ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی


به جهت بالا بردن میزان توانایی و تسلط عزیزان بر روضه ها

و تلفیق بهتر اشعار و متن روضه ها و گریزها

امسال غالبا روضه های مکتوب بدون شعر قرار خواهد گرفت

تا دوستان فقط با داشتن خمیر مایه ی روضه ها

خودشون شعر مناسب یا دلخواه خودشون رو جداگانه انتخاب کنند


جهت مطالعه متن روضه های مکتوب ویژه شب نهم شب تاسوعا محرم95

به ادامه مطلب مراجعه نمایید






 

آخی .... الا مادر به قربون جمالت                                                                      آخ رخ چون بدر و ابروی هلالت
آخ ... آخ ... شنیدم کام عطشان جان سپردی                         گل ام البنین شیرم حلالت ....
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

اونایی که دنبال امام زمانید،از شب اول محرم،امشب آدرس معلوم ِ، ردِّ پای حضرت رو تو حرم عموش عباس پیدا می کنیم،مطمئنیم شب جمعه زائر حرم کربلاست،مگه میشه امام زمان کربلا بره یه سری به عموش نزنه،آقاجان!*

*آخه دیدن سید بحرالعلوم روز تاسوعا عمامه برداشته، پای برهنه توی بین الحرمین هی به سر می زنه، گفتن:آقا شما سنی ازتون گذشته، مرجع تقلیدی،این همه شاگرد دورت ِ،مثل بقیه به سینه بزن، گفت: نه،شما ندید اون چیزی که من دیدم، چی دیدی آقا؟ فرمود: خودم دیدم امام زمان عمامه از سرش برداشته هی به سر و سینه می زنه، هی میگه: * "علی العباس واویلا"

@@@

*عبادت بی اطاعت،عبادت بی ولایت فایده نداره،همینایی که کربلا عباس رو کشتند، ادعا می کردند نماز می خونن، عبادت بی امام،عبادت بی ولایت، عبادت نیست،جانم فدای اون شهیدی که توی زیارتش می گی، "السلام علیک أیها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله" ای جانم فدات آقاجان مطیع محض بودی*

@@@

امشب شب اون عمو جانی ِ که،با همه ی وجودش کنار امامش ماند، مطیع محض بود،آقا جان،امشب شب ِ چی ِ؟چه اسامی،چه کلماتی دلت رو می بره؟

@@@

*حالا میخوام دعوتت کنم،شب تاسوعا دعوت نامه ای بهتر از این یه جمله ندارم*

سقای دشت کربلا اباالفضل، اباالفضل                                                                                             دستش شده از تن جدا اباالفضل، اباالفضل

@@@

امشب از کدوم جلوه ی عباس برات بگم؟از علمداریش بگم؟ ازسپه داریش بگم، از ادبش بگم، از حیاش بگم، از محبتش به امام بگم، از وفاش بگم؟ از هرچی بگم کم گفتم، ای جانم فدای این آقا. عباس یه حسین دیگه است،عباس یه علی ِ دیگه است تو کربلا، می خوام امشب به این برسی تو روضه، جانم فدای این آقا، کدوم علی؟ همون علی که توی مدینه گفت: "یا دنیا ؟ غُری غَیری" عباسم دنیا رو کنار زد، محل نذاشت به دنیا و مظاهر دنیا

@@@

*حالا این عباس همه منتظرند دست به شمشیر کنه، این عباسی که علمدار و سپهدار و ذخیره ی کربلاست،این عباسی که یه شاگردش علی ِ اکبر ِ، همه منتظرند خودی نشون بده،روضه ی من از اینجا شروع میشه، اینجاست که عباس به همه ی عالم معرفی میشه،اینجاست که باید سخت ترین امتحان عمرش رو بده، یه حرفی زده به ابی عبدالله بشین باهاش گریه کن،همه اومدن اجازه ی میدان بگیرن، یه جور حرف زدن، علی اکبر یه جوری گفت،قاسم یه جوری گفت، اما عباس که اومد،به زبان خودمون اول گفت:حسین خسته شدم" قَدْ ضَاقَ صَدْرِی" طاقت ندارم رو پا بایستم،بذار برم داداش، انتقام تو رو بگیرم، من ورق کربلا رو می تونم بر گردونم، امتحان رو ببین، حماسه ی عباس تو همین لحظه است، ای جانم فدات، اینی که میگم:اطاعت محض اینه. یه نگاهی کرد ابی عبدلله،صدا زد عباسم، می خوای بری برو، فقط دلم می خواد بری برا بچه هام آب بیاری، عباسم می دونم تو قدرتش رو داری، اما "فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ" چه به دل عباس گذشت؟ اطاعت محض ِ، یه چرا نگفت، یه مکث نکرد. مشک رو بغل کرد، سوار بر اسبش شد، ابی عبدالله هی نگاه بهش میکنه، یه جمله ای حضرت بهش گفت، صدا زد عباسم: "وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی" صدا زد:عباسم کجا می خوای بری تو اگه بری، لشکر من از هم می پاشه؟ یه حرفی می زنم کنایه فهم ها ، من میگم:خدا کنه دشمن این جمله  رو نشنیده باشه،اگه این رو دشمن شنیده باشن، گفتن:کار عباس رو تموم کنید حسین زمین می خوره،لذا نوشتن سوار اسبش شد، رفت به طرف شریعه، همه حسین رو رها کردن، همه به عباس هجوم بردن*

