
این روزها امیرالمومنین(ع) در بستر بیماری افتاده است. چند شب است که نتوانسته به یتیمان و مستمندان کوفه سر بزند. کودکان یتیم کوفه منتظر آمدنش هستند . مادر !چرا آن آقای مهربانی که هر شب می آمد ،دیگر سراغ ما نمی آید ؟ نکند برایش اتفاقی افتاده است ؟ آن طرفتر هم پیرمرد نابینایی هم درون خرابه ای نشسته است . اوهم منتظر آمدن آن مرد مهربان است .
میگفت یا رب یارو غمخوارم نیامد مرهم گذار قلب بیمارم نیامد
دیگر مرا در سینه یارای نفس نیست سر تا به پا فریادو فریادرس نیست
هر شب که می آمد به یاری در بر من دست نوازش میکشیدی بر سر من
اینک سه شب باشد که بوی گل نیامد بر دیدن جغد دلم بلبل نیامد
این ابیات زبان حال آن پیرمرد خرابه نشین بود ؛اما همین حرفها را یک خرابه نشین دیگری هم با خودش زمزمه میکرد . دختر سه ساله ای ،درون خرابه شام زانوی غم بغل گرفته است .
میگفت یارب یارو غمخوارم نیامد......
@@@
سحر شب نوزدهم ماه مبارک رمضان ،امیرالمومنین (ع)به سوی مسجد رفت و طبق معمول دو رکعت نماز خواند و سپس بالای بام رفت و آخرین اذانش را گفت . مشغول نماز شده بود . سر از سجده ی اول که برداشت ،ابن ملجم آنچنان شمشیر بر فرق مقدس آن حضرت زد که فرق سر تا نزدیک پیشانی شکافته شد . پیکر امام علی (ع) را با آن حال که آغشته به خون بود میان گلیمی نهادند اطراف آن را گرفتند و به خانه بردند . مردم دسته دسته به در خانه آن حضرت آمدند و سر به دیوار خانه میگذاشتند و میگریستند ...اینجا محاسن امیرالمومنین (ع) فقط به خون سرشار رنگین شد ولی محاسن ابا عبدالله به چند خون خضاب شد یکی از آن خونها خون سر و پیشانی آن حضرت بود . سنگ کین به پیشانی حضرت زدند و وجه الله را غرق خون کردند . خضاب دیگرش خونی بود که از گلوی علی اصغر به صورت امام حسین(ع) پاشیده شد . در آن لحظه ای که حرمله با تیر سه شعبه گلوی نازک علی اصغر را نشانه گرفت و حلق او را گوش تا گوش درید .
تیر با حلقوم اصغر کار یک شمشیر کرد چاره لب تشنگی کودک بی شیر کرد
حرمله با هلهله میگفت :کارش شد تمام خنده ی آن بیحیا ارباب مارا پیر کرد
@@@
جهت مشاهده ادامه روضه های مکتوب به ادامه مطلب مراجعه نمایید