با کلیک نمودن بر روی تصویر فوق به بخش
ویژه نامه شهادت مولا امیرالمومنین حیدر (ع) و لیالی قدر
وارد شوید
این ویژه نامه از سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی
گرفته شده است
با کلیک نمودن بر روی تصویر فوق به بخش
ویژه نامه شهادت مولا امیرالمومنین حیدر (ع) و لیالی قدر
وارد شوید
این ویژه نامه از سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی
گرفته شده است
امیرالمؤمنین (ع) زخمی و مجروح در بستر افتاده بود . رنگ صورتش به قدری زرد شده
که دیگر با رنگ زرد دستمالی که به سر بسته است ، قابل تشخیص نیست . بچه های امیرالمؤمنین (ع)
دورش نشسته اند ، امیرالمؤمنین (ع) وصیت ها و سفارش ها را کرد .
حضرت عباس (ع) دو زانو نشسته بود . هی این فرق شکافته ی بابا را نگاه می کرد
و اشک می ریخت ، این صحنه را به ذهن بسپار ، کمی بیا جلوتر ، یک وقتی دیدند
حضرت عباس (ع) سوار بر اسب ، تیر در چشم ، دستان بریده، خم شده است ،
می خواهد تیر را با کمک زانوانش از چشم بیرون بیاورد . نامردی با شدت ،
عمود آهنین را به فرق حضرت عباس (ع) فرود آورد . فرق او را مثل فرق پدرش علی (ع) شکافت ،
شبیه پدرش امیرالمؤمنین (ع) شد
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
محمد بن حنفیه ، فرزند گرامی امیرالمومنین علیه السلام می گوید : به خدا سوگند !
می دیدم که تابوت آن حضرت ، از کنار هر دیوار ، عمارت و درختی که می گذشت ،
آنها خم می شدند و در مقابل جنازه ایشان خشوع می کردند ؛ و تابوت آن حضرت ،
از کوفه خارج می شد و مستقیم به سوی نجف و محل قبر ایشان می رفت .
کوفه ، از شدت گریه ، یک پارچه ، ضجه و فریاد شده بود و مردم به دنبال جنازه امیرالمومنین علیه السلام
بودند ، تا آنجا که زنهای کوفه نیز سر برهنه و در حالیکه بر سر و صورت خود می زدند ،
آن حضرت را تشییع می کردند .
امام حسن علیه السلام ، مردم را از گریه ، ناله و فریاد بازمی داشتند و دستور میدادند
آنها مراجعت کرده و همه به منازل خود بازگردند .
امام حسین علیه السلام می فرمودند :
(( لا حول و لاو قوه الا بالله العلی العظیم ، انا لله و انا الیه راجعون . ))
و می فرمودند : (( ای پدر ! پشت ما را شکستی . گویا گریه را برای تو آموخته ام .
در مصیبت تو به خدا شکایت می کنم . ))
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
امام حسن عسگری علیه السلام در ذیل آیه ی ( وبالوالدین احساناً )
می فرماید: بهتر از والدین نسبی شما و سزاوار تر ایشان به شکر و تشکر شما،
محمد (ص) و علی (ع) هستند.
پیامبر (ص) فرمود: « انا و علی ابوا هذه الأمه »
شما را به خدا ببینید در کربلا با پدر حقیقی خود چه کردند؟ نه تنها احترام نگذاشتند،
بلکه او را از آب ممنوع کردند و لب تشنه شهید کردند و بر بدن قطعه قطعه اش اسب دواندند.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ام کلثوم رفتار پدر را که می دید خیلی مضطرب شده بود. خدایا! این چه حالتی است
که امشب امیر المؤمنین (ع)دارد؟ از رفتار و گفتار امیرالمؤمنین (ع) یک چیزهایی فهمیده بود،
ولی مطمئن نبود، باور نمی کرد. اما جانم به قربان عمه سادات حضرت زینب (س).
وقتی با اباعبدالله (ع) خداحافظی کرد دیگر از برادر قطع امید کرده بود.
دیگر امید برگشت برادر را نداشت. خودش پیراهن کهنه را که به جای کفن بود
برای امام حسین (ع) آورد. این طور با برادر وداع کرد.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
در شهادت امیرالمؤمنین (ع) قاتل فقط یک ضربه زد و فرار کرد. به علاوه از پشت و مخفیانه بود.
ولی شهادت امام حسین (ع) در ملأعام بود. لشکریان و تماشاچیان همگی
از مسلمین و نمازگزاران بودند و همه ریختن خون پسر رسول الله (ص) را افتخار می دانستند.
می زدند و می کشتند و قطعه قطعه می کردند. و خود را پیروز می دانستند. ابن ملجم فرار کرد،
ولی آنان همانند قهرمانان که برای معرفی و شناخته شدن بالای سکوی قهرمانی می روند،
سر بریده امام حسین (ع) را بر بالای نیزه کردند و آنرا نشان جمعیت دادند.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
حضرت علی (ع) شب تا سحر کوچه پس کوچه های شهر کوفه را قدم می زد و کیسه ی نان و خرما
و خوردنی را به دوش حمل می کرد، و سفره های خالی یتیمان را پر می کرد.
این طور امیرالؤمنین (ع) لطف و محبت به این مردمان کوفه می کرد.
اما این مردم با یتیمان اباعبدالله چه کردند؟ کاروان اسرای اهل بیت (ع) شب هنگام
پشت دروازه ی کوفه رسیدند. دستور رسید کاروان اهل بیت و لشکریان عمر سعد، شب را
بیرون کوفه بمانند، تا فردا، روز وارد شهر شوند و همه ی مردم اسرار را بتوانند ببینند.
در آن شب انواع غذاهای گوناگون را از درون شهر برای لشکریان عمر سعد آوردند
اما بچه های امیر المؤمنین (ع) همه با شکم گرسنه، سر بر سنگ های بیابان گذاشتند.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای
شهادت مولا امیرالمومنین علی (ع)
به ادامه مطلب مراجعه نمایید
در آن شب ، اثر زهر و گردش آن در بدن مبارک آن حضرت ، بسیار آشکار بود ؛
وقتی به قدم های آن حضرت نگاه کردیم ، دیدیم کاملا قرمز شده اند ؛ و این برای ما بسیار سخت بود
و دیگر از آن حضرت ناامید شدیم و بدن آن حضرت سنگین شده بود .
مردم ، نزد آن حضرت آمدند و امام علیه السلام آنها را امر به معروف و نهی از منکر کردند
و وصیت نمودند .
هر قدر ، برای آن حضرت خوردنی و آشامیدنی آوردیم ، تناول ننمودند و لب های مبارکشان
، به ذکر خدا در حرکت بود ؛ و مانند مروارید ، از پیشانی نازنینشان عرق می ریخت و آن را با
دست مبارک خود پاک می کردند
عرض کردم : ای پدر ! می بینم دست به پیشانی خود می کشید .
فرمودند : فرزندم ! از رسول خدا شنیدم که می فرمودند : (( وقتی مرگ مومن نزدیک می شود ،
پیشانی او مانند مروارید تر عرق می کند و ناله او از بین می رود . ))
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
نقل کرده اند : وقتی گفته شد ، شیر برای امام علی علیه السلام خوب است ،
بینوایان که همواره مورد لطف او بودند ، ظرف ها را پر از شیر کردند و برای ایشان آوردند .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ام کلثوم ، دختر علی علیه السلام می گوید : به دنبال جنازه پدرم بیرون رفتم
و ایشان را مشایعت کردم تا آنکه به سرزمین غره رسیدیم ؛ در این هنگام جلوی تابوت ایستاد
و به زمین آمد ، ما نیز عقب آن را به زمین نهادیم ؛ آنگاه امام حسن علیه السلام
در حالیکه خود را با بردی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و فاطمه و امیرالمومنین علیه السلام
با آن خشک شده بودند پوشانده بودند ، جلو آمدند و کلنگ را به دست گرفتند و
با آن ضربتی بر روی زمین زدند که ناگاه قبری شکافته شد و در آن آرامگاهی نمایان گشت
و لوحی پدیدار شد که در آن ، با خط سریانی نوشته شده بود:
(( بسم الله الرحمن الرحیم –
هذا قبر قبره نوح النبی لعلی وصی محمد ، قبل الطوفان بسبع مائه عام . ))
(( به نام خداوند بخشاینده مهربان – این قبری است که نوح در هفتصد سال قبل از طوفان
، برای علی جانشین محمد ، آماده کرده است . ))
پس وقتی قبر گشوده شد ، دیگر چیزی نفهمیدیم .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
وقتی تابوت امام علیه السلام ، به غری و نزدیک قبر او رسید ، جلوی تابوت به زمین آمد
و حسن و حسین علیها السلام نیز عقب آن را به زمین نهادند ؛ و امام حسن علیه السلام
جلو ایستادند و با جماعت ، بر آن حضرت نماز خواندند و هفت تکبیر گفتند و سپس فرمودند :
(( اما انه لا یکبر علی احد بعده . ))
(( بدانید که پس از او ، بر جنازه هیچکس هفت تکبیر گفته نخواهد شد . ))
آنگاه امام حسین علیه السلام نیز به عنوان امام ، بر آن حضرت نماز خواندند ؛ همان گونه
که امیرالمومنین علیه السلام وصیت کرده بودند .
محمد بن حنفیه رضی الله عنه می گوید : آنگاه تابوت را برداشتیم و خاک را درو کردیم ؛
ناگهان ، قبری ساخته شد و لحدی محیا ( و خشتهایی آماده ) و لوحی کنده کاری شده پدیدار شد
که بر روی آن ، به خط سریانی نوشته شده بود :
(( هذا ما ادخره له جده نوح النبی ، للعبد الصالح الطاهر المطهر . ))
(( این قبر را ، جد او ، نوح پیامبر ، برای بنده شایسته طاهر مطهر فراهم و ذخیره نموده است . ))
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
در این هنگام ، از درون خانه صدایی شنیدند که می گفت : (( اگر جلوی تابوت را می گیرید ،
از گرفتن عقب آن کفایت خواهید شد ؛ و اگر عقب آن را می گیرید ،
از گرفتن جلوی آن بی نیاز خواهید شد . ))
پس ، جلوی تابوت را جبرئیل و میکائیل گرفته و عقب آنرا امام حسن و امام حسین علیها السلام
گرفتند ؛ ناگهان جلوی تابوت بلند شد ، در حالی که کسی دیده نمی شد ؛
و حسن و حسین علیها السلام ، در حالی که عقب تابوت را گرفته بودند ،
به دنبال جلوی تابوت به راه افتادند و در طول مسیر از کنار چیزی نمی گذشتند
مگر آنکه به احترام آن حضرت خم می شد .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
وقتی آن دو بزرگوار ، به مسجد رسیدند ، دیدند مردم نوحه و فریاد می کنند و می گویند :
(( وا اماما ! وا امیرالمومنیناه ! به خدا سوگند ! کشته شد آن امام عابد و
مجاهدی که هرگز بر بت سجده نکرد و شبیه ترین مردم به رسول خدا بود . ))
امام حسن و امام حسین علیها السلام ، وقتی ضجه مردم و فریادهای آنان را شنیدند ،
فریاد زدند :
(( وا ابتاه ! وا علیاه ! ای کاش مرده بودیم و این روز را نمی دیدیم . ))
وقتی آن دو امام مبین ، داخل مسجد شدند و به نزدیک محراب آمدند ، دیدند پدر بزرگوارشان
در محراب افتاده است و ابو جعده به همراه جماعتی می خواهند آن حضرت را بلند کنند تا با مردم
، نماز را اقامه نماید ؛ اما حضرت توانایی آنرا ندارند .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
از احکام جبهه و جهاد این است که اگر کافر از بزرگان قبیله خود باشد و دارای احترام بین قوم
و قبیله اش، نباید هتک حرمت او را انجام داد، چنانچه حضرت امیر (ع) وقتی عمر و بن عبدود را
به درک واصل کرد، متعرض زره او که بسیار قیمتی و ألا بود نشد.
شخصی پرسید: چرا زره او را نبردید؟ فرمود: او بزرگ قوم است. نخواستم هتک حرمتش کنم.
عرض می کنیم یا امیرالمؤمنین(ع)! نبودید کربلا، امام حسین (ع) پسر رسول خداست.
امام امت است، اما حتی پیراهن کهنه ی او را هم به تن مبارکش نگذاشتند.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای
شهادت مولا امیرالمومنین علی (ع)
به ادامه مطلب مراجعه نمایید
یا حضرت زهرا (س) !بی بی جان ! یادتان می آید ،آن لحظه ای را که
امیرالمومنین (ع) فرمود : بچه ها بیایید با مادرتان خداحافظی کنید ؟حسنین (ع) خودشان
را در آغوش شما جا دادند و زار زار گریستند . طاقت نیاوردید و دستان پر مهرتان را از کفن بیرون آوردید
و حسنین (ع) را در آغوش گرفتید . آنجا اگر امیرالمومنین (ع) بچه ها را از شما جدا نمی کرد ،
همان جا جان می دادند ......
عرض من این است بی بی جان !امشب نوبت شما است .
بیایید قبل از اینکه امیرالمومنین (ع) دستان را از کفن بیرون بیاورد و به حسنین (ع) و زینبین (س)
دلداری بدهد ؛ آنها را از روی بدن بابایشان بلند کن !
دیگر امیرالمومنین (ع) طاقت دیدن این صحنه ها را ندارد . کمکش کن. این حرفها مال من نیست .
زبان حال حضرت زینب (س) است .
زینب به گریه گفتا مادر به خانه برگرد خاموش گشته شمع و پروانه پر ندارد
مادر بیا حسن را از روی نعش بابا بردار چون که بابا تابی دگر ندارد
از دیده ی حسینت سیلاب خون روان است چون آسمان عمرش شمس و قمر ندارد
بر نسخه ی طبیبان دیگر چه احتیاجی بر زخم فرق مولا دارو اثر ندارد
گویید پیرزن را بهر تهیه ی نان بهر علی تنوری دیگر شرر ندارد
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
علی (ع) مرتب می فرمود: آیا به او آب دادید؟ غذا دادید؟ مدام سفارش او را می کرد.
می فرمود: حسن جان! با او مدارا کن. یا علی جان! شما به قاتل خودتان این همه
مهر و محبت نشان دادید، به او آب و غذا رساندید. اما نبودید کربلا ببینید،
با شش ماهه ی امام حسین (ع) چه کردند حتی به او هم رحم نکردند،
به جای آب با تیر سه شعبه او را سیراب کردند.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
امشب درودیوار کوفه داد می زد محراب و منبر از جگر فریاد می زد
امشب علی با فرق تا ابرو شکسته می کرد یاد همسر پهلو شکسته
امشب حکایت از یزید و ملک ری بود صحبت ز قرآن خواندن بالای نی بود
امشب سخن از هر دری می گفت مولا از پاره پاره پیکری می گفت مولا
امشب اجل در کوفه فتح باب می کرد بر باب شهر علم دقّ الباب می کرد
امشب علی بوسید چشم مست عباس
دست حسینش را سپردی دست عباس
با سوز دل فرمود ای نور دو عینم تا زنده ای جان تو و جان حسینم
لحظات آخر عمر مبارک امیرالمؤمنین بود همه بچه های فاطمه دور بسترش جمع بودند گاهی
مولا از حال می رفت ، گاهی به هوش می آمد .
فرمود : عباسم را بگویید بیاید کنار بسترم ، اباالفضل آمد ، عباس را بغل کرد ،
چشم های عباس بوسید سفارش حسین را به عباس کرد
دستهای حسین در دستهای عباس گذاشت ، عباسم مبادا حسین را تنها بگذاری ،
پسرم هنگامی که روز عاشورا شد وارد شریعه شدی مبادا آب بیاشامی و برادرت تشنه باشد .
آری اینجا علی سفارش حسین را به عباس کرد ، آن شبی که فاطمه از دنیا می رفت
سفارش حسین را به علی کرد .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
بعد ضربت خوردن، امیر المؤمنین (ع) درون بستر گاهی از حال می رفت
و گاهی به هوش می آمد.مردم! اگر می خواهید امشب قرآن به سر بگیرید
و این ذکر «بفاطمهٍ» را بگویید، موقعی بگویید که علی (ع) بی هوش باشد.
امشب مراعات حال امیرالمؤمنین (ع) را بکنید
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
شب قدر است مولا جان کجایی؟! چرا از جمع عشاقت جدایی؟!
سر از بالین عشقت بر ندارم به دیدارم بیایی یا نیایی
آقا جان خیلی دلم برای شما تنگ شده است؛ اما این بار معاصب من باعث جدایی من از شما شده.
آقا بیا و به این جدایی پایان بده.
چون روح مطهر امیرالمؤمنین از بدنش مفارقت نمود، از خانه ی حضرت صدای شیون و ناله بلند شد
مانند آن روزی که حضرت رسول از دنیا رفته بودند چون شب تاریک شد و آفاق آسمان متغیر شد
و زمین لرزید و صداهای تسبیح و تقدیس از میان هوا به گوش مردم می رسید.
می دانستند که صداهای ملائکه است. صدای گریه و نوحه و مرثیه ی جنیان را می شنیدند.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای
شهادت مولا امیرالمومنین علی (ع)
به ادامه مطلب مراجعه نمایید
این روزها امیرالمومنین(ع) در بستر بیماری افتاده است. چند شب است که نتوانسته به یتیمان و مستمندان کوفه سر بزند. کودکان یتیم کوفه منتظر آمدنش هستند . مادر !چرا آن آقای مهربانی که هر شب می آمد ،دیگر سراغ ما نمی آید ؟ نکند برایش اتفاقی افتاده است ؟ آن طرفتر هم پیرمرد نابینایی هم درون خرابه ای نشسته است . اوهم منتظر آمدن آن مرد مهربان است .
میگفت یا رب یارو غمخوارم نیامد مرهم گذار قلب بیمارم نیامد
دیگر مرا در سینه یارای نفس نیست سر تا به پا فریادو فریادرس نیست
هر شب که می آمد به یاری در بر من دست نوازش میکشیدی بر سر من
اینک سه شب باشد که بوی گل نیامد بر دیدن جغد دلم بلبل نیامد
این ابیات زبان حال آن پیرمرد خرابه نشین بود ؛اما همین حرفها را یک خرابه نشین دیگری هم با خودش زمزمه میکرد . دختر سه ساله ای ،درون خرابه شام زانوی غم بغل گرفته است .
میگفت یارب یارو غمخوارم نیامد......
@@@
سحر شب نوزدهم ماه مبارک رمضان ،امیرالمومنین (ع)به سوی مسجد رفت و طبق معمول دو رکعت نماز خواند و سپس بالای بام رفت و آخرین اذانش را گفت . مشغول نماز شده بود . سر از سجده ی اول که برداشت ،ابن ملجم آنچنان شمشیر بر فرق مقدس آن حضرت زد که فرق سر تا نزدیک پیشانی شکافته شد . پیکر امام علی (ع) را با آن حال که آغشته به خون بود میان گلیمی نهادند اطراف آن را گرفتند و به خانه بردند . مردم دسته دسته به در خانه آن حضرت آمدند و سر به دیوار خانه میگذاشتند و میگریستند ...اینجا محاسن امیرالمومنین (ع) فقط به خون سرشار رنگین شد ولی محاسن ابا عبدالله به چند خون خضاب شد یکی از آن خونها خون سر و پیشانی آن حضرت بود . سنگ کین به پیشانی حضرت زدند و وجه الله را غرق خون کردند . خضاب دیگرش خونی بود که از گلوی علی اصغر به صورت امام حسین(ع) پاشیده شد . در آن لحظه ای که حرمله با تیر سه شعبه گلوی نازک علی اصغر را نشانه گرفت و حلق او را گوش تا گوش درید .
تیر با حلقوم اصغر کار یک شمشیر کرد چاره لب تشنگی کودک بی شیر کرد
حرمله با هلهله میگفت :کارش شد تمام خنده ی آن بیحیا ارباب مارا پیر کرد
@@@
جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید
علی (ع) خیلی غریب بود .چون همدم و هم صحبتی نداشت .کسی را نداشت که درد دل های او را بفهمد ،لذا سرش را درون چاه میبرد و درد دلهایش را به چاه میگفت .اکنون از شما میپرسم الان امام شما صحبتها و درد دلهایش را با چه کسی در میان میگذارد ؟ امام زمان شما سر در درون کدام چاه میبرد ؟!پرونده اعمال شیعیان را که میخواند چه حالی پیدا میکند ؟اگر امیرالمومنین (ع) بیست و پنج سال خار در چشم و استخوان در گلو داشت ، الان امام زمان شما هزار و چند سال است که خار در چشم و استخوان در گلو داردوصبر میکند . مردم ! شما را به خدا امامتان را دریابید . امام شما خار در چشم دارد شما دیگر خار نباشید . او استخوان در گلو دارد شما دیگر بار نباشید یار باشید . مردم !امام زمان شما غریب است . بیایید و غریب نوازی کنید...
تمام اولیا محو جمالت
ملائک ریزه خواران نوالت
تمام عاشقانت زینت تو
ولی تنها منم وزرو وبالت
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
افرادی که مثل کمیل ،مقداد،اباذر ...وقت و بی وقت ،به خانه امیرالمومنین (ع) میرفتند و چیزی میپرسیدند یا حاجتی را مطرح میکردند...درون مسجد، نخلستانها ،کوچه های کوفه، حضرت را ملاقات میکردند و آرامش میافتند . دیگر به دیدن هر روزه مولایشان عادت کرده بودند و تحمل فراق و دوری حضرت برای آنها خیلی سخت و دشوار بود اما دیگر این روزها حضرت نه دیگر در مسجد است نه در خانه،نه در کوچه های کوفه است نه در نخلستانهای اطراف کوفه،چه کنند؟چگونه تحمل کنند ؟ هر جا میرفتند حضرت را نمیدیدند . خیلی برایشان سخت بود . شاید هیچ وقت تصور نمیکردند ،روزی برسد که هر چه بگردند اثری از مولایشان نیابند . ای کاش در کربلا هم وضعیت همین طور میشد !کاش میگشتند و امام را نمی یافتند؛ اما چه بگویم که کاروان را از کنار نعشهای پاره پاره حرکت دادند. یک وقت دیدند عمه سادات کنار نعش برادر جدش را صدا میزند . با زبان حال میگوید :یا رسول الله تو که طاقت شنیدن گریه امام حسین (ع) را نداشتی کجایی ببینی که با نعش حسینت چه کرده اند ....زینب (ع) با قلبی مجروح بالای بدن برادر نشست و با لحنی خاص از روی تعجب پرسید :آیا تو حسین منی ؟آیا تو پسر مادر منی؟
یافت آن گل را ولی پرپر شده
پاره پاره پیکری بی سر شده
گفت آیا یوسف زهرا تویی
آن که من گم کرده ام آیا تویی
ماند از یوسف اگر پیراهنی
از تو نی پیراهن و نی هم تنی
گرچه سر تا پای تو بوسیدنی است
لیک یک جای از برای بوسه نیست
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید
امروز یقین که درد دین یعنی تو در قامت قبله اولین یعنی تو
این حرف به شرق و غرب عالم برسد در وصف زمین که سرزمین یعنی تو
@@@
این خانه ویرانه کنون کشور توست پس تک تک سنگ ریزه ها لشکر توست
تو ریشه این درخت سر در قدسی ای غزه مگر محاصره مصدر توست
@@@
در سینه من هزار صحرا طور است کز ساحت قدس قدر قرنی دور است
باید بشکافت فرق این دریا را یک غزه غزل درون من محصور است
@@@
این قلعه ی بسته حیدری میخواهد عباس صفت ، دلاوری میخواهد
امروز که غزه کربلایی دگر است اسلام حسین دیگری می خواهد
@@@
با ترس سفر سینه زدن بیهوده است آنسوی خطر سینه زدن بیهوده است
از سینه سپر کردن اگر میترسی شب تا به سحر سینه زدن بیهوده است
@@@
صدها سر و دست و چشم و پایی دیگر یک قتلگه خون و ندایی دیگر
پیچیده طنین درد ‹‹هل من ناصر›› در غزه میان کربلایی دیگر
@@@
بگذار بساط آه و واویلا را خواهیم گرفت رخصت آقا را
آغشته به خون است این رمضان باید که به غزه برد هیئت ها را
@@@
آغشته به زخمهای سرگردانیم از مصلحت سکوتتان حیرانیم
بر شانه علم شاخه زیتون داریم امسال لهوف غزه را میخوانیم
@@@
برخیز که در عشق خطر باید کرد در راه خدا سینه سپر باید کرد
از غزه صدای العطش می آید یاران حسین(ع) را خبر باید کرد
@@@
وقتی که تمام شد عزا می آییم با اسلحه ی اشک و دعا می آییم
فعلا سرمان به کار هیئت گرم است غزه ! تو صبور باش ما می آییم!
@@@
با کلیک نمودن بر روی تصویر فوق به بخش
ویژه نامه ولادت ابامحمد کریم آل الله حضرت امام حسن مجتبی(ع)
وارد شوید
این ویژه نامه از سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی
گرفته شده است
حس این جمله چه زیباست: حسن را عشق است
نقش بر عرش معلاست حسن را عشق است
مادرش فاطمه بی تاب حسین است ولی
ذکر روی لب زهراست حسن را عشق است
نه فقط عالم شیعه به حسن مینازد
شور در عالم بالاست حسن را عشق است
یل صفین و جمل یکه سوار عرب است
رجز حضرت سقاست حسن را عشق است
به خداوند قسم عشق جگر میخواهد
جگرسوخته زیباست حسن را عشق است
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
از نان تو بلند شده بوی دیگری اعجاز کردی و غزلم شد پیمبری
ای یاکریم در دل من خوب میپری وقت قنوت ها بخدا عین مادری
مستت شدیم (به)، چقدر شکل حیدری
آقا قسم به جان ابلفضل ، محشری
ماییم و سفره های پذیرایی شما ایل و تبار من ، همه بر نان تو گدا
وقتی گذر کند ز سر موی تو هوا بی هوش میشویم ، نکن زلف را رها
یوسف گدای خانه ی تو بهر دلبری
آقا قسم به جان ابلفضل ، محشری
امشب نریز می، بده بر این جگر عسل کاری که (می) کند، بکند بیشتر عسل
مادر عسل ، پدر عسل و این پسر عسل شیرین بنوش چون که ندارد ضرر عسل
حتی عسل به قند لبان تو مشتری
آقا قسم به نام ابلفضل ، محشری
باده کنار زلف تو تعریف میشود شور از سه تار زلف تو تعریف میشود
داغ از شرار زلف تو تعریف میشود مه در مدار زلف تو تعریف میشود
بیچاره ات شدیم به مصراع آخری
آقا قسم به جان ابلفضل ، محشری
مدهوش جلوهای نحیف لب تو ایم حیران آیه های شریف لب توایم
دیوانه ی صدای لطیف لب توایم ما کشته گان نقش ظریف لب توایم
به به به خالق هنر و این فن آوری
آقا قسم به جان ابلفضل ، محشری
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ما را نوشته اند برای گدا شدن کوچک شدن فقیر شدن خاک پا شدن
داده به ما غلامی اولاد فاطمه ظرفیت طلا شدن و کیمیا شدن
این نوکریِ محض، می ارزد به نعمت آدم شدن ،بزرگ شدن، با خدا شدن
گشتیم زنده از علی و خانواده اش امّید ما حسین و حسن را فدا شدن
هرگز به کار خلق دخالت نمی کنیم ما را بس است خاک در ِ مجتبی شدن
ما مست مست قطره ای از حوض کوثریم
دیوانگان لطف ولیعهد حیدریم
ای اولین ستاره ی شب های فاطمه نامت شنیدنی است ز لب های فاطمه
پیچیده ذکر ِ خیر تو از عرش تا به فرش اول امامزاده ی دنیای فاطمه
از آن زمان که پلک دو چشم تو باز شد شب ها تمام شد شب احیای فاطمه
مادر تو را به عشق ولایت بزرگ کرد صفین رفته ای و جمل جای فاطمه
آگاه کن مرا ز مقامات مادرت تعریف کن کمی ز مصلای فاطمه
کِی می رسد به خوبی ِ تو شاهزاده ای
«تو مادری ترین پسر خانواده ای »
خورشید زیر سایه ی تو جلوه گر شده شب در کنار نام شریفت به سر شده
یاد آور ِجوانی ِ سردارِ خیبری عباس در سپاه تو مرد خطر شده
هر کس که بیشتر به تو عرض ادب کند آرامش قیامت او بیشتر شده
طعنه به عمر نوح ِنبی می زند حسن عمری که با بهانه ی عشق تو سر شده
چون روز روشن است ، مقام تو حسین خوار دوچشم های زنی فتنه گر شده
لعنت به آنکه چشم ِندیدِ تو داشته
آن که بنایِ بی کسی ات را گذاشته
ما را نوشته اند گدایان محضرت دیوانه و اسیر و گرفتار و نوکرت
ما آمدیم تا که غریبی ات کم شود ما آمدیم تا که بگردیم قنبرت
ما را قسم به جان حسینت محل بده مانند قاسمیم اسیر برادرت
ما آمدیم محض رضایت عوض شویم ما را تو سر به راه نما! جان مادرت
در روز رونمایی گنبد طلایی ات ما را قبول کن تو به عنوان کفترت
نفرین به آن که با تو در افتاد یا حسن
کِی می شود بقیع تو آباد یا حسن
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جهت مشاهده دیگر اشعار
ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)
به ادامه مطلب مراجعه نمایید
ای عشق ببین حال پریشانی ما را ای شوق نشان آتش حیرانی ما را
ای شور بیاور میِ توفانی ما را تا صبح ببین ناد علی خوانی ما را
ما مرد شرابیم اگر هست بیارید
ما را به در بیت علی مست بیارید
دیدند همه قبله ی دنیا شدنش را ذوق علی و گرم تماشا شدنش را
دیدند و ببینید مهیا شدنش را لبخند علی و شب بابا شدنش را
تنها نه پدر عاشق خندیدن او بود
تا صبح نبی منتظر دیدن او بود
انگار شب قدر مقدر شده امشب انگار نبی باز پیمبر شده امشب
برخیز زمین گوش زمان کر شده امشب برخیز و ببین فاطمه مادر شده امشب
یک جلوه ز تصویر خداوند رسیده
امشب پسر شیر خداوند رسیده
بگدار که یعقوب گشاید نظرش را تا با تو فراموش نماید پسرش را
هیچ است اگر عشق بریده است سرش را رو کرده خدا با تو تمام هنرش را
لبخند بزن گردش این روز و شب از توست
شیرینی افطار پیمبر رطب از توست
یک چشم بگردان و زمین زیر و زبر کن یک ناز بفرما همه را خون به جگر کن
بند آمده این راه از آن کوچه گذر کن ما خاک قدمهات به ما نیز نظر کن
چشمان تو محراب سحرهای حسین است
پسران تو پسرهای حسین اند
وای از جلوات جبروتی که تو داری از شدت نور ملکوتی که تو داری
فریاد از آن اوج سکوتی که تو داری حق گرم تماشای قنوتی که تو داری
پیش تو ذلیلم به ضریحی که نداری
یک عمر دخیلم به ضریحی که نداری
دور و برتان این همه بیمار اگر هست یا این همه در شهر بده کار اگر هست
این قدر گدا بر در و دیوار اگر هست تقصیر که شد این همه سر بار اگر هست
دیدند کرم روی کرم می دهی آقا
ماندیم عجب بوی کرم می دهی آقا
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
مطلع شعر من از عشق تو حیران شده است بیت در بیت دلم بی سر و سامان شده است
عالم پیر دگر باره چه در بر دارد گوئیا شور جوانیست که در سر دارد
لحظه آمدنش غصه نهان خواهد شد "عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد"
وخدا خواست که یک برگ دگر رو بکند جهت قبله نما روی به آن سو بکند
مژده آمدنش تا به پیمبر دادند همه ذرات جهان در تب و تاب افتادند
نور خورشید ز دامان قمر می آید چقدر طفل به مادر به پدر می آید
چهره اش ، ناز نگاهش به پیمبر رفته کرم و عاطفه اش نیز به مادر رفته
این پسر کیست چنین جلوه محشر دارد از همین کودکی اش هیبت حیدر دارد
ماه مهمانی حق نیز به مهمانی اوست امشب افطار علی بوسه به پیشانی اوست
و در آن لحظه که این کودک شیرین آمد شک ندارم که خدا نیز به تحسین آمد
تا در آئینه ی او حُسن خدا را دیدند نام او را ز سماوات حَسن نامیدند
بر لبان علی و فاطمه لبخندآمد کوچه امشب به تماشای حسن بند آمد
و خداوند روی سر در افلاک نوشت هست او سید و آقای جوانان بهشت
دشمنش خوار و ذلیل است مریض است مریض پسر حیدر و زهراست عزیز است عزیز
مادرش نام مرا سائل این خانه نوشت روزی شعر مرا نیز کریمانه نوشت
پدرش گفت بیاییم و گدایش باشیم کاش امشب همه مشمول دعایش باشیم
سائل خانه ات از حد و عدد بیرون است آسمان نیز به درگاه شما مدیون است
نظری کن که در این ماه مسلمان بشویم کاش بر سفره ی افطار تو مهمان بشویم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
باعث خلقت دنیاست حسن نمک خانه زهراست حسن
فاطمه گرچه حسینی باشد ضربان دل زهراست حسن
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جهت مشاهده دیگر اشعار
ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)
به ادامه مطلب مراجعه نمایید
خبری نیست اگر معجزه ای بر پا شد خبری نیست اگر سینه ی دریا وا شد
خبری نیست که دریا صدف موسی شد خبر آن است که گفتند علی بابا شد
امشب از جام جنون مِی زده، کم نگذارید
که من عاشق شده ام، سر به سَرم نگذارید
شب چه روشن شده انگار زمین زر شده است ماه در هاله ی خورشید شبش سر شده است
گوش عالم همه از هلهله ای کر شده است آی جبریل بگو فاطمه مادر شده است
گیسویش باز گذارید که دل ها برده
پسرِ ارشد زهرا دلِ زهرا برده
جز لبت هیچ کجا شهد و نمک با هم نیست غیر زهرا به نگاه تو کسی مَحرَم نیست
هر که شد طالب تو در طلبِ دِرهَم نیست هر که خود را سگ کوی تو نخواند، آدم نیست
الحق ای ماه که رخسار خدایی داری
که خدایی رخ انگشت نمایی داری
@@@
سر را بگیر و راه خدا را نشان بده وقت نماز مغرب ما تو اذان بده
هرجا که سفره ی کرمی پهن می شود از آن بساط روزی افطارمان بده
قرآن بخوان تا که مسلمان تو شویم دل را شبیه مردک شامی تکان بده
من گریه می کنم برای تو، پس تو هم از کوری ام به روز قیامت امان بده
حالا که تو کریمی و آقای عالمی ما را به کربلا ببر آنجا مکان بده
هر سفره ایی که سفره آقا نمی شود
هر بچه ایی که بچه ی مولا نمی شود
جهت مشاهده دیگر اشعار
ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)
به ادامه مطلب مراجعه نمایید
روزی که پا به دیده ی دنیا نهاده ای رنگی دگر به جلوه مهتاب داده ای
در زیر پای تو سر خیل ملائک است آن لحظه ای که در سفر حج پیاده ای
امشب اگر اراده کنی ذبح میشوم جانم فدای منت و همچون اراده ای
سجاده ی تو عرش؛ در آن لحظه ای که تو تکبیر گفته و به نماز ایستاده ای
نام تو را ادامه ی زهرا نوشته اند تو مادری ترین پسر خانواده ای
هرکس که عشق حضرت مولا نمیشود
هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود
گفتند بی بدیلی و دیدیم برتری از هرچه گفته اند و شنیدیم بهتری
خلق و جمال و خوی و خصالت محمّدیست آیینه ی تمام نمای پیمبری
استاد رزم توست علی شاه لافتی آموزگار قاسم و عباس و اکبری
چه در زمان صلح چه هنگام جنگ و رزم در هر دو حال باز امامی و رهبری
کوری چشم طایفه ی ابتر و حسود تو اولین پیاله ی صهبای کوثری
با دیدن تو چشم همه مات می شود
زهرا پس از تو مادر سادات می شود
جهت مشاهده دیگر اشعار
ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)
به ادامه مطلب مراجعه نمایید
یا صاحب الزمان! شمائید که بر احوال ما آگاهید، از حوائج و خواسته های
ما آگاهید. یابن زهرا! ان شاء الله خداوند به زودی فرجتان را برساند. ما از فراق و
دوری شما اشک می ریزیم همان گونه که امام صادق (ع) فرمودند:
« باید آن قدر اشک بریزید و گریه کنید و ناله کنید تا خداوند مهدی را به
فریادتان برساند.
»
یابن الحسن؛ آقا جانم:
اشک ریختن ما در مصائب جد غریب شما سید الشهداء؛ اشک برای فراق و دوری
شما نیز هست. آقا جان؛ تا کی در مصائب جد غریب شما سید الشهداء تنها و بدون شما اشک
بریزیم؟
مهدی جان ما از دوری و فراق شما اشک می ریزیم و بسی ناله سر میدهیم که
زودتر بیایی و با هم به کربلا برویم.
بیا که سینه هامون تنگه تنگه
دل آئینه هامون بی تو سنگه
بیا هم شویم کرب وبلایی
که با تو کربلا رفتن قشنگه
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
شب قدر است مولا جان کجایی؟!
چرا از جمع عشاقت جدایی؟!
سر از بالین عشقت بر ندارم
به دیدارم بیایی یا نیایی
آقا جان خیلی دلم برای شما تنگ شده است؛ اما این بار معاصب من باعث
جدایی من از شما شده. آقا بیا و به این جدایی پایان بده.
چون روح مطهر امیرالمؤمنین از بدنش مفارقت نمود، از خانه ی حضرت صدای
شیون و ناله بلند شد مانند آن روزی که حضرت رسول از دنیا رفته بودند چون شب تاریک
شد و آفاق آسمان متغیر شد و زمین لرزید و صداهای تسبیح و تقدیس از میان هوا به گوش
مردم می رسید. می دانستند که صداهای ملائکه است. صدای گریه و نوحه و مرثیه ی جنیان
را می شنیدند
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جهت مشادهد ادامه مناجات های مکتوب به ادامه مطلب
مراجعه نمایید
از وقتی که مسجد مدینه ساخته شد، پیامبر اکرم (ص) در موقع خطبه خواندن
و سخنرانی، مخصوصاً روزهای جمعه در مقابل انبوه جمعیت بر تنه درخت خرمایی که در
صحن مسجد باقی مانده بود، تکیه می دا د. تا اینکه جمعیت زیاد شد، پیشنهاد کردند،
که منبری برای رسول خدا (ص) بسازند . تا مردم به آسانی رسول خدا (ص) را ببینند.
پیامبر (ص) اجازه فرمود، منبری از چوب با دو پله و عرشه ساختند.
اولین جمعه ای که پیش آمد، رسول اکرم (ص) جمعیت را شکافت و آن ستون
خرما را پشت سر نهاد و به طرف منبر رهسپار شد، همین که بر عرشه ی منبر قرار گرفت،
یک مرتبه صدای ناله ی ستون خشکیده مانند زن بچه مرده بلند شد، در اثر ناله ی آن،
صدای جمعیت به گریه و ناله بلند گردید، پیامبر (ص) از منبر به زیر آمده و ستون را
در بغل گرفت و دست بر آن کشید و فرمود: آرام باش! و از او دلجویی کرد،
سپس به طرف منبر برگشت و فرمود: مردم! این چوب خشک نسبت به رسول خدا
(ص) اظهار
علاقه و اشتیاق می کند و از دوری وی محزون می گردد، ولی برخی از مردم چه نزدیک
شوند به من یا دور، باکشان نیست. اگر من او را در بغل نگرفته و دست بر آن نکشیده
بودم، تا روز قیامت از ناله خاموش نمی شد.
عرض می کنم! این درخت یک لحظه از پیامبر (ص) دور شد این چنین ناله زد.
با اینکه رسول خدا (ص) را مشاهده می کرد، ولی ما سال ها است که امام زمانمان را
نمی بینیم و از او دور هستیم، با این حال مشغول به زندگی عادی خودمان هستیم، به
فکر همه کس و همه چیز هستیم الا امام زمانمان (عج)، همه ی فکر ها به ذهنمان خطور
می کند جز فکر اما زمان
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
یوسف (ع) نه به تقاضای پدر بلکه از جانب خود پیراهنش را فرستاد، تا
پدر بدان شفا یابد و چشمانش بینا شود. ای یوسف زهرا (س)! چشمان بصیرت ما به دلیل
گناهان نابینا شده و گرنه از سعادت زیارت شما محروم نبودیم. ای یوسف زهرا (ع) ما
یعقوب نیستیم اما شما از یوسف کریم تر هستید بر دیدگان ما نظری بیفکنید
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جهت مشاهده ادامه مناجات های مکتوب به ادامه مطلب
مراجعه نمایید