ما را به جز هوای شما پر نمی دهند ما را به جز برای شما سر نمی دهند
بال وَبال مانع اوج است پس اگر بالم نمی دهند چه بهتر نمی دهند
گاهی کنار دلبریت جبر لازم است دل را به اختیار به دلبر نمی دهند
جبریل هم به قبه ی تو ره نیافته معراج را به غیر پیمبر نمی دهند
آن جا که میل یار اسیری دلبرست در بند می روند ولی سر نمی دهند
ایرانیان به هیچ بزرگ قبیله ای جز خاندان فاطمه(س) دختر نمی دهند
تا زنده ایم ترک ولایت نمیکنیم
با غیر آل فاطمه(س) وصلت نمیکنیم
جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
در تشنگی سراب به دردی نمی خورد
تنها خیال آب به دردی نمی خورد
حرفی بزن که اشک مرا در بیاوری
این جام بی شراب به دردی نمی خورد
باید به زیر نور بزرگان جلوس کرد
در سایه آفتاب به دردی نمی خورد
از این به بعد معطل این دل نمی شوم
این خانه ی خراب به دردی نمی خورد
از منظر نگاه شما جلوه دیدنی است
عکس بدون قاب به دردی نمی خورد
جان مرا بگیر ولی گریه را نگیر
چشمه بدون آب به دردی نمی خورد
چشمی بده که قلب مرا زیر و رو کند
گریه مرا کنار تو با آبرو کند
ما را به جز هوای شما پر نمی دهند
ما را به جز برای شما سر نمی دهند
بال وَبال مانع اوج است پس اگر
بالم نمی دهند چه بهتر نمی دهند
گاهی کنار دلبریت جبر لازم است
دل را به اختیار به دلبر نمی دهند
جبریل هم به قبه ی تو ره نیافته
معراج را به غیر پیمبر نمی دهند
آن جا که میل یار اسیری دلبرست
در بند می روند ولی سر نمی دهند
ایرانیان به هیچ بزرگ قبیله ای
جز خاندان فاطمه(س) دختر نمی دهند
تا زنده ایم ترک ولایت نمیکنیم
با غیر آل فاطمه(س) وصلت نمیکنیم
هر دیده ای به دیده ی گریان نمی رسد
فصل خزان به فصل بهاران نمی رسد
در بین گریه حاصل ما رشد می کند
باران بدون سیل به پایان نمی رسد
یک جا اگر تمامی خلقت گدا شود
نقصی به آستان کریمان نمی رسد
روزی ما کم است که مصحف نخوانده ایم
عیب از کریم نیست که مهمان نمی رسد
بفرست سمت دشت غلام سیاه را
یک چند وقتی است که باران نمی رسد
کیسه بدوشی تو اگر کار هر شب است
این پینه های شانه به درمان نمی رسد
ما مستمند کیسه ی خیراتی توایم
ذاتاً فقیر آن کرم ذاتی تو ایم
آقای من حریم تو از عرش برتر است
با این که خاکی است بهشت معطر است
عادت نموده ایم به این گنبدی که نیست
حیف از حریم تو که بدون کبوتر است
فرصت غنیمت است ابوحمزه ای بخوان
امشب برای پاکی این قوم بهتر است
با تربت حسین(ع) به تسبیح می رسیم
این تربت حسین(ع) عجب بنده پرور است
اول فدایی قدمت مادر تو بود
پس مادرت به تو ز همه باوفاتر است
تو یادگار فاطمه(س) بودی برای او
حالا که شد فدای تو عالم فدای او
یعقوب کربلا چه قدر گریه می کنی
از صبح زود تا به سحر گریه می کنی
یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد
داری برای چند نفر گریه می کنی
وقتی که چشم هات می افتد به معجری
حق داری ای عزیز اگر گریه می کنی
این طفل را به جان خودت آب داده اند
دیگر چرا میان گذر گریه می کنی
از صبح تا غروب فقط نیزه می زدند
داری به قتل صبر پدر گریه می کنی
چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده
یعقوب کربلا چقدر گریه می کنی
با دیدن اسیر کجا می رود دلت
بادیدن فقیر کجا می رود دلت
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
بنا نیست امروز افسرده باشیم
پس از چند شب باز پژمرده باشیم
مگر می شود نور را دیده باشیم؟
ولی دل به خورشید نسپرده باشیم
بنا بود ما را سر پا ببینند
اگر بارها هم زمین خورده باشیم
سه شب در به در بین کوچه نشستیم
که سهمی از این سفره ها برده باشیم
محال است ما را از آقا بگیرند
محال است حتی اگر مرده باشیم
اسیرم به گیسوی بالا نشینی
فدای گرفتاری این چنینی
تو شهر غریبی مسافر نداری
شب پنجم ماه، زائر نداری
در این چند شب بال ها کربلایند
بمیرم برایت مهاجر نداری
نبینم برای تو شعری نگفتند
مبادا بگویند شاعر نداری
تو چهارم مسیر به سمت خدایی
تو چهارم مسیری که عابر نداری
در این روزها که تو تنهاترینی
در این روزها که تو زائر نداری
مرا زائر بی قرار تو کردند
دلم را چراغ مزار تو کردند
بنا شد اگر سائلی نان بگیرد
چه خوب است که از کریمان بگیرد
بنا شد اگر شاه نوکر بگیرد
چه بهتر که از نسل سلمان بگیرد
علی خواست تا که برای حسینش
زنی در بلندای ایمان بگیرد
تمام زمین و زمان را که می گشت
بنا شد عروسی از ایران بگیرد
اسیری شهبانوی ما می ارزد
که این خاک بوی «حسین جان» بگیرد
تو آقا ترینی و سجاد مایی
تو شاهی و فرزند داماد مایی
خدا باز تصویر مولا کشیده
برای حسینش، علی آفریده
تو از بس که غرق حضور خدایی
برای عبادت تو را برگزیده
هر آن کس که دیده تو را صبح یا شب
سر سفره های مناجات دیده
ترحم کن ای آسمان محبت!
به این قطره های چکیده چکیده
چه می خواهم از تو که داده نباشی
به اندازه کافی از تو رسیده
همین که گدای تو هستیم کافیست
ابو حمزه های تو هستیم کافیست
بخوان تا ابوحمزه ایمان بگیرد
بخوان آدمی بوی انسان بگیرد
بخوان: «ابکی – ابکی – لنفسی - لقبری...
دل مرده ی ما کمی جان بگیرد
...و یا غافر الذنبُ یا قابل التوب
الهی تصدق عَلَیَّ بعفوک
انا لا انسی ایادیک عندی
الهی تصدق علیّ بعفوک
الهی و ربی علیک رجائی
الهی تصدق علیّ بعفوک...»
لباس مناجت را هر که باید
شب پنجم ماه شعبان بگیرد
تو هستی دلیل مسلمانی ما
نجات پر و بال زندانی ما
به جز عالم سائلی عالمی نیست
به غیر از کریمی تو حاتمی نیست
بر این خشک ها تا که باران ببارد
به غیر از غلام تو صاحب دمی نیست
خدا از سرم سایه ات را نگیرد
جز این هر چه را هم بگیرد غمی نیست
چهل سال بر سر در خانه ی تو
به جز پرچم کربلا پرچمی نیست
تو یعقوبی و پلک مجروح داری
چهل سال گریه، زمان کمی نیست
چهل سال گریه، چهل سال ناله
چهل سال گریه برای سه ساله
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ای انیس قدیمی دلها
آفتاب بلند ناپیدا
تا خدا می برد دلِ ما را
پَرِ سجاده های سبز شما
من کجا و غبار مقدمتان
تو کجا، کوچه های این دنیا
من کی ام از قبیله ی مجنون
تو ولی از عشیره ی لیلا
من کی ام بی زبان ترین مردم
تو خدای بلاغتی اما
نفسی دِه که از تو دم بزنم
بال در صحن این حرم بزنم
آسمان موج شد تلاطم کرد
که خدا جلوه بین مردم کرد
آسمان جای خود از این محشر
عرش هم دست و پای خود گم کرد
عرش هم جای خود، خدا خندید
لحظه ای که لبت تبسم کرد
آب با نیت دو رکعتِ عشق
با غبار شما تیمم کرد
همه دیدند با دو چشمانت
چشم های پدر تکلم کرد
خانه ات قبله ی غریبان است
پایتختت تمام ایران است
ای سراپای تو مثال حسین
دومین مرتضای آل حسین
روی دوش تو گیسوان علی
کنج لب های توست خال حسین
با تماشای تو به سر می شد
شب و روز تمام سال حسین
خنده ای کن که در تو گُل کرده
همه زیبایی جمال حسین
سیر می دید چهره ات را عشق
به سرش بود اگر خیال حسین
شور آب آور حسین هستی
دومین حیدر حسین هستی
سرخوش از بانگ این طرب هستیم
مست شیرین ترین رطب هستیم
مثل موسیقی شگفت بهار
نغمه هایی به روی لب هستیم
شجره نامه ای اگر داریم
همگی بر تو منتسب هستیم
ما همه خانه زاده تو یعنی
همه ی ما از این نسب هستیم
شکر حق ما ز آستان توایم
همگی از نوادگان توایم
به علی رفته ای غدیری تو
نه فقط شیر، شیرگیری تو
هم رکابِ علی اکبرها
هم خروش سفیر تیری تو
شوره زاریم و خشکسال اما
چشمه ی روشن کویری تو
رشته های قنات می جوشد
از قنوتت چه آبگیری تو
خوش به حال دو دست خالی ما
لحظه هایی که دستگیری تو
با حضورت غم پدر سر شد
کربلا با تو کربلاتر شد
به دلت داغ مادرت افتاد
شعله بر باغ پرپرت افتاد
کربلا شد مدینه وقتی که
رَدِ زنجیر بر پرت افتاد
بین خیمه تو بودی و بابا
از سر زین برابرت افتاد
بین خیمه تو بودی اما آن
شعله بر روی پیکرت افتاد
چقدر سنگ و خاک و خاکستر
از سر بام بر سرت افتاد
ناله ات بین شام می پیچید
عمه آتش به معجرت افتاد
گر چه بالت اسیر سلسله بود
قاتلت خنده های حرمله بود
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
امروز را که مهمان آسمانم
در انتظار لحظه ی سبز اذانم
حتی شده از شوق با بال شکسته
خود را به سمت آسمان ها می کشانم
امشب که گرم دادن خیرات هستند
خوب است تا وقت سحر این جا بمانم
من تا گره را وا کنم از کارهایم
باید دعایی از صحیفه را بخوانم
سجاده ها تبریک، آمد استجابت
تسبیح ها، هو یا علی ورد زبانم
باید گدای حضرت سجاد باشم
طبق وظیفه نوکر این آستانم
آمد علی سوم این خانواده
بابا عقیقه کرده و خیرات داده
روح دعایت آبروی صد مسیحاست
از آبروی توست این که عشق زیباست
در چشم هایت موج می زد استجابت
آقا دخیل چشم هایت دست دریاست
در حالت سجده اگر چه روی خاکی
زیر پر و بالت همیشه عرش پیداست
پرواز را با دست بسته یاد دادی
رد قدم هایت میان آسمان هاست
تو شهربانو زاده ای و سهم ایران
(اصلاً حرم سازی تو بر عهده ی ماست)
وقتی اصالتاً تو از ایران مایی
با تو همیشه پرچم این خطه بالاست
ما از اهالی حسین آباد هستیم
فامیل های حضرت سجاد هستیم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
کیستم من؟ پیشـوای چـارم اهـلیقینـم
سیّـد سجّاد، بـاب الله، زینالعابدینم
قطب عرفان، روح ایمان، جان قرآن، رکن دینم
هل اتی و کوثر و فرقان و نور و یا و سینم
چون نبی مشکلگشایم، چون علی حبلالمتینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
نیتم، تکبیر و حمدم، کعبهام، حجرم، مقامم
زمزمم، سعیم، صفایم، مروهام، رکنم، مقامم
هم قنوتم هم سجودم هم تشهد هم سلامم
هم جهادم هم زکاتم هم صلاتم هم صیامم
هم حیاتم هم نجاتم هم امانم هم امینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
رکن میبالد که دست من نمـاید استلامش
کعبه مینازد که من از سوی حق باشم امامش
هرکه ما را دوست دارد از خدا بـادا سلامش
هرکه با ما بـود دشمن تـا ابد لعن مدامش
من قسیم جنت و دوزخ بـه روز واپسینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
آسمانیهـا همه محـو مناجـات شب من
نور خیزد از کلام و، وحی جوشد از لب من
آسمان پیچد به خود در شعلۀ تاب و تب من
ذات حق لبیکگـو با ذکر یاربیارب من
گشته محـراب دعـا آغوش رب العالمینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
من به شهر شام، روز شامیان را شام کردم
در غل و زنجیـر دشمن یاری اسلام کردم
فتــح ثــارالله را در سلسله اعـلام کـردم
آل سفیان را بسی رسوای خاص و عام کردم
بـا بیــان دلنشیـن و بـا کـلام آتشینـم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
جسم بابم گشت پـامال سواران، صبر کردم
پیکـرم از بامهـا شد سنگباران، صبر کردم
سینهام آتش گرفت از داغ یاران، صبر کردم
خورد سیلی بر عذار گلعـذاران، صبر کردم
با وجود آن که بودی دست حق در آستینم
من علی بنحسین بن امیرالمـؤمنینم
من که خود اصل دعا روح دعا قلب دعایم
شامیـان بیحیـا دادنـد دشنـام از جفایم
حلقههای سلسله خون گریه کردند از برایم
سختتر بود از زمیـن کربـلا شـام بلایم
ریختند از بام، خاکستر بـه فـرق نازنینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
ظلم و بیداد و ستم از دشمنان پیوسته دیدم
ده عزیـز خویش را در ریسمـانی بسته دیدم
چشمِ گریان، صورت خونین، سر بشکسته دیدم
شامیـان را بهـر استقبـال، دستهدسته دیدم
حمله با تیغ زبـان کردند بـر قلب حزینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
عمهها منزل به منزل چشمشان در اشکریزی
متحـد گشتنـد اهـل شام بـا قرآنستیـزی
وای بر احوال آنکو خوار شد بعد از عزیزی
سرخرویی خواهرم را خواست از بهر کنیزی
کشت از غیرت عرق جاری به صورت از جبینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
من که خورشید جمالم، شـد غبار غم نقابم
بـا سـر پـاک پـدر بردنـد در بــزم شـرابم
پیش چشمم چوب میزد خصم بر لبهای بابم
خارجـی کردنـد در اوج مسلمانـی خطابم
گرچه دانستند نـور چشم ختمالمرسلینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
وقتی که فروغ ازلی دیدن داشت
انوار خداوند جلی دیدن داشت
با دیدن فرزند عزیزش سجاد
لبخند حسین بن علی دیدن داشت
×××
شادی و طرب به دست غم بند زده است
دل را به سرور و عشق پیوند زده است
دیدند زمین و آسمان نورانی است
گفتند مگر حسین لبخند زده است
×××
محبوب حریم حق تعالی آمد
تفسیر گر نور و تجلا آمد
درفصل شکفتنش سروشی می گفت
سجاده نشین عرش اعلا آمد
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
با تمام نیاز می خوانم
حس گرفتم چه ناز می خوانم
نام داوودی تو را امشب
چقدَر دلنواز می خوانم
قصه ات را شبیه گیسویت
در دل شب دراز می خوانم
من به عشق تو ای زلال ناب
رو به دریا نماز می خوانم
نسبتی هست بین ما این را
از همان دیر باز می خوانم
نسبتی را که خوب می دانی
در رگ توست خون ایرانی
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
تنها خیال آب به دردی نمی خورد
حرفی بزن که اشک مرا در بیاوری
این جام بی شراب به دردی نمی خورد
باید به زیر نور بزرگان جلوس کرد
در سایه آفتاب به دردی نمی خورد
از این به بعد معطل این دل نمی شوم
این خانه ی خراب به دردی نمی خورد
از منظر نگاه شما جلوه دیدنی است
عکس بدون قاب به دردی نمی خورد
جان مرا بگیر ولی گریه را نگیر
چشمه بدون آب به دردی نمی خورد
چشمی بده که قلب مرا زیر و رو کند
گریه مرا کنار تو با آبرو کند
ما را به جز هوای شما پر نمی دهند
ما را به جز برای شما سر نمی دهند
بال وَبال مانع اوج است پس اگر
بالم نمی دهند چه بهتر نمی دهند
گاهی کنار دلبریت جبر لازم است
دل را به اختیار به دلبر نمی دهند
جبریل هم به قبه ی تو ره نیافته
معراج را به غیر پیمبر نمی دهند
آن جا که میل یار اسیری دلبرست
در بند می روند ولی سر نمی دهند
ایرانیان به هیچ بزرگ قبیله ای
جز خاندان فاطمه(س) دختر نمی دهند
تا زنده ایم ترک ولایت نمیکنیم
با غیر آل فاطمه(س) وصلت نمیکنیم
هر دیده ای به دیده ی گریان نمی رسد
فصل خزان به فصل بهاران نمی رسد
در بین گریه حاصل ما رشد می کند
باران بدون سیل به پایان نمی رسد
یک جا اگر تمامی خلقت گدا شود
نقصی به آستان کریمان نمی رسد
روزی ما کم است که مصحف نخوانده ایم
عیب از کریم نیست که مهمان نمی رسد
بفرست سمت دشت غلام سیاه را
یک چند وقتی است که باران نمی رسد
کیسه بدوشی تو اگر کار هر شب است
این پینه های شانه به درمان نمی رسد
ما مستمند کیسه ی خیراتی توایم
ذاتاً فقیر آن کرم ذاتی تو ایم
آقای من حریم تو از عرش برتر است
با این که خاکی است بهشت معطر است
عادت نموده ایم به این گنبدی که نیست
حیف از حریم تو که بدون کبوتر است
فرصت غنیمت است ابوحمزه ای بخوان
امشب برای پاکی این قوم بهتر است
با تربت حسین(ع) به تسبیح می رسیم
این تربت حسین(ع) عجب بنده پرور است
اول فدایی قدمت مادر تو بود
پس مادرت به تو ز همه باوفاتر است
تو یادگار فاطمه(س) بودی برای او
حالا که شد فدای تو عالم فدای او
یعقوب کربلا چه قدر گریه می کنی
از صبح زود تا به سحر گریه می کنی
یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد
داری برای چند نفر گریه می کنی
وقتی که چشم هات می افتد به معجری
حق داری ای عزیز اگر گریه می کنی
این طفل را به جان خودت آب داده اند
دیگر چرا میان گذر گریه می کنی
از صبح تا غروب فقط نیزه می زدند
داری به قتل صبر پدر گریه می کنی
چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده
یعقوب کربلا چقدر گریه می کنی
با دیدن اسیر کجا می رود دلت
بادیدن فقیر کجا می رود دلت
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
بنا نیست امروز افسرده باشیم
پس از چند شب باز پژمرده باشیم
مگر می شود نور را دیده باشیم؟
ولی دل به خورشید نسپرده باشیم
بنا بود ما را سر پا ببینند
اگر بارها هم زمین خورده باشیم
سه شب در به در بین کوچه نشستیم
که سهمی از این سفره ها برده باشیم
محال است ما را از آقا بگیرند
محال است حتی اگر مرده باشیم
اسیرم به گیسوی بالا نشینی
فدای گرفتاری این چنینی
تو شهر غریبی مسافر نداری
شب پنجم ماه، زائر نداری
در این چند شب بال ها کربلایند
بمیرم برایت مهاجر نداری
نبینم برای تو شعری نگفتند
مبادا بگویند شاعر نداری
تو چهارم مسیر به سمت خدایی
تو چهارم مسیری که عابر نداری
در این روزها که تو تنهاترینی
در این روزها که تو زائر نداری
مرا زائر بی قرار تو کردند
دلم را چراغ مزار تو کردند
بنا شد اگر سائلی نان بگیرد
چه خوب است که از کریمان بگیرد
بنا شد اگر شاه نوکر بگیرد
چه بهتر که از نسل سلمان بگیرد
علی خواست تا که برای حسینش
زنی در بلندای ایمان بگیرد
تمام زمین و زمان را که می گشت
بنا شد عروسی از ایران بگیرد
اسیری شهبانوی ما می ارزد
که این خاک بوی «حسین جان» بگیرد
تو آقا ترینی و سجاد مایی
تو شاهی و فرزند داماد مایی
خدا باز تصویر مولا کشیده
برای حسینش، علی آفریده
تو از بس که غرق حضور خدایی
برای عبادت تو را برگزیده
هر آن کس که دیده تو را صبح یا شب
سر سفره های مناجات دیده
ترحم کن ای آسمان محبت!
به این قطره های چکیده چکیده
چه می خواهم از تو که داده نباشی
به اندازه کافی از تو رسیده
همین که گدای تو هستیم کافیست
ابو حمزه های تو هستیم کافیست
بخوان تا ابوحمزه ایمان بگیرد
بخوان آدمی بوی انسان بگیرد
بخوان: «ابکی – ابکی – لنفسی - لقبری...
دل مرده ی ما کمی جان بگیرد
...و یا غافر الذنبُ یا قابل التوب
الهی تصدق عَلَیَّ بعفوک
انا لا انسی ایادیک عندی
الهی تصدق علیّ بعفوک
الهی و ربی علیک رجائی
الهی تصدق علیّ بعفوک...»
لباس مناجت را هر که باید
شب پنجم ماه شعبان بگیرد
تو هستی دلیل مسلمانی ما
نجات پر و بال زندانی ما
به جز عالم سائلی عالمی نیست
به غیر از کریمی تو حاتمی نیست
بر این خشک ها تا که باران ببارد
به غیر از غلام تو صاحب دمی نیست
خدا از سرم سایه ات را نگیرد
جز این هر چه را هم بگیرد غمی نیست
چهل سال بر سر در خانه ی تو
به جز پرچم کربلا پرچمی نیست
تو یعقوبی و پلک مجروح داری
چهل سال گریه، زمان کمی نیست
چهل سال گریه، چهل سال ناله
چهل سال گریه برای سه ساله
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ای انیس قدیمی دلها
آفتاب بلند ناپیدا
تا خدا می برد دلِ ما را
پَرِ سجاده های سبز شما
من کجا و غبار مقدمتان
تو کجا، کوچه های این دنیا
من کی ام از قبیله ی مجنون
تو ولی از عشیره ی لیلا
من کی ام بی زبان ترین مردم
تو خدای بلاغتی اما
نفسی دِه که از تو دم بزنم
بال در صحن این حرم بزنم
آسمان موج شد تلاطم کرد
که خدا جلوه بین مردم کرد
آسمان جای خود از این محشر
عرش هم دست و پای خود گم کرد
عرش هم جای خود، خدا خندید
لحظه ای که لبت تبسم کرد
آب با نیت دو رکعتِ عشق
با غبار شما تیمم کرد
همه دیدند با دو چشمانت
چشم های پدر تکلم کرد
خانه ات قبله ی غریبان است
پایتختت تمام ایران است
ای سراپای تو مثال حسین
دومین مرتضای آل حسین
روی دوش تو گیسوان علی
کنج لب های توست خال حسین
با تماشای تو به سر می شد
شب و روز تمام سال حسین
خنده ای کن که در تو گُل کرده
همه زیبایی جمال حسین
سیر می دید چهره ات را عشق
به سرش بود اگر خیال حسین
شور آب آور حسین هستی
دومین حیدر حسین هستی
سرخوش از بانگ این طرب هستیم
مست شیرین ترین رطب هستیم
مثل موسیقی شگفت بهار
نغمه هایی به روی لب هستیم
شجره نامه ای اگر داریم
همگی بر تو منتسب هستیم
ما همه خانه زاده تو یعنی
همه ی ما از این نسب هستیم
شکر حق ما ز آستان توایم
همگی از نوادگان توایم
به علی رفته ای غدیری تو
نه فقط شیر، شیرگیری تو
هم رکابِ علی اکبرها
هم خروش سفیر تیری تو
شوره زاریم و خشکسال اما
چشمه ی روشن کویری تو
رشته های قنات می جوشد
از قنوتت چه آبگیری تو
خوش به حال دو دست خالی ما
لحظه هایی که دستگیری تو
با حضورت غم پدر سر شد
کربلا با تو کربلاتر شد
به دلت داغ مادرت افتاد
شعله بر باغ پرپرت افتاد
کربلا شد مدینه وقتی که
رَدِ زنجیر بر پرت افتاد
بین خیمه تو بودی و بابا
از سر زین برابرت افتاد
بین خیمه تو بودی اما آن
شعله بر روی پیکرت افتاد
چقدر سنگ و خاک و خاکستر
از سر بام بر سرت افتاد
ناله ات بین شام می پیچید
عمه آتش به معجرت افتاد
گر چه بالت اسیر سلسله بود
قاتلت خنده های حرمله بود
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
امروز را که مهمان آسمانم
در انتظار لحظه ی سبز اذانم
حتی شده از شوق با بال شکسته
خود را به سمت آسمان ها می کشانم
امشب که گرم دادن خیرات هستند
خوب است تا وقت سحر این جا بمانم
من تا گره را وا کنم از کارهایم
باید دعایی از صحیفه را بخوانم
سجاده ها تبریک، آمد استجابت
تسبیح ها، هو یا علی ورد زبانم
باید گدای حضرت سجاد باشم
طبق وظیفه نوکر این آستانم
آمد علی سوم این خانواده
بابا عقیقه کرده و خیرات داده
روح دعایت آبروی صد مسیحاست
از آبروی توست این که عشق زیباست
در چشم هایت موج می زد استجابت
آقا دخیل چشم هایت دست دریاست
در حالت سجده اگر چه روی خاکی
زیر پر و بالت همیشه عرش پیداست
پرواز را با دست بسته یاد دادی
رد قدم هایت میان آسمان هاست
تو شهربانو زاده ای و سهم ایران
(اصلاً حرم سازی تو بر عهده ی ماست)
وقتی اصالتاً تو از ایران مایی
با تو همیشه پرچم این خطه بالاست
ما از اهالی حسین آباد هستیم
فامیل های حضرت سجاد هستیم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
کیستم من؟ پیشـوای چـارم اهـلیقینـم
سیّـد سجّاد، بـاب الله، زینالعابدینم
قطب عرفان، روح ایمان، جان قرآن، رکن دینم
هل اتی و کوثر و فرقان و نور و یا و سینم
چون نبی مشکلگشایم، چون علی حبلالمتینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
نیتم، تکبیر و حمدم، کعبهام، حجرم، مقامم
زمزمم، سعیم، صفایم، مروهام، رکنم، مقامم
هم قنوتم هم سجودم هم تشهد هم سلامم
هم جهادم هم زکاتم هم صلاتم هم صیامم
هم حیاتم هم نجاتم هم امانم هم امینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
رکن میبالد که دست من نمـاید استلامش
کعبه مینازد که من از سوی حق باشم امامش
هرکه ما را دوست دارد از خدا بـادا سلامش
هرکه با ما بـود دشمن تـا ابد لعن مدامش
من قسیم جنت و دوزخ بـه روز واپسینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
آسمانیهـا همه محـو مناجـات شب من
نور خیزد از کلام و، وحی جوشد از لب من
آسمان پیچد به خود در شعلۀ تاب و تب من
ذات حق لبیکگـو با ذکر یاربیارب من
گشته محـراب دعـا آغوش رب العالمینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
من به شهر شام، روز شامیان را شام کردم
در غل و زنجیـر دشمن یاری اسلام کردم
فتــح ثــارالله را در سلسله اعـلام کـردم
آل سفیان را بسی رسوای خاص و عام کردم
بـا بیــان دلنشیـن و بـا کـلام آتشینـم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
جسم بابم گشت پـامال سواران، صبر کردم
پیکـرم از بامهـا شد سنگباران، صبر کردم
سینهام آتش گرفت از داغ یاران، صبر کردم
خورد سیلی بر عذار گلعـذاران، صبر کردم
با وجود آن که بودی دست حق در آستینم
من علی بنحسین بن امیرالمـؤمنینم
من که خود اصل دعا روح دعا قلب دعایم
شامیـان بیحیـا دادنـد دشنـام از جفایم
حلقههای سلسله خون گریه کردند از برایم
سختتر بود از زمیـن کربـلا شـام بلایم
ریختند از بام، خاکستر بـه فـرق نازنینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
ظلم و بیداد و ستم از دشمنان پیوسته دیدم
ده عزیـز خویش را در ریسمـانی بسته دیدم
چشمِ گریان، صورت خونین، سر بشکسته دیدم
شامیـان را بهـر استقبـال، دستهدسته دیدم
حمله با تیغ زبـان کردند بـر قلب حزینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
عمهها منزل به منزل چشمشان در اشکریزی
متحـد گشتنـد اهـل شام بـا قرآنستیـزی
وای بر احوال آنکو خوار شد بعد از عزیزی
سرخرویی خواهرم را خواست از بهر کنیزی
کشت از غیرت عرق جاری به صورت از جبینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
من که خورشید جمالم، شـد غبار غم نقابم
بـا سـر پـاک پـدر بردنـد در بــزم شـرابم
پیش چشمم چوب میزد خصم بر لبهای بابم
خارجـی کردنـد در اوج مسلمانـی خطابم
گرچه دانستند نـور چشم ختمالمرسلینم
من علی بنحسین بن امیرالمؤمنینم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
وقتی که فروغ ازلی دیدن داشت
انوار خداوند جلی دیدن داشت
با دیدن فرزند عزیزش سجاد
لبخند حسین بن علی دیدن داشت
×××
شادی و طرب به دست غم بند زده است
دل را به سرور و عشق پیوند زده است
دیدند زمین و آسمان نورانی است
گفتند مگر حسین لبخند زده است
×××
محبوب حریم حق تعالی آمد
تفسیر گر نور و تجلا آمد
درفصل شکفتنش سروشی می گفت
سجاده نشین عرش اعلا آمد
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
با تمام نیاز می خوانم
حس گرفتم چه ناز می خوانم
نام داوودی تو را امشب
چقدَر دلنواز می خوانم
قصه ات را شبیه گیسویت
در دل شب دراز می خوانم
من به عشق تو ای زلال ناب
رو به دریا نماز می خوانم
نسبتی هست بین ما این را
از همان دیر باز می خوانم
نسبتی را که خوب می دانی
در رگ توست خون ایرانی
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
سلام
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
موفق باشید
یا علی