ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

 

  خواهر نداشتم که پرستاری ام کند           مادر نداشتم که مرا یاری ام کند

این بی کسی خلاصه به بی مادری نشد          بابا نبود رفع گرفتاری ام کند

تنها جفای همسر من قاتلم نشد           اصلاً کسی نبود که دلداری ام کند

جود مرا به زهر جفایش جواب داد            نیّت نداشت اینکه وفاداری ام کند

همراه دست و پا زدنم هلهله کنان        با پای کوبی اَش طلبِ خاری ام کند

در خانه ام محاصرۀ دشمنان شدم       یک یار نیست تا که علمداری ام کند

دیگر کسی به داد دل من نمی رسد           باید اَجل بیاید و غمخواری ام کند

سوز عطش مرا به دل قتلگاه برد              هادی کجاست چارۀ بیماری ام کند

جان دادم و کسی به روی سینه ام نبود         یاد حسین وقت بلا یاری ام کند

رأسم جدا نشد که میان اسیرها                   بالای نیزه شاهد بازاری ام کند

با سُّم اسب، پیکر من آشنا نشد            خونم نریخت تا همه جا جاری ام کند

نعش مرا به مکر و اهانت به بام بُرد     یک لحظه هم نخواست نگهداری ام کند

طاغوت از مبارزۀ من امان نداشت          عمری ز کینه خواست دل آزاری ام کند

مهدی بیا که تازه شده داغ فاطمه

با قامت خمیده عزاداری ام کند

 @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دارد از آه پر از درد خبر می ریزد                         لخته لخته وسط حجره جگر می ریزد

آنقدر روی زمین جای پر از زخمی است         آسمان نذر غمش یک دهه پر می ریزد

آب ، ناکام تر از خشکی لب های کبود                  چندمین بار پیاپی پس در می ریزد

نسل زهراست که اینگونه زمین می افتد         مادری از جگرش وای پسر می ریزد

زن بی رحم از این ناله بدش می آید               چقدر دور و برش (هلهله گر) می ریزد

خوب شد بام غریبش کبوتر دارد          خوب شد ورنه چه کس خاک به سر می ریزد؟

حرف بی آبی و جان کندنی آمد به میان               یاد گودال ز هر دیده ی تر می ریزد

یک نفر کاش به آن لشکر نیزه می گفت

یک گلو مانده، سرش چند نفر می ریزد

 @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 افتاده بین حجره و آبش نمی دهند                  میگوید آب آب و جوابش نمی دهند

این قوم جاهلی که به دست امام خویش          آب از برای کسب ثوابش نمی دهند

حاجت به آبِ روی زمین ریختن نبود                یک رو به قبله را که عذابش نمی دهند

***

از بسکه کف زدند و شده هلهله به پا             ماندم درون خانه عروسی است یا عزا

در کودکی ای آنکه زدی مشت بر زمین                    حالا به جاش آمده زهرا بیا ببین

تو از شنیده های غمش قد خمیده ای            اکنون ببین هرآنچه که قبلا شنیده ای

در پشت درب بسته ی حجره نشسته است

یک مادری که خسته و پهلو شکسته است

***

مادر تلاش کرد ولی درب بسته را                دست شکسته اش نتوانست وا کند

این پشت در نشسته ی افتاده از نفس        دستش بلند شد پسرش را دعا کند

میگفت ای خدا نکند مثل کربلا                 این بار هم کسی سری از تن جدا کند

آمین فوج فوج کبوتر بلند شد

تا سایه ای برای تنش دست و پا کند

***
لب تشنه ، دست وپا زده است مانده بی پناه

این حجره جلوه ایست ز گودال قتلگاه

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد           دست و پا می زنی و در به رویت می بندد

سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد                      نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد

اینچنین ناله نکن عرش خدا می لرزد                               در خراسان دلت قلب رضا می لرزد

پسرت نیست سر از خاک تو را بردارد                                  کمی از رنج غریبیِ شما بردارد

از ترک های لبت درد عطش می بارد                             چقدر حجره به گودال شباهت دارد

افتابت به لب بام تماشایی شد                                 تا سه روز از بدنت خوب پذیرایی شد

دل خورشید به تنهایی تان می سوزد

چهره ات گفت که عمرت چه جوان می سوزد

 @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

جهت مشاهده دیگر اشعار

شهادت حضرت جوادالائمه (ع)

به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 




 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

تا آه سینه سوزی، از قلب من برآید

هر دم هزار نوبت، جانم ز تن برآید

بس کوه غصه بردم، بس خون دل که خوردم

پیوسته از لبم جان جای سخن برآید

از بس که یار جانی آتش زده به جانم

ترسم که جای آهم دود از دهن برآید

از بی وفائی یار، این بود قسمت من

من گریه گن بمیرم، او خنده زن برآید

دیگر نمانده هیچم تا کی به خود بپیچم

ای مرگ همتی کن تا جان ز تن برآید

امروز بین حجره، فردا کنار کوچه

فریاد غربت من از این بدن برآید

نیکوست زهر دشمن در راه دوست کز من

هم ساختن به آتش هم سوختن برآید

از بس که رفتم از تاب،از بس که گشته ام آب

فریاد آه آهم از پیرهن برآید

جا دارد از غم من هنگام دفن این تن

خون در لحد بجوشد اشک از کفن برآید

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

گیرم که گلی به زیر پا جا دارد
یا مرغ میان شعله مآوا دارد
ازپشت در حجره پراکنده شوید
جان دادن او مگر تماشا دارد ؟

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

خواهر نداشتم که پرستاری ام کند

مادر نداشتم که مرا یاری ام کند

این بی کسی خلاصه به بی مادری نشد

بابا نبود رفع گرفتاری ام کند

تنها جفای همسر من قاتلم نشد

اصلاً کسی نبود که دلداری ام کند

جود مرا به زهر جفایش جواب داد

نیّت نداشت اینکه وفاداری ام کند

همراه دست و پا زدنم هلهله کنان

با پای کوبی اَش طلبِ خاری ام کند

در خانه ام محاصرۀ دشمنان شدم

یک یار نیست تا که علمداری ام کند

دیگر کسی به داد دل من نمی رسد

باید اَجل بیاید و غمخواری ام کند

سوز عطش مرا به دل قتلگاه برد

هادی کجاست چارۀ بیماری ام کند

جان دادم و کسی به روی سینه ام نبود

یاد حسین وقت بلا یاری ام کند

رأسم جدا نشد که میان اسیرها

بالای نیزه شاهد بازاری ام کند

با سُّم اسب، پیکر من آشنا نشد

خونم نریخت تا همه جا جاری ام کند

نعش مرا به مکر و اهانت به بام بُرد

یک لحظه هم نخواست نگهداری ام کند

طاغوت از مبارزۀ من امان نداشت

عمری ز کینه خواست دل آزاری ام کند

مهدی بیا که تازه شده داغ فاطمه

با قامت خمیده عزاداری ام کند

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

ناله وا جگر نزن اینقدر

جگرت را شرر نزن اینقدر

با صدای نفس نفس زدنت

پشت در بال و پر نزن اینقدر

بیشتر می زنند بر روی طشت

نالۀ بیشتر نزن اینقدر

پشت در هیچ کس به فکر تو نیست

پس سرت را به در نزن اینقدر

صورتت را مکش به روی زمین

خاک را بر قمر نزن اینقدر

سن و سالت نمی خورد بروی

آه! حرف سفر نزن اینقدر

وسط کوچه ات می اندازند

به لب بام سر نزن اینقدر

عمه ات را صدا بزن اما

نالۀ یا پدر نزن اینقدر

×××

ناله بر شاه کاظمین کجا؟

ولدی گفتن حسین کجا؟

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

آن روز کاظمین چو بازار شام شد

دنیا برای بار نهم بی امام شد

دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت

آنقدر اشک ریخت که چشمش تمام شد

جنت وزید و حُجره ی در بسته ی امام

در بارش ملائکه خود، بار عام شد

تا سایه بان شود به تن زهر دیده اش

خورشید شد کبوتر و بر روی بام شد

گل رفت و مستی از سر پروانه ها پرید

دل بی خبر ز لذت شرب مدام شد

آن روز ذوالجناحِ حسین از نفس فتاد

آن روز ذوالفقارِ علی در نیام شد

آتش نشست در جگر کربلایی اش

یعنی به رسم خون خدا تشنه کام شد

از بس که اشک ها به غزل پشت پا زدند

این مصرع رمیده زمین خورد و رام شد

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

تکان گریه ی سختی به شانه ها دادی

بهانه دست جگرهای چشم ما دادی

اجازه داد نگاهت که عاشقت باشم

جواز نوکریِ امشب مرا دادی

"حسین" گفتنت آقا؛ دلیل تشنگی است

به لب ز اشکِ غمش کوثر بقا دادی

شکستنی شده ای ! پشتِ بام جای تو نیست

دوباره گوش به دردِ دلِ خدا دادی !؟

اگر چه مقتلتان واژه ی «کلوخ» نداشت

شبیه شیشه زمین خوردی و صدا دادی

غریبی تو، تصاویر اشک رهگذران

بدون حجله به این کوچه ها نما دادی

سه روز پیکرتان را کفن نکرد کسی!

عجب مجال گریزی به کربلا دادی

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

دارد از آه پر از درد خبر می ریزد

لخته لخته وسط حجره جگر می ریزد

آنقدر روی زمین جای پر از زخمی است

آسمان نذر غمش یک دهه پر می ریزد

آب ، ناکام تر از خشکی لب های کبود

چندمین بار پیاپی پس در می ریزد

نسل زهراست که اینگونه زمین می افتد

مادری از جگرش وای پسر می ریزد

زن بی رحم از این ناله بدش می آید

چقدر دور و برش (هلهله گر) می ریزد

خوب شد بام غریبش کبوتر دارد

خوب شد ورنه چه کس خاک به سر می ریزد؟

حرف بی آبی و جان کندنی آمد به میان

یاد گودال ز هر دیده ی تر می ریزد

یک نفر کاش به آن لشکر نیزه می گفت

یک گلو مانده، سرش چند نفر می ریزد

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

لب تشنه بود، تشنه ی یک جرعه آب بود

مردی که درد های دلش بی حساب بود
پا می کشید گوشه ی حجره به روی خاک
پروانه وار غرق تب و التهاب بود
در ازدحام و هلهله های کنیزکان
فریاد استغاثه ی او بی جواب بود

یک جرعه آب نذر امامش کسی نکرد
هر چند آب دادن تشنه ثواب بود
آخر شبیه جد غریبش شهید شد
آری دعای خسته دلان مستجاب بود

تا سایبان پیکر نورانی اش شود

بال کبوتران حرم را شتاب بود
اما فدای بی کفن دشت کربلا
آلاله ای که زخم تنش بی حساب بود

هم تیغ و نیزه خون تنش را مکیده بود

هم داغدیده ی شرر آفتاب بود

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

آنان کــــــــــــه ، دوستیّ خدا ادعا کنند

باید کـــــــه کار در خور این مدّعا کنند

اهل ولا به راه بلا فــــــــــاش و بر ملا

باید کـــــــــــــــه اقتدا به شه کربلا کنند

عریان و چاک چاک، فتاده به روی خاک

(آناکـــه خـــــــــاک را به نظر کیمیا کنند)

فردا که حق به وعده خود می کند وفا

(آیا بود کـــه گوشه چشمی به ما کنند)

