ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

۸۵ مطلب با موضوع «**********متفرقه********** :: مناجات و گریزهای مناجات مکتوب» ثبت شده است


از وقتی که مسجد مدینه ساخته شد، پیامبر اکرم (ص) در موقع خطبه خواندن و سخنرانی، مخصوصاً روزهای جمعه در مقابل انبوه جمعیت بر تنه درخت خرمایی که در صحن مسجد باقی مانده بود، تکیه می دا د. تا اینکه جمعیت زیاد شد، پیشنهاد کردند، که منبری برای رسول خدا (ص) بسازند . تا مردم به آسانی رسول خدا (ص) را ببینند. پیامبر (ص) اجازه فرمود، منبری از چوب با دو پله و عرشه ساختند.
اولین جمعه ای که پیش آمد، رسول اکرم (ص) جمعیت را شکافت و آن ستون خرما را پشت سر نهاد و به طرف منبر رهسپار شد، همین که بر عرشه ی منبر قرار گرفت، یک مرتبه صدای ناله ی ستون خشکیده مانند زن بچه مرده بلند شد، در اثر ناله ی آن، صدای جمعیت به گریه و ناله بلند گردید، پیامبر (ص) از منبر به زیر آمده و ستون را در بغل گرفت و دست بر آن کشید و فرمود: آرام باش! و از او دلجویی کرد،
سپس به طرف منبر برگشت و فرمود: مردم! این چوب خشک نسبت به رسول خدا (ص) اظهار علاقه و اشتیاق می کند و از دوری وی محزون می گردد، ولی برخی از مردم چه نزدیک شوند به من یا دور، باکشان نیست. اگر من او را در بغل نگرفته و دست بر آن نکشیده بودم، تا روز قیامت از ناله خاموش نمی شد.
عرض می کنم! این درخت یک لحظه از پیامبر (ص) دور شد این چنین ناله زد. با اینکه رسول خدا (ص) را مشاهده می کرد، ولی ما سال ها است که امام زمانمان را نمی بینیم و از او دور هستیم، با این حال مشغول به زندگی عادی خودمان هستیم، به فکر همه کس و همه چیز هستیم الا امام زمانمان (عج)، همه ی فکر ها به ذهنمان خطور می کند جز فکر اما زمان

@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یوسف (ع) نه به تقاضای پدر بلکه از جانب خود پیراهنش را فرستاد، تا پدر بدان شفا یابد و چشمانش بینا شود. ای یوسف زهرا (س)! چشمان بصیرت ما به دلیل گناهان نابینا شده و گرنه از سعادت زیارت شما محروم نبودیم. ای یوسف زهرا (ع) ما یعقوب نیستیم اما شما از یوسف کریم تر هستید بر دیدگان ما نظری بیفکنید
@@@@@@@@@@@@@@@@@@


جهت مشاهده ادامه مناجات های مکتوب به ادامه مطلب

مراجعه نمایید


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


اولین بیعت کننده با امیر المومنین(ع)

(پیامبر خدا(ص) پس از این که به رسالت مبعوث گردیدند و بعد از اینکه امیر المومنین(ع) و خدیجه کبری(س) به وی در همان ابتدا ایمان آوردند از خدیجه(س) به ولایت علی(ع) بعد خود اقرار گرفت...)

(پیامبر(ص) فرمود:)...ای خدیجه! دستت را بر روی دست علی بگذار و با او بیعت کن. -پس خدیجه آن گونه کرد- و خدیجه همان گونه که علی (ع) با پیامبر بیعت نموده بود با ایشان بیعت کرد لکن با این فرق که جهاد بر وی واجب نگردید.

سپس پیامبر(ص) فرمودند: ای خدیجه! این علی است مولای تو و مولا و امام مومنین بعد از من. خدیجه فرمود: راست فرمودی ای رسول خدا! همانا من همان گونه که شما فرمودی با او بیعت کردم؛ خداوند و تو را –بر این کار-شاهد می گیرم و همانا برای شهادت خداوند گواه و دانا کفایت می کند.

متن عربی:

...یَا خَدِیجَةُ ضَعِی یَدَکَ فَوْقَ یَدِ عَلِیٍّ فَبَایِعِی لَهُ فَبَایَعَتْ عَلَى مِثْلِ مَا بَایَعَ عَلَیْهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع عَلَى أَنَّهُ لَا جِهَادَ عَلَیْهَا ثُمَّ قَالَ یَا خَدِیجَةُ هَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاکِ وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامُهُمْ بَعْدِی قَالَتْ صَدَقْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ بَایَعْتُهُ عَلَى مَا قُلْتَ أُشْهِدُ اللَّهَ وَ أُشْهِدُکَ وَ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً عَلِیماً.

بحارالأنوار ج : 18 ص : 234


جهت مشاهده ادامه گلچین فضائل حضرت خدیجه

به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


امشب شب روضه است،فقط اجازه بدید یه اشاره بکنم،ببرمت در خونه خانم حضرت خدیجه سلام الله علیها،راوی خود این خانمه،در مجالس المتقین آورده این حدیث رو، خانم حضرت خدیجه سئوال کرد از آقا رسول الله یا رسول الله میشه برا من از قیامت و از حساب و کتاب روز قیامت بگید،یه وقت دید آقا رسول الله شروع کرد گریه کردن،این بی بی طاقت گریه پیامبر رحمتُ لِلعالمین رو نداره،عرضه داشت آقا جان مگه من حرف بدی زدم چرا دارید گریه می کنید ،فرمود:نه خدیجه جان،تو منو یاد دریای رحمت پروردگار انداختی ،حالا که سئوال کردی برات میگم،روز قیامت بنده رو میارن،میخوان محاسبه کنن اعمالش رو،یک به یک یاداوری میکنن،یادته فلان روز فلان ساعت فلان کار رو انجام دادی،جایی نیست اونجا کسی بخواد بگه،نه،من نبودم،این حرفها مال این دنیاست،عرضه میدارد آن بنده،بله خدای من یادمه،فلان کار رو یادته بله یادمه،هی یک به یک میرسه،تا یه جاهایی میرسه که این بنده وقتی ازش سئوال میکنن،سرش رو پایین میندازه،شرم میکنه«امام صادق علیه السلام فرمود:برا این شرم و خجالت،که شاید از اون عذابه خیلی دردناک تر باشه،اگه انسان تو این دنیا سر به کوه و بیابان بذاره،جا داره،»سر به زیر میندازه،ندا میرسه چیه ؟چرا سرت رو پایین انداختی؟میگه:خدایا حیا میکنم،خطاب میرسه تو که لعین و پستی از من حیا میکنی،من با این کرامتم از تو حیا نکنم،خطاب میرسه،این گناهای بنده ی من رو،بین دو حیای ندامت و کرامت بپوشونید،دستور میده میگه بنده ی من رو ببرید.پیغمبر گریه میکرد،اما یه گریه هم مثل فردا آقا رسول الله،بالا سر بستر خانمی که همه ی عمرش رو صرف دین خدا کرده،پیغمبر گریه میکرد،بعضی وقت ها مادرها با دخترها بیشتر و راحت ترند،رفیق ترند،راحت میتونه حرفاشو بزنه،لذا خانم خدیجه حیا کرد بخواد به پیغمبر بگه،فرمود:فاطمه جان تو به بابات بگو،من دیگه هیچی ندارم از مال دنیا،یه کفنم ندارم،بگو پیغمبر اون جامه ای که،بر تن میکرد،وحی بر او نازل میشد،با اون جامه ای که عبادت خدا رو میکرد،من رو با همون دفن کنه ،کفنم کنه،وقتی خانم حضرت زهرا پیغام مادر رو آورد،پیغمبر خیلی گریه کرد،خیلی اشک ریخت،

پاکی ، زلالی ، مثل دریایی ، خدیجه                       تاج سر زنهای دنیایی خدیجه
تو همسر محبوب من بودی و هستی          همخانه ام در عرش اعلایی خدیجه
من بارها با دیدن تو جان گرفتم                        از بسکه آرام و شکیبایی خدیجه
تو هستی خود را برایم خرج کردی                  در آسمان عشق یکتایی خدیجه
شایسته تر از تو زنی بین عرب نیست                        تو مادر اُم ابیهایی خدیجه

 

جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


اگرکسی درخانه ی مرا بزندوچند باراسم من بی سرو پا را به زبان بیاورد،اگر بار اول،دوم،سوم...جواب ندهم ،بلاخره اگراصرار کند برای  بار پنجم و ششم شرم میکنم جوابش را ندهم.شرم میکنم او را دست خالی بر گردانم .مردم!امشب این جا جمع شده ایم وهمه دست جمعی دعای جوشن کبیر را خوانده ایم  وهزار بار اسم خداوند کریم راصدا زده ایم؛چطور ممکن است خداوندی که کریم است ،خداوندی که رءوف است،دست رد به سینه ما بزند؟او که ارحم الراحمین است،چطور به ما جواب ندهد؟


تو کریمی و رحیمی و غفور              کن زتاریکی مرا راهی نور

ای رحیم مهربان ،حی قدیر                  جان زهراوعلی دستم بگیر

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امشب بعید است خداوند دست رد به سینه این جمعیت بزند ؛چون خود خداوند فرموده است :(فاما السائل فلا تنهر) یعنی سائل و گدا را مرانید؛پس چطور ممکن است امشب به ما جواب ندهد و ما را از درگاهش براند ؟غیر ممکن است کسی که خودش فرموده:گدا را مرانید،امشب این جمعیت رادست خالی و ناامید برگرداند.


الا ای مهربان امد گدایت                        کند با حالتی محزون صدایت

خدای من تو خوب و مهربانی                     مرا از درگهت هرگز مرانی

خدایا من به غفلت مبتلایم                           دگر از معصیت بنما جدایم

معصیت خانه خرابم کرده است         غافل از روز حسابم کرده است

ای خدای من به فریادم برس              بین که شیطان انتخابم کرده است

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


جهت مشاهده ادامه مناجات های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت



آمدم با چشم گریان آمدم               گر گنه کارم پشیمان آمدم

یا کریم و یا رحیم و یا رفیع              چهارده معصوم را آرم شفیع

با چنین راُفت که می خوانی مرا      کی خداوندا بسوزانی مرا


جوانی، هنگام مرگ رو به مادرش کرد و گفت: مادر جان می خواهم وصیتی کنم:وقتی مردم طنابی بیاور و دست و پای مرا محکم ببند.ان وقت مرا با طناب روی زمین بکش و با دلی شکسته به خداوند بگو:خدایا بنده فراری تو را اوردم؛بلکه خداوند به دل شکسته ی تو از من بگذرد. جوان مرد .با این که برای مادر مرگ جوان خیلی سخت است و طاقت و تحمل دیدن جنازه ی عادی به زمین افتاده ی پسر جوان را ندارد،بااین حال ،این مادر بنا به وصیت پسرش این کار را انجام داد.طنابی اورد و دست و پای پسرش را بستان وقت جنازه او را بر روی زمین کشید وبا حال رقت باری می گفت:خدایا !بنده فراریت را اوردم.چیزی نگذشته بود که هاتفی ندا داد که مهمان ما را رها کن! او میهمان ماست.  اری دعای مادر در حق فرزند این چنین اثر گذار است و این چنین سریع به اجابت می رسد.باید دست به دامان مادران شد و از ان ها التماس دعای خیر داشت؛اما من مادری را سراغ دارمکه یک نیم نگاه او عالمی را کن فیکون میکند.یک لحظه توجه او عالمی را زیرو رو میکند . امشب دست توسلمان را به سمت خانه ی مادر سادات دراز کنیم و از او مدد بجوییم. می پرسی کدام خانه؟


خانه ای که بوی اتش میدهد                  داغ مادر را به قلبم مینهد

خانه ای که دست مردی بسته است    خانه ای که پهلویش بشکسته است

خانه ای که دختری افسرده است            دید مادر را که سیلی خورده است

خانه ای که کعبه ی دلها بود                        قتلگاه حضرت زهرا بود 

خانه ای که از درش خون میچکد         خصم مولا را به بیرون میکشد

خانه ای که مادری را میزند                 پیش چشمش دختری را میزند 

اتش بر جان او انداختند                         گرگ ها از چه بر او میتاختند؟  

  اه خفاشان به قلب شب زدند                          تازیانه از چه بر زینب زدند؟  

 


جهت مشاهده ادامه مناجات های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نماید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

 

 

 

با کلیک نمودن بر روی تصویر فوق به بخش

ویژه نامه ماه مبارک رمضان ماه میهمانی خدا ماه قرآن

وارد شوید

 

این ویژه نامه از سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

گرفته شده است

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

 

 

با کلیک نمودن بر روی تصویر فوق به بخش

ویژه نامه ولادت امام زمان حضرت اباصالح امهدی (عج)

وارد شوید

 

این ویژه نامه از سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

گرفته شده است

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

 

 

با کلیک نمودن بر روی تصویر فوق به بخش

ویژه نامه سالروز آزادسازی خرمشهر

وارد شوید

 

این ویژه نامه از سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

گرفته شده است

 

 

 



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

 

 

با کلیک نمودن بر روی تصویر فوق به بخش

ویژه نامه شهادت امام کاظم (ع)

وارد شوید

 

این ویژه نامه از سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

گرفته شده است

 



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

 

عاقبت دست اجل مشکلم وا می کند           هر که بیند روی من یاد زهرا می کند

کی نداند ای خدا از چه در تاب و تبم                      یاد زندان رفتن عمّه خود زینبم

امروز دسته جمعی برویم گوشه زندان تاریک بغداد زمزمه آقا موسی بن جعفر را بشنوم

مدام ذکر مناجات امام این بود

خدا ممنونم یک جای خلوتی هستم با تو مناجات می کنم ، اما مردم روزهای آخر مناجات مولا عوض شد

( آماده اید بگویم ) صدا می زد :

یا مُخَلِّصَ الشََّجَرِ مِن بَینِ رَملٍ وَ ماءٍ وَ طینٍ ، یا مُخَلِّصَ النّارِ مِن بَینِ الحَدیدِ وَ الحَجَرِ ،

یا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِن بَینِ فُرِثٍ وَ دَمٍ ، مُخَلِّصَ الوَلَدِ مِن بَینِ مَشِیمَةٍ وَ رَحِمٍ ،

یا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنَ الاَحشاءِ وَ الاَمعاءِ، خَلِّصنی مِن یَدِ هارونِ الَّرشیدِ .

ای خداوندی که گیاه را از بین آب و گل و ریگ نجات می دهی ،

ای خدایی که آتش را از بین آهن و سنگ رهائی می بخشی ،

ای خدایی که شیر را از بین فضولات و خون  خلاص می کنی ،

ای خدایی که بچه ها را از میان رحم نجات می بخشی ،

ای خدایی که روح را ا زمیان حجابها خلاص می کنی ،

مرا از دست هارون خلاص کن 1

قربان مناجاتش بروم . آی دلهای کربلایی ، انشاءالله کاظمین ،

کربلا هم جد غریبش حسین ، میان گودی قتلگاه با لب عطشان چنین مناجات می کرد :

الهی صَبراً عَلی قَضائِکَ یا رَبِّ لااِلهَ سِواکَ یا غیاثَالمُستَغیثین ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ندارد یوسف صدّیق زندانی که من دارم                           ندارد هیچ زندانی نگهبانی که من دارم

 

به جنت مادرم زهرا پریشان کرده گیسو را              پریشان گشته از حال پریشانی که من دارم

 

بگیرم روزها را روزه و شبها خورم سیلی          ندارد کس به عالم خصم خونخواری که من دارم

 

همه شنیده اید که نگهبان زندان امام ،سندی بن شاهک یهودی بود ، هارون سفارش کرده بود

 

هر چه می توانی این آقا را آزار و اذیت کن ، مولا روزها روزه می گرفتند ،

 

شبها هنگام افطار با تازیانه آقا را پذیرایی می کرد

 

امام رضا آمد بغداد گوشه زندانسر بابا ر به دامن گرفت ،

 

آخر هر پدری آرزو دارد آن لحظه ی آخر میوۀ دلش را ببیند .

 

اما قربان آن حسینی که در گودی قتلگاه افتاده بود کسی نبود سر عزیز فاطمه را به دامن بگیرد .

 

یک وقت عزیز فاطمه احساس سنگینی کرد روی سینه مبارک،

 

تا چشم باز کند ببیند شمر با خنجر برهنه . همه صدا بزنید حسین .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دلها را ببریم کاظمین ، کنار حرم با صفای مولا مون موسی بن جعفر ،

خوشا به حال آنهایی که الان پروانه وار کنار حرم آقا موسی بن جعفرند

از آن روزی که امام هفتم را دستگیر و زندانی کردند

هر شب بستر امام رضا را در دهلیز خانه پهن می کردند ، این زن بچه ای که سالها بابا ندیدند

جمال امام رضا را بجای بابا تماشا می کردند .

اما مثل امشب (25 ماه رجب ) بستر امام رضا در دهلیز خانه پهن کردند هر چه منتظربودند دیدند امام رضا نیامد ،

شب نیمه شد حضرت رضا نیامد ، یک وقت خواهرش معصومه دید امام رضا وارد شد

اما شال عزا بر گردن انداخته فوراً آمد مقابل برادر ، برادر کجا بودی ؟ دیر آمدی ؟ دیدند آقا مثل ابر بهار گریه می کند

آقا مگر چه شده ؟ فرمود: خواهرم برو لباس عزا بتن کن دارم از گوشه زندان بغداد می آیم ،

بابای غریب مان غریبانه گوشه زندان جان داد .

درب زندان را برویش غیرغم کس وا نکرد              جز اجل در گوشه زندان کسی شادش نکرد

اما کربلا ، امام سجاد نتوانست بیاید گودی قتلگاه ، یک وقت نگاه کند ببیند سر بریده بابا بالای نیزه است

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

عاشقان اهل بیت ، سه تا بدن سه روز روی زمین بود ، قربان این سه بدن مطهر ،

یکی بدن مطهر امام جواد الائمه بود اما کبوترها آمدند بال به بال یکدیگر دادند نازنین بدن امام جواد را سایه انداختند ،

یکی بدن مطهر موسی بن جعفر بود ، سه روز روی زمین بود اما سایبان دارد بعد سه روز کفن قیمتی بر بدن آقا کردند ،

اما با چه عزّت و جلالی بدن تشییع کردند ( رحمت خدا بر این ناله ها و زمزمه ها ) .

اما قربان آن بدنی که سه روز برهنه روی زمین داغ کربلا ، وقتی امام سجاد آمد فرمود :

بنی اسد بروید بوریا بیاورید بدن پاره پاره بابا را میان بوریا پیچید سرازیر قبر کرد

بعد لبها را گذاشت بر آن رگهای بریده ، همه صدا بزنیم حسین .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شهادت امام موسی کاظم (ع)

به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

 

آقا بیا که روضه ی موسی بن جعفر است              چشمانمان ز داغ مصیباتشان تر است

جامه سیاه بر تن و بر جان شرار آه                              دل ها به یاد غصۀ او پر ز آذر است

افتاده است بی کس و تنها، غریب وار                        مردی که با تمامی خلقت برابر است

مرثیه خوان حضرت کاظم، خود خداست                   بانی روضه، حضرت زهرای اطهر است

زندان نگو، که گرم مناجات با خداست                    غار حرای حضرت موسی بن جعفر است

از تازیانه خوردن حضرت نگو دگر                               ارثیه ای رسیده به ایشان ز مادر است

باشد همیشه ورد زبانم به هر نفس                     لعنت به آن یهودی بی دین که کافر است

ای من فدای شال عزای شما شوم

آقا بیا که روضۀ موسی بن جعفر است

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

عمرش میان غربت بی یاورش گذشت                رنج هزار ساله بر آن پیکرش گذشت

حسرت کشیده چون پدری گیسوان او              درحسرت نوازشی از دخترش گذشت

او مرگ خویش را ز خدا عاشقانه خواست      از بس بلا کشید که آب از سرش گذشت

وقتی به زیر مشت و لگد ها شکسته شد            دانست آنچه بر بدن مادرش گذشت

اما اسارتش که به زینب نمی رسد                    او شعله از اصابت با معجرش گذشت

زینب اسیر کوچه و بازار شام شد

زن بود و وارد صف اغیار شام شد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

زیر سنگینی زنجیر سرش افتاده                          خواست پرواز کند دید پرش افتاده

می شود گفت کجا تکیه به دیوار زده ست         بس که شلاق به جان کمرش افتاده

آدم تشنه عجب سرفه ی خشکی دارد           چقدر لخته ی خون دور و برش افتاده

گریه پیوسته که باشد اثراتی دارد                          چند تاری مژه از پلک ترش افتاده

هر کس ایام کهنسالی عصا می خواهد               پسرش نیست ببیند پدرش افتاده

آن که از کودکی اش مورد حرمت بوده ست         سر پیری به چه جایی گذرش افتاده!

به جراحات تنش ربط ندارد اشکش

حتم دارم که به یاد پسرش افتاده

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

در میان هلهله سوز و نوا گم می شود                  زیر ضرب تازیانه ناله ها گم می شود

بس که بازی می کند زنجیر ها با گردنم          در گلویم گریه های بی صدا گم می شود

در دل شب بارها آمد نمازم را شکست                 در میان قهقه صوت دعا گم می شود

چهار چوب پیکرم بشکسته و لاغر شدم            وقت سجده پیکرم زیر عبا گم می شود

تازه فهمیدم چرا در وقت سیلی خوردنش            راه مادر در میان کوچه ها گم می شود

بین تارکی شب چون ضربه خوردم آگهم         آه، در سینه به ضرب بی هوا گم می شود

از یهودی ضربه خوردم خوب می دانم چرا

گوشوار بچه ها در کربلا گم می شود

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ناله ای سوخته از سینۀ سوزان آید                    وین نوائیست که از گوشۀ زندان آید

آن چه زندان که سیه چال بود از دهشت         شب و روزش به نظر تیره و یکسان آید

های هارون که گرفتار تو شد موسی عصر        شب و روز تو  و او هر دو به پایان اید

سال ها این پسر فاطمه مهمان تو هست    هیچ گفتی که چه ها بر سر مهمان آید

هم دم آن پدر پیر ز چندین اولاد               طفل اشکی است که از دیده به دامان آید

امشب از غربت او سلسله هم می نالد           کآن جگر سوخته را عمر به پایان آید

کند و زنجیر از آن جان به زندان مأنوس                  نکشد دست اگر بر لب او جان آید

گر چه این زمزمه خاموش شود تا به ابد

بانگ مظلومیش از سینه باران آید

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ناله و فریاد من سودی به حال من ندارد             از که آزادی بخواهم این قفس روزن ندارد

زخم گردن، جسم نیلی، پای خون آلوده گوید           آسمان زندانیی مظلوم تر از من ندارد

آن چنان افتاده ام از پا در این زندان که دیگر       دست من تابی که غل بردارد از گردن ندارد

کس نگوید آخر ای بیداد گر صیاد بس کن         مرغ بال و پر شسکته در قفس کشتن ندارد

طور زندان، آه آتش، اشک مونس، ناله همدم     موسی این حال و هوا در وادی اَیمن ندارد

دوستان یاد آورید از گریه ویران نشینی                کو تسلائی به غیر از خنده دشمن ندارد

نیست یکسان حبس تاریک من و زندان یوسف           او چو من آثار زنجیر ستم بر تن ندارد

او دگر نشکسته در هم استخوان ساق پایش

او دگر در گوشه مطموره ها مسکن ندارد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

جهت مشاهده دیگر اشعار

شهادت امام کاظم (ع)

به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

 

 

با کلیک نمودن بر روی تصویر فوق به بخش

ویژه نامه وفات حضرت زینب کبری (س)

وارد شوید

 

این ویژه نامه از سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

گرفته شده است



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


بنا به بعضی از اقوال بی بی این چند وقته شام بوده،حالا تبعید کردن،یا عبدالله آورده،

چی میدونیم چه به سرش آوردن،هنوز نمی دونیم چه به سرش آوردن،باور کن اینقدر روضه خوند

تو مدینه من بعید نمیدونم مسمومش کرده باشن،چون حکومت تبعید که میخواست بکنه.

آری مثل فردا معروفه میگن گفت: عبدالله،نفسا آخرمه،حلالم کن،بگو کنیزا بسترم رو ببرند،

زیر آفتاب پهن کنند،کنیزا اشاره کردن اقا نه! عبدالله گفت:من نوکر زینبم،

از اولم همین بوده،شوهر چیه،هرچی خانم بگه،فقط گفت:چرا بی بی جان؟

فرمود عبدالله تو میدونی،من  حسینیم یادم نمیره، دیدم داداشم آروم پنچه هاش رو خاک میکشه.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ایوب این قدر صبر کرد، همه سختی ها را تحمل کرد تا اونجا که حرف ناموس وسط اومد،

گفت خدایا، دیگه نمی تونم صبر کنم.

حرف زینب که می شه حرف ناموسیه، نمی شه واردش شد، فقط تصور کن یه خانم،

نه عباسی نه قاسمی نه علی اکبری

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی، فرمودند: وقتی حضرت فاطمه (سلام الله علیها)

قنداقه ی زینب (سلام الله علیها) را به محضر رسول اکرم برد، این نوزاد عزیز فاطمه،

چشم مبارک را برای هیچ یک دام از اهل بیت باز نکرد، و تنها وقتی قنداقه

در بغل امام حسین قرار گرفت، چشم مبارک را گشود.

در مجلس یزید نیز سر مبارک آقا از فراز نیزه به تمام اسرا نگاه کرد، ولی وقتی که

مقابل حضرت زینب (سلام الله علیها) رسید، چشمها را روی هم گذاشت و

از گوشه های چشم مبارکش اشک جاری شد، گویی می خواست فرموده باشد که:

خواهر عزیز ! از این که این همه محبت به یتیمانم کرده اید، ممنون شما هستم

و بیش از این مرا خجل می کن.

گیسو به دست باد رها کردنت بس است           اینگونه ای ستاره ی من دیدنت بس است

راست به روی نیزه ولی بی تعادل است              یک سنگ هم به نیت افتادنت بس است

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مرحوم حاج ملا آقاجان زنجانی می فرمود:

این که عصر عاشورا دشمن، معجر از سر زینب (سلام الله علیها) کشیده،

من مطمئنم که هیچ کس قدرت نداشت به حضرت نگاه بیندازد، زیرا وقتی به خورشید آخرت

(پس از اینکه در چهار دریا فرو رفته و نور آن ضعیف شده و

خورشید آسمان دنیا گشته، نمی توان نگاه کرد) کسی هم نمی تواند خورشیدی را خدایی است

و در هیچ  دریایی فرو نشده است نگاه بیاندازد.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

از آیت الله سیبویه سئوال شد: کدام یک از روضه هاست،

که دل شمارو بیشتر می سوزونه؟فرمودند:(اسیری بی بی ،"صلّی الله علیک یا اباعبدالله"،

از مرحوم آقا شیخ جعفر شوشتری،رفع الله درجاته نقل شده،ایشان فرموده بودند

دو مصیبت،دو غصه بود،که امام حسین و کشت،آقا رو از پا انداخت،یکی غصه تشنگی بچه ها

و یکی غصه اسیری عیال بود،این دو مصیبت،واین که آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف،

خون گریه می کنه،مال همین اسیری عمه شون حضرت زینب سلام الله علیهاست،اینم

،بعضی ها می گن ،امام زمان ارواحنا فداه می گن:یا جدا،اگه اشک چشمم تمام بشود

،خون گریه می کنم،من می گم،نه،امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

از اول خون گریه می کنه،از اولش خونه

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بمیرم برای آن لحظه ای که زینب آمد بالای بلندی ، دید یک عده دارند

با شمشیر حسینش را می زنند

یک عده دارند با نیزه می زنند ، کماندار با تیر می زند ، آنهایی که حربه ای ندارند

دامن هایشان را پر از سنگ کردند بر عزیز فاطمه می زنند .

زینب دستهایش را روی سر گذاشت صدا زد :

وامحمدا ، واعلیا، وااُماه ، واحسینا ،

از تلِّ زینبیه ، زینب صدا می زد حسین                با قامتی خمیده زینب صدا می زد حسین 

هر جا به هر بهانه ، زینب صدا می زد حسین         در زیر تازیانه ، زینب صدا می زد حسین 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

وفات حضرت زینب کبری (س)

به ادامه مطلب مراجعه نمایید


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


با کلیک نمودن بر روی تصویر فوق به بخش

ویژه نامه ولادت حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع)

وارد شوید


این ویژه نامه از سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

گرفته شده است




عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


با کلیک نمودن بر روی تصویر فوق به بخش

ویژه نامه ولادت امام محمد جواد(ع)

وارد شوید


این ویژه نامه از سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

گرفته شده است



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت