ای خاک قدم تو ، به هر درد دوا با یک نگهت، حاجت خلق کن روا
اکنون که دلم اسیر رویت گشته هر ثانیه دیر میشود، زود بیا
آقا جان هر لحظه ای که شما زودتر بیایی، اهل بیت و شیعه ها رو ازدست ظالمان نجات میدی،
آقا جان شما بیا و امشب نگذار که تشییع جنازه مادرت توی مدینه شبونه و مخفیونه انجام بگیره،
امشب روضه ی غسل دادن فاطمه توسط امیر المومنینه ،امیر المومنین علی علیه السلام
میفرماید :به خدا سوگند شروع به غسل دادن او نمودم، طبق وصیت فاطمه او را در پیراهن
غسل دادم و با زیادی حنوط رسول خدا او را حنوط دادم، در کفن پیچیدم، وقتی که خواستم
بندهای کفن را ببندم، صدا زدم ای فرزندان فاطمه بیائید و با مادرتان خداحافظی کنید،
حسن و حسین جلو آمدند :صدا میزدند : آه مادر حسن و حسین سلام ما را به جدمان برسان
،خدا را گواه میگیرم که فاطمه ناله ای زد و فریادی کشید و دستهایش را از کفن بیرون آورد
و حسن و حسین را در آغوش کشید .در این هنگام هاتفی صدا زد :یا علی حسن و حسین
را از روی سینه ی مادر جدا کن که به خدا سوگند فرشتگان آسمان را به گریه در آوردند
امیر المومنین وقتی داشت فاطمه رو غسل میداد مردم من میگم این زبون حالش بود
:از همه سادات معذرت میخوام که این شعر رو میخونم .
سرخیّ غروب رَدّ پایش مانده از دین نبی هوی و هایش مانده
همه مردم مدینه از دینی که پیغمبر آورده بود
فقط اسم مسلمونی رو به یدک میکشیدند و لا غیر
سرخیّ غروب رَدّ پایش مانده از دین نبی هوی و هایش مانده
فاطمه جان
در صورت تو هاله ی شب نقش شده این پنجه ی دست کیست جایش مانده؟
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
قبل ازاینکه کسی دست یتیمی به سر اینها بکشه،خودم می خوام بکشم،فضه می گه
هر چی خانم گفت:گوش کردم،آب گرم کردم،حسنین و زینبین و آروم می شست،دست می لرزه،
جوان هیجده ساله دستش داره می لرزه،بچه ها رو که شست،دو پسرهارو فرستاد مسجد،
دخترم فرستاد خانه فامیل کنار خونه خودش،بعد فرمود فضه آب داریم،آره بی بی جان؛
فرمود:می خوام خودمو شستشو بدم،این خونها رو پاک کنم،فضه می گه دیدم آب هی می ریخت،
کمک می کرد این پیراهن از بدن جدا بشه،پیراهن چسبیده بود به زخم،فضه میگه
من جرأت نمی کردم،دست بزنم،هی آب می ریخت از زیر پیراهن،بدن و شستشو می داد،
می فرمود،امشب اگر علی خواست بشوره،باید همینطوری که خودم شستم،بشوره،
این مرگ پله پله ی تو غصه خوردنی است ای دنده ها زروی لباست شمردنی است
چشم تو خواب دارد و خوابت نمی برد با سیل اشک خواب زچشم تو بردنی است
بر استخوان نشست جمال جلالیت این هیبت عظیم به خاطر سپردنی است
این زخم بد قِلق، قورق زینبت شکست بر تن به جای مرهم زینب فشردنی است
برای اینکه ،عباس عموی پیغمبر اُمد،خیلی ها تو منبر از این آقا آبروداری می کنند،امروز اُمد
آخر سر گفت:اگه زهرا از دنیا رفت، مارو خبر کنید،
بر همین مبنا این بیت شعر گفته شده،علی می گه:
فامیل من برای تو خرما خریده اند بعد از عیادت تو که گفتند مُردنی است
تمومه کارت،این خط شعرم برا تموم سینه زنای ابی عبدالله علیه السلام
چشم تو گود رفت که عادت کند حسین طفلی حسین جانب گودال بردنی است
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
الان اگه تو خیابون ،جایی دعوا بشه،درگیر بشن،اول چیزی که توجه تو رو جلب می کنه،
ببین از طرفین دعوا زن و بچه باهاش هستن یا نیستن،بعد می ری به طرف مقابل می گی حیا کن،
زن و بچه باهاشن،این یکی،دوم اگه دم در خونه دعوا بشه،زنها بیان بیرون،مردا می گن برید تو
،مردونه است،بیرون نیایید،حالا این مثال و بیا در ابعادغیر قابل قیاس،بزرگش کن،ناموس خدا
،کمر بند علی و رو گرفت،یه طرف چهل نفر،هفتاد نفر،نمی دونم ،می کشیدند،
یه طرفم فاطمه می کشید،همه زور علی به فاطمه است،پیغمبرم شب اول زندگی شون
فرمود: علی جان فاطمه رو داری دیگه جوشن نمی خوای،کسی دیگه طرفت نمی آد
،یه طرف فاطمه کشید یه طرف دشمن،یه یاعلی گفت:کمربند مولارو،علی،همچین کشید
همه رو زمین ریختند،نانجیب صدا زد چرا دستشو کوتاه نمی کنی،خیلی واسه شون کسر شن بود
،یهو یه زن همه شونو بزنه،یهو همه مولا رو رها کردند،
فضه داره با ناله هاش، آتیش به قلبم می زنه
هر کی با هرچی دستشه، مادر مارو می زنه
همه داشتن تماشا می کردند،مولا رو بردند،فاطمه دنبالش می دوید،ای روزگار،
یه جام سراغ دارم،ارباب منو شما،می رفت ،زینب دنبالش می دوید،
به دنبالت تا میدان دویدم من کمی آهسته تر که بریدم من
خانم مولا رو به خونه آورد،اما دیدن یه زنی داره از طرف قتلگاه می آد،هی
ناله می زنه،حسینم و کشتندحسین
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
روزی که به کوچه خصم راهم بگرفت ابر سیهی چهره ی ماهم بگرفت
مادر همه وجودش و بچه اش،مردیکه لندهور اُمده داره جسارت می کنه،
زهرا به فکر خودش نیست،
بادست به دنبال حسن می گشتم
پسرم بیا،این خیلی وحشیه،پسرم این کوچیک و بزرگ سرش نمی شه،زن و مرد نمی فهمه،
پسرم بیا شما نمی فهمید ضربه ی سیلی یعنی چی،در روایت داره، و سحطت علی وجهها،
سیلی یعنی جوری که نهایتش قرمز بشه صورت،سحط یعنی یه نوع ضربه ای که جای سالم
تو صورت نمی ذاره،عمار و یاسر در زمان خلافت دومی بنا به دلایلی باهاش برخورد شد
همچین زدند تو صورت این پیرمرد،خورد زمین،گریه کنان اُمد خونه ی امیرالمؤمنین علیه السلام،
گفت:عمار چرا گریه می کنی،مردی کتکت زدند،گفت:نه ناراحت این نیستم،علی،
به حق رسول الله صلوات الله علیه سوگند،حالا فهمیدم با فاطمه ات چکار کرد.
این که حضرت زهرا سلام الله علیها مُعصبت الراس بود،دستمالی به سر می بست،
مرحوم قزوینی میگه: معصبت الراس،یعنی یه نوع دستمالی که گوشه ی صورت رو بپوشونه،
جای ورم کرده، و سحطت علی وجهها،صورتش و له و لورده کردند،که
فرمود چشمم دیگه جای دیگه ای رو نمی بینه
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای
شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها ) و مناجات های فاطمی
به ادامه مطلب مراجعه نمایید