ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی


در عصر رضاخان و کشف حجاب، روزی رییس شهربانی قم که مردی گستاخ و بدزبان بود،

به حرم حضرت معصومه(ع) وارد شد و در همانجا به زنان با حجاب حمله کرد، تا چادر از سرشان بگیرد،

آه و ناله زنان بلند شد، در همین وقت غیرت آیه الله مرعشی نجفی(ره) که در آنجا حضور داشت،

به جوش آمد، و به آن قسمت رفته و برای جلوگیری از آن رییس، پس از بگو مگو، سیلی محکمی

به صورت رییس شهربانی زد، او که از این سیلی، سخت یکه خورده بود، آیه الله مرعشی را تهدید

به قتل نموده ولی روز بعد همین رییس گستاخ وارد بازار قم گردید، از قضا قسمتی از سقف ساختمان

بازار بر سر او خراب شده، و او در همان دم به هلاکت رسید و از دنیا رفت.

و این حادثه هم از کرامت های حضرت معصومه(ع) است که در حرمش، ستمگر گستاخ،

به زنان با حجاب حمله کرد، و یا عالم بزرگ آیه الله العظمی مرعشی نجفی را تهدید به قتل نمود،

و هم از کرامت آیه الله مرعشی به حساب می آید.

اما دلها بسوزد...

برای مادر مظلومه ای که دست آن بی حیا به ساحتش بی حرمتی کرد و گل صورتش را ارغوانی کرد اما ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بانویی مدت ها بر اثر بیماری طولانی و شدید یکی از نزدیکانش (فرزند یا برادر و...) رنج می برد،

از معالجات و درمان ها نتیجه نگرفته بود، دستش از هما جا بریده و به حرم حضرت معصومه(ع)

پناهنده شد، و به آن بانوی ارجمند توسل جست، همچنان به توسل خود ادامه داد، تا این که شبی

در عالم خواب دید حضرت معصومه(ع) به بالین او آمد و فرمود: "بیمارت را به حرم من بیاور و در این

مکان خاص(که در عالم خواب نشان داد) بگذار، بناست عمویم حضرت عباس(ع) به زیارت من بیاید،

شفای بیمار تو را از عمویم می طلبم."

این بانو می گوید: پس از بیدار شدن از خواب، خوشنود شدم،

و به دستور حضرت معصومه(ع) عمل کردم، شخص بیمارم را به آن مکام خاص

از حرم حضرت معصومه(ع) بردم، او به محض این که در آن مکان نشست، احساس سلامتی کرد،

و با خوشحالی گفت:"خوب شدم وشفا گرفتم."

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

در این سفر دور گروهی از برادران و خدمتکاران به همراه حضرت معصومه(ع) بوده اند)

وقتی که به ساوه رسیدند، حضرت معصومه(ع) بیمار شد، پرسید از این مکان تا قم چقدر راه است؟

عرض کردند: ده فرسخ، به خدمتکار دستور داده که به جانب قم رهسپار گردند،‌به این ترتیب به قم آمد

و به منزل موسی بن خزرج بن سعد اشعری که از اصحاب امام رضا(ع) بود، وارد شد.

اما روایت صحیح تر این است که: چون خبر ورود آن بانوی با عظمت حضرت فاطمه معصومه(ع)

به آل سعد رسید، همگی به اتفاق به استقبال او رفتند تا او را به قم دعوت کنند،

در میان آنها موسی بن خزرج به کاروان حضرت معصومه(ع) رسید، زمام شتر آن حضرت را گرفته

و به طرف قم آمد و در منزل خود با کمال افتخار از آن بانو پذیریی کرد،

ولی پس از 16 یا 17 روز آن بانوی ارجمند،

رخت از جهان بربست و پسران سعد را در سوگ خود نشانید.

اما دلها بسوزد:

راوى گوید: گماشتگان ابن زیاد، اسیران و اهل بیت عصمت علیه السّلام و مبارک امام علیه السّلام

را به سمت شام شوم حرکت دادند همین که به نزدیک دمشق رسیدند، ام کلثوم علیه السّلام

به شمر بن ذى الجوشن، فرمود: از تو درخواستی دارم.

شمر گفت : حاجت تو چیست ؟

ام کلثوم فرمود: چون ما را داخل شهر مى نمایید از دروازه اى ببرید که تماشاچیان و تردد کنندگان

در آن کم باشند؛ و به لشکریان خود بسپار که سرها را از میان محمل ها و کجاوه ها بیرون آوردند

و اندکى از ما دور ببرند؛ تا خوارى و خفت ما مقدارى کم شود.

آن نانجیب از راه بغى و عدوان و کفر و طغیان بر ضد خواهش آن مکرمه دوران، امر نمود که سرها را

بر بالاى نیزه زدند و در وسط محمل ها نگاه داشتند و آل رسول را بر همین حال از راهى وارد

دمشق نمودند که ازدحام خلق در آن بسیار بود.

سپس ایشان را بر در مسجد جامع نگاه داشتند، در آن مکانى که اسیران کفار را نگاه مى داشتند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

رحلت شهادت گونه حضرت فاطمه معصومه (س)

به ادامه مطلب مراجعه نمایید







در عصر رضاخان و کشف حجاب، روزی رییس شهربانی قم که مردی گستاخ و بدزبان بود، به حرم حضرت معصومه(ع) وارد شد و در همانجا به زنان با حجاب حمله کرد، تا چادر از سرشان بگیرد، آه و ناله زنان بلند شد، در همین وقت غیرت آیه الله مرعشی نجفی(ره) که در آنجا حضور داشت، به جوش آمد، و به آن قسمت رفته و برای جلوگیری از آن رییس، پس از بگو مگو، سیلی محکمی به صورت رییس شهربانی زد، او که از این سیلی، سخت یکه خورده بود، آیه الله مرعشی را تهدید به قتل نموده ولی روز بعد همین رییس گستاخ وارد بازار قم گردید، از قضا قسمتی از سقف ساختمان بازار بر سر او خراب شده، و او در همان دم به هلاکت رسید و از دنیا رفت.

و این حادثه هم از کرامت های حضرت معصومه(ع) است که در حرمش، ستمگر گستاخ، به زنان با حجاب حمله کرد، و یا عالم بزرگ آیه الله العظمی مرعشی نجفی را تهدید به قتل نمود، و هم از کرامت آیه الله مرعشی به حساب می آید.

اما دلها بسوزد...

برای مادر مظلومه ای که دست آن بی حیا به ساحتش بی حرمتی کرد و گل صورتش را ارغوانی کرد اما ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آیه الله العظمی سید شهاب الدین نجفی مرعشی(وفات یافته شهریور 1369 شمسی) می فرمود: روزگاری که جوان تر بودم، روزی بر اثر مشکلات فراوانی که داشتم، از جمله می خواستم دخترم را شوهر دهم، ولی مال و ثروتی نداشتم تا برای دخترم جهیزیه تهیه کنم، با ناراحتی به حرم حضرت معصومه(ع) رفتم، و با عتاب و خطاب در حالی که اشک هایم سرازیر بود گفتم:"ای سیده و مولای من، چرا نسبت به امر زندگی من اهمیت نمی دهی؟ من چگونه با این دست خالی دخترم را شوهر دهم؟" سپس با دلی شکسته به خانه برگشتم.

حالت غشوه(کشف) مرا فرا گرفت در همان حال شنیدم در می زنند، رفتم و در را باز کردم، شخصی را دیدم که در پشت در ایستاده، وقتی مرا دید گفت:"سیده تو را می طلبد" با شتاب به حرم رفتم، وقتی که وارد صحن شریف آن حضرت شدم، چند کنیز را دیدم که به تمیز کردن ایوان طلا اشتغال داشتند، از سبب آن پرسیدم، گفتند: اکنون سیده می آید، پس از اندکی حرم حضرت فاطمه معصومه(ع) آمد، در حالی که در شکل و شمایل، مانند مادرم فاطمه زهرا(ع) بود(چون جده ام زهرا(ع) را سه بار قبل از آن، در خواب دیده بودم) نزد عمه ام حضرت معصومه(ع) رفتم و دستش را بوسیدم، به من فرمود:"ای شهاب! کی ما در فکر تو نبوده ایم، که ما را مورد عتاب قرار داده و از دست ما شاکی هستی، تو از زمانی که به قم آمدی زیر نظر ما و مورد عنایت ما بوده ای."

وقتی که از خواب بیدار شدم، فهمیدم که نسبت به حرم حضرت معصومه(ع) اسائه ادب کرده ام، همان دم برای عذرخواهی به حرم شریفش رفتم، از آن پس حاجتم برآورده شد و در کارم گشایشی صورت گرفت، و مشکل زندگیم حل وآسان گردید.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مرحوم آیت الله العظمی محمد علی اراکی فرمودند  آقا حسن احتشام (فرزند مرحوم سید جعفر احتشام) از منبری های قم بودند"پدر و پسر") از قول آقا شیخ ابراهیم صاحب الزمانی تبریزی(که مرد روضه خوان با اخلاصی بود و قبل از درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) چند دقیقه خطبه ای از نهج البلاغه و ذکر مصیبت مختصری می خواند) نقل کردند که او گفت:

"ما اهل منبر با هم در مواقع تعطیلی دوره ای داشتیم، و دور هم جمع می شدیم و خودمان برای خودمان روضه می خواندیم. شبی من(یعنی آقا شیخ ابراهیم صاحب الزمانی) در خواب دیدم که خواستم به حرم حضرت معصومه(ع) مشرف شوم، گفتند: ورود به حرم ممنوع است، برای اینکه حضرت معصومه(ع) با حضرت زهرا(ع) در بالای ضریح خلوت کرده اند و کسی را راه نمی دهند."

من گفتم مادرم سیده بوده است و من محرم هستم، به من اجازه دادند رفتم دیدم که بله این دو با هم نشسته اند و در بالای ضریح با همدیگر صحبت می کنند از جمله صحبت ها این بود. که حضرت معصومه(ع) به حضرت زهرا(ع) عرض می کند: حاج سید جعفر احتشام(روضه خوان، روضه خوان را خودم می گویم) برای من مدحی گفته است و ظاهراً آن مدح را برای حضرت زهرا(ع) می خواند.

آقا شیخ ابراهیم این خواب را در آن جلسه دوره ای که اهل منبر در آن جمع بودند و حاج احتشام هم حضور داشت نقل می کند، حاج احتشام می گوید از آن شعرها چیزی یادت هست گفت: بله در آخر شعر داشت"دخت موسی بن جعفر" تا این را گفت حاج احتشام زد زیر گریه و گفت: بله توی اشعار من این کلمه هست.

این احتشام از منبری های قم بود و خیلی با حال بود، هیچ منبری را ندیدم که خودش گریه کند و ایشان خودش روضه می خواند و خودش گریه می کرد بکاء بود و گریه زیاد می کرد.

آقا حسن احتشام فرزند حاج جعفر احتشام گفت به ایشان گفتیم شعرا در آخر شعرشان تخلص دارند. شما هم برای خود تخلص تعیین کن، هر چه گفتم قبول نکرد تا با اصرار این شعر را گفت.

ای فاطمه به جان عزیز برادرت              بر احتشام لطف نما قصر اخضری

ایشان گفت قصر اخضر هم لطف کردند. گفتم چطور؟ گفت: همانجا که آقای مرعشی(ره) سجاده می انداختند، آنجا را به رنگ سبز گچ کاری کردند با سنگ مرمر و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالا سر واقع شد.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

سال ها قبل از انقلاب، گروهی از مردم یکی از شهرهای دور، در فصل زمستان برای زیارت حضرت معصومه(ع) عازم قم شده بودند. شب فرا رسید، برف سنگینی در زمین نشسته بود، این گروه در چند فرسخی قم راه را گم کردند، و در بیابان بدون وسیله، سرگردان شده و در مخاطره شدید قرار گرفتند، همانجا دست به توسل به دامن حضرت معصومه(ع) زدند تا با نشان دادن راه، آن ها را از خطر برهاند.

طبق سند موثق، یکی از خدام آستانه مقدسه حضرت معصومه(ع)، مرحوم سید محمد رضوی می گوید: در آن شب( بدون اطلاع از زائران در به در و سرگردان) در حرم بودم، اندکی خوابیدم، در عالم خواب دیدم حضرت معصومه(ع) نزد من آمد و فرمود:"برخیز، چراغ گلدسته ها را روشن کن."(1)

به ساعت نگاه کردم، دیدم اندکی از نیمه شب گذشته و هنوز چهار ساعت به اذان صبح باقی است(و ماطبق معمول اندکی قبل از اذان، چراغ های گلدسته ها را روشن می کردیم.)

خوابیدم، دوباره حضرت معصومه(ع) را در خواب دیدم، این بار با تندی به من فرمود:"برخیز، مگر نگفتم چراغ های گلدسته ها را روشن کن."

برخاستم و چراغ های گلدسته ها را روشن کردم، دیدم برف سنگینی آمده و همه جا را سفید پوش نموده است، ولی شگفت زده شده بودم که چرا امشب به دستور حضرت معصومه(ع) چراغ ها را زودتر روشن نموده ام؟ آن شب به سرآمد، صبح روز بعد که هوا آفتابی بود، از حرم عبور می کردم، شنیدم چند نفر از زائران به همدیگر می گویند:" حضرت معصومه(ع) به داد ما رسید، چقدر باید از محضر مقدسش تشکر و سپاس گزاری نماییم! اگر چراغ های گلدسته ها روشن نمی شد، ما در دل شب تاریک در بیابان پر از برف و هوای سرد، که راه را گم کرده بودیم، جان سالمی به در نمی بردیم، اگر چراغ گلدسته ها روشن نمی شد ما جهت شهر قم را در آن تاریکی ظلمانی هرگز پیدا نمی کردیم."

راز خواب را دریافتم که چرا حضرت معصومه(ع) به من می فرمود: برخیز و چراغ گلدسته ها را روشن کن!

با توجه به اینکه در آن عصر، برق شهر قم کم بود، و تنها برقی که موتور مستقل داشت و نور آن از دور پیدا بود، برق‌ آستانه مقدسه بود.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بانویی مدت ها بر اثر بیماری طولانی و شدید یکی از نزدیکانش (فرزند یا برادر و...) رنج می برد، از معالجات و درمان ها نتیجه نگرفته بود، دستش از هما جا بریده و به حرم حضرت معصومه(ع) پناهنده شد، و به آن بانوی ارجمند توسل جست، همچنان به توسل خود ادامه داد، تا این که شبی در عالم خواب دید حضرت معصومه(ع) به بالین او آمد و فرمود: "بیمارت را به حرم من بیاور و در این مکان خاص(که در عالم خواب نشان داد) بگذار، بناست عمویم حضرت عباس(ع) به زیارت من بیاید، شفای بیمار تو را از عمویم می طلبم."

این بانو می گوید: پس از بیدار شدن از خواب، خوشنود شدم، و به دستور حضرت معصومه(ع) عمل کردم، شخص بیمارم را به آن مکام خاص از حرم حضرت معصومه(ع) بردم، او به محض این که در آن مکان نشست، احساس سلامتی کرد، و با خوشحالی گفت:"خوب شدم وشفا گرفتم."

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

قابل ذکر است که گاهى شنیده مى‏شد که حضرت معصومه سلام‏اللَّه‏علیها به عزم دیدار برادرشان از مدینه به سمت توس حرکت کرد و در قم خبر شهادت حضرت رضا علیه‏السّلام را شنید و در آنجا بیمار شد و بالاخره از دنیا رفت.

ولى این مطلب خلاف تحقیق است؛ چنانکه روایت سعدبن‏سعد از حضرت رضا علیه‏السّلام بر این مطلب دلالت ظاهر دارد که حضرت معصومه سلام‏اللَّه‏علیهاپیش از حضرت رضا علیه‏السّلام از دنیا رفته‏اند، زیرا در آن روایت، سعد مى‏گوید: من از امام رضا علیه‏السّلام راجع به زیارت فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها دختر موسى بن جعفر پرسش کردم.

این سؤال حاکى از آن است که در زمان پرسش، حضرت معصومه سلام‏اللَّه‏علیها از دنیا رفته بودند و مرقد و مضجع وى معلوم بوده است.

مرحوم محقّق بزرگ، میرزاى قمى اعلى‏اللَّه‏مقامه در جواب سؤالى که از وى راجع به این موضوع شده، به همین روایت تمسک کرده‏اند و صورت سؤال و جواب این است:

سؤال: از عیون اخبارالرضا حدیثى نقل شده است که راوى گفت:

سَأَلْتُ اَبَالْحَسَنِ الرِّضا عَنْ زیارَةِ فاطِمَةَ بِنْتِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ بِقُمْ، و آنچه در زبان روضه‏خوان‏ها مشهور است، آنست که حضرت معصومه سلام‏اللَّه‏علیهااز مدینه به اراده دیدن برادر بزرگوار خود بیرون آمدند. وقتى که به قم رسیدند، خبر شهیدشدن آن حضرت در توس به ایشان رسید، چند روزى در قم مکث نمودند و وفات کردند. وجه جمع چگونه است؟

جواب: آخوند ملّامحمّدباقر رحمةاللَّه‏علیه در بحار دو حدیث بلکه سه حدیث از حضرت امام رضا علیه‏السّلام نقل کرده که دلالت مى‏کنند بر اینکه در حیات آن حضرت، فاطمه بنت موسى بن جعفر علیه‏السّلام در قم مدفون شده بود، و خلاف آن را نقل نکرده است. (1) علاوه بر این تاریخ شهادت حضرت رضا علیه‏السّلام مضبوط و در دست است و آن بر حسب نقل مورّخان، آخر ماه صفر سال 203 هجرى قمرى است و سال مسافرت آن بزرگوار به توس سال 200 از هجرت بوده است و حضرت معصومه سلام‏اللَّه‏علیها بر حسب نقل در پى مسافرت برادرشان و به تصریح بعضى از اهل تاریخ در سال 201 هجرى به عزم دیدار وى حرکت کرده‏اند. بنابراین وفات آن مخدّره حدود دو سال قبل از شهادت حضرت رضا علیه‏السّلام واقع شده است.

و نمى‏دانیم که چگونه این جریان بعکس اشتهار پیدا کرده است. اینجا این نکته را یادآور مى‏شویم که خوبست خطبا و وعاظ محترم در نقل مطالب، مداقّه نموده و مطالب را هرچه‏بیشتر مستند ذکر کنند و نکند که یک مطلب خلاف، در طى قرون و اعصارى به وسیله منبر و اهل آن ترویج شود.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بعضی علت بیماری آن حضرت را چنین نوشته اند: مردم ساوه در آن عصر از دشمنان سرسخت خاندان نبوت بودند، از این رو وقتی که موکب حضرت معصومه و همراهانش به ساوه رسید، به آن حمله کردند و جنگ سختی درگرفت، برادران و برادرزادگان حضرت معصومه دراین جنگ به شهادت رسیدند، حضرت معصومه همچون عمه اش زینب(ع) وقتی که بدن های پاره پاره آنها را که 23 تن بودند دید، به شدت غمگین گشته و بر اثر آن بیمار شد(1) و سپس روانه قم گردید، و در قم بیماری او ادامه یافت و پس از 16 یا 17 روز رحلت کرد.

و در روایت دیگر آمده: هارون بن موسی بن جعفر(ع) همراه 23 نفر از بستگانش که یکی از آنها خواهرش حضرت معصومه(ع) بود، در یک کاروانی وارد ساوه شدند، دشمنان اهل بیت(ع) به هارون که در حال غذا خوردن بود، حمله کردند و او را به شهادت رساندند و افراد دیگر کاروان را مجروح و پراکنده ساختند. نقل شده: در غذای حضرت معصومه(ع) زهر ریختند(2) و آن بانوی گرامی، مسموم گشته و بستری شد، و طولی نکشید که در قم به شهادت رسید.

مطابق نقل بعضی، مسموم نمودن آن حضرت توسط زنی در ساوه انجام شد.(3)

اما دلها بسوزد...

مردى از بنى تمیم که نام آن روسیاه (اسودبن حنظله ) دین تباه بود شمشیر را از میان فرزند صاحب ذوالفقار باز نمود و به روایت ابن بى سعد، شمشیر را (فلافس نهشلى ) برداشت و محمد بن زکریا گفته که عاقبت آن شمشیر به دختر حبیب بن بدیل رسید. البته شایان ذکر است که آن شمشیرى که از جناب سیدالشهداء - علیه الاف التحیة والثناء - در کربلا به غارت رفت سواى ذوالفقار حیدر کرار است ؛ زیرا ذوالفقار با سایر ذخایر و ودایع نبوت و امامت در خدمت امام زمان علیه السّلام مصون و محفوظ است و تصدیق این مدعا و صورت ما حکیناه را راویان اخبار و آثار بیان نموده اند.
راوى گوید: کنیزکى از ناحیه خیمه هاى حرم محترم امام حسین علیه السّلام بیرون آمد. مردى به او رسید گفت : یا امة الله ! اقایت کشته شد! آن کنیزک گفت : من صیحه زنان به سرعت نزد خانم خود رفتم و این خبر وحشتناک را به ایشان دادم پس همه زنان برخاستند و در مقابل من آغاز ناله و فریاد بر آوردند.
راوى گوید: لشکر اشقیا، مسارعت در غارت اموال ال رسول و قرت العین بتول نمودند و کار غارت به جایى رسید که از سر زنها، چادر مى ربودند دختران آل رسول و حریم آن جناب به اتفاق هم به گریه و ناله مشغول شدند و گریه در فراق کسان و احبا و دوستان خود مى نمودند حمید بن مسلم گوید: دیدم زنى از قبیله بکربن وائل که با همسر خود در میان اصحاب عمر سعد لعین بود، وقتى دید که

