ فُرِثٍ وَ دَمٍ ، مُخَلِّصَ الوَلَدِ مِن بَینِ مَشِیمَةٍ وَ رَحِمٍ ،

یا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنَ الاَحشاءِ وَ الاَمعاءِ، خَلِّصنی مِن یَدِ هارونِ الَّرشیدِ .

ای خداوندی که گیاه را از بین آب و گل و ریگ نجات می دهی ،

ای خدایی که آتش را از بین آهن و سنگ رهائی می بخشی ،

ای خدایی که شیر را از بین فضولات و خون  خلاص می کنی ،

ای خدایی که بچه ها را از میان رحم نجات می بخشی ،

ای خدایی که روح را ا زمیان حجابها خلاص می کنی ،

مرا از دست هارون خلاص کن 1

قربان مناجاتش بروم . آی دلهای کربلایی ، انشاءالله کاظمین ،

کربلا هم جد غریبش حسین ، میان گودی قتلگاه با لب عطشان چنین مناجات می کرد :

الهی صَبراً عَلی قَضائِکَ یا رَبِّ لااِلهَ سِواکَ یا غیاثَالمُستَغیثین ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ندارد یوسف صدّیق زندانی که من دارم                           ندارد هیچ زندانی نگهبانی که من دارم

 

به جنت مادرم زهرا پریشان کرده گیسو را              پریشان گشته از حال پریشانی که من دارم

 

بگیرم روزها را روزه و شبها خورم سیلی          ندارد کس به عالم خصم خونخواری که من دارم

 

همه شنیده اید که نگهبان زندان امام ،سندی بن شاهک یهودی بود ، هارون سفارش کرده بود

 

هر چه می توانی این آقا را آزار و اذیت کن ، مولا روزها روزه می گرفتند ،

 

شبها هنگام افطار با تازیانه آقا را پذیرایی می کرد

 

امام رضا آمد بغداد گوشه زندانسر بابا ر به دامن گرفت ،

 

آخر هر پدری آرزو دارد آن لحظه ی آخر میوۀ دلش را ببیند .

 

اما قربان آن حسینی که در گودی قتلگاه افتاده بود کسی نبود سر عزیز فاطمه را به دامن بگیرد .

 

یک وقت عزیز فاطمه احساس سنگینی کرد روی سینه مبارک،

 

تا چشم باز کند ببیند شمر با خنجر برهنه . همه صدا بزنید حسین .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دلها را ببریم کاظمین ، کنار حرم با صفای مولا مون موسی بن جعفر ،

خوشا به حال آنهایی که الان پروانه وار کنار حرم آقا موسی بن جعفرند

از آن روزی که امام هفتم را دستگیر و زندانی کردند

هر شب بستر امام رضا را در دهلیز خانه پهن می کردند ، این زن بچه ای که سالها بابا ندیدند

جمال امام رضا را بجای بابا تماشا می کردند .

اما مثل امشب (25 ماه رجب ) بستر امام رضا در دهلیز خانه پهن کردند هر چه منتظربودند دیدند امام رضا نیامد ،

شب نیمه شد حضرت رضا نیامد ، یک وقت خواهرش معصومه دید امام رضا وارد شد

اما شال عزا بر گردن انداخته فوراً آمد مقابل برادر ، برادر کجا بودی ؟ دیر آمدی ؟ دیدند آقا مثل ابر بهار گریه می کند

آقا مگر چه شده ؟ فرمود: خواهرم برو لباس عزا بتن کن دارم از گوشه زندان بغداد می آیم ،

بابای غریب مان غریبانه گوشه زندان جان داد .

درب زندان را برویش غیرغم کس وا نکرد              جز اجل در گوشه زندان کسی شادش نکرد

اما کربلا ، امام سجاد نتوانست بیاید گودی قتلگاه ، یک وقت نگاه کند ببیند سر بریده بابا بالای نیزه است

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

عاشقان اهل بیت ، سه تا بدن سه روز روی زمین بود ، قربان این سه بدن مطهر ،

یکی بدن مطهر امام جواد الائمه بود اما کبوترها آمدند بال به بال یکدیگر دادند نازنین بدن امام جواد را سایه انداختند ،

یکی بدن مطهر موسی بن جعفر بود ، سه روز روی زمین بود اما سایبان دارد بعد سه روز کفن قیمتی بر بدن آقا کردند ،

اما با چه عزّت و جلالی بدن تشییع کردند ( رحمت خدا بر این ناله ها و زمزمه ها ) .

اما قربان آن بدنی که سه روز برهنه روی زمین داغ کربلا ، وقتی امام سجاد آمد فرمود :

بنی اسد بروید بوریا بیاورید بدن پاره پاره بابا را میان بوریا پیچید سرازیر قبر کرد

بعد لبها را گذاشت بر آن رگهای بریده ، همه صدا بزنیم حسین .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شهادت امام موسی کاظم (ع)

به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت