هر روضه ای از روضه های کربلا خوانده
بشود، مداح یا واعظ می گوید،
انشاءالله این روضه را یک شب کنار قبرش بخوانیم.
اما تنها روضه ای که خیلی سخت است و نمی
شه کنار قبرش خواند،
روضه ی آقا علی اکبر (علیه السّلام) است، مخصوصاً اینکه شب
جمعه باشد.
آخر پیش بابا روضه ی جگرگوشه را نمی
خوانند، نباید به زخم نمک زد.
لذا علی اکبر (علیه السّلام) از آن لحظه
ای که از بابا آب تقاضا کرد
و بابا نتونست به او آب بدهد، ناراحت بود.
لحظه های آخر صدا زد: بابا ! الان از دست
جدّم رسول الله سیراب شدم،
شاید بتواند ناراحتی بابا را کم کند.
همیشه پدر دوست دارد وقت جان دادن، سرش
روی دامن پسرش باشد، گاهی محتضر می خواهد جان
بدهد، می بیند جان از بدنش نمی رود،
چشم به راهه، بعضی ها می گند چشم به راه پسرشه، می خواد
بار آخر پسر را ببیند تا
پسر می آید، سر بابا را به د امن می گیره، پدر راحت جان می دهد.
اما خدا نیاره پدر سر بالین پسر بیاید
... .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
داغ اولاد از سخت ترین مصیبت هاست.
هنگامی که پیامبر پسرشان را از دست
دادند، همه کارشان را خودشان کردند، صورتش پوشیده است، اما
گفتند: او را در قبر
نمی گذارم و فرمود: علی جان! تو او را در قبر بگذار. مردم گفتند: معلوم است که حرام
است کسی پسرش را دفن کند، فرمودند: نه حرام
نیست بلکه طاقت دیدن بدنش را نداشتم. اما در کربلا
صورت علی اکبر (علیه السّلام) نهان نبود،
امام
حسین (علیه السّلام) از صورت او خاک و خون پاک می کرد.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
امشب علی اکبر (علیه السّلام) با یک دست عنان اسب رو گرفته، غرق خونه، یه دست
به سوی ما دراز
کرده می گه بیایید، پدرم غریبه، شما هم لبیک بگویید، اگه حسین
(علیه السّلام) برای رفتن به میدان برای
همه بهانه می گرفت، از علی اکبر (علیه
السّلام) هیچ بهانه ای نگرفت.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
مرثیه سرای اهلبیت بود. پسرش می گه دیدم
دم جون دادن، بابام پاهاش را جمع می کنه، دیدم هی
پاهاش را جمع می کنه، بعدها
خوابش را دیدم، از او پرسیدم، بابا چی شد؟
پاهات را جمع کردی؟ گفت: پنج تن اومده
بودند،
دیدم دم جون دادن، پیغمبر اومد، امام حسین (علیه السّلام)، امام حسن (علیه السّلام)،
و
... فرمود: عمری روضه خوندی، می خوای دم آخر چیکار کنی؟ می خوای روضه ی آخرت رو
بخونی،
پرسیدم: آقا ! کدام روضه ؟ فرمودند: روضه ی علی اکبرم را بخوان، گفتم: از
کجاش بخوونم، فرمود: از اون
جایی بخوون که پسرم از بالای اسب بر زمین افتاد. رسیدم بالا سرش ...
نه تیغ شمر مرا می کشد، نه نیزه ی خولی زمانه کشت مرا، لحظه ای که داغ تو دیدم
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
می خوا ست علی حرف بزند ابی عبد الله
لخته خون را از دهان علی بیرون آورد
یک نفس کشید جان داد چرا صورت به صورت علی گذا شت وقتی خم شد رو
صورت علی پیر شد خون
علی را به محا سن ما لید یزید هم چوب به لب ابی عبد الله می
زد می گفت حسین چقدر زود پیر شدی
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای
شب هشتم محرم و روضه حضرت علی اکبر
به ادامه مطلب مراجعه نمایید