ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

۲۴۶ مطلب با موضوع «**********متفرقه**********» ثبت شده است


غم عشق است که آتش زده بر بنیادم               تا که در راه محبت بدهد بر بادم

من ملک بودم و فردوس نه آمد یادم               که من از روز ازل اهل حسین آبادم

منم آن رود که جز جانب دریا نروم

بر  دری غیر در خانه ی مولا نروم

 

ما که بر صاحب این عشق ارادت داریم                    ما که انگیزه ی بر گشت به فطرت داریم

یک نفس تا به خدا بُعد مسافت داریم                           باز هم در سرمان شور زیارت داریم

هرکه دارد سر همراهی ما بسم الله

هر که دارد هوس کرب بلا بسم الله


جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


در ملک ری شکوه خدایی بزرگوار                 زرتشت این قبیله شمایی بزرگوار

بر بخت ما همیشه عرب غبطه می خورد                   داماد خانواده مایی بزرگوار

@@@

آبروی حسین به کهکشان می ارزد                یک موی حسین بر دو جهان می ارزد

گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست                 گفتا که حسین بیش از آن می ارزد

@@@


جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


آقا به پیام سالتان می نازیم

لب تر بکنی ما سر و جان می بازیم

در عرصه اقتصادی و سیاسی

با امر شما حماسه ها می سازیم

@@@

ما باغ پر از گلاب یاسی داریم

و چادر خاکی حماسی داریم

سالی که نکوست از بهارش پیداست

امسال حماسه ای سیاسی داریم

@@@


جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


گل باغ جنان بودیم و رفتیم               پیمبر را نشان بودیم و رفتیم

مدینه ای تمام خاطراتم!                     (اگر بار گران بودیم و رفتیم)

@@@

خدایا هم علیمی هم خبیری          پذیرفتم هر آن چه می پذیری

برای ما شهادت بوده عادت               ولی ای وای از داغ اسیری

@@@


جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید






عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


ای علمدار سپه در دلِ شب بار ببند               محمل پردگیان دوز ز اغیار ببند

همه ی اهل حرم را به حرم کن احضار               کودکان را به محبت دلِ شب کن بیدار

این خداحافظی آخر ما با زهراست                 بعد از این وعده ی ما با همگان کرب و بلاست

خواهر انگار همین جاست طواف من و تو           قبر گمگشته ی زهراست مطاف من و تو

مادرا می برم از کوچه پریشانی را                   می برم همره خود این همه قربانی را

مشکل قافله را وا بگذارید به من                    گریه ی دخترکم را بسپارید به من

شیرخوارم که شده کودک هجده روزه                گردنش حرز ببندید ولی از بوسه

ای سپه دار، سپه را کمک از امشب کن             با علی اکبر من همرهیِ زینب کن

از همین اول راه آب بنوشان به همه                 زینبم جامه ی بسیار بپوشان به همه

همه ی لشگر عشق است غلامت زینب              زانوی اکبر لیلاست رکابت زینب

بعد از این کاش که بی یار نگردی خواهر

کاش بی قافله سالار نگردی خواهر


جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت
عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

صفای زندگیم آیه های قرآنت                        بیا به ما برکت ده به برکت نانت
تویی که کعبه به دور سر تو می گردد          رسول آینه ها! هستی ام به قربانت
کسی که عطر گدایت بر مشامش خورد          چنان اُویس قرن می شود پریشانت
تویی که ماه بود مُهر جانماز شبت                     تویی که حضرت حیدر شده مسلمانت
شبی بیا و مرا زائر حریمت کن                             چرا که عطر خدا می وزد ز ایوانت
اگر که خاک کف پای توست عرض و سما            بهشت شاخه یاسی است کنج گلدانت
تویی که در حرم چشم هات معلوم است                که خاک پای علی بوده است سلمانت
بیا و آتش جان مرا گلستان کن
بیا به حق حسینت مرا مسلمان کن

همیشه سفره لطفت به عالمی وا بود                  حرای خانه تو جانماز زهرا بود
تویی که وقت نماز جماعتت هر شب         همیشه در صف اول یقین مسیحا بود
مرا به خاک درت نوکری ست اربابی           چرا که خاک درت کوه طور موسی بود
همیشه دور و بر خانه بهشتی تو                 یکی دو تا نه، هزاران فرشته پیدا بود
کسی که از در این خانه رهگذر می شد                ندیده روی تو را بدتر از زلیخا بود
در آن حوالی گرم حجاز هم تنها                        دل تو بود که همواره مثل دریا بود
کسی که پشت سرت حامی رسالت بود           نوشته اند که تنها علی اعلا بود
علی کنار تو بود و تو هم کنار علی
و فاطمه همه جا بود ذوالفقار علی  

تو از نخست برایم پیامبر بودی                           در آسمان خدا برترین قمر بودی
تکامل همه ادیان به دست های تو بود            چرا که پیش خدا بهترین بشر بودی
پیمبران همه هم رأی بوده اند این که                  تو از تمامی آنها رسول تر بودی
ندیده ام که کسی هم تراز تو باشد                  تو از ولادتت آقا ز خلق سر بودی
پیمبریِ تو از اولش مشخص بود                       امین مردم و همواره معتبر بودی
پیمبران همه شاگرد مکتبت هستند
و عالمی همه مدیون زینبت هستند

پیامبر شده ای که برای تو باشیم                    همیشه تا به ابد مبتلای تو باشیم
تو گرم ذات خدا باش تا که ماها هم...          ...غلام و نوکر خلوت سرای تو باشیم
بیا کرم کن و کاری کن این که تا آخر                         کنار خانه زهرا گدای تو باشیم
ببند گردن ما را به پای سلمانت                      که تا همیشه به زیر لوای تو باشیم
چه می شود که اویس قرن شویم و شبی          کنار صحن حسینت فدای تو باشیم
چه می شود که شبیه ابوذر و مقداد                   بلالمان بکنی تا عصای تو باشیم
چه می شود که شبیه ملائکه هر شب          دخیل رشته ای از آن عبای تو باشیم
مرا شبیه غلامان خود معطر کن
عنایتی کن و من را غلام حیدر کن

قرار بود چهل روز در حرا باشد                      و از تمامی خلق خدا جدا باشد
قرار بود که او باشد و خدا باشد                  خدا معلم و شاگرد، مصطفی باشد
کسی اجازه ندارد به این حریم آید           به غیر یک نفر آن هم که مرتضی باشد
خدا به غیر نبی معتکف نمی خواهد        مقام هر کسی این نیست با خدا باشد
همان که کل بشر ریزه خوار خادم اوست          همان که خاک درش مُهر انبیا باشد
همان که فاطمه اش افتخار قرآن است        کسی ندیده، چنین دختری کجا باشد
تمام حاجت این عبد رو سیاه این است           چنین شبی حرم مشهد الرضا باشد
برات نوکریش را ابالحسن بدهد                          کبوترانه شب جمعه کربلا باشد
بیا و عیدی من را بده به چشم ترم
بگیر دست مرا و به کربلا ببرم


جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


آقا بیا که روضه ی موسی بن جعفر است

چشمانمان ز داغ مصیباتشان تر است

جامه سیاه بر تن و بر جان شرار آه

دل ها به یاد غصۀ او پر ز آذر است

افتاده است بی کس و تنها، غریب وار

مردی که با تمامی خلقت برابر است

مرثیه خوان حضرت کاظم، خود خداست

بانی روضه، حضرت زهرای اطهر است

زندان نگو، که گرم مناجات با خداست

غار حرای حضرت موسی بن جعفر است

از تازیانه خوردن حضرت نگو دگر

ارثیه ای رسیده به ایشان ز مادر است

باشد همیشه ورد زبانم به هر نفس

لعنت به آن یهودی بی دین که کافر است

ای من فدای شال عزای شما شوم

آقا بیا که روضۀ موسی بن جعفر است

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


چون موج به هر کرانه می خوردی تو

بس طعنه از این زمانه می خوردی تو

از دست عدو به جرم حق خواهی و عشق

چون فاطمه تازیانه می خوردی تو


جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


چه عالمی ست عالم باب الحوائجی

با توست نورِ اعظم باب الحوائجی

مهر تو است حلقۀ وصل خدا و خلق

داری به دست خاتم باب الحوائجی

در عرش و فرش واسطۀ فیض و رحمتی

بر دوش توست پرچم باب الحوائجی

در آستانۀ تو کسی نا امید نیست

آقا برای ما همه باب الحوائجی

بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو

در رستخیز واهمه باب الحوائجی

دیوانۀ سخای ابا الفضلی توام

مانند ماه علقمه باب الحوائجی

صحن و سرات غرق گل یاس می شود

وقتی که میهمان تو عباس می شود  


جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


هر که یک دفعه سر این سفره مهمان می شود

مور هم باشد اگر روزی سلیمان می شود

سر به زیر انداختن ذاتش توسل کردن است

دردهای این حرم ناگفته درمان می شود

این کریمان لطفشان هر چند آماده ست، لیک

نام مادر که وسط باشد دو چندان می شود

ما پدر را خواستیم و از پسر خیرش رسید

در رجب ها کاظمین ما خراسان می شود

ظاهراً عین امامی، باطناً پیغمبری

هر که می بیند تو را، از تو مسلمان می شود

نسل موساییِ تو طبع مسیحا داشتند

یک نفر از آن همه پیر جماران می شود

این دلِ ما سینه ی ما، نه بگو اصلاً بهشت

هر کجا موسی ابن جعفر نیست زندان می شود

نیستم آهو ولی سگ هم به دردی می خورد

لااقل یک گوشه از صحنت نگهبان می شود


جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


گفتند که خورشیدتان از آسمان کم شد

آن صبح تلخی که خبر آمد محرم شد

آن صبح تلخی که گلوها صوت قرآن داشت

در کوچه ها ظهر محرم ها مجسم شد

پیراهن مشکی به تن هامان چه می آمد

آن روز ها که بر سر ما خاک عالم شد

دیدم پدر فریاد می زد نالۀ خود را

و مادرم دل مویه هایش کم کمک بم شد

دیدم که روی دست مردم آسمان می رفت

دیدم که مرگ آرزوهامان مسلم شد

هر روزنامه شرحی از داغش به ما می داد

داغی که بر دل هایمان دیگر متمم شد

از کودکی تا حال من لبخند او جاری ست

مردی که رفت و عکس او در قاب خاتم شد


جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


اعتراف دشمنان به فضایل امام موسی کاظم(ع)

ثوبانى گفت: موسى بن جعفر علیه السّلام چهارده پانزده سال هر روز از سفیدى آفتاب تا هنگام ظهر به سجده میرفت. گاهى از اوقات هارون روى پشت بامى میرفت که درون زندان را از آن بالا میدید موسى بن جعفر را در حال سجده می دید. روزى به ربیع گفت: این جامه‏اى که هر روز میان زندان افتاده چیست؟ گفت: یا امیر المؤمنین جامه نیست او موسى بن جعفر(ع) است در حال سجده هر روز از طلوع آفتاب تا ظهر سر به سجده می گذارد. هارون گفت: او واقعا از راهب‏هاى بنى هاشم است. ربیع گفت: چرا پس این قدر به او سخت گرفته‏اى. هارون گفت افسوس که چاره ندارم


جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


صلوات بر حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام

سیّد جلیل علىّ بن طاوس در مصباح الزّائر در یکى از زیارات حضرت موسى بن جعفر علیه السلام این صلوات را بر آن حضرت که محتوى است بر شمّه اى از فضائل و مناقب و عبادت و مصائب آن جناب نقل کرده البّته زائر از فیض خواندن آن خود را محروم نکند:

 

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلى موُسَى بْنِ جَعْفَرٍ

خدایا درود فرست بر محمد و خاندانش و درود فرست بر موسى بن جعفر

وَصِىِّ الاَْبْرارِ وَاِمامِ الاَْخْیارِ وَ عَیْبَةِ الاَْنْوارِ وَ وارِثِ السَّکینَةِ

وصى آقایان نیکوکار و پیشواى خوبان و گنجینه انوار و وارث آرامش

وَالْوَقارِ وَ الْحِکَمِ وَالاْثارِ الَّذى کانَ یُحْیِى اللَّیْلَ بِالسَّهَرِ اِلَى

و وقار و فرزانگى و آثار (و نشانه ها) آن بزرگوارى که شب زنده دار و بیدار بود تا هنگام

السَّحَرِ بِمُواصَلَةِ الاِْسْتِغْفارِ حَلیفِ السَّجْدَةِ الطَّویلَةِ وَالدُّموُعِ

سحر و پیوسته مشغول استغفار بود، همدم و رفیق سجده هاى طولانى و اشکهاى

الْغَزیرَةِ وَالْمُناجاتِ الْکَثیرَةِ وَالضَّراعاتِ الْمُتَّصِلَةِ وَ مَقَرِّ النُّهى

ریزان و مناجات بسیار و زارى و ناله پیوسته بود، و هم او مقر عقل و خرد

وَالْعَدْلِ وَالْخَیْرِ وَالْفَضْلِ وَالنَّدى وَالْبَذْلِ وَمَاءْ لَفِ الْبَلْوى وَالصَّبْرِ

و عدالت و نیکى و فضیلت و بخشش و جود و عطا بود و نیز آن حضرت خوگرفته بود به بلا و شکیبائى

وَ الْمُضْطَهَدِ بِالظُّلْمِ وَالْمَقْبوُرِ بِالْجَوْرِ وَالْمُعَذَّبِ فى قَعْرِ السُّجوُنِ

و پایمال ظلم و ستم گشت و به ظلم و جور در قبر رفت و در سیاه چالهاى زندان

وَظُلَمِ الْمَطامیرِ ذِى السّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیوُدِ وَالْجَِنازَةِ

وسلولهاى تاریک تحت شکنجه و عذاب بود آن بزرگوارى که ساق پایش از فشار حلقه هاى کُند و زنجیر شکسته و خرد شد و صاحب آن

الْمُنادى عَلَیْها بِذُلِّ الاِْسْتِخْفافِ وَ الْوارِدِ عَلى جَدِّهِ الْمُصْطَفى

جنازه مقدسى که جلوش جار مى زدند با کمار خوارى و سبکى و آنکه درآمد بر جدش مصطفى

 

وَاَبیهِ الْمُرْتَضى وَاُمِّهِ سَیِّدَةِ النِّسآءِ بِاِرْثٍ مَغْضُوبٍ وَ وَِلاَّءٍ

و پدرش (على ) مرتضى و مادرش بانوى زنان در حالى که ارثش به یغما رفته و حکومتش ربوده شده

مَسْلوُبٍ وَاَمْرٍ مَغْلوُبٍ وَدَمٍ مَطْلوُبٍ وَسَمٍّ مَشْروُبٍ اَللّهُمَّ وَ کَما

و در کار خود مغلوب دشمنان گشته ، و دشمن ریختن خونش را مى خواست با زهرى که به او خورانیدند خدایا چنانچه

صَبَرَ عَلى غَلیظِ الِْمحَنِ وَتَجَرَّعَ غُصَصَ الْکُرَبِ وَاسْتَسْلَمَ لِرِضاکَ

او صبر کرد بر سختى محنت و سرکشید جرعه هاى گرفتارى را و تن داد به رضایت تو

وَاَخْلَصَ الطّاعَةَ لَکَ وَمَحَضَ الْخُشوُعَ وَاسْتَشْعَرَ الْخُضوُعَ وَ عادَى

و اطاعت کرد تو را از روى اخلاص و بى آلایش در برابرت فروتن گشت و خضوع نمود و دشمنى کرد

الْبِدْعَةَ وَاَهْلَها وَ لَمْ یَلْحَقْهُ فى شَىْءٍ مِنْ اَوامِرِکَ وَ نَواهیکَ لَوْمَةُ

با بدعت و بدعت گزاران و سرزنشهاى ملامت کنندگان بهیچوجه و در هیچ یک از اوامر و نواهى تو در او مؤثر

لاَّئِمٍ صَلِّ عَلَیْهِ صَلوةً نامِیَةً مُنْیفَةً زاکِیَةً توُجِبُ لَهُ بِها شَفاعَةَ اُمَمٍ

نگشت درود فرست بر او درودى با برکت و بلندمرتبه و پاکیزه که موجب شود بدان شفاعت امتهائى

مِنْ خَلْقِکَ وَقُروُنٍ مِنْ بَرایاکَ وَبَلِّغْهُ عَنّا تَحِیَّةً وَسَلاماً وَآتِنا مِنْ

از خلق تو را و شامل مردمانى از قرون گذشته شود و برسان به او از جانب ما تحیت و سلامى و بده به ما از

لَدُنْکَ فى مُوالاتِهِ فَضْلاً وَ اِحْساناً وَمَغْفِرَةً وَ رِضْواناً اِنَّکَ ذوُ

نزد خویش به پاداش دوستى او فضل و احسان و آمرزش و خوشنودى خودت را که تو داراى

الْفَضْلِ الْعَمیمِ وَالتَّجاوُزِ الْعَظیمِ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ

فضلى همگانى و گذشت بزرگى هستى به رحمتت اى مهربانترین مهربانان.

سیّد جلیل علىّ بن طاوس - مصباح الزّائر

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


 آمدن امام رضا(ع) به بالین پدر و غسل و کفن نمودن وی توسط حضرت

امام علیه السّلام مسیّب را خواست سه روز قبل از وفاتش بود مسیب نگهبان آن آقا بود به او فرمود: مسیب! من امشب عازم مدینه هستم همان مدینه جدم پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله تا وصیت لازم و آنچه پدرم با من قرار گذاشته من با پسرم على عهد ببندم و او را جانشین و وصى خود قرار دهم و دستورات لازم را به او بدهم مسیب گفت: عرض کردم: چطور می فرمائید من قفل درها را باز کنم با این که نگهبانان پشت درب‏ها کشیک می دهند فرمود: مسیب یقین تو در باره خدا و ما ضعیف است. عرض کردم نه آقاى من. فرمود: پس چرا چنین حرفى را می زنى. گفتم:

آقا از خدا بخواه مرا در راه ایمان ثابت بدارد فرمود: خدایا او را ثابت قدم بدار.

آنگاه فرمود: من خدا را با همان اسم اعظمى که عاصف خواند و تخت بلقیس را قبل از چشم بهم زدن در مقابل سلیمان گذاشت می خوانم تا خداوند وسیله دیدار فرزندم على را در مدینه برایم فراهم کند مسیب گفت: صداى دعا خواندن آن جناب را شنیدم ناگاه متوجه شدم در محل نماز خود نیست همان جا ایستادم تا دو مرتبه برگشت و با دست خود آهن ها را بپاى خویش بست من بشکرانه نعمت معرفت امام بسجده افتادم.

فرمود: سر بردار مسیب، بدان که سه روز دیگر من از دنیا خواهم رفت اشکم جارى شد فرمود: گریه نکن پسرم على مولاى تو و امام بعد از من است چنگ بزن به دامن او تا وقتى که دست به دامن او داشته باشى گمراه نخواهى شد گفتم: الحمد للَّه.

مسیب گفت: در شب روز سوم مولایم مرا خواست فرمود: همان طورى که برایت توضیح دادم فردا من از دنیا می روم وقتى از تو آب خواستم و نوشیدم دیدى ورم کردم و شکمم بالا آمد و رنگم زرد و سرخ و سبز مى‏شود و پیوسته رنگ به رنگ می شوم به این ستمگر اطلاع بده که من از دنیا رفته‏ام وقتى این جریان‏ها را دیدى مبادا بکسى اطلاع دهى تا بعد از فوتم.

مسیب بن زهیر گفت: پیوسته مواظب آن جناب بودم تا این که آب خواست و آشامید بعد مرا خواست فرمود این مرد ناپاک پلید سندى بن شاهک خیال می کند او مرا غسل می دهد و دفن مى‏کند هرگز چنین کارى از او ساخته نیست. وقتى مرا به قبرستان قریش بردید در لحد بگذارید و قبرم را بلندتر از چهار انگشت باز نکنید مبادا از تربت قبر من براى تبرک بردارید تربت و خاک قبر همه ما براى چنین کارى حرام است مگر تربت جدم حسین علیه السّلام که تربت او را خداوند شفا براى شیعیان و دوستان ما قرار داده. بعد من شخصى را دیدم بیشتر شباهت به موسى بن جعفر(ع) است کنار موسى بن جعفر علیه السّلام نشسته بود وقتى من مولایم على بن موسى الرضا را دیده بودم هنوز پسر بچه‏اى بود خواستم صدا بزنم کیستى. مولایم موسى بن جعفر علیه السّلام فرمود:

مگر نگفتم چیزى نگوئى. بالاخره صبر کردم امام علیه السّلام از دنیا رفت و آن شخص از نظرم ناپدید شد من به هارون الرشید اطلاع دادم سندى بن شاهک آمد. به خدا قسم با چشم خود دیدم آنها خیال کردند موسى بن جعفر(ع) را غسل می دهند ولى دستشان باو نمی رسید گمان مى‏کردند آنها سدر و کافور می زنند و کفن مى‏کنند. من با چشم می دیدم که هیچ کارى از آنها ساخته نبود.  همان شخص را دیدم غسل و کفن مى‏کند ظاهراًچنان وانمود می کند که به آنها کمک می نماید آنها او را نمی شناختند.

پس از اینکه فارغ شد همان شخص به من گفت: در چه شک مى‏کنى در این شک نداشته باشى که من امام و مولاى تو هستم و حجت خدایم بعد از پدرم، مسیب کار من شبیه یوسف پیغمبر و برادران اوست که برادرها پیش یوسف آمدند ولى او را نشناختند یوسف آنها را شناخت.

جنازه امام را بردند و در قبرستان قریش دفن کردند. قبرش را بلندتر از مقدارى که فرموده بود نکردند بعد قبر را بلند نمودند و مقبره برایش ساختند.


جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت