خبری نیست اگر معجزه ای بر پا شد خبری نیست اگر سینه ی دریا وا شد
خبری نیست که دریا صدف موسی شد خبر آن است که گفتند علی بابا شد
امشب از جام جنون مِی زده، کم نگذارید
که من عاشق شده ام، سر به سَرم نگذارید
شب چه روشن شده انگار زمین زر شده است ماه در هاله ی خورشید شبش سر شده است
گوش عالم همه از هلهله ای کر شده است آی جبریل بگو فاطمه مادر شده است
گیسویش باز گذارید که دل ها برده
پسرِ ارشد زهرا دلِ زهرا برده
جز لبت هیچ کجا شهد و نمک با هم نیست غیر زهرا به نگاه تو کسی مَحرَم نیست
هر که شد طالب تو در طلبِ دِرهَم نیست هر که خود را سگ کوی تو نخواند، آدم نیست
الحق ای ماه که رخسار خدایی داری
که خدایی رخ انگشت نمایی داری
@@@
سر را بگیر و راه خدا را نشان بده وقت نماز مغرب ما تو اذان بده
هرجا که سفره ی کرمی پهن می شود از آن بساط روزی افطارمان بده
قرآن بخوان تا که مسلمان تو شویم دل را شبیه مردک شامی تکان بده
من گریه می کنم برای تو، پس تو هم از کوری ام به روز قیامت امان بده
حالا که تو کریمی و آقای عالمی ما را به کربلا ببر آنجا مکان بده
هر سفره ایی که سفره آقا نمی شود
هر بچه ایی که بچه ی مولا نمی شود
جهت مشاهده دیگر اشعار
ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)
به ادامه مطلب مراجعه نمایید
خبری نیست اگر معجزه ای بر پا شد خبری نیست اگر سینه ی دریا وا شد
خبری نیست که دریا صدف موسی شد خبر آن است که گفتند علی بابا شد
امشب از جام جنون مِی زده، کم نگذارید
که من عاشق شده ام، سر به سَرم نگذارید
شب چه روشن شده انگار زمین زر شده است ماه در هاله ی خورشید شبش سر شده است
گوش عالم همه از هلهله ای کر شده است آی جبریل بگو فاطمه مادر شده است
گیسویش باز گذارید که دل ها برده
پسرِ ارشد زهرا دلِ زهرا برده
جز لبت هیچ کجا شهد و نمک با هم نیست غیر زهرا به نگاه تو کسی مَحرَم نیست
هر که شد طالب تو در طلبِ دِرهَم نیست هر که خود را سگ کوی تو نخواند، آدم نیست
الحق ای ماه که رخسار خدایی داری
که خدایی رخ انگشت نمایی داری
تا که گیسوی شکن در شکنت در هم شد خوب شد، روی همه حُسن فروشان کم شد
راهِ گلخانه ی تو جاده ی ابریشم شد تا که آدم به خود آمد که چه شد، آدم شد
خوش به این ناز بنازید که دیدن دارد
این همه حُسن، به حق، سینه دریدن دارد
آسمان دامنی از ماه و زحل ریخته است چه قَدَر در قَدَمت تاج محل ریخته است
طرح اَبروی تو را دست ازل ریخته است و خدا خود به لبان تو عسل ریخته است
دَمِ تو، کهنه شرابی ست که تاکم کرده
خوش به حال دل من، عشق هلاکم کرده
چشم تو باز شد و کار به محشر افتاد یوسف از چشم زلیخای دل آخر افتاد
هرکه سر، پای تو نگذاشته با سر افتاد هر که با عشق در افتاد، خودش ور افتاد
بعد از این کوچه ی ما کوچه ی بن بست شده
نه فقط چشم همه چشم خدا مست شده
تیغ صلح تو قد افراشت که دین خم نشود کربلا جز به قعود تو مجسم نشود
هر که مجنون تو ای لیلی عالم نشود چه خیالیست بهشتش به جهنم نشود
لطف زهراست که در دل دو هدیه داریم
هم حسینیه در آن هم حسنیه داریم
رو به چشم دلمان منظره ای وا کردی تا افق های خدا پنجره ای وا کردی
با ضریحی که نداری گره ای وا کردی عقده ای در دلت از خاطره ای وا کردی
کوچه ای تنگ و دلی سنگ و صدای سیلی
وای خون میچکد انگار ز جای سیلی
با همین زخم همین عقده و غم میسازیم تا که یک روز برای تو حرم میسازیم
صحن هایی همه بر عشق قسم میسازیم در حرم سینه زنان نوحه و دَم میسازیم
هرکه دارد غم آن زلفِ رها بسم الله
هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
این خانواده آینه های خدائی اند در انتهای جاده ی بی انتهائی اند
خیل ملک مقابلشان سجده می کنند اینها خدا نی اند ولیکن خدائی اند
هر کس که می رسد سر اطعام می برند فرقی نمی کند که فقیران کجائی اند
یک "السلام" و یک "و علیک السلام "سبز اینها همان مقدمه ی آشنائی اند
صدها هزار مثل سلیمان در این حرم مشغول لحظه های شریف گدائی اند
سوگند میخوریم که پروانه زاده ایم
همسایه ی قدیمی این خانواده ایم
تو آسمان جودی ما یا کریم تو پرواز میکند دل ما تا حریم تو
احساس میکنم به تو نزدیک میشوم وقتی که می وزد سر راهم نسیم تو
وقت کرامت است که از راه آمده است آن آشنای کوچه نشین قدیم تو
قرآن بی بدیل ، حروف مقطّعه کی میرسم به فهم الف لام میم تو
سوگند میدهیم خدا را در این سحر بر پینه های رحمت دست کریم تو
ما را همیشه سائل دست شما کند
ما را به زیر پای شما خاک پا کند
دست مرا بگیر که عاشق ترم کنی سلمان خانواده ی پیغمبرم کنی
من در قنوت نیمه شبت دور میزنم شاید مرا بگیری و انگشترم کنی
آن شاخه ی گلم که به دست تو داده اند تا هرکجا که خواست دلت پرپرم کنی
من آمدم که بین سحرهای اشتیاق بال مرا بگیری و خرج حرم کنی
بال و پر شکسته به دردم نمیخورد انگار بهتر است که خاکسترم کنی
روزی آب و سفره ی نان منی حسن
ماهِ مبارکِ رمضان منی حسن
ای در هوای پاک نگاهت سلام ها نامت نداشت سابقه ای بین نامها
ای سبزی بهار خدا سیر میشوند از عطر سفره های حضورت مشام ها
بیرون بیا و چشم مرا هم قدم بزن هم سفره ی فروتن جمع غلام ها
در کوچه ات کسی به کسی جا نمیدهد مکثی نما به شوق چنین ازحام ها
سائل شدن کنار نگاه تو واجب است وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها
تو سفره دار شهر خدا ما گدای تو
مثل کبوتریم و اسیر هوای تو
آنکس که پیش پای شما خم نمیشود در خانه ی فرشته هم آدم نمیشود
آقای من بدون توسل به نام تو حالی برای توبه فراهم نمیشود
دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر چیزی که از بزرگیتان کم نمیشود
آرامش تو باعث طوفان کربلاست بی صلح تو قیام مُحَرم نمیشود
هرکس که بر نجابتِ صلح و سکوت تو مؤمن نمیشود ، به جهنّم نمیشود
تا کربلا رسید صدای سکوت تو
این قیل و قال ها به فدای سکوت تو
ای از هزار حاتم طائی کریم تر لطف تو از تمام کریمان قدیم تر
می آوری به وجد تو پروردگار را ای از زبان حضرت موسی کلیم تر
تو ابتدای نسل طهورای کوثری هرکس حسودتر به تو باشد عقیم تر
در این مسیر رو به خدایی ندیده ایم از رد پای گیوه ی تو مستقیم تر
در کربلا به آینه ات سنگ میزنند هرکس شبیه تر به تو جرمش عظیم تر
آقا تو در کلام خلاصه نمیشوی
در حضرت و امام خلاصه نمیشوی
ای یاکریم خسته چه کردند با پرت این زهر ِ پر شراره چه آورده بر سرت
از لحظه ای که رنگ نگاهت کبود شد رنگی دگر نرفته مناجات خواهرت
با اینکه ای غریب ، تو بودی امام شهر اما کسی نخواند نمازی به پیکرت
تابوت را نشانه گرفتند به تیرها آن هم کجا به پیش دو چشم برادرت
دلهای ما به یاد تو ای بی حرمترین پر میزند به سمت بقیع مطهرت
تا کِی لبم به خاک بقیعت نمیرسد
بر آستان پاکِ رفیعت نمیرسد
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
پروازمان دهید که بی بال و پر شدیم یک عمر در هوای شمادر به در شدیم
کالیم و خشک و زرد، خدا را چه دیده ای؟ شاید به لطفِ یک نفست بارور شدیم!
تو آب زاده ای پدرت هم ابوترا برزقی به ما دهید که بی برگ و بر شدیم
هرچه شما کریم تری ما گدا تریم از اعتبار نام شما معتبر شدیم
ما را به راه راست کشاندی تو یا کریم ما در مسیر تو ز خدا با خبر شدیم
آقاییِ تو شاملِ حالِ گدا شد و... ماهم به نوکری شما مفتخر شدیم
ما را به نامتان "حسنی" ثبت کرده اند ما سالهاست حلقه ی آویزِ در شدیم
آقاترین جوانِ جوانانِ جنتی
بی بارگاه و صحن ولی با کرامتی
باید برای قبر تو گلدان بیاوریم باید ضریح و سنگ براتان بیاوریم
پهن است سفره ی کرمت در بقیع پس باید ز سفره ی کرمت نان بیاوریم
فهم و زبان ما به شما قد نمی دهد باید برای وصف تو قرآن بیاوریم
پای پیاده بیست سفر مکه رفته ای تا در مسیر رفتنت ایمان بیاوریم
جایی که رحمت حسنی موج می زند زشت است حرفی از نم باران بیاوریم
اینکه سه بار ثروت خود نصف کرده ای کافیست تا به لطف تو اذعان بیاوریم
تا نوکری کند به کرمخانه ی شما صدها بزرگ مثل سلیمان بیاوریم
باید فقط برابر یک تار مویتان صدها هزار یوسف کنعان بیاوریم
آمد کریم پس همه ی ما گدا شویم
شاه جهان شویم اگر اینجا گدا شویم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
آماده شد سفره ، کرم ، خِیل گداها می آید امشب واژه واژه رمز دریا
مهمان ویژه آمده بر سفره ی ما مهمان نباشد میزبان عرش اعلا
امشب صفا می بارد از دست کریمی
باید بخوانم یاعلیُّ یاعظیمی
می بارد از دست خدا باران رحمت آرام می آید صدای پای حیرت
دنیا ندیده جلوه ای با این ابهّت خورشید آورده ست دامان رسالت
امشب خدا آقای دیگر آفریده ست
یعنی که حیدر بهر حیدر آفریده ست
امشب می و میخانه و پیمانه جور است امشب شراب عاشقان یک کاسه نور است
امشب زمین و آسمان غرق سرور است چون کاروان یار در حال عبور است
امشب دوباره حضرت موسی به نیل است
سردسته ی مستان امشب جبرئیل است
پرشورتر از موج دریاهاست این عشق آرام تر از صحنه ی صحراست این عشق
در امتداد ذکر یازهراست این عشق بین تمام عشق ها آقاست این عشق
این عشق ، عشق مجتبی ماه زمین است
آیینه ی عشق امیرالمومنین است
ای منتهای آرزوی دردمندان تنها کریم دست های مستمندان
روشن ترین مهتاب قلب تار دوران باران ترین خورشید ، ای همپای باران
بوی خوش هم صحبتی را از تو جویم
وقتش رسیده با تو حرفم را بگویم
آیینه دار وجه ختم المرسَلینی ماه سماواتیّ و خورشید زمینی
خیرالاَنامی تو ، مُعزُّالمُومنینی مجنون ترین لیلای رَبُّ العالمینی
درصحنه های عشق تنها تکسواری
تو مثل مادر ، مثل بابا تا نداری
تا آمدی شام علی رنگ سحر شد آغوش حیدر سجده گاه صدقمر شد
تا عکس تو در قاب چشمش جلوه گر شد زهرا دگر مادر شد و حیدر پدر شد
در بیستون عشق تا تکثیر گشتی
با جمع زهرا و علی تعبیر گشتی
بر روی دستان پیمبر چان گرفتی چون ابر بودی ، رخصت باران گرفتی
ﺷﺄن نزول سوره ی انسان گرفتی تو زندگی از لؤلؤ و مرجان گرفتی
تو اولین ایجاد یک وصل مطهّر
اَلحق که مروارید زهراییّ و حیدر
ناز نگاه مهربان تو چه زیباست جغرافیای چشمهایت رو به دریاست
مهتاب از آیینه ی روی تو پیداست لالایی خواب تو با امّ ابیهاست
ماهی، چه والایی، چه زیبایی حسن جان
یوسف ترین فرزند زهرایی حسن جان
من با گداییّ تو آقا خو گرفتم بی آبرو بودم که رنگ و بو گرفتم
با غصه هایم در بغل زانو گرفتم از شرم چشمان تو از تو رو گرفتم
با این که بد بودم مرا کردی غلامت
آقای بی مانند ، قربان مرامت
تنهاترین سردار غربت ، من فدایت فخرم به عالم این بُوَد هستم گدایت
شاهم زمانی که شوم خاک عبایت ای کاش می بودم وَ می مُردم به پایت
هرآنچه دارم از تو دارم ، کم ندارم
وقتی(اسیرت) می شوم،ماتم ندارم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
صـدایِ گــریــه یِ نــوزاد در فضــا پیچــید بِگفت قابله اش:«یاعلی ، پدر شده ای»
بگـــیــر در بغــلت طفلِ کوچکِ خـــود را عجب! ز مادر او دستپاچه تر شده ای !
چــه چهـره ای ، ز لطافت چو حور در فــردوس چه خنده ای ، که ز شیرینی اش شکر شده ای
به مژدگانی من گر جهان دهی ، هیچست همین کــه صاحب این نازنین پسر شده ای
نمــاز و راز و نیــازت جـواب داد ، علی بخند مرد خدا ، کز خدا ، نظر شده ای
فـراتــر از همـه ی طول و عرض این دنــیــا تو بی حدی و در این طفل مختصر شده ای
علی !! بــرای محـمـد تـو مثــل هـارونی عجیب نیست تو هم صاحب شُبَر شده ای
خدا برای تو می خواست این چنین طفلی بــرای داشـتـنـش خـوب مـفـتـخر شده ای
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جامه ای سبز به تن پوشیده کــوچه را یک تنــه می آرایــد
مردم شهر به هم می گویند: «شاد بودن به علی می آید»
هر که را خواست خدامی بخشد کــودکی مثل « حسن » رؤیایی
کودکی پاک به رخساره چو ماه آخـــــر روشــنــی و زیــبـــایـی
وحی آمد که بنامید «حسن» پـــســـر فاطـمه ی زهــرا را
ســیــد خــیــل جوانان بهشت جــانــشـیــن خـلــف مــولا را
بـایـد از شـوق کُــنَــد قربانی تــا نخستین نوه اش می آید
وقــت دیــدار چنین فــرزندی بر زمین روی و جبینش ساید
بهترین هـا همه یک جـا جمعند عــلــی و فــاطمه و کودکشـان
مطصفی تنگ بغل کرد و سپس خوانــد در گوش پسر ذکـر اذان
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
عاشق شدن ز خیمه ی لیلا شروع شده است دیوانگی ز دامن صحرا شروع شده است
مجنون شدیم و دربدر کوچه ها شدیم آوارگی ما هم از اینجا شروع شده است
ما را به سمت کوچه ی عشاق برده اند جایی که جلوه های تمنا شروع شده است
دیگر زمان دربدری ها تمام شد حالا زمان عاشقی ما شروع شده است
تو آمدی و حضرت حیدر پدر شده دوران مادرانه ی زهرا شروع شده است
ای ابتدای سوره ی کوثر خوش آمدی
ای اولین حسین پیمبر خوش آمدی
تو آمدی و شاخه ی طوبی ثمر گرفت آخر دعای سبز پیمبر اثر گرفت
ای بانمک ترین پسر های فاطمه تو آمدی و بوسه ز رویت پدر گرفت
ای قوت همیشه ی بازوی مرتضی فتح الفتوح کردی و لشگر جگر گرفت
وقتی که می زنی به دل لشگر جمل دیگر نمی شود دم تیغت سپر گرفت
از دست نعره های بلندت به معرکه دشمن فرار کرده و راه مفر گرفت
بالا بزن نقابت خودت را یل جمل
معنا بده به جمله احلی من العسل
روزه گرفته ایم که باران بیاورید از سفره ی کریم کمی نان بیاورید
عمری است روزی ام ز سر سفره ی شماست از این به بعد نان فراوان بیاورید
ما را غبار کوی شما زنده می کند بر این دل سیاه کمی جان بیاورید
یا ایها الکریم، تصدّق... گدا رسید بر این گدا رحمت و احسان بیاورید
زهرا به گریه بر حسنش شاد می شود لطفی کنید دیده ی گریان بیاورید
ای بانی همیشه ی اشک و بکا حسن
ای روضه خوان اول کرببلا حسن
سر را بگیر و راه خدا را نشان بده وقت نماز مغرب ما تو اذان بده
هرجا که سفره ی کرمی پهن می شود از آن بساط روزی افطارمان بده
قرآن بخوان تا که مسلمان تو شویم دل را شبیه مردک شامی تکان بده
من گریه می کنم برای تو، پس تو هم از کوری ام به روز قیامت امان بده
حالا که تو کریمی و آقای عالمی ما را به کربلا ببر آنجا مکان بده
هر سفره ایی که سفره آقا نمی شود
هر بچه ایی که بچه ی مولا نمی شود
شان تو را خدای به موسی نداده است از معجزات تو که به عیسی نداده است
شاهان روزگار گدای در تواند رزق تو را به سفره ی آنها نداده است
صلحی که کرده ایی تو، کم از کربلا نداشت دیگر به کس شبیه تو تقوا نداده است
باید عصای فاطمه باشی به کوچه ها بی خود تو را خدای به زهرا نداده است
از اشک چشم توست اگر گریه می کنم
بر روضه های پاره جگر گریه می کنم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
شد دوباره سالگرد عاشقی آمده فصل نبرد عاشقی
نسل من عاشق ترین نسل هاست ما همه هستیم مرد عاشقی
سال های سال عاشق بوده ایم بهترین درد است درد عاشقی
کوچه کوچه در مدینه می روم می رسم بر دوره گرد عاشقی
تکیه بر دیوار باغ سیب داشت بر رخش بنشسته گرد عاشقی
باغ پرٌ از سیب های سرخ بود دور آنها سیب زرد عاشقی
تا سپیده با دل خود می زدم در قمار عشق نرد عاشقی
عشق معنا می شود در این سخن
عشق یعنی مجتبی یعنی حسن
آمد و روی لب بابا نشست خنده ها زیباتر از زیبا نشست
مژده ای مردم که مولا شد پدر عاقبت دلشوره ی مولا نشست
کودکی زیباتر از قرص قمر روی چین دامن زهرا نشست
در فضای خانه پر شد خنده ها تا طنین گریه در آنجا نشست
چشم کودک وا شد و ختم رسل بین چشمش پهنه ی دریا نشست
مرتضی از ذوق و شوق کودکش دست و پا گم کرد و مدت ها نشست
از برای بوسه باران کردنش خضر و نوح و حضرت عیسی نشست
طعم یک نخل رطب دارد لبش
مزه ی افطار شب دارد لبش
در نگاهش دسته دسته یاکریم گیسویش معراج آمال نسیم
کافی است ابروی خود را کج کند هر سپاهی می شود در جا دو نیم
وقت خواندن از دو چشمانش خدا گفت : بسم الله الرحمن الرحیم
ماجرای عشق ما تازه که نیست قصه مربوط است به ایام قدیم
آن زمانی که علق بودیم ، نه موقعی که تازه در آب و گلیم
الغرض امشب گدایت آمده کاسه ی ما پر کن ای مرد کریم
ای تمام مهربانی خدا یا کریم یا کریم و یا کریم
معدن جود و سخایی مجتبی
انتهای لا فتایی مجتبی
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
نشسته ام بنویسم گدا گدا آقا چقدر محترم است این گدای با آقا
نشسته ام بنویسم حسن ، کریم ، کرم ، مدینه ، سفره ی آقا ، برو بیا ، آقا
نشسته ام بنویسم به جای العفوم الهی یا حسن یا کریم یا آقا
تو مهربانی ات از دستگیری ات پیداست بگیر دست مرا هم تو را خدا آقا
دخیل های نبسته شده زیاد شدند چرا ضریح نداری ؟ چرا چرا آقا
تویی کریم کرم زاده من گدا زاده
مرا خدا به تو داده تو را به من داده
همه فقیر تو هستند ما گدا ها هم گدای لطف تو هستند خضر و موسی هم
سه بار زندگی ات را به این و آن دادی هر آنچه داشته بودی و گیوه ات را هم
قسم به ایل و تبارت - قسم به طایفه ات غلام قاسم عبدالله توآم با هم
عجیب نیست بگردد فرشته دور سرت عجیب نیست بگردد علی و زهرا هم
من از بهشت به سمت شما سفر کردم که من بهشت بدون تو را نمی خواهم
بدون عشق مسلمان شدن نمی ارزد
بدون مهر تو انسان شدن نمی ارزد
ندیده اند افاضات آفتابت را نخوانده است کسی سطری از کتابت را
به دستهای گدایان فقط دعا دادند به چشم های تو دادند استجابت را
چرا غلام نداری ؟ مگر که ما مردیم نشسته ایم ببینیم انتخابت را
تو تکسواری حتی کسی شبیه حسین عجیب نیست بگیرد اگر رکابت را
نه که نظر نخوری- نه - مدینه میمیرد اگر که دست علی وا کند نقابت را
نقاب خویش بیفکن مرا دچار کنی
نقاب خویش بیفکن که تار و مار کنی
نشسته ام بنویسم که قامتت طوباست نگات مثل علی و صدات مثل خداست
نشسته ام بنویسم علی است بابایت نشسته ام بنویسم که مادرت زهراست
نشسته ام بنویسم هزار ای والله هنوز هم که هنوز است پرچمت بالاست
سکوت کردی اما حسین شهر شدی سکوت کردن تو کربلاست - عاشوراست
اگر که جلوه نکردی همه کم آوردند نبود دست تو آری خدا چنین میخواست
قرار بود که در صلح - کربلا بشوی
سکوت پیش بگیری و لافتی بشوی
نشسته ام بنویسم که سفره داری تو همیشه بیشتر از حد انتظاری تو
به دست با کرمت می دهی کریمانه به سائلان حسینت هر آنچه داری تو
تو نیمه ی رمضانی ولی شب قدری مرا به دست خداوند می سپاری تو
اگر بناست بسوزم به هیزم فردا قسم به چادر زهرا نمی گذاری تو
نخواستم بنویسم ولی نفهمیدم چطور شد که نوشتم حرم نداری تو
نوشتم از سر این کوچه رد مشو اما نگاه کردم و دیدم چگونه داری تو ...
... تلاش میکنی از مادرت جدا نشوی تلاش میکنی او را حرم بیاری تو
میان کوچه به دنبال توست مادر تو میان کوچه به دنبال گوشواری تو
مگر چه دیده ای از زندگیت سیر شدی
چقدر زود شکسته شدی و پیر شدی
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
شده امشب شراب و می لازم دم افـــطار بــر لــب صائم
ساقی سفره ضیافت شد آنکه لـــطفش به ما بود دائــم
شده روشن دو چشم دنیا بر اولیــن یـوسف بنی هـاشم
شک ندارم که عیدی امشب دست عبد الله است یا قاسم
شده دیوانه وار مجنونش عقل هرکس که بوده است سالم
رونق سفره صد برابر شد
مادر عرش و فرش مادر شد
رحمتی قد آسمان دارد کرمی فوق هر بیان دارد
پدر مهربان ایتام است این پسر از پدر نشان دارد
با محبان چه می کند وقتی که هوای جزامیان دارد
قبر او قبله گاه خورشید است چه نیازی به سایبان دارد
در کرم خانه اش برای حسین سه دلاور سه پهلوان دارد
کاش با او مــرا قـیاسی بود
رشته من حسن شناسی بود
نسبتی با عدم ندارد او جز مسیحانه دم ندارد او
آن قدر دست ما گرفت انگار حرفه ای جز کرم ندارد او
خواستم تا که خادمش گردم یادم آمد حرم ندارد او
من که هستم نگو نگو هرگز شاعر و محتشم ندارد او
بدل و مثل و المثنایی در عرب یا عجم ندارد او
یوسف یوسفان خوش سیماست
او امـام امـام کرببــلاست
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ه