امشب اونهایی که عرض ادب می کنن،از دو
ناحیه دعای خیر براشون می رسه،یکی باباامام حسنه،مدینه
است،میگه خیر ببینی
جوون،برا بچه ی غریب من داری ناله می زنی،اما عموشم حق پدری داشته
گردنش،از اول
چشمشو باز کرده رو دامن عمو بزرگ شده،ابی عبدالله دعات می کنه….
رسید دید بحر بن کعب ملعون شمشیر
کشیده،دلاور امام حسنه،یازده سالشه،اما لرزه انداخت به جون
دشمن،فرمود: یابن الخبیثة،یابن الزانیة،اتقتل عمی،می
خوای عموی من رو بکشی ……
گفت:داره یه چیزی می گه،پسر بچه است،همچین
که شمشیر رو آورد پایین،دید عبدالله دستش رو آورد
جلو،دست به پوست آویزان شد،صدای
ناله اش بلند شد،هم مادر و صدا زد هم عمو رو،وا اُماه،اما قشنگ
ترش اینه، نگاه دقیقش
اینه، عبدالله بن الحسن اینجا مادرش حضرت نجمه خاتون رو صدا نزده،به یقین باید
این
جور نگاه کنیم،همچین که ضربه به بازو خورد،
یاد مادر اُفتاد مدینه، وا اُماه،مادر
دست تو رو هم شکستند مادر….
دوتا
از تیرهای سه شعبه رو براتون گفته اند،همه می دونید،اینجا هم حرمله نانجیب ایستاده
بود،بچه روی
سینه ابی عبدالله است،عمق مصیبت اینجاست،چنان تیر سه شعبه زد، بچه رو
سینه عمو دوخته شد،اگه
عمه دنبالش اومده باشه، شاید اول این منظره رو زینب بالای
گودال دیده،یه جای دیگه می خوام دلت رو
ببرم،خدا کنه این بچه رو از سینه ی عمو جدا
کرده باشن،اون موقعی که با اسب ها اومدن،حسین……
اشکات رو کف دستت بگیر دستاتو بالا
ببر،لحظه لحظه ی استجابت دعاست،خدا به خون گلوی عبدالله بن
الحسن علیه السلام،خونی
که رو صورت وجه خدا پاشیده شد،خدا فرج امام زمان(عج)برسان،به آبروی ابی
عبدالله
علیه السلام،به آبروی امام حسن علیه السلام،به آبروی مادرشون حضرت صدیقه طاهره
سلام الله
علیها،خدا فرج امام زما(عج) برسان
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
می تونستن زود حسین را شهید کنند ولی می
خواستن( قتل صبراً )زجر کش کنند، ابن کعب به فرق امام زد، سر
شکافت، یه دستار زرد
به سر بست ،یاد شب آخر علی افتاد ،سرش را
با دستمال زرد بستن، حسین تجلی علویه
است، ضربه زد رفت و بر گشت ،عبد الله دید
گردن عمو عیان شد، ابن کعب شمشیر می چر خونه، دست را مقابل او
قرار داد، دست به
پوست آویزان شد، خون می ریخت رو محاسن حسین، صدا زد وا اما ه، بغلش کرد، بچه را
جلو چشم
حسین، مو را گرفت سر را برید، بدنش رو سینه حسین اسبها له کردند.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
از زبان امام حسن (علیه السّلام) رو به
عبدالله، اگر بخوای روضه بخونی، چطور می خونی؟
عبدالله ! عزیز دلم ! اون لحظه ای که
داداشم حسین (علیه السّلام) روی زمین افتاده بود، نمی دونی چه ولوله ای تو
عرش خدا
بود، مادرم چه می کرد، لحظات آخر داداشم رو زمین افتاده بود، این حلقه ی محاصره را
تنگ می کردند، نمی
دونی چه قیامتی تو عرش بود، همه ی ترس من این بود، نکنه زینب
مانعت بشه، نکنه زینب تو را نگه داره، وقتی
اومدی سمت میدان، احساس غرور کردم، پیش
مادرم گفتم، ببین یازده ساله ی مان اومد میدان …
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
عجب ! امام حسنی ها یک چیزهایی می بینند که حسینی ها نمی بینند، همان طور که امام
حسن (علیه السّلام) در
مدینه یک چیزهایی دید که امام حسین (علیه السّلام) ندید،
عبدالله هم در قیامت می تواند به همه بگوید چیزهایی
که من دیدم خیلی ها ندیدند،
قاسم ندید، علی اکبر (علیه السّلام) ندید، هیچ کس نیزه خوردن حسین (علیه السّلام)
را ندید، از اسب افتادن (علیه السّلام) را ندید، ولی من دیدم …
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای
شب پنجم محرم و روضه حضرت عبدالله بن حسن
به ادامه مطلب مراجعه نمایید