ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی


به جهت بالا بردن میزان توانایی و تسلط عزیزان بر روضه ها

و تلفیق بهتر اشعار و متن روضه ها و گریزها

امسال غالبا روضه های مکتوب بدون شعر قرار خواهد گرفت

تا دوستان فقط با داشتن خمیر مایه ی روضه ها

خودشون شعر مناسب یا دلخواه خودشون رو جداگانه انتخاب کنند


جهت مطالعه متن روضه های مکتوب ویژه شب دوم محرم95

به ادامه مطلب مراجعه نمایید








 

داشت میومد....." سایه به سایه اش حر داشت حرکت میکرد،میانه ی راه-یه موقع هست دارن کنار یه کاروان حرکت میکنن-یه دایره ای حرکت میکرد دورو ور مراقبن حسین مسیرو عوض نکنه ، کجامیخواد بره با این همه بچه ی کوچیک ؟! اماحر دستور داده بود کسی نزدیک نره زن وبچه همراشن...

منازلی که زن وبچه میخواستن سوارشن حر میگفت: برین دور بایستید زن وبچه اند..." زن وبچه اند..." برین اون طرف بایستد زن و بچه میخواد سوارشه

ده روز بعد ببین چی شد...!! زن وبچه میخوان سوارشن ..." ای خدا...." همه ی منازلی که میخواستن بایستن ، نه فقط کربلا هرجایی آل الله علیهم السلام میخواستن بایستند اصحاب کنارمیرفتند، فاصله میگرفتند ، دورمحمل خانم زینب جوونای بنی هاشم ...." جوون بنی هاشم که دارم میگم یه دونش بایه عالم فرق میکنه ها ... "همه ماه رو،همه سرو قامت،همه محجوب،همه یه دنیایی از شرم وحیا و وقارو غیرت..."دور یه مرکب جمع میشدند اول از همه تالی

فاطمه رو پیاده میکردند با سلام و صلوات..." فقطم بایدم عباس واکبر می آمدند عمه جان !خانم جان !زانو میزدند پارونگه می داشتند،خانم پنجاه و پنج شش سالشونه پیاده میشدند ...

@@@

دست رو شونه ی عباس و علی اکبر،هی میومد پایین..." لحظه به لحظه  میومد پایین،دور و برش رو نگاه میکرد،حس خوب و زیباییه برا حضرت زینب...مادرم کجاست نوه هاشو ببینه؟قربون صدقه همشون میرفت ..." تازه رو زمین قرار میگرفت عصمت الله کوچیکا میومدن،عبدالله ابن حسن میومد... جوون ترا،کوچیکترا میومدن دست رو سینه،درسته عمه جانشونه،خیلی باهاش مانوسن،خانوم خیلی باهاشون راحت و مهربونه اما زینبه..." هیچ کس اندازه بچه های علی عمشونو نمیشناسن..." با بفرما بفرما؛همه ی عالم به دربار حسین داره نگاه میکنه،فرشته ها صف کشیدن برا پیاده شدن زینب،وقتی پیاده شدن،آروم آروم هم میومدن،بچه ها رو میگرفتن، شیرخواره رو میگرفتن،محملا رو مینشوندن،آروم آروم..." اینه که دارم میگم حضرت زینب سلام الله علیها از محمل پیاده شدند،محمل رو باید اول تصور بکنی،شتر رو  اول مینشوننا" این ارتفاع نشسته ی شتر خانوم پیاده شد اینطوری با سلام و صلوات نه از اون بالا..." دیگه ببین بچه میخواد پایین بغلش میکنند..." اون ناقه ی ایستاده مال بعد یازدهمه" خیمه ها علم شد،خیمه ی اصحاب معلوم شد،همه با فاصله،یعنی تو بیابان هم اندرونی و بیرونی،خیمه ها رو زون،سر حسین و زینب یه مقداری خلوت شد،بعضیا نوشتند هفتاد شتر فقط اثاث و لباساشون بوده،اصلا قرار بوده برن کوفه زندگی کنند" اثاث کشی بود،کار داشت پیاده کردن هفتاد شتر،بعضی نوشتند صدو پنجاه شتر،کار داشت،ولی این همه بارها رو دو دقیقه بردند......

سفارشای لازم شد،زینب و ابی عبدالله فاصله سنیشون زیاد نیست ولی یه جورایی خانوم حضرت زینب نسبت به ابی عبدالله مادرانه رفتار میکرد،حسینم مادرانه بهش نگاه میکرد،درسته حسین امام زینبه ولی یه جوری به زینب نگاه میکرد همه انگار دارن به فاطمه نگاه میکنند ...تو گیرو دار داخل خیمه و زن ها ابی عبدالله فرمود: زینب جان یه چند لحظه تشریف بیارید خانوم آمد جانم حسین،به قول خودمون بریم قدم بزنیم،حالا من نمیگم چی فرمودند" شروع کرده مقدمات موضوع رو داره میگه؛یه جایی رسیدند نمیدونم مقام شهادت علی اکبر،چند جمله ای ردو بدل شد،دیدند ابی عبدالله اشاره کرد به زمین،خانوم حضرت زینب شروع کرد به گریه کردن،همه هم دارن نگاه میکنند،کسی هم جرات نمیکنه بره جلو،خصوصیه" خواهر و برادر دارن صحبت میکنند؛زیر بغلشو گرفت، با نوازش رفتند،مسیر عوض شد، شاید داره میگه بچه ای که شیر نخورده دارم میارم آب بهش بدم،خانوم زینب نشست،ابی عبدالله بلندش کرد دارن میان طرف علقمه،اشاره کرد به نخلستان ها،برگشت یه نگاهی از دور به عباس کرد،دونه دونه رو داره شرح میده،جلوتر رفتند رسیدند به گودال،دیگه شروع کرد به حرف زدن؛دیگه زینب نشست،دیگه حسین نشست،چی دارن میگن؟

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

شکر لله که حق را به من آموخت حسین                                                                                            شعله حب علی در دلم افروخت حسین
هر کسی عبد حسین است همان عبد خداست                         با خدا حرف زدن را به من آموخت حسین
*
اگه تو نبودی ما با خدا نمی توانستیم حرف بزنیم*

آری از روز ازل بود که با دست خودش                                                                                         محنت فاطمه را در دلم آموخت حسین
با صدای سخن عشق به دنیا فرمود                                                                     ذره ای دین خدا را به تو نفروخت حسین
*
اونایی که الان دین خدا امانت به دستتونه این چند صباح رو قدر بدونید
نعمت خدمتگزاری به دین خدا به شما داده شده*
با صدای سخن عشق به دنیا فرمود                                                                     ذره ای دین خدا را  نفروخت حسین
با ستم کار سخن از در تدبیر نگفت                                                                   ذلت و خاری و لبخند نیاموخت حسین
ته گودال اگر زمزمه یا رب داشت                                                                  زیر شمشیر و سنان دیده به ما دوخت حسین
*
راوی می گه دیدم زیر خنجرِ دشمن لباش داره حرکت می کنه،چه می گه؟می گه
خدایا شیعیانمو ببخش،دوستانمو ببخش*
ته گودال اگر زمزمه یا رب داشت                                                                   زیر شمشیر و سنان دیده به ما دوخت حسین
کهنه پیراهن او هم بخدا غارت رفت                                                                برتن خویش به جز نیزه نیندوخت حسین
آتش عشق خدا بود،عطش کشته شدن                                                                       آنقدر داشت که لب تا جگرش سوخت حسین
کربلایی نشود هر که فدایی نشود                                                                    بر سر نیزه چو خورشید برافروخت حسین
*
اگه می خوای حسین جانم بگی ها از جانت بگو: حسین جان....*

@@@

براتون گفتن با چه جلالی پیاده شد، حضرت فرمود:همه دورناقه زینبو بگیرین .

عباس ،علی اکبر،قاسم ،برادران عباس؛عون،جعفر

همه اومدنددورمحمل بی بی بایه جلال و جبروتی

پاروی زانوی عباس گذاشتند.دست زینبوگرفتند

همچین که پای دیگرش روخاک اومد، روخاک نشست صدازدآه دلم..

حسین دلشوره دارم، بیا..بیابرگردمدینه*

***

*اینو راوی گفت:همین راوی میگه من شب یازدهم

کربلابودم اینجا همه محرمادورشوگرفته

بودن.آخ... راوی میگه من شب یازدهم دیدم همه دشمن فقط یه زن بینشون ایستاده*..

بایک زن تنهابرادرچه کردند  دیدندکه تنهاییم مرا دوره کردند

*راوی میگه دیدم دختر علی میان دشمنا

به والله ما جرئت نمی کنیم بگیم اما گفتند

بی بی خطاب کرد به حسین..گفت:داداش

ببین خیره خیره دارن نیگام میکنن میخوام برم محرمی ندارم*

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

انقده پیغمبر از ماجرای کربلا و کشته شدن ابی عبدالله برا صحابه حرف زده بود، که ابن عباس مینویسد همه میدونستیم حسین وچجوری می کشن و  کی میکشه و کجا میکشه ؛ لذا هر جایی که حسین وارد میشد ما او رو احترامش می کردیم؛طاووس یمانی میگه انقده پیشانی و زیر گلوشو پیغمبر بوسیده بودتو تاریکی هم ما حسین رو تشخیص میدادیم ..." یه نوری از اون بوسه های پیغمبر ساطع میشد ... یَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِینَ فِی الظُّلَمِ ... از تو گودال به همه ی ما از اون حنجره ش سلام کرد،سکینه جان به شیعیان من سلام منه حسین رو برسان ... از نورانیت سلام او ،من و تو گریه کن شدیم و روضه خوان ...

أَلسَّلامُ عَلى منحور فی الورا...

از دستورات اسلامی ما تو ذبح اینه، هیچ مذبوحی رو جلو بچه ش سر نبر ، هیچ مذبوحی رو جلو بچش ذبحش نکن ... اما امام اینجا میگه أَلسَّلامُ عَلى منحور فی الورا....همه داشتن تماشا می کردن ... نیزه ها بود که بالا می رفت ... شمشیرها بود که بالا میرفت ... تا قیامت این سلام اربابتو باید جواب بدی یعنی تو گدال هم ما رو فراموش نکرد ... ازت ممنونم آقا جان ...

خیلی حسین زحمت ما را کشیده است ...

زیر اون تیر و تیغ و نیزه و سنگ ؛ نگران عاقبت بخیری ما بودی آقا ... ما چه جوری جبران کردیم ؟؟

رسید کربلا، مرحوم ابی مخنف می نویسد : هفت تا مرکب عوض کرد،دید هیچ کدوم قدم بر نمیدارن ... بعد پرسید نام این سرزمین چیه ؟ گفتن غاضریه ،نینوا ، شاطئ الفرات ..." تا گفتن یه نام دیگه هم داره که بهش میگن کربلا تنفس الصعداء ... اول یه نفسه عمیقی کشید ... بعد فرمود اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ الْبَلَاءِ ....                      حسین ....

حسین  جان تو میدونی ما سیری از گریه ی به تو نداریم ... اما وقت گذشته باید زود رد شم، بعد فرمود :هاهُنا وَاللّهِ مَناخُ رِکابِنا..." شترا همینجا زانو بزنن ... هاهُنا وَاللّهِ قَتْلُ رِجالِنا ..." سفَکُ دِمائِنا..." همین جا خون ما رو میریزن"  یه جمله ی دیگه ام گفته .. هاهُنا وَاللّهِ ذِبْحُ اَطْفالِنا ..." حسین ... و هَتْکُ حَریمِنا و سُبِیَ نِسَاؤُنَا..." آی حسین ...

دستور داد خیمه هاشو به پا کنن ،بعد که خیمه ها به پا شد همه رفتن دور محمل زینب ،مبادا کسی سایه عقیله ی بنی هاشم رو ببینه ..." اصحاب فاصله گرفتن ..." یه جوری پیاده شد حتی خورشیدم چهرشو ندید .. این خانمی که داره پیاده میشه از ناقه، پنجاه و شش سالشه تو این پنجاه و شش، سال تاریخ نوشته هیچ کسی قد و قامتشو ندیده، تا کربلا هیچ چشمی قد و قامتشو ندیده بود ... اما بعد کربلا برعکس شد یابن الحسن چشمی نبود که قد و بالای عمه جانتو ندیده باشه.... ای حسین

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ....

فریاد یا محمداه....حسین رسید به کربلا...

وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ

*ای کاش مثل فردا کربلا بودم...با رفقام جارو میکردم..آب میپاشیدم...همچین که قافلت از دور میرسید یه نگاهی به من میکردی،منم دست ادب به سینم میگذاشتم،صدا میزدم: اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ*

@@@

اگه قراره حسین جان بگی یه حسین جان بگو صدات برسه کربلا،یعنی آقا منم هستم رو منم حساب کن،بدم ولی دوست دارم...حسین جان...حسین جان...امشب میخوایم به وصیت امام رضا عمل کنیم...ای کاش الان کربلا بودم...

@@@

امام رضا فرمود:یابن شبیب محرم همون ماهیه که اهل جاهلیت حرمتش رو نگه میداشتند" فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا" اما این مردم حرمتش رو نگه نداشتند،حرمت پیغمبر رو نگه نداشتند" لَقَدْ قَتَلُوا فِی هَذَا الشَّهْرِ ذُرِّیَّتَهُ" بچه هاشو تو همین ماه محرم کشتند" وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ" زنانش رو به اسیری بردن،بارو بنه اش رو غارت کردند..اینجای روایت امام رضا فرمود" فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِکَ أَبَداً" خدا نبخشدشون... یابن شبیب حالا میخوام یه چیزی بهت بگم حواست باشه.به همه حسینیا تا قیامت برسون." یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ " اگه خواستی برای چیزی گریه کنی برای حسین گریه کن" فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْش"من نمیگم کبش معنیش چیه...من نمیگم مردم جاهلیت قوچ رو چطور سر میبریدند...اما تو اینطور بشنو:ای پسر شبیب اون طوری که سر گوسفند رو جدا میکنند...شب گریه هست...روز اول محرمه،باید اشک گرفت...باید به امام زمان اقتدا کرد که فرمود" فَلاَندُبَنَّکَ صَباحَاً وَ مَساءً"صبح وشب برات گریه میکنم" وَ لَاَبکَینَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُمُوعِ دَمَاً"اگر اشکم خشک بشه خون گریه میکنم.

@@@

ردا میرسه کربلا...فردا زینب با احترام پیاده میشه.خدا رحمت کنه حاج آقامجتبی تهرانی رو.میفرمود:وقتی زینب از مدینه میخواست حرکت کنه همچین که به دهلیز خانه رسید مردم آمدند بدرقه کنند،ابالفضل آمد درون منزل،شمشیر رو کشید،صدا زد: "ایهاالناس!غضوا ابصارکم"چشماتونو ببندید...(بعضیا فهمیدند...) " و قطعوا رئوسکم..."سرهاتونو پایین بیندازید...دختر علی میخواد سوار بشه...این مرد خدا میفرمود:مردم برگشتند سمت دیوار،سراشونو پایین انداختند...مثله فرداییم با احترام پیاده شد،یکی براش رکاب گرفت...یکی زیر بغلای عمه رو گرفت...

@@@

مردم من منا بودم...این جنازه ها رو به بدبختی جمع کردند...5000 یاس سفید پرپر شد...این بدنا بالاخره جمع شد...اما منای کربلا رو میدونید چه خبر بود؟! بین این همه مصیبت چیزی نمونده بود زین العابدین جون بده...یه وقت صدا زد:عمه مگه اینا ما رو مسلمون نمیدونند؟بدنای نحس خودشون رو...چی گفت؟!

@@@

فردا با کمک عمو پیاده شدند،با کمک برادرا پیاده شدند،اما روز یازدهم ....وقتی بدن ها رو دیدندمثل برگ خزون می افتادند...روز اربعین هم وقتی رسیدند کربلا مثل برگ خزون می افتادند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

 

 

 

أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى،...سال ها پامنبر بزرگ شدی دیگه...من این جوری معنی میکنم:سلام بر اون آقایی که دهاتیا دفنش کردن...میخوام یه روضه روستایی برات بخونم.گوش بده.پیرمردا که تو جلسه شرف حضور دارن اونا بهتر میدونن که من چی میگم...شماها بعضیاتون بچه شهرید روستا نبودید وقتی رسید کربلا، زمین رو که خریداری کرد،اگه کسی بچه روستا باشه میدونه زمینو بدون آب کسی نمیخره...اجازه بده...اجازه بده...کسی زمینو بدون آب نمیخره،شصت هزار درهم داد کربلا رو بدون آب فرات خرید...میدونید چرا؟! آخه ابی عبدالله یقین داره این آب مهریه مادرش فاطمه هست، کسی که مهریه مادرش رو نمیخره...الله اکبر...بنی اسد هم میدونستن این آب مهریه مادرش زهراست...لذا کسی نگفت آقا چرا زمین رو بدون آب میخری! اما من میگم شاید دیگه باورش نمیشد این نانجیبا از این آب فرات یه جرعه هم بهش ندن...الله اکبر...زهیر میگه:تا رسیدیم به این سرزمین ،من نقل مرحوم مقرم رو میگم،مرکب ابی عبدالله دیگه حرکت نکرد.از من پرسید:زهیر! اسم این سرزمین چیه؟ گفتم:آقا جان به اینجا طف میگن...فرمود:اسم دیگه ای هم داره یا نه؟آقا نام دیگرشم کربلاست...تا نام کربلا رو شنید"فبکی الحسین...اللهم انی اعوذ بک من الکرب والبلاء..."تو نمیذاری من روضه بخونم؟عیبیم نداره...اما محرم اومدی روضه بخونیم...من این جوری میگم:ابی عبدالله از تو گهواره بااین اسم آشنا بود...کامل الزیارات رو ببین.وقتی پیغمبر قرار شد فاطمه شو خبر کنه که جبرئیل خبر داده حسینت رو میکشن خیلی ناراحت شد آخه فاطمه" وَ وَضَعَتْه اُمُهُ کُرْهاً..."آخه فاطمه حسینش رو به سختی حملش میکرد..به سختی به دنیاش آورد...اون قده این بچه میگفت:انا الغریب...حالا مادری که به سختی بچشو به دنیا آورده،شش ماهه به دنیا آورده،حالا پیغمبر باید بهش بگه فاطمه جان حسینت رو میکشن...خیلی برای پیغمبر سخته ولی امر الهیه،اومد به فاطمه بگه...دید فاطمه داره گهوارشو تکون میده،لالایی حسین رو این جوری میگه:کربلا...کربلا...کربلا...کربلا..."مازلت منه کرب و بلا..."یعنی ابی عبدالله از تو گهواره با این نام که ذکر لالاییش باشه بارها و بارها خوابیده و بلند شده...فرمود:"اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء"عباس جان خیمه ها رو بر پا کن...وقت گذشته و الا برات میگفتم:فرمود:"هاهنا مسفک دمائنا..."همین جا خون های ما ریخته میشه..."و سبی نسائنا و ذبح اطفالنا..."نوبت رسید به پیاده کردن زینب...بنی هاشم کوچه باز کردند با چه عزت و احترامی عقیله بنی هاشم رو پیاده کردند...آی روزگار...حتی کسی اینجا سایه زینب رو ندیده...تاریخ نوشته تا کربلا احدی قامت زینب رو ندیده بود،چشمی نبود که زینب رو تا کربلا دیده باشه اما بعد کربلا ورق برگشت...یابن الحسن ببخش من رو...دیگه چشمی نبود که ناموس حسین رو ندیده باشه...حسین...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

پاشیم بریم کربلا،بالاخره یه کارایی اونجا انجام بدیم،زمین رو تمیز بکنیم،آب و جارو کنیم؛بالاخره بچه های حسین فردا وارد کربلا میشن،یه چیزایی زیر پا افتاده خیلیم تیزه، بهش میگن خار مغیلان،بریم اینارو برداریم،پاک کنیم زمین رو.یکی از یاران که در سپاه عمرسعد بود،یه هو دیدن معرکه ی کربلا رو داره ترک میکنه،گفتند:کجا؟گفت: یادم آمد از صفین،داشتیم با علی برمیگشتیم،رسیدیم به این موضع،دیدیم علی از مرکب پیاده شد کنار این درخت،دو رکعت نماز خوند،خاکا رو برداشت بویید و پیوسته تکرار میکرد:"ههنا مقتلُ رجالُنا،ههنا مهتَکُ نسائنا،ههنا والله مذبح اطفالِنا" اینجا بچه های ما رو میکشن.
هر چی نهیب زدن مرکب ابی عبدالله حرکت نکرد.فرمود:بگید اینجا کجاست؟-امام میداند،علم دارد؛مجال ندیم که شبکه های بیگانه از این کلمات ما استفاده کنند،امام علم دارد ولی به جهت تنبه و هوشیار شدن مخاطب سوال میکند-عمه جان امام زمان آمد کنار امام حسین،حسین جان اینجا کجاست؟از لحظه ای که وارد این سرزمین شدم انگار غمای عالم تو دلم آمده،اینجا کجاست؟اسم اینجا چیه؟عرض کرد:آقا جان به اینجا غاضریه میگن،قادسیه میگن،شاطئ الفرات میگن،طف میگن،نینوا میگن،کربلا هم میگن.تا اسم کربلا به گوش ابی عبدالله رسید پا رو محکم رو زمین زد،سر رو به آسمون بلند کرد"اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء"خدایا به تو پناه میبرم از کرب و بلا.                                                    بار بگشایید اینجا کربلاست

@@@

حالا اونی که میخوام از رو بخونم...یا صاحب الزمان مدد کن آقا...
در آداب مهمانی داریم:"اکرِمِ الضیف"مهمان را اکرام کنید.بعد در دستورات داریم اگر مهمان به منزلتان آمده -در کتب معتبر فقهیمون آمده-چهارتا امر را رعایت کنید:
۱-حتما به استقبال مهمان برید                            ۲-اگه مهمان آمد از او پذیرایی کنید

"ولو شُربةً من الماء"ولو به جرعه ای از آب...منتقل به عرضم میشید دیگه!
۳-حتما هدیه بهش بده                                          ۴-وقتی داره میره او را بدرقه کن‌
فردا وارد میشن یه وقت یکی از یاران ابی عبدالله بلند میگه تکبیر؛تا تکبیر میگه،حضرت میفرمایند:چرا تکبیر گفتی؟عرض کرد:آقا نخلستان ها معلوم شده.حضرت سکوت کردند فرمودند:اینا نخلستانه؟!یاران دیگه آمدند،سرکشیدند،دیدند،نه! سواره نظام با نیزه های براق داره به استقبال اینا میاد...عجب استقبالی! آخه بی انصافا تو این کاروان زن هست،بچه هست، نمیگید میترسند؟!چه استقبالی! این استقبال بود با سواره نظام آمدند.
دوم:دستور داریم از مهمان پذیرایی کنیم.چه پذیرایی کردند کوفیان...
@@@

