کسی جز تو
مرا یاور نباشه کسى فکر من
مضطر نباشه
کسى صبر تو
مولا را نداره بجز تو سایه
اى بر سر نباشه
***
نمی دانم
چه می خواهى ز جانم که من گم
کرده راهی ناتوانم
نیم من لایق
این گونه رفتار مکن شرمنده
ام اى مهربانم
***
شبیه من یکى مسکین ندارى گدایى همچو من غمگین ندارى
به تو گفتم هزاران درد دارم تو گفتى حیف! درد دین نداری
***
من از عشق تو مستم کی میایی؟ سر راهت نشستم کی میایی؟
اگر آواره ام هر صبح و هر شام به دنبال تو هستم کی میایی؟
***
چه حیف است این همه احسان نمودی بود عمری مرا مهمان نمودی
تو حق داری بگویی، از چه غافل! بجای شکر ما عصیان نمودی
***
الهی یار همرنگ تو گردم بیفته نور تو بر روی زردم
چی می شه کربلا باشی و من هم غلامت باشم و دورت بگردم
***
جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید