ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی


دلهای ما لب تشنه ی باران رویت                       چشم انتظار صبح زیبای ظهورت

می باری عطر روشنای صبحدم را                 بر جاده های شب زده وقت عبورت

ما را ببر با خود به دیدار خداوند                 از سمت سهله ،جمکران از کوه طورت

آقا اگر هم قلب ما از جنس سنگ است       شاید شود نیمه شبی سنگ صبورت

هر روز بین کوچه های فاطمیه                           لبریز ماتم میشود چشم غیورت

صاحب عزا با واهمه میخوانم امشب                   مرثیه های مادرت را در حضورت

آقا کی میخوای بیای و شیعه رو از این بدبختی نجات بدی ،هر کجا که نگاه میکنی دارن به

شیعه ظلم میکنن، شیعه دلش به شما خوش است یابن الحسن، آقا جان بعد از پیامبر خنده

روی لب زهرا نیومد، الا یه جا که امشب با اجازه شما میخوام این روضه رو بخونم ،

در چند حدیث از شیعه و اهل سنت آمده که اسماء میگوید: فاطمه زهرا در هنگام وفات خود

به من فرمود :مادر جان! من از این وضعی که درباره ی حمل جنازه ها مرسوم است،

شرم میکنم و خوش ندارم که جنازه  زنان را روی تخته ای میگذارند و پارچه ای روی آن می اندازند

و پستی ها و بلندیهای بدن او برای بیننده مشخص است ،اسماء میگوید به او عرض کردم

من چیزی را که در حبشه دیده ام هم اکنون ترتیب داده نزد شما می آورم و نشانتان میدهم ،

سپس چند عدد چوپ ترو تختی آوردم و آن چوبها را خم کرده دو طرف آن را کنار تختی بسته

وچادر روی آن کشیدم فاطمه آنرا که دید خوشحال شد و تبسم کرد .اسماء میگوید: از روزی که

رسول خدا از دنیا رفته بود تا به آنروز تبسم بر لبان دختر پیامبر را ندیده بودم در روایتی

دیگر آمده است که فرمود: چه چیز خوب و نیکویی است که بدان وسیله جنازه زن از مرد

تشخیص داده نمیشود و در حدیثی است که

فرمود" اصنعی لی مثله استرینی سترک الله من النار"

برای من نیز یک چنین چیزی را درست کن و مرا مستور کن خدایت از آتش دوزخ مستور دارد .

کجا بودی فاطمه بببینی که پسرت حسین بدون تابوت حتی کهنه پیراهنی هم که داده بودی

برای کفن، از او غارت بردند، نامردمان بدن قطعه قطعه ی حسین رو سه شب روی خاک گرم کربلا ...

جایی برای کوثر و زمزم درست کن                    اسماء برای فاطمه مرهم درست کن

تابوت کوچکی که بمیرم درون آن                       با چند تخته ی چوب برایم درست کن

تا داغ این شقایق زخمی نهان شود                        تابوتی از لطافت شبنم درست کن

مثل شروع زندگی مرتضی و من                بی زرق و برق و ساده و محکم درست کن

از جنس هیزمی که در خانه سوخت نه        از چند چوب و تخته ی محرم درست کن

طوریکه هیچ خون نچکد از کناره اش                   مثل هلال لاله کمی خم درست کن

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دلم دریا ولی ساحل ندارد               به غیر از عشق تو حاصل ندارد

آقا جان این دل من از بس که غم مادرت زهرا را دارد، انگار اصلاً ساحل نداره آخه مگه غم مادرت

تمومی داره ،مگه میشه به گفته خود شما که شب عید غدیر توی خواب به اون مرد عالم گفتی

ما اهل بیت دیگه بعد از بیت الاحزان مادرمون زهرا دیگه شادی نداریم .

دلم دریا ولی ساحل ندارد                 به غیر از عشق تو حاصل ندارد

تمام هستیم بود و نبودم                                  فدای توبیا قابل ندارد

آقا جان بیا تا جونم را فدات کنم آقا بیا تا باهم توی مدینه تن اون دو نفر نامرد رو از خاک بیرون

بیاریم و انتقام مادرت زهرا را از اونها بگیریم ،من نمیدونم دیگه فاطمه اذیتی برای مردم

مدینه نداشت، ای نانجیب مردم مگه چه هیزم تری فاطمه یا باباش رسول خدا به شما

فروخته بودند، که حتی نذاشتید توی عزای باباش هم گریه کنه، که رفتید به امیر المومنین گفتید

به فاطمه بگو یا شب گریه کنه یا روز ،خدا لعنتتون کنه ای نانجیب مردم فضه کنیز حضرت زهرا

میگوید :  پس از چند روزی که رسول خدا از دنیا رفته بود حضرت زهرا شبانه روز گریه میکردند

بزرگان و پیرمردان مدینه نزد امیرالمومنین آمدند و گفتند: یا ابالحسن فاطمه شب و روز گریه میکند

هیچ یک از ما نمیتواند شبها راحت بخوابد و روزها نیز آسایش در کسب و کار و درآمد

نداریم از تو میخواهیم از فاطمه درخواست کنی که یا شب گریه کنه یا روز

حضرت فرمودند: بسیار خوب اقدام خواهم کرد امیرالمومنین نزد فاطمه آمدند حضرت با

دیدن امیرالمومنین کمی آرام گرفتند امیرالمومنین فرمودند: مردم مدینه از من خواسته اند

که از توبخواهم یا شب گریه کنی یا روز فاطمه فرمودند: یا علی من مدت زیادی

در بین آنها نخواهم ماند به همین زودی از بین آنها خواهم رفت ،به خدا سوگند که نه شب

آرام میگیرم و نه روز تا به پدرم رسول الله ملحق شوم، سپس امیرالمومنین علیه السلام

برای فاطمه به دور از شهر مدینه اتاقی بنام بیت الاحزان را بنا کردند و حضرت زهرا همراه

با حسن وحسین روز به آنجا میرفتند و به گریه و عزاداری می پرداختند، آری اینجا در مدینه

امیر المومنین برای فاطمه سرپناهی بنا کرد تا بتواند برای پدرش رسول الله گریه کند،

اما کربلا بدن بی سرو قطعه قطعه و غرق به خون حسین سه روز و سه شب

روی خاک گرم کربلا روی زمین بود، بدون حتی یک سر پناه و هر کس که میخواست

بالای سر او گریه و زاری کند با تازیانه از او دلجویی میشد .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

در سینه دلم هوای مولا کرده               عمریست هوای گل طاها کرده

باز آ زسفر ببین که این دل مولا                 بد جور هوای قبر زهرا کرده

آ قا جان چقدر دوری شما رو تحمل کنم دیگه طاقت دوری شما رو ندارم آ قا اینقدر اومدن شما

دیر شده که همه ی مردم حتی خود شیعه ها ی به ظاهر متمدن میگن اگه این امام زمان شما

میخواست بیاد تا حالا باید می اومد آ قا جانم یا بن الحسن پسر فاطمه

آ قا آیینه دل من از بس گناه کردم خاک آلود و سیاه شده باید شما بیای و این آ لودگیها رو از

دلم پاک کنی آقا جان بیا و به این جدایی پایان بده

بیا آیینه ی دل پاک گردان                   زلال از خاک و خاشاک گردان

بیا و پیکر این نوکرت را                              کنار قبر زهراخاک گردان

آقا بیا و قبر بدون شمع و چراغ مادرت را به ما نشون بده و بعد توی مدینه بدن اون دو نانجیب

رو از خاک بیرون بیار و دادخواهی مادرت را بکن شیخ مفید ماجرای کوچه را چنین نقل میکند

«ابوبکر کاغذی طلبید و رد فدک را در آن نوشت و به فاطمه (س)داد حضرت با گرفتن سند از نزد ابوبکر

بیرون امد ولی در راه عمر با او ملاقات کرد و از جریان نامه پرسید

فاطمه فرمود: این نامه سند رد فدک است که ابوبکر برایم نوشته است عمر گفت آنرا به من بده،

فاطمه امتناع ورزید ،عمر با لگد به سینه و پهلوی فاطمه زد، طوریکه محسن فرزندش سقط شد

و چنان سیلی به صورت آن بانو زد که گوشواره اش شکست سپس سند را گرفت و پاره کرد

همین خشونت باعث شد فاطمه بستری گردد و بعد از 75 روز بیماری از دنیا رفت»

اینجا توی مدینه فاطمه 18 سالش بود که از دشمن سیلی خورد اما کربلا یه دختر 3 ساله

که صورتش از گل نازکتره از سیلی دشمن گوشواره از گوشش پاره میشه و با باباش درد دل میکنه میگه

غمم بی حد و دردم بیشماره                 تنم زخمی و لباسم پاره پاره

زدست سیلی سنگین شامی             نه گوشی دارم و نه گوشواره

بابا عمه میگفت که من شبیه مادرت شدم مگه مادرت هم مثل من سیلی خورده بود

مگه مادرت مثل من قدش خم شده بود مگه ....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@



جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها ) و مناجات های فاطمی

به ادامه مطلب مراجعه نمایید








من مهدیم در دست تیغ انتقامم
مادر به قبر مخفیت بادا سلامم
ای قلب مجروحم کباب از غربت تو
باریده اشکم قرن ها در غربت تو
مادر دلم خون است از بندم رها کن
دستی برآور در ظهور من دعا کن
مادر شنیدم بارها از پا فتادی
دیدی علی تنها بود باز هم ایستادی
ای کاش بودم تا علی را یار بودم
من جای تو بین در و دیوار بودم
کی میشود بردارم از جانت محن را
از خاک بیرون آورم من آن دو تن را
دریا کنم از خون دل چشم ترم را
پرسم چرا کشتید آخر مادرم را
یابن الحسن ما نیز منتظریم که در رکاب شما خدمت کنیم و از دشمنانتان انتقام گیریم در این آرزوئیم که خداوند توفیق عنایت فرماید تا در رکاب شما باشیم و از دشمنانتان انتقام گیریم .
ابن عباس نقل می کند: زهرا در لحظه های آخر شهادت دست حسن و حسین را گرفت و به طرف قبر رسول خدا آمدند و سپس بین قبر و منبر پیامبر دورکعت نماز به جا آورد پس از نماز حسن و حسین را در آغوش فشرد و با آنها خداحافظی کرد و از آنجا که لحظات جان دادن مادر برای فرزندان سخت است فرمود :عزیزانم پدرتان در مسجد در حال نماز است پیش پدر بمانید و خود حضرت به سوی منزل حرکت کردند در منزل اسماء را صدا زدند و فرمودند: ای اسماء جایی نمیروم در این اتاق ساعتی میمانم و استراحت میکنم پس از ساعتی اگر بیرون نیامدم مرا صدا کن اگر جوابت را دادم وارد شو اما اگر پاسخی نشنیدی بدان که به رسول خدا ملحق شدم و از دنیا رفته ام ،کشف الغمه/ج2/ص 62 اسماء ساعتی صبر کرد آنگاه پیش آمده و صدا زد:« یا بنت محمد المصطفی یا بنت اکرم من حملته یا بنت الخیر من وطی الحصا و یا بنت من کان من ربه قاب قوسین اَو أدنی»چون دید پاسخی نشنید دست دراز کرد و پارچه را از روی صورت فاطمه برداشت و مشاهده نمود که از دنیا رفته است اسماء خود را روی صورت زهرا انداخته او را می بوسیدو میگفت :فاطمه جان وقتی نزد پدرت رفتی سلام اسماء دختر عمیس را به او برسان. زندگی حضرت فاطمه و دختران آن حضرت
ای شب تو ستاره باران غم
روز تو اوج کوهساران غم
آنکه با یاد دل تو هر شب است
دختر بیقرار تو زینب است
شمع دلش می شود از غصه آب
دعای تو اگر شود مستجاب
نشسته بر گوشه ی جانمازت
چشم دلش به چشم پر ز رازت
حال عجیبی به نماز تو بود
پرده به هنگام وفاتت گشود
آه که خورشید تو بر بام شد
دشمن بیرحم تو آرام شد
عمر تو کوتاه چو عمر گل است
گریه نکن ناله ی تو بلبل است
دیشب از این درد شفا خواستی
یا اجلت را زخدا خواستی
خیز و دعا باز به حال همسایه کن
بر سر مرغان حرم سایه کن
رفتن تو آخر این جاده نیست
بی تو خزان گل سجاده نیست
خیز وتبسم سوی دردانه کن
گیسوی احساس مرا شانه کن
شمع سراپای بر آفروخته
ای که در خانه تو سوخته
آه که برداشته دیگر ترک
پنجره وا شده رو به فدک
قلب مرا رو به الم میکند
دست تو از بس که ورم میکند
دست تو زخمی دل تو صبور
نان زچه رو طبق کنی در تنور
یک سوی آن زرد و دگر سو کبود
چهره تو پیشتر اینگونه بود
چیست بگو سرخی آن روشن است
لکه ی خون یا گل پیراهن است
حیف تو که غصه چنین خورده ای
در وسط کوچه زمین خورده ای
حرف دلم را زنگاهم بخوان
جان پدر یک شب دیگر بمان
آه سفارش به سحر داشتی
کرب و بلا را تو خبر داشتی
اشک تو شبنم به سحر میدهد
پیرهن کهنه به من می دهد
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
دلهای ما لب تشنه ی باران رویت
چشم انتظار صبح زیبای ظهورت
می باری عطر روشنای صبحدم را
بر جاده های شب زده وقت عبورت
ما را ببر با خود به دیدار خداوند
از سمت سهله ،جمکران از کوه طورت
آقا اگر هم قلب ما از جنس سنگ است
شاید شود نیمه شبی سنگ صبورت
هر روز بین کوچه های فاطمیه
لبریز ماتم میشود چشم غیورت
صاحب عزا با واهمه میخوانم امشب
مرثیه های مادرت را در حضورت
آقا کی میخوای بیای و شیعه رو از این بدبختی نجات بدی ،هر کجا که نگاه میکنی دارن به شیعه ظلم میکنن، شیعه دلش به شما خوش است یابن الحسن، آقا جان بعد از پیامبر خنده روی لب زهرا نیومد، الا یه جا که امشب با اجازه شما میخوام این روضه رو بخونم ،در چند حدیث از شیعه و اهل سنت آمده که اسماء میگوید: فاطمه زهرا در هنگام وفات خود به من فرمود :مادر جان! من از این وضعی که درباره ی حمل جنازه ها مرسوم است، شرم میکنم و خوش ندارم که جنازه  زنان را روی تخته ای میگذارند و پارچه ای روی آن می اندازند و پستی ها و بلندیهای بدن او برای بیننده مشخص است ،اسماء میگوید به او عرض کردم من چیزی را که در حبشه دیده ام هم اکنون ترتیب داده نزد شما می آورم و نشانتان میدهم ،سپس چند عدد چوپ ترو تختی آوردم و آن چوبها را خم کرده دو طرف آن را کنار تختی بسته وچادر روی آن کشیدم فاطمه آنرا که دید خوشحال شد و تبسم کرد .اسماء میگوید: از روزی که رسول خدا از دنیا رفته بود تا به آنروز تبسم بر لبان دختر پیامبر را ندیده بودم در روایتی دیگر آمده است که فرمود: چه چیز خوب و نیکویی است که بدان وسیله جنازه زن از مرد تشخیص داده نمیشود و در حدیثی است که فرمود" اصنعی لی مثله استرینی سترک الله من النار" برای من نیز یک چنین چیزی را درست کن و مرا مستور کن خدایت از آتش دوزخ مستور دارد .کشف الغمه/ج2/ص130
کجا بودی فاطمه بببینی که پسرت حسین بدون تابوت حتی کهنه پیراهنی هم که داده بودی برای کفن، از او غارت بردند، نامردمان بدن قطعه قطعه ی حسین رو سه شب روی خاک گرم کربلا ...
جایی برای کوثر و زمزم درست کن
اسماء برای فاطمه مرهم درست کن
تابوت کوچکی که بمیرم درون آن
با چند تخته ی چوب برایم درست کن
تا داغ این شقایق زخمی نهان شود
تابوتی از لطافت شبنم درست کن
مثل شروع زندگی مرتضی و من
بی زرق و برق و ساده و محکم درست کن
از جنس هیزمی که در خانه سوخت نه
از چند چوب و تخته ی محرم درست کن
طوریکه هیچ خون نچکد از کناره اش
مثل هلال لاله کمی خم درست کن
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
دلم دریا ولی ساحل ندارد
به غیر از عشق تو حاصل ندارد
آقا جان این دل من از بس که غم مادرت زهرا را دارد، انگار اصلاً ساحل نداره آخه مگه غم مادرت تمومی داره ،مگه میشه به گفته خود شما که شب عید غدیر توی خواب به اون مرد عالم گفتی ما اهل بیت دیگه بعد از بیت الاحزان مادرمون زهرا دیگه شادی نداریم .
دلم دریا ولی ساحل ندارد
به غیر از عشق تو حاصل ندارد
تمام هستیم بود و نبودم
فدای توبیا قابل ندارد
آقا جان بیا تا جونم را فدات کنم آقا بیا تا باهم توی مدینه تن اون دو نفر نامرد رو از خاک بیرون بیاریم و انتقام مادرت زهرا را از اونها بگیریم ،من نمیدونم دیگه فاطمه اذیتی برای مردم مدینه نداشت، ای نانجیب مردم مگه چه هیزم تری فاطمه یا باباش رسول خدا به شما فروخته بودند، که حتی نذاشتید توی عزای باباش هم گریه کنه، که رفتید به امیر المومنین گفتید به فاطمه بگو یا شب گریه کنه یا روز ،خدا لعنتتون کنه ای نانجیب مردم فضه کنیز حضرت زهرا میگوید :  پس از چند روزی که رسول خدا از دنیا رفته بود حضرت زهرا شبانه روز گریه میکردند بزرگان و پیرمردان مدینه نزد امیرالمومنین آمدند و گفتند: یا ابالحسن فاطمه شب و روز گریه میکند هیچ یک از ما نمیتواند شبها راحت بخوابد و روزها نیز آسایش در کسب و کار و درآمد نداریم از تو میخواهیم از فاطمه درخواست کنی که یا شب گریه کنه یا روز حضرت فرمودند: بسیار خوب اقدام خواهم کرد امیرالمومنین نزد فاطمه آمدند حضرت با دیدن امیرالمومنین کمی آرام گرفتند امیرالمومنین فرمودند: مردم مدینه از من خواسته اند که از توبخواهم یا شب گریه کنی یا روز فاطمه فرمودند: یا علی من مدت زیادی در بین آنها نخواهم ماند به همین زودی از بین آنها خواهم رفت ،به خدا سوگند که نه شب آرام میگیرم و نه روز تا به پدرم رسول الله ملحق شوم، سپس امیرالمومنین علیه السلام برای فاطمه به دور از شهر مدینه اتاقی بنام بیت الاحزان را بنا کردند و حضرت زهرا همراه با حسن وحسین روز به آنجا میرفتند و به گریه و عزاداری می پرداختند، آری اینجا در مدینه امیر المومنین برای فاطمه سرپناهی بنا کرد تا بتواند برای پدرش رسول الله گریه کند، اما کربلا بدن بی سرو قطعه قطعه و غرق به خون حسین سه روز و سه شب روی خاک گرم کربلا روی زمین بود، بدون حتی یک سر پناه و هر کس که میخواست بالای سر او گریه و زاری کند با تازیانه از او دلجویی میشد .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
شنیدم آشنای اهل دردی
شنیدم سائلی را رد نکردی
دل ما سائل دیدار رویت
دلت می آید اما بر نگردی
آقا همون طوریکه ما تو جامعه کبیره میخونیم درباره شما اهل بیت که"سجیتکم الکرم عادتکم الاحسان شما خاندان کرم هستید و عادت شما احسان است" من سائل دیدار روی شما هستم مگه میشه شما اهل بیت به گدای در خونتون اهمیت ندید و اون رو رد کنید ،آقا من سائل دیدار شما هستم و چیزی ندارم لحظه ای دیدار شما فرش راه شما کنیم فقط به قول شاعر ما یک چیز داریم :
در لحظه ی زیارتت ای نازنین
جای قدوم تو را محراب می کنم
چیزی ندارم که کنم فرش راه تو
جز دیده که پر از اشک ناب می کنم
آقا خیلی امید دارم شما رو ببینم هی به خودم امید میدم که ایشالله زنده میمونم تا اینکه اقا رو ببینم ...
دارم امید ببینم دمی تو را ،با این امید اجل را جواب میکنم ....
امشب شب موذن پیغمبره ،شب بلال حبشیه، روضه ی بلال رو اینطور براتون میگم :
ابن بابویه روایت کرده چون حضرت رسول از دنیا مفارقت کرد و بلال از اذان گفتن امتناع کرد چرا که منبر و محراب رسول خدا غضب شده بود، روزی حضرت فاطمه فرمود یا علی بسیار مایلم که صدای موذن پدرم را بشنوم به نقلی از امیر المومنین حضرت علی علیه السلام ،این خبر را به بلال رساندند، بلال عرض کرد چون خواسته پاره ی تن رسول خداست می پذیرم، بلال بالای ماذنه رفت و شروع کرد به اذان گفتن، همینکه صدای اذان گفتن بلال بلند شد الله اکبر الله اکبر، صدای گریه فاطمه بلند شد، بیاد زمان پدر افتاد آنچنان بیتاب شد که نتوانست از گریه خودداری کند صدای اذان بلال با ذکر اشهد ان لا اله الا الله شنیده شد، صدای ناله ی فاطمه بلند تر شد، اما همینکه بلال موذن پیامبر ذکر اشهد ان محمدا رسول الله را بر زبان جاری کرد اهل خانه دیدند که فاطمه غش کرد، با دیدن این صحنه رفتند به بلال گفتند تا بلال اذان را قطع کند ،بلال اذان را نیمه تمام گذاشت خدمت بانوی دو عالم رسید کم کم حضرت به هوش آمدند و فرمودند: بلال برو اذان را تمام کن، بلال عرض کرد یا سرور بانوان دو عالم بیم آن را دارم که وقتی صدای مرا بشنوی به جانتان آسیبی برد، پس حضرت آن را معاف کردند، اینجا حضرت فاطمه تا اسم باباش پیغمبر رو شنید ،حالش دگرگون شد یا بهتر بگم گفت بابا کجایی که ببینی این اُمت با دخترت بعد از تو چه کردند آخه پیمبر گفته بود فاطمه پاره ی تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده ،اما کجا بود کربلا اون زمانیکه به حسین گفتند وقت اذان ظهره ،علی اکبر اذان گفت: مگه پیغمبر نگفته بود حسین از من و من ز حسینم، کجا بود ببینه این اُمت ستمگر با حسینش چه کردند، اسبها را نعل تازه کردند و بر بدن حسین ....
ای اذان گوی پیمبر آشنای غربت من
با اذان خود نشان ده لحظه های غربت من
ناله ی من ناله ی من در غم هجران باباست
تو اذان گو تو اذان گو که علی تنهای تنهاست
وا غریبا وا غریبا
با شعار لا الهت شور الا الله بیفکن
از فراز منبر حق نقش بتها را بیفکن
دست شیطان گشته بیرون، این چنین از آستین است
روبهی مسند نشین و شیر حق خانه نشین است .
وا غریبا وا غریبا
با اذان تو برارم آهی از اعماق سینه
تاشوند از سوزم آگاه مردم شهر مدینه
تا بدانند فاطمه است این دختر پیغمبر است این
در دفاع از ولایت جان نثار حیدر است این
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
در سینه دلم هوای مولا کرده
عمریست هوای گل طاها کرده
باز آ زسفر ببین که این دل مولا
بد جور هوای قبر زهرا کرده
آ قا جان چقدر دوری شما رو تحمل کنم دیگه طاقت دوری شما رو ندارم آ قا اینقدر اومدن شما دیر شده که همه ی مردم حتی خود شیعه ها ی به ظاهر متمدن میگن اگه این امام زمان شما میخواست بیاد تا حالا باید می اومد آ قا جانم یا بن الحسن پسر فاطمه
آ قا آیینه دل من از بس گناه کردم خاک آلود و سیاه شده باید شما بیای و این آ لودگیها رو از دلم پاک کنی آقا جان بیا و به این جدایی پایان بده
بیا آیینه ی دل پاک گردان
زلال از خاک و خاشاک گردان
بیا و پیکر این نوکرت را
کنار قبر زهراخاک گردان
آقا بیا و قبر بدون شمع و چراغ مادرت را به ما نشون بده و بعد توی مدینه بدن اون دو نانجیب رو از خاک بیرون بیار و دادخواهی مادرت را بکن
شیخ مفید ماجرای کوچه را چنین نقل میکند
«ابوبکر کاغذی طلبید و رد فدک را در آن نوشت و به فاطمه (س)داد حضرت با گرفتن سند از نزد ابوبکر بیرون امد ولی در راه عمر با او ملاقات کرد و از جریان نامه پرسید فاطمه فرمود: این نامه سند رد فدک است که ابوبکر برایم نوشته است عمر گفت آنرا به من بده، فاطمه امتناع ورزید ،عمر با لگد به سینه و پهلوی فاطمه زد، طوریکه محسن فرزندش سقط شد و چنان سیلی به صورت آن بانو زد که گوشواره اش شکست سپس سند را گرفت و پاره کرد همین خشونت باعث شد فاطمه بستری گردد و بعد از 75 روز بیماری از دنیا رفت» اینجا توی مدینه فاطمه 18 سالش بود که از دشمن سیلی خورد اما کربلا یه دختر 3 ساله که صورتش از گل نازکتره از سیلی دشمن گوشواره از گوشش پاره میشه و با باباش درد دل میکنه میگه
غمم بی حد و دردم بیشماره
تنم زخمی و لباسم پاره پاره
زدست سیلی سنگین شامی
نه گوشی دارم و نه گوشواره
بابا عمه میگفت که من شبیه مادرت شدم مگه مادرت هم مثل من سیلی خورده بود مگه مادرت مثل من قدش خم شده بود مگه ....
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
تومنتقم خون خدایی
بس است آقا دیگرجدایی
دل خوش شده ام که یابن الزهرا
این جمعه به جمع ما بیایی
ای قبله ی قلبم برگو که کجایی
سامره، نجف یا کربلایی
برگرد گه شیعه دل غمینه
از دوری تو زارو حزینه
هر جمعه غروب میگه با خود
این جمعه بی تو آخرینه
یا بن الحسن ای عزیز زهرا
ای وارث ذوالفقار حیدر
ای حجت آخر پیمبر
بازآ ،زمکه و نشان ده
آن قبر بدون شمع مادر
باز آ و نشان ده آن چهره ی زیبا
توبخوان برای ما روضه ی زهرا
روزی که عدو حق نمک خورد
زخم دل مصطفی نمک خورد
روزی که میان کوچه زهرا
از دشمن بی حیا کتک خورد
یا بن الحسن ای عزیز زهرا
آقا جان یابن الحسن ، میدونم این ایام برای شما کمتر از ایام محرم و صفر نیست میدونم جلوی پسر نباید روضه ی مادر پهلو شکسته را خواند، آقا جان میدونم جلوی پسر نمیشه روضه ی سیلی خوردن مادر رو خوند، ولی معذرت میخوام امشب باید این روضه خونده بشه، تا اونایی که میگن این ماجرا صحت نداره یک کمی به فکر بیفتند و از غربت علی و فاطمه توی این مملکت شیعه کم بشه ...
مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب بیت الاحزان مینویسد:
هنگامیکه فاطمه زهرا از دستور ابوبکر اطلاع یافت که ضوابط او را از فدک خارج کرده اند نزد ابوبکر رفت و فرمود چرا مرا از ارث خود که پدرم رسول الله برایم ارث گذاشته باز میداری و وکیل و نماینده مرا از آنجا خارج نموده ای با اینکه پردر بزرگوارم آن مُلک را به فرمان خدا برای من قرار داده ابوبکر گفت: برای گفته های خودت شاهد بیاور که رسول خدا آنجا را مُلک خاص تو قرار داده است حضرت فاطمه رفت اُم ایمن را به عنوان شاهد نزد ابوبکر آورد اُم ایمن رو به ابوبکر کرد و گفت ای پسر قُحافه گواهی نمیدهم مگر اینکه در مورد اعتبار خودم از زبان رسول خدا استدلال کنم تو را به خدا قسم آیا پیامبر در مورد من گفته است «اِنّ اُم ایمن امراه من اهل الجنه»  که هر آینه، اُم، بانویی است از اهل بهشت. ابوبکر گفت آری میدانم که پیامبر در مورد تو چنین گفته است اُم ایمن گفت شهادت و گواهی میدهم بر اینکه وقتی آیه ی« و آت ذاالقربی حقه »ای پیامبر حق نزدیکان را بپرداز ،بر رسول گرامی اسلام نازل شد ،پیامبر خدا به امر و فرمان خدا فدک را بر فاطه واگذار نمود و آنجا را مُلک خاص فاطمه کرد و همچنین امیر المومنین نیز بر همین مطلب گواهی داد و برای ابوبکر ثابت شد که فدک مُلک شخصی فاطمه زهرا و بر همین اساس قباله ای در مورد رد فدک به فاطمه ی زهرا نوشت و به آن بانوی مکرمه داد .
در باغ باد سرد و سیاهی وزید و بعد
دستی سیاه فاجعه ای آفرید و بعد
خورشید را که رهگذر رهگذار بود
پیش از غروب سوی غروبش کشید و رفت
دور از نگاه پرپر آن باغبان ترین
گلچین شد و به ساحت آن گل رسید و بعد
بر لاله حمله کرد و زد و خرد کرد و ریخت
خون از کنار لاله ی گوشی چکید و بعد
یک نونهال عصای جوانی سرو شد
یک نوجوان که قامتش از غم خمیدو بعد
بعد از نگاه کردن آن ماجرای تلخ
همچون سپیده موی سرش شد سپید وبعد
از آن به بعد اول کابوس هر شبش
درباغ سرد و سیاهی وزید و بعد ...
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
آقا جان یابن الحسن سرت سلامت، آقا آخه امشب شب روضه ی عموی نشکفته ی سادات حضرت محسن ابن علی است آقا جان یه سری به این محفل بی ریا ما بزن آقا جان ، شما که جریان به آتش کشیدن خانه جدت امیر المومنین جلوی چشماتونه و مطمئناً این ماجرای دردناک را دیدید برای ما روضه خون باشید، آقا جان معذرت میخوام که اینجور میگم اما اگر امشب، امشب این را نگم و این شعر را نخونم نمیدونم کی باید بخونم.
آن فرقه که زهرای جوان را کشتند
ناموس خدای مهربان را کشتند
افسوس که با کشتن محسن پسرش
یا صاحب الزمان معذرت میخوام آقا جان انشاءالله لال بشم که بخوام دروغ بگم ولی:
افسوس که با کشتن محسن پسرش
یک سوم سادات جهان را کشتند
یا زهرا یا زهرا
در کتاب ارشاد القلوب نقل شده است که فاطمه فرمود:" هیزم بسیار به در خانه ما آوردند تا خانه و اهلش را بسوزانند من پشت در ایستاده بودم و آن قوم مهاجم را به خدا و رسولش سوگند میدادم که دست از ما بردارند و ما را یاری نمایند، عُمر تازیانه را از دست قنفذ غلام آزاد شده ابوبکر گرفت و با آن بر بازویم زد و اثر آن چون رگه های بازوبند در بازویم باقی ماند آنگاه لگد به در زد و در را به طرف من فشارداد در این هنگام به صورت بر زمین افتادم در حالیکه فرزندی در رحم داشتم، آتش زبانه میکشید و صورتم را میسوزاند او با دستش مرا میزد گوشواره ام قطع و پراکنده شد، درد مخاض مرا فرا گرفت، محسنم بیگناه سقط و کشته شد." اما اگر اینجا در خونه امیر المومنین را این بیحیاها به آتش نمیکشیدند کربلا دیگه کسی جرات نمیکرد خیمه های اهل بیت امام حسین را به آتش بکشد.
بابا موهای مادر ،میون شعله سوخته
پهلوی مادرو میخ، انگار به دیوار دوخته
بابا ببین که مادر ،خورده زمین پشت در
پاشیده روی دیوار ،خون از پهلوی مادر
وقتی مادر راه میره، بابا نگاه کن ببین
کنار پای مادر، خون میچکه رو زمین
صدای آه مادر ،میون آتش و دوده
گمون کنم برای ،پهلو شکستنش بوده
یه عمره تو مدینه، بابا خونه نشینی
آخه مادر چرا گفت، یا فضه خذینی
اینجوری که میخ تو ی،پهلوی مادر خورده
گمون کنم که بابا ،دیگه داداشم مرده
زینب دلش میسوزه ،بابا اشکات رو پاک کن
دور از چشای مادر ، داداش محسن رو خاک کن
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
آنان که گُل وصال تو می پویند
در سهله و جمکران تو را می جویند
با ذکر قنوت در مصلای نماز
عجل لولیک الفرج می گویند
آقاجان امشب ذکر همه ی شیعه ها فقط همین یه جمله است:
اللهم عجل لولیک الفرج
خدایا ظهور منتقم زهرا رو برسون.
یا صاحب الزمان:این همه ی آرزومه که:
روبم به مژه غبار درگاهت را
جویم به دو چشم روی چون ماهت را
ای کاش که از خانه ی کعبه شنوم
آوای اَنا بقیة اللهت را
ان شاءالله همین صبح جمعه از کنار خانه ی کعبه صدای حیدری شما بلند می شه:یا اهل العالم اَنا بقیةالله...
ان شاءالله با آقامون بریم مدینه قبر گمشده ی مادرش رو برای همه هویدا کنه،اون جا بشینیم و برای ما روضه ی زهرا رو بخونه.
آقاجان امشب مصیبت جانسوزی می خونیم، که دل هر کسی رو می سوزونه،چه برسه به شیعه ها،مگه چه مصیبتیه،مصیبت امشب ما اینه،
«اسماء پس ار وفات فاطمه سلام الله علیها گریبانش را پاره کرده و سرآسیمه از خانه بیرون آمد،حسن و حسین علیهم السلام را در بیرون خانه ملاقات کرد،آنها گفتند:مادر کجاست؟اسماءسخنی نگفت،آنها به سوی خانه روانه شدند و دیدند که مادرشان رو به قبله دراز کشیده،حسین علیه السلام مادرش را حرکت داد،ناگهان دریافت که مادرش از دنیا رفته است،به برادرش حسن علیه السلام رو کرد و گفت:ای برادرم،خدا در مورد مادرم به تو اجر می دهد، آجرک الله فی الوالده ،امام حسن علیه السلام خود را روی مادر انداخت،گاهی او را می بوسید و گاهی می گفت:ای مادر!با من سخن بگو،قبل از آنکه روح از بدنم خارج شود.امام حسین علیه السلام پیش آمده و پاهای مادر خویش را می بوسید و می گفت:مادرم،من پسرت حسین هستم،قبل از آنکه قلبم شکافته شود و بمیرم، با من سخن بگو.رنجها و فریادهای فاطمه/ترجمه بیت الاحزان/ص249-248 »
اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله کجا بودید،کربلا اون لحظه ای که اُسرا رو از جنازه ی شهدا حرکت دادند،هرکس کنار یه جنازه ای نشسته بود و ندبه سر داده بود،همه ی جنازه ها بدون سر بودند،زینب کنار جنازه ای که از سُم ستوران............
مادر که عزم رفتن از این خانه دارد
آرام آرام ای خدا جان می سپارد
هرشب کنار بستر او یک فرشته
می آید و زخم تنش را می شمارد
آلاله می ریزد به روی شانه هایم
بر سینه ام وقتی سرش را می فشارد
پهلو به پهلو می شود وقتی به بستر
امکان ندارد لاله ی سرخی نکارد
دیشب که گشتم پیشکرش را خواب دیدم
یه عضو بی آسیب در پیکر ندارد
از روی دلسوزی برای گیسوانم
خم می شود تا شانه ها بالا بیارد
پرواز مجروح صدایش بی سبب نیست
یک فاصله در استخوان سینه دارد
می گیرد از دستم لباس زخمی اش را
پیراهنی کهنه به جایش می گذارد
خاکستر پروانه ها بر دامن او
شام غریبان را برایم می نگارد
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
تو آه می کشی و
گفت:هرنفسی که بی بی می کشید ،از دهنش خون جاری می شد،
تو آه می کشی و  خون چکد ز پیروهنت
تو راه می روی و سرخ می شود حسنت
تو نان نمی پزی و سفره ی شبم خالی است
نه آب می خوری و آب می شود بدنت
بیت بعدی باید حقش ادابشه،امام زمان(عج)،بچه سیدا،منو ببخشید،علی می گه،گفت: فاطمه
بگیر پرده ،ببینم چه آمده به سرت
بلندتر شده این روزها نفس زدنت
مادر مادر
چگونه در به رُخم باز کرده ای تنها
که غرق خون شده پا در مسیر آمدنت
تو گریه می کنی و من به سینه می کوبم
برای زخم دو چشمت ،برای زخم تنت
تیرخلاصی رو بزنم،بچه سیدا،امام زمان(عج)
زگیسوان پریشان زینبم پیداست
که مانده نقش غلافی به دست شانه زنت
مادرمادر،جوان نَ نَ،
بس سوخته باغ ما دگر سر نزنید
این خانه ی آتش زده را در نزنید
از ما که گذشت مادری را دیگر
در خانه به پیش چشم دختر نزنید
مادر مادر،خدا مادراتونو براتون نگه داره،مگه شما داغ مادر دیدید این جوری گریه می کنید،دیدید یه خونه ای که،اون خونه مادر از دست داده باشن،یا زهرا،قربون این آتیش  محبتی برم که امام حسین علیه السلام به شما عنایت کردند،از درون می سوزی،آتیشش می بره کربلا،دیدید خونه ای که مادر از دست داده،اگر اون خونه دختر و پسر داشته باشه،تا وارد خون بشه،جای خالی مادرش و ببینه،اون پسر کم میاره، از خونه می زنه بیرون،یه وقت ابی عبدالله وارد خونه شد،دید خانم زینب چادر مادرشو سر کرده، داره نماز می خونه،جای خالی مادرشو که دید،کم آورد از خونه زد بیرون،اُمد تو شهر مدینه،اُمد تو کوچه های مدینه صدا زد،ای مردم نامرد مدینه راحت شدید حالا مادرمو کشتید،بذار معرفی کنم کیم،
حسینم این همه بر سینه آذرم نزنید
نمک به زخم دل، درد پرورم نزنید
در این مدینه همین جا سر مرا ببرید
اما غلاف تیغ به بازوی مادرم نزنید
حالا که همچین حالی داری بذار برات بگم تو هم آتیش بگیری،یازهرا
یه وقت یه عده اراذل ریسمان به گردن علی انداختند،غیرتی ها کجا نشستند،باید ناله بزنی ،امام زمان میون شما داره گریه می کنه،علی رو دارن می کشن،میون این مردم مدینه که وایستاده بودن تماشا می کردند،یه مرد یهودی بر علی و زهرا گریه کرد،ای وای ای وای،گفت: نه اون علی که من می شناسم،این علی نیست، آخه اون علی در خیبرو از جا کند،من باورم نمیشه،ریسمان به گردنش انداختند،جلو خانمش دارن می زنن،یا زهرا،حقشو ادا می کنی بگم،ای وای ای وای،همین طوری که دارن مولا رو می کشن،غیرتی ها،آخه مولا غیرت الله،یه وقت خانم خودشو کشوند رو زمین،کجا می بری علی مو ،صبر کن، مولا صبر کرد،سرشو پایین گرفت،نگاه نکرد فاطمه شو،یا زهرا،گفت:مولا جان سرتو بالا بگیر،نذار اهل مدینه به ما بخندند،مولای یا مولای،سرت رو بالا بگیر تو مرد خونه منی،تو مرد عالمی،گفت:فاطمه،غیرتم اجازه نمی ده،نمی تونم سرم رو بالا بگیرم،گفت:علی این دفعه رو به خاطر دل زهرا سرت رو بالا بگیر،یه بار دیگه ببینمت،آقا جیگرش آتیش گرفت،تا سرش رو گرفت بالا دید سینه و صورت زهرا خونیه،گفت:فاطمه جای پنجه ی کیه رو صورتت،در خونه ی فاطمه رو آتیش زدند،شعله اش کشید کربلا،یه وقت خیمه های حسین رو آتیش زدند،اموالشو به غارت بردند،یه وقت زینب اُمد، گفت حسین،حسین،مادرم وصیت کرده،زیر گلوتو ببوسم،حسین حسین،ای جا تو مدینه مادرو زدند،ریسمان  به گردن علی انداختند،بی حرمتی کردند،کربلا،خود آقایی که صاحب حرمت بود،جلوی زن و بچه اش حرمت شو ریختند،اسباشونو نعل تازه زدند بر بدن حسین تازوندند،نیزه دارا اُمدند،یکی با شمشیر می زد،یکی با نیزه می زد،اونایی که حربه نداشتند،دامناشونو پر سنگ کردند، به بدن حسین،
ای تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتی
گویا غریب بودی و مادر نداشتی
هرکی می خواد یه شب جمعه ای کربلا بره،این دستاتو بیار بالا،نشون بده ،بگو آقاجان این پیراهن مشکی آبرومه،آبروم نره،شب جمعه است شب زیارتی حسینه، دوست داری بین الحرمین باشی،جوری صدا بزن حسین رو که صدات برسه بین الحرمین،تا گفتی حسین،آقا بگه جانم حسین،از سویدای دل صدا بزن حسین.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.