دعا کنید که سقا پاش برسه به دریا                    مشک و پر از آب کنه، بیاره تو خیمه ها

*فکر نکنی این دعای من و توست، ابی عبدالله رفت تو خیمه،دید بچه ها دور هم حلقه زدن، شکم های خالی رو روی خاک گذاشتن، شما هم با بچه های حسین بگید: *

دعا کنید که سقا پاش برسه به دریا                                                                    مشک و پر از آب کنه، بیاره تو خیمه ها

*اعتقاد ما بر اینه هر جا روضه ی اباالفضل خونده میشه دو تا فاطمه دم در  می ایستند، آی خانوم ها! امشب دوتا زهرا، دو تا فاطمه. یکی شون دست به پهلو گرفته، اون یکی زیر بغل هاشو گرفته، این یه دونه هم از زبان مادرای حرم، مادرای حرم هم دور یه مادری حلقه زدن، اون مادرم یه چیزی می گفت*

برید بگید به عباس دلم داره می گیره                                                                                                یه قطره آب بیاره بچه ام داره می میره

رسید کنار شریعه،الله اکبر،خیلی خدا باید کمک کنه به ما روضه ی این آقارو بخونیم،کار ما نیست،امام زمان فقط می تونه روضه بخوانه، رسید کنار شریعه،دست برد زیر آب، بعضی ها نوشتن،آب رو آورد بالا،خیلی از مقاتل نوشتن می خواست به مرکبش آب بده،آب رو زد به صورت مرکبش، مرکبش سیراب شد، دست و آورد بالا "فَذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَین" بی انصافی ِ بعضی ها میگن می خواست آب بخوره، یهو یاد حسین افتاده،نه،آب رو آورد بالا،نمی خواست آب بخوره،من از قرینه ی این تو مقتل بهت ثابت می کنم، مگه میشه، مگه عباس رو نشناختی؟ میگه:آب رو آورد بالا،مقتل میگه: "فرمى الماء علی الماء" آب رو محکم زد رو آب، انگار می خواست به آب یه سیلی بزنه، می خواست به آب یه نهیب بزنه، فکر کردی می خوام آب بخورم؟عباس رو نشناختی، با این کار آبروی آب رو برد، ای آب فرات تو مهریه ی مادرحسینی*

*سوار اسبش شد، مشک رو پر آب کرده، رفت به طرف خیمه ها، چهار هزار تیر انداز، بابا یک صدم این تیرها به عباس بخوره، چه بلایی سرش میآد، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل، کمین کردن، دستاشو قطع کردن، مشک رو داد تو بغلش،علامه ی مجلسی میگه:مشک و به دندان  گرفت.*

*مشک تو بغلش ِ، همه ی حواسش به مشک ِ، خودش رو انداخت رو مشک،مثل مادری که بچه اش رو بغل میکنه،نگه میداره،یه مرتبه نگاه کرد*

*تا مشک آبش رو زدند،مقتل میگه:" وَ وَقَفَ الْعَباس مُتِحَیرا" نمیدونه جلو بره،مشکش آبی نداره،برگرده دست نداره، تو همین حال و اوضاع  یه نانجیبی که اسمش رو نبرم، چنان با تیر به چشمش زد.از اینجا به بعد و می خوام از زبان خودش بگم،اگه طاقتش رو داری بسم الله،مرحوم خراسانی تو حرم عباس داشت،برای مرحوم علامه ی قزوینی روضه می خوند،میگن:همین رو گفت، که تیر به چشم عباس زدن،میگن:مرحوم علامه ی قزوینی، از حال رفت ، بی هوش شد، منبر نیمه کاره موند، اومدن علامه رو به هوش آوردن، علامه ی قزوینی گفت:آشیخ محمد علی خراسانی این روضه ها سندش ضعیفِ، جایی نخون، من طاقتش رو ندارم میگی:تیر به چشم عباس زدن.رفت خونه، میگن:همون شب تو عالم رؤیا عباس اومد به خواب این مرجع، صدا زد علامه، مگه تو کربلا بودی که میگی نخون؟ تو نبودی، تیر به چشمم زدن، هر کاری کردم،سرم رو تکون دادم،تیر از چشمم بیرون نیومد،سرم رو خم کردم،عمامه از سرم افتاد. کلاه خود از سر عباس افتاد، عمامه از سر عباس افتاد، تا سرش برهنه شد، چنان با عمود آهن......افتاد رو زمین، با صورت افتاد رو خاک،یه سئوال، من چند شب ِ، روضه ام رو با سئوال جلو بردم، من یه سئوال ازتون دارم،جوابشم ندادی،ندادی، سئوال من اینه میگن عباس با صورت خورد زمین،تیر تو صورتش چی شد؟ چه بلایی سر سرش اومد؟ حسین رسید،عبارت مقتل میگه:" فَفَلَقَ هامَتَه" سرش تا ابرو شکاف خورد، حسین که رسید، روایت میگه: رسید کنار عباس، نشست رو زمین،شمشیرش رو گذاشت کنار، با دو دست سر عباس رو برداشت،گذاشت رو پاش "وَبَکى بُکاءً عالیا" هی گفت:آخ کمرم..... من می خوام یه جمله بگم،بعد هر چی خواستی داد بزن، می خوام بگم:عباس! تشنگی کشیدی، تیر خوردی،عمود خوردی،دست هات جدا شد، اما خدا رو شکر بدنت کنارعلقمه موند، بگم یا نه؟ خدا رو شکر بدنت زیر سم اسب ها نرفت،حسین بدنش زیر سم اسب ها.....*

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

همچین دستاش خنک شد" دست خنک بشه بدن یه مقدار خنک میشه ...*

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد

*من دیگه این دستارو نمیخوام ... مشکو به دندان که گرفت ، یه مقدار آب به روی سینه ریخت ... خدایا مرگ منو برسان ... بمیرم آقام تشنه هست ... وقتی مشک سوراخ شد گفت دیگه مرگ مرا برسان ..

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یه شعری گفت مصرع آخرش بدین مضمون بود که ابی عبدالله هم به عباس پناه برد،بلافاصله پشیمون شد،عجب جسارتی کردم،اون امامه،اشرف مخلوقات عالمه،خوابش برد سیدالشهدا(ع)درعالم رویا به او فرمود:نه"درست گفتی،بنویس:

یوم استجار به الهدی ،به خدا منم عاشورا به عباس پناه بردم،حسین ...

دست گداییتو بیار بالا بذار ببینه،دست نداره اما دستگیر همه ی عالمه*

یا ابالفضل زدست تو شفا میخواهم                       به علاج دل پر درددوا میخواهم

*هرکی اومده دردشو آورده،دردمنده دوا میخواد،شفا میخواد بسم الله،دست گداییشو بالا بیاره صدا بزنه:                                 یاابالفضل ...

سکینه بچه ها رو جمع کرد اگه بدونید عموم چقدر باوفاست،اگه بدونید عموم چقدر شجاعه،اگه بگه آب میارم حتما میاره کسی حرف از عطش برلب نیاره؛بچه ها دستاشونو بالا بردن،همه دارن دعا میکنن عمو برگرده،اما یه وقت ببینند یکی صدا زد:" اخا ادرک اخاک"                                                 یاابالفضل ...*

@@@

*دنبال یه بهانه میگشت،بره میدان از امامش دفاع کنه،چندبار آمد اجازه گرفت عرض کرد:"یا سیدی ومولای لقد ضاق صدری"سینم دیگه سنگینی میکنه یه جوری میگی واغربتا" یادته تو تشییع جنازه امام حسن؛همه رو به یه امیدی نگه داشتم این جا تلافی کنم،تو مدینه هم که نبودم از مادرت دفاع کنم" شب آخر عمر بابامون علی هم که یادته خود بابا به همه ی ما سفارشاتی کرد اما وقتی خواهرم آمد گفت:بابا دلم میخواد یه دونه از برادرا رو کفیل من قرار بدی تو هی خیره خیره نگاه کردی اما من دلم میخواست زینب منو انتخاب کنه بابامون صدا زد من عباسم بیام،زینبم اومد فرمود:دخترم دلت میخواد عباس رو کفیلت کنم؟آره بابا" این همه سال دلم میخواست تلافی کنم اجازه نداد ابی عبدالله بغلش کرد"فرمود:"انت صاحب لوائی"تو پرچمدار منی ... اگه پرچمدار زمین بخوره یعنی دیگه تمامه،تا تو هستی بچه ها دلشون خوشه*

ای دل خوشی حرم منو تنها نذار                          پا رو دلم نذار،زینبو تنها نذار

یه وقت دید یه دختری خسته،خرامان خرامان داره راه میاد یه مشکی رو هم داره دنبال خودش رو زمین میکشه،نگاه کرد دید سکینه ست، خوشحال شد،آخه این دختر یه جوری با بابا حرف میزد که هروقت هر خواسته ای داشت ابی عبدالله نه نمیگفت،خیلیم عموشو دوست داره میدونه آرزوی عموش چیه،تااومد جلو گفت:بابا بگو عمو بره آب بیاره،اینجا دیگه حسین نتونست بهونه ای بیاره؛صدا زد برادرم اگه میخوای بری،برو اما"فاطلب لهولاء الاطفال الماء" فقط برو آب بیار،خوشحال شد،مشکو به دوش انداخت تا سوار شد چهار هزارنفر محاصرش کردن،فقط این جوری بگم اگر یک دهم این تیرها به عباس خورده باشه دیگه بسه،اگه فقط چهارصد نفر تیر بهش بزنند دیگه چیزی نمیمونه از این بدن" وارد شریعه شد،همه دارن فرار میکنند،مشکشو پر آب کرد،سوار شد مسیرشو عوض کرد،گفت:از نخلستون میام زودتر برسم،راه امن تریه،کربلا رفته باشی بهت نشون میدم باب الفرات که وارد حرم عباس شدی اونجا همون جاییه که زمین گیرش کردند داره برمیگرده چه کردند؟نمیگم،فقط همین قدر بگم دست در بدن نداشت" مشکو به دندان گرفت،تا تیر به مشک زدند سینه ی عباس هم نمایان شد،یه تیر به سینش زدند اما هنوز دوام داره،چه کردند؟یا صاحب الزمان!اینجا نمیدونم حرمله بودیانه؟هر جاسپیدی میدید با تیرسه شعبه میزد،سپیدی چشم عباس رو اینجا نشونه گرفت"سفیدی گلوی علی اصغر هم اونجا نشونه گرفت،یه سپیدی هم عصر عاشورا نشانه گرفت؛همینکه ابی عبدالله قدری خواست استراحت کنه،تیری به پیشانی حسین زدن خون سر و صورتش رو گرفت؛این لباساشو بالا زد خون هارو پاک کنه سپیدی قلب حسین نمایان شد ...

خدا لعنتت کنه،یه جوری تیر میزد دیگه نمیشد تیرو از مقابل در آورد،تا تیرو به چشم عباس زد،دست نداشت این تیرو دربیاره،این سر رو گذاشت مقابل زانوهاش بلکه بتونه با نوک زانوها این تیرو دربیاره کلاه خود از سر عباس افتاد"اینجا دیگه با عمود آهن زدند"

حسین ...

دیگه نتونست خودشو رو اسب نگه داره،بابا اگه کسی بخواد از بالای بلندی به زمین بیفته اول دستاشو سپر میکنه،اما این آقا دست در بدن نداشت تا عمود رو زدن با همون تیری که به چشمش رفته بود چنان با صورت به زمین افتاد ..

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یکی از کدهایی که امام زمان داده ، روضه ی عموجانشه ، روضه نمیخواد ، فقط اشاره کنم ؛ عمو باشی و نتونی برا شیرخواره آب بیاری ..." سقا باشی و نتونی یه جرعه آب به خیمه ها برسونی ..." ابوالفضل باشی و نتونی لب های سکینه رو سیراب کنی ..." این خجالتش از همه بیشتره ...'" من روضه رو از همون جایی بخونم که خود حضرت اشاره کرد ، فرمود روضه ی منو از اینجا بخونید ؛ هر کی بخواد از بالای بلندی به زمین بیفته ، اول دستاشو جلو میاره صورتش زخمی نشه ...." یا ابا الغوث ادرکنی ..." اول دستاشو جلو میاره صورتش زخمی نشه ، اما من که دست در بدن نداشتم ...، همین که عمود آهن و زدن ... چنان با صورت به زمین خوردم ... فقط یه بیت و التماس دعا ...*

به چشمش بود تیری و چوباصورت زمین میخورد       دوباره تیر باشدت به چشم او فرومیرفت ...

*افتاد رو زمین ، داداش شو صدا زد ...* اخا ادرک اخا  ... اخا ادرک اخا ...

آقا اجازه میدین از باب الحسین وارد بشم هر حرمی یه ادب زیارتی داره اون شاعر عرب نوشت حرم عباس هم یدونه ادب داره" ادب زیارتش اینه اونجا کسی نام سکینه رو نبره.... اخه این آقا شرمنده میشه.....*

بی تو ساقی ِ حرم من چه کنم                                                                                             پیش زینب کمر ِ خم چه کنم ....

جواب سکینه رو من چی بدم                                   مشک خالی رو به دست کی بدم.....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

قدیمیا چه صفایی داشتند! گنهکاراشونم محرم فیتیله رو میکشیدند پایین ،میگفتند محرمه،خوب نیست بی احترامیه،آقا ما خیلی بی حیا شدیم

همش منتظر بودم،با خودم گفتم:شبای قدر رو که از دست دادی! روز عرفه رو که از دست دادی! محرم برسه دستامو بلند کنم بگم به حق اون آقای غریبی که به حسینش گفت:منو خیمه ها نبر،به حق اون حالت انکسار ابی عبدالله کنار نهر فرات الهی العفو..

یا امام رضایی که فرمودی: "یابن الشبیب ان کنتَ باکیا لشئ فابک للحسین" ما برای حسین گریه کردیم،برای روضه ی جد غریبت

روز تاسوعا نیست مگه؟مگه فردا آقامون رو نمیکشن،مگه الان آب رو نبستن؟مگه بچه هاش تشنه نیستند؟

رداشب که میشه میدونی که چی باید بگی!باید بگی امشب حرم آل علی آب داره ولی علمدار نداره..

فَسَمِعَ الاطفال یَتَصارَخون من العطش" آی قربون اون بچه هات برم حسین که میگن دامن ها رو بالا زدند،روی خاک نمناک میخوابیدن،بمیرم برات..." قربون اون آقای تشنه ای برم که هم خودش تشنه بود،هم سقاش تشنه بود اما بیشتری از تشنگی از تشنگی،تشنگی بچه ها و اهل حرم آتیشش زده بود...

قربون اون لحظه ای که ناامید شدی از بردن آب به خیمه ها...*

*حسین..." ابی عبدالله رسید کنار بدن عباس،اول تعجب کرد چی به سرت آوردن داداش؟!

اخه سعی کرد بدنو جمع کنه نشد،خود عباسم صدا زد:"یا اخی ما تُرید منّی" میخوای با من چکار کنی؟

کمر امام حسین شکست،خبر انکسارش همه جا پیچید

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

فرمود:هرکی ازبالای بلندی رو زمین می افته دستاشو مقابل صورت میگیره این برحسب غریزه است بچه هم رو زمین بیفته دستو مقابل صورت میگیره...من ازبالای اسب روی زمین افتادم...دست دربدن نداشتم تیردرچشمم بود...باصورت روی زمین...

امشب شب تاسوعامونه... هشت شب دندون روجگرگذاشتم روضه ی آقام ابولفضل رونخوندم... هرچند تمام آل الله دوست دارندروضه عباس خونده بشه؛گفتم همه روضه هام روبخونم شب تاسوعابریم حرم عباس

واردشریعه شد-تنهاشهیدی بودازرزمنده ها که وقتی میخواست بره آل الله باهاش وداع نکردندعلی اکبرمیخواست بره میدونستن برنمیگرده،قاسم میخواست بره همینطور،خودابی عبدالله میخواست بره زن وبچه دورشوگرفتن-اما یه عده ازشهداهستن وقتی ازخیمه رفتن همه گفتن اینابرمیگردن؛یکیش شش ماهه بودگفتن میبره حسین تشنه برنمیگرده،اماعباس که رفت اصلایه حس وحالی دیگه ای بودگفتن میره آب بیاره بایه امیدی نگاش کردن،داشت میرفت یهو دل بچه هاشور زدانگار یکی میگه عمو دیگه برنمیگرده"فرمودند:یه جوری ناله زدحسین "بکائا عالیا"یعنی ابی عبدالله کناربدن برادردادمیزدوگریه میکردحالاچه کنم بی ابالفضل

تو روی زمین افتادی ببین ایناچقدر شیرشدن؛بلند شو عباس

عزیز دلم، عزیز دلم،همه کسم،یارم،پشتوپناهم،امیدم *

*قراربوداگرراه نبود بیای،یادته داشتی میرفتی همه بچه هااومدن گفتن عموجان اگه شدآب بیار،خودتو به خطر نندازیا! مابی تو میمیریم"از اول صبح دیدیم لبهات دیگه رنگ ورو نداره،داداش

حالا حرفامو بزنم؛ رو زمین افتادی؛پاشو ببین دورم چه خبره،همه دارن هلهله میکنن،اکبرم رفت قاسمم رفت، جمله ای که فرمود:کمرم شکست هیچ جا استفاده نکرده غیرازاینجا،معنیش چیه ؟میگم و رد میشم ،شب تاسوعا هرکی هر جوری دلش میخواد هرجور راحته گریه کنه. "فبکی بکائا عالیا"شما با صدای عالی و بلند گریه کنید

چی شده مگه ؟من میخوام یه جمله ای بگم:یه موقع از شب موقعی که میخوای بری بیرون زن وبچه همراهته بهت میگن الان نیمه شبه ماشینت خرابه باچندتازن وبچه کجا داری میری اگه ماشینت میون راه خراب شد،وسیلت اشکال پیداکرد،وسط بیابون،تازه الزاما هم توش دشمنی نیست توبیابون،لااقل یه مردی باهات باشه ،همرات باشه،بازن وبچه داری میری،حالا حسین مونده وهشتادوچندزن وبچه علمدار رفت...*

*من بگم چگونه این سر رفت؟یه گوششو بگم : چنان عمودآهن روی سر مبارک نشست سر تا میانه ی ابرومتلاشی شد،دیگه سر به نیزه بند نشد ..."بچه ها همه امیدشون عمو بود؛نگاه میکردن میدیدن این سر بعضی وقتا به نیزه بسته است بعضی وقتا میدیدن سر باگیسواش به یال اسب بسته است هرچی سره اسب اون نانجیب پایین می آمد سر روی زمین میخورد.

همه ی بدنارو به خیمه آورد حسین .بچه هامنتظرند  لا اقل بدن عمو بیاد یه وقت دیدن بابا داره میاد خمیده،یه دست به کمر،یه دست عنان ذوالجناح،  پشت سر،میانه ی لشکر،سر روی نیزه...

انقده این مصیبت گران تمام شد؛یکی ازنوحه های آل الله بعداز عاشورا،نگاه به سرمیکردند هی صدا میزدند "واضَیعَتَناه بعدَک عباس"یعنی مابعد توضایع شدیم؛معنیش اینه یعنی عباس توکه رفتی به ماخندیدند،به ما سنگ زدند،دست وپای مارو بستن،ما رو هو کردن،حسین...

@@@

شب باب الحوائجه،شب نماد غیرته،برا چی میگن اونی که آبروش در خطره هی بگید یا ابالفضل! آخه آبرو از جان مهم تره؛خدا نکنه کسی آبروش جلو بچه بره؛اینا رو من میگم یا حرف قمربنی هاشمه؟فرمود:من رو به خیمه نبر؛من از بچه هات خجالت میکشم؛اما تا آخر عمرش ام البنین بازماندگان کربلا رو که میدید میگفت:عباسمو حلال کنید"ویلی علی شبلی

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

اینجابایدمقتل بخونم:مجلسی نوشته" لما رأى وحدته أتى أخاه و قال یا أخی هل من رخصة؟"وقتی دید برادرش تنها شده،دیگه کسی براش نمونده،آمد خدمت برادر،اجازه میدی برم میدان؟"فبکى الحسین ع بکاء شدیدا"آقا شروع کرد بلندبلند گریه کردن(دراین گریه خیلی اسرار هست؛کنار خیمه ها گریه کرد،بچه ها خودتونو آماده کنید)"ثم قال یا أَخِی أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی"تو علمدار منی،تو قوت قلب منی،تو هیبت لشگر منی"(یه جمله ای گفت آدمو میکشه)"وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی"اگر تو بری لشکرم از هم پاشیده میشه*کسی که برات نمونده "عباس یه تنه لشگر حسینه*

@@@

*آخه راوی میگه"فسمع الاطفال ینادون العطش،العطش"این صدا گوشاش رو پر کرده بود،بچه ها هی صدا میزدند:آب آب،عمو آب"

"فرکب فرسه و أخذ رمحه و القربة"سوار اسب شد،نیزه برداشت،مشک برداشت "و قصد نحو الفرات"به سمت شریعه حرکت کرد."فأحاط به أربعة آلاف ممن کانوا موکلین بالفرات"چهارهزار نفر دور فرات ایستادند"و رموه بالنبال"از همینجا تیر میزدند"فکشفهم"کنارشون زد"و قتل منهم على ما روی ثمانین رجلا حتى دخل الماء"هشتاد نفر رو به درک واصل کرد،با گام های مطمئن وارد شریعه شد*

*نه نه،هنوز شهید نشده ها،داره میره میدان،تو مقاتل هست یه لحظه ای امام حسین تنها شد؛من میگم اینجا بود که"و بقی الحسین فردا وحیدا"دیگه تنها شد،لشکرش پاشید*

@@@

*خب من برای اینکه پرده ی بعدی این روضه رو بگم باید یه حرفایی بزنم*وارد شریعه شد؛آب را بالا آورد،یه نگاهی کرد"فذکر عطش الحسین و أهل بیته"یاد لب های تشنه برادر افتاد،یاد نفس نفسای علی اصغر افتاد" فرمى الماء"آب رو روی آب ریخت،مشک رو پر کرد؛از شریعه بیرون آمد*چه اتفاقی افتاد؟دلش رو ندارم اما یه لحظه ای راوی میگه* "فحمل القربة بأسنانه"دیدم مشکو به دندون گرفت*هنوز امیدش ناامید نشده،آب رو به خیمه ها میرسونم* "فاتته السهام کالمطر"مثل بارون تیر میومد"فجائه سهم فأصاب القربة و أریق ماؤها"یه تیر به مشک خورد،آب روی زمین ریخت*اینجا راوی میگه* "فوقف العباس متحیرا"همین جور ایستاد نمیدونست چکار کنه!*دو اتفاق افتاد به این تردید پایان داد*"ثم جاءه سهم آخر فأصاب علی صدره"یه تیر به قلبش زدند؛یه تیر به چشمش زدند"یه وقت عمود آهن بالا رفت"فانقلب عن فرسه" *چقدر شبیه برادرت شدی*از اسب با صورت به زمین افتاد*دست در بدن نداره،این تیر تا اعماق مغزش فرو رفت*

@@@

*آخه وقتی امام حسین آمد این قدر این بدن به هم ریخته بود،میخواست یه کاری بکنه،عباس صدا زد"یا اخی ما ترید منی" میخوای با من چه کنی؟*

*علمدار بود،صاحب لوا بود؛برای همین دستشو قطع کردند دیگه نتونه علم بلند کنه،سردار بود؛سرلشگر بود،عمود آهن به سر مبارکش زدند؛پاسبان خیمه ها بود،برای همین تیر به چشماش زدند ،سخت ترینش همین بود که تیر به مشکش زدند؛آخه سقا بود،اون قطرات آبی که رو زمین ریخت از هر آتیش جانسوزتر بود،من یه سوال دارم:مشک سوراخ اگه زمین بیفته همون یه ذره آب که آقا فرموده بود" فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ" یه ذره آب بیار؛ این مشک سوراخ رو زمین همین یه کم آبو در خودش داشت اما بمیرم"

*این قدر این بدن به هم ریخته بود،تیر در چشم،تیر در سینه،عمودآهن به سر خورده،دست ها قطع شده،پاها قطع شده،عباس رو نشناخت،ای قربون اون خواهری برم که وقتی آمد قتلگاه برادرش رو نشناخت*

*آخه راوی میگه وقتی از روی اسب میفتاد"صاح إلى أخیه الحسین أدرکنی"صدا زد گفت:به فریادم برس؛حسین آمد،"فلما أتاه رآه صریعا فبکى"وقتی دید برادر افتاده شروع کرد بلند بلند گریه کردن"بعد هم صدا زد:"الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی"کمرم شکست

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

ابالفضل العباس علیه السلام وظیفش پاسبانی از حرمه واین کارو به زیباترین وجه ممکن انجام داد.اون علمو باید نگه داره چون این علم نباید بخوابه زمین،که اگر بیفته یعنی لشگر حسین متفرق شده.بچه ها هی از خیمه سرک میکشن میبینند هنوز علم بلنده خیالشون راحته.تموم یاران و جوونای بنی هاشم شهید شدن.

کی تو خیمه مونده؟حسین،عباس،عبدالله بن حسن،علی اصغر،امام سجاد که بیماره.صدای غربت اباعبدالله بلند شد:"هل من ناصر ینصرنی"تا صدا بلند شد و کسی نبود اجابت بکنه داره زن ها از تو خیمه ریختند بیرون،سلاح به دست آمدند درمقابل حضرت؛حسین جان اجازه بده ما بریم آقا،جونمون رو فدا بکنیم.عباس علیه الصلوه والسلام وقتی این غربت حسین و آمدن اهل و عیال اباعبدالله،عباس غیرتش به جوش آمد،امد خدمت اباعبدالله علیه السلام.امام حسین علیه السلام در حالیکه حواسش به دشمن بود یه وقت دید یه صدایی شنید:"یا اخی هل من رخصه؟!"حسین جان اجازه میدی برم؟تا این جمله رو امام حسین شنید،برگشت دید عباسه،دارد "فبکی الحسینُ بکائا شدیدا حتی  اِخضَلَّت لِحیَتُهُ بالدموع"شروع کرد بلند بلند گریه کردن؛انقدر حسین گریه کرد که این محاسنش تر شد از گریه."ثم قال"امام حسین همینطور که باشدت گریه میکرد فرمود:"یا اخی  انت صاحب لوائی و علامة عسکری" تو علمدار منی،تو نشانه ی لشکر منی." اذا مَضَیتَ تَفَرَّقَ عسگری" اگر تو بری کشته بشی که لشگر من از هم میپاشه،عباسم بچه هام دلخوشیشون به توئه عباس جانم.عرض کرد:حسین جان هر چی تو بگی آقا،من سر باز توام اما"قد ضاق صدری" اما سینم دیگه سنگینی میکنه " و سَئِمتُ من الحیاة"بدم میاد دیگه از این زندگی؛آخه این چه زندگی دنیایی ایه که من غربت آقا و مولام رو ببینم؟هی بگه "هل من ناصر ینصرنی؟هل من ذاب یذب عن حرم الله و حرم رسوله" زن ها بیان کمکش کنند؟! یعنی یه مرد نیست؟!میخوام برم از اینا انتقام بگیرم.امام حسین فرمود:عباسم میخوای بری؟بیا،آوردش کنار خیمه ای که توش مشک نگه میداشتن،پرده ی خیمه رو زد بالا؛عباس دید این بچه ها شکم ها رو روی خاک گذاشتن."ما تری  ماحلَّ من العطش اَشَدُّ الاشیاءِ علینا عطشَ الاطفال والحرم"میبینی تشنگی چه بلایی سر ما آورده؟و بدتر از همه چیز تشنگی این بچه هاست،تشنگی این بی بی هاست.

 "و امْض الی الْفرات و اْتنی بشی‌ء من الْماء"برو به سمت فرات و یه خورده آب برای این بچه ها بیار.عباس علیه السلام آمد،شروع کرد با آن ها صحبت کردن،گفت:از این آب میخورید و به بچه های حسین نمیدید؟گفتند:بین شما و آب فاصله میندازیم و نمیگذاریم از این آب بخورید.آمد محضر امام حسین،عرض کرد:آقا اینا نذاشتن من آب بیارم،بعد یه مرتبه یه صدایی به گوش عباس رسید" فسمع الْاطْفال ینادون: الْعطشْ الْعطشْ"با این صدا دیگه عباس از خود بیخود شد رگ غیرت ابالفضلی...حیدری وار زد به قلب دشمن؛ دید بچه ها یه صدایی میاد هی میگن العطش،العطش.. فلما سمع الْعباس ذلک …عباس این رو شنید رفت به سمت خیمه ای مشک برداشت ؛"رمق بطرْفه الی السماء"سر خود رو به سمت آسمون بلند کرد:" الهی و سیدی..."ای خدای مهربان من امیدوارم برگردم و وعده ای که به بچه ها دادم عملی بشه؛به بچه ها وعده ی آب دادم."فرکب فرسه ..." سوار مرکبش شد؛نیزه ش رو برداشت و به سمت فرات رفت.در همین حال در روایتیست که اسرارالشهاده آورده:عباس علیه السلام به اطفال گفت:میروم آب بیاورم؛اینقدر گریه نکنید؛دعا کنید من صحیح و سالم برگردم؛تا این حرفو عباس به بچه ها زد،دارد آن اطفال سر خود را از روی خاک برداشتند،دست ها را به سمت آسمان بلند کردند؛عرض کردند:ای خدای متعال عم بزرگوار ما رابه سلامت سوی ما برگردان تا برای ما آب بیاورد.

عباس روانه شد که آب بیاورد به این سبب با حسین وداع نکرد؛اما چند قدم که ابالفضل برداشت دید که از عقب سرش صدای گریه می آید؛کسی او را صدا میکند؛چون نگاه کرد دید امام مظلوم پشت سر ابالفضل داره میدوه؛صدا زد:عباسم صبر کن تا تو را سیر ببینم؛عباس علیه السلام چون این را شنید و گریه ی حسین را شنید عرض کرد:حسین جان یعنی من کشته میشم؟حضرت گریست،دست به گردن عباس،عباس دست به گردن حسین،اینقدر گریه کردند که نزدیک بود غش کنند؛عباس روانه شد؛ "فاحاطتْ به ارْبعه آلاف من الْموکلین بالْفرات"چهارهزار نفر در مقابلش قرار گرفتند؛عباس رو کرد به دشمن فرمود:"  انْتمْ کَفَرَه امْ مسْلمون"شما کافرید یا مسلمانید؟دینتون چیه؟" هلْ یجوز فی دینکمْ انْ تمْنعوا الْحسیْن و اطْفاله شرْب الْماء"آیا در دین شما اجازه میدن یه عده بچه ی تشنه این چنین جان بدن؟بچه های حسین رو از آب محروم میکنید؟

"الْحسیْن مع اطْفاله یموتون عطشا، اما تذْکرون عطش الْقیامه؟"بچه های حسین از تشنگی بمیرند؟!

در حالیکه از این آب خودتون میخورید،کفار میخورند،یهودی میخوره-ببخشید خاک به دهنم-مرکباتون رو سیراب میکنید! "والْکلاب و الْخنازیر یشْربون منْه"از این آب سگا و خوکا میخورند اما بچه های حسین"یموتون عطشا"عباس زد به شریعه ی فرات

مشک رو پر آب کرد،دستی به آب زد اما آب رو به روی

آب ریخت؛آمد به سمت خیمه برگرده؛سرشو به آسمان بلند کرد و عرض کرد "فبکی و قال: الهی اوْصلْنی الیْهمْ"خدایا منو به بچه ها برسون‌.لشگر در مقابل او جنگ کرد.محاربه ی عظیمی کرد؛جمع کثیری را به درک واصل کرد؛انقدر نیزه و تیر به این بدن خورد...چون بدنش رو حائل میکرد؛نیزه و تیر به بدنم بخوره،به مشک نخوره،بچه ها منتظرند؛انقدر تیر و نیزه زدند-تعبیر مقتل اینه-هر کی میدید فکر میکرد خارپشتی روی اسب سواره؛انقدر تیر زدند...یه ناجوانمردی آمد دست راست رو هدف قرار گرفت؛عباس مشک رو به دست چپ گرفت؛مشک رو که به دست چپ گرفت؛دست چپ رو زدند؛مشک رو به دندان گرفت؛زیر شکم قرار داد که مبادا تیر و شمشیر به مشک بخوره،اما عباس هی سرش رو بلند میکرد:" اللهم ان اطْفال الْحسیْن عطْشان"خدایا بچه های حسین تشنه اند؛خدایا منو به خیمه ها برسون؛اما یه تیر به مشک عباس خورد؛آب روی زمین ریخت...دیگه امید عباس ناامید شد؛دست که ندارم؛آب که ندارم؛سر مرکب رو برگردوند؛یه تیر به سینه ی عباس؛بعضیا هم گفتن به چشم عباس اصابت کرد؛میخواد این تیر رو خارج بکنه،هی سر رو تکون میده،دست که نداره؛هر چی سر رو این طرف و اون طرف کرد نتونست تیر رو خارج بکنه؛تیر رو میون دو کنده ی زانو گذاشت؛اومد تیر رو خارج بکنه کله خود از سر عباس افتاد؛سر ابالفضل برهنه شد،کله خود رو سر عباس نبود؛یه نامردی با عمودآهن آنچنان به فرق ابالفضل زد که این رگای گردن عباس متلاشی شد.‌..وقتی عباس از اسب به زمین افتاد این تیر رو درآورد یا تیر هنوز به سینه یا چشم عباس بود؟! یه ناله ای زد:"اخا ادرک اخاک"حسین منو دریاب...وقتی ابی عبدالله آمد دید این چه بدنیه!! همه دیدند حسین دست به کمر گذاشت" الان انکسر ظهری"

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

 

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۱)

عالیه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.