ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی


غم عشق است که آتش زده بر بنیادم               تا که در راه محبت بدهد بر بادم

من ملک بودم و فردوس نه آمد یادم               که من از روز ازل اهل حسین آبادم

منم آن رود که جز جانب دریا نروم

بر  دری غیر در خانه ی مولا نروم

 

ما که بر صاحب این عشق ارادت داریم                    ما که انگیزه ی بر گشت به فطرت داریم

یک نفس تا به خدا بُعد مسافت داریم                           باز هم در سرمان شور زیارت داریم

هرکه دارد سر همراهی ما بسم الله

هر که دارد هوس کرب بلا بسم الله


جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید








میخانه مگر بال و پرم را بپذیرد
تا آتش مستی جگرم را بپذیرد
ظرفیت دل در گرو پاکیِ ظرف است
ای کاش همین مختصرم را بپذیرد
در زاویهٔ گردش پیمانه نشستم
تا دستِ گدای سحرم را بپذیرد
منظورِ منِ بی سر و سامان خود ساقی ست
پس اوست که باید نظرم را بپذیرد
جارو زده ام با مژه خاک قدمش را
شاید برسد چشم ترم را بپذیرد
سر می کشم آن قدر به بالا که ببیند
دنبال همینم که سرم را بپذیرد
مقصود من از عشق، تماشای حسین است
سرمست شدن با قد و بالای حسین است
سرمایه سری هست، فدای سر ارباب
سر به سر ارباب، سرِ نوکر ارباب
بهتر که سرم را به روی دست بگیرم
چیزی که ندارم ببرم محضر ارباب
از کودکی ام یاد گرفتم که بگویم
مادر پدرم نذر پدر مادر ارباب
تا بوده همین بوده و تا هست همین است
جَمعند گداها همه دور و بر ارباب
کار آن قدری هست که بی کار نباشد
یک کارگر از این همه کارگر ارباب
این بال و پر سوختۀ فطرسی ام را
امشب برسانید به خاک در ارباب
با گفتن یک بار «حسین جان» گنهم ریخت
قبل از رمضان، سوم شعبان گنهم ریخت
تا سفره ی افطار شما هست، گدا هست
آقا که حسین است، برای همه جا هست
ما درد نگفتیم و مداوا شده رفتیم
پس بیشتر از هر چه که درد است، دوا هست
عیسی نَفَسی هست اگر از نَفَس توست
در سینه ات انگار نفس نیست، شفا هست
تا خانه ببر سائل خود را، که بگویی
هر وقت گرفتار شدی، خانه ی ما هست
در سینۀ سینایی ات، ارباب دو عالم!
گنجینه ای از جلوۀ اسماء خدا هست
ما عرش خدا را که ندیدیم، ولیکن
جایش شب جمعه، حرم کرب و بلا هست
ما تا ابد دهر بدهکار حسینیم
دیوانه زنجیری بازار حسینیم
سرچشمهٔ توحید دو تا چشم ترت شد
تا عرش پریدن هنرِ بال و پرت شد
با زلفِ کشیده، صف خیرات کشیدی
یک شهر نمک گیر تو و موی سرت شد
بالا بنشین ای به قیامت، قد و قامت
یک بار زمین خوردی و دل خون جگرت شد
باید که ز خاک قدمش بوسه بگیرند
هر وقت که هم بازی تو در به درت شد
این پیرهن سرخ نشان داد شهادت
از روز ازل آمد و مدّ نظرت شد
لیلا تویی و ما همه مجنون تو هستیم
جانانه مسلمان تو و خون تو هستیم
آواره ترین سائل درگاه رسیده
درمانده ترین ماندۀ در راه رسیده
ای جلوهٔ رحمانیت! ای رحمت مطلق!
نور تو به دادِ دل گمراه رسیده
قطع به یقین، دستِ بگیر است، قیامت
دستی که به دامان تو ای شاه رسیده
یک وقت تن محترمت درد نگیرد
از عرشِ خدا حولۀ دلخواه رسیده
شش ماه به روی جگرِ سوخته دل ها
داغ انا العطشان تو با آه رسیده
می خواست که از مادر تو اشک بگیرد
این بوسه که حالا به گلوگاه رسیده
جبریل که پر ریخت، پیمبر نفسش رفت
حرف از گلوی توست که مادر نفسش رفت
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
خدا را شکر بی پایان دل ما را خدایی کرد
در اول لطف خود بر ما عجب حسن عطایی کرد
بدون این که ما باشیم یا این که از او خواهیم
دلی دیوانه داد و عقل ما را هم هوایی کرد
بلای بی حد و بی حصر را بخشید بر ارباب
و یک قطره از آن دریا نصیب ما بلایی کرد
بلا را شکر می گوییم وقت سجده بر تربت
که از راه بلا دیدن دل ما را خدایی کرد
بلا دیدیم تا یک ذره ما مانند او باشیم
چو صبر بر بلا کردیم ما را کربلایی کرد
چو می از جام او خوردیم فرمودند: نوش جان
چو نان از سفره اش بردیم فرمودند: نوش جان
تمام دوستان ما همه اهل ولای او
پدر، مادر، عیال و خانواده مبتلای او
تمام رحمتش را خرج ما کرده که ما هستیم
در اوج عزت و آقایی عالم گدای او
اگر ثابت قدم باشیم محشر جایمان خوب است
بود سرهای ما در نزد زهرا زیر پای او
اباالفضلی برای حضرت ارباب می میریم
پدر، مادر، عیال و خاندان ما فدای او
تمام حاجت ما سوم شعبان روا گردد
که معطوف دل بشکسته می گردد دعای او
دعای او فراهم می نماید هر سعادت را
نصیب هر دل مشتاق بنماید شهادت را
اگر همت کنیم آیینه دار کربلا باشیم
میان خلق باید سفره دار کربلا باشیم
شبیه گنبد و گلدسته اش باید نشان گردیم
خلایق در کنار ما، کنار کربلا باشیم
به هرجا می رویم آن جا علمدار غمش گردیم
شرف بر هر مکان بخشیم و یار کربلا باشیم
بگیرد هر چه ما داریم و بخشد هر چه را خواهد
که در این شکل انسانی دیار کربلا باشیم
مبادا از مرام او که آقایی است دور افتیم
که در فصل خزان حتی بهار کربلا باشیم
دو چشم ما فرات علقمه شد از عطای او
که هر چه اشک می باریم می ریزیم پای او
حسینی بودن ما بوده لطف حضرت زینب
به هر جا روضه ای برپاست باشد هیئت زینب
عزاداری او خالصترین روضه ها باشد
ز نم بر سینه و بر سر که باشد سنت زینب
اگر شد غیرت الله مجسم حضرت عباس
خدا داند که بوده ریزه خوار غیرت زینب
اگر چشم حسین بن علی بر این جهان افتد
بود از زحمت و رنج و تلاش و همت زینب
اگر چشم حسین بن علی در این جهان وا شد
فقط امید دارد تا ببیند صورت زینب
همین خواهر، برادر، آبروی دین و قرآنند
برای یکدگر جانند و معشوقند و جانانند
الا ای نوکران حضرت ارباب برخیزید
برای یک نگه بر صورت ارباب برخیزید
بگیر از حضرت زهرا هر آن چه دوست می داری
گدا باشید سوی رحمت ارباب برخیزید
الهی مهدی اش آید بگوید ای حسینیان
دگر آمد زمان دولت ارباب برخیزید
اگر در نیمه ی شعبان نشد کرب و بلا باشیم
سحرگه بهر درک خدمت ارباب برخیزید
به فکر بانی و دلواپس این روضه ها باشید
به پای پرچم هر هیئت ارباب برخیزید
اگر امنیت و آرامشی داریم از اینجاست
که هیئت باعث دفع بلا از شیعه ی مولاست
حسینٌ مِنّی پیغمبر اینجا خوب معنا شد
که ماه حضرت خاتم از او پاک و مصفا شد
" الم نشرح لک صدرک" از این مولود شد تفسیر
که شرح صدر پیغمبر این نوزاد زیبا شد
خدا "لا تقنطوا" گفته به جمع ما گنه کاران
که باب توبه ی ما در میان روضه ها وا شد
هر آن که دور شد از هیئت او خوار و بی دین شد
هر آن که ماند پای روضه ها والله آقا شد
صفا و بندگی، رحمت، مروت، عاشقی اینجاست
که هیئت مورد لطف و عطای خاص زهرا شد
شب میلاد او چون روز عاشورا عزاداریم
به سر شور و هوای قتلگاه کربلا داریم
نبی بوسید حلقومش که دارد بوسه این حنجر
ولی زینب زند بوسه به این حنجر پس از خنجر
نبی بوسید لب هایش که زیبا و عسل ریز است
ولی زینب ببیند خون این را روی خیزر
نبی می گفت از کرب و بلا با حیدر و زهرا
ولی زینب خودش در کربلا گردد چه بی یاور
نبی فرمود از لب تشنگی حضرت ارباب
ولی زینب علی اصغر ببیند تشنه و مضطر
نبی بر دوش خود بنشاند این نور دو عینش را
ولی زینب به زیر دست و پا بیند تن بی سر
یکایک تیر ها را از بدن بیرون کشید اما
نشد کس همنوای او به غیر مادرش زهرا
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
چه خوب است آب و هوایی که دارید
همیشه بهشت است جایی که دارید
الهی روی خلوتی هم نبیند
شلوغی این کوچه هایی که دارید
مجال عرق ریختن هم ندادید
به پیشانی این گدایی که دارید
نمی خواهم اصلاً بفهمم که ما را
کجا می برد ردّ پایی که دارید
همین که شما می بریدم، یقیناً
شبی می رسم تا خدایی که دارید
از امروز نامه رسان حسین است
پر فطرس بینوایی که دارید
برایم هوای بهشتی بالا
حرام است با کربلایی که دارید
شما با خدا با خدا با خدایید
و من با شمایم شمایی که دارید...
...مرا خیمه کربلا می نویسید
دخیل حسینیه ها می نویسید
دل بی قرار اختیاری ندارد
اسیر است و راه فراری ندارد
مقامات عاشق فنا می پذیرد
اگر هم بمیرد مزاری ندارد
کسی که بنا نیست بی سر بمیرد
چه بهتر دل بیقراری ندارد
دل بی حسین اصل و فرعش زیادی است
شبیه درختی که باری ندارد
فرشته چرا؟ خوش به حال من و تو
ملک آن چه را که تو داری ندارد
دل بی حسین از گل بدترین هاست
دل بی حسین اعتباری ندارد
بود ذکر سجاده هر فقیری
امیری حسین فنعم الامیری
همه زیر پایند و بالا حسین است
همه قطره هستند و دریا حسین است
چه رسم خوشی... که زمان تولد
کلام نخستین ما یا حسین است
حسن یا علی فاطمه یا محمد
تجلی این چهار تن با حسین است
حسن هم حسین است، علی هم حسین است
محمد حسین است و زهرا حسین است
همین که به جز عشق چیزی نگفتیم
تجلی "لا ذکر الا حسین" است
گنهکارها نیز ترسی ندارند
قیامت اگر دست آقا حسین است
شه عالمینیم، الحمدلله
غلام حسینیم، الحمدلله
ندیدم کسی را گدایش نباشد
مسلمان یا ربنایش نباشد
مسیر تکامل یقیناً محال است
اگر کربلا انتهایش نباشد
برای جهنم چه خوب است، هر که
حسین بن زهرا برایش نباشد
مگر می شود؟نه...نه... امکان ندارد
خدا باشد و کربلایش نباشد
خدایی که دار و ندارش حسین است
مگر می شود خون بهایش نباشد؟
یقین کشتی او نجاتی ندارد
اگر خواهرش ناخدایش نباشد
حسین آمد و بال ها گریه کردند
تمامی گودال ها گریه کردند
پر ما کجا؟... وسعت آسمانت؟
پریدن کجا؟... قبه ی لامکانت؟
حسن هم به پای تو قد راست می کرد
ادب داشت، پیشت امام زمانت
تو بالا نشینی، چگونه نباشد
سر شانه های پیمبر مکانت؟
تویی سنت هفت تکبیر احرام
نبی منتظر شد بچرخد زبانت
شما هر دو در حالت ارتزاقید
اگر می گذارد دهان بر دهانت
خدا بهتر از تو ندارد اگر داشت
یقین کن که می داد روزی نشانت
خداوند مثل تو دیگر ندارد
شبیه تو دارد اگر، خب بیارد
من و سال ها جستجویت، حسین جان
من و منت گفتگویت، حسین جان
مگر می شود من به پایت نیفتم
من و سجده بر خاک کویت حسین جان
من عادت ندارم شبی بی تو باشم
من و هیئت کو به کویت حسین جان
گلوی تو عادت به نیزه ندارد
به قربان زیر گلویت، حسین جان
چقدر آه گفتی جوابت ندادند
چقدر آب گفتی و آبت ندادند...
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
باز هم شب شده بر خواسته ام «لَم» دادم
این جوابی است که بر نفس، دمادم دادم
علّتش صنعت شعری است اگر پاسخ را
بر تن لفظ دگر کردم و مبهم دادم
در حرارت کده ی عیسوی ات پخته شدم
از دم دم به دم تو چه قدَر دم دادم!
دِرهم دَرهم تو فقر مرا زائل کرد
بعد آن تکیه به دخل پر حاتم دادم
در کرم خانه ی تو هر که بیاید شاه است
این خبر را به همۀ عالم و آدم دادم
مرده ای بیش نبودم که به هوش آمده ام
مثل فطرس ز شراب تو به جوش آمده ام
مهربانی تو را در همه جا جار زدم
پا به جای قدم میثم تمّار زدم
قاب تصویر تو که نورٌ علی نور بُوَد
گوشه ی خانه ی دل بر روی دیوار زدم
فصل حج آمده و دور تو ای کعبه ی دل
چند دوری مَثَل گردش پرگار زدم
وحی آمد که تو مصداق «انا الحق» هستی
این چنین شد که سرم را به روی دار زدم
تا بدانند همه یوسف زهرا آمد
نرخ بالای تو را سر در بازار زدم
یوسفی آمده و باز ترنج آوردند
در خرابات وجود همه گنج آوردند  
فاطمه مثل صدف، گوهر نایاب تویی
آفتاب و فلک و انجم و مهتاب تویی
آن که مشغول عبادت شده همچون زهرا
نیمه ی شب روی سجّاده ی محراب تویی
در بزرگی و مقامات تو این بس، پسر
شیر بدر و احد و  خیبر و احزاب تویی
نخل شعرم چه قدَر واژه ی تازه دارد
سوره ی فجر تویی و اولوالباب تویی
به تو سوگند شعار همه ی ما این است
ما همه نوکر این خانه و ارباب تویی
«فاش می گویم و از گفته ی خود دل شادم»
از همان روز ازل اهل حسین آبادم
موج ظاهر شد و کشتی نجات آوردند
«اندر این ظلمت شب آب حیات آوردند»
«چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی»
که برای همگان برگ برات آوردند
حافظ از گفتن اوصاف تو مستأصل شد
علّت این بود اگر شاخه نبات آوردند
این چه سرّی است که در وزن کلامت وزن
فاعلاتن فعلاتن فعلات آوردند
تا که پیغمبر ما کام تو را بردارد
از  دل کرب و بلا آب فرات آوردند
از همان کودکی ات کرب و بلایی شده ای
خون بهای تو خدا شد که خدایی شده ای
فطرس سینه ی ما میل پریدن دارد
بس که شش گوشه ی زیبای تو دیدن دارد
عطر سیب حرمت جلوه دو چندان کرده
آن چنان که به سرش شوق وزیدن دارد
خاک کوی تو دوای همه ی محنت هاست
تربت کرب و بلای تو چشیدن دارد
شیر هر روز تو بر عهده ی پیغمبر بود
سر انگشت مبارک چه مکیدن دارد
بوسه از روی لبت کار شب و روزش بود
بوسه از غنچه ی لب های تو چیدن دارد
شهد شیرین شکر از لب تو می ریزد
به گمانم که جگر از لب تو می ریزد
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
خوش به حال دل من مثل تو آقا دارد
بر سرش سایه ی آرامش طوبا دارد
با شما آبرویی قدر دو دنیا دارد
پای این عشق اگر جان بدهم جا دارد
آدم تو شده ام با تو سر افراز شدم
یعنی از موهبت داغ تو آغاز شدم
چه کسی گفت پریشان نشدن خوب تر است
مدیون لب جانان نشدن خوب تر است
دم به دم گریه ی باران نشدن خوب تر است
ظرف یک ثانیه توفان نشدن خوب تر است
هر کسی گفته غم نام ترا نشنیده
حرفی از سلسله احکام تو را نشنیده
قبل از این که برسی اشک همه در آمد
یعنی از معجزه ات کوثر دیگر آمد
بر سر بال و پر سوخته ها پر آمد
شاه از در نرسید این همه نوکر آمد
دست بر سینه به فرمان نگاهت دارند
سر روی آینه ی تربت راهت دارند 
ما که هستیم تو را قلب خدا می خواهد
خوب ها هیچ که هر بی سر و پا می خواهد
اشک حاجت که بهانه است تو را می خواهد
پشت در هم بروی باز گدا می خواهد
چشم پر شرم کرم خانه خرابش بکند
وای یکبار شده یار خطابش بکند
ای مناجات پر از عاطفه های عرفه
دست بالا ببر ای مرد خدای عرفه
تا که شرمنده شود جای به جای عرفه
از صدای سخن عشق دعای عرفه
خوشتر از صوت دل انگیز ترا نشنیدیم
یادگاری است که در هیچ کجا نشنیدیم
من اگر در حرم روضه نبارم چه کنم
دست من نیست که از فصل بهارم چه کنم
از ازل خدمت تو  شد سر و کارم چه کنم
تا محرم شب و روزم نشمارم چه کنم
همه اجداد من آواره ی آل تو شدند
یک به یک ایل و تبارم همه مال تو شدند
وسط روز دهم زمزمه ی باران بود
جنگ بین همه ی کفر و همه ایمان بود
کار تو منجی انسانیت انسان بود
کار تو کار نبود ه است که کارستان بود
نور حق از افق خاک تو در می آید
فقط از دست تو این معجزه بر می آید
داغ چشمان تو گل های معطر داده
کربلا سوخت ولی از نفست بر داده
دست هایت به خدا اکبر  و اصغر داده
به سر نیزه بی حوصله هم سر داده
سر به داری که شبیه تو شود آخر کیست
هیچ کس پیش تو محبوب تر از زینب نیست
 سر به زیرند پس از بی سریت گردن ها
بعد عریانی تو وای به پیراهن ها
خاک بر حال و به فردا به همه بعدا ها
تف بر این زندگی مرده  به این آهن ها
بعد تو هیچ نداریم علم را بفرست
منتقم صاحب آن تیغ دو دم را بفرست
@@@@@@@@@@@@@@@@
تا آبشار زلف تو را شب نوشته اند
ما را اسیر خال روی لب نوشته اند
در اعتکاف گیسوی تو سال های سال
مشغول ذکر و سجده و یا رب نوشته اند
در مسجد الحرام خم ابروان تو
مثل فرشتگان مقرب نوشته اند
در محضر نگاه الهی تو مرا
در خیل نوکران مهذَب نوشته اند
شب های جمعه که دل من مست کربلاست
از اشتیاق وصل لبالب نوشته اند
با یک نگاهِ مادرت این جا رسیده ایم
با این دلی که فاطمه مذهب نوشته اند
از هر چه بگذرم سخن دوست خوشتر است
ما را فدای دلبر زینب نوشته اند
من را که بی‌ قرار حرم می کنی بس است
اصلاً مرا غبار حرم می کنی بس است 
شرط نزول کوثر رحمت دعای توست
اصلاً تمام خلقت عالم برای توست
بالاتری ز درک تمام جهانیان
وقتی که انتهای جهان ابتدای توست
حتی نداشت روح الامین اذن پر زدن
آنجا که از ازل اثر رد پای توست
بی حب تو کسی به سعادت نمی رسد
رمز نجات اهل زمانه ولای توست
آسوده خاطران هیاهوی محشریم
وقتی رضای حضرت حق در رضای توست
فردوس ماست تا به ابد روضة الحسین
تنها بهشت اهل ولا ، کربلای توست
در آستانة تو کسی نا امید نیست
صحن امیر علقمه دار الشفای توست
از ابتدای صبح ازل فضل می کنی
ما را گدای دست اباالفضل می کنی
وقتی که هست دوش نبی آسمان تو
یعنی تو از پیمبری و او از آن تو
فرزند خویش را به فدای تو کرده است
بسته ست جان حضرت خاتم به جان تو
معلوم کرد نزد همه حرمت تو را
با بوسه های دم به دمش بر دهان تو
فرمود هفت مرتبه تکبیر عشق را
تا بشنود ترنم عشق از زبان تو
آوای «من أحب حسیناً» وزیده است
هر روز پنج مرتبه از آستان تو
ما از در حسینیه جایی نمی رویم
هستیم تا همیشه فقط در امان تو
هر شب نشسته فطرس اشکم به راه عشق
آنجا که صبح می گذرد کاروان تو
این اشک ها برای دلم توشه می شود
اذن طواف مرقد شش گوشه می شود
حال و هوای قلب من امشب کبوتریست
وقتی که کار صحن و سرای تو دلبریست
شب های جمعه عکس حرم زنده می شود
تصویر رقص پرچم و گنبد چه محشریست
ما را اسیر عشق تو کرده، تفضلت
با این حساب کار شما ذره پروریست
با تربت تو کام دلم را گشوده اند
آقا ارادتم به شما ارث مادریست
در ماتم تو محفل اشک است چشم ما
اصلاً بنای هیات ما روضه محوریست
ما سال هاست در غم تو گریه می‌کنیم
هم ناله با محرم تو گریه می‌کنیم
@@@@@@@@@@@@@@@@
روز ازل که قسمت ما را نوشته اند
ما را به نام حضرت دریا نوشته اند
کار جنون ما به تماشا کشیده است
ما را غبار محمل لیلا نوشته اند
بر روی بال های تمام فرشتگان
از سرگذشت عاشقی ما نوشته اند
یوسف کجاست تا سر خود را فدا کنیم
ما را ز دودمان زلیخا نوشته اند
گیرم نوشته اند که ما هم کسی شویم
تنها به خاطر دل زهرا نوشته اند
روز ازل مقابل اسمی که تا ابد
یک یا حسین گفته مسیحا نوشته اند
هم چون تو را نه این که دو عالم ندیده است
مثـل تو را به خاک خدا هم ندیده اسـت
آن جلوه ای که نور تو را آفریده است
در پیش خویش قبله نما آفریده است
حتی تمام بود و نبودی که هست و نیست
محض گل جمال شما آفریده است
یک کعبه را برای خودش خلق کرده است
شش گوشه را به خاطر ما آفریده است
تا قبله را برای همیشه نشان دهد
در خاک خویش کرببلا آفریده است
جبریل زیر پای تو فهمیده است غیب
این بال را برای کجا آفریده است
مردم خدا شنیده ولیکن ندیده اند
ما دیده ایم آن چه که مردم شنیده اند
تو انتهای جاده قالوا بلی شدی
زهرا شدی علی شدی و مصطفی شدی
روزی که هر فرشته بر آدم به سجده رفت
ای سر ناگشودۀ حق بر ملا شدی
در سایه سار جلوه ات عباس قد کشید
یعنی چقدر بی حد و بی انتها شدی
ما قسمت همیم خدا خواست این چنین
ما بر تو مبتلا تو به ما مبتلا شدی
ما قسمت همیم که با عمر روزگار
ما دردمند عشق و تو دارالشفا شدی
دیدی که بی کسیم و نداریم دل خوشی
همسایۀ قدیمی این چشم ها شدی
چون فطرسیم گر چه به زنجیر می شویم
شکر خدا به پای شما پیر می شویم 
روز الست، روز ازل، لحظه های عشق
روزی که آفریده شد همه عالم برای عشق
روزی که آفرینش گیتی تمام شد
آغاز شد به دست خدا ماجرای عشق
بودیم گر چه در دل سر گشتگان ولی
کم کم شدیم بین همه آشنای عشق
چشمی میان آن همه ما را سوا نمود
دل را ربود و داد دلی مبتلای عشق
دستی به روی شانۀ مان خورد و ناگهان
ما را صدا نمود کسی با صدای عشق
روز الست لحظه ی آغاز عاشقی
ما را خدا نمود اسیر خدای عشق
عکس خدا نشسته بر آیینه هایمان
روز ازل حسینیه شد سینه هایمان
هستی بهانه بود که سِرّی بیان شود
مستی بهانه بود که ساقی عیان شود
خلقت ادامه یافت و رازی گشوده شد
تا معنی وجود زمین و زمان شود
با دست غیب برق ظهورت نوشت عشق
وقتش رسیده نوبت دیوانگان شود
قلب مدینه می طپد از خاک پای تو
جارو کش همیشه ی این آستان شود
حتی بهشت با سر مژگان رسیده است
تا قبله گاهِ وسعت هفت آسمان شود
تو حیدری، تو فاطمه ای، تو پیمبری
سوگند بر خدا که خداییش محشری!
بی تو هزار گوشه ی دنیا صفا نداشت
اصلاً خدا بدون تو این جلوه را نداشت
گیرم هزار کعبه خدا خلق می نمود
چنگی به دل نمی زد اگر کربلا نداشت
حتی ز معجزات مسیحا خبر نبود
مشتی اگر ز خاک قدوم شما نداشت
بی تو هوای خانه ی زهرا گرفته بود
این قدر جلوه جاذبه ی مرتضا نداشت
شکر خدا که خانۀ تان هست روی خاک
ور نه زمینِ تیره که دارالشفا نداشت
مجموعه ی خصائل بی انتها شدی
یک جا تمام سلسله ی انبیا شدی
گیرم بهار نیست دمی جان فزا که هست
گیرم بهشت نیست غبار شما که هست
بر خشت خشت کعبه نوشتند با طلا
گیرم که قبله نیست ولی کربلا که هست
در ازدحام خیل گدا جا اگر کم است
تشریف آورید دو چشمان ما که هست
جایی اگر نبود خدا را صدا کنید
باب الجواد و سایه ی ایوان طلا که هست
کوتاست سقف عالم اگر وقت پر زدن
غم نیست روی گنبد و گلدسته ها که هست
خوش گفته اند قطره که دریا نمی شود
هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود
تو آمدی قیامت کبری رقم زدی
بر تارُک همیشه ی عالم علم زدی
می خوستی که رَشک بَرَند دیگران به من
زلف مرا گره به نسیم حرم زدی
حس می کنم میان دلم بوی سیب را
از آن زمان که در حرمِ دل قدم زدی
می خواستی که شعله بگیریم بی امان
آتش به جان هر غزل محتشم زدی
با شیر، طعم روضه تان را چشیده ام
وقتی سری به چشم ترِ مادرم زدی
مجنون کوچه های غمم دست من بگیر
دل تنگ دیدن حرمم دست من بگیر
تو تشنه و دریغ ز یک جرعه آب، آه
تو تشنه و تمامی صحرا سراب، آه
در زیر نیزه های شکسته نهان شدی
با زخم های تازه تر و بی حساب، آه
یک سو صدای العطش آرام می رسید
یک سو صدای هلهله ها در شتاب، آه
یک سو صدای ضجه ی زینب بلند بود
یک سو صدای مادرت اما کباب، آه
یک سو علم به خاک و علمدار غرق خون
یک سو به روی نیزه عزیز رباب، آه
کم کم نگاه بر بدنت سخت می شود
کم کم نفس زدنت سخت می شود
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
مرا با عشق عترت زاده مادر
مرا شیر مَحبت داده مادر
نباشد لَنگ در محشر کُمیتم
که من از دوستان اهلبیتم
شدم از خردسالی بی اراده
ارادتمند، بر این خانواده
سر این سفره عمری ریزه‌خوارم
ولی نعمت به جز ایشان ندارم
خدا داند که بر ایشان چه داده‌ست
که خود هم عاشق این خانواده‌ست
چُنان کعبه سیه‌پوش حسینم
غلام حلقه در گوش حسینم
مرا جز عشق او سرمایه‌ای نیست
به سر جز سایه‌ی او سایه‌ای نیست
نه هر اهل دلی دلداده‌ی اوست
که مستی‌ها همه از باده‌ی اوست
گر این جا مرثیه خوان حسینم
در آن جا هم سر خوان حسینم 
بدو وابسته باشد تار و پودم
و زو باشد همه بود و نبودم
چو این جا انتصابم با حسین است
به فردا هم حسابم با حسین است
خوش آن عاقل که شد دیوانه‌ی او
کِشد مرغ دلش را دانه‌ی او
دلم را اشک عشقش شستشو داد
مرا در چشم مردم آبرو داد
دلی را کآتش عشقش فروزد
یقین دارم که در دوزخ نسوزد
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
 
 
گر چه از عشق فقط لطمه زدن را بلدیم
گر چه چندی است که بی روح تر از هر جسدیم
گر چه در خوب ترین حالت مان نیز بدیم
جز در خانه ی ارباب دری را نزدیم
روزگاری است که ما رعیت این خانه شدیم
سجده ی شکر بر آریم که دیوانه شدیم
 
از همان روز که حُسنش به تجلّی دم زد
از همان دم که دمش طعنه به جام جم زد
از همان لحظه که مهرش به دلم پرچم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
بنده ی عشقم و مجنون حسین بن علی
در رگم نیست به جز خون حسین بن علی
آسمان با طپش ماه تماشا دارد
قطره دریا که شود جلوه ی زیبا دارد
روح در جسم که باشد همه جا جا دارد
 عشق با نام حسین است که معنی دارد
تا خدا هست و جهان هست و زمان هست و زمین
شب میلاد حسین است شب عشق همین
 
او رسیده که به داد دل غافل برسد
کشتی گمشده ی عشق به ساحل برسد
کاروانی که به ره مانده به منزل برسد
نمک سفره ی ما نُقل محافل برسد
به همان کس که به میزان خدا هست محک
هر کجا سفره ی عشق است حسین است نمک
 
شب شور است که شیرین و غزل خوان شده ام
خیس از بارش احسان فراوان شده ام
جان رها کرده و دل بسته ی جانان شده ام
مست جام رجب و تشنه ی شعبان شده ام
که شب سوم این ماه حبیب آمده است
باز از باغ خدا نفحه ی سیب آمده است
 
او همان است که احسان قدیمش خوانند
در مدینه همه آقای کریمش خوانند
صاحب جام بلایای عظیمش خوانند
پنجمین دشمن شیطان رجیمش خوانند
از ازل تا به ابد خلق خدا می دانند
ما همه بنده و این قوم خداوندانند
 
غم عشق است که آتش زده بر بنیادم
تا که در راه محبت بدهد بر بادم
من ملک بودم و فردوس نه آمد یادم
که من از روز ازل اهل حسین آبادم
منم آن رود که جز جانب دریا نروم
بر  دری غیر در خانه ی مولا نروم
 
ما که بر صاحب این عشق ارادت داریم
ما که انگیزه ی بر گشت به فطرت داریم
یک نفس تا به خدا بُعد مسافت داریم
باز هم در سرمان شور زیارت داریم
هرکه دارد سر همراهی ما بسم الله
هر که دارد هوس کرب بلا بسم الله
 
کربلا گفتم و دیدم جگرم می سوزد
آسمان دود زمین در نظرم می سوزد
گوییا معجر بانوی حرم می سوزد
دختری گفت که ای عمه سرم می سوزد
خیمه در خیمه دل اهل حرم شعله ور است
آتش سینه ی زینب(س) ز همه بیشتر است
@@@@@@@@@@@@@@@@
از لحظه نخست، خداداد عاشقم
از ساعتی که روح به من داد عاشقم
خورشید... در حرارت عشق تو آتشم
گرم توام به شدت مرداد، عاشقم
با تیشه تیشه اشک شدم بیستون شکن
"شیرین" ببین به شیوه "فرهاد" عاشقم
از داستان صبح ازل در تحیرم
تا اینکه چشم تو به من افتاد... عاشقم
شیرین شهد لعل لب تو عسل ترین
یوسف ترین عزیزی و ضرب المثل ترین
×××
از آن زمان که شور زن این علم شده
با کیمیای عشق دلم هم قسم شده
آوردنم به قصر تو با چهره ای سیاه
آری سگی به حرمت تو محترم شده
از بس که محض تشنگی ات گریه کرده ایم
مظلومی قیام تو "بار دلم" شده
نوح نجات، "تشنه لبیک ها" ببین
از شدت علاقه دلم هم حرم شده
آقایی و به عشق قسم دوست دارمت
ای زندگی من چه کنم دوست دارمت
××× 
من که شما ندیده مرید شما شدم
سرمست از فرات همان ابتدا شدم
از لطف رزق پاک و همین گریه بر تو بود
این که علی شناس شدم، با خدا شدم
پرچم به دوش در تب ایام کودکی
از پابرهنه های همین دسته ها شدم
نوزاد بودم و لحظات نخست بود
تا آشنا به تربت کرببلا شدم
در زیر قبه حرم عرش حائرت
فرموده اند اینکه "خدا هست... زائرت"
×××
ما را خودش نوشته مسلمان منبرش
حرّ و زهیرهای حواشی دفترش
ما را خودش نوشته به چشم محبتش
همراه جبرئیل، پریشان کبوترش
شور حسین عاقبت خیر می دهد...
چون بی نتیجه نیست دعاهای مادرش
دنیا به قد هیبت نامش کفن نداشت
  شاهی که بود زینت دوش پیمبرش
او عین عشق هست و پر از شور عین، ما
پیر "حسین منی انا من حسین" ما
×××
از او دوا گرفت مسیحا... هو الشفا
یعنی حسین روح تسلا... هو الشفا
با نوح بود... هم دم یوسف... کنار هود
جبریل هم که گفت به موسی... هو الشفا
ای قوم خسته جان خداجو... هو الطبیب
ای تشنگان جام مداوا... هو الشفا
بال و پرت شکسته؟ امیدت کجاست پس؟
فطرس قسم به حضرت  زهرا... هو الشفا
آری رواست هر چه دعا در جوار او
حتی شفاست خوردن خاک مزار او
×××
او عهد کرده است چنان مست جان دهد
تا عرش و فرش و لوح و قلم را تکان دهد
با او و یا مقابل او؟ پاسخی است سخت
هر کس به اختیار خودش امتحان دهد!
او هر چه داشت داد برای نجات ما
تا عشق را به مردم دنیا نشان دهد
یا شاعرانه وصف کنم که برای خود
آمد به ما جلالت دیوانگان دهد
@@@@@@@@@@@@@@@@
امشب برای فاطمه گوهر رسیده است
شادی به قلب و جان پیمبر رسیده است
حیدر نظاره کن که دلبر رسیده است
مژده بده حسن برادر رسیده است
 
کوری چشم دشمن زهرا و مرتضی
حالا دوباره فاطمه مادر شده خدا
 
او آمده تا که خدایی کند مرا
مشغول کسب و کار گدایی کن مرا
بال و پرم دهد هوایی کند مرا
امشب زلطف کرببلایی کند مرا
 
او امده تا که مرا مبتلا کند
عاشق ترین گدا کند و پر بها کند 
ای مدعی جذبه ی روحانی اش ببین
بالاترین رتبه ی عرفانی اش ببین
از کودکی قاری قرانی اش ببین
عشاق این قبیله ی سلمانی اش ببین
 
مجنون اگر که خواستی ز ایرانی اش بخوان
اسلام ما همه زمسلمانی اش بدان
 
این بزم عیش بایم چه عالی است
اینقدر عالی است که گویا خیالی است
فطرس به گریه گفت که بالم چه بالی است !
جایش چقدر خواهر ارباب خالی است
 
این بزم عیش بی می و ساغر نمی شود
کامل بدون تک یل حیدر نمی شود
 
آن تک یلی که علمدار کربلاست
ساقی خیمه ها و سپهدار کربلاست
امید بچه هاست و سردار کربلاست
عشق حسین و زینب و غمخوار کربلاست
 
از مادر ادب ادب آفریده اند
یک بار جز احد ز او کی شنیده اند *
 
وقتی رسید شادی به این انجمن رسید
پایان غصه و درد و محن رسید
خنده به لبهای حسین و حسن رسید
حیدر به غمزه گفت - عجب ...مثل من رسید !
 
سائل بیاورید کرم بی حساب شد
دوران مستی و می و جام و شراب شد
 
کودک که در خانه ی مولا بزرگ شد
با مهر و حب حضرت زهرا بزرگ شد
تحت تعلم حسنین تا بزرگ شد
شیری برای روز مبادا بزرگ شد
 
مشکی به دوش گرفت و به آب زد
مرحم به زخم های وجود رباب زد
 
رفت و نیامد و به حرم التهاب شد
رویای اب بود که دیگر سراب شد
با تیر حرمله علی اش تا که خواب شد
شرمنده از خجالت او افتاب شد
 
حالا حسین یکه و تنها و دشمنان
صحبت ز سنگ های زمخت و سر سنان
 
مظلوم واقع شد عاقبتش هم غریب شد
عیسای خانواده شد و بر صلیب شد
در سجدههای عاشقی خدالتریب شد
جرمش چه بود حسین که شیب الخضیب شد ؟
 
زینب که بعد از او پیام اورش شده
یک شیرزن که یک تنه خود لشگرش شده
 
((حقش نبود کعبه ی نیلوفرش کنند))
در طول آن سفر مدام مضطرش
یکباره بی برادر و بی معجرش کنند
بر نیزه سایه ی بالا سرش کنند
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.