لشکریان بر سر زنان و حرم حسین علیه السّلام هجوم آورده اند و در خیمه ها داخل شده اند و به غارت اهل بیت مشغولند، شمشیرى برداشته و به جانب خیمه ها شتافت و فریاد استغاثه بر آورد که اى آل بکربن وائل ! آیا سزاوار است که دختران رسول صلى الله علیه و اله را برهنه نمایند!؟ غیرت شما کجاست!؟(لا حکم الا الله ، یالثارات رسول الله !)
شوهر این زن او را گرفته و به خیمه اش برگردانید.
راوى گوید: پس از غارت خیمه ها طاهرات ، آن گروه شقاوت سمات ، زنان آل طاها را از خیمه ها بیرون نمودند و آتش ظلم و عدوان بر آن خیمه ها که مهد امان و پناهگاه عالمیان بود، بر افروختند و زنان با سر و پاى برهنه و غارت زده گریه کنان بیرون آمدند و در حالى که با خوارى به اسارت گرفته شده بودند مى گفتند: شما را به خدا قسم مى دهیم که ما را بر قتلگاه حسین علیه السّلام بگذرانید، دشمنان نیز این تقاضا را قبول کردند و چون چشم زنان به آن شهیدان افتاد، فریاد صیحه بر آوردند و سیلى به صورت خود زدند راوى گوید: به خدا سوگند که فراموش نمى کنم که علیا مکرمه زینب خاتون علیه السّلام دختر على مرتضى را که بر حسین علیه السّلام ندبه مى نمود و به آواز حزین و قلبى غمگین صدا مى زد: اى خواجه کائنات که پیوسته هد آیه ها و تحفه ها با درود نامحدود فرشتگان آسمان تقدیم سده جلالت مى گردد، اینک این حسین است که به خون خود آغشته شده و اعضایش قطعه قطعه گردیده است و اینها دختران تو هستند که اسیر شده اند از این ظلم و ستم ها به خداوند و به خدمت محمد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا و حمزه سیدالشهداء علیه السّلام شکایت مى برم ، یا محمد! این حسین است که در گوشه بیابان افتاده و باد صبا بر او مى گذرد راوى گوید: پس از شهادت امام مبین ، عمر سعد لعین در میان اصحاب و یاران بى دین خود ندا در داد: کیست که اجابت کند دعوت امیر خود ابن زیاد را درباره حسین به جا آورد و بر بدن او بتازد؟ پس ده نفر ولدالزنا اجابت آن لعین را نمودند و نامهاى نحس آن ملعونها عبارت است از: اسحاق بن حویه بى دین و او همان ملعون بود که پیراهن از بدن شریف امام علیه السّلام ، بیرون آورد؛ اخنس بن مرثد بدائین ؛ حکیم بن طفیل سنبسى لعین ؛ عمرو بن صبیح صیداوى کافر؛ رجاء بن منفذ عبدى ؛ سالم بن خثیمه جعفى پلید؛ واحظ بن ناعم شقى ، صالح بن وهب جعفى جفاگر، هانى بن شبث حضر مى عنید و اسید بن مالک هالک - لعنهم الله اجمعین - پس آن لعینان ، سینه و پشت فرزند رسول را به سم اسبها خود پایمال کردند و در هم شکستند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مرجع عظیم الشأن مرحوم آیت الله العظمی نجفی مرعشی(ره) فرمود: پدرم مرحوم آیت الله علامه سید محمود مرعشی(ره) که در نجف اشرف می زیست، بسیار علاقمند بود که به طریقی، محل قبر شریف جده اش حضرت زهرا(ع) را بیابد، برای این مقصود، ختم مجربی(یعنی یکی از دعاهایی که استجابت آن به تجربه رسیده که با تکرار آن با حضور قلب و خلوص و شرایط دیگر، موجب رسیدن به مقصود است) انتخاب نمود، چهل شب به آن مداومت کرد، تا شاید از طریقی به محل مرقد شریف حضرت زهرا(ع) آگاه گردد.

شب چهلم بعد از انجام ختم و توسل فراوان، به بستر خواب رفت، در عالم خواب به محضر امام باقر(ع)(یا امام صادق) رسید، امام به او فرمود: "عَلَیْکَ بِکَریمَهِ اَهْلِ الْبَیْتِ؛ به دامن کریمه اهل بیت(ع) چنگ بزن."

ایشان تصور کرد منظور امام(ع) از این جمله، حضرت زهرا(ع) است، عرض کرد:"آری قربانت گردم، من نیز ختم را برای همین گرفتم که محل شریف قبر آن حضرت را دقیق تر بدانم و زیارتش کنم."

امام(ع) فرمود:"منظور من قبر شریف حضرت معصومه(ع) در قم است." سپس افزود: به خاطر مصالحی، خداوند اراده نموده که قبر حضرت زهرا(ع) برای همیشه برای همگان مخفی باشد، از این رو قبر حضرت معصومه(ع) را تجلیگاه قبر شریف حضرت زهرا(ع) قرار داده است، اگر قرار بود قبر حضرت آشکار باشد همان شکوه و عظمت مرقد حضرت زهرا(ع) را خداوند برای قبر حضرت معصومه(ع) قرار داده است.

مرحوم آیه الله سید محمود مرعشی، وقتی که از خواب برخاست، تصمصم گرفت که به قصد زیارت حضرت معصومه(ع) به قم مهاجرات کند. او بی درنگ با همه اعضای خانواده اش از نجف اشرف، عازم قم شد و به زیارت مرقد مطهر حضرت معصومه(ع) پرداخت.(1)

آن مرحوم، سرانجام به نجف بازگشت و در سال 1338 هـ . ق در آنجا در گذشت، ولی فرزند برومندش آیه الله العظمی سید شهاب الدین نجفی مرعشی به قم آمد و در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه(ع) می زیست تا اینکه پس از 66 سال درس و بحث و خدمات فقهی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بسیار، در هشتم صفر سال 1411 هـ . ق(مطابق با 17 شهریور 1369 شمسی) در سن 96 سالگی در قم به ملکوت اعلی پیوست، مرقد شریفش در جنب کتابخانه عظیم و بی نظیرش، در قم در خیابان آیه الله مرعشی(اِرُم سابق) قرار گرفته است.

این فراز عجیب و استثنایی نیز بیانگر ورق دیگری از مقام با عظمت حضرت معصومه(ع) است که گویی آینه تمام نمای وجود مبارک جده اش حضرت زهرا(ع) است، که مرقدش در این رؤیای صادقانه همچون مرقد حضرت زهرا(ع) دارای همان شکوه و جلال معنوی شده است.

با توجه به اینکه مرجع تقلید این رؤیا را از پدر مجتهدش نقل می کند، و خواب دیدن امام معصوم(ع)، دلیل بر صدق آن خواب است.

یکی از شاگردان آیه الله نجفی می گفت: ایشان در دس خود می فرمود: علت آمدن من به قم، همین مطلب بود، پدرم، چهل شب در حرم حضرت علی(ع) بیتوته نمود، شبی علی(ع)(در حال مکاشفه) به پدرم فرمود:"سید محمود چه می خواهی؟" پدرم عرض می کند: قبر حضرت فاطمه زهرا(ع) کجا است تا زیارت کنم، حضرت علی(ع) می فرماید: من که نمی توانم برخلاف وصیت آن حضرت، قبر او را معلوم کنم. پدرم عرض کرد: پس من در هنگام زیارت او چه کنم؟ حضرت علی(ع) فرمود:"خداوند مقام و شکوه حضرت فاطمه(ع) را(دراین مورد) به حضرت معصومه(ع) داده است. هر کس می خواهد زیارت حضرت فاطمه(ع) را درک کند، به زیارت حضرت فاطمه معصومه(ع) برود."

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

نقل شده است که محمدبن‏حسن‏بن‏ولید گفته: چون فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها وفات یافت، او را غسل داده و کفن کردند و جنازه او را به سوى بابلان حرکت دادند، آنگاه آن حضرت را کنار

سردابى که براى وى حفر کرده بودند گذاشتند و آل سعد با هم به گفتگو پرداختند که چه کسى داخل سرداب سود و جنازه آن حضرت را دفن نماید؟. بعد از گفتگوها رأى آنان بر این قرار گرفت که پیرمرد کهنسال "قادر" نام، که خادم خود آنان بود و مرد صالحى به شمار مى‏رفت، متصدّى دفن شود.

از این رو از پى او فرستادند که ناگهان دیدند دو نفر سوار، که دهان خود را با لگام بسته بودند، با شتاب بسیار از جانب ریگزار پیداشدند و چون نزدیک جنازه رسیدند پیاده شده، بر آن مخدّره نماز خواندند، داخل سرداب شده و آن بدن مطهّر را دفن کردند و آنگاه بیرون آمده، سوار شدند و رفتند و هیچ‏کس نفهمید که آنان چه کسانى بودند.

اما دلها بسوزد...

در روز سیزدهم محرم امام زین العابدین (علیه السلام) براى دفن پدر بزرگوار و سایر شهدا به کربلا آمد، زیرا تجهیزات بدن امام را جز امام کس دیگرى حق ندارد انجام دهد.(1) (2)

در هر صورت وقتى که امام سجاد (علیه السلام) براى دفن پدر بزرگوار خود به کربلا آمد، دید مردان بنى اسد همه حیران و سرگردان ایستاده‏اند. چون بدنها را نمى‏شناسند و نمیدانند چه باید بکنند؟ زیرا کوفیان بین سرها و بدنها، جدائى افکنده بودند و هیچ جسدى نبود که سر در بدن داشته باشد و از هر کس مى‏پرسیدند باز کسى آنها را از یکدیگر تشخیص نمى‏داد.

ولى امام سجاد (علیه السلام) هر جنازه‏اى را که نزد او مى‏آوردند تا دفن نمایند، نام و نشان او را به آنان مى‏گفت و تمام هاشمیین و اصحاب را معرفى فرمود، در آنروز که امام سجاد (علیه السلام) بدنها را معرفى مى‏کرد گریه‏ها و ناله‏ها بود که به آسمان بلند مى‏شد و اشکها بود که مثل سیل، سرازیر مى‏گردید، و زنهاى بنى اسد موها پریشان کردند و لطمه‏ها بر سر و صورت زدند که حد نداشت.

پس از آنکه همه بدنها را دفن کردند امام سجاد (علیه السلام) خود به سوى جسد مطهر پدر رفت و آنرا در بغل گرفت و با صداى بلند گریست، آنگاه به جایگاه مرقد مطهر آمد و اندکى خاک برداشت ناگهان قبرى آماده و صندوقى شکافته پیدا شد. دستهاى خود را زیر بدن برد و فرمود: بسم الله و بالله و فى سبیل الله و على مله رسول الله صدق الله و رسوله، ما شاء الله لا حول و لا قوه الا بالله العظیم. آنگاه بدن را به تنهایى و بدون کمک بنى اسد در قبر گذاشت و به آنان فرمود: غیر از شما کسان دیگرى هم هستند که به من کمک مى‏کنند؟ چون بدن مطهر را در قبر گذاشت صورت بر آن رگهاى بریده گذاشت و گفت:

طوبى لارض تضمنت جسدک الطاهر، فان الدنیا بعدک مظلمه، و الاخره بنورک مشرقه، اما اللیل فمسهد، و الحزن سرمد، او یختار الله بیتک دارک التى انت بها مقیم، و علیک منى السلام یابن رسول الله و رحمه الله و برکاته.

خوشا به حال سرزمینى که جسد تو را در بر دارد، پدر جان! دنیا بدون چراغ وجودت تاریک گشته و آخرت با نور تو روشن شده است، شب خواب را از چشم ما ربوده و اندوهمان دائمى گشته است، مگر خداوند براى ما همان جائى را برگزیند که تو هم اکنون در آن اقامت گزیدى وعلیک منى السلام و رحمه الله و برکاته.

روى قبر را پوشید و بر آن نوشت: هذا قبر الحسین بن على بن ابیطالب الذى قتلوه عطشاناً غریباً. اى مردم بدانید! این مرقد مطهر حسین بن على (علیه السلام) است که در کنار رود فرات او را با لب تشنه، غریبانه شهید کردند.

پس از انجام مراسم دفن پدر، به سوى جنازه عمویش عباس رفت، او را به همان حالتى دید که ملائکه آسمانها را مات و مبهوت و حوریان بهشتى را گریان و نالان کرده بود، خودش را روى جنازه عمو انداخت گلویش را مى‏بوسید و مى‏گفت: على الدنیا بعدک العفا، یا قمر بنى هاشم منى السلام من شهید و رحمه الله و برکاته بعد از تو خاک بر سر اهل دنیا اى ماه بنى هاشم! سلام و درود بر تو اى شهید راه خدا و رحمت و برکات او بر تو باد!

قبرى براى بدن ابى الفضل تهیه کرد و باز از بنى اسد کمک نگرفت به تنهائى بدن را در قبر گذاشت و به آنان فرمود دیگرانى هستند در این مورد با من همکارى کنند ان معى من یعیینى؟.

بله تنها اجازه داد بنى اسد در مراسم دفن سائر شهدا با او همکارى کنند، و دو موضع را براى آنها مشخص فرمود و دستور داد آنجا را حفر کردند، در موضع اول بنى هاشم و در دیگرى اصحاب بزرگوار را دفن نمود.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

در این سفر دور گروهی از برادران و خدمتکاران به همراه حضرت معصومه(ع) بوده اند) وقتی که به ساوه رسیدند، حضرت معصومه(ع) بیمار شد، پرسید از این مکان تا قم چقدر راه است؟ عرض کردند: ده فرسخ، به خدمتکار دستور داده که به جانب قم رهسپار گردند،‌به این ترتیب به قم آمد و به منزل موسی بن خزرج بن سعد اشعری که از اصحاب امام رضا(ع) بود، وارد شد.

اما روایت صحیح تر این است که: چون خبر ورود آن بانوی با عظمت حضرت فاطمه معصومه(ع) به آل سعد رسید، همگی به اتفاق به استقبال او رفتند تا او را به قم دعوت کنند، در میان آنها موسی بن خزرج به کاروان حضرت معصومه(ع) رسید، زمام شتر آن حضرت را گرفته و به طرف قم آمد و در منزل خود با کمال افتخار از آن بانو پذیریی کرد، ولی پس از 16 یا 17 روز آن بانوی ارجمند، رخت از جهان بربست و پسران سعد را در سوگ خود نشانید.

اما دلها بسوزد:

راوى گوید: گماشتگان ابن زیاد، اسیران و اهل بیت عصمت علیه السّلام و مبارک امام علیه السّلام را به سمت شام شوم حرکت دادند همین که به نزدیک دمشق رسیدند، ام کلثوم علیه السّلام به شمر بن ذى الجوشن، فرمود: از تو درخواستی دارم.

شمر گفت : حاجت تو چیست ؟
ام کلثوم فرمود: چون ما را داخل شهر مى نمایید از دروازه اى ببرید که تماشاچیان و تردد کنندگان در آن کم باشند؛ و به لشکریان خود بسپار که سرها را از میان محمل ها و کجاوه ها بیرون آوردند و اندکى از ما دور ببرند؛ تا خوارى و خفت ما مقدارى کم شود.
آن نانجیب از راه بغى و عدوان و کفر و طغیان بر ضد خواهش آن مکرمه دوران، امر نمود که سرها را بر بالاى نیزه زدند و در وسط محمل ها نگاه داشتند و آل رسول را بر همین حال از راهى وارد دمشق نمودند که ازدحام خلق در آن بسیار بود.
سپس ایشان را بر در مسجد جامع نگاه داشتند، در آن مکانى که اسیران کفار را نگاه مى داشتند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 




عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.