نامه نوشت عبیدالله به عمر سعد؛تو نامه نوشت به محض اینکه نامه به دستت رسید"حُل بین الحسین و اصحابه و بین الماء"نذار حسین و اصحابش دستشون به آب برسه" ولا یَضوق منها قطرة"یه قطره از این آب رو نذار بخورن.لذا تو مقتل خوارزمی داره:حسین رو کشتند"قُتِلَ حزیناً،مکروباً،شهیداً، جائعا،عطشانا"حسین علیه السلام رو کشتند درحالیکه غمگین بود،ناراحت بود،ژولیده و به هم ریخته بود،گرسنه بود،تشنه بود.عجب پذیرایی ای کردند...
سوم هروقت مهمان آمد حتما بهش هدیه بدید.
هدیه دادند؟دوتا نکته هست راحت ترش رو میگم.وقتی حسین تو گودی قتلگاه افتاد،سر از بدنش جدا شد،تازه آمدند سراغ غارت لباسایی که به تن حضرت بود...یکی لباس حضرت رو برد؛یکی نعلین حضرت رو برد؛یکی رکاب حضرتو برد؛یکی شال کمر حضرت رو برد؛اومد تو گودی قتلگاه دید همه لباسا حضرتو بردن ولی هنوز انگشتر به انگشت حسین هست،هدیه دادند؟! هدیه پیشکش! وقتی همه به شهادت رسیدند داره"دَخَلت الغانمة علینا الفسطاط"یه مشت غارتگر حرامی آمدند داخل خیمه ها که این بی بی ها بودند؛میخواستند غارت کنند این خیمه ها رو،من معنا نمیکنم..میفرماید" وَ أنَا جاریَةٌ صَغیرَةٌ وَ فی رِجْلی خَلْخالانِ مِنْ ذَهَبٍ فَجَعَلَ رَجُلٌ یَفُضُّ الْخَلخالَینِ مِنْ رِجْلی وَ هُوَ یَبْکیَ"اومد جسارت کنه،درحالیکه داشت گریه میکرد،گفتم چرا گریه میکنی؟گفت میدونم دارم از بچه های پیغمبر دزدی میکنم.
عبارت بعدیش رو نمیشه بیان کرد...
@@@

امام بریم سراغ بدرقه...
"
ثم رَحَلَ لمن تخلف عن عیال حسین علیه السلام"
عیال حسین علیه السلام رو از کربلا برعکس برگردوندند به سمت کوفه "و حَمَلَ نسائه علی افلاس اقتاب جوال "
اونا رو سوار مرکب های بی جهاز کردند،فقط یه گلیم کهنه انداخته بودند و اینها رو مثل اسرای روم از این دیار به اون دیار میبردند.اینم بدرقه ای بود که کردند.
اما مثل فردا تا حضرت فرمود:بار بگشایید اینجا کربلاست...دیدند همه آمدند دور مرکبی که عقیله العرب زینب نشسته؛راوی میگه دیدم یکی مهار ناقه رو گرفته،یکی زانو بالا زده،یکی داره مراقبت میکنه بچه ها نیفتند،عمه جان ما آسیبی نبینه...
ای روزگار اف بر تو و بر بی وفایی تو! زمانی نمیگذره
آینده میگه دیدم همین خانم رو که بی کس و یار بود.میگه صدا زد حسین جان بلند شو داداش! ببین زینبت یه محرم نداره...بلند شو زینبتو سوار محمل کن

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ"

*بلد نیستم سلام بدم و دستم رو روی سینه ام نذارم،از بچگی یادم دادن هر جا سلام بهت دادم دستم بی اختیار میاد رو سینه ام، ان شاء الله این سینه شب اول قبر شهادت بده، یه جوری سلام بده امشب اسم مارو هم جزو زائرها بنویسن:

"اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ"

@@@

مولا جان! دیگه بالاتر از این چی می خوام،بهشت من همین روضه های توست، مگه نگفت: هر جا روضه ی ماست،حرم ماست، هر جا ذکر ماست،روضه ی ماست، حرم ماست، ما هم همون جا هستیم

@@@

این شبا سعادتمند دنیا و آخرت،خوشبخت الی الابد اونی ِ که تا بگن: "اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ"همچین که بگن، مرحوم شوشتری میگه: نشانه ی ایمان محبت حسین ِ، اگه دیدی سه بار میگن: "صَلَّ اللهُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ" دلت هیچ خبری توش نمیشه، منقلب نمیشی، نگران شو، احساس خطر کن.آقا جان، هر چی رو می خوای ازم بگیری، بگیر، این دو قطره ی اشک رو نگیر

@@@

خدا قسمتت کنه زیارت امام حسین علیه السلام رو، "مَنْ زَارَه ُ مَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِهِ" دیدی حجله میزنن جوون ناکام، معمولاً کسی که ازدواج نکنه از دنیا بره ناکامه، اما ناکام حقیقی اونیه که کربلا ندیده بمیره، آی جوون یه بارم شده خودت رو برسون کربلا، اگه من تا صبح هم ثواب زیارت کربلا رو بگم، بازم حرف هست، من خلاصه اش میکنم تو یه روایت،امام صادق فرمود: اگه مردم بدونند ثواب زیارت کربلارو قالب تهی می کنند،می میرند از شوق کربلا. در خانه اگر کس است یک حرف بس است، اگه بدونی چه ثوابی داره،اونم همه شبا یه طرف شب جمعه هم یه طرف، آخه شب های جمعه یه صدایی میآد کربلا، همه ی انبیاء و اولیا میان شب جمعه کربلا این صدارو بشنون،یه صدایی هی میگه:" بُنَیَّ"

@@@

بی بی جان! مارو هم با خودت ببر. بیایید دست بزنیم به رشته های چادرش،مارو هم ببر، دیدی مادر می خواد یه جایی بر ِ، بچه التماس میکنه، منم ببر، من تنهایی نمونم تو خونه، امشب همه به مادر التماس کنند، منم ببر،تا حسین زنده است منم ببر،حسین....،ابی عبدالله فردا شصت هزار درهم داد کربلارو خرید،اینی که میری کربلا راحتی، فکر میکنی تو خونه ی خودتی،چون آقات خریده این زمین رو، ای قربونت برم، یه چیزی بگم و زود رد شم، من از شما سئوال میکنم،آدم یه زمین رو میخره، زمین که بی آب نمیشه، میری یه زمین بخری،میگی آبم داره؟ مهریه ی مادر این آقا همه ی آب های عالم ِ،شصت هزار درهم داد زمین رو خرید، مشخص کرد ابعاد این زمین رو، دوباره برگردوند به صاحبانش،بعضی ها نوشتن به بنی اسد، روستایی ها بودن، گفت:به یه شرط بهتون میدم،به شرطی که سه روز مهمون های من اومدن ازشون پذیرایی کنید، اینجا یه روزی مهمانخانه ی من میشه، آقا جان! ان شاءالله اربعین ببینیم همدیگه رو کربلا، خوشبحال اونایی که اربعین میرن کربلا،نیت کنیم بریم همه کربلا روز اربعین،نشون بدیم به عالم ابی عبدالله چه سفره ای پهن میکنه.الله اکبر، مثل فردا شروع کرد با اصحابش حرف زدن، "هاهُنا مُناخُ رِکابِنا، هاهُنا مَسفَکُ دِمائِنا، هاهنا مَذبح اطفالنا" گفت و گفت، حالا به زبان شعر ابی عبدالله کربلارو به من و تو نشون بده*

@@@

حالا همه ی این حرف هارو داره میزنه،یه نفر داره گوش میده، صدای گریه اش آروم آروم بلندترشد، دیگه از امشب همتون بخونید: امان از دل زینب

@@@

ابی عبدالله هنوز داره کلّی حرف میزنه،انگار می خواست خواهر رو آماده کنه، دیدی بخوان یه خبر بدی رو بدن مقدمه چینی میکنن، یک دفعه نمیگن، چه جوری به زینب بگم اینجا کجاست؟

@@@

یه نگاه به بغلش کرد،دید داداشا کنارش ایستادن، یه نگاه این طرف کرد دید اصحابش ایستادن.الله اکبر، بذار آروم بخونیم،آخه شاید زینب بشنوه و دلش بلرزه، هنوز زوده عمه ی سادات گریه کنه

@@@

این یه دونه اش صدای گریه ی زینب رو بلند کرد،بعضی ها نوشتن گریبان پاره کرد،بعضی نوشتن از هوش رفت

@@@

بچه ها دویدن،بابا بیا عمه از هوش رفت، دوید اومد بالا سر زینب،چه زینبی؟ یه نگاه کرد دید خواهر از حال رفته، زینبی که این همه داغ دیده، مادر از دست داده، پدر از دست داده، برادر از دست داده، یه زن پنجاه و چهار ساله است،ببین یه خانمی که این همه داغ دیده،دیگه طاقتی نداره،یه حسین بیشتر نداره، اومد بالا سرش، مرحوم شیخ مفید میگه:سر زینب رو روی زانوش گذاشت، صدا زد: سکینه یه مقدار آب بیار بابا. الحمدالله فردا آب بود،کسی دنبال آب نگشت. یه ذره آب تو صورت خواهر پاشید،چشماش رو باز کرد،حسینم!داداش چرا این حرف هارو زدی؟ جلو زینب حرف مرگ زدی؟مگه تو منو نمیشناسی داداش؟ این خواهر و برادر هزاران حرف نگفته با هم دارن،زود بردمت سر اصل مطلب. حسین جان این حرفهارو نمیزدی،چی شده تو این سفر؟شروع کرد به دلداری زینب، گفت:خواهرم! رسول خدا جدم از من بهتربود رفت،بابام علی با اون عظمت،با اون شجاعت رفت، مرگ حق ِ، مرگ زینت ماست، مرگ باعث بقای ماست، ناراحت نشو اینم تقدیر الهی است،هی دلداریش داد، مادر رفت،داداشم رفت. یه نگاه کرد زینب،حسین! همه که رفتن، من و به که می خوای بسپاری؟امان امان امان،الله اکبر، نمیدونم دلت تو این لحظه کجای کربلا گیر کرده، اما من همین الان چشم سرم رو می بندم، جلو پله های تل زینبیه، هر کی بلده دنبال من بیاد،اینجا حسین زینب رو بهوش آورد، آب ریخت رو صورت خواهر،اما روز عاشورا،وقتی خودش رو انداخت رو بدن حسین، بجای اینکه یه نفر رو صورت زینب آب بریزه و بیدارش کنه، بجای اینکه زینب رو اینجوری آرام کنند، یه عده با کعب نی،یه عده با تازیانه،سکینه دستاش رو گذاشت رو سرش،بابا! پاشو عمه ام رو کشتن، حسین...........هر کجا نشستی کربلات رو بگیر،بلند بگو حسین..............

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یه جوری شدی داداش هی بچه ها روبغل میکنی بیشترازهمیشه هی نازشونومیکشی

نگاه غریبت ...

*چشاتو نگاه میکنم میخونم ها *    نگاه غریبت شبیه نگاه های مادرمه

*کدوم روز؟! *   همون روزی که گفته بودبه باباروزآخرمه...

 *خبرداری چرا همینکه محرم میشه دلت زیرورو میشه مگه چه اتفاقی میفته روزدهم امام حسین شهیدمیشه،برای چی ازشب اول دلهازیرو روئه؟بیقراره؟دربه درپرچمای ابی عبدالله هست! چرااینجورمیشه؟ امام صادق فرمود:همون روزاول خدادستورمیده پیراهن خون آلوده حسین بین زمین وآسمان به احتزاز دربیارن،بوی لباس حسین همه رودیوانه میکنه...

@@@

مخصوصا رقیه هی بغلش میکرد هی زیرگوشش میخوندعزیزم بعدازاین مواظب باش ازعمه فاصله نگیری*   *این نگاهو میشناسم دلم میلرزه وقتی میبینمت

@@@

بامن اینجورنکن حسین.    دارن باهم حرف میزنن،گفت داداش یه دقیقه بشین*

 میخوام بخونم برای تو روایت بابارو   یادت میاداون شبو شب شهادت بابارو

بااون نگاهش به مامیگفت مثل مادرتون  * به تو نه هابه من به عباس به حسن به بقیه*

 بااون نگاهش به من میگفت مثل مادرتون  دیگه نذاری دلش بگیره برادرتون

* هی سفارشتو میکرد،به عباس گفت عباس حواست باشه کربلا ها دست تودست حسین درنیاری ها*نمیدونم این  اشک وبغض گلوگیرمو چه کنم  *میخوام باهات حرف بزنم گریه هام نمیزاره

میدونم برای چی ناراحتی حسین جان نگران چی هستی*

*توگریه کن ها خانوم به امام حسین گفت توگریه نکن توخیلی گریه کن...*

توگریه نکن خیمه هابامن غموشعله وناسزا با من    *تیرخلاص بزنم*  گرفتاری کوچه هابامن

*امام حسین دست زینب گرفت گفت بشین میخوام یه حرفی باهات بزنم ..*

بذاربگم که کجایی و  اینها کیان عزیزم۲   بگم که چی میخوان ازمنو پی چیَن عزیزم

*این زمینواین آسمونو این در و دیوار این لشکر اینها میدونی برای چی اومدن*

*بعضی وقتها خداشاهده به جان همتون راست میگم وقتی میشینم اینهارو نگاه میکنم به کارهای بچه ها رومیخوام تحصیح کنم یا  انتخاب کنم اینها  گاهی موقعه ها این جا که میام یه هو جامیخورم چون خیلی هاشون من حذف میکنم ها کنارمیزنم ها حرفهای که میدونم که شما اصلاطاقت نداریدبشنویدحق هم دارید ولی یه هو نمیدونم چه جوری میشه بعضی چیزها در میره یاروزی شماست قراره بشنوی جیگرت یه داغی برداره

@@@

برای چی کنارعلی اکبر یاد  حضرت زهرامیکنیم ؟!!زینب میای میبینی یه جوری پهلوشو پاره کردن،زینب میای میبینی چشمت به اون پهلوبیفته یادمادرمون میکنی...

@@@

همیشه گریه های شب دوم یه طعم ومزه خاصی داره چون شب دوم شبه مرثیه نیست در واقعه مدیحه میخونن مداحا شماها دریای مواج محبت ولایتتون به تلاطم پیش ازپیش میادو اینجوری زار میزنی...آی گریه کن های حسین...آی اشک دارهای ابی عبدالله دو سه بیت چهارپنج بیت مدح میخوام بخونم به انداره یه دهه عاشورا اشک میشه غافل نشیدحواست   باشه..

@@@

همتون ناموس داری؛نسبت به ناموست غیرت داری ؛ناموس دهرند این ذوات مقدسه...دارم  مدح میگم؛ حق داری زاربزنی کجابودی شماعصرعاشورا...یه نگاه به بدن حسین کردگفت: حسین ندارم معجری... حسین...حسین...اینجانباش برو کربلا برو دور خیمه زینب بگرد...رفقا چکار کارکنم مدح را ادامه بدم یا نه ازاین خانواده بازهم تعریف کنم یا نه؟!

از حیاء وحجابشون بگم یا نه*

@@@

ای بی شرفا! ای نامردا حسین توگودال افتاده... دیدن حریفش نمیشن؛ یکی صدازد حسین اینجا خوابیدی خیمه هاتو غارت کردن،عمه جان زینب... عمه جان....*

@@@

*عباس زانوخم کرد اکبرمحمل روگرفته حسین زیربغلها..علیامخدره زینب، ملیکه عالم هستی میخواداز محمل پیاده بشه باچه جلال وجبروتی! ای خاک کربلا چکارکردی بازینب؟! اینجوری پیاده شد؛نه  روزدیگه میخوادسوار شه یه نگاهی کرد!کجایی علی اکبرم؟ کجایی قاسمم؟ دیدهیچ کی نیست تک وتنها...لشکرمنتظرن اجازه ی نزدیک شدن به احدی نداده،زینب خودش یکی یکی بانوان سواربرمحملها کرده؛خودزینب یکی یکی بچه هارو توبغل خانومها نشونده؛ همه ایستادن دوست و دشمن نگاه میکنن حالازینب خودش چه جوری میخوادسوارشه یه وقت دیدن داره میدوئه، رفت سمت گودال پاشو به دادم برس....حسین...*

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چشم خودرا باز کردم ابتدا گفتم حسین..                                                                                          با زبان اشکهای بی صدا گفتم حسین

یاد تو شرط قبولی نمازم بوده است                                                                   در قنوت خویش قبل از ربنا گفتم حسین..

در مناجات شب جمعه، نمی دانم چه شد                                                                                               خواستم بر لب برم نام خدا گفتم حسین..

ماند هل من ناصرت بی پاسخ اما بارها                                                            آمده است کرب و بلا  لبیک  گفتم یا حسین..

نام زهرا را شنیدم هر کجا گفتم علی..                                                      نام زینب شنیدم هر کجا گفتم حسین..

کل ارض کربلا من تازه فهمیدم چرا؟                                                     در خراسان در نجف در سامرا گفتم حسین..

*خدا تو رو ازم نگیره آقا..     یه عمر باید سجده شکر کنم خدا به من حسین داده..

اگه حسین رو نداشتم چه خاکی تو سرم می ریختم؟*

عاشقی گفت آنچه می خواهد دل تنگت بگو                با دلی غمبار گفتم کربلا  گفتم حسین..

@@@

مادر ما پهلوش شکستس.اما با پهلوی شکسته می گه "بنیَّ،قَتَلوک عطشانا، ذبحوک عطشانا.."

گف خدا رحمت کنه اونایی که برا آقا بلند بلند گریه می کنند.

شب دومه چه خبرته؟اگه جلوتو نگیرم زود می خوای برات روضه بخونم..

قربون اون بچه هایی برم که دلشوره دارن   هی می گن عمه می خواستن مارو مهمونی ببرن..

عمه این سرزمین چرا اینطوریه؟    هی دامن عمه رو می گرفتن می گفتن عمه  من می ترسم.

عمه چه مهمونیه می بینم با نیزه اومدن.. عمه چه مهمونیه اینطور دارن به ما نگاه می کنن؟

هر چی دلشوره داشتن اما زینب می گفت عزیزم نترس ببین عمو عباس..

تا عمو هست کسی جرأت نمی کنه چپ چپ به خیمه ها نگاه کنه ...*

@@@

*داداش بیا برگردیم.داداش وقتی پامو تو این سرزمین گذاشتم دلم شور می زنه..

یادت باشه بچه هر وقت گرفتار می شه،اذیت می شه زودی دلش هوای مادرشو می کنه.

یه نگاه کرد گفت داداش بیا برگردیم مدینه    دلم برا مادرم تنگ شده..*

@@@

خیال کردی همینجوری زینب وارد کربلا شد          نه..تشریفات داره..

تا گف آقا اسم اینجا قادسیه است فرمود  نام دیگه هم داره؟ بله آقا جان به این جا نینوا گفت می شه. حضرت فرمود بگو ببینم نام دیگه هم داره؟ بله آقا قدیمیا به اینجا می گفتن کربلا .

تا گفت کربلا حضرت رنگش پرید

بار بگشایید اینجا کربلاست

آب و خاکش با دل آشناست

فرمود بیاین پایین،خیمه هاروبنا کنید      یه خیمه خیمه ی زینبه،یه خیمه خیمه ربابه

یه خیمه خمیه ی حسینه..چندتا خیمه ها اصحابه   اما جلوتر از خیمه ها خیمه عباسه..

یعنی هر کس می خواد ورود کنه باید از عباس گذر کنه  کیه که در جزیرة  العرب بتونه مقابل

عموی امام زمان ابوالفضل بایسته؟

@@@

دونه دونه زنان و بچه ها رو پیاده کردند  حالا نوبت می رسه به عقیله بنی هاشم عالمه غیر معلمه،

دختر علی زینب ..  فکر کردی می گن خانم بفرما دستشو می گیرن؟  نه.اینجوری نیست ...

اول عباس می آد جلو محملش زانو می زنه،  یه بار جلو زینب سرشو بالا نیاورده

سرش پایین بود.باید زینب پاهاش رو پای عباس باشه تا قوت بگیره،اگه دیدی کربلا زینب زمین خورد پاهاش قوت نداشت چون عباس نداره..

یه دستشو علی اکبر می گیره،جوان های هاشمی صف می کشن تا عمه جانشون پایین بیاد.چرا؟

چون امیر المومنین وصیت نه،چهار ساله بود بالا قبر مادر،فرمود حسن جان ،حسین جان این چراغ ها رو خاموش کنید  نمی خوام کسی قد وبالای خواهرتون رو ببینه

این دیگه برا حسن و حسین ،یادگار موند،هیچ کسی  والله قد و بالای زینب رو ندید

مردا می گن سالها همسایه زینب بودیم یک بار صداشو نشنیدیم.

با یه عظمتی زینب رو از محمل پایین می اوردن..

من دیگه روضمو خوندم بقیه روضه تو تو ذهن و قلبت بخون  عباس زانو زده،

علی اکبر دستشو گرفته قاسم پَرِ چادر عمه رو گرفته    همه می آن احترام.. عمه جون

همچین  که دست انداخت صورت عباس       چرا داداش اینقدر خجالتی هستی عزیزم؟

دستشو علی اکبر می گرفت می گفت عمه داغتو نبینم.هی دست روی صورت قاسم می کشید می گفت جای داداش حسنم خالی ...    اصلا اینا یتیم رو یه جور دیگه می دیدن ..

اما آی جونا.آی زن و مردا  خواهرا برادارا  حسینیا

همین عمه سادات با یک عظمتی از محمل پایین اومد اما با یک اذیتی  زینب خواست سوار محمل بشه.

شب یازدهم نگاه کرد دید نه عباس است نه علی اکبر است..به مادر می خوام یه جمله بگم می دونم اهل عشقی می دونم می گیری می گما همونجا نگاه کرد سمت  علقمه صدا زد عباس ،باریکلا به غیرتت..کجایی ببینی نا محرما دور ... این صدا رو از حنجرت آزاد کن..  حسین..

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

 


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.