مطلبی که مطالعه خواهید نمود شاید در نگاه اول بسیار شبهه ناک و عجیب به نظر برسه ولی حقیقت اینه که بسیاری از روضه هایی که امروز مداحان عزیز میخونند دارای هیچ سند و مدرکی نیستند یا لااقل دارای سند و مدرک معتبر و قابل استنادی نیستند و البته اگر این روضه ها واقعی بودند بسیار بسیار جانسوز بودند ولی حیف .....
بنده از اواسط دهه هفتاد که وارد عرصه روضه خوانی شدم به سفارش استاد عزیزم کتاب حماسه ی حسینی علامه شهید مطهری رو مطالعه کردم و از همون موقع تا کنون مشغول تحقیق و پژوهش و بررسی صحت روضه ها هستم و خدا گواه است که بجز صدق و اخلاص در روضه خوانی و خادمی سیدالشهدا هدفی نداشته و ندارم
مطلبی که در ذیل مطالعه خواهید کرد برگرفته شده از جلد هشتم مجموعه چهارده جلدی دانشنامه امام حسین هستش که بطور گزیده خدمتتون عرض میشه
مطلب رو خوب و با دقت و تامل مطالعه کنید و سعی کنید در روضه خوانی هاتون از اون بهره ببرید
به ادامه مطلب مراجعه نمایید
اکنون براى نمونه، به شمارى از گزارشهایى که در منابع متأخّر آمده یا در زبان مرثیهسرایانْ شهرت یافتهاند، امّا در منابع اصلى دیده نمىشوند، به طور اجمال، اشاره مىکنیم:
در منابع اصلى، نقش شُرَیح قاضى در ماجراى دستگیرى و شهادت هانى بن عروه بیان شده است؛ 1 امّا آنچه شهرت یافته که وى، فتواى قتل امام حسین علیه السلام را صادر کرده، تنها در منابع متأخّر (مانند: تذکرة الشهداء 2 که در قرن چهاردهم نگارش یافته) دیده مىشود.
پاورقی :
1 : ر. ک: ج ۴ ص ۱۸۹ (بخش هفتم/ فصل چهارم/ گرفتار شدن هانى و ماجراهاى او)
2 : تذکرة الشهداء: ص ۲
در کتاب المنتخب طُرَیحى، ضمن گزارش رسیدن خبر شهادت مسلم علیه السلام به امام حسین علیه السلام در راه کوفه، آمده است:
مسلم، دخترى یازده ساله داشت که همراه حسین علیه السلام بود. حسین علیه السلام زمانى که از مجلس برخاست، به سمت خیمه آمد، آن دخترک را نوازش کرد و به خود، نزدیک نمود و چون همان گونه که با یتیمان رفتار مىکنند، به سر و پیشانى او دست کشید، به دخترک، احساس ناخوشى دست داد. پس گفت: عمو جان! قبلًا ندیده بودم که با من، چنین کنى. گمان مىکنم که پدرم به شهادت رسیده است! پس حسین علیه السلام نتوانست خود را نگاه دارد. گریست و فرمود: «دخترم! من، پدر تو ام و دخترانم، خواهران تو اند...». 1
ظاهرا منبع اصلى این گزارش، کتاب روضة الشهداء 2 است که صاحب کتاب المنتخب، آن متن را تعریب کرده است؛ ولى این گزارش، در منابع کهن و قابل استناد، نیامده است.
پاورقی :
1 : المنتخب، طریحى: ص ۳۶۴. گفتنى است که مسلم بن عقیل، هم پسر عموى امام حسین علیه السلام است و هم شوهر خواهر ایشان. بدین ترتیب، امام حسین علیه السلام دایى فرزندان مسلم و به دختر مسلم، مَحرم است
2 : روضة الشهدا: ص ۲۵۲
مشهور است که در شب عاشورا، امام حسین علیه السلام دستور داد که چراغها را خاموش کنند تا هر کس که مىخواهد، برود. پس چراغها را خاموش کردند و همراهان امام علیه السلام شروع به رفتن کردند.
ظاهرا اصل این ماجرا، برگرفته از کتاب ضعیف الدمعة الساکبة است که مطلبى را از کتابى ضعیفتر از خود، یعنى کتاب نور العین، نقل مىکند 1 و این گزارش را به سَکینه علیها السلام نسبت مىدهد که گفته است:
من در شبى مهتابى، در وسط چادر نشسته بودم که از پشت آن، صداى گریه و شیون شنیدم. دامنکشان، از خیمه بیرون رفتم و ناگهان، پدرم را دیدم که نشسته و یارانش دورش هستند. پدرم مىگریست و شنیدم که مىگفت: «بدانید که با من بیرون آمدید، چون مىدانستید که من به سوى مردمى مىروم که با من از دل و زبان، بیعت کردهاند؛ امّا اوضاع، کاملًا دگرگون شد؛ چون شیطان بر آنها چیره گشت و خدا را از یادشان برد، و اکنون، جز کشتن من و کشتن هر که در راه من تلاش مىکند، و نیز اسارت خانوادهام پس از غارتشان، هدفى ندارند. من نگرانم که شما در بیان آنچه مىدانید، خجالت بکشید. نیرنگ زدن، در نزد ما اهل بیت، حرام است. پس هر یک از شما که دوست ندارد بماند، برود. شب، تاریک است و راه، باز و زمان، به هنگام. و هر کس به ما کمک کند، همراه ما در بهشت خواهد بود و از خشم خداى مهربان، در امان. جدّم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «پسرم حسین، در سرزمین کربلا، تنها و بىکس و تشنه و غریب، کشته مىشود. هر که به او کمک کند، به من کمک کرده است و نیز به فرزند او قائم که خداوند در فَرَج او تعجیل نماید کمک کرده است. هر کس با زبانش به ما کمک کند، در قیامت با حزب ما خواهد بود».
به خدا سوگند، هنوز سخن پدرم به پایان نرسیده بود که جمعیت، ده تا و بیست تا، پراکنده شدند و با او جز v۱ نفر نماند. به پدرم نگاه انداختم که سرش به زیر بود. اشک، گلوگیرم شد.... 2
گفتنى است که دستور خاموش کردن چراغها توسّط امام علیه السلام، حتّى در مَقتلهاى ضعیف هم دیده نشده است، چنان که هیچ منبع معتبرى، گزارش نکرده که شب عاشورا، کسى از یاران امام علیه السلام، از ایشان جدا شده باشد؛ بلکه به عکس، در مقابل پیشنهاد امام علیه السلام مبنى بر ترک کربلا، همگى ضمن حقیر شمردن مرگ، دلیرانه سرود مقاومتْ سر دادند و با سخنانى شورانگیز و اظهار آمادگى براى جانبازى در راه خدا، حماسهاى جاوید آفریدند. 3
پاورقی :
1 : گفتنى است که این مطلب را در کتاب نور العین نیافتیم
2 : الدمعة الساکبة: ج ۴ ص ۲
3 : ر. ک: ج ۶ ص ۲۱ (بخش هشتم/ فصل یکم/ پاسخ خانواده و یاران امام علیه السلام)
مؤلف الدمعة الساکبة، داستان مفصّل و شورانگیزى را گزارش کرده که اجمال آن، این است که در واقعه عاشورا، شبى امام حسین علیه السلام از خیمهها بیرون آمد. هلال بن نافِع براى پاسدارى از جان امام علیه السلام به دنبال ایشان به راه افتاد. امام علیه السلام وقتى متوجّه وى شد، بعد از گفتن مطالبى، به وى پیشنهاد داد که کربلا را ترک کند و خود را نجات دهد؛ امّا او این پیشنهاد را نپذیرفت. هلال مىگوید:
سپس امام علیه السلام از من جدا شد و به خیمه خواهرش وارد شد. زینب علیها السلام که از وفادارى یاران امام علیه السلام دچار تردید شده بود، به ایشان گفت: برادرجان! انگیزه یارانت را آزمودهاى؟ من مىترسم که تو را در هنگام حمله و برخورد نیزهها، تسلیم دشمن کنند!
در این جا امام علیه السلام به گریه افتاد و فرمود: «هلا! به خدا سوگند، آنها را ارزیابى کرده و آزمودهام. در میان آنان، جز انسان سرافرازِ سرسخت نیست، که اشتیاقشان به مرگ در راه من، همانند اشتیاق کودک به شیر مادر است...».
در ادامه، از هلال، نقل شده که با شنیدن این سخنان، به گریه افتاد. پس حبیب بن مُظاهر را خبر کرد و حبیب، در همان دلِ شب، یاران امام علیه السلام را صدا زد و آنها را اطراف خیمه اهل بیت امام علیه السلام، جمع کرد و آنها با سخنان عجیب و شگفتانگیزى، حمایت خود را از ایشان اعلام کردند. در این حال، زنان از خیمهها بیرون آمدند و گریه سر دادند و از آنها، تقاضاى حمایت کردند.
در باره این داستان مفصّل که نگارنده الدمعة الساکبة، آن را در بیش از دو صفحه بیان کرده، باید گفت که هیچ اثرى از آن در منابع معتبر، دیده نمىشود و احتمالًا، وى نخستین کسى است که این ماجرا را گزارش کرده است. البتّه وى این گزارش را به شیخ مفید، نسبت داده؛ 1 ولى این مطلب، در هیچ یک از کتب موجود شیخ مفید و بلکه در هیچ کتاب معتبر دیگرى نیز وجود ندارد.
ضمنا باید توجّه داشت که هلال بن نافع که این گزارش به او نسبت داده شده، از یاران امام علیه السلام نیست؛ بلکه از سپاه دشمن است و نام صحابى امام، «نافع بن هلال» بوده است!
پاورقی :
1 : الدمعة الساکبة: ج ۴ ص ۲