دلهای ما لب تشنه ی باران رویت
چشم انتظار صبح زیبای ظهورت
می باری عطر روشنای صبحدم را
بر جاده های شب زده وقت عبورت
ما را ببر با خود به دیدار خداوند
از سمت سهله ،جمکران از کوه طورت
آقا اگر هم قلب ما از جنس سنگ است
شاید شود نیمه شبی سنگ صبورت
هر روز بین کوچه های فاطمیه
لبریز ماتم میشود چشم غیورت
صاحب عزا با واهمه میخوانم امشب
مرثیه های مادرت را در حضورت
آقا کی میخوای بیای و شیعه رو از این
بدبختی نجات بدی ،هر کجا که نگاه میکنی دارن به
شیعه ظلم میکنن، شیعه دلش به شما
خوش است یابن الحسن، آقا جان بعد از پیامبر خنده
روی لب زهرا نیومد، الا یه جا که
امشب با اجازه شما میخوام این روضه رو بخونم ،
در چند حدیث از شیعه و اهل سنت آمده
که اسماء میگوید: فاطمه زهرا در هنگام وفات خود
به من فرمود :مادر جان! من از این
وضعی که درباره ی حمل جنازه ها مرسوم است،
شرم میکنم و خوش ندارم که جنازه زنان را روی تخته ای میگذارند و پارچه ای روی
آن می اندازند
و پستی ها و بلندیهای بدن او برای بیننده مشخص است ،اسماء میگوید به
او عرض کردم
من چیزی را که در حبشه دیده ام هم اکنون ترتیب داده نزد شما می آورم و
نشانتان میدهم ،
سپس چند عدد چوپ ترو تختی آوردم و آن چوبها را خم کرده دو طرف آن
را کنار تختی بسته
وچادر روی آن کشیدم فاطمه آنرا که دید خوشحال شد و تبسم کرد
.اسماء میگوید: از روزی که
رسول خدا از دنیا رفته بود تا به آنروز تبسم بر لبان
دختر پیامبر را ندیده بودم در روایتی
دیگر آمده است که فرمود: چه چیز خوب و نیکویی
است که بدان وسیله جنازه زن از مرد
تشخیص داده نمیشود و در حدیثی است که
فرمود" اصنعی لی مثله استرینی سترک الله من النار"
برای من نیز یک چنین
چیزی را درست کن و مرا مستور کن خدایت از آتش دوزخ مستور دارد .
کجا بودی فاطمه بببینی که پسرت حسین بدون
تابوت حتی کهنه پیراهنی هم که داده بودی
برای کفن، از او غارت بردند، نامردمان بدن
قطعه قطعه ی حسین رو سه شب روی خاک گرم کربلا ...
جایی برای کوثر و زمزم درست کن اسماء برای فاطمه مرهم درست کن
تابوت کوچکی که بمیرم درون آن با چند تخته ی چوب برایم درست کن
تا داغ این شقایق زخمی نهان شود تابوتی از لطافت شبنم درست کن
مثل شروع زندگی مرتضی و من بی زرق و برق و ساده و محکم درست کن
از جنس هیزمی که در خانه سوخت نه از چند چوب و تخته ی محرم درست کن
طوریکه هیچ خون نچکد از کناره اش مثل هلال لاله کمی خم درست کن
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
دلم دریا ولی ساحل ندارد به غیر از عشق تو حاصل ندارد
آقا جان این دل من از بس که غم مادرت
زهرا را دارد، انگار اصلاً ساحل نداره آخه مگه غم مادرت
تمومی داره ،مگه میشه به
گفته خود شما که شب عید غدیر توی خواب به اون مرد عالم گفتی
ما اهل بیت دیگه بعد
از بیت الاحزان مادرمون زهرا دیگه شادی نداریم .
دلم دریا ولی ساحل ندارد به غیر از عشق تو حاصل ندارد
تمام هستیم بود و نبودم فدای توبیا قابل ندارد
آقا جان بیا تا جونم را فدات کنم آقا بیا
تا باهم توی مدینه تن اون دو نفر نامرد رو از خاک بیرون
بیاریم و انتقام مادرت
زهرا را از اونها بگیریم ،من نمیدونم دیگه فاطمه اذیتی برای مردم
مدینه نداشت، ای
نانجیب مردم مگه چه هیزم تری فاطمه یا باباش رسول خدا به شما
فروخته بودند، که حتی
نذاشتید توی عزای باباش هم گریه کنه، که رفتید به امیر المومنین گفتید
به فاطمه
بگو یا شب گریه کنه یا روز ،خدا لعنتتون کنه ای نانجیب مردم فضه کنیز حضرت زهرا
میگوید : پس از چند روزی که رسول خدا از
دنیا رفته بود حضرت زهرا شبانه روز گریه میکردند
بزرگان و پیرمردان مدینه نزد
امیرالمومنین آمدند و گفتند: یا ابالحسن فاطمه شب و روز گریه میکند
هیچ یک از ما
نمیتواند شبها راحت بخوابد و روزها نیز آسایش در کسب و کار و درآمد
نداریم از تو
میخواهیم از فاطمه درخواست کنی که یا شب گریه کنه یا روز
حضرت فرمودند: بسیار خوب
اقدام خواهم کرد امیرالمومنین نزد فاطمه آمدند حضرت با
دیدن امیرالمومنین کمی آرام
گرفتند امیرالمومنین فرمودند: مردم مدینه از من خواسته اند
که از توبخواهم یا شب
گریه کنی یا روز فاطمه فرمودند: یا علی من مدت زیادی
در بین آنها نخواهم ماند به
همین زودی از بین آنها خواهم رفت ،به خدا سوگند که نه شب
آرام میگیرم و نه روز تا
به پدرم رسول الله ملحق شوم، سپس امیرالمومنین علیه السلام
برای فاطمه به دور از
شهر مدینه اتاقی بنام بیت الاحزان را بنا کردند و حضرت زهرا همراه
با حسن وحسین
روز به آنجا میرفتند و به گریه و عزاداری می پرداختند، آری اینجا در مدینه
امیر
المومنین برای فاطمه سرپناهی بنا کرد تا بتواند برای پدرش رسول الله گریه کند،
اما
کربلا بدن بی سرو قطعه قطعه و غرق به خون حسین سه روز و سه شب
روی خاک گرم کربلا
روی زمین بود، بدون حتی یک سر پناه و هر کس که میخواست
بالای سر او گریه و زاری
کند با تازیانه از او دلجویی میشد .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
در سینه دلم هوای مولا کرده عمریست هوای گل طاها کرده
باز آ زسفر ببین که این دل مولا بد جور هوای قبر زهرا کرده
آ قا جان چقدر دوری شما رو تحمل کنم دیگه
طاقت دوری شما رو ندارم آ قا اینقدر اومدن شما
دیر شده که همه ی مردم حتی خود شیعه
ها ی به ظاهر متمدن میگن اگه این امام زمان شما
میخواست بیاد تا حالا باید می اومد
آ قا جانم یا بن الحسن پسر فاطمه
آ قا آیینه دل من از بس گناه کردم خاک
آلود و سیاه شده باید شما بیای و این آ لودگیها رو از
دلم پاک کنی آقا جان بیا و
به این جدایی پایان بده
بیا آیینه ی دل پاک گردان زلال از خاک و خاشاک گردان
بیا و پیکر این نوکرت را کنار قبر زهراخاک گردان
آقا بیا و قبر بدون شمع و چراغ مادرت را
به ما نشون بده و بعد توی مدینه بدن اون دو نانجیب
رو از خاک بیرون بیار و دادخواهی
مادرت را بکن شیخ مفید ماجرای کوچه را چنین نقل میکند
«ابوبکر کاغذی طلبید و رد فدک را در آن
نوشت و به فاطمه (س)داد حضرت با گرفتن سند از نزد ابوبکر
بیرون امد ولی در راه عمر
با او ملاقات کرد و از جریان نامه پرسید
فاطمه فرمود: این نامه سند رد فدک است که
ابوبکر برایم نوشته است عمر گفت آنرا به من بده،
فاطمه امتناع ورزید ،عمر با لگد
به سینه و پهلوی فاطمه زد، طوریکه محسن فرزندش سقط شد
و چنان سیلی به صورت آن بانو
زد که گوشواره اش شکست سپس سند را گرفت و پاره کرد
همین خشونت باعث شد فاطمه بستری
گردد و بعد از 75 روز بیماری از دنیا رفت»
اینجا توی مدینه فاطمه 18 سالش بود که
از دشمن سیلی خورد اما کربلا یه دختر 3 ساله
که صورتش از گل نازکتره از سیلی دشمن
گوشواره از گوشش پاره میشه و با باباش درد دل میکنه میگه
غمم بی حد و دردم بیشماره تنم زخمی و لباسم پاره پاره
زدست سیلی سنگین شامی نه گوشی دارم و نه گوشواره
بابا عمه میگفت که من شبیه مادرت شدم مگه
مادرت هم مثل من سیلی خورده بود
مگه مادرت مثل من قدش خم شده بود مگه ....
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
جهت مشاهده دیگر روضه ها و گریزهای
شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها ) و مناجات های فاطمی
به ادامه مطلب مراجعه نمایید