ای
علمدار سپه در دلِ شب بار ببند محمل
پردگیان دوز ز اغیار ببند
همه
ی اهل حرم را به حرم کن احضار کودکان
را به محبت دلِ شب کن بیدار
این
خداحافظی آخر ما با زهراست بعد
از این وعده ی ما با همگان کرب و بلاست
خواهر
انگار همین جاست طواف من و تو قبر
گمگشته ی زهراست مطاف من و تو
مادرا
می برم از کوچه پریشانی را می
برم همره خود این همه قربانی را
مشکل
قافله را وا بگذارید به من گریه
ی دخترکم را بسپارید به من
شیرخوارم
که شده کودک هجده روزه گردنش
حرز ببندید ولی از بوسه
ای
سپه دار، سپه را کمک از امشب کن با
علی اکبر من همرهیِ زینب کن
از
همین اول راه آب بنوشان به همه زینبم
جامه ی بسیار بپوشان به همه
همه
ی لشگر عشق است غلامت زینب زانوی
اکبر لیلاست رکابت زینب
بعد
از این کاش که بی یار نگردی خواهر
کاش
بی قافله سالار نگردی خواهر
جهت مشاهده ادامه اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید