خلق عالم سائل و روزی خورت لیف خرما وصله های چادرت
ای سه شب بی قُوت و از قوت تو سیر هم فقیر وهم یتیم وهم اسیر
یک روزی صدا زد زینبم ، بنشین کنار بسترم ، وصیتم هایم رابه بابات علی گفتم ،
دخترم یک وصیت هم به تو دارم . من از شما عاشقان فاطمه سئوال می کنم آیا تا حال دیدید
یک مادر به دختر چهار ساله وصیت بکند !
قربانت بروم فاطمه جان ، آمد کنار بستر مادر نشست زینب ، صدا زد زینبم روز عاشورا میاد ،
من که کربلا نیستم به جای من زیر گلوی حسینم را ببوس ،
یا فاطمه زینب وصیت شما را در روز عاشورا انجام داد زیر گلویش را بوسید
( اینجا را مادر وصیت کرده بود ) امّا زینب یک کار دیگر هم کرد
وقتی آمد گودال قتلگاه لبهایش را گذاشت بر رگهای بریده حسین .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
مادر امشب زینبت را ناز کن چشمهای بسته ات را باز من
یا مکن مادر از این خانه سفر یا
که زینب را به همراهت ببر
زینب چهار ساله دوید دامن بابا را گرفت
صدا زد : بابا مادرمان را کجا می بری ؟
خدا نکند یک مادر جوانی درخانه جان بدهد بیش از همه بچه های خانه می سوزند ،
گریه می کنند، مادر مادر می گویند .
شب بود گل خانه ی ما را بردند بی جان تن جانانه ی مارا بردند
آهسته در سوخته را وا کردند خاکستر پروانه ی ما را بردند
قربان آن بدنی که علی شبانه غسل و کفن کرد . من از شما می پرسم که آیا دیده اید
مردی خودش خانمش را دفن کند . بدن زن را که می خواهند دفن کنند دو محرم باید باشد
که یکی بالای قبر و یکی داخل قبر ، امیر المؤمنین یک محرم فاطمه بود .
فرمود : وقتی که بدن را سرازیر قبر کردم دیدم دو دست مثل دستهای پیامبر نمایان شد
همه بگوئید یا زهرا .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
افسوس پس از وفات احمد از جور و جفا و ظلم بی حد
پهلوش ز ضرب بر شکستند بازوش ز تازیانه خستند
برروی چو ماه انوار او برگ گل و روی اطهر او
از کینه عدو نواخت سیلی وز سیلی کین بگشت نیلی
چه کردند با فاطمه زهرا ، که تا زنده بود گریه می کرد ؛ زنهای مدینه دیدند چند روز است
زهرا بیرون نمی آید ، صدای گریه اش را نمی شنوند دیگر بقیع نمی آید ،چرا فاطمه نمی آید ،
زنهای مهاجر و انصار آمدند خانه ی بی بی برای دیدن زهرا ، امّا چه زهرایی
( ذابَ لَحمَها وَجٍَثَّ جَلدَها عَلی عَظمَها ) ، گوشت بدن آب شده ، پوست روی استخوان چسبیده
،گفتند : ( یا بنت رسول الله ، کیف اصبحت ؟) فرمود : ( اصبحت والله آئسته لدنیاک ) .
صبح کردم در حالی که از دنیای شما سیر و از مردان شما بیزار ، آن وقتی مه بین در و دیوار ناله کردم
بدادم نرسیدید ،پهلوی مرا شکستند ، بچه ام را کشتند ،حالا وقت مرگم آمدید
احوالپرسی می کنید ،زنها گریان شدند و رفتند به شوهرانشان گفتند : این فاطمه ای که ما دیدیم ،
می میرد .عصری مردم با خبر شدند که زهرا از دنیا رفته است ، درب خانه جمع شدند
، ابوذر آمد ، فرمود بروید ما فعلاً جنازه را بر نمی داریم .
( فلما نامت العیون ) وقتی که چشمها بخواب رفت علی می خواهد بوصیت زهرا عمل کند ،
بدن او را غسل داد . کفن کرد .1همه بگوئیم یا زهرا ...
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
نال ای دل که اینجا ناله دارد درون سینه داغ لاله دارد
به ماه آسمان برگو متابد که اینجا ماه هجده ساله دارد
امشب شب شهادت بی بی دو عالم زهراست ، بمیرم برای بچه ها ی بی مادر زهرا ،
امشب غریبانه غسل مادر را نظاره می کنند ، اشک می ریزند . اگر با چشم دل نظاره کنی
می بینی امام حسن یک طرف ، امام حسین یک طرف ، زینب و ام کلثوم یک طرف دیگر نشسته اند
گریه می کنند . یک وقت علی کنار بدن فاطمه فرمود : عزیزانم بیائید یک بار دیگر مادرتان راببینید
یک وقت بچه ها روی بدن مادر افتادند ، یک دسته به گردن حسین ، یک وقت منادی ندا کرد
یا علی بردار بچه ها را از روی سینه زهرا ، ملائکه ها ی آسمان بی طاقن شدند .
علی جان کاش کربلا بودی ، آن وقتی که ناز دانه ی حسین خود ش را روی بدن بی سر بابا انداخت
یک جمله ا ی کنار بدن بی سربابا کفت دل شیعه را می سوزاند . نگفت بابا آب می خواهم ،
نگفت بابا بغلم کن ، گفت بابا نگاه کن عمه ام را با تازانه می زنند .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ای اول مظلوم عالم این شبها در خانه علی گریه بود، گریه تعطیل نمشه،
وقتی امیر المومنین علیه السلام رفت بدن ، صدیقه کبری را دفن کند فرمود بعد از این کارم
روزها گریه و شبها خواب ندارم یک جای دیگر وقتی که سید السا جدین بدن ابی عبد الله را دفن کرد
فرمود دیگه بعد از این من گریه و غصه ام دائمی است.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
بمیرم برای جنازه آن دختری که نصف شب آن را تشییع کردند. یا رسول الله! جایت خالی بود
که ببینی جنازه فاطمه (س) را فقط هفت نفر برداشتند. جنازه را دارند می برند.
همه دارند آرام گریه می کنند تا کسی متوجه تشییع جنازه نشود، تا مردم نفهمند
که جنازه مظلوم و غریب فاطمه (س) را دارند می برند. جنازه را به قبرستان بقیع آوردند.
یک قبری برای فاطمه عزیز کندند. علی (ع) را تسلیت دادند و به خانه آوردند.
اما من بمیرم برای آن آقایی که کنار بدن هیجده ساله نشسته بود، اما هر چه نگاه کرد دید
یک نفر نیست کمکش کند.
بریم کربلا یک وقت رو کرد طرف خیمه ها و فرمود: جوانها بیایید جنازه پسرم را بردارید.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
از شما یک سوال دارم، همه نوشته اند، که عمر لعنت الله علیه در را یک جوری فشار داد
که استخوانهای پهلوی بی بی شکست. لااله الاالله. تورا به خدا گوش کن! همه این را نوشته اند.
اما آیا شنیده اید که شکسته بندی بیاورند؟ هیچ جا این را ننوشته اند. من خیال می کنم
این چند روز که بی بی زنده بود هر وقت می خواست بلند شود دستش را به دیوار می گرفت.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای
شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها ) و مناجات های فاطمی
به ادامه مطلب مراجعه نمایید
یک یک سلام کردند خدیجه نترس ، مارا خدای تو برای کمک تو فرستاده ، یکی آب بهشتی داره ، یکی حوله بهشتی داره ، یکی ظرف بهشتی داره یک وقت خدیجه می فرماید : دیدم صدائی بگوش میاد تا گوش دادم دیدم می گه : " اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلّا الله و اِنَّ اَبی رسول الله سیِّد الانبیا وَاَنَّ بَعلی سَیِّد الاَوصیاءِ وَُلدی سادَةُ الاسباط ِ2
تا نگاه کردم دیدم زهرا قدم به عرصه ی وجود گذاشته ، با آب بهشتی شستند میان حوله بهشتی پیچانیدند ، دادند دست مادرش خدیجه ، خدیجه یک نگاه کرد همه غمهایش برطرف شد .
امّا عاشقان زهرا ، وقت تولد زهرا چند نفر بیشتر نبودند ، آه آن دل شبی ه که علی می خواست این بدن دفن کند چند نفربیشتر نبودند ...
بزمی به حریم کبریا پیدا شد
کوثر زخدا به مصطفی اعطا شد
یک قطره زآب کوثر افتاد به خاک
صد شاخه گل محمدی پیدا شدد
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
خلق عالم سائل و روزی خورت
لیف خرما وصله های چادرت
ای سه شب بی قُوت و از قوت تو سیر
هم فقیر وهم یتیم وهم اسیر
یک روزی صدا زد زینبم ، بنشین کنار بسترم ، وصیتم هایم رابه بابات علی گفتم ، دخترم یک وصیت هم به تو دارم . من از شما عاشقان فاطمه سئوال می کنم آیا تا حال دیدید یک مادر به دختر چهار ساله وصیت بکند ! قربانت بروم فاطمه جان ، آمد کنار بستر مادر نشست زینب ، صدا زد زینبم روز عاشورا میاد ، من که کربلا نیستم به جای من زیر گلوی حسینم را ببوس ، یا فاطمه زینب وصیت شما را در روز عاشورا انجام داد زیر گلویش را بوسید ( اینجا را مادر وصیت کرده بود ) امّا زینب یک کار دیگر هم کرد وقتی آمد گودال قتلگاه لبهایش را گذاشت بر رگهای بریده حسین .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
مادر امشب زینبت را ناز کن چشمهای بسته ات را باز من
یا مکن مادر از این خانه سفر یا که زینب را به همراهت ببر
زینب چهار ساله دوید دامن بابا را گرفت صدا زد : بابا مادرمان را کجا می بری ؟ خدا نکند یک مادر جوانی درخانه جان بدهد بیش از همه بچه های خانه می سوزند ، گریه می کنند، مادر مادر می گویند .
شب بود گل خانه ی ما را بردند بی جان تن جانانه ی مارا بردند
آهسته در سوخته را وا کردند خاکستر پروانه ی ما را بردند
قربان آن بدنی که علی شبانه غسل و کفن کرد . من از شما می پرسم که آیا دیده اید مردی خودش خانمش را دفن کند . بدن زن را که می خواهند دفن کنند دو محرم باید باشد که یکی بالای قبر و یکی داخل قبر ، امیر المؤمنین یک محرم فاطمه بود . فرمود : وقتی که بدن را سرازیر قبر کردم دیدم دو دست مثل دستهای پیامبر نمایان شد همه بگوئید یا زهرا .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
امروز همه دلها را روانه ی مدینه کنیم ، برای زهرا و علی گریه کنید ، مولا علی میان مسجد بود خبر آوردند زود به خانه بیا ،ممکن فاطمه را زنده نبینی به خانه آمد صدا زد فاطمه جان جواب نشنید ،دخت پیغمبر ، مادر حسن و حسین ، جوابی نشنید صدا زد فاطمه جان من پسر عمت علی هستم با من حرف بزن
فاطمه چشمان خود را باز کرد با نگه روی علی را ناز کرد
دست مولا گرفت آن نازنین گفت ای مولا امیر المؤمنین
هر چه گوئی من اطاعت می کنم غمخور خود با تو بیعت می کنم
فاطمه گردد بلا گردان تو هستی زهرا فدای جان تو
ای انیس خلوت شبهای من گوش کن بر این وصیتهای من
یا علی شب بر سر قبرم بمان
هل اَتی بر کوثرت یاسین بخوان
گفت وگفت ودیده را بر هم گذاشت
هل اتی را غرق در ماتم گذاشت
چاره ساز عالمی بیچاره شد کوثر قرآن زقرآن پاره شد
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ای شیعه غم ودرد چرا ، فاطمه داریم
در مهلکه و موج بلا فاطمه داریم
آن روز که پرونده ی اعمال بخوانند
ما چشم به در یای سخا فاطمه داریم
از عم هراسی به دل خسته ما نیست
امّید به امّ الشهدا فاطمه داریم
در اوج گرفتاری و غم بیم نداریم
در سینه ی خود روح دعا فاطمه داریم
تاآمدن منتقم سیلی مادر
ما سینه زنان ناله ی یا فاطمه داریم
اسماء نقا می کند 1 : لحظات آخر عمر مبارک فاطمه زهرا بود ، دختر پیغمبر غسل کرد ، لباسهای را تغییر داد . مشغول راز و نیاز با خدا شد . اسما ء می گوید : جلو رفتم دیدم فاطمه رو به قبله نشسته ، دستها را به سوی آسمان بلند کرده می فرماید : خدایا به حق پیامبرانی که آنها را برگزیدی ،به گریه های حسن و حسین در فراق من ، از تو می خواهم که گناهکاران شیعیان من و شیعیان فرزندان من در گذری .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
چرا بانوی من امروز از جا بر نمی خیزی
زاشک فضه و افغان اسما بر نمی خیزی
به هنگامی که خوابیدی تو خود گفتی صدایم کن
صدایت می کنم آهسته امّا بر نمی خیزی
چنان هر روزحاضر کرده ام آب وضویت
بود وقت نماز ظهرآیا بر نمی خیزی
حسن بالای سر گرید چرا سر بر نمی گیری
حسین افتاده برپایت که بر پا بر نمی خیزی
صدای کوبه ی در می رسد گویا علی آمد
نه بهر من چرا از بهر مولا بر نمی خیزی
دلها بره مدینه ، فرمودند : اسماء برایم آب بیاور وضو گرفتند ، به روایتی غسل کردند ، خود را معطر نمودند ، جامه نو به تن کرد آخر فاطمه می خواهد به ملاقات رسول الله برود ، یک جامه به بدن کشیدند فرمودند : اسماء ساعتی صبر کن ، مرا صدا بزن اگر دیدی جواب ندادم بفرست مسجد امیر المؤمنین را خبر کنند ، اسماء می گوید: ساعتی بعد زهرا را صدا زدم ، دیدم جواب نمی دهد ، همین که جامه را از روی زهرا کنار زدم دیدم فاطمه جان داده ، صدای ناله اسماء بلند شد ، گریبان خود را چاک زد حَسنین وارد خانه شدند اسماء هیچوقت سابقه نداشت مادر این موقع بخوابد . دوید امام حسین کنار بستر مادر همین که بدن مادر حرکت داد دید مادراز دنیا رفته صدا زد : یا اَخاه آجَرَکَ اللهُ فی ِ الوالِدَةِ .
امام حسن آمد کنار بدن مادر صورت به صورت مادر گذاشت ، امام حسین صورت به کف پای مادر ، صدا می زند مادر من حسینم با من حرف بزن . اینجا صورت به کف پای مادر جوانش گذاشت کربلا هم خم شد کنار بدن علی اکبر ، صورت به صورت غرق خون میوه ی دلش علی اکبر گذاشت ، همه بگوئیم یا حسین .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
افسوس پس از وفات احمد از جور و جفا و ظلم بی حد
پهلوش ز ضرب بر شکستند بازوش ز تازیانه خستند
برروی چو ماه انوار او برگ گل و روی اطهر او
از کینه عدو نواخت سیلی وز سیلی کین بگشت نیلی
چه کردند با فاطمه زهرا ، که تا زنده بود گریه می کرد ؛ زنهای مدینه دیدند چند روز است زهرا بیرون نمی آید ، صدای گریه اش را نمی شنوند دیگر بقیع نمی آید ،چرا فاطمه نمی آید ، زنهای مهاجر و انصار آمدند خانه ی بی بی برای دیدن زهرا ، امّا چه زهرایی ( ذابَ لَحمَها وَجٍَثَّ جَلدَها عَلی عَظمَها ) ، گوشت بدن آب شده ، پوست روی استخوان چسبیده ،گفتند : ( یا بنت رسول الله ، کیف اصبحت ؟) فرمود : ( اصبحت والله آئسته لدنیاک ) . صبح کردم در حالی که از دنیای شما سیر و از مردان شما بیزار ، آن وقتی مه بین در و دیوار ناله کردم بدادم نرسیدید ،پهلوی مرا شکستند ، بچه ام را کشتند ،حالا وقت مرگم آمدید احوالپرسی می کنید ،زنها گریان شدند و رفتند به شوهرانشان گفتند : این فاطمه ای که ما دیدیم ، می میرد .عصری مردم با خبر شدند که زهرا از دنیا رفته است ، درب خانه جمع شدند ، ابوذر آمد ، فرمود بروید ما فعلاً جنازه را بر نمی داریم . ( فلما نامت العیون ) وقتی که چشمها بخواب رفت علی می خواهد بوصیت زهرا عمل کند ، بدن او را غسل داد . کفن کرد .1همه بگوئیم یا زهرا ...
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
سلام بر مدینه و روضه ی روح پرورش سلام بر مدینه ومسجد و قبر و منبرش
سلام برمدینه و فاطمه مطهرش سلام بر مدینه و بقیع حُزن آورش
پیغمبر یک روز وارد خانه شد . دید خدیجه دارد با کسی سخن می گوید فرمود : خدیجه جان با کی حرف می زدی ؟ کسی که تو خانه نیست عرضه داشت یا رسول الله ، اَلجَنینُ الّذی فی بَطن تِحَدِّ ثُنی . یؤنُسنی . یا رسول الله بچه ای که در رحم دارم با من حرف می زند ،مونس من شده ، همدم من است ، می گوید :
غم مخور مادر که غمخوارت منم
این جهان و آن جهان یارت منم
فرمود : خدیجه ، جبرئیل به من خبر داده او دختر است خدا نسل مرا از وی قرار می دهد1 امّا یک روز هم پیغمبر وارد خانه فاطمه شد دید زهرا تو حجره ی خلوت با یکی کسی حرف می زند بابا بگو با که داری حرف می زنی ؟
عرضه داشت بابا ، بچه میان رحم انیس من ِ،اما گاهی حرفهایی می زند دلم را آتش می زند ، بابا یک روز صدا می زند انا الغریب ، یک روز صدا می زند انا المظلوم ، یک روز صدا می زند انا العطشان ، فرمود فاطمه جان بچه ات پسر است اسمش حسین است واقعه کربلا پیش می آید حسین تو را بین دو نهر آب ، با لب تشنه می کشند .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
بیمار من گرم پرستاری توام در التهاب از غم بیماری توام
ای یک دو روز و شام دگر مهمان من زهرای من که گرم پرستاری توام
بهر من تو چنین بستری شدی زهرای من سپاسگر یاری تو ام
نی راضیم بسوختنت نی خموشیت دارم سکوت خون جگر از زاری توام
دیگر روز های آخر عمر فاطمه است ،دیگر چراغ عمر فاطمه خاموش می شود ، بیایید دسته جمعی بریم خانه علی ، برای عیادت فاطمه ، وارد خانه شوی می بینی دخترش زینب پرستار مادر است ، مثل پروانه دور مادر می گردد قربون پرستار خانه علی ، با آن دستهای کوچکش برای شفای مادر دعاد می کند صدا می زند مادر :
شبی در خواب بودی آمدم بازوی تو دیدم
مبادا آنکه بیدارت کنم آهسته بوسیدم
چو درب خانه ما سوخت پرسیدی کجا بودی
تو می خوردی کتک من هم به زیر دست وپا بودم
هی می گفتم مادرم را نزنید ، بابام علی رها کنید همه بگوییم یا زهرا ...
در جلالت کی زنی صدیقه کبری شود دختر خیر الوری محبوبه یکتا شود
با چنین شأن و جلالت کی روا باشد فلک نیلگون ازضربت سیلی رخ زهرا شود
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ای مادر یازده امام معصوم ای غربتت از قبر نهانت معلوم
در کوچه میان خیل دشمن تنها کردی تو حمایت از علی مظلوم
کسی آمد محضر امام صادق علیه السلام فرمود ، چرا غمگینی ؟ عرض کرد : یا بن رسول الله خدا به من دختری عطا کرده ، امام صادق علیه السلام فرمود 1:نامش را چه گذاشتی ؟ گفت نامش را فاطممه گذاشتم ، قطرات اشک از چشمان مبارک امام صادق سرازیر شد هی می فرمود : فاطمه فاطمه .
یک وقت امام رو کرد به این مرد فرمود : حالا که نام دخترت را فاطمه گذاشتی مبادا دلش را بسوزانی ، مبادا سیلی به صورتش بزنی ، حالا که نام دخترت را فاطمه گذاشتی نامش را با تجلیل و تکریم ببر .
حالا من از شما عاشقان فاطمه سئوال می کنم با این وجود نازنین مدینه چه کردند ؟ آنقدر آزارش دادند که فرمود : اهی عجل وفاتی سریعاً .
شرح سفارشات نبی را ستمگران با میخ در به سینه زهرا نوشته اند
بیاد آن لحظه که یتیم های فاطمه آمدند خودشان را روی مادر انداختند ( آی عزیزانی که مادر از دست دادید مادر چراغ خانه است وقتی مادر جوانی از دنیا برود اگر دختر کوچک داشته باشد از همه بیشتر برای دختر خرد سال و کوچک سخت است بی مادری خیلی برایش گران تمام می شود ) قربون توزینب چهار ساله برم چهار ساله بودی مادرت زهرا را از دست دادی . اینجا علی ، بچه های یتیم فاطمه را با نوازش از روی بدن مادر کنار زد اما کربلا نازدانه حسین را ، با تازیانه از بدن پدر جدا کردند .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
شب شهادت اُمّ الائمه زهرای اطهر است ، عجب شب جانگدازی برای بچه های علی است ، امشب چراغ عمر فاطمه خاموش می شود ، دیگر مظلومیت علی شروع می شود ، دیگر تنهایی علی آغاز می شود ، سر فاطمه روی زانوی علی ، علی نگاه به چشم گریان فاطمه می کند ، زهرا نگاه به چشم گریان علی می کند ، علی از فاطمه مظلوم تر ، فاطمه از علی مظلوم تر ،( رحمت خدا به این گریه ها ، انشاء الله برویم مدینه برای غربت علی و فاطمه گریه کنیم ،( یاد همه ی شهداء ، امام ، اموات ) . یک دفعه امیر المؤمنین دید زهرا بلند گریه می کند ، فرمود : فاطمه جان
که با کبودی بدن ز تازیانه می روی
چهار طفل خون جگر زنند از غمت به سر
تو بر زیارت پدر چه عاشقانه می روی
نه تنها داغ پیغمبر مرا کشت
نه سیلی نه فشار درد مرا کشت
به جان محسن شش ماهه سوگند
غم مظلومی حیدر مرا کشت
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
علی از دست داده کوثرش را شکسته سنگ کین بال و پرش را
درون خانه بی زهرا نشسته به روی خود در کاشانه بسته
بسان ماه ، از غم هاله دارد عزای یار هجده ساله دارد
به آه و ناله و غم ، خو گرفته به زاری در بغل زانو گرفته
ابن عباس می گوید : سر زده وارد خانه امیر المؤ منین شدم یک منظره ای دیدم که خیلی دلم برای غربت و تنهائی علی سوخت ، دیدم مولا علی نشسته اند همه دارند مادر مادر می گویند . علی زهرا زهرا می گوید ، گریه می کند . ابن عباس می گوید : دیدم عوض اینکه علی اشک بچه ها را پاک کند دخترش زینب ، با همان دستهای کوچکش اشک بابا را پاک می کرد هی صدا می زد بابای غریبم ، بابای مظلومم ، بابای تنهایم ، بابای بی کسم علی .
ماد رکودکان من گم شده ای بقیع ، ای بقیع
همسر قد کمان من گمشده ای بقیع ، ای بقیع
فاطمه جوان من گم شده ای بقیع ، ای بقیع
همسر مهربان من گم شده ای بقیع ، ای بقیع
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ای ماه متاب امشب بر انجمن خوبان
چون ماه علی امشب در خاک شود پنهان
ای ماه به هجر شمس همواره گرفتاری
از درد دلم ای ماه امشب تو خبر داری
از دور نگاهی کن بر حال پریشانم
بر خانۀ تاریک و بر خیل یتیمانم
ای ماه تما شا کن بر وجه هلال من
شد منخسف از سیلی کن گریه به حال من
این طایر عرشی را بین بال و پرش بسته
وین دختر احمد را پهلوش چو بشکسته
این بلبل لا هوتی خاموش شد از گفتار
از بس که فشار او دید از چرخ و در و دیوا ر
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله یک روز در جمع اصحاب نشسته بود فرمود : ( و امّا اِبنَتی فاطمةُ فاِ نّها سیِّدة نساءالعالمین مِنَ الاولین و الا خرینِ : آی مردم اگر بخواهید از دختر من مطلع شوید . فاطمه سیده زنان عالم است . باز دل پیغمبر آرام نگرفت . فرمود : ( وَ هِیَ بضعةُ مِنّی ) ، آی مردم فاطمه پارۀ تن من است . باز دل پیغمبر آرام نگرفت . فرمود : (وَهِیَ ثمرة فؤادی )، آی مردم فاطمه نور چشم من است میوۀ دل من است .
پیغمبر این جملات را می فرمود و اشک می ریخت بعد پیغمبر فرمود :
( مَتی قامَت فی محرابها ): هروقت فاطمه در محراب عبادت می ایستد ( ظَهَر نُورَها لِمَلئکةالسَّماء کما یظهر نور الکواکب لِاَهل الارض ) نور زهرای من برای فرشتگان آسمان ظاهر می شود همانگونه که نور ستارگان بر زمین ظاهر می شود تا آنجایی که خدای عزو جل می فرماید : ( یا ملائکتی انظروا الی اَمَتی فاطمه ) پیغمبر فرمود ، خدا به ملائکه خطاب می کند نگاه کنید به فاطمه من (هنگام عبادت بدنش می لرزد ) خدا به ملائکه خطاب می کند : فرشتگان من شاهد باشید من این فاطمه را مُحب و شیعه فاطمه را به آتش نمی سوزانم . بعد رسول خدا فرمود : این فاطمه با این مقامی که دارد آنقدر آزارش می دهند بعد از من ، پهلویش می شکنند ، بچه اش را سقط می کنند او مرگش را از خدا می خواهد ( الهی عجل وفاتی سرعیاً ). فریاد می زند یا محمد اه جواب نشنود ، کسی به دادش نمی رسد.1
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
عاشقان زهرا دسته جمعی برویم تشییع جنازۀ زهرا ، همراه سلمان و ابوذر و مقداد ،علی را یاری کنیم ، زیر تابوت زهرا را بگیریم ، آخر دیگر زانو های علی توان ندارد .
چهار تن دارند تابوتی به دوش دیده گریان سینه سوزان لب خموش
در دل تابوت جان حیدر است هستی و تاب و توان حیدر است
گوئی آن شب مخفی از چشم همه هم علی تشییع شد هم فاطمه
شهر پیغمبر محیط غم شده زانوی سردار خیبر خم شده
کم کم از دستش زمام صبررفت با دو زانو تا کنار قبر رفت
خاک گل می شد زاشک جاریش تا کند دستی ز رحمت یاریش
ناگهان از آن مزار بی نشان گشت بیرون دستهای باغبان
باغبانم هست و بودم را بده یا علی ، یا س کبودم را بده
این بیابان گل زاشک جاریت آفرین بر این امانت داریت
باغبان تا یاس پرپر را گرفت اشک خجلت روی حیدر را گرفت
یا محمّد از رخت شرمنده ام فاطمه جان داده و من زنده ام
یا محمّد دخترت در خاک خفت درد های خویش را با من نگفت
این تن در هم شکسته دست تُست
جسم زهرا جان من در تُست
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
نال ای دل که اینجا ناله دارد درون سینه داغ لاله دارد
به ماه آسمان برگو متابد که اینجا ماه هجده ساله دارد
امشب شب شهادت بی بی دو عالم زهراست ، بمیرم برای بچه ها ی بی مادر زهرا ، امشب غریبانه غسل مادر را نظاره می کنند ، اشک می ریزند . اگر با چشم دل نظاره کنی می بینی امام حسن یک طرف ، امام حسین یک طرف ، زینب و ام کلثوم یک طرف دیگر نشسته اند گریه می کنند . یک وقت علی کنار بدن فاطمه فرمود : عزیزانم بیائید یک بار دیگر مادرتان راببینید یک وقت بچه ها روی بدن مادر افتادند ، یک دسته به گردن حسین ، یک وقت منادی ندا کرد یا علی بردار بچه ها را از روی سینه زهرا ، ملائکه ها ی آسمان بی طاقن شدند .
علی جان کاش کربلا بودی ، آن وقتی که ناز دانه ی حسین خود ش را روی بدن بی سر بابا انداخت یک جمله ا ی کنار بدن بی سربابا کفت دل شیعه را می سوزاند . نگفت بابا آب می خواهم ، نگفت بابا بغلم کن ، گفت بابا نگاه کن عمه ام را با تازانه می زنند .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
یک روز، زهرا (ص) صدا زد: علی جان! مدتی است که صدای بلال را نشنیده ام. چرا دیگر بلال اذان نمی گوید؟ فرمود: فاطمه جان! همین امروز می روم بلال را پیدا می کنم و به او می گویم تا اذان بگوید.علی(ع) آمد طرف مسجد، بلال را پیدا کرد. فرمود: بلال! دختر پیغمبر(ص) می خواهد اذان بگویی. صدا زد: آقا جان! به خدامن عهد کرده ام بعد از پیغمبر(ص) بالای مناره نروم. نمی توانم جای خالی پیغمبر(ص) را ببینم اما چه کنم می گویی فاطمه (س) می خواهد، چشم. بروید به بی بی بگویید همین امروز می روم اذان می گویم. آقا آمد طرف خانه، فرمود: زهرا جان! بلال وعده کرد که امروز اذان بگوید. فاطمه(س) صدا زد: فضَه! بسترم را ببر جلوی در اتاق و در اتاق را باز بگذار! تا من صدای بلال را بشنوم. آی سیدها! چرا مادرتان خودش بستر را نبرد. یک زن هیجده ساله،یک زن جوان چرا خودش این کار را نکرد؟ بمیرم چون پهلویش شکسته بود. زهرا(س) سینه اش آزرده بود. علیله و مریضه بود. این را زنها می فهمند، نه من می فهمم نه شما. آی زنها! زنی که بچه شش ماهه اش سقط شده تا مدتی علیله و مریضه و ناراحت است. همین طور که بی بی در بستر خوابیده بود یک دفعه صدای بلال در مأذنه بلند شد: الله اکبر. الله اکبر. صدای ناله زهرا(س) بلند شد. صدای بلال بلند شد: أشهد ان لا اله الا الله، صدای ناله زهرا(س) بلندتر شد. مصیبت آن وقتی شد که بلال گفت: أشهد ان محمدا رسوا الله. آی خدا! مردم آمدند پای مناره گفتند: ای بلال بس است دیگر اذان نگو. صدا زدند: بلال! آخه زهرا(س) غش کرد، فاطمه (س) غش کرد.من می گویم: بی بی جان! زهراجان! در میان خانه در بستر خوابیده ای موذن رفته بالای مناره با این عزت دارد نام بابایت را می برد و تو به یاد بابایت می افتی، غش می کنی، آی من بمیرم برای آن بچه هایی که چهل منزل سر بریده حسین (ع) را بالای نی دیدند. آی حسین! آی حسین!... خدایا!به آبروی امام زمان(عج) به بدیهای ما نگاه نکن! خدایا! آن کارهایی که ما کردیم و سبب شده تا نعمتهایت را از ما بگیری آن گناهان را بیامرز!
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
اسما بنت عمیس از آن خانمهای با وفا بوده است. کنار بستر خدیجه بود، شب زفاف فاطمه (ع) بود آن شبی هم که علی (ع) بدن زهرا (ع) را غسل می داد حضور داشت. آن شب اسما بنت عمیس آب می ریخت و علی(ع) بدن فاطمه (س) را می شست. من امشب فقط یک چیز می خواهم بگویم، می خواهم بگویم: رفقایی که مکه و مدینه رفته اید، بقیع رفته اید ، امشب بروید بقیع. آی مردم علاقمند به اهل بیت (ع) آی مردمی که برای آل محمد (ص) می میرید،به شماها می گویم گوش کنید تا بگویم. من می خواهم صحنه را جلوی چشمتان مجسم کنم، خودتان عوض گریه داد می زنید. گوش کن بگویم، امیر المومنین(ع) میان صحن خانه یک مغتسل درست کرد. بدن فاطمه اش را روی مغتسل گذاشت. اسماء بنت عمیس آب می ریزد. علی (ع) بدن زهرا(س) را غسل می دهد. این چهار تا بچه ها هم ایستاده اند و مادر مادر می کنند. یا زهرا آی گرفتارها! علی (ع) بدن فاطمه (س) را غسل داد، بدن فاطمه (س) را کفن کرد، همین که خواست بند های کفن را ببندد یعنی خواست سر فاطمه (س) را داخل کفن کند یک وقت نگاه کرد دید این بچه ها دارند بال می زنند. این بچه های فاطمه (س) دارند از مادر ناامید می شوند. دید بچه ها با این علاقه ای که به مادر دارند الان می میرند. یک مرتبه علی(ع) صدا زد: بچه ها بیایید یک دفعه دیگر مادرتان را ببینید. علی(ع) می فرماید: به خدا قسم تا گفتم : بچه ها! بیایید، یک دفعه دیدم زهرا(س) بغلش را باز کرد. حسنین را بغل گرفت. یازهرا! یا زهرا!...
ما، در دو جهان فاطمه جان دل به تو بستیم محبان تو هستیم
نظر کن زعنایت به فردای قیامت
زهرا جان! این مردم دلشان می خواهد بقیع بیایند. من نمی دانم کدام از اینها چه دردی دارند؟ حوائجتان را در نظر بگیرید! شیعه های فاطمه (س) دستهایتان را بلند کنید طرف آسمان، پنج مرتبه همه بلند بگویید: أمَن یجیب المضطرّ اذا دعاه و یکشف السوّء.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ما زجان بنده ایم مهدی جان لیک شرمنده ایم مهدی جان
درس عشقت کتاب منتظریم سالها خواند ایم مهدی جان
از تو و از صحیفه اعمال ما سر افکنده ایم مهدی جان
بشّار می گوید: به خانه امام صادق(ع) رفتم، دیدم حضرت دارد رطب تازه می خورد فرمود: بشّار! بیا بخور! گفتم: آقا نمی خواهم. فرمود: میل کن! گفتم: آقا! بغض گلویم را گرفته است. ناراحتم نمی توانم بخورم. در یکی از بازارهای کوفه داشتم می رفتم. دیدم یکی از این پیرزنهای شیعه دارد می رود، یک دفعه پایش لیز خورد و بر زمین افتاد. تا به زمین خوردظالمین زهرا(س) را لعنت کرد. نوکرهای حکومتی شنیدند، او را گرفتند و بردند. خیلی دلم سوخت. تا جریان را گفتم، آقا منقلب شد. فرمود: بلند شو بریم مسجد سهله تا برایش دعا کنیم. بلند شدیم و به مسجد سهله رفتیم. امام صادق(ع) دو رکعت نماز خواند. دستهایش را بلند کرد طرف آسمان و او را دعا کرد. یک وقت فرمود: بلند شو! آزادش کردند. گفت: من بلند شدم و رفتیم دیدم پیرزن را آزادش کرده اند. من رفتم به آقا جریان را گفتم آقا نماز خواند و برایت دعا کرد. پیرزن گفت: پس برویم خدمت آقا تا از ایشان تشکر کنم. آمدیم خدمت آقا،بعد امام صادق(ع) فرمود: خانم! چرا وقتی به زمین خوردی ظالمین جدَه ما زهرا(س) را لعنت کردی؟ گفت: اقا جان! برای اینکه وقتی به زمین خوردم پهلویم درد آمد، یکدفعه یادم به فاطمه(س) افتاد. آی سیدها! مادرتان شبها نمی خوابید. از درد پهلو خیلی ناله می کرد. زهرا جان! می شود از همان گوشه بقیع به ما لطفی بکنی؟ می دانم پهلویت شکسته است. می دانم میخ در سینه ات را سوراخ کرده است. می دانم بازویت ورم کرده است. اما با همین حالت بیا در خانه خدا واسطه شو! ماهم ناله ها را دنبال سرت می فرستیم: الهی العفو العفو...
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
در دل هوس مدینه دارم زهرا کانجا به بقیع سر گذارم
تو مایه ی امید منی در همه حال من که هر چه دارم از تو دارم زهرا
وقتی آیه ی ( لا تَجعَلوا دُعاءَ اًلرَّسولِ بَینَکُم کَدُعاءِ بَعضِکُم بَعضآً )1نازل شد هنگامی که پیامبر را صدا می زنید با ادب و احترام صدا بزنید ، رسول خدا را به نام محمّد صدا نزنید بگوئید : یا رسول الله ، یا نبی الله ،وقتی مردم حضرت را می دیدند می گفتند : السلام علیک یا رسول الله ،آمد در خانه ی فاطمه ، فاطمه تا چشمش به بابا افتاد صدا زد : السلام علیک یا رسول الله ، یک وقت پیامبر خم شد دست فاطمه اش را بوسید فرمود : فاطمه جان این آیه درباره ی تو و خانواده ی تو و نسل تو نازل نشده ، تو به من بابا بگو ، که مایه ی حیات قلب من است ، خداوند خشنود می شود . زهرا جان :
تو هرگه که بابا بخوانی مرا ز غم های عالم رهانی مرا
از آن پس نبی همچو گل می شکفت چوا ز دخترش ای پدر می شنُفت
ندانم چرا بین دیوار ودر پدر گفت و شد پاره قلب پدر
همین که بین درب و دیوار قرار گرفت پهلویش شکست، محسنش سقط شد صدا زد: بابا، کسی به دادش نرسید 2
اما عاشقان فاطمه ، یک جا پدر گفت ، کسی به دادش نرسید آن وقت بود که وقتی بین درب ودیوار قرار گرفت . همه صدا بزنید زهرا جان .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
در جهان تا زنده ام گویم ثنای فاطمه
دست حاجت می برم سوی خدای فاطمه
گر برای درد بی درمان مداوا طالبی
رایگان مداوا کند دارالشفای فاطمه
مردی از کوچه رد می شد، شنید صدای امام باقرتا کوچه می آید ، دید حضرت باقر مرتّب ، پشت سر هم می فرماید : یا فاطمةالزهرا ،آمد در زد ، یک نفرآمد دم در ، گفت : می خواهم امام باقر را ببینم ، گفت : امام باقر مریض است در بستر افتاده ، می گوید : رفتم کنار بستر امام باقر ، آقا جان در کوچه شنیدم مرتب می فرمودی : یا فاطمة الزهرا .
فرمود : ما ائمه ، هر وقت دچار مشکل می شویم متوسل به مادر مان فاطمه می شویم . زهرا جان امروز این عاشقان هم شما را واسطه در خانه ی خدا قرار داده اند ، تو در خانه ی خدا آبرو مندی . ( رحمت خدا بر این ناله ها ) ، اگر تذکره ی مدینه می خواهی بسم الله ، اگر دلت می خواهد بقیع بروی بسم الله ، قربان عمر کوتاهت بروم زهرا جان ، آن لحظه ی آخر، علی را صدا زد ، ( عاشقان علی ):
علی بیا به نزد من بیا کنا رمن بشین
علی بیا کنار من که سر به دامنت نهم
بیا کنار من نشین که در بر تو جان دهم
بیا که با نگاه خود به من دو باره جان دهی
مباد سینه ی مرا به زینبم نشان دهی
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
حالا می خواهیم چه کسی را واسطه قرار بدهید در خانه خدا، همان خانمی که هر وقت پیامبر وارد می شد رسول خدا تمام قد جلوی پایش می ایستاد ، استقبالش می کرد ، خم می شد دستش را می بوسید می فرمود : فَداها اَبوها (بابات به قربانت ) همان خانمی که وقتی شهیده شد کمر علی شکسته شد، همان خانمی که از دنیا رفت نیمه های شب امیر المؤمنین می آمد وصورت به قبرش می گذاشت و ناله می زد .
ای مرهم غم های من ای نو گل رعنای من
زهرای من – زهرای من
خیز و ببین غوغا شده دیگر علی تنها شده
من مانده ام و غم های من
زهرای من ، زهرای من
در بین آن دیوار و در دادی تو شش ماهه پسر
بین دیده ی گریان من
زهرای من ، زهرای من
گاهی حسینت نیمه شب از من کند مادر طلب
بگرفته او دامان من
زهرای من ، زهرای من
زینب نگاهش بر در است در ذکر مادر مادر است
بین ناله ی طفلان من
زهرای من ، زهرای من
کرده گریبان چاک چاک مولا فتاده روی خاک
گوید کجایی جان من
زهرای من ، زهرای من
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
یا رسول الله این همه سفارش دخترت را به امّتت کردی ، چه کردند با فاطمه ؟ شب عزای فاطمه است شب مصیبت ، می دانم همه دلها راهی مدینه و فبرستان بقیع شده ، از همین جا دلهای عاشقتان را کنار قبری ببرید که الان تنها زائرش مهدی فاطمه است ، فدای آن صورتی که الان روی قبر مادر گذاشته ،برای غربت و مظلومی مادر اشک می ریزد .
مادرا می آیم حق تو احیا می کنم
دشمنانت را یکایک خوار و رسوا می کنم
ازخدا اذن ظهورم را تقاضا کن که من
عقده های دل پر خون ترا وا می کنم
روضه ای جانسوز می خوانم کنار قبر تو
چشم عشاق ترا از گریه دریا می کنم
من طبیب دردهای بی علاجم غم مخور
پهلوی بشکسته هم مداوا می کنم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
تو رفتی و این بچه ها جای خالی تو را می دیدند، به محراب نگاه می کردند، اشک میریختند.وقتی عزیزی میره، چند عاقل لوازم اونو مخفی می کنند، ولی در مورد صدیقه طا هره، شاید یک عاقل پیدا شد جانماز خانم را جمع کنه ،ولی در نیم سوخته چی، قابل اخفا نبود.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ای اول مظلوم عالم این شبها در خانه علی گریه بود، گریه تعطیل نمشه، وقتی امیر المومنین علیه السلام رفت بدن ، صدیقه کبری را دفن کند فرمود بعد از این کارم روزها گریه و شبها خواب ندارم یک جای دیگر وقتی که سید السا جدین بدن ابی عبد الله را دفن کرد فرمود دیگه بعد از این من گریه و غصه ام دائمی است.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
اگر بدانید چراغانی شب نیمه رمضان چقدر قلب فاطمه زهرا(س) را خوشحال کرد. مرحوم آقا سید علی اکبر تبریزی یکی از منبریهای معروف می گوید: یک ماه رمضان به تبریز رفتم. تا شب بیست و هفتم ماه رمضان پیش نیامد تا توسلی به امام حسن (ع)پیدا کنم. آن شب بعد از منبرم رفتم خانه خوابیدم. در عالم رویا بی بی فاطمه (ع) را دیدم. به حضرت زهرا (س) سلام کردم. دیدم حضرت زهرا (س) مکدرانه به من جواب داد. گفتم: بی بی جان! من از خودم خاطر جمع هستم، در نوکریم خیانت نکردم، صاف هستم. چرا من سلام می کنم و شما مکدرانه به من جواب می دهید؟ یک مرتبه خانم صدا زد: حاج شیخ! مگر حسن پسرم نیست؟ پیغمبر (ص)فرمود: هر چشمی که برای حسنم گریه کند فردای قیامت کور وارد محشر نمی شود. من می گویم: چرا این همه چراغانی کرده اید؟ به رفقا بگویید یکی از این چراغ ها را بردارند و به قبرستان بقیع،سر قبر امام حسن(ع) بروند. آی مدینه رفته ها! قبرش تاریک است. اسمش غریب است،خودش غریب است.
امام دوم و سبط رسول و پور بتول که ذوالجلال بنامید از ازل حسنش
چه حرفها که شنید از زبان دشمن و دوست که بود سخت تر از زخم نیزه بر بدنش .
ای خدا! امام حسن (ع) را زهرش دادند. بمیرم آقا روزه بود. زنش زهر را داخل شربت ریخته بود و برای آقا آورد. همین که امام حسن (ع)مقداری از آن شربت را خورد،همین که از گلویش پایین رفت، زهر بر بدن مبارک آقا اثر کرد. آقا!من برایت بمیرم که در خانه ات هم غریب بودی.
« اللهم صل علی محمد و آل محمد بحق الزهراء و أبیها و بعلها و بنیها سیما الحجة یا الله»
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
شب شهادت حضرت فاطمه(س) است. اگر شما امشب ننالید کی می خواهید بنالید؟ اگر امشب شیعه ها نسوزند کی می خواهند بسوزند؟ بی قباله فدک را گرفته بود، داشت سمت خانه می آمد. در بین راه عمر لعنة الله علیه به او رسید، صدا زد: فاطمه! کجا بودی؟ فرمود: رفته بودم نزد ابی بکر لعنة الله علیه برایش ثابت شد و قباله فدک را نوشت و به من داد. عمر لعنة الله علیه قباله فدک را گرفت،روی آن آب دهان انداخت،بعد هم کاغذ را پاره کرد. بی بی فاطمه (س) نفرینش کرد. فرمود: خدا شکمت را پاره کند! آی سیدها! امشب شما بی خود آمده اید. بچه های فاطمه (س)! بی خود آمده اید. ای کاش در این مجلس نمی آمدید. من می خواهم روضه بخوانم. نمی دانم جلوی شما بچه های فاطمه (س) چه کار کنم؟بخوانم یا نه؟ من امشب می خواهم روضه ام را به صورت یک سوال بخوانم. از همه شما سوال نمی کنم. از این مردهایی که چند سال است زن گرفته اند می پرسم. می گویم: برادرهایی که چند سال است زن گرفته اید،این چند سالی که زن گرفته اید،هیچ وقت شده داخل خانه در یک اتاق با زنتان نشسته باشید و زنتان رویش را از شما بگیرد،شده یا نه ؟ زن که از شوهرش رو نمی گیرد،معنا ندارد. آدم نامحرم رو می گیرد نه محرم و شوهرش. بمیرم،علی(ع) میان صحن خانه بود،یک وقت فاطمه اش آمددید،رویش را گرفته شب وفات فاطمه (س) است، می خواهم چراغهایتان را از همین اول روضه ام خاموش کنید. آی خدا!علی(ع) نگاه کرد دید چشمهای زهرا (س) قرمز شده است. آخه عمر لعنة الله علیه کتکش زده بود. یا زهرا! یا زهرا!....
بشکند آن دست که بزد به تو سیلی پهلویت از پا شکست،بشکند آن پا
آی خواهرها! آی برادرها! آی مادرها! می دانید چرا گفتم : امشب این چراغ ها را به این زودی خاموش کنند؟برای اینکه امشب چراغ عمر فاطمه (س) خاموش شد. امشب شب وفات زهرا (س) است. آی سیدها! اگر شما از این مردمی که پای منبر نشسته اند بپرسید: مادرتان چند سال داشت که رحلت کرد؟ می گویند: چهل سال، شصت سال. آی سیدها! فقط مادر شما هیجده سالگی جان داد.فقط مادر شما هیجده سالگی جوان مرگ شد. لا اله الا الله. ان شاء الله شبی با این جمعیت در مدینه پشت دیوار بقیع دور همدیگر بنشینیم و فاطمه ، فاطمه کنیم. امشب سعی کنید برای زهرا(س) گریه کنید.یابن الحسن! امام زمان! آقا جان! هر جای دنیا هستی تو را به جان مادرت زهرا (س) امشب بیا یک سری به ما بزن!این مردم به یاد مادرت جمع شده اند. ای صاحب عزا! ای صاحب مصیبت!
« اللهم صل علی محمد و آل محمد،بحق الزهراء یا الله »
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
بمیرم برای جنازه آن دختری که نصف شب آن را تشییع کردند. یا رسول الله! جایت خالی بود که ببینی جنازه فاطمه (س) را فقط هفت نفر برداشتند. جنازه را دارند می برند. همه دارند آرام گریه می کنند تا کسی متوجه تشییع جنازه نشود، تا مردم نفهمند که جنازه مظلوم و غریب فاطمه (س) را دارند می برند. جنازه را به قبرستان بقیع آوردند. یک قبری برای فاطمه عزیز کندند. علی (ع) را تسلیت دادند و به خانه آوردند. اما من بمیرم برای آن آقایی که کنار بدن هیجده ساله نشسته بود، اما هر چه نگاه کرد دید یک نفر نیست کمکش کند. یک وقت رو کرد طرف خیمه ها و فرمود: جوانها بیایید جنازه پسرم را بردارید.
« اللهمّ صلّ علی محمد و آل محمّد بحقّ الزّهراء و أبیها و بعلها و بنیها یا الله! »
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
خانه ای که جبرئیل بی اجازه وارد نمی شد، خانه ای که پیغمبر(ص) بر اهل آن سلام می کرد و وارد می شد، عمر در آن خانه را آتش زد. در نیم سوخته به پهلوی فاطمه (س) زدند. زنی که بچه شش ماهه در شکمش باشد، نمی گذارند ظرف سنگین بردارد. آی بمیرم زهرای ما بین در و دیوار مانده بود. عمر وقتی فهمید فاطمه(س) پشت در است چنان در را فشار داد که استخوانهای پهلوی فاطمه (س) شکست. میخ در،سینه زهرا(س) را آزرده کرد. علی (ع) آمد. دید زهرا (س) روی زمین افتاده، غش کرده است. صدا زد: فضّه!بیا فاطمه را دریاب!علی (ع) آمد کمربند عمر را گرفت،بلندش کرد و به زمینش زد. نانجیب تو که فاطمه ام را کشتی. تو که بچه هایم را بی مادر کردی. هر کس می خواهد علاقه زهرا (س) به علی(ع) را بفهمد از این جمله بفهمد. وقتی فضّه بی بی را به حال اورد، زنی که استخوانهای پهلویش شکسته، زنی که میخ در،سینه اش را سوراخ کرده،زنی که بچه شش ماهه، سقط کرده، باید وقتی به حال می آید ناله کند. بگوید:آخ پهلویم! آخ سینه ام! وای بچه ام! اما همه نوشته اند: وقتی بی بی به حال آمد اول سراغ علی (ع) را گرفت. با همان پهلوی شکسته بلند شد و از خانه بیرون آمد.ای خدا! من عقیده ام این است زهرا(س) وقتی راه می رفت راه می رفت دستهایش را به دیوار می گرفت. آدمی که پهلویش را شکسته اند نمی تواند راه برود. زنی که بچه شش ماهه اش، الان سقط شده نمی تواند روی پا بایستد. هر طوری بود خودش را به علی(ع) رساند. دید بند غلاف شمشیر به گردن علی(ع) اندخته اند و دارند او را به طرف مسجد می برند. دامن علی(ع) را گرفت. فرمود: نمی گذارم علی(ع) را با این حال به مسجد ببرید. بگویم یا نه ؟ یک وقت عمر لعنت الله علیه دید زهرا(س) دامن علی (ع) را گرفته، رو کرد به قنفذ، غلامش و صدا زد: قنفذ! زهرا را بزن! امام صادق (ع) می فرمایند: ( سبب وفات مادر ما زهرا (س) ته غلاف شمشیر قنفذ بود. )
اللهم صلّ علی محمدّ و آل محمد، بحقّ الزّهراء یا الله!
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
از شما یک سوال دارم، همه نوشته اند، که عمر لعنت الله علیه در را یک جوری فشار داد که استخوانهای پهلوی بی بی شکست. لااله الاالله. تورا به خدا گوش کن! همه این را نوشته اند. اما آیا شنیده اید که شکسته بندی بیاورند؟ هیچ جا این را ننوشته اند. من خیال می کنم این چند روز که بی بی زنده بود هر وقت می خواست بلند شود دستش را به دیوار می گرفت. { اللهم صل علی محمد و آل محمد بحق الزهراء یا الله! پروردگارا! ما را بیامرز! والدین ما را بیامرز! مهمّات دینی و دنیایی و اخروی ما را کفایت کن!
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
روز بی مادریه زینب کبری است،علی،بلال خواب دید،پیغمبرُ،باسرو صورت خاک آلود،بلال تو هم دیگه سری به زهرام نمی زنی،بانسیم سحر از خواب پرید،بلالی که با آن اذان نیمه کاره،از مدینه رفته،دیگه نمی خواد برگرده مدینه،دلش برا فاطمه شور اُفتاد،با خودش گفت:حتماًخبریه برگردم مدینه،همچین که رسید مدینه،دید مدینه رو غم گرفته،اُمد در خانه زهرا دق الباب کرد،آی عزادارای فاطمیه،بخدا خیلی بی بی بهت لطف داشته، بی بی هر بی سرو پاهی رو تو فاطمیه اش راه نمی ده،اصلاً یه عده رو گفته نذار بیان علی جان،سفره فاطمیه مال خواصه،امام زمانم عجل الله تعالی فرجه الشریف هر کسی رو راه نمی ده،لذا بعضی ها خباثتاشون فاطمیه گل می کنه،ضعف ولایتشون معلوم میشه،بی بی جان ما یه سر سوزن ولایت تورو با عالم عوض نمی کنیم،زن و بچه و کاسبی و جون و آبرو،همه چیمون فداتشه خانم جان،بلال در زد،دو تا آقا زاده ها درو وا کردند،بلال نگاه کرد دید چشماشون سرخ شده،تا نگاهشون به بلال اُفتاد،اشک از گوشه چشماشون جاری شد،آقازاده ها سلام،سلام بر تو ای بلال،خوش اُمدی،آقازاده ها برید به مادرتون بگید غلام سیاهتون اُمده،اُمدم عیادته دختر پیغمبر،فرمودند:بلال
آمدی گر پرسش احوال بیمار ای بلال دیر کردی و گذشته کار از کار ای بلال
زانوهاش لرزید دم در رو زمین نشست،سر رو دیوار گذاشت،یه نگاه به پایین در کرد،دید پایه های در سوخته،هنوز آثار آتش دو طرف دیوار و گرفته،با خودش گفت:خدا لعنت کنه اونایی که حق تو رو غصب کردند،خانم جان،آخی ،امان،امان ،آدم عزادار یه آشنا می بینه تازه نالش گل میکنه،یه عمویی نباشه،دایی نباشه،وقتی از سفر میاد،تا می بیننش همه گریشون میگیره، اُنوقت اگه بخواهی شکرو شکایت و کنار هم ببینی،همین جاست،هم با گریت گله داری چرا باید یه جور بشه تو نباشی،وقتی بهت احتیاج داریم،هم با گریه ات داری میگی خوب شد نبودی،یه نگاه کردند به بلال،خوب شد نبودی،اینقدر مادر ما غریب بود،از صدای گریه شم ایراد می گرفتند،بحث فنی دارم، بی بی همه کار کرده برا زنده موندن پرچم،همه ی دنیا حیرون گریه من و تواند والا،شیعه با این گریه زنده است ،امام امت می فرمود،گریه ما گریه سیاسی است،قربونش برم خدا رحمتش کنه،فاطمه گریه کرد طوری که تمام مدینه گریشون می گرفت،فاطمه گریه می کرد، همسایه ها زنها گریه می کردند،بعد کم کم مردها گریشون می گرفت،امور مردم مختل می شد،می گفتند علی به زهرا بگو یا شب یا روز،گذاشت رفت تو بیابونها گریه کرد،که اگه منو تو، تو روضه داد زدیم هرکی هر چی گفت:بگیم،ما یه مادری داشتیم،این مسائل و برا ما حل کرد،تو هم اگه اعتراض داری برو،به گریه زهرا اعتراض کن،قصه ی گریه فاطمه رو شهید مطهری نقل کرده و پخش شده،الحمدالله،بریم سر روضه
بلال گفت: پس دست منو بگیرید بریم کنار قبرش،فرمودند:باید صبر کنی هوا تاریک بشه،مادر ما گفته مبادا از قبرش، اونایی که پهلوشو شکستند مطلع بشند،دیشب جات خالی بود یه گوشه تابوتو بگیری،قربون گریه شما برم ای مردم،من روضه خونها می خوندن،خیال میکردم،خودشون ساختند،چند شب پیش تو کتاب تاریخی دیدم،هست،همه زنهای مدینه جمع شدند،تو مجلس،معطلند یه نفر به عنوان صاحب عزای مجلس زنونه بیاد،دیدند،یه خانمی یه چادری سرشه،خیلی براش بزرگه،همچین که از در حجره بیرون اُمد،صدای گریه زنها بلند شد،یه چیزی دیدم خیلی دلم سوخت،فاطمه آخه اثاثی نداره تو زنده گیش،جهیزه ای نداشته به اون صورت،اما وقتی خواست وصیت کنه،گفت: علی اثاث خونم مال دخترمه،وقتی به سن بلوغ رسید،اثاثه خونم و بده بهش،یه چیزایی فقط مال زینب بوده،از مادر یه گردن بند داره،از مادر یه چادر داره،خیلی ناز دارید گریه می کنید،خیلی قشنگ امروز عزاداری کردید،منم لحن خوندنم لحن کسی است که تازه از تشییع جنازه برگشته،انگار گلوم و خاک گرفته،آی مادر،امان آی امان،مادر من رشیده بود، مادر من چثه اش ضعیف نبود،دختر پیغمبر که ضعیف نمی شه بدنش ،اگه می بینید ،جَوون مرگ شده،تقصیر میخ دره،
زینب نگاهش بر در است،در ذکر مادر مادر است
ناله می زد، اشک می ریخت، اما تا چشمش به حسین می افتاد اشکاش و پاک می کرد،داداش غصه نخوری،خودم کنیزتم،خودم برات مادری می کنم،نمی ذارم بی مادری آزارت بده،گاهی می رفت ،تو دامن علی می نشست،اشک علی رو پاک می کرد زینب،اما تو این خونه یه نفره،زینبم کاری ازش بر نمی آد،اونم داداش بزرگ است،گاهی حسین از یه طرف،زینب از یه طرف ،می رفتند می نشستند،زینب حسین و می خواست آروم کنه اشکش و پاک می کرد،اما حسن و می خواست آروم کنه ،می اُمد می نشست گریه می کرد، از حسن سخت تر گریه می کرد،امام حسن می دید خواهر داره گریه می کنه،اشکاش و پاک می کرد،می گفت:ببین دیگه گریه نمی کنم ،بسه دیگه،می گفت:باید بگی برا چی گریه می کنی، نمی گم،نمی گم، بذار با درد خودم بمیرم، ،بذار با درد خودم بسوزم، امان امان،از همون بچه گی بلد بود چه کار کنه،کسی که درد می کشه،آرومش کنه،شام غریبان همه آروم شدند،کم کم،رقیه ،سکیه،نجمه ،همه آروم شدند، گفت :الحمدالله خیالم راحت شد،اینقدر اینها گریه کردند:داشتند می مردند،یه دفعه دید صدای یه نفر از یه گوشه بلند شد،کم کم همه سراشون و بلند کردند،نگاش می کنند،گریه می کنند،دوباره داره بازار گریه داغ می شه،سریع اُمد مقابلش ببینه کیه گریه می کنه،آخه همه جا تاریک بود،این خیمه ها دیشب حسین داشت ،عباس داشت،علی اکبر داشت،دید اینی که داره گریه می کنه،رباب،مادر علی اصغر،رباب تو دیگه چرا،خانم جان قصد جسارت نداشتم،من که گفتم آب نمی خورم،به زور بهم آب دادین،سینه هام پر از شیر شده،امان آی امان
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
نگاه مبهمی امشب به آسمان داری
زینب داره می گه
خدا به خیر کند،نیتی نهان داری
چه دیده ای که شدی سیر از من و بابا
که قصد شعله کشیدن به باغ مان داری
حسین این طرف و آن طرف حسن
انگار خدا نکرده سر ترک این و آن داری
همه بچه ها فهمیدند فردا یه خبریه،آخه مادری که قریب به هفتاد وپنج روز تو بستره،یه دفعه بلند شد،شروع کرد ،خونه رو جارو زدن،بخدا بچه ها من نمی دونم چرا امشب این جوری شدم،ولی شاید برا شماهم اتفاق افتاده باشه،من مادرم روز آخراصلاً انگار جون گرفت،نمی دونم،انگار خدا یه جون دیگه ای می ده،می خواد لحظه آخر،کاراشو انجام بده،همه خوشحال بودند تو خونه می گفتند دیگه خوب شده،دیگه سرحاله معلومه دیگه داره خوب میشه،امروز زهرام تو خونش خودش نون پخت،خودش بچه هاشو حمام برد،لباس پوشوند،بگم یه چیزی ناله بزنی، زینب می گه دیدم برا اولین بار،بعد این چند شب مادرم ایستاده داره نمازشو میخونه،مادرم داره خوب میشه،اما اینها همه علامت رفتنه،مادر مادر
حسین این طرف و آن طرف حسن
انگار خدا نکرده سر ترک این و آن داری
بس است،دسته ی دستاسمان* پر از خون شد *دستاس=آسیاب دستی
گرسنه دیدی ام وعزم پخت نان داری
نوازشم مکن
هر دختر ی آرزو داره مادر نوازش کنه ، اما زینب می گه نوازشم نکن
نوازشم مکن از درد شانه ات پیدا ست
کنایه فهما زود بگیرند
نوازشم مکن از درد شانه ات پیدا ست
میان سینه خود درد بی امان داری
کسی که این مجلس ومی بینه،کسی که صدای این مجلس و میشنوه،مدیونه اگه این دو بیت آخرو غیر شب شهادت جایی خرج کنه،این دو بیت مال امشبه،اگه ناله داری باید حقش و ادا کنی،زینب داره روضه می خونه،آخ مادر،بذار بایستم شاید امام زمان داره گریه می کنه ،به احترام گریه مولا،سادات منو کمک کنند،
شکست دست تو را قنفذ و چنین می گفت
وای وای وای برا حضرت زهرا باید داد بزنی
امام صادق علیه السلام گفت:خدا رحمت کنه اون شیعه ای که برا مادر ما بلند بلند گریه می کنه،
شکست دست تو را قنفذ و چنین می گفت
هنوز نام علی بر زبان داری
گوش بده، روضه ی من همینه،علماء،بزرگان ،سادات بچه هیئتی ها،اون بی حیای حرو م زاده دومی،لعنت الله علیه، تو تاریخ نوشته وقتی نامه نوشت،نوشت من تو همه ی عمرم،می زاری من روضه بخونم یا نه،بعضی ها یه جوری گریه می کنند،ان شاءالله مدینه ببینمت، نوشت من تو همه ی عمرم،سه جا به علی حسودیم شد،با منی یانه،سه جا به علی حسادت کردم،این حسادت تو دلم کینه شد،عقده شد،خدا عذابتو زیاد کنه،بگم برات،دونه دونه بگم اصلاً روضه ام همینه،میگه اولین باری که به علی حسودیم شد،اون موقعی بود که پیغمبر دست زهرا رو گذاشت تو دست علی،آی حرومزاده نامرد،یه حرفی بزنم زود رد شم سادات منو ببخشند،آخه این بی حیام خواستگار زهرا بود،ای اُف به تو دنیا،زهرایی که یه کُفو(هم شأن) داره اونم علی ه زهرایی که یک همسر داره اونم علی ه،پیغمبر فرمود اگه علی همسر تو نمی شد،احدی تو این عالم برابر تو وجود نداشت،هم کفو تو وجود نداشت،قربون تو آقا برم،یه جا حسودی کرد،وقتی دست زهرا رو تو دست علی گذاشت،می گه بار دومی که حسادت کرد،اون موقعی بود که پیغمبر دست علی رو بلند کرد،گفت:من کنتم مولا فهذا علی ٌمولا ،بار سومی که حسادت کرد،اون زمانی بود که پیغمبر دستور داد همه درها رو به مسجد ببندند،وسدالابواب الا بابه پیغمبر گفت:فقط در خونه علی باز باشه،این حسادتا تو دل نعسش جمع شد،این کینه ها تو دل نامردش جمع شد،می دونی کی تلافی کرد،با من بیا،بدونه ناله نری ها،امشب رفتی خونه،صدات بگیره ها،می گه،وقتی صدای زهرارو پشت در شنیدم، دلم به حال زهرا یه لحظه سوخت،دو سه قدم برگشتم،دیدم من با زهرا کاری ندارم، وای وای،یه دفعه یاد علی اُفتادم،خداکمکم کن این ناله ها برسه مدینه،می گه برگشتم،چنان لگدی به در زدم صدای شکستن استخونهاشو شنیدم،بگو یازهرا،ان شاءالله شب شهادتی مدینه باشیم،هرکی کارش داره، اگه بچه های علی ،امشب همه آستین تو دهن گرفتن،اگه بچه های فاطمه امشب نتونستن داد بزنند،تو به جاشون داد بزن بگو یا زهرا....بگو من نمک و بپاشم،هنوز یه عده ناله نزدند،آره این جا یاد علی افتاد لگد زد،کربلام حسینش تو گودال، یکی سنگ می زنه،یکی شمشیر میزنه،حسین
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
بی بی جان
گاهی ستاره می شوم و تاسپیده دم
در آسمان غربت تو گریه می کنم
با این بیت می دونم دلت می سوزه،اما کار دارم،این شبا شب دل سوختنه،
بی بی جان
قبرت که نیست، دل خوشم از اینکه لااقل
پایین پای هیئت تو گریه می کنم
به به، خوش به حال اونایی که ناله مرخص می کنند،این شبا
آه ای ضریح گمشده(قربون ضریح گم شُدت برم،اگه آقامون بیاد،آیا ضریح تو پیدا می شه یا نه،نمی دونم،قبر مادرم پیدا می شه یا نه)
آه ای ضریح گمشده،بانوی بی نشان
در حسرت زیارت تو گریه می کنم
یعنی می شه من ببینم،با همین بروبچه ها مدینه رفتیم،
بی بی جان،با عنایت تو،با توجه تو،با نگاه پسرت حجة بن الحسن با این برو بچه ها هم کربلا رفتیم،هم امام رضا رفتیم، هم پابوس دخترت زینب رفتیم،فقط دلمون یه مدینه می خواد،ان شاءالله بریم پشت بقیع،من اونجا برات روضه بخونم،همه بلدن،اگه بلدید،با من بگو،ها،من می خونم اونایی که بلدن خوننده بشن
می خوام بیام مدینه،کنج بقیع ،خیمه غم بپا کنم
زانو بغل بگیرم(مدینه رفته ها، نمی دونم چه سریه،خدا می دونه همین جوری نمی گم،مجلس گرم کنی نمی گم،لال بشم اگه بخوام این کارو بکنم،حرف منو تصدیق می کنی یا نه،با اشکت تصدیق کن،اصلاً مدینه می ری،وقتی بقیع رو می بینی،یه حالتیه که برا خیلی ها تکرار شد،دلت می خواد فقط زانو،بغل بگیری،یه گوشه ای سرت رو کج کنی،آروم آروم گریه کنی،نمی دونم این چه سریه،شاید،شاید،به یاد اون علی که زانوشو بغل می کرد،اینقدر این زانو رو بغل کرد،صدای زهرا بلند شد،علی ببین خونتو آتش زدند،اشتملت شملة الجنین
می خوام بیام مدینه،کنج بقیع ،خیمه غم بپا کنم
زانو بغل بگیرم تنگ غروب،مادرم و صدا کنم من
ای مهربونم،تازه جوونم
تکلمی کن،ای قد کمونم
بیار دست تو بالا
مادر ای مادر،مادر ای مادر(نمی خوایی دست تو رو بگیره،مادر ای مادر(پدرامون،مادرامون،همه فیض ببرند،هرکی تو این مجلس پدر و مادر زیر خاک داره،نمی تونی بگی دلت برا مادرت تنگ نشده،محاله. ) ،مادر ای مادر
حالا که دلم رفت،شعرمو رها کنم ،بذار همین جوری عامیانه و صمیمی،بریم مدینه
می خوام بیام مدینه،تو کوچه هاش بگردم
روی زمین بیوفتم،بگم اسیر دردم
می خوام بیام بقیع و یه شب اُنجا بمونم
بروی پنجره هاش، نشسته مرغ جونم
همه اینارو بذار کنار،هرکی مدینه بره،حتماً این بلا سرش می یاد،چه بلایی،بی چاره می کنه
می خوام بیام مدینه،(اولین سئوالی بعد اینکه میری مدینه اینه،هیچ جوابی براش پیدا نمی کنی)
می خوام بیام بپرسم،کجاست قبر مادر
براچی بی نشونست ،تربت یاس پرپر
قبر و که نشونم نمی دند،ولی یه جای دیگرو نشونت می دند،سراغ قبرو نگیر،فایده نداره،ولی یه جای دیگرو نشونت می دند
می خوام بیام بپرسم،کجاست در خونه ای که دشمنا شکستند
بعدیشو اگه بگم،چه جوری ناله می زنی
خواهش می کنم ،اگه اشک و ناله نداری،این روضه مال آسمونیا است،اونها باهاش ضجه می زدند،اگه اشک تو چشمت نیست،سرتو بنداز پایین،یه جوری ادب کن جلوی امام زمان داریم برا مادرش روضه می خونیم،
کجاست در خونه ای که دشمنا شکستند
کجاست چهل تا نامرد دست علی رو بستند
خیلی ناراحت نشو،نمی خوام اذیتت کنم، اصلاً از در و دیوار و کوچه نمی گم،می خوام ببرمت یه جایی،خیلی ها گرفتارند، هر کی حاجت داره ،همین حالا نیّت کنه، می خوام اسم یه باب الحواج و بیارم. اگه گفتی کجا می خوام ببرمت،گوش بده،اهل روضه،اینها اُمده بودند، علی رو بکشند،اصلاً این همه لشکر،این همه بی حیایه نامرد،هدف فقط علیِ،زهرا می دونست اینها هدفشون چیه ،که رفت پشت در،اینها بیعت و بهونه کردند،گفتند تا وضع اینجوریه کار علی رو تموم کنیم،اُمدند به قصد علی،اما نتونستند،آخه علی یه مدافع داره بنام زهرا،خدا لعنتشون کنه این دشمنی با علی ادامه داشت،گفتند هرچی علی هست،باید از بین بره،اینها این قدر بی حیا بودند،کوچیک و بزرگ براشون فرق نداشت،کربلا وقتی حسین طفل شیرخواره رو دست گرفت،گفتند:اسمش علیه،چرا ایستادی داری نگاه می کنی،چکار کنم ،یه کاری کرد،سر علی به پوست آویزان شد، حسین ....
من نمیگم،سید حیدرحلی تو اون شعر زیباش گفت،گفت: فکر نکنی حرمله تیرو زد،تیری که به گلوی علی خورد،از سقیفه اُمد،همونایی که محسن و بین درو دیوار له کردند،همونا تیر سه شعبه به گلوی علی زدند،سه مرتبه :یا حسین
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
وقتی عروس و داماد اُمدند تو خونه،پیغمبر دستور داد همه خونه رو ترک کنند،همه برند،ببین روضه شام غریبانو از کجا شروع کردم،همه خونه رو ترک کردند،پیغمبر نگاه کرد،دید اسماء ایستاده سرشو پایین انداخته، صدا زد اسماء مگه نگفتم همه برند،تو چرا موندی،اسماء رو همتون می شناسید،خادمه بی بیِ،اونم سالهای سال تو خونه کنار بی بی بوده،از زمان مادرش،هنوز به دنیا نیومده بوده تو خونه پیغمبر بوده،اسماء سرشو انداخت پایین،شب عروسیه بی بی دو عالمه،پیغمبر امر کرده همه برن بیرون می خواد با عروس و داماد خصوصی حرف بزنه،گفت:چرا تو نرفتی همه رفتند،گفت:یا رسول الله ببخشید منو، اما من از طرف خانم خدیجه ماموریت دارم،آقا،تا اسم خدیجه رو برد،می گن پیغمبر همچی که گفت: از طرف خدیجه ماموریت دارم،شروع کرد مثل ابر بهار گریه کردن،آخه هر بار که اسم خدیجه رو می بردند،پیغمبر گریه می کرد،صدا زد اسماء چه ماموریتی،آقا جان شبی که بی بی از دنیا می رفت،خانم خدیجه سلام الله علیها به من یه ماموریتی رو واگذار کرد،گفت:اسماءمن دارم می میرم،اسماء دخترم کوچیکه،اسماء یه روزی و یه شبی فاطمه ام عروس میشه،دختر شب عروسیش به مادر نیاز داره،خانومها حرف منو زود میگرن،اسماء زهرام مادر نداره،نکنه شب عروسیم ،زهرامو تنها بذاری،من باید کنار بی بی بمونم،زود رد شم،پیغمبر دعا کرد اسماء رو،چی می خوام بگم ،شب شام غریبان حرف عروسی می زنم،نه،اون شب یه بار اسماء مادری کرد،یه بار موند،امشبم علی همه رو فرستاد برند،اما گفت اسماء ،تو بمون علی تنها مونده،،اسماء می خوام بدن زهرارو غسل بدم،9سال از اون شب گذشته،اسماء تو محرم این خونه ای،اسماء بمون کمکم کن،امشب شب اسماء ست،امشب شب این شعره،نمی دونم مال کیه ،نمی دونم چند بار تا حالا خوندی،همه حفظند،اما همه روضه خون بشند
اسماءبریز آب روان ........
چه کار کنم اگه روضه غسل بخوام بخونم،خیلی کار سخت می شه،زود می رم جلو،به یه شکلی بدنو امشب مولا غسل داد،طبق وصیت بی بی،قربون تو خانم برم چه قدر مراقب علی هستی،تا زنده بودی رو از علی می گرفتی،خدا به سر هیچ مردی نیاره،بره،خونه زنش رو بگیره ازش،نمی دونی این با دل علی چه کرده،تا زنده بود مراقب بود،غیرت علی به جوش نیاد،وقتی هم از دنیا رفت امشب گفت منو از زیر پیروهن غسل بده علی،نمی خوام پیروهنم و در بیاری از تنم،خودش می دونه چه بلایی سر این بدن آوردند،می دونه این بدن سینه اش مجروحه،بگم یا داد می زنی،می دونه اگه علی نگاه کنه،جای میخه درو ببینه، میمیره،وای ... مراعات علی رو کرد، علی داره از زیر پیروهن غسل می ده،اما یه جایی دیگه نتونست خودشو نگه داره،آی آی، یه حرف زدم یه جمله گفتم،جمله ی دومم و می گم،این یادت باشه یادگاری،از امشب دیگه نگذاشتن برا زهرا کسی بلند بلند گریه کنه،جمله دوم،می دونی، اولین کسی که امشب برا فاطمه بلند گریه کرد،خود علی بود،لذا امام صادق علیه السلام فرمود: خدا رخمت کنه،اون شیعه ای که،برا مادر ما بلند گریه کنه،می دونی چرا،آخه علی داره بدنو غسل می ده،یه مرتبه دیدند،سر به دیوار گذاشت،داره داد می زنه،اسماء دوید اُمد جلو،مولا خودت گفتی آروم گریه کنند،صدا زد اسماء چیزی نگو،الان دستم رسید به بازوی فاطمه،آخ الهی بشکنه دستت قنفذ،
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
امشب وقتی زینب حواسشو جمع کرد ،دید مادر داره،بقچه هارو باز می کنه،کَفنارو جدا می کنه،گفت:اینا چیه مادر.این کفن مال منه،می دی بابات علی منو کفن کنه،این کفن مال بابات علیه،می دی داداش حسنت،باباتو باهاش کفن کن،این کفن مال داداش حسنته،می دی حُسینت،برادرشو کفن کنه،یه دفعه دید بقچه رو بست،مگه حسینم کفن نداره،حسین ...........
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@