ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

یا حضرت زهرا (س) !بی بی جان ! یادتان می آید ،آن لحظه ای را که

امیرالمومنین (ع) فرمود : بچه ها بیایید با مادرتان خداحافظی کنید ؟حسنین (ع) خودشان

را در آغوش شما جا دادند و زار زار گریستند . طاقت نیاوردید و دستان پر مهرتان را از کفن بیرون آوردید

و حسنین (ع) را در آغوش گرفتید . آنجا اگر امیرالمومنین (ع) بچه ها را از شما جدا نمی کرد ،

همان جا جان می دادند ......

عرض من این است بی بی جان !امشب نوبت شما است .

بیایید قبل از اینکه امیرالمومنین (ع) دستان را از کفن بیرون بیاورد و به حسنین (ع) و زینبین (س)

دلداری بدهد ؛ آنها را از روی بدن بابایشان بلند کن !

دیگر امیرالمومنین (ع) طاقت دیدن این صحنه ها را ندارد . کمکش کن. این حرفها مال من نیست .

زبان حال حضرت زینب (س) است .

زینب به گریه گفتا مادر به خانه برگرد                   خاموش گشته شمع و پروانه پر ندارد

مادر بیا حسن را از روی نعش بابا                                 بردار چون که بابا تابی دگر ندارد

از دیده ی حسینت سیلاب خون روان است      چون آسمان عمرش شمس و قمر ندارد

بر نسخه ی طبیبان دیگر چه احتیاجی                            بر زخم فرق مولا دارو اثر ندارد

گویید پیرزن را بهر تهیه ی نان                                     بهر علی تنوری دیگر شرر ندارد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

علی (ع) مرتب می فرمود: آیا به او آب دادید؟ غذا دادید؟ مدام سفارش او را می کرد.

می فرمود: حسن جان! با او مدارا کن. یا علی جان! شما به قاتل خودتان این همه

مهر و محبت نشان دادید، به او آب و غذا رساندید. اما نبودید کربلا ببینید،

با شش ماهه ی امام حسین (ع) چه کردند حتی به او هم رحم نکردند،

به جای آب با تیر سه شعبه او را سیراب کردند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امشب درودیوار کوفه داد می زد                       محراب و منبر از جگر فریاد می زد

امشب علی با فرق تا ابرو شکسته                 می کرد یاد همسر پهلو شکسته

امشب حکایت از یزید و ملک ری بود              صحبت ز قرآن خواندن بالای نی بود

امشب سخن از هر دری می گفت مولا              از پاره پاره پیکری می گفت مولا

امشب اجل در کوفه فتح باب می کرد           بر باب شهر علم دقّ الباب می کرد

امشب علی بوسید چشم مست عباس

دست حسینش را سپردی دست عباس

با سوز دل فرمود ای نور دو عینم                         تا زنده ای جان تو و جان حسینم

لحظات آخر عمر مبارک امیرالمؤمنین بود همه بچه های فاطمه دور بسترش جمع بودند گاهی

مولا از حال می رفت ، گاهی به هوش می آمد .

فرمود : عباسم را بگویید بیاید کنار بسترم ، اباالفضل آمد ، عباس را بغل کرد ،

چشم های عباس بوسید سفارش حسین را به عباس کرد

دستهای حسین در دستهای عباس گذاشت ، عباسم مبادا حسین را تنها بگذاری ،

پسرم هنگامی که روز عاشورا شد وارد شریعه شدی مبادا آب بیاشامی و برادرت تشنه باشد .

آری اینجا علی سفارش حسین را به عباس کرد ، آن شبی که فاطمه از دنیا می رفت

سفارش حسین را به علی کرد .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بعد ضربت خوردن، امیر المؤمنین (ع) درون بستر گاهی از حال می رفت

و گاهی به هوش می آمد.مردم! اگر می خواهید امشب قرآن به سر بگیرید 

و این ذکر «بفاطمهٍ» را بگویید، موقعی بگویید که علی (ع) بی هوش باشد.

امشب مراعات حال امیرالمؤمنین (ع) را بکنید

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شب قدر است مولا جان کجایی؟!                    چرا از جمع عشاقت جدایی؟!

سر از بالین عشقت بر ندارم                                     به دیدارم بیایی یا نیایی

آقا جان خیلی دلم برای شما تنگ شده است؛ اما این بار معاصب من باعث جدایی من از شما شده.

آقا بیا و به این جدایی پایان بده.

چون روح مطهر امیرالمؤمنین از بدنش مفارقت نمود، از خانه ی حضرت صدای شیون و ناله بلند شد

مانند آن روزی که حضرت رسول از دنیا رفته بودند چون شب تاریک شد و آفاق آسمان متغیر شد

و زمین لرزید و صداهای تسبیح و تقدیس از میان هوا به گوش مردم می رسید.

می دانستند که صداهای ملائکه است. صدای گریه و نوحه و مرثیه ی جنیان را می شنیدند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شهادت مولا امیرالمومنین علی (ع)

به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 


یا حضرت زهرا (س) !بی بی جان ! یادتان می آید ،آن لحظه ای را که امیرالمومنین (ع) فرمود : بچه ها بیایید با مادرتان خداحافظی کنید ؟حسنین (ع) خودشان را در آغوش شما جا دادند و زار زار گریستند . طاقت نیاوردید و دستان پر مهرتان را از کفن بیرون آوردید و حسنین (ع) را در آغوش گرفتید . آنجا اگر امیرالمومنین (ع) بچه ها را از شما جدا نمی کرد ،همان جا جان می دادند ......

عرض من این است بی بی جان !امشب نوبت شما است . بیایید قبل از اینکه امیرالمومنین (ع) دستان را از کفن بیرون بیاورد و به حسنین (ع) و زینبین (س) دلداری بدهد ؛ آنها را از روی بدن بابایشان بلند کن !دیگر امیرالمومنین (ع) طاقت دیدن این صحنه ها را ندارد . کمکش کن. این حرفها مال من نیست . زبان حال حضرت زینب (س) است .

زینب به گریه گفتا مادر به خانه برگرد

خاموش گشته شمع و پروانه پر ندارد

مادر بیا حسن را از روی نعش بابا

بردار چون که بابا تابی دگر ندارد

از دیده ی حسینت سیلاب خون روان است

چون آسمان عمرش شمس و قمر ندارد

بر نسخه ی طبیبان دیگر چه احتیاجی

بر زخم فرق مولا دارو اثر ندارد

گویید پیرزن را بهر تهیه ی نان

بهر علی تنوری دیگر شرر ندارد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

حضرت علی(ع) بعد از پیروزی مسلمین در جنگ بدر تنها رفت به سمت چاههای بدر تا برای مسلمین آب بیاورد، لشکر خیلی خسته و تشنه بود، مشک ها را پر آب کرد و بر دوش گرفت از چاه بیرون آمد ، باد تندی وزید ، علی (ع) به زانو نشست تا هوا آرام شود، چندی جلوتر آمد برای بار سوم به زانو نشست مقداری معطل شد، وقتی به مسلمین رسید، پیامبر (ص) را گریان دید فرمود: علی جان! چرا دیر آمدی؟ فرمود: رفتم آب بیاورم، سه بار باد تندی بر من وزید، معطل شدم، پیامبر (ص) فرمود:
علی جان! باد تند اول به خاطر این بود که اسرافیل همراه 1000 ملک بر تو فرود آمدند، دومی جبرئیل با هزار ملک و سومین میکائیل با هزار ملک بوده است.
فرشتگان با سه هزار و سه منقبت فرود آمدند و به علی (ع) سلام کردند.
حسین جان! می گویند کربلا بر عکس شد، این بار به جای حضرت علی (ع) حضرت عباس (ع) رفت آب بیاورد، اما در آنجا آن 3 هزار ملک تبدیل به 4 هزار تیرانداز شد، به زانو نشستند، همه یک جا را هدف گرفتند. همه با هم شروع به تیراندازی کردند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ای مردم! کسی حاضر است این غریبه را میهمان خانه خویش کند؟ سؤال رسول خدا (ص) تمام شد، اما جوابی نیامد. فقر در مدینه همه گیر شده بود؛ مهاجر که دارایی هایشان را در مکه گذاشته بودند، انصار هم هر چه داشتند با مهاجر قسمت کرده بودند، حتی خانه ها را. مثل همیشه دست با کرامت علی (ع) بود که به یاری پیامبر(ص) آمد. میهمان را به خانه برد.
- ای دختر رسول خدا(ص) آیا غذایی در منزل هست؟
- اندازه خوراک یک کودک.
زهرای اطهر(س) به احترام همسرش کودکان را گرسنه خواباند و غذا را برای میهمان آورد.
فردای آن روز رسول خدا(ص) بعد از دیدار علی (ع) اشک شوق ریخته فرمودند: " علی جان! این کارتان ملائک الهی را به تعجب واداشت و این آیه در حق شما نازل شد: هر چند به چیزی نیازمند باشند باز دیگران را بر خویش در آن مقدم می دارند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

علی (ع) مرتب می فرمود: آیا به او آب دادید؟ غذا دادید؟ مدام سفارش او را می کرد. می فرمود: حسن جان! با او مدارا کن. یا علی جان! شما به قاتل خودتان این همه مهر و محبت نشان دادید، به او آب و غذا رساندید. اما نبودید کربلا ببینید، با شش ماهه ی امام حسین (ع) چه کردند حتی به او هم رحم نکردند، به جای آب با تیر سه شعبه او را سیراب کردند.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

قصابی به کنیزکی گوشت فروخت و او را مغبون نمود. کنیز به علی (ع) شکایت کرد. حضرت علی (ع) با کنیز به راه افتاد و از قصاب طلب انصاف کرد و او را موعظه فرمود، آن قصاب حضرت را نمی شناخت، دست خود را بلند کرد و گفت: بیرون رو ای مرد. علی (ع) بیرون رفت و چیزی نگفت مردم به او گفتند که این مرد علی (ع) است. مرد قصاب دست خود را قطع کرد و موضع قطع شده را به دست دیگر گرفت و بدنبال علی (ع) را افتاد. چون به حضرت رسید عذر خواهی نمود. آنگاه (ع) برای او دعا کرد و دست مقطوع او را به جای خود وصل نمود.
این مرد امام را نمی شناخت و جسارت کرد. بعد هم آمد معذرت خواهی کرد. اما قاتل امام حسین (ع) شمشیر بر حلقوم شریف امام حسین (ع) می زد و می گفت: و الله که من سر تو را جدا می کنم و می دانم که تو پسر پیغمبری و از همه ی مردم از جهت پدر و مادر بهتری

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

لشکریان امام علی (ع) در جنگ صفین حمله کردند و شریعه ی فرات را باز پس گرفتند . بعضی از اصحاب گفتند : مثل خودشان مقابله به مثل کنیم و آب را بر روی آنها ببندیم . ولی حضرت علی (ع) نپذیرفتند ، آب را بر روی آنها باز کردند . امام علی جان ! کجا بودی کربلا آب را بر روی خاندان رسول خدا (ص) بستند . رسم مهمان نوازی را تمام کردند . به جای قطره ای آب با تیر سه شعبه جواب علی اصغر (ع) را دادند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یحیی بن مساور با اسناد خود روایت می کند که روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله – در حالی که گروهی از اصحاب ایشان نزد او حاضر بودند – فرمودند :
(( کسی که قلب او پاک و خالص است ؛ جان او نیز پاک و خالص است ؛ به راستی و درستی سخن می گوید و به راه مستقیم می رود ؛ کوه ها می لرزند ولی او نمی لرزد ؛ او از من و من از او هستم .
اصحاب عرض کردند : ای رسول خدا ! او کیست ؟
فرمودند : او علی بن ابیطالب است که خداوند ، میان دیدگان او را روشن نموده است . ))

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

علی علیه السلام خیلی غریب بود. چون کسی را نداشت که با او درد دل کند. هم صحبتی نداشت. کسی را نداشت، درد دل های او را بفهمد. لذا سرش را درون چاه می برد و درد دل هایش را با چاه می گفت. اکنون از شما می پرسم، الان امام شما صحبت ها و درد دل هایش را با چه کسی در میان می گذارد؟ امام زمان شما سر در درون کدام چاه می برد؟! پرونده ی اعمال شیعیان را که می خواند چه حالی پیدا می کند؟ اگر امیرالمؤمنین علیه السلام 25-30 سال خار در چشم و استخوان در گلو بود اما امام زمان شما الان هزار و چند سال است که خار در چشم و استخوان در گلو دارد و صبر می کند؟!

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امشب درودیوار کوفه داد می زد
محراب و منبر از جگر فریاد می زد
امشب علی با فرق تا ابرو شکسته
می کرد یاد همسر پهلو شکسته
امشب حکایت از یزید و ملک ری بود
صحبت ز قرآن خواندن بالای نی بود
امشب سخن از هر دری می گفت مولا
از پاره پاره پیکری می گفت مولا
امشب اجل در کوفه فتح باب می کرد
بر باب شهر علم دقّ الباب می کرد
امشب علی بوسید چشم مست عباس
دست حسینش را سپردی دست عباس
با سوز دل فرمود ای نور دو عینم
تا زنده ای جان تو و جان حسینم
لحظات آخر عمر مبارک امیرالمؤمنین بود همه بچه های فاطمه دور بسترش جمع بودند گاهی مولا از حال می رفت ، گاهی به هوش می آمد .
فرمود : عباسم را بگویید بیاید کنار بسترم ، اباالفضل آمد ، عباس را بغل کرد ، چشم های عباس بوسید سفارش حسین را به عباس کرد دستهای حسین در دستهای عباس گذاشت ، عباسم مبادا حسین را تنها بگذاری ، پسرم هنگامی که روز عاشورا شد وارد شریعه شدی مبادا آب بیاشامی و برادرت تشنه باشد .
آری اینجا علی سفارش حسین را به عباس کرد ، آن شبی که فاطمه از دنیا می رفت سفارش حسین را به علی کرد .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بعضی نقل کرده‌اند: امام علی علیه السلام ساعاتی قبل از شهادت به حسن و حسین علیه السلام چنین وصیت کرد: پس از آنکه از دنیا رفتم، مرا در میان تابوت بگذارید، سپس از خانه بیرون آورید عقب تابوت را بگیرید ولی جلو تابوت خود به خود حمل می‌شود، مرا به سرزمین غَرِیَ ( نجف ) حرکت دهید، در آنجا سنگ سفید بسیار درخشانی می‌بینید، همانجا را حفر کنید، لوحی می‌بینید، آن را بردارید و مرا در آنجا دفن کنید.
پس از آنکه آنحضرت اواخر شب 21 رمضان به شهادت رسید جنازة او را امام حسن علیه السلام با کمک برادران غسل داد، و حنوط و کفن نموده و نماز خواندند و سپس در میان تابوت گذاشتند، دنبال تابوت را بلند کرده، جلو تابوت خود بلند شد و حسن و حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر و محمد حنفیه ( همین چهار نفر ) شبانه جنازه را به سرزمین نجف آوردند،

