ای علمدار سپه در دلِ شب بار ببند محمل پردگیان دوز ز اغیار ببند
همه ی اهل حرم را به حرم کن احضار کودکان را به محبت دلِ شب کن بیدار
این خداحافظی آخر ما با زهراست بعد از این وعده ی ما با همگان کرب و بلاست
خواهر انگار همین جاست طواف من و تو قبر گمگشته ی زهراست مطاف من و تو
مادرا می برم از کوچه پریشانی را می برم همره خود این همه قربانی را
مشکل قافله را وا بگذارید به من گریه ی دخترکم را بسپارید به من
شیرخوارم که شده کودک هجده روزه گردنش حرز ببندید ولی از بوسه
ای سپه دار، سپه را کمک از امشب کن با علی اکبر من همرهیِ زینب کن
از همین اول راه آب بنوشان به همه زینبم جامه ی بسیار بپوشان به همه
همه ی لشگر عشق است غلامت زینب زانوی اکبر لیلاست رکابت زینب
بعد از این کاش که بی یار نگردی خواهر
جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
ای علمدار سپه در دلِ شب بار ببند
محمل پردگیان دوز ز اغیار ببند
همه ی اهل حرم را به حرم کن احضار
کودکان را به محبت دلِ شب کن بیدار
این خداحافظی آخر ما با زهراست
بعد از این وعده ی ما با همگان کرب و بلاست
خواهر انگار همین جاست طواف من و تو
قبر گمگشته ی زهراست مطاف من و تو
مادرا می برم از کوچه پریشانی را
می برم همره خود این همه قربانی را
مشکل قافله را وا بگذارید به من
گریه ی دخترکم را بسپارید به من
شیرخوارم که شده کودک هجده روزه
گردنش حرز ببندید ولی از بوسه
ای سپه دار، سپه را کمک از امشب کن
با علی اکبر من همرهیِ زینب کن
از همین اول راه آب بنوشان به همه
زینبم جامه ی بسیار بپوشان به همه
همه ی لشگر عشق است غلامت زینب
زانوی اکبر لیلاست رکابت زینب
بعد از این کاش که بی یار نگردی خواهر
کاش بی قافله سالار نگردی خواهر
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود شب چرا میرود؟
غریب وطن نیمهشب از وطن
غریبانه پیش خدا میرود
دلِ شب خدا را صدا میزند
چرا ساکت و بیصدا میرود؟
اجل پیش رو، مادرش فاطمه
به دنبال او از قفا میرود
به تعجیل رو در کجا میبرد؟
مگـر سـر بـرای خدا میبرد؟
صدای جرس آه جان بر لب است
جگرسوز چون ناله زینب است
«طرماح» یک لحظه محمل مران!
خدا را که وقت نماز شب است
نفسها همه نالۀ یا حسین
دعاها همه سوز و تاب و تب است
به هر منزلی مرگ چشم انتظار
به هر محملی نغمۀ «یارب» است
شما هم چو مرغ شب ای ناقهها
بنـالیـد بـا زینـب ای ناقـهها
شب است و بیابان پر از ولوله
مدینه دعا کن به این قافله
همانا به شوق وصال خدا
گرفتند از دیگران فاصله
خدا رحم آرد به حال رباب
که بر کف گرفته کمان حرمله
پدر را ببرّند لب تشنه سر
پسر را ببندند در سلسله
شرار جگر شمع محمل شده
نـوای جـرس آتش دل شده
مدینه دعا کن برای حسین
که خالی بوَد در تو جای حسین
مدینه مدینه دگر نشنوی
دل شب صدای دعای حسین
مدینه به اهل مدینه بگو
که فرداست روز عزای حسین
خدایت دهد صبر امالبنین
که عباس گردد فدای حسین
دلش یاد رخسار پیغمبر است
نگاهش به روی علیاکبر است
مدینه دعا کن که این انجمن
بیایند بار دگر در وطن
از آن بیم دارم که دخت علی
ز شش یوسف آرد یکی پیرهن
از آن بیم دارم که رأس حسین
لب تشنه گردد جدا از بدن
از آن بیم دارم که پرپر شود
چو گل پیکر قاسمبنحسن
الهــی بــه دنبــال ایــن کاروان
بوَد روز و شب اشک «میثم» روان
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
ای اشکهـا ببارید از چشمهـا چـو باران
کـز بـاغ وحـی، بـا هـم رفتند گلعـذاران
خون از دو دیده جاریست هنگام سوگواریست
چشم مدینـه گرید چون چشم سوگواران
دیشب عزیز زهرا بگذاشت سر به صحرا
خورشید وحی گردید پنهان به کوهساران
خالــی شـده مدینـه از لالههای توحیـد
پُـرگشتـه کـوه و صحـرا از نالـۀ هزاران
ای دوستان برآریـد آهـی ز سـوز سینـه
این بیت را بخوانیـد همـراه آن سـواران
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
دیشب تو خواب بودی وقت سحر، مدینه!
یک عمـر شـد نصیبت خون جگر، مدینه!
دیدی چگونه از تـو هجده ستاره گم شد؟
دیدی که قرص ماهت رفت از نظر، مدینه؟
روزت سیـاه باشـد چشمـت بـه راه باشد
تــا از مسافــرانت آیــد خبـر، مدینــه!
دستی سوی سماء کن عبـاس را دعا کن
ترسم شود در این ره بیدست و سر، مدینه!
آه از جگــر بــرآرم خــون از بصر ببـارم
ایـن بیـت را بخـوانم بـار دگـر، مدینــه!
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
بگــذار همـره یــار اشکـم بــود روانـه
بگــذار از درونــم آتـش کشــد زبانــه
امشب سرشک سرخ است جاری زچشم زینب
فـردا تنش کبـود اسـت از ضـرب تازیانه
امشب نگاه عباس بر صورت حسین است
فردا شود دوچشمش بـر تیر کیـن نشانه
امشب نهاده بلبل صورت بـه دامن گل
فـردا زننـد او را آتــش بــر آشیــانه
سوزم درون سینه آهم به بـام گردون
خون دلم به دیده اشک غمم به شانه
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
آهـت ز سینـه خیـزد بـر آسمان، مدینه!
پشت سـر مسافـر قـرآن بخـوان مدینه!
آبــی بریـز از اشـک پشـت سـر مسافر
دنبـال ایـن سـواران برگـو اذان مـدینه!
سوغات دخت زهرا از کوه و دشت و صحرا
یک پیرهن بـود از هجـده جوان، مدینه!
بعد از حسن گـرفتی بر چهره گرد غربت
بعد از حسین، دیگـر تنهـا بمان مـدینه!
با سوز دل سحر کن فریاد و ناله سرکن
با من بنال تا صبح با من بخوان مدینه!
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
خورشید روی احمد در کاروان عیان است
یا قرص ماه لیـلا در بین کـاروان است؟
ای چشمهـا بگرییـد ای اشکها ببارید
از چشم ناقهها هم سیلاب خون روان است
ای کودکـان مبــادا از دشمنـان بترسید
در این سفر شما را عباس، پاسبان است
هرجا که تشنـه گشتید عباس را بخوانید
عبـاس از ولادت سقـای تشنـگان است
شـرح وداع خوانـدم خون جگـر فشاندم
گویی مرا هماره این بیت بـر زبان است
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد
شهر مدینه مثل زهرا گریه می کرد
وقتی که می رفتند پشت پای آن ها
چشمان جبرائیل حتی گریه می کرد
پائین پای ناقه مریم گریه می کرد
دورِ سر گهواره عیسی گریه می کرد
این است آن داغ عظیمی که برایش
حتّی میان تشت یحیی گریه می کرد
این است زینب بانویی که زیر پایش
زانوی لرزه دار سقا گریه می کرد
بوسید اکبر دست های مادرش را
در زیر چادر، ام لیلا گریه می کرد
بر روی دامن مادری در گوش طفلش
آهسته تا می گفت لالا گریه می کرد
یک کاروانِ گریه شد وقتی رقیه
با گفتن بابا، بابا گریه می کرد
در زیر پای محمل مستوره ی عشق
منزل به منزل ریگ صحرا گریه می کرد
وقتی که می رفتند عالم سینه می زد
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد
کاروانی ملازم غم بود
که رجب راهی محرم بود
رانده می شد امام عاشورا
گر چه خود مقتدای عالم بود
گاه با مادرش وداعی داشت
گه وداعش به نزد خاتم بود
باغ آلاله های بنی هاشم
با گل فاطمه چه همدم بود
فاطمیات گرد زینب ها
زینب اما به غصه ملهم بود
با خبر بود زینب از فردا
او به اسرار یار محرم بود
در نگاه برادرش می دید
مقتلی پر زخون فراهم بود
شد برای اسارت آماده
از همان لحظه قامتش خم بود
محملم را ببند عباسم
آسمان بارشش چه نم نم بود
کودکان را به خود فرا می خواند
یاور رهبرش دمادم بود
محور کاروان شد از اول
دائما خط او مقدم بود
هیبتی داشت آخر کارش
حیف، عمر امامتش کم بود
کوفه و شام تحت فرمانش
اُسکتوا گفتنش چه محکم بود!
آن شبی که خرابه شد آباد
گیسوان سه ساله در هم شد
تا همه کاروان به خود آمد
دید پلک رقیه بر هم بود
آخرین زخم کاروان وا شد
گریه تنها دوای مرهم بود
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
مدینه! امامت کجا می رود؟
سفر کرده سوی خدا می رود
دل شب، غریبانه تنها حسین
نهان از همه چشم ها می رود
مدینه! چه آرامی و ساکتی
امام غریبت کجا می رود؟
مدینه ز عباس و اکبر بپرس
اگر می رود، شب چرا می رود؟
مدینه! تماشاکن این قافله
چه عاشق سوی کربلا می رود
اگر جان به بزم بلا می برد
علی اصغرش را کجا می برد؟
فضا محو تاب و تب زینب است
گمانم که وقت نماز شب است
همه هاشمیات، مشغول ذکر
بیابان پر از نغمۀ "یارب " است
(طِرِمّاح)! محمل به سرعت مران
که بانوی این کاروان زینب است
همه کودکان را همه شب مدام
غریبانه ذکر خدا بر لب است
حسین است چون ماه و اطراف او
فروزنده هفتاد و دو کوکب است
بیابان بزن ناله ای دل نشین
که دخت علی گشته محمل نشین
عجب کاروانی ،خدا یارشان
اجل آید از ره به دنبالشان
متاع همه گشته خون گلو
خداوند عالم خریدارشان
شود حجشان با شهادت شروع
اسارت بود آخرِ کارشان
گواهی دهم در کنار فرات
بود آبشان خون رخسارشان
چو اینان عزیزان پیغمبرند
مبادا کنی ای فلک خوارشان
قضا را چه امری مقدرشده
که سقا پریشان اصغر شده
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
تشکر
اجرتون با مادر پهلو شکستش