سر از تنش، چو شرم نکردند از خدا

کردند اگر جـــدا، ز چه رو، از قفا کنند

بیمارشان ، نداشت، بجز خــون دل غذا

قومی ، کــــــــه درد جمله عالم دوا کنند

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

دل بسته ام مرا زسر خویش وا مکن

از من مرا جدا کن و از خود جدا مکن

هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر

گویم گرفته ای زعنایت رها مکن

من با تو پیش از آمدنم آشنا شذم

ای آشنا مفارقت از آشنا مکن

تنها بود به دست تو طومار جرم من

این مشت بسته را به بر خلق وا مکن

درمان درد من نبود غیر درد عشق

این درد را زلطف بیفزا دوا مکن

در من اگر سعادت ترک خطا نبود

در تو کرامت است تو ترک عطا مکن

خواهی اگر زلطف بمن اعتنا کنی

دیگر به کثرت گنهم اعتنا مکن

نزد کریم فرق ندارند خوب و بد

یکجا قبول کن همگان را سوا مکن

عمری بزخم تیر بلا سینه ام بسوز

آنی به هجر خویش مرا مبتلا مکن

«میثم» اگر ترک تن و ترک جان کنی

ترک محبت علی مرتضی مکن

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

دستگاه ماهور

خوابت به چشم آمد و بیدارتر شدیم

مست رخت شدیم که هشیارتر شدیم

یوسف ترین شدی و سر کوچه آمدی

ما بی کلاف نیز خریدارتر شدیم

باران هیچ سال به ما خدمتی نکرد

در هیئتت چه بود که پر بارتر شدیم؟

گفتند این قبیله گره باز می کنند

چه باز کردنی که گرفتارتر شدیم؟

کاری نمی کنیم ولی مزد می دهی

هر وقت آمدیم بدهکارتر شدیم

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

افتاده بین حجره و آبش نمی دهند
میگوید آب آب و جوابش نمی دهند
این قوم جاهلی که به دست امام خویش
آب از برای کسب ثوابش نمی دهند
حاجت به آبِ روی زمین ریختن نبود
یک رو به قبله را که عذابش نمی دهند
***
از بسکه کف زدند و شده هلهله به پا
ماندم درون خانه عروسی است یا عزا
در کودکی ای آنکه زدی مشت بر زمین
حالا به جاش آمده زهرا بیا ببین
تو از شنیده های غمش قد خمیده ای
اکنون ببین هرآنچه که قبلا شنیده ای
در پشت درب بسته ی حجره نشسته است
یک مادری که خسته و پهلو شکسته است
***
مادر تلاش کرد ولی درب بسته را
دست شکسته اش نتوانست وا کند
این پشت در نشسته ی افتاده از نفس
دستش بلند شد پسرش را دعا کند
میگفت ای خدا نکند مثل کربلا
این بار هم کسی سری از تن جدا کند
آمین فوج فوج کبوتر بلند شد
تا سایه ای برای تنش دست و پا کند
***
لب تشنه ، دست وپا زده است مانده بی پناه
این حجره جلوه ایست ز گودال قتلگاه

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

مرهم حریف زخم زبان ها نمی شود

اصلاً جگر که سوخت مداوا نمی شود

گریه مکن بهانه به دست کسی مده

با گریه هات هیچ مدارا نمی شود

خسته مکن گلوی خودت را برای آب

با آب گفتن تو کسی پا نمی شود

این قدر پیش پای کنیزان به خود مپیچ

با دست و پا زدن گره ات وا نمی شود

گیسو مکش به خاک دلی زیر و رو شود

در این اتاق عاطفه پیدا نمی شود

باور کنم به در نگرفته است صورتت؟!...

این جای تنگ و ... این قد و بالا... نمی شود

با ضرب دست و پا زدنت طشت می زنند

جز هلهله -  جواب - مهیا نمی شود

با غربتی که هست تو غارت نمی شوی

نیزه به جای جایِ تنت جا نمی شود

خوبی پشت بام همین است ای غریب

پای کسی به سینه ی تو وا نمی شود...!

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

وقت رفتن به کنارت پدری می خواهی
وقت پرواز شده بال و پری می خواهی
 پدرت نیست کمی آب به دستت بدهد
پسرت نیست می ناب به دستت بدهد
 همسرت هست ولی رحم ندارد و دلت...
ابر غم نیست کمی آب ببارد و دلت...
 دست و پا میزنی و همسر تو می خندد
حق صدا میزنی و همسر تو می خندد
 اینقدر سر به در حجره نزن آه نکش
اینقدر از ته دل ناله ی اُمّاه نکش
 چقدر تلخ به کامت جگرت می ریزد
بعد تو غصه به روی پسرت می ریزد
 چقدر آب به پیش نظرت ریخت زمین
چقدر آه ز چشمان ترت ریخت زمین
 به خداوند قسم اشک تو از غربت نیست
اثر زهر دلیل همه ی هجرت نیست
 غصه مرد غریبی به همه ات ریخته است
غصه روی خضیبی به همه ات ریخته است
 کاش بودی و به جدّت کمکی می کردی
کاش بودی و کمی قافله طی می کردی
  بین گودال به جان بدنش افتادند
نیزه ها سخت به جان دهنش افتادند
 تو هم آقا شبیه شاه زمین افتادی
شبیه سایه ی یک ماه زمین افتادی
 پیکرت بی کفن افتاد شبیه اش امّا
فاطمه پیش تو جان داد شبیه اش امّا
 شکر حق نیزه نیامد دهنت را ببرد
شکر حق چکمه نیامد بدنت را ببرد
 تو برو عیب ندارد پسری می آید...
شب نمی ماند وآخر سحری می آید...

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

"سائل" آن کس که به خاک کف پایت نرسید

"مرده" آنکس به پابوس سرایت نرسید

شانت آنقدر که در محضر حق بالا بود

پر جبریل هم آقا به هوایت نرسید

باید افسوس به دستان تهیدستی خورد

که به دامان پر از جود و سخایت نرسید

با وجود تو خداوند نخواهد بخشید

آنکسی که به دلش نور ولایت نرسید

مانده ام این دم آخر به کف حجره چرا

سر نهادی و به لب زمزمه هایت نرسید

آنقدر سعی نمودی که بگویی.. جگرم

آنقدر هلهله کردند صدایت نرسید

عطش زهر کشندست ولی شکر خدا

زخم شمشیر که بر هیچ کجایت نرسید

جای شکر است که پیراهن تو غصب نشد

پاره های بدنت فرش سم اسب نشد

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد

دست و پا می زنی و در به رویت می بندد

سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد

نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد

اینچنین ناله نکن عرش خدا می لرزد

در خراسان دلت قلب رضا می لرزد

پسرت نیست سر از خاک تو را بردارد

کمی از رنج غریبیِ شما بردارد

از ترک های لبت درد عطش می بارد

چقدر حجره به گودال شباهت دارد

افتابت به لب بام تماشایی شد

تا سه روز از بدنت خوب پذیرایی شد

دل خورشید به تنهایی تان می سوزد

چهره ات گفت که عمرت چه جوان می سوزد

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

در این قبیله که سن کم و زیاد یکی ست

مقام ما و غلامان خانه زاد یکی ست
به چشم لیلی اگرچه مُرید بسیار است
به چشم این همه مجنون ولی مراد یکی ست
سوال کردی و دیدند بی سوادند وُ
جواب دادی و دیدند با سواد یکی ست
همه کریم و همه مهربان و دست به خیر
ولی برای گدایان فقط جواد یکی ست

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

همیشه خانه ی ارباب خانه ی فُقَراست
کریم بودنتان هم بهانه ی فُقَراست
کبوتران حرم سمت آن کسی رفتند
که فکر نان شب و آب و دانه ی فُقَراست
همیشه رسم بر این بوده که قسم بدهند
"تورا به جان جوادت" ترانه ی فُقَراست
به نور چهره ی ارباب و نان و عشق خُوشیم
عجب شبی ست! شب شاعرانه ی فُقَراست
چقدر خوب هزار و چهارصد سال است
که کوله بار غمت روی شانه ی فُقَراست

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

نماز خواندن تو پای سرو دیدنی است
وَ میوه ای که پس از آن رسیده چیدنی است
خدا به سنّ ِ کَمَت علمِ صد برابر داد
قضیّه ی تو و آن توطئه شنیدنی است
تو یوسفانه از این در عبور خواهی کرد
کبوتر از قفس بسته هم پریدنی است
" چو یار ناز نماید شما نیاز کنید "
که ناز اهل سخاوت فقط خریدنی است
به یاد مادر پهلو شکسته افتادی
صبور باش که آن منتقم رسیدنی است

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

پر پر نزن که بال و پرت لطمه می خورد

گریه نریز چشم ترت لطمه می خورد

بر روی خاک غلط نخور تو صنوبری

سر خم نکن که برگ و برت لطمه می خورد

با زهرِ همسرت جگر آتش گرفته ای

اندوه قلب شعله ورت لطمه می خورد

آه ازصدای وا ابتایت عزیز من

ضجه نزن عطش، پدرت لطمه می خورد

آیینه ی شکسته شدی، تکه تر شدی

با آب ریخته، جگرت لطمه می خورد

شکر خدا مغیره در این بزم غایب است

ورنه به بازو و کمرت لطمه می خورد

حتی پسر که داشته باشی سپر شود

در بین جمعیت سپرت لطمه می خورد

آه از غریبی تو که خواهر نداشتی

اکبر که داشتی پسرت لطمه می خورد

بی فایدست سر به سر محملت نزن

با این صدا فقط به سرت لطمه می خورد

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

بابا بیا جان کندن من را نظر کن
بابا بیا فکری به حال این پسر کن
از درد صورت می کشم بر خاک حجره
خاکی تماشای رخ قرص قمر کن
خورشید می سوزد از آه آتشینم
یک چاره بهر این وجود پر شرر کن
کف می زنند این جا به جای ذکر قرآن
تو آبرو داری سر این محتضر کن
هستم جگر گوشه تو را بابا بیا زود
با آستین پاک از لبم خون جگر کن
گفتم که عطشانم ولی آبم ندادند
حدا اقل کام مرا با اشک تر کن
وقت وصیت کردنم محرم ندارم
حتما بیا و مادرم را هم خبر کن
چون مادرم هم دست و پهلویش شکسته است
خود را عصای مادر بی بال و پر کن
بالا سرم وقتی رسیدی روضه خوان شو
همراه من تا مقتل اکبر سفرکن
من می شوم اکبر ولی نه قطعه قطعه
تو نیمه جان ایفای نقش آن پدر کن

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

دارد از آه پر از درد خبر می ریزد

لخته لخته وسط حجره جگر می ریزد

آنقدر روی زمین جای پر از زخمی است

آسمان نذر غمش یک دهه پر می ریزد

آب ، ناکام تر از خشکی لب های کبود

چندمین بار پیاپی پس در می ریزد

نسل زهراست که اینگونه زمین می افتد

مادری از جگرش وای پسر می ریزد

زن بی رحم از این ناله بدش می آید

چقدر دور و برش (هلهله گر) می ریزد

خوب شد بام غریبش کبوتر دارد

خوب شد ورنه چه کس خاک به سر می ریزد؟

حرف بی آبی و جان کندنی آمد به میان

یاد گودال ز هر دیده ی تر می ریزد

یک نفر کاش به آن لشکر نیزه می گفت

یک گلو مانده، سرش چند نفر می ریزد

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

این ها به جای این که برایت دعا کنند

کف می زنند تا نفست را فدا کنند

هر چند تشنه ای ولی آبت نمی دهند

تا زودتر تو را ز سر خویش وا کنند

با دست و پا زدن به نوایی نمی رسی

این ها قرار نیست به تو اعتنا کنند

بال فرشته های خدا هست پس چرا؟

این چند تا کنیز تو را جابه جا کنند

هر وقت دست و پا بزنی دست می زنند

اما خدا کند به همین اکتفا کنند

تا بام می برند که شاید سر تو را

در بین را با لبه ای آشنا کنند

حالا کبوتران پر خود را گشوده اند

یک سایبان برای سرت دست و پا کنند

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی/
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی/
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی/
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، نه! غروب شد نیامدی/

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

کویر تشنه شده قلبم، ای سحاب، بیا

تمام زندگیم بی تو شد سراب، بیا

هزار جمعه گذشت و نقاب نگشودی

به جان فاطمه این جمعه بی نقاب بیا

مباد آن که بیایی و مرده باشم من

شتاب کن که اجل می کند شتاب بیا

گذشت عمر و ندیدم تو را به بیداری

کرامتی کن و امشب مرا به خواب بیا

به کوچه کوچۀ شهرم ز خون دل همه شب

برای آمدنت ریختم گلاب بیا

گناه من ره دیدار بسته بر رویت

تو بهر دیدن من از ره ثواب بیا

غروب جمعه شده بی تو روزهای دلم

به صبح جمعۀ من همچو آفتاب بیا

به دردهای به حیدر نگفتۀ زهرا

به ناله های سحرگاه بوتراب بیا

به سینه ای که شکست از سُم ستور، قسم

به صورتی که شد از خونِ سر خضاب بیا

سرشک دیدۀ «میثم» به سیل شد تبدیل

هنوز نالۀ او مانده بی جواب بیا

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

دل من را اسیر تو کرده

جلوه هایی که دم به دم داری

حضرت عشق! حضرت باران!

در دل خسته ام حرم داری

 

در هوای زیارت حرمت

در به در می شویم مثل نسیم

السلام علیک یابن رئوف

السلام علیک یابن کریم

 

از نگاهت مراد می گیرم

شده قلبم مرید چشمانت

شاهد لحظه های دلتنگی!

دل تنگم شهید چشمانت

 

جان من! بین خانة خود هم

به خدا آنقدر غریبی که

غربتت را کسی نمی فهمد

تویی و قلب بی شکیبی که ...

 

سر به دیوار بی کسی داری

در غروب غریب فاصله ها

گم شده ناله های بی رمقت

در هیاهوی شوم هلهله ها

 

دگر آقا تو خوب می دانی

نالة بی جواب یعنی چه

التماس نگاه لب تشنه

ناله  آب آب یعنی چه

 

حجره ات کربلا شده آقا

گریه های من اختیاری نیست

جای شکرش هنوز هم باقیست

در کنار تو نیزه داری نیست

 

غرق در خاک و خون رها مانده

بین گودال پیکر خورشید

خواهری خسته بوسه می گیرد

از گلوی مطهر خورشید

 

سر قرآن که رفت بر نیزه

آسمان غرق در تلاطم شد

در هجوم سپاه سر نیزه

آیه های مقطعه گم شد

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

مدینه باز دلم گرفت وقتی که اسم تو اومد

بازم غم لاله تو آتیش به قلب همه زد

مدینه باز چشم  همه باید بباره اشک خون

آخه دوباره ناله زد یه مادر قامت کمون

مدینه باز به ضجه ای از میون حجره میاد

یه محرم نا محرمی اجرت یه غریب و داد

مدینه باز تازه شد داغ عزای مجتباست

اینکه از پا افتاده نو گل پر پر رضاست

تا که صدای ناله هات دیگه به مردم نرسه

شاید که گفتی اون میون مادر بیا دیگه بسه

ای مادر مهربونم می خوام با تو سفر کنم

می خوام بیام تو آسمون به روی تو نظر کنم

دیگه دم آخرمه جدا میشم من از همه

ببین که ذکر لبمه یا فاطمه یا فاطمه

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

بس که از آتش غم سوخت سراپای دلم

با نفس شعله برآید ز سویدای دلم

از جگر سوختگی بیشترم سوزاند

خنده و کف زدن همسر من پای دلم

اشک نه خون جگر می چکد از چشمانم

می گدازد رخم رخم از آتش در پای دلم

یک نفر نیست که بر غربت من گریه کند

درد تنهایی من می کشدم وای دلم

هر چه من ناله زدم آب به من خندیدند

مهد در رقص کنیزان شده آوای دلم

گوشه حجره کسی خاک به سر می ریزد

مادرم فاطمه آمد به تمنای دلم

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

من کیم خار گلســـتان تو یابن الزهرا

زده ام دست به دامان تو یابن الزهرا

همچنان قطره که افتاده به دریای عظیم

گشته غرق یم احسان تو یابن الزهرا

سر به درگاه تو سودم ز تو خواهم چشمی

که بود یکسره گریان تو یابن الزهرا

میزبان کشت تورا با دو لب تشنه ولی

خلق عالم شده مهمان تو یابن الزهرا

عشق و آزادی و ایثار و وفا گردیدند

چار کودک به دبستان تو یابن الزهرا

آب می نوشم و از سوز جگر می گویم

به فدای لب عطشان تو یابن الزهرا

به پریشانی ایام گرفتار شود

هردلی نیست پریشان تو یابن الزهرا

با لب تشنه شدی در ره دین قربانی

جان عالم همه قربان تو یابن الزهرا

سر زینب نه سزد سینه گردون شکند

پای آوازه‌ی قرآن تو یابن الزهرا

مادرت فاطمه می‌کرد تماشا که یزید

چوب زد بر لب و دندان تو یابن الزهرا

سینه‌ی چاک تو از نیزه‌ی خولی به چه جرم

چاک شد همچو گریبان تو یابن الزهرا

زخم شمشیر نهادند به جای مرهم

بر روی داغ جوانان تو یابن الزهرا

بر سر نیزه فقط ذکر خدا می گفتی

زهی از رتبه ایمان تو یابن الزهرا

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۱)

۰۳ مهر ۹۳ ، ۱۵:۰۷ مدافعان حرم
پایگاه رسمی مدافعان حرم http://www.modafeon.blogfa.com
با درج لینک یا بنر در وبگاه خود ما را یاری نمائید
یاعلی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.