تا دل غم زده از هجر به فریاد آمد نوری از سینهٴ جانسوز به امداد آمد
عشق مشغول ثناخوانی اربابش بود خبر از آمدن سید الاوتاد آمد
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب ناب که با مژده میلاد آمد
طلب مغفرت از کوی خدا میکردم بخشش دست کریمانهٴ سجاد آمد
به تماشای حرم باغ بهشت آمده بود که از آن باغ جنان شاخه شمشاد آمد
گرد او حور و ملک شاد به هم میگفتند که در این ماه نبی افضل اعیاد آمد
حرم سبط نبی عاطفه باران شده بود گوئیا فاطمه هم دیدن نوزاد آمد
خنده از خندهٴ ارباب ندیدم خوشتر که در آغوش پدر زینب عبّاد آمد
تابش نور امامت ز جمالش پیداست به حسین ابن علی افضل اولاد آمد
تا در آن لحظه به هم چشم دو رهبر وا شد
افق قافله کرب و بلا پیدا شد
ای همه عمر و همه روز و شبت عرفانی وی که از بیم خدا سجدهٴ تو طولانی
تو همان ناطق قرآنی و قرآن صامت همه دم بر لب تو زمزمهٴ قرآنی
این صحیفه است زبور تو و اخت القرآن خطبههای تو گواه سخن طوفانی
بنده آزاد مکن، ما همه در بند توایم گول نعمت نخورد بنده رود مهمانی
عرب از دودهٴ تو فخر به عالم دارد عجم از تیره تو شد نسبش رحمانی
مادر توست پس از فاطمه ام السُعداء پدرت یثربی و مادر تو ایرانی
شهربانو که به او فاطمه فرمود عروس دومین ام الائمه ست همین ایرانی
هر کسی راه به درگاه که پیدا نکند مام پاکیزهٴ تو داشت عجب ایمانی
نوه حیدر کرار که ایرانی شد کشور ما شده از اصل و نسب ربانی
کشور ما که به فامیلی تان مفتخر است
خاک این خطه به درگاه رضا معتبر است
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
محیط نـور را نـور آفریدند سپاه شور را شور آفریدنـد
به خورشید ولایت ماه دادند بگو نورِ علی نـور آفریدنـد
سپهر امشب زند بر خاک، زانو
مَلَک خوانـد ثنـای شهربانـو
خدا امشب ولیّش را ولی داد جمالی منجلی نوری جلی داد
حسین بن علی چشم تو روشن که امشب بر تو ذات حق علی داد
شب وجد امـام عالـمین است
که میلاد علی ابن الحسین است
جمالِ بی مثالِ داور است ایـن به خَلق و خُلق و خو پیغمبر است این
حسن زادی، حسین آوردهای، یا امیرالمؤمنین دیگر است ایـن
بـه چشم نـور از او نـور بارد
جمـال چـارده معصـوم دارد
به مولا جلوۀ مولا مبارک جمال ربیالاعلی مبارک
امام چارم آوردی بـه دنیا عروس حضرت زهرا مبارک
عبادتهای حیدر یـاد آمد
که عید حضرت سجاد آمـد
به چشمم نور مطلق آفریدند بـه نامم ذکر یـاحق آفریدند
یقین بـاشد مرا امشب دوباره بـه سر شور فرزدق آفریـدند
سرشک شوق ریزد از دو عینم
که مداح عـلی ابـن الحسینم
به صورت حُسنِ صورت آفرینش ز صورت آفریـنش، آفریـنش
فلک خواند به لب عین الحیاتش ملک گوید به رخ حقّ الیقینش
کلام وحی ریـزد از دهـانش
دعا گل بوسه گیرد از لبانش
خدا مشتاق یارب یارب اوست سحر دلـدادۀ ذکر شب اوست
کلـیم الله مـدهوش تکـلّم مسیحا زندۀ لعل لب اوست
عبادت بوسه گیرد از جبینش
خدا فرموده زینالعابـدینش
ولایت تشنۀ جـام ولایـش همه دلهاست، دشت کربلایش
چهل پرواز از گودال تا شام چهل معراج تا طشتِ طلایش
سفر از کبریـا تـا کبریا داشت
عروجی همچو ختمالانبیا داشت
بـه خلقت در اسارت مقتدایی کند در بنـدگی کار خدائـی
کند روز اسارت دست بسته ز کار عالمی مشکل گشائی
فراز نـاقـۀ اوج اقتـدارش
زبان هنگام خطبه ذوالفقارش
کلامش همچو آیات شریفه حماسه، روشنی، حکمت، لطیفه
بـه دریـای دلِ اهلِ تـولّا گهر جاری است از متن صحیفه
دعای اوست وحی آسمانـی
معانی در معانی در معانـی
الا سیر عروجت تا سحرگاه من الله و الی الله و مـع الله
نهان از چشمها اسرار خود را علی با چاه میگفت و تو با ماه
تـو قرآنی تـو ایمانی تـو دینی
تـو سر تـا پـا امیرالمؤمنینی
مزارت بیت قرب داور ماست بقیعت کربـلای دیـگر ماست
به معراج عروج از خویش تا دوست تـولای شما بـال و پـر ماست
به "میثم" از ازل شد این عنایت
که بـا مهر شما گردد هـدایت
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
بنا نیست امروز افسرده باشیم پس از چند شب باز پژمرده باشیم
مگر می شود نور را دیده باشیم؟ ولی دل به خورشید نسپرده باشیم
بنا بود ما را سر پا ببینند اگر بارها هم زمین خورده باشیم
سه شب در به در بین کوچه نشستیم که سهمی از این سفره ها برده باشیم
محال است ما را از آقا بگیرند محال است حتی اگر مرده باشیم
اسیرم به گیسوی بالا نشینی
فدای گرفتاری این چنینی
تو شهر غریبی مسافر نداری شب پنجم ماه، زائر نداری
در این چند شب بال ها کربلایند بمیرم برایت مهاجر نداری
نبینم برای تو شعری نگفتند مبادا بگویند شاعر نداری
تو چهارم مسیر به سمت خدایی تو چهارم مسیری که عابر نداری
در این روزها که تو تنهاترینی در این روزها که تو زائر نداری
مرا زائر بی قرار تو کردند
دلم را چراغ مزار تو کردند
بنا شد اگر سائلی نان بگیرد چه خوب است که از کریمان بگیرد
بنا شد اگر شاه نوکر بگیرد چه بهتر که از نسل سلمان بگیرد
علی خواست تا که برای حسینش زنی در بلندای ایمان بگیرد
تمام زمین و زمان را که می گشت بنا شد عروسی از ایران بگیرد
اسیری شهبانوی ما می ارزد که این خاک بوی «حسین جان» بگیرد
تو آقا ترینی و سجاد مایی
تو شاهی و فرزند داماد مایی
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
در تشنگی سراب به دردی نمی خورد تنها خیال آب به دردی نمی خورد
حرفی بزن که اشک مرا در بیاوری این جام بی شراب به دردی نمی خورد
باید به زیر نور بزرگان جلوس کرد در سایه آفتاب به دردی نمی خورد
از این به بعد معطل این دل نمی شوم این خانه ی خراب به دردی نمی خورد
از منظر نگاه شما جلوه دیدنی است عکس بدون قاب به دردی نمی خورد
جان مرا بگیر ولی گریه را نگیر چشمه بدون آب به دردی نمی خورد
چشمی بده که قلب مرا زیر و رو کند
گریه مرا کنار تو با آبرو کند
ما را به جز هوای شما پر نمی دهند ما را به جز برای شما سر نمی دهند
بال وَبال مانع اوج است پس اگر بالم نمی دهند چه بهتر نمی دهند
گاهی کنار دلبریت جبر لازم است دل را به اختیار به دلبر نمی دهند
جبریل هم به قبه ی تو ره نیافته معراج را به غیر پیمبر نمی دهند
آن جا که میل یار اسیری دلبرست در بند می روند ولی سر نمی دهند
ایرانیان به هیچ بزرگ قبیله ای جز خاندان فاطمه(س) دختر نمی دهند
تا زنده ایم ترک ولایت نمیکنیم
با غیر آل فاطمه(س) وصلت نمیکنیم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جهت مشاهده دیگر اشعار
ولادت حضرت سیدالساجدین امام سجاد(ع)
به ادامه مطلب مراجعه نمایید