ناگهان در آنجا سنگ سفید درخشانی یافتند، آن را از جا کندند، ناگهان لوحی پیدا شد که در آن نوشته بود: « این قبری است که نوح علیه السلام آن را برای علی بن ابیطالب علیهما السلام ذخیره کرده است» جنازه را همانجا به خاک سپردند و زمین قبر را هموار ساخته و به کوفه بازگشتند».
و از امام صادق علیه السلام روایت شده که امیر مؤمنان علیه السلام به امام حسن علیه السلام فرمود:
برای من چهار قبر در چهار محل حفر کن: 1ـ در مسجد کوفه 2ـ در رحبه ( صحن مسجد یا میدان کوفه 3ـ نجف 4ـ در خانه جُعدة بن هُبیره، تا کسی به قبر من اطلاع نیابد.
این وصیت برای آن بود که قبر مقدس آن حضرت از دستبرد و نبش و اهانت دشمنان کینه توز علی علیه السلام محفوظ بماند.
جنازة آن حضرت را شبانه به طور مخفی، چهار نفر ( حسن، حسین، محمد حنفیه و عبدالله بن جعفر ) برداشتند و به خاک سپردند، و طبق بعضی از روایات، قبر آن حضرت تا زمان امام صادق علیه السلام و به قولی تا زمان‌ هارون الرشید مکتوم بود.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ابو جعفر ، امام باقر علیه السلام فرمودند :
(( شبی که علی به شهادت رسیدند ، هیچ سنگی از روی زمین برداشته نشد ، مگر آن که زیر آن ، خون تازه بود و این امر تا صبح ادامه داشت ؛ و هم چنین بود شبی که هارون ، برادر موسی از دنیا رفت و شبی که یوشع بن نون کشته شد و شبی که عیسی بن مریم به آسمان برده شد ، و همین گونه خواهد بود شبی که حسین به شهادت می رسد . ))
امام صادق علیه السلام فرمودند :
(( هنگامی که امیر المومنین به شهادت رسیدند ، زیر هر سنگی که برداشته می شد ، خون تازه بود . ))

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بعد ضربت خوردن، امیر المؤمنین (ع) درون بستر گاهی از حال می رفت و گاهی به هوش می آمد.
مردم! اگر می خواهید امشب قرآن به سر بگیرید و این ذکر «بفاطمهٍ» را بگویید، موقعی بگویید که علی (ع) بی هوش باشد. امشب مراعات حال امیرالمؤمنین (ع) را بکنید

