ما با ولایت تو به خورشید می رسیم بر او ج بی نهایت توحید می رسیم
ما با محبت تو که گنجی بود به دل آنجا که جبرئیل نمی دید می رسیم
ما با عنایت تو به احیای امرتان بر آن کمال ناب که گفتید می رسیم
ما افتخار با تو فقط کسب می کنیم آری به هر کجا که بخواهید می رسیم
ما بی رضایت تو خدایی نمی شویم
بی اذن تو که کرب و بلایی نمی شویم
تنها به تخت و تاج شما التماس ماست آقا به آستان تو حمد و سپاس ماست
وقتی دلم برای حرم تنگ می شود یک یا امام رضاست که رمز تماس ماست
جای محبتت صدف سینه ی من است این از درایت دل گوهر شناس ماست
گرم است پشت کشور ما به حریم تو محکم به رافت تو نظام و اساس ماست
ای آبروی کشور ایران ابالحسن
دستم بگیر حضرت سلطان ابالحسن
@@@
جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
بر شوکت جاودانی تو صلوات بر عصمت آسمانی تو صلوات
نومید نرفته هیچ کس از در تو بر رأفت و مهربانی تو صلوات
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
بر پادشهِ ملکِ خراسان صلوات
بر قـبـلگهِ مـردم ایــران صلوات
از گـنـبـدِ او نــــــورِ تجـلی تابید بر روشنی چشمِ غریبان صلوات
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
روز ولادت تو غزل آفریده شد مفعول و فاعلات و فعل آفریده شد
پلکی زدی و معجزه ای را رقم زدی از برق چشمهات زحل آفریده شد
ازشهد غنچه ی لب پر خنده ی شما در چشمه ی بهشت عسل
آفریده شد
عالم به رقص آمد و،از پایکوبی اش ازطوس تا حجاز گسل
آفریده شد
سینه به سینه؛ شکرخدا عاشق توایم این عشق پاک روز ازل
آفریده شد
ما از پدر ولای شما ارث می بریم
ایرانیان کشور موسی بن جعفریم
در جشن پایکوبی تنبورهای مست در بزم میگساری
انگورهای مست
نور خدایی تو چه اعجاز کرده است! هو می کشند دوروبرت
کورهای مست
شیرینی ولای شما چیز دیگری است! این را شنیدم از لب ِ
زنبورهای مست
دارد تمام شهر به دیوار می خورد!
درپیش
ِ چشم قاصر مأمورهای مست
ازاین به بعد حرف خدایی نمی زنند با دیدن جلال
تو،منصورهای مست
اذن دخول میکده ورد زبان ما
بوی شراب می دهد امشب دهان ما
وقتی همه به عشق تو پروانه می شوند پروانه ها کنایه و
افسانه می شوند
روح بهارهستی و؛این بوته های خار از عطر گامهای تو
ریحانه می شوند
با دیدن جمال زلیخا کش شما یوسف شناس ها همه
دیوانه می شوند
شانه به شانه،شاه و گدا در سرایتان مهمان سفره های
کریمانه می شوند
شبها به عشق باده ی نابت شیوخ شهر شاگردهای حوزه ی
میخانه می شوند
عمری کتاب تزکیه تدریس کرده ای
در شهر طوس میکده تاسیس کرده ای
آن سوی شهر قبه ای از نور دیده ام صحن و سرای کیست که از دور دیده ام!؟
هوش از سرم پریده و مستانه می دوم حس می کنم که باغ ِ
پرانگور دیده ام
دیگر چه احتیاج به نعلین و چوب دست! موسی ِ پا برهنه شدم؛
طور دیده ام
مشهد کجا و این دل ناپاک من کجا!؟ خود را شبیه وصله ی
ناجور دیده ام
درمحضرت جناب سلیمان شهر طوس بال ملخ به شانه ی یک
مور دیده ام
اینجا ندیده ایم گدایی که دلخور است
اینجا فقیرها چقدر جیبشان پر است
گریه بهانه ای است که عاشق ترم کنی شاید مرا کبوتر جلد
حرم کنی
آقای من! کلاغ به دردت نمی خورد!؟ از راه دورآمده ام
باورم کنی
با ذوق وشوق آمده ام حضرت رئوف فکری به حال رنگ ِ
سیاه پرم کنی
زشتم قبول؛ بچه ی آهو که نیستم باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی
باید تورا به پهلوی زهرا قسم دهم تا عاقبت به خیرترین
نوکرم کنی
مادر سپرده است به دست شما مرا
گفته فقط شما ببری کربلا مرا
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
هر کس دهان به مدح شما باز می کند عیسی مسیح گشته و اعجاز می کند
آن کس که یک سحر شده مهمان خانه ات هنگام رفتن به جنان ناز می کند
مرغ دلم به شوق زیارت شبانه روز تا گنبد طلای تو پرواز می کند
علامه قدر فهم خودش در کلاس درس شرحی برای وصف تو آغاز می کند
سطری ز مدح تو به کتب جا نمی شود
اصلا مناقب تو که املا نمی شود
هر کس که زیر پای بلند شما نشست شانه به شانه ی همه ی انبیا نشست
یک لحظه با نفس زدن در حریم تو یک عمر زائر تو کنار خدا نشست
با نسخه ی تو تا به قیامت سلامت است هر لاعلاج چون که به دارالشفا نشست
دورش کنند زآتش دوزخ ملائکه آنکس که در جوار امام رضا نشست
هر مدعی عشق که عاشق نمی شود
هر کس به خادمی تو لایق نمی شود
هر کس که از غلامی تو رو سفید داشت وقت ورود در حرمت شاکلید داشت
حاتم اگر که شهره میان کریم هاست بر سفره ی کرامت و جودت امید داشت
هر روز سال بود اگر دور سفره ات هر مستمند دم به دم عیدی سعید داشت
عیسی برای طی مسیرش به آسمان بی شک به یاری تو نیازی شدید داشت
گر زائری بریده دل از غیر می کند
با سیره ی سلوکی تو سیر می کند
جبریل محضر تو پرش می خورد زمین پلک ز اشک گشته ترش می کند زمین
موسی به پای هیبت والای تو رضا در طور عصا به کف جگرش می خورد زمین
قربانی قدوم تو تا در منا شود دارد خلیل هم پسرش می خورد زمین
عیسی به معجزات تو ایمان چو آورد اعجازهای با اثرش می خورد زمین
آیینه ی تمام جمال محمدی
تنها تویی که عالم آل محمدی
از حبس سرد فاصله آزاد می شوم وقتی دخیل پنجره فولاد می شوم
دانه بریز سوی تو آیم به جان و دل تنها اسیر دام تو صیاد می شوم
از من خراب تر نبود زائری رضا اما به یک نگاه تو آباد می شوم
وقتی علی عالی اعلای من تویی من نیز در رکاب تو مقداد می شوم
نزد تو می رسیم ز دارالولایه ات
جایی نمی رویم بجز زیر سایه ات
آقا قسم به لطف و کرامات بی حدت آقا قسم به زلف سیاه مجعدت
آقا قسم به خسته دلانی که مانده اند در آرزوی دیدن یک بار مرقدت
ای کاش می پرید شبیه کبوتران دلهای ما همیشه به اطراف گنبدت
تنها نه ما به شوق حرم ضعف می کنیم حتی بهشت هم شده مجنون مشهدت
بر سر در حریم دل من نوشته اند
خاک مرا ز خاک خراسان سرشته اند
وقتی که نور شمس جمالت طلوع کرد پروردگار خلقت ما را شروع کرد
کعبه ز بارگاه شما ناز می برد از شوق تو دلم سوی کعبه رکوع کرد
علم تو فیض برده ز دریای علم حق هر عالمی رسید حضورت خشوع کرد
کوه احد شنید چو هم نام حیدری یک یا علی کشید و به پایت خضوع کرد
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ما با ولایت تو به خورشید می رسیم بر او ج بی نهایت توحید می رسیم
ما با محبت تو که گنجی بود به دل آنجا که جبرئیل نمی دید می رسیم
ما با عنایت تو به احیای امرتان بر آن کمال ناب که گفتید می رسیم
ما افتخار با تو فقط کسب می کنیم آری به هر کجا که بخواهید می رسیم
ما بی رضایت تو خدایی نمی شویم
بی اذن تو که کرب و بلایی نمی شویم
تنها به تخت و تاج شما التماس ماست آقا به آستان تو حمد و سپاس ماست
وقتی دلم برای حرم تنگ می شود یک یا امام رضاست که رمز تماس ماست
جای محبتت صدف سینه ی من است این از درایت دل گوهر شناس ماست
گرم است پشت کشور ما به حریم تو محکم به رافت تو نظام و اساس ماست
ای آبروی کشور ایران ابالحسن
دستم بگیر حضرت سلطان ابالحسن
شکر خدا که جسم تو در زیر پا نرفت شکر خدا که راس تو بر نیزه ها نرفت
نا محرمی ندید دگر خواهر تو را همراه با سر تو به شام بلا نرفت
دست کسی نخورد به گیسوی همسرت دیگر چنین ستم که به آل عبا نرفت
حداقل برای تو پیراهنی که ماند در زیر خاک جسم تو با بوریا نرفت
گفتی به هر مصیبت و غم فابک للحسین
گفتی به پاست تا که علم فابک للحسین
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
در حـریم قدسیت بـال مناجاتی بـده گنبدت دل می برد وقت ملاقاتی بـده
دستهایم خالی ازپیش است ســـوغاتی بـده من فقیرم تکه نانی بهر خیراتی بــده
از کـــــنار تـــــو گــــدا با دست خالی رد نشد
نیست عاقل هر کسی دیوانه ی مشهد نشد
از دم گـرمت مسـیحا صاحب دم می شود بی تو باشم حضرت خورشید سردم می شود
نــان بـرای بـردن و خوردن فراهم می شود مـن زیـادیم فقط از سـفره ات کم می شود
مـــا لـــب تشـــنه لب دریایمان پیش شماست
هر کجا باشیم هم یک پایمان پیش شـماست
این حرم را چشمهای تار می خواهد چه کار پنجـره فــولاد تـو بیـمار می خـواهد چه کار
دل به تو بسته طناب دار می خواهد چه کار خوب مداوایش کند اسرار می خواهد چه کار
پنـــــجره فــــــولاد تـــــو بیـــمار را اورده اســـت
تو جوابــــش را بـــده دکــتر جوابش کرده است
بر خلاف دست چشمم پر تر از این حرفهاست اب سقا خانه ات تب بر تر از این حرفهاست
این گرفتارت شدن ها حر تر از این حــرفهاست نان بدون عشق تو اجر تر از این حرفهاست
در رواق تــــو تــــمامی جــــهان جــا می شـود
زودتــر از گــــفتن حــــاجت گـــره وا می شــود
راه افـتادی و زیر پات ایران ساخـتند تکه ای از خاک ایران را خراسان سـاختـند
با وجود تو در ایـن کشور مسلمان سـاختند تو همان لطفی که در پاسخ به سلمان ساختند
در نگـــــه داری تـــو خــــود را نشــان دادیم ما
تـــــا ابــــد مـــــدیون زنهـــــای ســــنابادیــم ما
راست می گویند کـه در احتضار افتاده ای مادرت یکبار تـو پنجاه بار افتـاد ه ای
روضه خـوان دست زهرای ز کار افتاده ای روی خاک حجره هم چشم انتظار افتاده ای
این نشستن ها و این برخاستن ها یک طـرف
بی جــــواد افتـــــادنت اقـــــای تــنها یک طرف
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
مرغ پر بسته ام و نیِّت قافی دارم هر چه غیر از تو مرا هست اضافی دارم
کعبه از چشم تو پنهان چه طوافی دارم پیش بازار رضای تو کلافی دارم
در
حرم حوله ی احرام من از جنس دعاست
حجرالاسود
من پنجره فولاد رضاست
شده ام مثل کویری که به دریا برسد مثل مجنون که به بوی خوش لیلا برسد
کاش چون دست گدایی که به دارا برسد به ضریح کرمت دست دل ما برسد
یوسفی هست دلم کاش زلیخا بشود
بین این در به دری بلکه دری وا بشود
اشک
می گفت که من شورم و یک جنس بدل پیش این قله ی شیرینی و دریای عسل
چشم می
گفت که یک قطره بده حداقل با چه رویی بروم بی تو در این کوچه محل
اشک
شوری به دلش آمد و بی تاب افتاد
دهن
چشم از این صحن و سرا آب افتاد
می
شود گفت شفاخانه به سقاخانه که به یک جرعه زند
زلف عطش را شانه
بین
این صحن و سرا هاجر دل مستانه دور اسماعیلش گشته پی
پیمانه
پیش
دارالکرمت بر دل من افتاده
که
خمار تو رسیده ست به دارالباده
عقل
در درک تو مبهوت و گرفتار شده عشق از عشق تو بیچاره
و بیمار شده
چشم از
اشک لبالب شده و تار شده
بس که نور است که در این حرم انبار شده
آیه
ی نور هم از نور تو می گیرد نور
قل هو
الله و احد چشم بد از روی تو دور
حرف
دل با تو همان حرف عقیق یمنی ست دل اگر خون شده از
غصه ی دور از وطنی ست
همه ی
نا شدنی های من اینجا شدنی ست لنترانی نشنیدن به
جواب ارنی ست
صله
ی دعبل شاعر دل از آهو می برد
کاش
یعقوب ز پیراهن تو بو می برد
هفت بند دل ما و پدر مشهد و قم که قمار دل ما هست سر مشهد و قم
پادشاهی ست عبایی به بر مشهد و قم کاظمین است چو تاجی به سر مشهد و قم
مشهدت
بر سرم انداخته عشق قم را
مشهدت
کرب و بلایی ست دمشق قم را
کار
یک مرده رسیده به مسیحا بوسی صبح لیلا شده اجر شب
صحرا بوسی
قطره
دریا شود از لحظه ی دریا بوسی من هم از این ره دور
آمده ام پا بوسی
زعفرانی
ست دلم کاش نباتی بدهی
یا در این گمشدگی راه نجاتی بدهی.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
می روم بر درگه شاه کرم زاری کنم می روم بهر دل دیوانه ام کاری کنم
می روم تا خادمان درگهش را با مژه وقت جارو کردن صحن حرم یاری کنم
دوست دارم از شراب ناب او لب تر کنم روز ها بد مستی و شب مدح دلداری کنم
آن قدَر اشک از دو چشم خویش می سازم روان تا که آخر از رخ او پرده برداری کنم
هم چو پروانه بگردم دور شمع روی او گر بگوید جان فدا کن بی درنگ آری کنم
چون گدایان می روم بی چیز و بی کس بر درش گوشه ی چشمی گر اندازد جهانداری کنم
گشته ام از عشق چشمان سیاهش کافر و در سرم نبود دوباره عزم دینداری کنم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
معمار می شوی و بنای تو می شوم مانند یک ضریح برای تو می شوم
قلب مرا به پای ضریح ات گره بزن بیمارم و دخیل شفای تو می شوم
بالم به بام هیچ کسی پر نمی دهد تا یا کریم صحن و سرای تو می شوم
حتی کنار کعبه تو را می دهم نشان قبله توئی و قبله نمای تو می شوم
میلت اگر کشید ضمانت کنی مرا آهوی باوفای وفای تو می شوم
روزی اگر بناست فدای کسی شوم سوگند می خورم که فدای تو می شوم
ناراحتم خدای نکرده ولم کنی من تازه دارم از فقرای تو می شوم
شبهای قبر منتظرم ایها الرئوف بیهوده نیست اینکه گدای تو می شوم
دست مرا برای گدایی نوشته اند
رزق مرا امام رضایی نوشته اند
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
آقا سلام! سوز و نوایی به ما بده هر صبح و شام حال بکایی به ما بده
دل تنگ دیدن تو شدیم ایّها الغریب آغوش خویش وا کن و جایی به ما بده
تنها به عشق دیدن تو ندبه خوان شدیم هر صبح جمعه حال دعایی به ما بده
این دیده ای که غیر تو هر چیز دیده است از ما بگیر و چشم خدایی به ما بده
تا کی اسیر لذّت نفسانیت شدن؟! بشکن حصار و برگ رهایی به ما بده
زنگار معصیت دل ما را سیاه کرد با کیمیای عشق، جلایی به ما بده
روی سیه به ما نمی آید نگاه کن این جلوه را بگیر و نمایی به ما بده
در این زمان که هر که به دنبال زندگی است توفیق نوکری و گدایی به ما بده
چیزی نمانده تا که مُحرّم فرا رسد سهمیّه ی امام رضایی به ما بده
سهمیّه ای که قطره ای از آن گره گشاست ... ... در دیده ها بریز و صفایی به ما بده
در هر فراز روضه ی گودال قتلگاه حال و هوای کرب و بلایی به ما بده
والشمر جالسٌ ... سر او را برید و رفت
«ای وای های» مادر او را شنید و رفت
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
صحن و حرم و گنبد و ایوان طلا را عشق است به به، به خدا پنجره فولاد رضا را عشق
است
امشب همه جنّ و ملک، واله و سرگردانند در روبروی مرقد او،دارُالشّفا
را عشق است
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@