آقای من! تنها در این دوره زمانه بار فراقت می کشم بر روی شانه
کاری ز دستم بر نمی آید ببخشید جز این که صبح جمعه می گیرم بهانه
آقا! اجازه می دهی تا که بگویم حرف دل خود را به شکل عامیانه؟
مانند اجدادت تو هم خیلی غریبی دیگر ندارد شهر ما از تو نشانه
خیمه نشین! مانند آن خانه نشینی که بسته شد دست غیورش ظالمانه
هر کس به فکر زندگی و رشد خویش است فکر حساب و دخل و خرج سالیانه
کاری به کار تو ندارد آن کسی که از حرص و آز افتاده بین دامِ دانه
جای دعا و پند و اندرز و روایت گردیده گوش ما همه پُر از ترانه
پیداست آقا جای عکس جمکرانت تصویر نامحرم روی دیوار خانه
این جا فقط با هیزم دنیا و شهوت از هر وجودی می کشد آتش زبانه
دنیا پرستی باعث آن شد بماند بر بازوی زهرا نشان تازیانه
باید مراقب بود، شیطان در کمین است می پاشد او بذر گنه را دانه دانه
با این بدی و بی وفایی دارم اکنون
از پیشگاهت التماسی عاجزانه
آقا دعا کن در مسیر تو بمانم
با لطف تو باشم گدای آستانه
چهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
آقای من! تنها در این دوره زمانه
بار فراقت می کشم بر روی شانه
کاری ز دستم بر نمی آید ببخشید
جز این که صبح جمعه می گیرم بهانه
آقا! اجازه می دهی تا که بگویم
حرف دل خود را به شکل عامیانه؟
مانند اجدادت تو هم خیلی غریبی
دیگر ندارد شهر ما از تو نشانه
خیمه نشین! مانند آن خانه نشینی ...
... که بسته شد دست غیورش ظالمانه
هر کس به فکر زندگی و رشد خویش است
فکر حساب و دخل و خرج سالیانه
کاری به کار تو ندارد آن کسی که
از حرص و آز افتاده بین دامِ دانه
جای دعا و پند و اندرز و روایت
گردیده گوش ما همه پُر از ترانه
پیداست آقا جای عکس جمکرانت
تصویر نامحرم روی دیوار خانه
این جا فقط با هیزم دنیا و شهوت
از هر وجودی می کشد آتش زبانه
دنیا پرستی باعث آن شد بماند
بر بازوی زهرا نشان تازیانه
باید مراقب بود، شیطان در کمین است
می پاشد او بذر گنه را دانه دانه
با این بدی و بی وفایی دارم اکنون
از پیشگاهت التماسی عاجزانه
آقا دعا کن در مسیر تو بمانم
با لطف تو باشم گدای آستانه
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
گرچه پیش از خواهش سائل عنایت می کند
گوشه چشمی هم کند آقا، کفایت می کند
این گدا چیزی به غیر از اشک تقدیمش نکرد
شاه امّا باز لطفِ بی نهایت می کند
این سیه روزیِ ما از غُصۀ ایام نیست
مرگِ مجنون از غمِ لیلی حکایت می کند
آبرویم رفت از بس در زدم در وا نشد
پس کِی آقای من اعلام رضایت می کند
هر چه می خواهی بیاری بر سرم آماده ام
این دل از دوریِ تو تنها شکایت می کند
گرچه تاریک است راه و ماه رفته پشتِ ابر
پرتوِ تو همچنان ما را هدایت می کند
تا شروعِ دولتِ عدلِ تو ما با آن کَسیم
کز دل و جان خویش را خرجِ ولایت می کند
کوری نسخه نویسانِ دروغین شاهدیم
دردِ عشقت بر جهان دارد سرایت می کند
فتنه ها شمشیر از رو بسته اند امّا چه باک
مهدی زهرا از این پرچم حمایت می کند
آه ای صاحب عزا بنشین که دارد روضه خوان
روضۀ جدِّ غریبت را روایت می کند
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ترسم آخر که شب هجر به پایان نرسد
روز وصلت به من بی سر و سامان نرسد
هر چه از آتش دل، سوزم و فریاد کنم
کس به داد منِ غمدیدۀ نالان نرسد
دوش گفتم غم دل را به طبیبی، گفتا :
درد عشق است، یقین دان که به درمان نرسد
دل دیوانۀ ما، گشته چه خوش جای گزین
شانه ای کاش بر آن زلف پریشان نرسد
گو به یعقوب، تو را صبر فراوان باید
یوسف گمشده ات زود به کنعان نرسد
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
من دل شکسته ام تو چرا گریه می کنی؟
داری کدام بغض مرا گریه می کنی؟
گریان غروب ها به کجا خیره می شوی؟
هر روز صبح زود چرا گریه می کنی؟
دارم برای غربت تو گریه می کنم
داری برای غربت ما گریه می کنی؟
عمری ست از تو غافلم و تو برای من
شب های جمعه پیش خدا گریه می کنی
دلشوره های امشب من بی دلیل نیست
سر بر کدام خاک؟ کجا گریه می کنی؟
این ابرها همیشه که باران نمی شوند
شاید تو بغض کرده ای یا گریه می کنی
...
برگشته ایم خسته و شرمنده و فقیر...
یا ایها العزیز...چرا گریه می کنی؟
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
پنهان نموده چهره ز ما آه می کشی
تا کی ز آه پرده بر این ماه می کشی؟
دیگر خدا ز قهر نگاهم نمی کند
وقتی گناه می کنم و آه می کشی
آهی که مانده در دل تو از گناه من
پنهان نموده از من و در چاه می کشی
چاهی به قدر آه تو مولا عمیق نیست
ناچار آه نیمه و کوتاه می کشی
کوتاه می کند شب دلتنگی مرا
دستی که بر سرم ز وفا گاه می کشی