ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی


کس ندارد خبر از حال دلم بجز خدا

حجره ی بسته شده، قتلگه ابن الرضا

در میان سینه ام نمانده دیگر نفسی

هر چه گویم تشنه ام، آبم نمی دهد کسی

امشب شب شهادت امام جواد است. خوشا به احوال آن عزیزانی که امشب کاظمین زائر حرم امام

جوادند، امشب با امام زمان برای غربت امام جواد اشک می ریزند، ناله می کنند. هر کجا نشستی

در این مکان مقدس دلها را روانه ی حرم با صفای امام جواد کنید، بیاد آن امامی که گوشه ی حجره

غریبانه صدا می زد جگرم، قربان مظلومی تو یا جواد الائمه، در میان امامان معصوم دو امام در خانه

خیلی مظلوم بودند، یکی امام حسن مجتبی (ع) و یکی هم امام جوادالائمه (ع)، حتی در خانه

هم محرم نداشتند، توی خانه هم غریب بودند. امام جواد صدا زد ام الفضل، جگرم می سوزد.

کنیزان صدای امام جواد را شنیدند ظرفی پر از آب

کردند به طرف حجره ی امام جواد حرکت کردند. یک وقت ام الفضل گفت: آب را کجا می برید؟ گفتند:

برای عزیز فاطمه، جوادالائمه، امّا یکوقت دیدند صدای امام جواد خاموش شد، همین که در باز کردند

دیدند جگر گوشه ی امام رضا جان داده، امّا یا جوادالائمه، شما در میان حجره صدا می زدی جگرم

می سوزد، ولی جدّ غریبت حسین هم میان گودال قتلگاه صدا می زد لشکر جگرم می سوزد.

هلال می گوید: صدای العطش امام حسین را شنیدم، ظرفی پر از آب کردم. آمدم طرف قتلگاه،

دیدم شمر از گودال قتلگاه بیرون می آید، گفت: هلال آب کجا می بری؟ گفتم: آب می برم برای

حسین فاطمه، گفت: هلال زحمت نکش من حسین را سیراب کردم. گفتم: نانجیب تو که آب

نداشتی، عبا را کنار زد دیدم سر بریده حسین، هلال می گوید: دیدم شمر می لرزد، گفتم: نانجیب

تو که سر حسین فاطمه را جدا کردی دیگر چرا می لرزی؟

گفت: همین که خواستم سر حسین فاطمه را جدا کنم، شنیدم از گوشه ی قتلگاه صدای ناله ای

می آید، کسی صدا می زند غریب مادر حسین، شهید مادر حسین، مظلوم مادر حسین...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امام رضا (ع) وارد شدند ، دیدند امام جواد (ع) در حالی که سنش کمتر از چهار سال بود ، دستش

را به زمین زده و سرش را به طرف آسمان بلند کرده است و مدت طولانی در فکر فرو رفته اند ،

قربانت گردم چرا در فکر طولانی فرو رفته ای ؟ فرمود : به خاطر مصائبی که بر مادرم فاطمه (ع) وارد

شد . سوگند به خدا آن دو نفر ار از قبر بیرون می آوردم ، سپس با آتش آنها را می سوزانم ، سپس

خاکسترشان را در دریا پراکنده می نمایم ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


جهت مشاهده دیگر روضه های مکتوب شهادت امام جواد (ع)

به ادامه مطلب مراجعه نمایید









کس ندارد خبر از حال دلم بجز خدا
حجره ی بسته شده، قتلگه ابن الرضا
در میان سینه ام نمانده دیگر نفسی
هر چه گویم تشنه ام، آبم نمی دهد کسی
من جوادم، من جوادم، من جواد
امشب شب شهادت امام جواد است. خوشا به احوال آن عزیزانی که امشب کاظمین زائر حرم امام جوادند، امشب با امام زمان برای غربت امام جواد اشک می ریزند، ناله می کنند. هر کجا نشستی در این مکان مقدس دلها را روانه ی حرم با صفای امام جواد کنید، بیاد آن امامی که گوشه ی حجره غریبانه صدا می زد جگرم، قربان مظلومی تو یا جواد الائمه، در میان امامان معصوم دو امام در خانه خیلی مظلوم بودند، یکی امام حسن مجتبی (ع) و یکی هم امام جوادالائمه (ع)، حتی در خانه هم محرم نداشتند، توی خانه هم غریب بودند.
امام جواد صدا زد ام الفضل، جگرم می سوزد. کنیزان صدای امام جواد را شنیدند ظرفی پر از آب کردند به طرف حجره ی امام جواد حرکت کردند. یک وقت ام الفضل گفت: آب را کجا می برید؟ گفتند: برای عزیز فاطمه، جوادالائمه، امّا یکوقت دیدند صدای امام جواد خاموش شد، همین که در باز کردند دیدند جگر گوشه ی امام رضا جان داده، امّا یا جوادالائمه، شما در میان حجره صدا می زدی جگرم می سوزد، ولی جدّ غریبت حسین هم میان گودال قتلگاه صدا می زد لشکر جگرم می سوزد.
هلال می گوید: صدای العطش امام حسین را شنیدم، ظرفی پر از آب کردم. آمدم طرف قتلگاه، دیدم شمر از گودال قتلگاه بیرون می آید، گفت: هلال آب کجا می بری؟ گفتم: آب می برم برای حسین فاطمه، گفت: هلال زحمت نکش من حسین را سیراب کردم. گفتم: نانجیب تو که آب نداشتی، عبا را کنار زد دیدم سر بریده حسین، هلال می گوید: دیدم شمر می لرزد، گفتم: نانجیب تو که سر حسین فاطمه را جدا کردی دیگر چرا می لرزی؟
گفت: همین که خواستم سر حسین فاطمه را جدا کنم، شنیدم از گوشه ی قتلگاه صدای ناله ای می آید، کسی صدا می زند غریب مادر حسین، شهید مادر حسین، مظلوم مادر حسین ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ز سوز غم پر پروانه می سوخت
ز داغ لاله ای گلخانه می سوخت
وجودش را شرر زد آشنائی
که از جورش دل بیگانه می سوخت
بنوشید آب از پیمانه ی زهر
دل پاکش از این پیمانه می سوخت
ز آوای جواد آن جان زهرا
نهال گلشن جانانه می سوخت
میان حجره بود و ناله می کرد
به حال وی دلی آنجا نمی سوخت
از همین جا دلت را روانه ی آن حجره ای کن که امام جواد میان حجره افتاده، از سوز زهر به خود می پیچد، امّا کشنده تر از این زهر، زهر بی وفائی همسرش بود، بمیرم برات آقا محرمی نداشتی، چه کشید جواد الائمه، آن ساعتی که دید ام الفضل در حجره را بست کنیزانش را جمع کرد گفت: شادی کنید تا کسی صدای ناله ی امام را نشنود بعد شهادت هم دستور داد بدن امام  را بالای بام مقابل آفتاب  بیندازید، امّا  کبوترها می آمدند بالهاشون را بهم می دادند تا آفتاب به این بدن نتابد، امّا عاشقان امام جواد، این بدن دیگر برهنه نبود، این بدن دیگر بی سر نبود، این بدن پاره پاره نبود. رحمت خدا بر این ناله ها، ای دلهای آماده، بمیرم برای عزیز فاطمه حسین، که دخترش بدن بابا را نشناخت، صدا زد عمه این بدن کیه درد دل می کنی؟ فرمود: سکینه جان این بدن بابایت حسین، همه صدا بزنید حسین حسین.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امام رضا (ع) وارد شدند ، دیدند امام جواد (ع) در حالی که سنش کمتر از چهار سال بود ، دستش را به زمین زده و سرش را به طرف آسمان بلند کرده است و مدت طولانی در فکر فرو رفته اند ، قربانت گردم چرا در فکر طولانی فرو رفته ای ؟ فرمود : به خاطر مصائبی که بر مادرم فاطمه (ع) وارد شد . سوگند به خدا آن دو نفر ار از قبر بیرون می آوردم ، سپس با آتش آنها را می سوزانم ، سپس خاکسترشان را در دریا پراکنده می نمایم ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مأمون در هفده رجب سال 218 هـ . ق از دنیا رفت ، برادرش معتصم به جای او بر مسند خلافت نشست ، نام معتصم ، محمّد و به قولی ابراهیم بود ، معتصم که همانند سایر طاغوتها می‌خواست همة مردم دربست همچون بردة او باشند و شخص دیگری دارای شخصیت و پیرو نباشد ، تصمیم گرفت امام جواد علیه السلام را که در مدینه دارای شخصیّت و مقام بود ، به بغداد احضار کند ، سرانجام روز 28 محرّم سال 220 هـ . ق امام جواد با همسرش به بغداد آمدند .
در این ایام اُمِّ الفضل همسر امام جواد علیه السلام با برادرش جعفر بن مأمون عمویش معتصم ، همدست شدند ، و توطئه قتل امام جواد علیه السلام را طرح کردند ، و چنین تصمیم گرفته شد که أُم الفضل آنحضرت را با زهر مسموم کند .
معتصم و جعفر، برای اینکه مبادا خلافت از بنی عباس به علویین منقل گردد ، به ام الفضل تلقین کردند ، و به او گفتند :

تو دختر و برادر زادة خلیفه هستی و احترامت بر همه کس لازم است ، ولی محمد بن علی علیه السلام ( امام جواد ) مادر امام هادی را بر تو مقدم می‌دارد... همین امور باعث شد که ام الفضل تهییج شد و تصمیم گرفت شوهرش را مسموم نماید .
معتصم و جعفر سمی را در انگور رازقی تزریق کردند و برای ام الفضل فرستادند ، ام الفضل نیز آن را در میان کاسه‌ای گذاشت و جلو همسر جوانش امام جواد علیه السلام نهاد و از آن انگور توصیف بسیار نمود و سرانجام امام جواد علیه السلام از آن انگور خورد ، طولی نکشید که آن حضرت آثار سم را در جگر خود احساس نمود و کم کم درد شدید بر او عارض گردید و موجب رنج و ناراحتی سخت امام جواد علیه السلام شد .
در همان حال ام الفضل پشیمان شده و گریه می‌کرد ، حضرت به او فرمود :  چرا گریه می‌کنی ؟  اکنون که مرا کشتی گریة تو سودی ندارد ، این را بدان که به خاطر این خیانتی که کردی چنان به دردی مبتلا می‌شوی که هرگز علاج ندارد ، و چنان به فقر و تنگدستی مبتلا گردی که جبران پذیر نباشد .
بر اثر نفرین آن حضرت ، در مخفی‌ترین اعضای ام الفضل دردی پدیدار گردید ، همة اموالش را در راه معالجه آن مصرف کرد ولی سودی نبخشید و با نکبت بارترین شکل به هلاکت رسید ، و برادرش جعفر نیز در حال مستی به چاه افتاد و جسد بی‌جانش را از چاه بیرون آوردند .
در روایت دیگر آمده : معتصم برای عبدالملک زیات ( یکی از وزراء خود ) نوشت ، حضرت جواد علیه السلام و ام الفضل را به بغداد نزد من بفرست، او آنها را به بغداد فرستاد، معتصم از آنها استقبال گرم کرد و هدایایی برای آنها برد و آنها را به مهمانی‌های باشکوهی دعوت می‌کرد، سپس شربت ترش و شیرینی درست کرد که قبلاً آن را زهر آلود کرده بود، و آن را همراه برف خدمت آنحضرت فرستاد، و سر شیشه را مهر کرد و به غلام خود داد و گفت: نزد حضرت جواد علیه السلام ببر و به او بگو اگر برف آب شود ، طعم آن زایل می‌گردد و آن حضرت را الزام کن تا از این شربت بخورد .
غلام نزد حضرت جواد علیه السلام آمد و گفت : خلیفه از شیرینی که برای او آورده‌اند ، سهم شما را فرستاده و گفت تا برف آن آب نشده تناول کنید .
امام آن شربت را نوشید و مسموم گردید  .
و چگونگی شهادت آنحضرت توسط ام الفضل را به گونة دیگر نیز نقل کرده‌اند .
آری آن امام بزرگوار در جوانی در حالی که 25 بهار بیشتر از عمرش نگذشته بود این گونه مظلومانه به شهادت رسید ، او نیز مانند پدرش مهمان و در دیار غربت بود ، براستی عجیب همان نوازی کردند .
بعد از اینکه ام الفضل امام را مسموم کرد در را به روی او بست و در اتاق دیگر او و کنیزانش سر و صدا و هلهله می‌کرد تا صدای امام به گوش کسی نرسد . جگر امام می‌سوخت و آب می‌طلبید قربان لب تشنه‌ات که مثل جدّت حسین تشنه شهید شدی اگر اما حسن مسموم شد دور و برش خواهر و برادر و عزیزان بودند . آب بود . ولی امام جواد همانطور که با صدایش کم کم آهسته می‌شد آب طلب می‌کرد از قضا کنیزی این صدا را شنید گفت هر چه می‌خواهد بشود من به او آب می‌رسانم وقتی آب را آورد ام فضل متوجه شد ظرف آب را از دست او گرفت و به زمین ریخت غلامی هم دلش برای عطش حسین سوخت مقداری آب در سپر خود ریخت و آورد ولی وقتی آمد دید شمر از گودال قتلگاه بیرون می‌آید پرسید چه می‌خواهی بکنی گفتم آمدم به حسین آب دهم گفت من او را زودتر از تو سیراب کردم و سر خونی امام حسین را نشان داد دیدم می‌لرزد گفت چرا می‌لرزی گفت وقتی می‌خواستم سر را ببرم صدای نالة جانسوزی می‌آمد که می‌گفت غریب مادر حسین .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

محمد بن ریان می گوید: مأمون برای امام جواد (ع) هر نیرنگی که داشت بکار برد (تا شاید آن حضرت را آلوده و دنیا طلب نشان دهد) ولی نتوانست . چون درمانده شد و خواست دخترش را برای زفاف نزد حضرت فرستاد ، دویست دختر از زیباترین کنیزان را خواست و به هر یک از آنها جامی که در آن گوهری (هدیه ای) بود ، داد تا پیشکش امام کنند ، ولی امام به آنها هم توجهی نکرد ، مردی بنام «مخارق» آوازه خوان و تار زن و ضرب گیر بود ، که ریش درازی داشت و به دعوت مأمون آمده بود ، مقابل امام جواد (ع) نشست و صدای عرعر الاغی را در آورد .
اهل خانه به دورش جمع شدند ، شروع کرد با سازش نواختن ، ساعتی آواز خواند ، امام جواد (ع) به او توجهی نمی کرد و به چپ و راست هم نگاه نمی کرد ، سپس سرش را به جانب او بلند کرد ، و فرمود :   ای ریش بلند! از خدا بترس ، ناگاه ساز و ضرب از دستش افتاد و تا وقتی که مرد ، دستش کار نمی کرد و فلج شد .
یا امام جواد (ع) ! قربان غربتتان آقا ! در حضور شما مجلس لهو و لعب برگزار کردند ، ساز زدند و آواز خواندند و به شما توهین کردند . اما عرض می کنم یا امام جواد (ع)  این اولین بار نبود که این چنین ، توهین می کردند . نبودید ببینید ، مردم شام چطور به خاندان رسول الله (ص) اهانت کردند .
جمعیت بسیار زیادی جمع شده بودند و همه شادی می کردند ، طبل و دف می زدند و می رقصیدند . خاندان رسول الله (ص) را بر روی شتران بی جهاز ، در منظر نامحرمان ، می گرداندند . از روی پشت بام ها با خاک و خاکستر اهانت می کردند ... .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

معتصم امام جواد (ع) را از مدینه به بغداد منتقل کرد ، در حالی که امام 25 سال بیشتر نداشت ، او را شهید کردند . او نیز مانند پدرش مهمان و در دیار غربت بود . براستی عجب مهمان نوازی کردند! این مهمان نوازی را از کوفیان آموخته بودند . آن هنگامی که کاروان اسرا وارد شهر کوفه شد ، زن و مرد بالای پشت بام ها به تماشا آمده بودند ، و اسیران را بر روی شتران لخت و بی جهاز سوار کرده بودند .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 





عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.