بسوز ای دل که امروز اربعین است عزای پور ختم المرسلین است
قیام کربلایش تا قیامت سراسر درسْ بهر مسلمین است
دلا کوی حسین عرش زمین است مطاف و کعبه دلها همین است
اگر خیل شهیدان حلقه باشند حسین بن علی، آن را نگین است
دل ما در پی آن کاروان است که از کرب و بلا، با غم روان است
چه زنجیری به دست و بازوان است که گریان دیده روح الامین است
به یاد کربلا دلها غمین است دلا خون گریه کن چون اربعین است
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
اربعین آمد دلا امروز زینب خسته است آمده بر کربلا امروز زینب خسته است
در کنار مرقد شش گوشه بنت المرتضی گویی افتاده ز پا امروز زینب خسته است
این همان بنیان کنِ کاخ ستم باشد ولی دارد آهنگ عزا امروز زینب خسته است
ای شهیدان بهر استقبال او کاری کنید بوده حامیِ شما امروز زینب خسته است
ای برادر حال خواهر را نمی پرسی چرا هم چو نی دارد نوا امروز زینب خسته است
خیز ای عباس پرچم را از او تحویل گیر قامتش گشته دو تا امروز زینب خسته است
ای علی اکبر قطار عمه ات برگشته است گوید ای مشکل گشا امروز زینب خسته است
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
از سرِ ناقه ی غم شیشه ی صبر افتاده همه دیدند که زینب سر قبر افتاده
چشم او در اثر حادثه کم سو شده است کمرش خم شده و دست به زانو شده است
بیت بیتِ دل او از هم پاشیده شده صورتش در اثر لطمه خراشیده شده
گفت برخیز که من زینب مجروح توام چند روزی ست که محو لب مجروح توام
این چهل روز به من مثل چهل سال گذشت پیر شد زینب تو تا که ز گودال گذشت
این رباب است که این گونه دلش ویران است در پی قبر علی اصغر خود حیران است
گر چه من در اثر حادثه کم می بینم ولی انگار درین دشت علم می بینم
دارد انگار علمدار تو بر می گردد مشک بر دوش ببین یار تو برمی گردد
خوب می شد اگر او چند قدم می آمد خوب می شد اگر او تا به حرم می آمد
تا علی اصغر تو تشنه نمی مرد حسین تا رقیه کمی افسوس نمی خورد حسین
راستی دختر تو... دختر تو... شرمنده زجر... سیلی... رخ نیلی... سر تو شرمنده
وای از دختر و از یوسف بازار شدن وای از مردم نا اهل و خریدار شدن
سنگ هایی که پریده است به سوی سر تو چه بلایی که نیاورده سر خواهر تو
سرخی چشم خبر می دهد از دل خونی وای از آن لحظه که شد چوبه ی محمل خون
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جهت مشاهده ادامه اشعار
اربعین شهادت امام حسین و یاران با وفای ایشان
به ادامه مطلب مراجعه نمایید
بسوز ای دل که امروز اربعین است عزای پور ختم المرسلین است
قیام کربلایش تا قیامت سراسر درسْ بهر مسلمین است
دلا کوی حسین عرش زمین است مطاف و کعبه دلها همین است
اگر خیل شهیدان حلقه باشند حسین بن علی، آن را نگین است
دل ما در پی آن کاروان است که از کرب و بلا، با غم روان است
چه زنجیری به دست و بازوان است که گریان دیده روح الامین است
به یاد کربلا دلها غمین است دلا خون گریه کن چون اربعین است
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ای مظهر صفات خدا أیها العزیز ای امتداد نور هدی أیها العزیز
ای که کریم هستی و از نسل ذو الکرام پر کن دو دست خالی ما أیها العزیز
یک نَظرة رحیمة بینداز بر دلم تا مس شود شبیه طلا أیها العزیز
در انتظار آمدنت پیر گشته ایم این جمعه هم گذشت، بیا أیها العزیز
همراه کاروان که به مقتل رسیده اند ما را ببر به کرب و بلا أیها العزیز
چندین هزار سال تو خون گریه می کنی از داغ زینب و أسرا أیها العزیز
امشب در این حسینیه داریم شور و شین
گوئیم زیر لب همه، لبیک یا حسین
زینب رسیده است برادر کنار تو این بار در بغل بگرفته مزار تو
مُلحق بر آن مُقَطّعُ الأعضاء می شود امروز یا حسین سر زخم دار تو
یک اربعین برای همه جان فدا شدم حالا کبود آمده ام در جوار تو
تو از عطش، من از اثر تازیانه ها چشمم شده شبیه همان چشم تار تو
داغ فراق موی سرم را سفید کرد تا که خدا خداست منم داغدار تو
دنبال قبر کودک خود هستی ای رباب؟ بر سینۀ حسین بود شیرخوار تو
یک سال پیشِ یار تو می مانی ای رباب
ای کاش سایبان نشود بر تو آفتاب
ما را ز کینۀ علی و آل می زدند دیدی به روی نی به چه منوال می زدند
دنیا پرست بوده و با وعدۀ یزید ما را برای سیم و زر و مال می زدند
از بهر تسلیت به دل داغ دارمان ما را کنار کشتۀ گودال می زدند
وقتی که دختران ز غمت سینه می زدند وقتی کبوتران حرم بال می زدند...
...نامحرمان به کعب نی و تازیانه ها پیش پدر به پیکر اطفال می زدند
غیرت نداشتند که در عصر واقعه ما را برای غارت خلخال می زدند
دیگر مپرس کوفه و آزار شام را
دیگر مپرس رفتن بازار شام را
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
اربعین آمد دلا امروز زینب خسته است آمده بر کربلا امروز زینب خسته است
در کنار مرقد شش گوشه بنت المرتضی گویی افتاده ز پا امروز زینب خسته است
این همان بنیان کنِ کاخ ستم باشد ولی دارد آهنگ عزا امروز زینب خسته است
ای شهیدان بهر استقبال او کاری کنید بوده حامیِ شما امروز زینب خسته است
ای برادر حال خواهر را نمی پرسی چرا هم چو نی دارد نوا امروز زینب خسته است
خیز ای عباس پرچم را از او تحویل گیر قامتش گشته دو تا امروز زینب خسته است
ای علی اکبر قطار عمه ات برگشته است گوید ای مشکل گشا امروز زینب خسته است
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
«چشم گریان سویت از شام خراب آورده ام» «خیز، ای لب تشنه از بهر تو آب آورده ام»
گر بپرسی داغ تو با سینه خواهر چه کرد قامت خم گشته ای بهر جواب آورده ام
اشک، سرخ، چهره زرد و تن سیاه و مو سفید این همه سوغات از شام خراب آورده ام
اشک می بارم ز داغ چار ساله دخترت گر چه پرپر شد گلت با خود گلاب آورده ام
همرهم زین العباد این حجت دادار را جان و تن مجروح از بزم شراب آورده ام
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
از سرِ ناقه ی غم شیشه ی صبر افتاده همه دیدند که زینب سر قبر افتاده
چشم او در اثر حادثه کم سو شده است کمرش خم شده و دست به زانو شده است
بیت بیتِ دل او از هم پاشیده شده صورتش در اثر لطمه خراشیده شده
گفت برخیز که من زینب مجروح توام چند روزی ست که محو لب مجروح توام
این چهل روز به من مثل چهل سال گذشت پیر شد زینب تو تا که ز گودال گذشت
این رباب است که این گونه دلش ویران است در پی قبر علی اصغر خود حیران است
گر چه من در اثر حادثه کم می بینم ولی انگار درین دشت علم می بینم
دارد انگار علمدار تو بر می گردد مشک بر دوش ببین یار تو برمی گردد
خوب می شد اگر او چند قدم می آمد خوب می شد اگر او تا به حرم می آمد
تا علی اصغر تو تشنه نمی مرد حسین تا رقیه کمی افسوس نمی خورد حسین
راستی دختر تو... دختر تو... شرمنده زجر... سیلی... رخ نیلی... سر تو شرمنده
وای از دختر و از یوسف بازار شدن وای از مردم نا اهل و خریدار شدن
سنگ هایی که پریده است به سوی سر تو چه بلایی که نیاورده سر خواهر تو
سرخی چشم خبر می دهد از دل خونی وای از آن لحظه که شد چوبه ی محمل خون
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
عذار نیلی و قدّ خم و چشم تر آوردم گلاب اشک بهر لاله های پرپر آوردم
ز جا برخیز ای صد پاره تر از گل! تماشا کن که از جسم شهیدانت، دلی زخمی تر آوردم
تمام یاس هایت را به شام از کربلا بردم چو برگشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم
مسافر از برای یار سوغات آورد اما من از شام بلا داغ سه ساله دختر آوردم
اگر چه سر نداری یک نگه بر سیل اشکم کن که با چشمان خود آب از برای اصغر آوردم
تو بر من از تن بی سر خبر ده ای عزیز دل! که من بر تو خبرهای فراوان از سر آوردم
چهل منزل سفر کردم به شهر شام و برگشتم خبر از چوب و از لعل لب و طشت زر آوردم
ز اشک چشم و سوز سینه ی مجروح و خون دل همانا مرهمت بر زخم های پیکر آوردم
قد خم، موی آشفته، تن خسته، رخ نیلی به رسم هدیه میراثی بود کز مادر آوردم
ز سیل اشک دریا کرده ام چشم محبان را به آهم شعله ها از سینه ی «میثم» برآوردم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جابر نتوان گفت چه آمد به سر ما کز جور خزان ریخت همه برگ و بر ما
غلتید به خون، پیکر پاک پدر ما شد قاتل او با سر او همسفر ما
ما زخم زبان در ملأ عام شنیدیم بی جرم و گنه، از همه دشنام شنیدیم
دشمن همه جا خنده به زخم جگرم زد در شام بلا سنگ به فرق پدرم زد
با کعب سنان گاه به تن، گه به سرم زد سیلی به رخ خواهر نیکو سیرم زد
دیدم اثر سیلی، بر روی سکینه یاد آمدم از فاطمه و شهر مدینه
از زمزمه و گریه ی آهسته بگویم از دست به زنجیر ستم بسته بگویم
از کعب سنان و بدن خسته بگویم از بارش سنگ و سر بشکسته بگویم
اینها همه از دخت علی خم نکند پشت ای لاله ی پرپر شده، داغ تو مرا کشت
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
من کوه بلا را به سر دوش کشیدم یک گام نلرزیدم و یک دم نبریدم
در طشت طلا تا گل رخسار تو دیدم فریاد زدم پیرهن صبر دریدم
چون چوب به لب های تو می خورد به شدت من بر سر خود می زدم، اطفال به صورت
در شام بلا بود، بلا بود، بلا بود بالله قسم سخت تر از کرب و بلا بود
ظلم و ستم و کفر و ظلالت به ملا بود خورشید رخت جلوه گر از طشت طلا بود
آئینه صفت، چشم تو در دور زدن بود دیدم نگهت در همه احوال به من بود
باز آمده ام تا ز من از شام بپرسی از بودن ما در ملأ عام بپرسی
از خنده و از طعنه و دشنام بپرسی از خون سر و سنگ لب بام بپرسی
اما دگر از قصه ویرانه نپرسی ای گوهر یکدانه ز دردانه نپرسی
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
همینکه سمت نگاهش به قتلگاه افتاد دلش شکست و دوباره به آه آه افتاد
دوباره زلزله ای بین بارگاه افتاد اگر غلط نکنم کوه صبر راه افتاد
ولی چه کوه عجیبی چقدر خم شده است چقدر دور و برش رشته کوه کم شده است
بلند شد؛ به زمین خورد و گفت یادت هست چگونه قامت رعنای خواهر تو شکست
مرا به خاک زد و روی سینه تو نشست تو را به نیزه کشید و مرا به محمل بست
عصای پیریِ خواهر! قدم خمیده شده شبیه قامت مادر! قدم خمیده شده
تو ای مسافر نیزه! چه خوش سفر بودی جلوی محمل ما مثل یک سپر بودی
اگر چه بر سر نی یا که طشت زر بودی در این سفر همه جا منشاء اثر بودی
سرت به جای سر ما چه سنگ ها می خورد چقدر جای حرم سنگ بی هوا می خورد
مرا پس از تو به بازار شام ها بردند چقدر در وسط ازدحام ها بردند
برای سنگ زدن زیر بام ها بردند مرا به مجلس لقمه حرام ها بردند
شراب خورد و تو را ازخجالت آبت کرد حرام زاده تو را خارجی خطابت کرد
حرام ها! حرمَت را عذاب می کردند برای بردن سرها شتاب می کردند
و خنده بر دل زار رباب می کردند به پیش تشنه لبان آب آب می کردند
به تشنگان پر احساس وای خندیدند به مشک پاره عباس وای خندیدند
امام دوم این کربلا امامت کرد که قافله ز سفر آمد و اقامت کرد
اگر چه بر سر ناقه ولی قیامت کرد چقدر جان به فدای تو و خیامت کرد
امام ناقه نشینم! اسیریم را دید و لحظه لحظه ی احساس پیریم را دید
امام ناقه نشینم اسیرتر شده بود در این سفر ز منم پیرتر شده بود
لبش هم از لب خشکم کویرتر شده بود ولی به شام کمی سر به زیرتر شده بود
همین که راس تو در این مسیر می افتاد سرش شبیه شما سر به زیر می افتاد
ببین که وعده نمودم چه زود برگشتم ببین که سوختم و مثل عود برگشتم
از آتش دل خیمه چو دود برگشتم سپید بودم و حالا کبود برگشتم
کبودی تنم از زخم تو فزون تر نیست کبودیم که به اندازه های مادر نیست
در آن غروب که راس ستاره را بردند به خیمه ها چقدر گوشواره را بردند
و چادری که شده پاره پاره را بردند و پشت خیمه سر شیرخواره را بردند
اگر چه با سر این طفل همسفر شده ایم هزار مرتبه مردیم و زنده تر شده ایم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
رفتم من و، هوای تو از سر نمی رود داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمی رود
برخیز تا رویم برادر، که خواهرت تنها به سوی روضه مادر، نمی رود
گر بی تو زینبِ تو کند جای در وطن از خجلتش نزد پیمبر ، نمی رود
سوز گلوی خشک تو! اندر لب فرات ما را ز یاد تا لب کوثر نمی رود
پهلوی چاک خورده ات از نیزه و سنان ما را ز یاد تا صف محشر نمی رود
تا گوشهٔ لحد شودم جا ز خاطرم کنج تنور خولی کافر نمی رود
بزم یزید و طشت زر و چوب خیزران هرگز ز یاد زینب مضطر نمی رود
«جودی » ز یاد آن لب خشکیده ات شها گر در جنان رود لب کوثر نمی رود
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
پایان گرفت این همه لحظه شماری ام یک اربعین گذشت ز چشم انتظاری ام
یک اربعین گریسته ام، آب رفته ام حالا به خون رسیده دو ابر بهاری ام
در چند گام مانده به قبرت بریده ام این چند گامِ مانده می آیی به یاری ام؟
چِل شب برای دیدنت ای صاحب الزّمان گرم نماز و گریه و شب زنده داری ام
سوغات کهنه پیرهن آوردم از سفر شرمنده ام کنار تو از این نداری ام
بر نیزه خوانده ای به دل خاک هم بخوان قرآن برای خواهرت ای تشنه قاری ام!
گر سر به زیر آمده ام داغ دخترت گردیده است علّت این شرمساری ام
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
دلِ خون، حالِ خسته، اشکِ جاری غریبی، بی پناهی، بی قراری
اسارت، آه غربت، روی نیلی چهل روز و هزاران یادگاری
×××
نگاه ابری اش دارد زمینه شده دلتنگ مهتاب مدینه
پس از یک اربعین، سر باز کرده کنار عقلمه بغض سکینه
×××
نوای ناله و غم ها رقیه گرفته کاروان دم: یا رقیه
رسیده اربعین بی قراری همه برگشته اند اما رقیه ...
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
دل هر خیمه می سوزد، به احوال دل زینب که بر باد ستم رفته، تمام حاصل زینب
زنی نبود که نالان نیست، همه در آه و واویلا همه گریان در این صحرا، ولی مجنون شده لیلا
ز بس سیلی زده دشمن، ببین بر طفل و بر رویش در این صحرا ز غم رویش، شده هم رنگ با مویش
مَپُرس از من ز کعب نی، چها خصم تو با او کرد ولی سربسته می گویم، کبوتر را پرستو کرد
خودم دیدم در این صحرا، عزیزم دست و پا می زد سنان بر پهلوی او بود، و زهرا را صدا می زد
تو این جایی و من بی تو، به سر عزم وطن دارم ز هجده یوسفم با خود، فقط یک پیرهن دارم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
یک اربعین برای تو حیران شدم حسین مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین
با چند قطره اشک دل من سبک نشد ابری شدم به پای تو باران شدم حسین
زلفی اگر که ماند برای تو پیر شد در اول بهار زمستان شدم حسین
کوفه به کوفه کوچه به کوچه گذر گذر قاری شدی مفسر قرآن شدم حسین
دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
ای سایه بلند سرم ای برادرم! آیینه ی ترک ترک در برابرم
بالم شکسته است و پرم پر نمی زند اما هنوز مثل همیشه کبوترم
من قول داده ام که بگیرم سر تو را از دست نیزه ها و برایت بیاورم
حالا سری برای تو آورده ام ولی خاکستری و خاکی و ای خاک بر سرم!
بگذار اول سخن و شکوه ام تو را ای ماه زینب از نگرانی درآورم
هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی راحت بخواب دست نخورده است معجرم
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
من باغبان باغ به آتش کشیده ام اینک به باغ سوخته خود رسیده ام
تفسیر آیه های کبیر شهادتم تصویر لاله های به خون در تپیده ام
من زینبم، کفیل اسیران دشت خون من زینبم که رنج اسارت کشیده ام
ای سرپرست قافله ی عشق، ای حسین! برخیز ای شهیدِ به خاک آرمیده ام
رفتم به شامِ بلا و در این سفر در هر کجا حماسه ی نور آفریده ام
حسّ وظیفه زنده نگه داشته مرا ورنه هزار بار دل از جان بریده ام
با آن که در زیارت قبرت به اربعین چندین فضلیت از لب جدم شنیده ام
هرگز گمان دیدن قبرت نداشتم دیدم کنون و کاش نمی دید دیده ام
دیدم نوشته قبر حسین است این مزار شستم چو خاک قبر تو با اشک دیده ام
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
می گفت یا اخی همه عالم فدای تو! من از کدام غصه بگویم برای تو؟
باور نمی کنم که بگیرم عزای تو چون می شنیدم از سر نیزه صدای تو
گفتم که داغ عشق نبینم که دیده ام دروازۀ دمشق نبینم که دیده ام
ای کاش در مزار تو نامحرمی نبود گر چه کبود شد تن خواهر غمی نبود
غیر از ملالِ دوری تو ماتمی نبود با که کنیم شِکوه که یک محرمی نبود؟
تهمت به آل فاطمه بیگانگان زدند هر کس گرفت ذکر تو را، بی امان زدند
با این که هیچ شِکوه به زندان نداشتیم حتی گلایه گوشۀ ویران نداشتیم
تا مجلس یزید غم این سان نداشتیم یک دم امان ز چشم سفیران نداشتیم
باور نبود این که تماشایی ام کنند با تشت و رأس و چوب پذیرایی ام کنند
این غم که اعظمِ مِحَن عالمین بود محصول انتقام عدو از حسین بود
کرب و بلا و هر چه در این نشأتین بود آری جواب خیبر و بدر و حنین بود
دونان به سینه کینۀ دیرینه داشتند از آن دوشنبه، نقشۀ آدینه داشتند
بی تو چگونه زائر مادر شوم حسین! یا که مقیم کوی پیمبر شوم حسین!
بگذار من شهیدۀ حیدر شوم حسین! در کربلا فدای برادر شوم حسین!
دل می دهم به وعدۀ دیدار، والسلام تا منتقم بیاید و گیرد خود انتقام
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ای شهیدی که به ایثار تو می نازم من آمدم تا عَلم عشق بر افرازم من
آمدم با قد خم، سایه کنم بر قبرت گر به جسم تو نشد سایه بیاندازم من
قبله راز بود کرب و بلای تو حسین امشبی معتکف قبلگه رازم من
زینب و بر سر قبر تو نشستن هیهات! در شگفتم که چرا روح نمی بازم من
کی گمان بود مرا بی تو بمانم نَفَسی حالیا مانده و می سوزم و می سازم من
آن چه بر عهده من بود ادا کردم و باز از سفر آمده پیروز و سرافرازم من
عمر من در غم و یاد تو گذشت و پس از این به تو سوگند که جز بر تو نپردازم من
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@