ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

۸۵ مطلب با موضوع «**********متفرقه********** :: مناجات و گریزهای مناجات مکتوب» ثبت شده است


این نوشتار شامل مطالبی با عنوان های ذیل است

که در غالب روضه و مقتل آمده است


1) حمله شبانه به خانه امام صادق(ع)، نجات حضرت به واسطه پیامبر(ص)

2) جزئیات کفن امام صادق(ع) و روشن بودن چراغی در خانه شان

3) وصیت های امام صادق در هنگام شهادت

4) آتش زدن در و خانه امام صادق(ع)

5) غسل و کفن نمودن امام صادق(ع) توسط فرزندشان امام کاظم(ع)



جهت مشاهده ادامه مقتل به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


امام صادق (ع) را شبانه نزد منصور آوردند. منصور سه بار شمشیر کشید تا امام را به شهادت برساند. اما بار سوم شمشیرش را غلاف کرد و گفت: آقا را با احترام برگردانید، سوال کردند گفت: هر سه بار پیامبر (ع) را دیدم ترسیدم امام را شهید کنم.
یا رسول الله! اینجا یک شمشیر برهنه دیدی، طاقت نیاوردی و مانع شدی، اما کربلا، زینب (ع) آمد بالای تل زینبیه، نگاه کرد به سمت قتلگاه، دید شمشیر ها بالا می روند، نیزه ها بالا می روند، و همه در یک نقطه فرود می آیند. دست هایش را بر سر گذاشت، هی صدا می زد وامحمداه، واعلیاه، و اماماه و احسیناه...
به امام صادق (ع) هم عرض می کنیم، آقا جان! سه بار بر روی شما شمشیر کشیده شد. ولی دیگر چوب خیزران به لب و دندان شما نخورد.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

میان اهل بیت دو نفر بودند، که مجبور شدند، با پای برهنه و پیاده بدوند. یکی پر سن و سال بود و یکی کم سن و سال.امام صادق (ع) را با آن کهولت سن با پای پیاده و سر برهنه، شبانه، به سمت دربار منصور می کشاندند ..یکی هم رقیّه ی سه ساله است، پای برهنه و پر آبله، بر روی خارهای مغیلان، می دوید ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


کاش روزی بنویسند به بقیــــع
یک فراخوان کمک، طرح احداث ضریح

کاش روزی بنویسند به بقیــــع
کارگران مشغولند، کار احداث ضریح

کاش روزی بنویسند به بقیــــــع
چند روز مانده به اتمام ضریـــــح

کاش روزی بنویسند به بقیـــــع
مهدی فاطمه(عج) آید به تماشای ضریح

کاش روزی بنویسند به بقیـــــع
عید امسال، نماز ،صحن عتیق

کاش روزی بنویسند به بقیــــــع
فلش راهنما، مرقد زهرای(س) شفیع




عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


یوم الهدم :

تا به حال نام یوم الهدم را شنیده اید ؟ یوم الهدم یعنی روز ویران کردن …

سالروز تخریب بقیع را پیشاپیش به تمام مسلمان جهان پیشاپیش تسلیت عرض می نمائیم.
در هشتم شوال سال ۱۳۴۴ هجری قمری پس از اشغال مکه ، وهابیان به سرکردگی عبدالعزیز بن سعود روی به مدینه آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر ، سرانجام آن را اشغال نموده ، مأمورین عثمانی را بیرون کردند و به تخریب قبور ائمه بقیع و دیگر قبور هم چنین قبر ابراهیم فرزند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قبور زنان آن حضرت ، قبر ام البنین مادر حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) و قبر عبدالله پدر پیامبر و اسماعیل فرزند امام صادق (علیه السلام)  و بسیاری قبور دیگرپرداختند .


جهت مشاهده ادامه مطالب و تصاویر مربوطه به ادامه مطلب مراجعه نمایید



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


با شیون و شین یا قدیم الاحسان             با این همه دِیْن یا قدیم الاحسان

ما آمده ایم تا ببخشی ما را                    امشب به حسین یا قدیم الاحسان

***

این دل شده هیأت اباعبدالله                              سینه زن غربت اباعبدالله

یارب مچشان حرارت آتش را                                    بر زائر تربت اباعبدالله

***

با دست تهی و کوله باری از آه                      این بار هم آمده گدایت از راه

از کار دلم گره گشایی فرما                          با دست سه سالهٔ اباعبدالله

***

من آمده ام توشه ای از آهم ده            سوز نفس و اشک سحرگاهم ده

هرچند تمام کرده ای نعمت را                      یک بار دگر به کربلا راهم ده

***

آیت الله شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی رحمه الله از علمای ربّانی و صاحب کراماتی بود که ارادت ویژه ای به خاندان رسالت و حضرت سیدالشهدا علیه السلام داشت. این عارف وارسته هر سال دهه محرم در منزل خود مجلس روضه برپا می داشت و بسیار گریه می کرد و یاد مصائب امام حسین علیه السلام برایش جگرسوز بود.

نقل کرده اند وقتی ایشان از دنیا رفت، یکی از بزرگان او را در عالم خواب دید و احوالش را جویا شد. پاسخ داد: وقتی مرا در قبر نهادند دو فرشته نکیر و منکر برای سوال و جواب آمدند. از توحید و نبوت سوال کردند، جواب دادم تا این که از امامان پرسیدند: نام امیر مومنان علیه السلام را به زبان آوردم که امام اول من است، سپس از امام حسن علیه السلام نام بردم؛ ولی وقتی که نام امام حسین علیه السلام را به عنوان امام سومم به زبان آوردم بی اختیار گریه کردم، آن دو فرشته نیز منقلب شده و گریستند.

سپس به یکدیگر گفتند: آزادش کنیم کار این آقا با امام حسین علیه السلام است. دیگر نیازی به سوال نیست. مرا آزاد نمودند و رفتند و اینک می بینی که شاد و خرسندم و در جایگاه خوبی هستم.


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت
عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


اعتراف دشمنان به فضایل امام موسی کاظم(ع)

ثوبانى گفت: موسى بن جعفر علیه السّلام چهارده پانزده سال هر روز از سفیدى آفتاب تا هنگام ظهر به سجده میرفت. گاهى از اوقات هارون روى پشت بامى میرفت که درون زندان را از آن بالا میدید موسى بن جعفر را در حال سجده می دید. روزى به ربیع گفت: این جامه‏اى که هر روز میان زندان افتاده چیست؟ گفت: یا امیر المؤمنین جامه نیست او موسى بن جعفر(ع) است در حال سجده هر روز از طلوع آفتاب تا ظهر سر به سجده می گذارد. هارون گفت: او واقعا از راهب‏هاى بنى هاشم است. ربیع گفت: چرا پس این قدر به او سخت گرفته‏اى. هارون گفت افسوس که چاره ندارم


جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت


 آمدن امام رضا(ع) به بالین پدر و غسل و کفن نمودن وی توسط حضرت

امام علیه السّلام مسیّب را خواست سه روز قبل از وفاتش بود مسیب نگهبان آن آقا بود به او فرمود: مسیب! من امشب عازم مدینه هستم همان مدینه جدم پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله تا وصیت لازم و آنچه پدرم با من قرار گذاشته من با پسرم على عهد ببندم و او را جانشین و وصى خود قرار دهم و دستورات لازم را به او بدهم مسیب گفت: عرض کردم: چطور می فرمائید من قفل درها را باز کنم با این که نگهبانان پشت درب‏ها کشیک می دهند فرمود: مسیب یقین تو در باره خدا و ما ضعیف است. عرض کردم نه آقاى من. فرمود: پس چرا چنین حرفى را می زنى. گفتم:

آقا از خدا بخواه مرا در راه ایمان ثابت بدارد فرمود: خدایا او را ثابت قدم بدار.

آنگاه فرمود: من خدا را با همان اسم اعظمى که عاصف خواند و تخت بلقیس را قبل از چشم بهم زدن در مقابل سلیمان گذاشت می خوانم تا خداوند وسیله دیدار فرزندم على را در مدینه برایم فراهم کند مسیب گفت: صداى دعا خواندن آن جناب را شنیدم ناگاه متوجه شدم در محل نماز خود نیست همان جا ایستادم تا دو مرتبه برگشت و با دست خود آهن ها را بپاى خویش بست من بشکرانه نعمت معرفت امام بسجده افتادم.

فرمود: سر بردار مسیب، بدان که سه روز دیگر من از دنیا خواهم رفت اشکم جارى شد فرمود: گریه نکن پسرم على مولاى تو و امام بعد از من است چنگ بزن به دامن او تا وقتى که دست به دامن او داشته باشى گمراه نخواهى شد گفتم: الحمد للَّه.

مسیب گفت: در شب روز سوم مولایم مرا خواست فرمود: همان طورى که برایت توضیح دادم فردا من از دنیا می روم وقتى از تو آب خواستم و نوشیدم دیدى ورم کردم و شکمم بالا آمد و رنگم زرد و سرخ و سبز مى‏شود و پیوسته رنگ به رنگ می شوم به این ستمگر اطلاع بده که من از دنیا رفته‏ام وقتى این جریان‏ها را دیدى مبادا بکسى اطلاع دهى تا بعد از فوتم.

مسیب بن زهیر گفت: پیوسته مواظب آن جناب بودم تا این که آب خواست و آشامید بعد مرا خواست فرمود این مرد ناپاک پلید سندى بن شاهک خیال می کند او مرا غسل می دهد و دفن مى‏کند هرگز چنین کارى از او ساخته نیست. وقتى مرا به قبرستان قریش بردید در لحد بگذارید و قبرم را بلندتر از چهار انگشت باز نکنید مبادا از تربت قبر من براى تبرک بردارید تربت و خاک قبر همه ما براى چنین کارى حرام است مگر تربت جدم حسین علیه السّلام که تربت او را خداوند شفا براى شیعیان و دوستان ما قرار داده. بعد من شخصى را دیدم بیشتر شباهت به موسى بن جعفر(ع) است کنار موسى بن جعفر علیه السّلام نشسته بود وقتى من مولایم على بن موسى الرضا را دیده بودم هنوز پسر بچه‏اى بود خواستم صدا بزنم کیستى. مولایم موسى بن جعفر علیه السّلام فرمود:

مگر نگفتم چیزى نگوئى. بالاخره صبر کردم امام علیه السّلام از دنیا رفت و آن شخص از نظرم ناپدید شد من به هارون الرشید اطلاع دادم سندى بن شاهک آمد. به خدا قسم با چشم خود دیدم آنها خیال کردند موسى بن جعفر(ع) را غسل می دهند ولى دستشان باو نمی رسید گمان مى‏کردند آنها سدر و کافور می زنند و کفن مى‏کنند. من با چشم می دیدم که هیچ کارى از آنها ساخته نبود.  همان شخص را دیدم غسل و کفن مى‏کند ظاهراًچنان وانمود می کند که به آنها کمک می نماید آنها او را نمی شناختند.

پس از اینکه فارغ شد همان شخص به من گفت: در چه شک مى‏کنى در این شک نداشته باشى که من امام و مولاى تو هستم و حجت خدایم بعد از پدرم، مسیب کار من شبیه یوسف پیغمبر و برادران اوست که برادرها پیش یوسف آمدند ولى او را نشناختند یوسف آنها را شناخت.

جنازه امام را بردند و در قبرستان قریش دفن کردند. قبرش را بلندتر از مقدارى که فرموده بود نکردند بعد قبر را بلند نمودند و مقبره برایش ساختند.


جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

به کاظمین مقام کدام امام معصوم است                  که ذره ذره آن چشمه نور است

مقام اطهر موسی بن جعفر است آنجا                      که بهر پاس حریمش کلیم مأمور است

سلام ما به گرفتار پیر زندانی                               که روز در نظرش همچو شام دیجور است

هنوز دجلۀ بغداد می کشد فریاد                              بر آن امام که از اهل بیت مهجور است

امروز گریه کنید بر آن آقایی که چهار نفر بدنش را از زندان بیرون آوردند گفتند بدنی که سالها تو سیاه چال بوده ، چرا اینقدر سنگین است وقتی نگاه کنند ببینند هنوز غل و زنجیر بر این بدن مطهر مانده است .

اما کربلا عوض تشییع ، اسبها را نعل تازه زدند بر بدن عزیز زهرا ...


جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت

از بال من شکسته ترین آفرید و رفت

خون گلوی زیر فشارم که تازه بود

با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت

قربون غریبیت برم آقاجان،

بدکاره ای

الله اکبر،الله اکبر،چقدر جسارت رو برد بالا،زن بدکاره فرستاد تو زندان برا موسی بن جعفر،اُف برتو روزگار

بدکاره ای به خاک مناجات سر گذاشت

وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت

از روزنه در نگاه کردن،دیدن زن بدکاره صورت رو خاک گذاشته،هی می گه خدایا غلط کردم،این کی بود من اومدم سراغش،چرا اینقدر صداش دل و زیر رو می کنه

بدکاره ای به خاک مناجات سر گذاشت

وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت

شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود

الله اکبر اصلاً نمی تونم این بیتها رو وا کنم،می دونم بدون اینکه توضیح بدم،ناله شو می زنی

شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود

با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت

راضی نشد به بالش سختی که داشتم

زنجیر های زیر سرم را کشید و رفت

بچه سیدا نشون بدن غیرتی ناله می زنن،تو این یه بیت

وقتی که

خاک تو دهنم،ان شاءالله این تکه تاریخ دروغ باشه

وقتی که نام فاطمه را از لبم شنید

یک حرفی از کنار دهانش پرید و رفت

هرچی می خوای منو بزنی بزن،اسم مادرم رو درست ببر،تو رو خدا دو بیت می خونم و می شینم با تو گریه می کنم،حواست با منه

از چند جا ضریح تنم متصل نبود

پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت

اما چه خوب شد کفنم را کسی نبرد

تا زیر نیزه ها بدنم را کسی نبرد

می خوام روضه رو از زبون حضرت معصومه بخونم،وقتی مثل فردا شب،اما رضا یه لحظه از مدینه رفت،از نظرها غایب شد،حضرت معصومه دیگه برادر رو ندید،مدتی زیادی انتظاره برادر رو کشید،بعد از دقایقی  برگشت بی بی یه نگاهی به داداش انداخت،دید سر رو آشفته است،موها پریشونه،لباس ها همه غرق خاکه،کجا بودی داداش،چرا منو تنها گذاشتی رفتی،یه نگاه به خواهرش کرد،گفت خواهر فقط یه جمله بگم،دیگه منتظر نباش،دیگه انتظار بابامونو نکش،خودم رفتم بدن غرق خونش رو داخل خاک گذاشتم،یه جایی ببرمت هر کی تاحالا ناله نزده،عقده ی دلش وا بشه،می خوام بگم دختر منتظر بابا بوده،همتون اهل روضه اید،دختری که چهارده سال هی اومدن خواستگاری گفت:نه،قبول نمی کنم بابام زندانه،باید بابام آزاد بشه،اینقدر صبر کرد،آخرش خبر باباشو براش آوردند،می خوام یه جمله بگم،کاشکی تو خرابه هم خبر بابا رو می آوردند،کجای دنیا دیدید،برای دختر منتظر،سر بریده باباشو ببرند،حسین..........


جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت