در عصر رضاخان و کشف حجاب، روزی رییس
شهربانی قم که مردی گستاخ و بدزبان بود،
به حرم حضرت معصومه(ع) وارد شد و در
همانجا به زنان با حجاب حمله کرد، تا چادر از سرشان بگیرد،
آه و ناله زنان بلند
شد، در همین وقت غیرت آیه الله مرعشی نجفی(ره) که در آنجا حضور داشت،
به جوش آمد،
و به آن قسمت رفته و برای جلوگیری از آن رییس، پس از بگو مگو، سیلی محکمی
به صورت
رییس شهربانی زد، او که از این سیلی، سخت یکه خورده بود، آیه الله مرعشی را تهدید
به قتل نموده ولی روز بعد همین رییس گستاخ وارد بازار قم گردید، از قضا قسمتی از
سقف ساختمان
بازار بر سر او خراب شده، و او در همان دم به هلاکت رسید و از دنیا
رفت.
و این حادثه هم از کرامت های حضرت
معصومه(ع) است که در حرمش، ستمگر گستاخ،
به زنان با حجاب حمله کرد، و یا عالم بزرگ
آیه الله العظمی مرعشی نجفی را تهدید به قتل نمود،
و هم از کرامت آیه الله مرعشی
به حساب می آید.
اما دلها بسوزد...
برای مادر مظلومه ای که دست آن بی حیا به
ساحتش بی حرمتی کرد و گل صورتش را ارغوانی کرد اما ...
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
بانویی مدت ها بر اثر بیماری طولانی و
شدید یکی از نزدیکانش (فرزند یا برادر و...) رنج می برد،
از معالجات و درمان ها
نتیجه نگرفته بود، دستش از هما جا بریده و به حرم حضرت معصومه(ع)
پناهنده شد، و به
آن بانوی ارجمند توسل جست، همچنان به توسل خود ادامه داد، تا این که شبی
در عالم
خواب دید حضرت معصومه(ع) به بالین او آمد و فرمود: "بیمارت را به حرم من
بیاور و در این
مکان خاص(که در عالم خواب نشان داد) بگذار، بناست عمویم حضرت
عباس(ع) به زیارت من بیاید،
شفای بیمار تو را از عمویم می طلبم."
این بانو می گوید: پس از بیدار شدن از خواب،
خوشنود شدم،
و به دستور حضرت معصومه(ع) عمل کردم، شخص بیمارم را به آن مکام خاص
از
حرم حضرت معصومه(ع) بردم، او به محض این که در آن مکان نشست، احساس سلامتی کرد،
و
با خوشحالی گفت:"خوب شدم وشفا گرفتم."
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
در این سفر دور گروهی از برادران و خدمتکاران به همراه حضرت
معصومه(ع) بوده اند)
وقتی که به ساوه رسیدند، حضرت معصومه(ع) بیمار شد، پرسید از
این مکان تا قم چقدر راه است؟
عرض کردند: ده فرسخ، به خدمتکار دستور داده که به
جانب قم رهسپار گردند،به این ترتیب به قم آمد
و به منزل موسی بن خزرج بن سعد
اشعری که از اصحاب امام رضا(ع) بود، وارد شد.
اما روایت صحیح تر این است که: چون خبر
ورود آن بانوی با عظمت حضرت فاطمه معصومه(ع)
به آل سعد رسید، همگی به اتفاق به
استقبال او رفتند تا او را به قم دعوت کنند،
در میان آنها موسی بن خزرج به کاروان
حضرت معصومه(ع) رسید، زمام شتر آن حضرت را گرفته
و به طرف قم آمد و در منزل خود با
کمال افتخار از آن بانو پذیریی کرد،
ولی پس از 16 یا 17 روز آن بانوی ارجمند،
رخت
از جهان بربست و پسران سعد را در سوگ خود نشانید.
اما دلها بسوزد:
راوى گوید: گماشتگان ابن زیاد، اسیران و اهل بیت عصمت علیه
السّلام و مبارک امام علیه السّلام
را به سمت شام شوم حرکت
دادند همین که به نزدیک دمشق رسیدند، ام کلثوم علیه السّلام
به شمر بن ذى الجوشن، فرمود: از تو درخواستی دارم.
شمر گفت : حاجت تو چیست ؟
ام کلثوم فرمود: چون ما را داخل شهر مى نمایید از
دروازه اى ببرید که تماشاچیان و تردد کنندگان
در آن
کم باشند؛ و به لشکریان خود بسپار که سرها را از میان محمل ها و کجاوه ها بیرون آوردند
و اندکى از ما دور
ببرند؛ تا خوارى و خفت ما مقدارى کم شود.
آن نانجیب از
راه بغى و عدوان و کفر و طغیان بر ضد خواهش آن مکرمه دوران، امر نمود که
سرها را
بر بالاى نیزه زدند و در وسط محمل ها نگاه داشتند و آل رسول را بر همین حال از راهى وارد
دمشق نمودند که
ازدحام خلق در آن بسیار بود.
سپس ایشان را بر در مسجد جامع نگاه داشتند، در آن
مکانى که اسیران کفار را نگاه مى داشتند
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای
رحلت شهادت گونه حضرت فاطمه معصومه (س)
به ادامه مطلب مراجعه نمایید