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آقا جان امشب شب قدر و شب ضربت خوردن علیّ مظلومه، امشب شب بی بابا شدن شیعه ست، امشب می دونم شما توی خونه ی امیرالمؤمنین کنار بچه های امیرالمؤمنین قرآن به سر می گیرید، آقا جان یه دعایی هم به حال من بیچاره ی بی نوا بکنید.
آقا خیلی گناهان من بین من و شما فاصله انداخته، امشب شما واسطه ی بین من و خدا باشید که خدا توفیق ترک گناه رو به من رو سیاه بده.
امشب روضه ی امیرالمؤمنین رو اینطور می خوام برای شما بگم: سحر نوزده ماه رمضان امیرالمؤمنین که می خواست به سمت مسجد حرکت کند، مرغابی ها بر سر راه آن حضرت فریاد می کردند و آن حضرت را از مسجد رفتن منع می کردند.
هنگامی که علی به در خانه رسید، حمیان یا کمربند آن حضرت به دستگیره در گیر کرد و افتاد، حضرت آنرا را برداشت و به کمرش بست، همه ی عالم و آدم از علی می خواهند که امشب به مسجد نرود، مگر چه خبر است در مسجد؛ چند رکعت نماز گزارد و مدتی مشغول تعقیبات بود، سپس برخاست و دو رکعت نماز خواند و به بالای مأذنه مسجد رفت و شروع کرد به اذان گفتن: الله اکبر الله اکبر ...
ابن مجلم ملعون در تمام شب بیدار مانده بود و در این امر عظیم که اراده کرده بود، تفکر می کرد؛ در میان شب قطامه به نزد او آمد و گفت: کسی که چنین اراده ای دارد؛ خواب بر اوحرام است برخیز و علی را به قتل برسان. و مراد خود را از آن حاصل گردان.
در تمام شب ابن ملجم با شبیب و وردان در مسجد بودند و انتظار آن حضرت را می کشیدند، چون حضرت از اذان فارغ شد و پایین آمد و مشغول تسبیح و تقدیس حق تعالی بود به صحن آمد و افراد خواب را بیدار می کرد برای نماز تا این که به ابن مجلم رسید، دید که او بر رو خوابیده است. فرمود : برخیز از خواب برای نماز و این گونه مخواب که خواب شیطان است.
سپس فرمود: قصدی در خاطر داری که نزدیک است از آن آسمان ها و زمین از هم پاشیده شود و کوه ها سرنگون گردد و اگر بخواهم می توانم خبر دهم که در زیر جامه چه داری، واز آن در گذشت و به نزدیک محراب رسید و مشغول نماز شد و رکوع و سجود را بسیار طول داد چنان که عادت او بود.
سپس آن ملعون نزدیک ستونی که حضرت نماز می گزارد ایستاد، چون حضرت سر از سجده ی اول برداشت آن ملعون ضربتی بر سر امیرالمؤمنین زد درست در جای ضربت عمربن عبدود فرود آمد و پیشانی حضرت را شکافت.
حضرت فرمودند: بسم الله و بالله و علی مله رسول الله. سپس گفت: فزت و رب الکعبه. چون اهل مسجد صدای حضرت را شنیدند؛ همه به سوی محراب دویدند چون شمشیر را زهر داده بود، زهر در سر مبارک حضرت راه پیدا کرده بود ...
کاش می شد ...
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بعضی از مقاتل نقل کرده اند: حضرت علی علیه السلام در شب 21 ماه رمضان سال چهلم هجری حضرت ابالفضل علیه السلام را در آغوش گرفت و به سینه چسباند و فرمود: پسرم به زودی در روز قیامت بوسیله ی تو چشمم روشن می گردد. آن گاه فرمود: ولدی اذا کان یوم عاشورا و دخلت المشرعه ایاک ان تشرب الماء و اخوک الحسین عطشانا.
یعنی: پسرم هنگامی که روز عاشورا فرا رسید و بر شریعه وارد شدی، مبادا آب بیاشامی در حالی که برادرت حسین تشنه باشد.
همه فکر می کنند که قاتل امیرالمؤمنین تیغ ابن ملجمه. نه شاعری خوش ذوق خیلی قشنگ این مطلب رو گفته:
نه او را تیغ آن ملجم اثر بود
علی را قاتلی از پیشتر بود
آی مردم شما فکر نکنید قاتل علی شمشیر ابن ملجم بوده. پس چی قاتل علی بوده؟
علی صد بار در هر روز می مرد
به پیش چشمش آخر میخ در بود
قاتل علی میخ در خونه بود که جلوی چشمش بود و هر موقع که اونو می دید یاد یار پهلو شکسته اش می افتاد ...
امیرالمؤمنین در بستر شهادت به فرزندان خود گفت: زود باشید که فتنه ها از هر جانب بر شما روی آورند و منافقان کینه های دیرین خود را از شما طلب نمایند. پس بر شما باد به صبر که عاقبت صبر نیکوست. پس رو بر حسنین کرد و فرمود: بعد از این به خصوص بر شما فتنه های بسیاری واقع خواهد شد از جهت های مختلف، پس صبر کنید تا خدا بین شما و دشمنان شما حکم کند. همانا او بهترین حکم کنندگان است. پس رو کرد به امام حسین و فرمود: ای ابوعبدالله تو شهید این امت هستی. پس بر تو باد به تقوی و صبر بر بلا ... یا امیرالمؤمنین کجا بودی کربلا ؛ چقدر امام حسین باید صبر می کرذ وقتی توی کربلا هنوز زنده بود داغ علی اکبر، علی اصغر، عباس، قاسم ... وقتی که هم سرش بر نیزه بود دید رقیه اش توی خرابه

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

علی علیه السلام خیلی غریب بود. چون کسی را نداشت که با او درد دل کند. هم صحبتی نداشت. کسی را نداشت، درد دل های او را بفهمد. لذا سرش را درون چاه می برد و درد دل هایش را با چاه می گفت. اکنون از شما می پرسم، الان امام شما صحبت ها و درد دل هایش را با چه کسی در میان می گذارد؟ امام زمان شما سر در درون کدام چاه می برد؟! پرونده ی اعمال شیعیان را که می خواند چه حالی پیدا می کند؟ اگر امیرالمؤمنین علیه السلام 25-30 سال خار در چشم و استخوان در گلو بود اما امام زمان شما الان هزار و چند سال است که خار در چشم و استخوان در گلو دارد و صبر می کند؟!

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شب قدر است مولا جان کجایی؟!
چرا از جمع عشاقت جدایی؟!
سر از بالین عشقت بر ندارم
به دیدارم بیایی یا نیایی
آقا جان خیلی دلم برای شما تنگ شده است؛ اما این بار معاصب من باعث جدایی من از شما شده. آقا بیا و به این جدایی پایان بده.
چون روح مطهر امیرالمؤمنین از بدنش مفارقت نمود، از خانه ی حضرت صدای شیون و ناله بلند شد مانند آن روزی که حضرت رسول از دنیا رفته بودند چون شب تاریک شد و آفاق آسمان متغیر شد و زمین لرزید و صداهای تسبیح و تقدیس از میان هوا به گوش مردم می رسید. می دانستند که صداهای ملائکه است. صدای گریه و نوحه و مرثیه ی جنیان را می شنیدند.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امشب اگر حضرت فاطمه (ع) می بود، نمی گذاشت علی (ع) به مسجد برود. چون یک بار دیگر هم عده ای گریبان علی (ع) را محکم گرفته بودند و از خانه بیرون می کشیدند، در حالی که پیراهنش را در جلو گردنش جمع کرده بودند، کشان کشان به سوی مسجد می بردند. آنجا حضرت زهرا (ع) مانع شد دست به کمربند امیر المؤمنین (ع) انداخت. نمی گذارم علی (ع) را ببرید. اما یک وقت دیدند، تازیانه ی قنفذ بالا رفت و بر دستان حضرت فرود آمد. «فماتت حین ماتت و انّ فی عضدها مثل الدّملج من ضربته» وقتی که فاطمه (ع) بر اثر آن ضربت (پس از مدتی) از دنیا رفت، آثار شدید آن تازیانه (مانند بازوبند و دست بند) در بازوی زهرا (ع) نمایان بود .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

حضرت زهرا سلام الله وارد مسجد کوفه شد. دید شمشیر روی سر علی گرفته اند. می خواهند، به زور بیعت بگیرند، فرمود: علی را رها کنید، و گرنه پیراهن پیامبر (ص) را به سرم می افکنم و در درگاه خدا ناله می زنم و نفرینتان می کنم. سلمان می گوید: به خدا سوگند، دیدم ستون های مسجد رسول خدا (ص) از زمین جدا شد که اگر کسی می خواست می توانست از زیر آن عبور کند. عرض می کنم، بی بی جان! یک شمشیر برهنه دیدی روی سر امیرالمؤمنین (ع)، این طور بی تاب شدی، چه می کردی اگر می دیدی آن لحظه ای را که شمشیر ابن ملجم بالا رفت و به شدت بر فرق امیر المؤمنین (ع) فرود آمد.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امام حسین علیه السلام می فرمایند : وقتی نماز عشا را خواندیم ، جلوی تابوت بلند شد و به حرکت درآمد و ما ( که عقب تابوت را گرفته بودیم ) به دنبال آن می رفتیم ؛ تا وارد غری شدیم و به قبری رسیدیم که امیرالمومنین توصیف می کردند .
ما صدای به هم خوردن بال های گروه بسیاری از فرشتگان ، و جیغ و داد ، و غوغا و فریاد می شنیدیم ؛ پس تابوت را بر زمین نهادیم و بر امیرالمومنین نماز خواندیم ، همان گونه که آن حضرت برای ما توصیف نموده بودند ؛ و درون قبر رفتیم و ایشان را در قبر به پهلو خواباندیم و خشت ها را بر روی قبر چیدیم .
وقتی امام حسن و امام حسین علیها السلام و دیگر اصحاب ، بدن علی علیه السلام را در بستر خاک گذاشتند ، از کنار چنان شخص عزیز و بزرگی بازمی گشتند که تا ابد همانند او یافت نخواهد شد ؛ پرورش یافته دامان محمد صلی الله علیه و آله ؛ و رازدار و محرم اسرار او ؛ و بر دوش گیرنده مشعل هدایتش ؛ و همتا و همسر دختر او که سرور زنان عالم بود .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شب شهادت علی (ع) زینب کبری (س) خیلی گریه کرد. خیلی سوخت، ولی دیگر مثل کربلا دنبال بچه های گم شده نمی گشت. اشک می ریخت، ولی نمی گفت فلان نازدانه ام کجاست؟ برای بابا عزاداری می کرد، ولی مثل کربلا درون خیمه ی نیم سوخته آتش گرفته رفت و آمد نمی کرد.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بچه هاییم علی (ع) هر جا می رفتند، جای خالی امیر المؤمنین (ع) را حس می کرند. دیگر علی (ع) نه در محراب است و نه بر روی منبر، نه در خانه است و نه در نخلستان ها. خانه و محراب منبر را خلی می دیدند و اشک می ریختند. اما جانم به قربان آن نازدانه های اباعبدالله (ع). یا امیر المؤمنین! اینها اگر جای خالی شما را می دیدند و گریه می کرند، ولی دیگر بدن قطعه قطعه ندیدند. طشت و سر بریده و چوب خیزران ندیدند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

هنگام سحر بود که امام (ع) ، حضرت رسول(ص) را در خواب دیدند و پس از خواب فرمودند : (( در این هنگام نشسته بودم که به خواب رفتم و حضرت رسول را دیدم که به نزد من آمدند و من نزد ایشان ، از جور و ستم این امت شکایت کردم . ))
آن حضرت فرمودند : آن ها را نفرین کن .
گفتم : (( خدایا ! به جای آنان ، نیکوتر از آن ها را نصیب من کن ! و به آنها نیز به جای من ، فرد بدی را عطا کن . ))
ام کلثوم نیز می گوید : من با ایشان بودم که فرزندان و خانواده خود را خواستند و به آنان فرمودند: در این ماه مرا از دست خواهید داد ؛ امشب خوابی عظیم دیدم که می خواهم آن را برای شما بگویم .
آن ها عرض کردند : آن خواب کدام است ؟
امیر المومنین (ع) فرمودند : در این ساعات رسول خدا را در خواب دیدم که به من می فرمودند : (( ای ابوالحسن ! همانا ، تو به زودی نزد ما خواهی آمد و شقی ترین امت به نزد تو خواهد آمد و محاسن تو را از خون سرت رنگین خواهد نمود ؛ و به خدا سوگند ! من به دیدار تو ، بسیار مشتاقم و همانا ، تو در دهه آخر ماه رمضان ، به نزد ما خواهی آمد . زود به سوی ما بیا که آنچه نزد ماست ، برای تو بهتر و باقی تر است . ))
هنگامی که اهل خانه ، این سخنان جان فرسای ایشان را شنیدند ، همه اشک ریختند و به سختی گریستند و فریاد و ضجه زدند و صدا به گریه بلند کردند .
آن حضرت ، آنها را قسم دادند که ساکت شوید ؛ وقتی ساکت شدند ، آنها را به خوبی ها ، سفارش کردند و از بدی ها نهی نمودند . ))

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ام کلثوم می گوید : وقتی آن حضرت در اتاق را گشودند و به صحن خانه آمدند ، چند مرغابی که برای برادرم حسین هدیه آورده بودند ، سر راه ایشان آمدند و بال های خود را گشودند و مقابل روی او فریاد زدند ( و پایین لباس او را گرفتند ) .
حضرت فرمودند :
(( لا اله الا الله ( دعوهن فانهن ) صوارخ تتبعها نوائح ؛ و فی غداه غد یظهر القضاء . ))
(( آنها را به حال خود بگذارید ؛ اینان فریاد کنندگانی هستند که از پی آنها ، نوحه کنندگانی خواهند بود .
فردا بامداد ، قضای الهی پدیدار خواهد گشت . ))
امام حسن علیه السلام عرض کردند : این چه فال بدی است که شما می زنید ؟
آن حضرت فرمودند : (( هیچ یک از ما اهل بیت ، فال بد نمی زنیم و فال بد نیز در آنها اثر نمی کند ولکن سخن حقی بود که بر زبانم آمد . ))
ای دخترم ! تو را به حق خودم بر تو سوگند می دهم ! که این مرغابی ها را آزاد بگذاری ؛ زیرا آنها تعدادی حیوان بی زبانند که وقتی گرسنه و تشنه می شوند ، نمی توانند سخنی بگویند و تو آنها را نزد خود نگه داشته ای ؛ پس آنها را آب و غذا بده یا رها کن تا از گیاهان زمین بخورند . ))

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

باری ، آن شب به پایان رسید و علی (ع) در تاریکی سحر ، برای ادای نماز صبح ، به سوی مسجد حرکت کردند .
هنگامی که آن حضرت به در خانه رسیدند و آن را گشودند و خواستند از خانه بیرون بروند ، قلاب در به کمر ایشان گیر کرد وکمربندشان باز شد و به زمین افتاد ؛ پس آن را از زمین برداشتند و به کمر خود بستند و این چند بیت شعر را خواندند :
اشدد حیازیمک للموت
فان الموت لاقیک
و لا تجزع من الموت
اذا حل بوادیک
و لا تغتر بالدهر
و ان کان یواتیکا
کما اضحکک الدهر
کذالک الدهر یبکیکا
(( کمر خود را برای مرگ ، محکم ببند که همانا مرگ ، تو را ملاقات خواهد کرد .
و هنگامی که مرگ ، به محله تو رسید ، از آن جزع نکن .
به دنیا مغرور مشو ، هر چند تو را موافقت نماید .
زیرا آنگونه که تو را خندان نموده است ، به گریه نیز در خواهد آورد . ))
سپس فرمودند :
(( خداوندا ! مرگ را برای ما مبارک گردان .
خداوندا ! لقای خود را برای من مبارک گردان . ))
ام کلثوم می گوید : و من که در پی او می رفتم ، وقتی سخنان او را شنیدم ، گفتم : واغوثاه ! یا ابتاه ! شما را می بینم که تمام امشب ، به ما خبر مرگ خود را می دهید .
امام فرمودند : (( ای دختر! این خبر مرگ نیست ؛ بلکه اینها دلالت ها و علامت های مرگ است که از پی یکدیگر ظاهر می شوند . ))
و پس از آن ، دیگر جوابی به من ندادند و در را گشودند و بیرون رفتند .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ابن ملجم ، شب در بستر ، پهلو به پهلو شده و غلت می زد و برای خود شعر می خواند و در تشویش بود و پیوسته در فکر و اندیشه به سر می برد و بر حال خود می اندیشید و نمی دانست چه کند ؛ یک بار خود را سرزنش می کرد و به توبیخ آن می پرداخت و از عاقبت کار خویش بیم می داد و تصمیم می گرفت که از قصد خود صرف نظر کند و یک بار قطام و حسن جمال ، و مال بسیار او را به یاد می آورد و به او میل می کرد ؛ و در آن حال ، شبیب نیز با او بود .
در میان شب ، قطام نزد ابن ملجم آمد و برای او و شبیب بادام و گردو فراهم کرد و به آنها شراب داد .
آن شب ابن ملجم و شبیب ، و وردان که به آنها ملحق شده بود ، در خانه قطام شراب خوردند و همگی مست و خراب شدند ؛ و شبیب به خواب رفت و ابن ملجم مشغول لذت بردن و کام جویی از قطام شد .
قطام ، با ابن ملجم هم بستر شد و به او گفت : کسی که چنین اراده ای دارد نمی خوابد .
ابن ملجم گفت : به خدا سوگند ! او را در این ساعات برای تو خواهم کشت .
قطام گفت : برخیز ، علی را به قتل برسان و شاد و مسرور به سوی من برگرد و مراد خود را از من بگیر که همانا من منتظر تو هستم .
آن ملعون گفت : میدانم ، علی را می کشم و به نزد تو برمی گردم در حالی که غمگین و بدبخت شده و همه چیز خود را از دست داده ام و چشمانم ، از اندوه و غم شعله ور شده است .
من پیش از این ، از علی شنیدم که می گفت : رسول خدا فرمودند : (( پیش از این ، بدبخت ترین مردم ، قدار بن سالف بود که ناقه صالح را پی کرد و بدبخت ترین آیندگان ، کشنده علی بن ابیطالب خواهد بود )) ؛ و من می ترسم آن کس باشم .
قطام به او گفت : برخیز و او را به قتل برسان ؛ آنگاه برگرد که من منتظر بازگشت تو هستم .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 ( قطام به محل اعتکاف خود بازگشت ) و ابن ملجم نیز با شمشیر زهرآلود خود ، به همراه دوستش شبیب ، به مسجد جامع کوفه رفت و وردان نیز با آنها بود ؛ آنگاه ، به نزد قطام که در مسجد ( و نزدیک قبله ) معتکف بود ، رفتند و او سینه های آنان را با دستمال حریر - این دستمال ها از ابریشم چند لایه ضخیم بود تا مانند زره ، آنها را از ضربت خوردن محافظت نماید - بست .
آن سه نیز ، شمشیر های خود را به دست گرفتند و باقی ماند شب را با کسانی که در مسجد مانده بودند گذراندند و در مقابل یکی از درهای مسجد که معروف به (( باب السده )) بود – و امیر المومنین علیه السلام ، برای نماز ، از آن در وارد می شدند – به کمین نشستند .
ابن ملجم به آنها گفت : امشب آن شبی است که من و دو رفیقم ( برک و عبدالله ) با هم وعده کرده بودیم که هر یک از ما ، طرف خود را به هم برساند .
ابن ملجم ، تمام شب را بیدار بود ( و در کار عظیمی که اراده کرده بود تفکر میداد و بر قتل علی علیه السلام ترغیب و تشویق می نمود و اشعث بن قیس نیز که رییس قبیله کنده بود ، بر دل و جرات او می افزود و بر قتل علی علیه السلام ترغیب می کرد و در این رابطه با او سخن می گفت.
پیش از این ، ابن ملجم و یاران او ، موضوع قتل امیر المومنین علیه السلام را با اشعث بن قیس نیز در میان گذاشته بودند و او با آنها موافقت نموده بود ؛ به همین خاطر ، برای یاری آنها و اجرای آن چه تصمیم گرفته بودند ، آن شب - یعنی شب نوزدهم ماه رمضان – در مسجد بود تا بتواند نقش خود را ایفا نماید .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ابن ملجم – لعنه الله علیه – صبر کرد تا امیرالمومنین علیه السلام مشغول نماز شدند ؛ سپس در حالی که آن حضرت در رکعت اول نماز بوده و رکوع کرده بودند و سر از سجده اول برمی داشتند ، شمشیر زهر آلود خود را بلند کرد و ضربتی بر فرق مبارک ایشان زد .
از قضاء ، این ضربت بر همان جایی اجابت کرد که در گذشته عمرو بن بدود – در جنگ خندق – بر آن جا ضربتی وارد کرده بود .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۱)

۲۵ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۵۰ بیتاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
سایت بسیارعالی استتتتتتتتتتتتتتت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.