ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی


دشمنان و حسودها برای هر کسی که پیغمبر به او مهر می ورزید یک نقشه ای کشیدند. دیدند پیغمبر عاشق

علیست یک نقشه برای علی کشیدند، علی را خانه نشین کردند. دیدند همه باید پیغمبر را یا رسول الله صدا بزنند،

تنها کسی که در عالم می تونه به پیغمبر بگه «بابا» ، فاطمه (سلام الله علیها) است

که نقشه برای فاطمه (سلام الله علیها) کشیدند.

دیدند پیغمبر حسین را می گیرد و از نوک پا تا سر او می بوسد و می بوید

لذا به جای جای بوسه های پیغمبر زخم زدند ...  .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مگه پیغمبر برا علی وصیت نکرده، می شه برا امام حسن (علیه السّلام) و امام حسین (علیه السّلام) که امامند،

وصیت نکرده باشه؟ (زبانحال) پسرم یه روز با مادرت می ری مسجد، فدک را مادر می گیره،

دست در دست مادرت داری ...

امام حسن (علیه السّلام) فرمود: حسین جان !

ما قصه ی یک روح و دو پیکر بودیم                  از حق برادری فراتر بودیم

در نرگس تو طشت طلا را دیدم            آن شب که گل سینه ی مادر بودیم

امروز سر به سینه ی پیغمبرند، دو تا داداش به هم خیره شدند، چند جا اینطور، چشمشون به هم افتاده،

یکی امروز رو سینه ی پیغمبر، یه دل شب هم علی گفت: بیایید وقت وداع با مادره،

همین که سر به سینه ی مادر گذاشتند، چشمشون به هم افتاد ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

گاهی که پیغمبر را سنگ می زدند، یه دفعی خانمی می اومد خودش را سپر قرار می داد،

سنگ ها را به جان می خرید، اون خدیجه بود ...

باید از چنین مادری دختری مثل فاطمه (سلام الله علیها) بیاید که سپر ولایت بشه ...  .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ختم رسل امشب بار سفر بسته                                   از ماتمش گریان زهرای دلخسته

از رحلت بابا سیه پوش است                              آن اسوده ی تقوا ا گریه مدهوش است

امشب فلک ازدل شور و نوا دارد                                  خیل ملک برسر دست عزا دارد

شب رحلت جانگداز رسول خدا است ، شب شهادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی ،

عاشقان مدینه دلها را روانه مدینه منوره کنیم ، یا رسول الله اگر چه این عاشقان مدینه نیستند

اما به یاد شما در این جا اقامه عزا گرفتند . میان بستر قلب عالم خلقت افتاده ،اطراف بستر عزیزانش نشسته اند

. ( پدر چراغ خانه است ) پیغمبر گاهی از هوش می رود گاهی به هوش می آید ، علی گریه می کند ،

فاطمه گریه می کند ، وقتی پیغمبر اشکهای چشم دخترش فاطمه را دید فرمود : گریه نکن دخترم

اوّل کسی که به من ملحق می شود تویی بابا .

امّا کربلا ،روز عاشورا وقتی میوه ی دلش حسین به میدان می رفت

دید سکینه نار دانه اشک می ریزد ابی عبد الله از ذوالجناح پیاده شد

صدا زد دخترم با اشکهای چشمت قلبم آتش مزن همه بگوئیم حسین ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@



جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای

شهادت جانسوز حضرت رسول اکرم (ص)

به ادامه مطلب مراجعه نمایید









 

حال رسول خدا(ص) بدتر شد، سرش را در دامن علی(ع)  گذاشت و بی هوش گشت: زهرا(ع) به صورت نازنین پدر نگاه می کرد و اشک می ریخت و می فرمود:

«آه به برکت وجود پدرم باران رحمت نازل می شد و دادرس یتیمان و پناه بیوه زنان بود.»

صدای نالة زهرا به  گوش پیامبر رسید، دیده گشود و با صدای ضعیف فرمود:

دختر عزیزم! این آیه را بخوان: « وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ »1

از مرگ چاره ای نیست، چنانکه پیغمبران مردند من نیز خواهم مرد. اما چرا ملت هدف مرا تعقیب نمی کنند و قصد سقوط و عقب نشینی دارند؟!

از شنیدن این سخن گر یة زهرا(ع) شدید تر شد. رسول خدا(ص) از احوال پریشان و چشم گریان دختر عزیزش منقلب شد، خواست او را تسلی دهد اما  مگر به آسانی می توان او را آرام نمود. ناگاه فکری به خاطرش رسید، به فاطمه  اشاره  کرد نزدیک بیا. وقتی صورتش را نزدیک پدر برد آن حضرت راضی در گوش او گفت. حاضرین دیدند صورت فاطمه(ع) برافروخته شد و در همان ناراحتی تبسم کرد. از این تبسم نابهنگام تعجب نمودند.  علت خنده را از خودش پرسیدند، فرمود:

«تا پدرم زنده است رازش را فاش نمی کنم!»

بعد از مرگ پدر آشکار ساخت و گفت:

«پدرم در گوش من فرمود: فاطمه جان! مرگ تو نیز نزدیک است؛ تو اولین فردی هستی که به من ملحق خواهی شد.»

«اَنَس» گوید: هنگامی که پیغمبر(ص) مریض بود فاطمه(ع) دست حسن و حسین را گرفت و به منزل پدر آمد، خودش را روی بدن آن حضرت افکند و سینه اش را به سینه او چسباند و شروع به گریه نمود. پیامبر اکرم(ص) فرمود: فاطمه جان! گریه نکن و در مرگ من صورت مخراش، گیسوان پریشان نکن، واویلا مگو، و مجلس گریه و نوحه سرایی برایم نساز.

سپس اشک رسول خدا(ص) جاری شد و فرمود:

«خدایا اهلبیتم را به تو و مومنین می سپارم.»2

امام علی(ع) می فرماید: «با گریة زهرا(ع) اشک رسول خدا(ص) مانند باران جاری شد و محاسن شریفش را تر کرد، در حالی که از  فاطمه جدا نمی شد و سر مبارکش روی سینة من قرار داشت، و حسن و حسین پاهایش را می بوسیدند و بلند بلند گریه می کردند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

فاطمه(ع) می دانست که از پس این وداع، دیگر دیداری نیست، یک دختری هم در کربلا وقتی که پدرش می خواست به میدان برود، و او می دانست که دیگر پدر را زنده نخواهد دید، جلو آمد و گفت:

«یا ابه استسلمت للموت؟»، «پدر جان! آیا آماده شهادت شده ای؟».

امام فرمود: «آخر چگونه تسلیم مرگ نشود کسی که یار و یاور ندارد.»

سکینه گفت: «یا ابه ردنا الی حرم بدنا» ؛«حالا که آمادة مرگ شده ای پس ما را در این صحرا و در دست دشمن رها مکن، به حرم جدمان برگردان.»

امام فرمود: «فرزندم! مرا امان نمی دهند، اگر مرغ قطا را به حال خود گذارند در لانه اش می خوابد.»

صدای شیون زنان از این سخن امام بلند شد؛ سکینه که بیش از همه ناراحت بود و ساکت نمی شد، امام حسین (ع) او را به سینه چسبانید و اشکهایش را از صورتش پاک کرد و فرمود: «سکینه جان! بدان که بعد از مرگ من گریه زیادی خواهی داشت، ولی تا جان در بدن دارم با اشک خود قلب مرا آتش مزن

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دشمنان و حسودها برای هر کسی که پیغمبر به او مهر می ورزید یک نقشه ای کشیدند.

دیدند پیغمبر عاشق علیست یک نقشه برای علی کشیدند، علی را خانه نشین کردند.

دیدند همه باید پیغمبر را یا رسول الله صدا بزنند، تنها کسی که در عالم می تونه به پیغمبر بگه «بابا» ، فاطمه (سلام الله علیها) است که نقشه برای فاطمه (سلام الله علیها) کشیدند.

دیدند پیغمبر حسین را می گیرد و از نوک پا تا سر او می بوسد و می بوید لذا به جای جای بوسه های پیغمبر زخم زدند ...  .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مگه پیغمبر برا علی وصیت نکرده، می شه برا امام حسن (علیه السّلام) و امام حسین (علیه السّلام) که امامند، وصیت نکرده باشه؟ (زبانحال) پسرم یه روز با مادرت می ری مسجد، فدک را مادر می گیره، دست در دست مادرت داری ...

امام حسن (علیه السّلام) فرمود: حسین جان !

ما قصه ی یک روح و دو پیکر بودیم                  از حق برادری فراتر بودیم

در نرگس تو طشت طلا را دیدم            آن شب که گل سینه ی مادر بودیم

امروز سر به سینه ی پیغمبرند، دو تا داداش به هم خیره شدند، چند جا اینطور، چشمشون به هم افتاده، یکی امروز رو سینه ی پیغمبر، یه دل شب هم علی گفت: بیایید وقت وداع با مادره، همین که سر به سینه ی مادر گذاشتند، چشمشون به هم افتاد ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شروع به وصیت کردن، پیغمبر فرمود: دو چیز برای شما امانت می گذارم که با این دو چیز دنیا و آختر سعادتمند بشوید. یکی قرآن و یکی هم عترت عرضه بداریم یا رسول الله ! عجب این اُمت امانت داری کردند. قرآن را که پشت در و دیوار قرار دادند.

قرآن را که ریسمان به گردش انداختند، میان کوچه ها کشاندند ... .

قرآن را پاره پاره کردند، تیرباران کردند.

عترت را هم به کربلا کشیدند و بر نیزه ها کردند، آواره ی کوه و بیابان کردند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

گاهی که پیغمبر را سنگ می زدند، یه دفعی خانمی می اومد خودش را سپر قرار می داد، سنگ ها را به جان می خرید، اون خدیجه بود ... باید از چنین مادری دختری مثل فاطمه (سلام الله علیها) بیاید که سپر ولایت بشه ...  .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

در آن مرضی که پیامبر اکرم از دار دنیا رحلت کرد حضرت فاطمه به حضور پیامبر آمد و پیامبر مطلبی در گوش او فرمود که خندان شد عایشه می گوید من از علت تبسم فاطمه سوال کردم آن حضرت فرمود الان صلاح نیست وقتی که پیامبر خدا از دنیا رحلت کرد من راجع به تبسم از او پرسیدم حضرت فاطمه فرمود وقتی پیامبر خدا خبر وفاتش را به من داد من گریان شدم چون فرمود تو اولین کسی هستی از اهل بیتم که به من ملحق میشود خندان شدم و از این عباس روایت شده است که پیامبر اکرم (ص)زمان مرگ صدیقه طاهره را هم تعین کرده و به دخترش فاطمه زهرا فرمود فاطمه گریه نکن بعد از من هفتاد و دو روز بیشتر عمر نمیکنی تا به من ملحق شوی و از این خبر زهرا متبسم شد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آقا جان ممنونم که باز امشب من روسیاه رو به مجلس روضه ی مادرت راه دادی، ممنونم با این بار گناه که هیچ کجا راهم نمیدن شما منو به مجلس عزای مادرت، برای اینکه پاکم کنی راهم دادی ،آقا جان تو این ایام فاطمیه شما کجا برای برای مادر پهلو شکسته ات مجلس عزا بر پا کردی ؟اقا جان امشب بیا با  هم سری بزنیم به مدینه ،مدینه بعد از رحلت یه خبرایی هست !توی ایامی که امیر المومنین در پی مراسم کفن و دفن بدن رسول اکرم است یه عده نامرد توی سقیفه جمع شدن و برای غضب خلافت برنامه ریزی کردن، آقا جان سرت سلامت یا صاحب الزمان !آجرک الله فی مصیبت امک فاطمه الزهرا سیده نساءالعالمین...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مدینه شهر ناله های رسول               شهرلاله های سرسبز بتول

تو بهشتی ولی بهارت کو                   ای قرار همه قرارت کو

شکوه بر درگه خدا داری               ناله وا محمدا داری

شهر احمد کجاست احمدتو             از چه خاموش شد محمد تو

آسمانها همه خراب شوید                کوهها در شراره آب شوید

ناله ها، آه از جگر خیزید              اختران بر زمین فرو ریزید

لحظه ها محشری عظیم شُدید         امت مصطفی یتیم شُدید

ای جهان وجود هستت رفت          خاتم النبیاء ز دستت رفت

گرد غم بر فلک نشست                پشت شیر خدا شکست

گرد غربت مدینه را به سر است         از مدینه علی غریب تر است

دیگه کسی رو نداره علی،یه پیغمبر بود حامی علی بود،دیگه یه مدینه می مونه، یه زهرا و علی،اونم زهرایی که از رنگ و روش پیداست دیگه نمی دونه.

او که بار بلای امت برد                 او که پا بر نجات خلق فشرد

جگرش را ز طعنه چنگ زدند           بر جبینش زه کینه سنگ زدند

بر قدم هاش خار افشاندند            کاذبش گفته ساحرش خواندند

بارها جان خویش داد از دست          تا که گردد بشر خدا پرست

چقدر پیغمبر و شکنجه و آزار دادند،چقدر برای این مردم خون دل خورد،

وقت رفتن نخواست از امت             اجر الا مودت عترت

استاد ما قشنگ می گفت:می فرمود مودت با محبت فرق می کنه،مودت یه درجه بالاتر از محبته، این همه پیغمبر به مودت ذی القربی تاید کرد. لحظه های آخر امیرالمؤمنین علیه السلام با سختی زیر بغل های پیغمبر و گرفت،اُورد تو مسجد،اشاره کرد،تأکید کرد بر مودت،محبت یعنی اینکه اگه کسی رو دوست داشته باشی می تونی تو دلت نگه داری بهش نگی،اما مودت یعنی کسی رو که دوست داری بهش ابراز کنی،مودت یعنی ،علاقه خودتو بهش نشون بدی،این مردم دارن آماده می شن ،محبت خودشونو به زهرا نشون بدن،اما رسم مدینه ایها فرق داره،آخ بمیرم.سالی یه شب می خوای برا یغمبر گریه کنی ، پیغمبری که رحمت اللعالمینی ،سنگ تموم باید بذاری،

خیلی این حرف سنگینه،گفت:علی جان،تا بدن منو غسل ندادی،تا بدن منو خودت کفن نکردی،تا با دستای خودت منو تو خاک نگذاشتی،از کنار من تکون نخور،یعنی علی اگه منو رها کنی ،این مردم سراغ من نمیان،مردم اسیر دنیاشونن،وای وای از این مدینه

بود روی زمین جنازه او             که شکستند ، عهد تازه ی او

منکر آیه شریفه شدند           بانیه  فتنه ی سقیفه شدند

چیره شد دست ظلم بر مظلوم           غصب شد حق چهارده معصوم

همه اهلبیت حقشون توی این یه بیت غصب شده

از سقیفه ستم به مولا رفت             آتش از بیت  وحی بالا رفت

زخم شمشیر بر سر حیدر         گشت اجر رسالت دیگر

حمله بر حجت خدا کردند           فرق او را زهم دوتا کردند

بعد قتل علی امام حسن          گشت همچو علی غریب وطن

ریخت یک آسمان بلا به سرش         خون شد از غیر و آشنا جگرش

آسمان بس که خون به جامش ریخت           جگرش خون شد و ز کامش ریخت

روز تشییع در بر یاران               پیکرش شد به تیر گلباران

بارش تیر و پیکر یار کجا         یاس زهرا و نیش خار کجا

آل هاشم اگر که خون جگرید            این خبر را به خواهرش نبرید

سوز زخم درون بس است            دیدن طشت خون بس است

یوسف فاطمه حسین عزیز         این قدر اشک از دو دیده نریز

مجتبی هم به غربت تو گریست          اما هیچ روزی به سان روز تو نیست

حسین.......بخدا تموم شد صفر حسین..... ای تشنه لب حسین.......

امشب شب رحلت پیغبره، سفره، سفره پیغمبره اما می خوام از پیغمبر اجازه بگیرم، روضه حسینشو بخونم، پیغمبری که سلمان می گه: ندیم یه بار پیغمبر حسین و ببینه و گریه نکنه،می گه تو اوج شادی داشت لبخند می زد،صورتش پر از شور و شعف و شادی بود تا نگاش به حسینش می افتاد، اشک از کوشه چشمش جاری می شد،پیغمبر بالای منبر داره خطبه می خونه،پیغمبری که اجازه نداد حسین و از روی سینش جدا کنند،اون پیغمبری که دم آخر هی زیر گلوشو بوسه زد،پیغمبری که همه وجودش پر شده از عشق حسین،پیغمبری که گفت: حسین منی و انا من حسین،اون پیغمبری که حسین جاش رو دوشش بود،بالا منبر داشت خطبه می خوند،یه مرتبه دیدند،نگاه پیغمبر چرخید به طرف در مسجد،شوق و شور تو چهره پیغمبر نمایان شد،دیدند بغلش و وا کرد همه دیدند حسین داره می دوه،می خواد بیاد تو بغل پیغمبر،قرار بگیره،حواسش تو صورت پیغمبره،پاش گرفت به حصیر کنار ستون مسجد، جلو پیغمبر باصورت افتاد رو زمین،پیغمبر خطبشو قطع کرد،سراسیمه از بالا منبر امد پایین، رو زمین نشت، لباسای حسین رو  درآورد، هی بوسه می زنه، عزیزم طوریت نشد بابا،جایی از بدنت درد نگرفت، جایت زخم نشد، گفتند: یا رسول الله  ما حسین و بلند می کردیم ، شما خطبتونو ادامه می دادید،پیغمبر فرمود خاموش، وقتی حسینم رو زمین افتاد، دیدم عرش خدا به لرزه افتاد،آسمونیا می گن یا رسول الله پاشو،آسمونیها طاقت ندارن حسین زمین بیفته،جان....رحمت خدا به این نالت،روضه پیغمبر و می خوای بشنوی من روضه پیغمبر و اینجور بلدم، جور دیگه ای بلد نیستم،من میگم روضه پیغمبر این دو بیته

نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت                            نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت

هوا ز باد مخالف چو قیر گون گردید                              عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

خاتم الانبیاء رسول خدا               که جهانش هزار باد فدا

کرد اعلام برسر منبر               به خلائق زاصغر و اکبر

که من ای مسلمین نیک خصال           دیدم آزارها به بیست و سه سال

پیغمبر وقتی که از مسیر همیشه گیش می رفت ، هر روز یه یهودی خاکستر رو سرش می ریخت،یه روز داره می ره، دید رفیق هر روزه نیست،در خونش و زد،خانم خونه در و باز کرد تعجب کرد،شما! اینجا چی می خواید!پیغمبر متبسم بود،فرمود دیدم رفیق هر روزم نیومده،خاکستر رو سرم نریخته،گفتم یا مریضه برم عیادتش  ،یا سفره،اگر مشکلی داره،من برا خانوادش مشکلو حل کنم،گفت آقا صبر کن ،آمد پیش شوهرش گفت بلند شو ببین کی امده،همون که هر روز خاکستر رو سرش می ریختی،آی چهل و هشتم،اینها دو ماه برای پاره های تن پیغمبر گریه کردند، دو ماه نه یه عمر،ایناه خدا بچه که بهشون می ده ، می گردند،تو اسمای بچه های پیغمبر، ببینند کدوم اسمو بگذارم. طرف به خود اُمد، حالا چه کنم،زنه گفت بذار بیا بالینت، بسه دیگه ،پیغمبر با لبخند اُمد، یا رسول الله بالین منم میای،میشه نیاد، ما هر گناهی که کردیم ، خاکستر به آینه قرآن که نریختیم،لبخند زد،رفیق دیدم امروز نیومدی دلم هواتو کرد،گفتم یا مریضی یا سفر رفتی،یهودیه یه نگاه کرد،گفت:اشهدان لا اله الا الله،و انک رسول الله،سرش تو دامن پیغمبر بود جون داد،ببین چه جوری خدا یه نفرو مفتی می آمرزه،تو دامن پیغمبر، جون داد، رفت بهشت،کار پیغمبر اینه، کار حجتشم همینه، اون مرد زیدی مذهب بود چهار تا پسر داشت شیعه اثی عشری،داوزده امامی، یه روز گفت:اگه شما راست می گید امام زمانی دارید:بیاد منو شفا بده،منم بشم دوازده امامی،یه دل شب داد زد،بچه ها بیاید،سید شما، مولاتون،آقاتون، بچه ها آمدند،چی شده بابا، بخدا آقاتون اُمد،منو شفا داد گفت حرف این بچه ها تو گوش کن،آقا جان شما به یه چشم به هم زدن آدم درست می کنید،من یه عمر دارم میام،یه بار یه نگاه کن،دو سه روز دیگه این سیاهی هارو جمع می کنند،یابن الحسن از نو مسلمانم کن،بیا بالینم،بگم اشهدانک حجةالله،

کرده ام روز و شب حمایت تان                 سنگ خوردم پی هدایت تان

اُحد وقتی فاطمه سلام الله علیها رسید دید داره، از لب مبارک بابا خون می ریزه،حسیر آتش زد،با خاکستر حسیر زخم بابا رو التیام بخشید،جلو خون ریزی رو گرفت،وقتی پیغمبر رو سنگباران می کردند، خدیجه سلام الله علیها می اُمد ، جلوی سنگ ها ، سپر بلای پیغمبر می شد،سنگ ها رو به جان می خرید، یعنی زهرا جان، زینب جان،یاد بگیرید.

ساحرم خوانده اید و جادوگر             بر سرم ریختید خاکستر

گاه کردید سنگبارانم،                 گه شکستید دُر دندانم

 

مثل من از منافق و کفّار             هیچ پیغمبری ندید آزار

حال چون می روم از این دنیا          اجر و مزدی نخواستم از شما

جز که با عترتم مودت تان                حرمت و طاعت و محبت تان

دو امـانت مـراست بین شما              طاعت از این دو هست، دین شما

این دو از امر داور منان               یکی عترت بود یکی قرآن

این دو باهم چو این دو انگشتند            تا ابد متصل به یک مشتند

کافر است آن کسی که در اقرار             یکی از این دو را کند انکار

چون پیمبر زدار دنیا رفت             روح او در بهشت اعلی رفت

جمـع گشتند امـت اسـلام             تا به زهرا دهند یک انعـام

رو سوی بیت کبریا کردند           جـای گل، بار هیزم آوردند

گلشـان شعلـه‌های آذر بود             حـرمتِ دختـرِ پیمبر بـود

دختر وحی را به خانه زدند            بـر تــن وحی تازیانه زدند

اولیـن اجـر مصطفی این بود          حمله بـر بیت آل یاسین بود

اجـر دوم نـصیب مـولا شد           کشتـه در صبحِ شامِ احیا شد

آنکه عمری چو شمع می‌شد آب          رُخش از خون سر گرفت خضاب

فـرق بشْکسته و دل صد چاک            مثـل زهرا شبانه رفت به خاک

اجـر سـوم رسیـد بـر حسنش               تیربـاران شـد از جفـا بـدنش

از این جا رو می خوام از زبان حضرت زهرا سلام الله علیها بخونم. دیگه امروز جون به لب زهرا سلام الله علیها رسید،بالین بابا،دیگه داشت،دق می کرد،خدانکه یه خانم باردار براش مصائب سنگین پیش بیاد،اینقدر این ماه صفر زهرا سلام الله علیها بالین پیغمبر گریه کرده،اینقدر بالین بابا ناله زده و اشک ریخته،یا بقیة الله، یه وقت دید یکی در زد، اَمد پشت در ، تو کی هستی،عرضه داشت یه عرب هستم،اُمدم دیدن پیغمبر،فرمود حال بابام وخیمه،امروز ملاقاتی نداریم،رفت،ساعتی دیگه دق الباب، همون پیرمرد،خانم اجازه بدید، بیام بالین پیغمبر، فرمود تو رو خدا برو،بابام هیچ حالش خوب نیست داره به خودش می پیچه،بار سوم که آمد،پیغمبر فاطمه رو صدا زد،دخترم این ملکوت موته، از احدی اجازه نمی گیره، از تو اجازه می گیره،فاطمه جان برات حرمت قائله،چی شد ، من دارم مدح می گم،آخ یه عده ریختند در خانه، یا بقیة الله، تو خودت دیگه هرچی روضه بلدی بخون.

ملکوت الموت مزن شعله به زخم جگرم                وای من گر تو مدارا نکنی با پدرم

سئوال ، آیا سکینه هم بالای گودی از این حرفا زده یا نه.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ختم رسل امشب بار سفر بسته                                   از ماتمش گریان زهرای دلخسته

از رحلت بابا سیه پوش است                                     آن اسوده ی تقوا ا گریه مدهوش است

امشب فلک ازدل شور و نوا دارد                 خیل ملک برسر دست عزا دارد

شب رحلت جانگداز رسول خدا است ، شب شهادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی ،عاشقان مدینه دلها را روانه مدینه منوره کنیم ، یا رسول الله اگر چه این عاشقان مدینه نیستند اما به یاد شما در این جا اقامه عزا گرفتند . میان بستر قلب عالم خلقت افتاده ،اطراف بستر عزیزانش نشسته اند . ( پدر چراغ خانه است ) پیغمبر گاهی از هوش می رود گاهی به هوش می آید ، علی گریه می کند ، فاطمه گریه می کند ، وقتی پیغمبر اشکهای چشم دخترش فاطمه را دید فرمود : گریه نکن دخترم اوّل کسی که به من ملحق می شود تویی بابا .

امّا کربلا ،روز عاشورا وقتی میوه ی دلش حسین به میدان می رفت دید سکینه نار دانه اشک می ریزد ابی عبد الله از ذوالجناح پیاده شد صدا زد دخترم با اشکهای چشمت قلبم آتش مزن همه بگوئیم حسین ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ماتم گرفت حال و هوای مدینه را                   پوشید کعبه رخت عزای مدینه را

خاکم بسر که دست اجل تیشه بر گرفت                وزپا فکند نخل رسای مدینه را

رکن علی شکست زفقدان مصطفی                 در بر گرفت خاک صفای مدینه را

آدم گریست تا که ملائک به رویدست             بردند سوی ِ سدره همای مدینه را

روزهای آخر عمر مبارک پیغمبر بود فرمود : بلال مردم خبر کن بیایند مسجد ،بلال فریاد زد مردم بیائید پیغمر می خواهد وداع کند امروز ، مردم آمدند مسجد، یک وقت دیدند زیر بغلها پیغمبرگرفتند وارد شد در حالیکه رنگ صورت حضرت پریده ،بالای منبر رفت ، شروع به صحبت کرد در بین سخنانش فرمود : مردم هر کسی حقی بر من دارد بیایید قصاص کند دیدند یک مرد عربی ( سوادة بن قیس ) از میان جمعیت بلند شد . گفت : یا رسول الله از سفر طائف می آمدی مردم به استقبال شما آمدند من هم در میان جمعیت بودم عصا بدستت بود  عصا را بلند کردی به مرکب بزنید به بدن من اصابت کرد حالا می خواهم قصاص کنم .

فرمود : بلال برو خانه فاطمه ، عصای مَمشوق مرا بیاور ، بلال از مسجد بیرون آمد در حالیکه فریاد می زد آی مردم پیغمبر شما ، خودش را در معرض قصاص قرار داده ، کسی تو خانه نماند . بلال آمد د رخانه زهرا ، بابایت پیغمبر عصای ممشوق می خواهد . قضیه را بلال شرح داد صدای ناله زهرا بلند شد بلال به فرزندانم حسن و حسین بگو نزد آن مرد بروند تا قصاص شوند بلال عصا را آورد خدمت پیغمبر ، مردم دارند گریه می کنند ،  عصا را پیغمبر به مرد عرب داد . گفت : یا رسول الله وقتی عصا به بدن من اصابت کرد بدن من برهنه بود شما هم باید بدنتان را برهنه کنید حضرت وضع قصاص ( شکم مبارک ) را برهنه کرد . یک وقت دیدند سواده آمد گفت یا رسول الله خیلی وقتها دنبال بهانه می گشتم بدن مبارک شما را ببوسم خم شد بدن مطهر پیغمبر را بوسه داد پیغمبر در حقش دعا کرد

یا رسول الله ، کربلا هم زینب خم شد  لبها را گذاشت بر آن رگهای بریده

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 





عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.