ره باز کنید، دلبری آمده است بر شیعه امام دیگری آمده است
در مطلع هشتم ربیع الثانی میلاد امام عسگری آمده است
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ما دیده به راه دلبری مه روئیم با بادۀ ناب دیده را می شوئیم
در این شب پر شکوه با هر صلوات تبریک به صاحب الزمان می گوئیم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جهت مشاهده دیگر اشعار
ولادت با سعادت امام حسن عسکری(ع)
به ادامه مطلب مراجعه نمایید
ره باز کنید، دلبری آمده است
بر شیعه امام دیگری آمده است
در مطلع هشتم ربیع الثانی
میلاد امام عسگری آمده است
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ما دیده به راه دلبری مه روئیم
با بادۀ ناب دیده را می شوئیم
در این شب پر شکوه با هر صلوات
تبریک به صاحب الزمان می گوئیم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ای حضرت معشوق ای لیلاترینم
من از همه پروانه ها شیدا ترینم
سنگ ملامت خوردۀ عشق تو هستم
یعنی میان عاشقان رسوا ترینم
تو آیه های مصحف پیغمبرانی
بهر تلاوت کردنت شیواترینم
ای کیسه بر دوش سحرهای محله
مرد کریم سامرا؛ آقاترینم
ما ریزه خوار دولت عشق تو هستیم
ای حضرت معشوق ای لیلاترینم
اندازه ی ما چشم تو دیوانه دارد
مجنون میان خانه ی ما خانه دارد
تو آشنای کوچه های آسمانی
بالاتر از فهم اهالیِ جهانی
فهمیدن شأن و مقام تو محال است
تو سرّ الاسرار نهان، اندر نهانی
رد قدم های همیشه جاری ات را
تا مرزهای بی نهایت می رسانی
وقتی که می آیی کنار جانمازت
دنبال خود خیلی ملک را می کشانی
تو ابتدا و انتها اصلاً نداری
مثل خدائی و همیشه جاودانی
ای روشنی مطلق شب های تارم
پروردگار بی مثال هر چه دارم
من از مساکین قدیم سامرایم
از آن سوی دنیا چه آوردی برایم
این روزها که مرقدت گنبد ندارد
من یا کریم خاکی صحن شمایم
آقایی تو فرصت مسکینی ام داد
پس خوش به حال دست هایم که گدایم
دلداده ام بر آن نگاهت تا ببینم
این چشم هایت می کشاند تا کجایم
خیراتیِ دور سر سجاده ی توست
خاکستر بال و پر پروانه هایم
صبح ازل ما را گدایت آفریدند
مثل دخیل سامرایت آفریدند
ای بی نظیری که پر از آیات رازی
مثل خداوندی و از ما بی نیازی
هر صبح از بام بلند آسمان ها
با چشم های روشنت خورشید سازی
صد دل اسیر گردش نیمه نگاهت
باید به این چشمان شهلایت بنازی
جبریل را دیدیم با خیل ملائک
در آن بهشت صحن تان می کرد بازی
تو از همین قطعه زمین سامرا هم
فرمانروای سرزمین های حجازی
مرد بهشتیِ زمین ای بی مثالم
ای آب جاری کویر خشکسالم
نذر تو کردم این پر خاکستری را
این دست های خالی پشت دری را
دیشب دعا کردیم تا این که خداوند
هرگز نگیرد از تو ذره پروری را
شرح کمالات تو را یک روز خواندیم
دیدیم در تو سیره ی پیغمبری را
صد بار دنیا امتحان کرد و ندادیم
یک ذره از مهر امام عسگری را
ما خاکسار صبح و شام اهل بیتیم
فردای محشر هم غلام اهل بیتیم
امشب اگر دست شما بالا بیاید
امید آن داریم که آقا بیاید
دستی ببر بالا که در این فصل سرما
در خانه های ما کمی گرما بیاید
دستی ببر بالا که در این خشکسالی
آقای ما با هیبت سقا بیاید
دستی ببر بالا که در یک جمعۀ سبز
آن انتقام ظهر عاشورا بیاید
این روزها با ذوالفقار مرد کوفه
بهر تقاص چادر زهرا بیاید
امشب دلم سمت افقـ های ظهور است
چشم انتظار ظهـر فردای ظهور است
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
آن دلبری که بندگی ات را روا نوشت
ما را غلام حلقه به گوش شما نوشت
روز ازل مربی اشراق عاشقی
نام ترا به صفحه ی دلهای ما نوشت
آن خالقی که مهر تورا مُهر سینه ساخت
با لوح دل حدیث تو را آشنا نوشت
با جوهر طلا به شبستان آسمان
وصف تو را به خط جلی کبریا نوشت
با جان و دل ولایت تو خو گرفته است
خلّاق عشق بندگی ات را سزا نوشت
صدها طواف، بی تو نیارزد به ارزنی
چون کعبه را به کوی شما مبتلا نوشت
بعد از خدا کریم ترینی امام من
از بس خدا به دست کریمت ثنا نوشت
آن خالقی که عادت احسان دهد ترا
دل را گدای سامره ی هل اتا نوشت
ما را غلام همت تو آفریده اند
ریزه خوران دولت تو آفریده اند
ای از کرشمه های تو روی بهار سبز
وز غمزه ی نگاه تو لیل و نهار سبز
تا زیر سایه ی تو کند عشق زندگی
باشد برای شیعه همه روزگار سبز
بی حسن تو بهشت صفایی نمی گرفت
جنات تجری است به آن نو بهار سبز
ای پرچمت به بام نظام جهان سه رنگ
لعل تو سرخ و چهره سپید، اقتدار سبز
این دل ز شرب آب ولای تو زنده است
باشد همیشه دور و بر چشمه سار سبز
از رعد و برق غمزه ی مژگان عاشقت
ابر بهار و عاطفه ی بی قرار سبز
گل می دمد ز مقدم خورشیدی شما
پشت لب فلک ز تو ای گل عذار سبز
بازار سرد منتظران از تو گرم شد
دارد هلال شیعه عجب انتظار سبز
شیعه دگر بهانه به دشمن نمی دهد
با دیدن بقیع دگر تن نمیدهد
تو محور حدیث شریف زعامتی
چشم و چراغ دین و اساس امامتی
احکام اهل بیت به تو می شود درست
در خاندان وحی چه والا اقامتی
روشن ترین چراغ هدایت به دست تست
تو قله ی امامت و دین را علامتی
ای زاده ی خلیل خلیلان بت شکن
در آتش فراق چه برد و سلامتی
هر چند در حصاری و تبعید جای تست
تو مظهر مقاومت و استقامتی
ای در برابر همه ی کفر یک تنه
الحق که مثل فاطمه کوه شهامتی
محراب از نماز تو بالا بلند شد
ای مقتدای سرو چه خوش قد و قامتی
شد خوشه ی طلایی گندم ز گونه ات
ای سفره دار عشق عجب با کرامتی
ای نور تو هماره نگهدار شیعیان
دلسوزی ات امان من النار شیعیان
دست قلم به پای ثنایت نمی رسد
مهر فلک به گرد عبایت نمی رسد
مهر و مه از افاضه ی ذرات نور تست
دست ستاره بر کف پایت نمی رسد
باید سپرد دسن عنان را به دست تو
بی تو کسی به مرز هدایت نمی رسد
آن مدعی که از تو اطاعت نمی کند
دستش تهی است چون به عطایت نمی رسد
حتی اگر امارت عالم شود نصیب
بی حکم تو کسی به کفایت نمی رسد
آب حیات چشمه ی مهر و محبتت
به تشنگان بدون عنایت نمی رسد
تردید در امامت تو هرکه می کند
دستش به ریسمان ولایت نمی رسد
هر کس که بر ولی شما اعتنا نکرد
عهدش به روز عهد و وفایت نمی رسد
مهدی اگر دعا نکند وای بر دلم
دل را اگر صدا نکند وای بر دلم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
از پنجشنبه های دل من عبور کن
یک روز جمعه چشم مرا غرق نور کن
آقای پنجشنبه؛ مرا هم نگاه کن
چشمان خیس و غم زده ام را مرور کن
چیزی دگر نمانده به هنگامهٔ ظهور
ما را در این دقایق آخر صبور کن
با آخرین ستاره شب های انتظار
با یازده ستاره تو در ما ظهور کن
با اشک صیقلی بده ما را و بعد از آن
سنگ سیاه سینهٔ ما را بلور کن
ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
آدم کشیده بود خودش را به التجا
غم هم نشسته بود لب جادهٔ فنا
کشتیِّ نوح هم به تکسّر رسیده بود
و می طنید یک سره دور و بر بلا
موسا که رفته بود به دریا عصا به دست!
عیسا مریض بود و به ذکر هوالشفا
آتش به قهقهه همه جا گـُـر گرفته بود
آن سو خلیل بود و دو چشمِ پر از دعا
آن غصه ها و این همه غم ها یکی یکی
گشتند کو به کو همه جا را جدا جدا
تا این که چشم شان همه افتاد سمت تو
یا نه! نگاه لطف تو افتاد ابتدا
آن سو نگاه زرد و غم انگیز غصه بود
این سو نگاه سبز و سرور آور شما
از آن به بعد سائل چشمان تو شدیم
و خوانده ایم نام تو را "سُـرّ مَـن رای"
از آن به بعد غم که به ما روی می کند
مائیم و یک نگاه تو آقایِ سامرا
ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
تا کوچه های سامره مردی نجیب داشت
آری هوای شهر فقط بوی سیب داشت
شب ها که در ترنّم سجاده می نشست
شب های عرش حال و هوایی عجیب داشت
هر گاه با دعای فرج اوج می گرفت
زیر لبش ترنم اَمَّن یُجیب داشت
درد آمد و دوا شد و با یک اشاره گفت:
هر گوشه از کلام لبش یک طبیب داشت
آن قدر کشته شد دل و آن قدر زنده شد
با تیغ ابرویی که فراز و نشیب داشت
ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
هر جا که باده هست صفای خُمش تویی
هر جا که آیه ای است ضمیر کُمش تویی
آدم طمع به کسب مقام شما نمود
در صورتی که آب و گلِ گندمش تویی
شهر مدینه شادتر از این نمی شود
چون که به لطف حق حَسن دومش تویی
فهمیدم از ترنم سرداب سامرا
هر جا که جمکران شده شهر قُمش تویی
خورشید مردمیِ زمین؛ آسمان ترین
ای خوش به حال هر که تب مردمش تویی
ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
دوباره پای غزل سویتان دوان شده است
حروف واژه عشقم ترانه خوان شده است
ردیف و قافیه هایم فقط به ذوق شماست
که اینچنین همه همرنگ آسمان شده است
زبان رو به سوی قبله مانده طبعم
به جان رسیده و انگار پرتوان شده است
فضای آبی شعرم نثار مقدمتان
بهار هم به قدوم شما جوان شده است
نَمی ز بارش حُسن شما و آل شما
کتاب شعر و غزلهای شاعران شده است
فضای شعر، پر از لطف بی کرانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
چه منتی به سر خلقت خدا داری
اگر به چشم زمین پای خویش بگذاری
سحاب رحمتی و پای آسمان خدا
کنار می کشد آن ساعتی که می باری
فرشتگان همه مبهوت جلوۀ رویت
چه دلربایی... عجب دلبری... چه دلداری...
تو آخرین گل یاسی که نقش هایت را
به کوچه باغ قدیمی شهر می کاری
پس از تو صبح مدینه دگر نخواهد دید
طلوع نسل خدا را زمان بیداری
لبان حضرت هادی پر از ترانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
اگرچه عمر تو ایام کمتری دارد
ولی به عمر دوصد نوح برتری دارد
بهشت کوی تو! نه... نه... غباری از کویت
کجا به وعده جنت برابری دارد؟!
کدام دلبری؟! آنهم به نقد جان دادن
شبیه و مثل تو آنقدر مشتری دارد
دل مریض من آقا اگرچه ناخوش بود
ولی به لطف تو اوضاع بهتری دارد
گدای ریزه خور سفره تو سلطان است
چراکه بر سر خود تاج سروری دارد
نگاه ماست که دنبال آب و دانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
خوشا به حال کسی که هواییت باشد
گدای روز وشب سامراییت باشد
شنید هرکه حدیث تو از پس پرده
همیشه مست کلام خداییت باشد
عبادت تو میان درندگان یعنی
جهان به سلطه فرمانرواییت باشد
کسی که در وطنش خانۀ رضا دارد
هلاک کنیه ابن الرضاییت باشد
خوشا به آنکه به یاد ضریح شش گوشت
مسافر حرم کربلاییت باشد
بیا مرا بطلب، دل پر از بهانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
شما که جود و کرم عادت و مرام شماست
گدا همیشه پر از شرم احترام شماست
شما که صاحب شیرین ترین اسمائید
همیشه روی لب ما طنین نام شماست
شما که هیچ زمان حج نرفته اید اما
هم آب زمزم و هم کعبه تشنه کام شماست
شماکه حجت حقید در برابر ما
به گفته خودتان فاطمه امام شماست
تورا به فاطمه آقا خودت دعایی کن
که استجابت، اجزایی از کلام شماست
دعا برای فرج نزد آستانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
کیستم من؟ گوهر ده بحر نور کبریایم
آفتاب سامره، روشنگر ملک خدایم
آسمان معرفت را در زمین شمسالضحایم
کعبهام، رکنم، مقامم، مروهام، سعیم، صفایم
منظـر حسـن خـدا مصباح انوارالهدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
من همان دریای نور استم که نور از آن دمیده
دین و دانش را خدا در موج موجم پروریده
در درونم گوهر نابی چو مهدی آفریده
انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده
بشنوید ای آسمانیهـا زمینیها صدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم
نیست آگه از جلالم، غیر ذات ذوالجلالم
تشنگان چشمۀ توحید را آب زلالم
بندهام اما چو حی بیمثالم، بیمثالم
فیضبخش عالمی از شهر «سرّ من رآ»یم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
من علی بن جواد بن رضا را نور عینم
پیشتر از عالم خلقت هدایت بوده دینم
گر چه در سنّ شبابم پیر خلق عالمینم
هم محمّد، هم علی، هم مجتبایم، هم حسینم
هم بوَد زهد و کمال و عصمت خیرالنسایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
پیشتر از خلقتم بر چشم عالم نور دادم
بر همه شور آفرینان تا قیامت شور دادم
پاسخ موسی بن عمران را به کوه طوردادم
حاجت ارباب حاجت را ز راه دور دادم
همچو اجدادم ز خلق عالمی مشکلگشایم
من ابوالمهـدی امام عسکری ابنالرضایم
من به شهر سامره خود کعبۀ اهل یقینم
پر زند همچون کبوتر در حرم روحالامینم
حاجت کونین میبارد چو باران زآستینم
حضرت مهدی پذیرایی کند از زائرینم
مهر و مه گیرند نور از گنبد و گلدستههایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
حضرت هادی از اوّل دید چون حُسن تمامم
خنده زد بر روی زیبا و «حسن» بگذاشت نامم
همچو قرآن بود روی سینۀ بابا مقامم
خود امام ابن امام ابن امام ابن امامم
دختـر پـاکِ یشـوعا، همسـر پاکیـزه رایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
جلوۀ معلوم و نامعلوم را دیدند در من
سرِّ هر مفهوم و نامفهوم را دیدند در من
انتقام خون هر مظلوم را دیدند در من
فاش گویم چارده معصوم را دیدند در من
چارده معصوم نورم، بلکه خود وجه خدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
گرچه ویران کرد دست شوم دشمن تربتم را
لطف حق افزود بین خلق عالم عزّتم را
تا قیامت او نگهدار است عصر دولتم را
بار دیگر دید دشمن قدر و جاه و رفعتم را
خشت خشت قبر ویرانگشتهام گوید ثنایم
من ابوالمهـدی امام عسکری ابنالرضایم
مهر ما در قلب ابناء بشر پایان ندارد
هر که مهر ما ندارد، در حقیقت جان ندارد
و آن که شد بیگانه با آل علی ایمان ندارد
درد بغض ما به جز خشم خدا درمان ندارد
ای خوشا آنکس که گوید مدح، چون میثم برایم
من ابوالمهـدی امـام عسکری ابـن الرضایم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
از ازل آب و گلم گفت : که من کوثری ام
فاطمی دین و حسینی ، حسنی ، حیدری ام
همه ی دلخوشی ام ای گل زهرا این است
که خوش اقبال از این مرحمت داوری ام
سر در قصر بهشتی دلم بنوشتند
که مسلمان مرام حسن عسگری ام
چه کسی مثل من دل شده دلبر دارد ؟
چه کسی مثل تو ای دوست کند دلبری ام ؟
من که مجنونم و آشفته – تورا می خوانم
سربازار غمت-یوسف من – مشتری ام
به همه نسل بنی فاطمه سوگند که من
تا صف حشر بگویم که علی اکبری ام
آری آری بخدا کف زدن اینجاست حلال
که حسن داده مرا وعده دیدار و وصال
آسمان مهر و تولای تو دارد آقا
عرش درسینه تمنای تو دارد آقا
حور و قلمان بهشت اند گدای نفست
باغ رضوان سر سودای تو دارد آقا
از شعاع افق چشم تو بالاتر چیست؟
ماه سودای قدم های تو دارد آقا
هل اتا آید وآقایی تو می خواند
جبرئیل آیت غرای تو دارد آقا
عرصه محشر وآغاز شفاعت از توست
عالمی حسرت فردای تو دارد آقا
گوشه صحن وسرایت ، حرم آل عباست
خاک سرداب گل پای تو دارد آقا
زیر پایت نظر افکن که تماشا دارد
دل آواره به خاک قدمت جا دارد
وای اگر جلوه کنی ! – جلوه نکرده این است
هرچه خون است به پای علمت می ریزد
بی تو خورشید خریدار ندارد یعنی ،
هرچه نور است ز عرش حرمت می ریزد
عمر نوح ای همه روح – تو را لازم نیست
کشتی نوح از این عمر کمت می ریزد
از دل خسته خداوند نگیرد غم تو
که سرور از دل دریای غمت می ریزد
دست خالی نرود هیچکس از درگه تو
از تهیدستی سائل درمت می ریزد
تو ابالمهدی زهرایی و دوم حسنی
مجتبای دگر فاطمه، آقای منی
تاکه من چون حسن عسگری آقا دارم
ز عیار گل دلبر دل زیبا دارم
زندگی زیر لوایش چه صفایی دارد !
روزگار خوشی از این قد و بالا دارم
با محبت تر از این جمله ندارم در دل
که به بالای سرم مثل تو بابا دارم
به وجود تو امام حسن عسگری است
که به کنعان دلم یوسف زهرا (دارم
ای بنازم به مقامت که امانت داری
من امان نامه ز امضای تولا دارم
حاجت روی جگر گوشه تو ما را کشت
ای بسا دست توسل به تو مولا دارم
مادرت منتظر آمدن مهدی توست
صبح میلاد تو هنگامه هم عهدی توست
سامرا خاک گل ماست خدا می داند
خاک من از گل مولاست خدا می داند
نظر از سامره بردار دلم را بنگر
حرم عسگری اینجاست خدا می داند
نه من از کوی تو دورم به همین منزل چند
بعد منزل نه به اینهاست خدا می داند
حج تویی کعبه تویی در دل من خانه توست
طوف کوی تو مهیاست خدا می داند
حرم و گنبد و گلدسته تو در عرش است
عرش زوار دل ماست خدا می داند
طلب و دعوت و همت همگی نزد شماست
ورنه دل قافله پیماست خدا می داند
بین مانیست کمی فاصله یابن الهادی (
جز من و گرد همین قافله یابن الهادی
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ساقی بیاورید که بزمی به پا کنیم
ساغر بیاورید که قدری صفا کنیم
مطرب بیاورید که تا خط خویش را
از خط پیروان طریقت جدا کنیم
عمری نماز پشت سر شیخ خوانده ایم
حالا شبی به پیر مغان اقتدا کنیم
خواندم دعا به مسجد و حاجت روا نشد
یکبار بین میکده امشب دعا کنیم
یک خمره نه,دو خمره نه ,تا یازده رسید
ما آمدیم تا که زدل عقده وا کنیم
حالا که نام پاک تو اکسیر واقعیست
با ذکر یا حسن مس دل را طلا کنیم
وقتی که مرده را نگهت زنده می کند
با ید تو را مسیح پیمبر صدا کنیم
حریم و زیر دین نگاه تو رفته ایم
آقا چگونه قرض شما را ادا کنیم؟
حالاکه بی ولای توطاعات باطل است
باید نماز و روزه ی خودراقضا کنیم
فرموده اید شیعه به دوزخ نمی رود
پس هرچه خواستیم گناه و خطا کنیم؟!
وقتی به خاطر تو ،به ما شان می دهند
دیگر چه احتیاج که در دین ریا کنیم
زهرا اگراجازه دهد در بهشت هم
خدمت به خاندان شریف شما کنیم
تمار شهرعشق علی باش ای رفیق
تا اینکه پای دار غمش گریه ها کنیم
گیرم که تو حبیب نبودی , زهیر باش
تا اینکه زیر تیغ جنون جان فدا کنیم
در باب نوکری به مقامی نمی رسیم
تنها اگربه سینه زدن اکتفا کنیم
ما را غلام قصر خودت کن که در بهشت
شب های جمعه روضه برایت به پا کنیم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ای تجلی کنندۀ دلها
وی تسلی دهندۀ دلها
ای تولای رحمت و کثرت
وی به دست تو عزت و ذلت
ای کلید بهشت در مشتت
عالمی ساکن دو انگشتت
ذات را آیت صفاتی تو
خلق را کشتی نجاتی تو
حجت ده امام یعنی تو
ذکر برد و سلام یعنی تو
ای سلام رسول منحصرت
همه اهل بین منتظرت
تویی آرام بخش هر عهدی
حسن بن علی ابالمهدی
ای تو حُسن های بی همتا
برگزیده ز خالق یکتا
تو تجلی نور زهرایی
بازتاب سرور زهرایی
هم سراپای مصطفی داری
هم تولای مرتضی داری
ما که احباب حیدری هستیم
دوستداران عسگری هستیم
آینه دار مجتبایی تو
حسن دوم خدایی تو
شمس تابان عالمینی تو
هشتمین سورۀ حسینی تو
همه عالم به زیر سایه تو
سوره تو، مهدی است آیه تو
تو علاج تمام غمهایی
پرتو صبح روشناهایی
تو نیایی ثمر نمی آید
ماه زاده پسر نمی آید
تو نیایی سحر نمی گردد
فجر صبح ظفر نمی گردد
بی تو اجرا نمی شود عهدی
تا نیایی نمی رسد مهدی
در تو پنهان ودیعة الزهرا
در تو پیدا حقیقة الزهرا
معدن شان و عزتی آقا
مهد قرآن و عترتی آقا
زهد مرهون بندگی شماست
ساده ساده زندگی شماست
از عنایات تو همین یک بس
با تو حاجت روا شود هر کس
سائل لطف بی کران داری
هر دلی را تو جمکران داری
این همه خوبی از تو اما من
بدم ای دومین امام حسن
من بدی می کنم به تو بارز
تو به رویم نیاوری هرگز
تو کرم می کنی و می بخشی
نظرم می کنی و می بخشی
از تو من کاظمین می خواهم
طوف کوی حسین می خواهم
کی شود خود صدا کنی ما را
زائر سامرا کنی ما را
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
آنقدر آمدند و گرفتارتان شدند خاک درت شدند وهوادارتان شدند زیباترین اهالی دنیای عشق هم یوسف شدند وگرمی بازارتان شدند لطف شماست اینکه تمامی انبیا بالاتفاق ساِِئل دربارتان شدند انها که پای منت چشم کریمتان بی سر شدند تازه بدهکارتان شدند این بالهایی که زیر بت عشق سوختند خاک تبرک در و دیوارتان شدند نفرین به آنکه مهر تو را سرسری گرفت یا آنکه حاجت از حرم دیگری گرفت ای جلوه خدایی بی انتها حسن خورشید روشن سحر سامرا حسن بی تو عبودیت به خدا بت پرستی است نور خدا مکمل توحید ما حسن امشب عروج زخمی بال مرا ببر تا سامرا مدینه نجف کربلا حسن در بین خانواده زهرای مرضیه باید شوند تمام علی زاده ها حسن زنجیره محبت زهراست دین من با یک حسین و چار علی و دوتا حسن سوگند میخوریم خدا لشگری نداشت روی زمین اگر حسن عسگری نداشت آنکه مرا فقیر حرم میکند تویی یک التماس پشت درم میکند تویی آنکه در این زمانه بی اعتبارها با یک سلام معتبرم میکند تویی آنکه برای پر زدن سامرایی ام هرشب دعای پرم میکند تویی آنکه مرا برای خانه خودش با یک نگاه دربه درم میکند تویی شکرخدا گدای امام حسن شدم خاکی ترین کبوتر باغ حسن شدم امشب دعا کنید ظهوری کند مرا یا اینکه میهمان حضوری کند مرا امشب دعا کنید بیاید نگار ما آیات روشنایی شبهای تار ما امشب دعا کنید بیاید در این خزان فصل گلاب فاطمه فصل بهار ما امشب دعا کنید بیاید گل خدا تا اینکه این بهار بیاید به کار ما امشب دعا کنید بیاید ز راه دور مرکب سوار آن علی تک سوار ما آنکه اگر نبود دلم فاطمی نبود حتی نبود سجده سجاده یار ما زهرا هنوز دست به پهلو کند دعا زهرا کند دعا که بیایی کنار ما
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
پرِ شکسته به بالا نمیرسد هرگز
تلاش میکند امّا نمیرسد هرگز
کبوتری که هوایی نشد در این وادی
به آسمان تمنا نمیرسد هرگز
اگر اجازه نیاید که تا ابد مجنون
به سوی خانه لیلا نمیرسد هرگز
چنان مقام به عشاق میدهد الله
به فکر مردم دنیا نمیرسد هرگز
مقام سلطنت و پادشاهی عالم
به پای رعیتی ما نمیرسد هرگز
و بی ولای تو و خانواده ات آقا
کسی به عالم معنا نمیرسد هرگز
بدون گوشه چشم تو شبعه در محشر
به خاکبوسی زهرا نمیرسد هرگز
مسیح آل محمد ، مسیح زهرایی
به گَرد پای تو عیسی نمیرسد هرگز
پرم به شوق هوای تو وا شده آقا
کبوتر تو به سویت رها شده آقا
زمان مستی ما انتها ندارد که
مریض عشق تو بودن دوا ندارد که
بهشت من تویی آقا بهشت را چه کنم ؟
بهشت بی گل رویت صفا ندارد که
نمیدهم به بهشت خدا حریم تُرا
بهشت قد حریم تو جا ندارد که
فدای بنده نوازی و مهربانی تو
سرای لطف تو شاه و گدا ندارد که
کجاست حاتم طاعی ببیند اینجا را
کسی شبیه تو دست عطا ندارد که
سرای توست پذیرای آرزومندان
کسی به قدر تو حاجت روا ندارد که
میان این همه القاب نیک هیچ اسمی
صفای کُنیه ی ابن الرضا ندارد که
تویی که آینه ی حی ذوالمنن خواندند
عزیز قلب رضایی تُرا حسن خواندند
امام عسکری ، آقا ، امیر ، مولانا
دو دست خالی مارا بگیر مولانا
گدای نیمه شب بین این گُذر هستم
بیا و توشه بده بر فقیر مولانا
نگاه روشن خود را ز ما دریغ مکن
منم به دام نگاهت اسیر مولانا
به نفس سرکش و طغیانگرم نگاهی کن
دعا نما که شوم سر به زیر مولانا
بگو به ما : وسط برکه السباع چه شد
که بوسه زد به قدوم تو شیر مولانا
بصیرتی بده آقا که راه کج نرویم
تویی تو آینه یا بصیر مولانا
به کوری همه دشمنان ، خدای کریم
نوشته نام تو را از غدیر مولانا
تویی که چشمه ناب معارفی آقا
کمال سیر و سلوک هر عارفی آقا
هر آنچه ناز فروشی تو مشتری هستم
میان صحن تو دنبال نوکری هستم
دعای بال قنوتم که مستجاب شدم
که تحت رایت عشقم ، پیمبری هستم
هزار مرتبه مدیون ربنای توام
اگر که شیعه ی مجنون حیدری هستم
چه منتی به سر من نهاده دست شما
که تابع سخن ناب رهبری هستم
به انقلاب خمینی همیشه محتاجم
به یاد خون شهیدان کوثری هستم
شباهتی است میان دلِ من و دلِ تو
شباهتی که مثل تو مادری هستم
به روز حشر کِشم نعره های مستانه
که من غلام غلامان عسکری هستم
مجیر آل رسولی مدد اباالمهدی
فروغ چشم بتولی مدد اباالمهدی
بیا دوباره کَرَم کن به این گدای خودت
پَرَم بده گُل زهرا تو در هوای خودت
خدا کند که شبی هم مِس وجود مرا
طلا کنی تو به اعجاز کیمیای خودت
نشسته ام بنویسی مرا مسلمانت
که آشنا کنی ام باز با خدای خودت
خدا کند بگذاری تو دستهای مرا
به دستهای گُلِ غایب از سرای خودت
چه میشود که زمان ظهور فرزندت
فدایی ام بکنی پای بچه های خودت
تمام حاجتم این است یوسف هادی
مرا خودت برسانی به سامرای خودت
گدای سامره هستم دو دست من خالی است
گدایی سر کوی شما عجب حالی است
عطش میان حرم رود نیل می گردد
سِشک دیده ی ما سلسبیل می گردد
کسی که زائر قبر غریبتان باشد
میان آتش غمها خلیل می گردد
ندارد هیچ تعجب که در کنار شما
کبوتر حرمت جبرئیل می گردد
به حج نرفته ای اما طواف درگاهت
هزار حج خدا بی بدیل می گردد
به حلقه های ضریحی که نیست در حرمت
دل شکسته زائر دخیل می گردد
دوباره پای برهنه به جاده می آییم
به سوی صحن و سرایت پیاده می آییم
چقدر پای برهنه ، چقدر دیده ی تر
دویده بین بیابان ، دویده بین گُذر
چقدر پای برهنه ز خانواده ی تو
چقدر پای ورم کرده با دلی مضطر
چقدر پای برهنه علی زمین افتاد
چقدر خورده زمین همره علی ، مادر
چقدر پای برهنه علی خجالت داشت
نه از مدینه ، خجالت کشید از همسر
غم مدینه فزون شد ، به کربلا آمد
چقدر پای برهنه دوید یک دختر
رسید و دید برادر تنش برهنه شده
رسید و دید دگر پشت و رو شده پیکر
میان طور چرا چکمه پوش آمده است
چرا هنوز لگد می خورد تنِ بی سر
پدر که رفت به جای تمام خواهرها
به روی خار مغیلان دوید یک دختر
اگر چه پای برهنه هزار غم دارد
ولی امان ز موی دختران بی معجر
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
بر شیعه امام دیگری آمده است
در مطلع هشتم ربیع الثانی
میلاد امام عسگری آمده است
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ما دیده به راه دلبری مه روئیم
با بادۀ ناب دیده را می شوئیم
در این شب پر شکوه با هر صلوات
تبریک به صاحب الزمان می گوئیم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ای حضرت معشوق ای لیلاترینم
من از همه پروانه ها شیدا ترینم
سنگ ملامت خوردۀ عشق تو هستم
یعنی میان عاشقان رسوا ترینم
تو آیه های مصحف پیغمبرانی
بهر تلاوت کردنت شیواترینم
ای کیسه بر دوش سحرهای محله
مرد کریم سامرا؛ آقاترینم
ما ریزه خوار دولت عشق تو هستیم
ای حضرت معشوق ای لیلاترینم
اندازه ی ما چشم تو دیوانه دارد
مجنون میان خانه ی ما خانه دارد
تو آشنای کوچه های آسمانی
بالاتر از فهم اهالیِ جهانی
فهمیدن شأن و مقام تو محال است
تو سرّ الاسرار نهان، اندر نهانی
رد قدم های همیشه جاری ات را
تا مرزهای بی نهایت می رسانی
وقتی که می آیی کنار جانمازت
دنبال خود خیلی ملک را می کشانی
تو ابتدا و انتها اصلاً نداری
مثل خدائی و همیشه جاودانی
ای روشنی مطلق شب های تارم
پروردگار بی مثال هر چه دارم
من از مساکین قدیم سامرایم
از آن سوی دنیا چه آوردی برایم
این روزها که مرقدت گنبد ندارد
من یا کریم خاکی صحن شمایم
آقایی تو فرصت مسکینی ام داد
پس خوش به حال دست هایم که گدایم
دلداده ام بر آن نگاهت تا ببینم
این چشم هایت می کشاند تا کجایم
خیراتیِ دور سر سجاده ی توست
خاکستر بال و پر پروانه هایم
صبح ازل ما را گدایت آفریدند
مثل دخیل سامرایت آفریدند
ای بی نظیری که پر از آیات رازی
مثل خداوندی و از ما بی نیازی
هر صبح از بام بلند آسمان ها
با چشم های روشنت خورشید سازی
صد دل اسیر گردش نیمه نگاهت
باید به این چشمان شهلایت بنازی
جبریل را دیدیم با خیل ملائک
در آن بهشت صحن تان می کرد بازی
تو از همین قطعه زمین سامرا هم
فرمانروای سرزمین های حجازی
مرد بهشتیِ زمین ای بی مثالم
ای آب جاری کویر خشکسالم
نذر تو کردم این پر خاکستری را
این دست های خالی پشت دری را
دیشب دعا کردیم تا این که خداوند
هرگز نگیرد از تو ذره پروری را
شرح کمالات تو را یک روز خواندیم
دیدیم در تو سیره ی پیغمبری را
صد بار دنیا امتحان کرد و ندادیم
یک ذره از مهر امام عسگری را
ما خاکسار صبح و شام اهل بیتیم
فردای محشر هم غلام اهل بیتیم
امشب اگر دست شما بالا بیاید
امید آن داریم که آقا بیاید
دستی ببر بالا که در این فصل سرما
در خانه های ما کمی گرما بیاید
دستی ببر بالا که در این خشکسالی
آقای ما با هیبت سقا بیاید
دستی ببر بالا که در یک جمعۀ سبز
آن انتقام ظهر عاشورا بیاید
این روزها با ذوالفقار مرد کوفه
بهر تقاص چادر زهرا بیاید
امشب دلم سمت افقـ های ظهور است
چشم انتظار ظهـر فردای ظهور است
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
آن دلبری که بندگی ات را روا نوشت
ما را غلام حلقه به گوش شما نوشت
روز ازل مربی اشراق عاشقی
نام ترا به صفحه ی دلهای ما نوشت
آن خالقی که مهر تورا مُهر سینه ساخت
با لوح دل حدیث تو را آشنا نوشت
با جوهر طلا به شبستان آسمان
وصف تو را به خط جلی کبریا نوشت
با جان و دل ولایت تو خو گرفته است
خلّاق عشق بندگی ات را سزا نوشت
صدها طواف، بی تو نیارزد به ارزنی
چون کعبه را به کوی شما مبتلا نوشت
بعد از خدا کریم ترینی امام من
از بس خدا به دست کریمت ثنا نوشت
آن خالقی که عادت احسان دهد ترا
دل را گدای سامره ی هل اتا نوشت
ما را غلام همت تو آفریده اند
ریزه خوران دولت تو آفریده اند
ای از کرشمه های تو روی بهار سبز
وز غمزه ی نگاه تو لیل و نهار سبز
تا زیر سایه ی تو کند عشق زندگی
باشد برای شیعه همه روزگار سبز
بی حسن تو بهشت صفایی نمی گرفت
جنات تجری است به آن نو بهار سبز
ای پرچمت به بام نظام جهان سه رنگ
لعل تو سرخ و چهره سپید، اقتدار سبز
این دل ز شرب آب ولای تو زنده است
باشد همیشه دور و بر چشمه سار سبز
از رعد و برق غمزه ی مژگان عاشقت
ابر بهار و عاطفه ی بی قرار سبز
گل می دمد ز مقدم خورشیدی شما
پشت لب فلک ز تو ای گل عذار سبز
بازار سرد منتظران از تو گرم شد
دارد هلال شیعه عجب انتظار سبز
شیعه دگر بهانه به دشمن نمی دهد
با دیدن بقیع دگر تن نمیدهد
تو محور حدیث شریف زعامتی
چشم و چراغ دین و اساس امامتی
احکام اهل بیت به تو می شود درست
در خاندان وحی چه والا اقامتی
روشن ترین چراغ هدایت به دست تست
تو قله ی امامت و دین را علامتی
ای زاده ی خلیل خلیلان بت شکن
در آتش فراق چه برد و سلامتی
هر چند در حصاری و تبعید جای تست
تو مظهر مقاومت و استقامتی
ای در برابر همه ی کفر یک تنه
الحق که مثل فاطمه کوه شهامتی
محراب از نماز تو بالا بلند شد
ای مقتدای سرو چه خوش قد و قامتی
شد خوشه ی طلایی گندم ز گونه ات
ای سفره دار عشق عجب با کرامتی
ای نور تو هماره نگهدار شیعیان
دلسوزی ات امان من النار شیعیان
دست قلم به پای ثنایت نمی رسد
مهر فلک به گرد عبایت نمی رسد
مهر و مه از افاضه ی ذرات نور تست
دست ستاره بر کف پایت نمی رسد
باید سپرد دسن عنان را به دست تو
بی تو کسی به مرز هدایت نمی رسد
آن مدعی که از تو اطاعت نمی کند
دستش تهی است چون به عطایت نمی رسد
حتی اگر امارت عالم شود نصیب
بی حکم تو کسی به کفایت نمی رسد
آب حیات چشمه ی مهر و محبتت
به تشنگان بدون عنایت نمی رسد
تردید در امامت تو هرکه می کند
دستش به ریسمان ولایت نمی رسد
هر کس که بر ولی شما اعتنا نکرد
عهدش به روز عهد و وفایت نمی رسد
مهدی اگر دعا نکند وای بر دلم
دل را اگر صدا نکند وای بر دلم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
از پنجشنبه های دل من عبور کن
یک روز جمعه چشم مرا غرق نور کن
آقای پنجشنبه؛ مرا هم نگاه کن
چشمان خیس و غم زده ام را مرور کن
چیزی دگر نمانده به هنگامهٔ ظهور
ما را در این دقایق آخر صبور کن
با آخرین ستاره شب های انتظار
با یازده ستاره تو در ما ظهور کن
با اشک صیقلی بده ما را و بعد از آن
سنگ سیاه سینهٔ ما را بلور کن
ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
آدم کشیده بود خودش را به التجا
غم هم نشسته بود لب جادهٔ فنا
کشتیِّ نوح هم به تکسّر رسیده بود
و می طنید یک سره دور و بر بلا
موسا که رفته بود به دریا عصا به دست!
عیسا مریض بود و به ذکر هوالشفا
آتش به قهقهه همه جا گـُـر گرفته بود
آن سو خلیل بود و دو چشمِ پر از دعا
آن غصه ها و این همه غم ها یکی یکی
گشتند کو به کو همه جا را جدا جدا
تا این که چشم شان همه افتاد سمت تو
یا نه! نگاه لطف تو افتاد ابتدا
آن سو نگاه زرد و غم انگیز غصه بود
این سو نگاه سبز و سرور آور شما
از آن به بعد سائل چشمان تو شدیم
و خوانده ایم نام تو را "سُـرّ مَـن رای"
از آن به بعد غم که به ما روی می کند
مائیم و یک نگاه تو آقایِ سامرا
ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
تا کوچه های سامره مردی نجیب داشت
آری هوای شهر فقط بوی سیب داشت
شب ها که در ترنّم سجاده می نشست
شب های عرش حال و هوایی عجیب داشت
هر گاه با دعای فرج اوج می گرفت
زیر لبش ترنم اَمَّن یُجیب داشت
درد آمد و دوا شد و با یک اشاره گفت:
هر گوشه از کلام لبش یک طبیب داشت
آن قدر کشته شد دل و آن قدر زنده شد
با تیغ ابرویی که فراز و نشیب داشت
ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
هر جا که باده هست صفای خُمش تویی
هر جا که آیه ای است ضمیر کُمش تویی
آدم طمع به کسب مقام شما نمود
در صورتی که آب و گلِ گندمش تویی
شهر مدینه شادتر از این نمی شود
چون که به لطف حق حَسن دومش تویی
فهمیدم از ترنم سرداب سامرا
هر جا که جمکران شده شهر قُمش تویی
خورشید مردمیِ زمین؛ آسمان ترین
ای خوش به حال هر که تب مردمش تویی
ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
دوباره پای غزل سویتان دوان شده است
حروف واژه عشقم ترانه خوان شده است
ردیف و قافیه هایم فقط به ذوق شماست
که اینچنین همه همرنگ آسمان شده است
زبان رو به سوی قبله مانده طبعم
به جان رسیده و انگار پرتوان شده است
فضای آبی شعرم نثار مقدمتان
بهار هم به قدوم شما جوان شده است
نَمی ز بارش حُسن شما و آل شما
کتاب شعر و غزلهای شاعران شده است
فضای شعر، پر از لطف بی کرانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
چه منتی به سر خلقت خدا داری
اگر به چشم زمین پای خویش بگذاری
سحاب رحمتی و پای آسمان خدا
کنار می کشد آن ساعتی که می باری
فرشتگان همه مبهوت جلوۀ رویت
چه دلربایی... عجب دلبری... چه دلداری...
تو آخرین گل یاسی که نقش هایت را
به کوچه باغ قدیمی شهر می کاری
پس از تو صبح مدینه دگر نخواهد دید
طلوع نسل خدا را زمان بیداری
لبان حضرت هادی پر از ترانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
اگرچه عمر تو ایام کمتری دارد
ولی به عمر دوصد نوح برتری دارد
بهشت کوی تو! نه... نه... غباری از کویت
کجا به وعده جنت برابری دارد؟!
کدام دلبری؟! آنهم به نقد جان دادن
شبیه و مثل تو آنقدر مشتری دارد
دل مریض من آقا اگرچه ناخوش بود
ولی به لطف تو اوضاع بهتری دارد
گدای ریزه خور سفره تو سلطان است
چراکه بر سر خود تاج سروری دارد
نگاه ماست که دنبال آب و دانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
خوشا به حال کسی که هواییت باشد
گدای روز وشب سامراییت باشد
شنید هرکه حدیث تو از پس پرده
همیشه مست کلام خداییت باشد
عبادت تو میان درندگان یعنی
جهان به سلطه فرمانرواییت باشد
کسی که در وطنش خانۀ رضا دارد
هلاک کنیه ابن الرضاییت باشد
خوشا به آنکه به یاد ضریح شش گوشت
مسافر حرم کربلاییت باشد
بیا مرا بطلب، دل پر از بهانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
شما که جود و کرم عادت و مرام شماست
گدا همیشه پر از شرم احترام شماست
شما که صاحب شیرین ترین اسمائید
همیشه روی لب ما طنین نام شماست
شما که هیچ زمان حج نرفته اید اما
هم آب زمزم و هم کعبه تشنه کام شماست
شماکه حجت حقید در برابر ما
به گفته خودتان فاطمه امام شماست
تورا به فاطمه آقا خودت دعایی کن
که استجابت، اجزایی از کلام شماست
دعا برای فرج نزد آستانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
کیستم من؟ گوهر ده بحر نور کبریایم
آفتاب سامره، روشنگر ملک خدایم
آسمان معرفت را در زمین شمسالضحایم
کعبهام، رکنم، مقامم، مروهام، سعیم، صفایم
منظـر حسـن خـدا مصباح انوارالهدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
من همان دریای نور استم که نور از آن دمیده
دین و دانش را خدا در موج موجم پروریده
در درونم گوهر نابی چو مهدی آفریده
انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده
بشنوید ای آسمانیهـا زمینیها صدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم
نیست آگه از جلالم، غیر ذات ذوالجلالم
تشنگان چشمۀ توحید را آب زلالم
بندهام اما چو حی بیمثالم، بیمثالم
فیضبخش عالمی از شهر «سرّ من رآ»یم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
من علی بن جواد بن رضا را نور عینم
پیشتر از عالم خلقت هدایت بوده دینم
گر چه در سنّ شبابم پیر خلق عالمینم
هم محمّد، هم علی، هم مجتبایم، هم حسینم
هم بوَد زهد و کمال و عصمت خیرالنسایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
پیشتر از خلقتم بر چشم عالم نور دادم
بر همه شور آفرینان تا قیامت شور دادم
پاسخ موسی بن عمران را به کوه طوردادم
حاجت ارباب حاجت را ز راه دور دادم
همچو اجدادم ز خلق عالمی مشکلگشایم
من ابوالمهـدی امام عسکری ابنالرضایم
من به شهر سامره خود کعبۀ اهل یقینم
پر زند همچون کبوتر در حرم روحالامینم
حاجت کونین میبارد چو باران زآستینم
حضرت مهدی پذیرایی کند از زائرینم
مهر و مه گیرند نور از گنبد و گلدستههایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
حضرت هادی از اوّل دید چون حُسن تمامم
خنده زد بر روی زیبا و «حسن» بگذاشت نامم
همچو قرآن بود روی سینۀ بابا مقامم
خود امام ابن امام ابن امام ابن امامم
دختـر پـاکِ یشـوعا، همسـر پاکیـزه رایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
جلوۀ معلوم و نامعلوم را دیدند در من
سرِّ هر مفهوم و نامفهوم را دیدند در من
انتقام خون هر مظلوم را دیدند در من
فاش گویم چارده معصوم را دیدند در من
چارده معصوم نورم، بلکه خود وجه خدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
گرچه ویران کرد دست شوم دشمن تربتم را
لطف حق افزود بین خلق عالم عزّتم را
تا قیامت او نگهدار است عصر دولتم را
بار دیگر دید دشمن قدر و جاه و رفعتم را
خشت خشت قبر ویرانگشتهام گوید ثنایم
من ابوالمهـدی امام عسکری ابنالرضایم
مهر ما در قلب ابناء بشر پایان ندارد
هر که مهر ما ندارد، در حقیقت جان ندارد
و آن که شد بیگانه با آل علی ایمان ندارد
درد بغض ما به جز خشم خدا درمان ندارد
ای خوشا آنکس که گوید مدح، چون میثم برایم
من ابوالمهـدی امـام عسکری ابـن الرضایم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
از ازل آب و گلم گفت : که من کوثری ام
فاطمی دین و حسینی ، حسنی ، حیدری ام
همه ی دلخوشی ام ای گل زهرا این است
که خوش اقبال از این مرحمت داوری ام
سر در قصر بهشتی دلم بنوشتند
که مسلمان مرام حسن عسگری ام
چه کسی مثل من دل شده دلبر دارد ؟
چه کسی مثل تو ای دوست کند دلبری ام ؟
من که مجنونم و آشفته – تورا می خوانم
سربازار غمت-یوسف من – مشتری ام
به همه نسل بنی فاطمه سوگند که من
تا صف حشر بگویم که علی اکبری ام
آری آری بخدا کف زدن اینجاست حلال
که حسن داده مرا وعده دیدار و وصال
آسمان مهر و تولای تو دارد آقا
عرش درسینه تمنای تو دارد آقا
حور و قلمان بهشت اند گدای نفست
باغ رضوان سر سودای تو دارد آقا
از شعاع افق چشم تو بالاتر چیست؟
ماه سودای قدم های تو دارد آقا
هل اتا آید وآقایی تو می خواند
جبرئیل آیت غرای تو دارد آقا
عرصه محشر وآغاز شفاعت از توست
عالمی حسرت فردای تو دارد آقا
گوشه صحن وسرایت ، حرم آل عباست
خاک سرداب گل پای تو دارد آقا
زیر پایت نظر افکن که تماشا دارد
دل آواره به خاک قدمت جا دارد
وای اگر جلوه کنی ! – جلوه نکرده این است
هرچه خون است به پای علمت می ریزد
بی تو خورشید خریدار ندارد یعنی ،
هرچه نور است ز عرش حرمت می ریزد
عمر نوح ای همه روح – تو را لازم نیست
کشتی نوح از این عمر کمت می ریزد
از دل خسته خداوند نگیرد غم تو
که سرور از دل دریای غمت می ریزد
دست خالی نرود هیچکس از درگه تو
از تهیدستی سائل درمت می ریزد
تو ابالمهدی زهرایی و دوم حسنی
مجتبای دگر فاطمه، آقای منی
تاکه من چون حسن عسگری آقا دارم
ز عیار گل دلبر دل زیبا دارم
زندگی زیر لوایش چه صفایی دارد !
روزگار خوشی از این قد و بالا دارم
با محبت تر از این جمله ندارم در دل
که به بالای سرم مثل تو بابا دارم
به وجود تو امام حسن عسگری است
که به کنعان دلم یوسف زهرا (دارم
ای بنازم به مقامت که امانت داری
من امان نامه ز امضای تولا دارم
حاجت روی جگر گوشه تو ما را کشت
ای بسا دست توسل به تو مولا دارم
مادرت منتظر آمدن مهدی توست
صبح میلاد تو هنگامه هم عهدی توست
سامرا خاک گل ماست خدا می داند
خاک من از گل مولاست خدا می داند
نظر از سامره بردار دلم را بنگر
حرم عسگری اینجاست خدا می داند
نه من از کوی تو دورم به همین منزل چند
بعد منزل نه به اینهاست خدا می داند
حج تویی کعبه تویی در دل من خانه توست
طوف کوی تو مهیاست خدا می داند
حرم و گنبد و گلدسته تو در عرش است
عرش زوار دل ماست خدا می داند
طلب و دعوت و همت همگی نزد شماست
ورنه دل قافله پیماست خدا می داند
بین مانیست کمی فاصله یابن الهادی (
جز من و گرد همین قافله یابن الهادی
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ساقی بیاورید که بزمی به پا کنیم
ساغر بیاورید که قدری صفا کنیم
مطرب بیاورید که تا خط خویش را
از خط پیروان طریقت جدا کنیم
عمری نماز پشت سر شیخ خوانده ایم
حالا شبی به پیر مغان اقتدا کنیم
خواندم دعا به مسجد و حاجت روا نشد
یکبار بین میکده امشب دعا کنیم
یک خمره نه,دو خمره نه ,تا یازده رسید
ما آمدیم تا که زدل عقده وا کنیم
حالا که نام پاک تو اکسیر واقعیست
با ذکر یا حسن مس دل را طلا کنیم
وقتی که مرده را نگهت زنده می کند
با ید تو را مسیح پیمبر صدا کنیم
حریم و زیر دین نگاه تو رفته ایم
آقا چگونه قرض شما را ادا کنیم؟
حالاکه بی ولای توطاعات باطل است
باید نماز و روزه ی خودراقضا کنیم
فرموده اید شیعه به دوزخ نمی رود
پس هرچه خواستیم گناه و خطا کنیم؟!
وقتی به خاطر تو ،به ما شان می دهند
دیگر چه احتیاج که در دین ریا کنیم
زهرا اگراجازه دهد در بهشت هم
خدمت به خاندان شریف شما کنیم
تمار شهرعشق علی باش ای رفیق
تا اینکه پای دار غمش گریه ها کنیم
گیرم که تو حبیب نبودی , زهیر باش
تا اینکه زیر تیغ جنون جان فدا کنیم
در باب نوکری به مقامی نمی رسیم
تنها اگربه سینه زدن اکتفا کنیم
ما را غلام قصر خودت کن که در بهشت
شب های جمعه روضه برایت به پا کنیم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ای تجلی کنندۀ دلها
وی تسلی دهندۀ دلها
ای تولای رحمت و کثرت
وی به دست تو عزت و ذلت
ای کلید بهشت در مشتت
عالمی ساکن دو انگشتت
ذات را آیت صفاتی تو
خلق را کشتی نجاتی تو
حجت ده امام یعنی تو
ذکر برد و سلام یعنی تو
ای سلام رسول منحصرت
همه اهل بین منتظرت
تویی آرام بخش هر عهدی
حسن بن علی ابالمهدی
ای تو حُسن های بی همتا
برگزیده ز خالق یکتا
تو تجلی نور زهرایی
بازتاب سرور زهرایی
هم سراپای مصطفی داری
هم تولای مرتضی داری
ما که احباب حیدری هستیم
دوستداران عسگری هستیم
آینه دار مجتبایی تو
حسن دوم خدایی تو
شمس تابان عالمینی تو
هشتمین سورۀ حسینی تو
همه عالم به زیر سایه تو
سوره تو، مهدی است آیه تو
تو علاج تمام غمهایی
پرتو صبح روشناهایی
تو نیایی ثمر نمی آید
ماه زاده پسر نمی آید
تو نیایی سحر نمی گردد
فجر صبح ظفر نمی گردد
بی تو اجرا نمی شود عهدی
تا نیایی نمی رسد مهدی
در تو پنهان ودیعة الزهرا
در تو پیدا حقیقة الزهرا
معدن شان و عزتی آقا
مهد قرآن و عترتی آقا
زهد مرهون بندگی شماست
ساده ساده زندگی شماست
از عنایات تو همین یک بس
با تو حاجت روا شود هر کس
سائل لطف بی کران داری
هر دلی را تو جمکران داری
این همه خوبی از تو اما من
بدم ای دومین امام حسن
من بدی می کنم به تو بارز
تو به رویم نیاوری هرگز
تو کرم می کنی و می بخشی
نظرم می کنی و می بخشی
از تو من کاظمین می خواهم
طوف کوی حسین می خواهم
کی شود خود صدا کنی ما را
زائر سامرا کنی ما را
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
آنقدر آمدند و گرفتارتان شدند خاک درت شدند وهوادارتان شدند زیباترین اهالی دنیای عشق هم یوسف شدند وگرمی بازارتان شدند لطف شماست اینکه تمامی انبیا بالاتفاق ساِِئل دربارتان شدند انها که پای منت چشم کریمتان بی سر شدند تازه بدهکارتان شدند این بالهایی که زیر بت عشق سوختند خاک تبرک در و دیوارتان شدند نفرین به آنکه مهر تو را سرسری گرفت یا آنکه حاجت از حرم دیگری گرفت ای جلوه خدایی بی انتها حسن خورشید روشن سحر سامرا حسن بی تو عبودیت به خدا بت پرستی است نور خدا مکمل توحید ما حسن امشب عروج زخمی بال مرا ببر تا سامرا مدینه نجف کربلا حسن در بین خانواده زهرای مرضیه باید شوند تمام علی زاده ها حسن زنجیره محبت زهراست دین من با یک حسین و چار علی و دوتا حسن سوگند میخوریم خدا لشگری نداشت روی زمین اگر حسن عسگری نداشت آنکه مرا فقیر حرم میکند تویی یک التماس پشت درم میکند تویی آنکه در این زمانه بی اعتبارها با یک سلام معتبرم میکند تویی آنکه برای پر زدن سامرایی ام هرشب دعای پرم میکند تویی آنکه مرا برای خانه خودش با یک نگاه دربه درم میکند تویی شکرخدا گدای امام حسن شدم خاکی ترین کبوتر باغ حسن شدم امشب دعا کنید ظهوری کند مرا یا اینکه میهمان حضوری کند مرا امشب دعا کنید بیاید نگار ما آیات روشنایی شبهای تار ما امشب دعا کنید بیاید در این خزان فصل گلاب فاطمه فصل بهار ما امشب دعا کنید بیاید گل خدا تا اینکه این بهار بیاید به کار ما امشب دعا کنید بیاید ز راه دور مرکب سوار آن علی تک سوار ما آنکه اگر نبود دلم فاطمی نبود حتی نبود سجده سجاده یار ما زهرا هنوز دست به پهلو کند دعا زهرا کند دعا که بیایی کنار ما
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
پرِ شکسته به بالا نمیرسد هرگز
تلاش میکند امّا نمیرسد هرگز
کبوتری که هوایی نشد در این وادی
به آسمان تمنا نمیرسد هرگز
اگر اجازه نیاید که تا ابد مجنون
به سوی خانه لیلا نمیرسد هرگز
چنان مقام به عشاق میدهد الله
به فکر مردم دنیا نمیرسد هرگز
مقام سلطنت و پادشاهی عالم
به پای رعیتی ما نمیرسد هرگز
و بی ولای تو و خانواده ات آقا
کسی به عالم معنا نمیرسد هرگز
بدون گوشه چشم تو شبعه در محشر
به خاکبوسی زهرا نمیرسد هرگز
مسیح آل محمد ، مسیح زهرایی
به گَرد پای تو عیسی نمیرسد هرگز
پرم به شوق هوای تو وا شده آقا
کبوتر تو به سویت رها شده آقا
زمان مستی ما انتها ندارد که
مریض عشق تو بودن دوا ندارد که
بهشت من تویی آقا بهشت را چه کنم ؟
بهشت بی گل رویت صفا ندارد که
نمیدهم به بهشت خدا حریم تُرا
بهشت قد حریم تو جا ندارد که
فدای بنده نوازی و مهربانی تو
سرای لطف تو شاه و گدا ندارد که
کجاست حاتم طاعی ببیند اینجا را
کسی شبیه تو دست عطا ندارد که
سرای توست پذیرای آرزومندان
کسی به قدر تو حاجت روا ندارد که
میان این همه القاب نیک هیچ اسمی
صفای کُنیه ی ابن الرضا ندارد که
تویی که آینه ی حی ذوالمنن خواندند
عزیز قلب رضایی تُرا حسن خواندند
امام عسکری ، آقا ، امیر ، مولانا
دو دست خالی مارا بگیر مولانا
گدای نیمه شب بین این گُذر هستم
بیا و توشه بده بر فقیر مولانا
نگاه روشن خود را ز ما دریغ مکن
منم به دام نگاهت اسیر مولانا
به نفس سرکش و طغیانگرم نگاهی کن
دعا نما که شوم سر به زیر مولانا
بگو به ما : وسط برکه السباع چه شد
که بوسه زد به قدوم تو شیر مولانا
بصیرتی بده آقا که راه کج نرویم
تویی تو آینه یا بصیر مولانا
به کوری همه دشمنان ، خدای کریم
نوشته نام تو را از غدیر مولانا
تویی که چشمه ناب معارفی آقا
کمال سیر و سلوک هر عارفی آقا
هر آنچه ناز فروشی تو مشتری هستم
میان صحن تو دنبال نوکری هستم
دعای بال قنوتم که مستجاب شدم
که تحت رایت عشقم ، پیمبری هستم
هزار مرتبه مدیون ربنای توام
اگر که شیعه ی مجنون حیدری هستم
چه منتی به سر من نهاده دست شما
که تابع سخن ناب رهبری هستم
به انقلاب خمینی همیشه محتاجم
به یاد خون شهیدان کوثری هستم
شباهتی است میان دلِ من و دلِ تو
شباهتی که مثل تو مادری هستم
به روز حشر کِشم نعره های مستانه
که من غلام غلامان عسکری هستم
مجیر آل رسولی مدد اباالمهدی
فروغ چشم بتولی مدد اباالمهدی
بیا دوباره کَرَم کن به این گدای خودت
پَرَم بده گُل زهرا تو در هوای خودت
خدا کند که شبی هم مِس وجود مرا
طلا کنی تو به اعجاز کیمیای خودت
نشسته ام بنویسی مرا مسلمانت
که آشنا کنی ام باز با خدای خودت
خدا کند بگذاری تو دستهای مرا
به دستهای گُلِ غایب از سرای خودت
چه میشود که زمان ظهور فرزندت
فدایی ام بکنی پای بچه های خودت
تمام حاجتم این است یوسف هادی
مرا خودت برسانی به سامرای خودت
گدای سامره هستم دو دست من خالی است
گدایی سر کوی شما عجب حالی است
عطش میان حرم رود نیل می گردد
سِشک دیده ی ما سلسبیل می گردد
کسی که زائر قبر غریبتان باشد
میان آتش غمها خلیل می گردد
ندارد هیچ تعجب که در کنار شما
کبوتر حرمت جبرئیل می گردد
به حج نرفته ای اما طواف درگاهت
هزار حج خدا بی بدیل می گردد
به حلقه های ضریحی که نیست در حرمت
دل شکسته زائر دخیل می گردد
دوباره پای برهنه به جاده می آییم
به سوی صحن و سرایت پیاده می آییم
چقدر پای برهنه ، چقدر دیده ی تر
دویده بین بیابان ، دویده بین گُذر
چقدر پای برهنه ز خانواده ی تو
چقدر پای ورم کرده با دلی مضطر
چقدر پای برهنه علی زمین افتاد
چقدر خورده زمین همره علی ، مادر
چقدر پای برهنه علی خجالت داشت
نه از مدینه ، خجالت کشید از همسر
غم مدینه فزون شد ، به کربلا آمد
چقدر پای برهنه دوید یک دختر
رسید و دید برادر تنش برهنه شده
رسید و دید دگر پشت و رو شده پیکر
میان طور چرا چکمه پوش آمده است
چرا هنوز لگد می خورد تنِ بی سر
پدر که رفت به جای تمام خواهرها
به روی خار مغیلان دوید یک دختر
اگر چه پای برهنه هزار غم دارد
ولی امان ز موی دختران بی معجر
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@