ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی


به جهت بالا بردن میزان توانایی و تسلط عزیزان بر روضه ها

و تلفیق بهتر اشعار و متن روضه ها و گریزها

امسال غالبا روضه های مکتوب بدون شعر قرار خواهد گرفت

تا دوستان فقط با داشتن خمیر مایه ی روضه ها

خودشون شعر مناسب یا دلخواه خودشون رو جداگانه انتخاب کنند

 

جهت مطالعه متن روضه های مکتوب ویژه فاطمیه 96

به ادامه مطلب مراجعه نمایید



متن روضه فاطمیه ...........مورخ28بهمن96

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

رفتی امام رضا به آقا بگو:ما برا مادر خودمون از این کارا نکردیم.چرا؟

چون مادر مارو نزدن...مادرشما رو زدن...مادر ما نسوخت...مادر شما رو سوزوندن...مادر ما پیریاشو دید...مادر شما تو یجوونی پیر شد

آی امام حسن...تو یه بار یه صحنه جلوت مادرتو ،ناموستو زدن پیر شدی...پس خوب شد یازده محرم رو ندیدی...خواهرتو ،دختر برادراتو،زن برادرتو ،نجمه و رباب و سکینه ،رقیه دستای امام سجاد و بستن جلو چشماش اینو میزدن، اونو میزدن، زینب و زدن...حسیین.

ی وجدان ترین آدما هم تو دعوا ببینن زن هست میگن ول کن بذار مردش بیاد...تا دید کسی تو کوچه نیست دستشو بالا آورد...تو بیابونا رسید بالا سر بچه یه جور زد نفسش بند آمد...صدا زد:عمو...عمو...زبونش گرفت...دیگه نمیتونه...نَ...نَ...نزن...حسییین

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

از امام صادق پرسیدند : آقا با کدام آسیب حضرت زهرا سلام الله علیها از پا در آمد ؟ آخه آسیبش زیاد بود، بین در و دیوار فشار دید ، پشت در وقتی لگد به در زدند، پهلوش مشکل پیدا کرد، تو کوچه دختر پیغمبر رو تنها گیر آوردند، نمی دونم چه جور سیلی به صورتش خورد تعادلش رو از دست داد نقش زمین شد، چادرش خاکی شد، گوشواره ها از گوش مبارکش افتاد، ازحضرت سئوال کردن کدام یکی ازاین ضربه ها سبب قتل مادرتون حضرت زهرا شد؟...

امام صادق علیه السلام سخت گریه کرد، فرمود : سبب قتل مادرم،غلاف شمشیری بود که به پهلوش می زدند.با این که با غلاف شمشیر به پهلوش می زدند دست از علی بر نمی داشت، ولی یه وقت دیدن افتاد،صدا زد:"یا فِضَّةُ! خُذِیـنِی فَقَد قُتِلَ ما فِی أحشائِی" ....خبر شهادت محسنش رو اعلام کرد، فضه بیا بچه ام رو کشتند ...

اونجا یه بچه ای مادر داشت ، یه بچه ای هم پدرش ابی عبدالله روز عاشورا آورد جلوی مردم،" َاما ترونه کیف یتلظی عطشا؟" مردم نمی بینید بچه ام از تشنگی جگرش می سوزه؟ مردم نمی بینید بچه ام داره تلظی می کنه ... بال بال میزنه جون میده، "فَرَماهُ حرمله"، بچه اش رو روی دستش گرفته بود ، عوض آب تیر به گلوش زدند ، تیر معمولاً سوراخ میکنه،اما گلو از گل نازک تر بود ، گلوی کودک بود طاقت تیر رو نداشت،" فذبحوه من اذن الی اذن" گوش تا گوش بریده شد سر افتاد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

من فکر میکنم این قتل صبری که درمورد حضرت سیدالشهدا علیه السلام داریم...مال حضرت زهرا سلام الله علیها هم قتل صبر بودِ...یعنی یواش یواش کشتنش...یه بار نکشتنش...هر کدوم از این ضربه ها کافی بود که حضرت زهرا به قتل برسه...اونی که سیلی به صورت حضرت زهرا زد

گویا به قصد کشت زده بود...‌میگن بی بی پخش زمین شد...میگن چادرش خاکی شد...میگن گوشواره ها از گوشش افتاده بود...بین در و دیوار من نمیدانم

چه گذشت بر حضرت زهرا...

اما آنچه مشخص است گویا استخوان سینه مشکل پیدا کرد...و سینه ی حبیبه ی خدا خونریزی پیدا کرد...اونجا باباشو صدا زد... بابا ببین با دخترت چی کار دارن میکنند؟

اما وقتی از امام صادق علیه السلام سوال کردند آقا مادر شما با کدام آسیب به قتل رسید؟حضرت فرمودند:سبب قتل مادر من غلاف شمشیری بود که به پهلوش میزدند...دقت بفرمایید...مادرتونه هااا...ما هم دوست داریم مادر بگیم...مادر...مادر...مادر...

میدونید غلاف شمشیر به پهلو میزدند یعنی چی؟

یعنی همونجا که در خورده بود...شکسته بود...به استخوان شکسته غلاف شمشیر میزدن...همینجا بود که صدای بی بی بلند شد..."یا فضةُ خُذینی...قَتَلوا والله ما فی اَحشائی..."

فضه بیا...بچمو کشتن...اینجا بی بی اعلان قتل بچه ش رو کرد...در کربلا هم حسینش بچشو آورد...اما این قنداقه ی خونین رو روش نمیشد به خیمه ببره...هر وقت می آمد میدید رباب جلو خیمه هست.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 متن روضه فاطمیه ...........مورخ28بهمن96

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

چرا داد نزنم؟چرا بی تابی نکنم؟همه ی مادرا وقتی حاضرند بمیرن، که دختر رو عروس کنن،پسر رو داماد کنن،روزگار چی به سر مادر ما آورد،بچه های قد و نیم قد داشت،اما دستش رو بالا آورد صدا زد"اللهم عجل وفاتی سریعا"

علامه امینی رو منبر توی مشهد این روضه رو میخوند،آیت الله العظمی میلانی(ره) دیگر علماء نشتن،علامه ی امینی گفت:فاطمه دستش رو بالا آورد صدا زد:"عجل وفاتی سریعا"..آیت الله میلانی بلند شد،آقای امینی! یه سئوال دارم،چی شد روزگار یه کاری کرد فاطمه از خدا طلب مرگ کرد؟صدا زد:آقای میلانی،آدم زنده پهلو میخواد،بعد از در و دیوار پهلوی فاطمه شکست...

صدا زد سلمان هر نفسی که میکشم خون تازه.....

هر دردی رو باهاش میشه راه رفت،دست بشکنه،پا بشکنه کمک می گیری راه میری می شینی،اما تنها دردی که نفس کشیدن هم سخته درد پهلوست... از بعدِ در و دیوار نه زینب و بغل گرفت نه حسین رو....

مادر همیشه دختر رو کنار خودش می خوابونه،فضه میگه نگاه کردم بی بی اشاره کرد،فرمود:جای زینب رو دور تر از من بنداز...چرا خانوم جان؟دخترِ طاقت نداره میخواد کنار شما باشه،صدا زد فضه! زینب دیگه باید به بی مادر خوابیدن عادت کنه...*

دیگر حسین را نتوانم بغل گرفت                                               بازو به ناتوانیِ من گریه می کند

در هر قدم نشینم و خیزم میان راه                                           پیری بر این جوانی ِ من گریه می کند

*آره،اگه پهلو شکسته باشه،سینه زخمی باشه،چه جوری زندگی میشه...صدا زد زینبم! میدونم نگاه تو،نگاه علی،نگاه حسنین،میگه بمونم،ولی چه جوری بمونم....*

از آن روزی که سیلی خورده ام دشوار می بینم                                          به چشم نیمه باز خود جهان را تار می بینم

دلم میخواست چشمانم نمی دیدند جایی را                                                        که خون محسن خود بر در و دیوار می بینم

*نمک خلقت علیست،نمک خونه ی علی حسینِ...جایی رو قرار داد به نام بیت الاحزان،که مادر روزا می رفت،حسنین دستاشو می گرفتن می اومد تو بیت الاحزان می نشست زیر یه درخت خشکیده،یه مقدار سایه داشت بی بی گریه می کرد،اما یه روز علی وارد خونه شد دید بچه ها یه جور دیگه صورت هاشون سوخته،گفت:چه خبر شده؟گفت بابا! امروز با مادر رفتیم،به دستور دومی درخت رو بریدن،اما من وحسین دیدیم مادر سیلی خورده است،دستامون رو سایه کردیم صورت مادر آسیب نبینه،آخه صورتی که سیلی می خوره پوست ورم میکنه،اگه آفتاب بخوره میسوزه...از اون به بعد دیگه بچه ها حواسشون بود صورت ها نسوزه، از مدینه هم بیرون زدن مراقب بودن صورتا نسوزه،هر جا هر منزلی هم که می رسیدن،می دیدن تا آفتاب مستقیم میخوره،پایین می اومدن،رباب گوشه ی چادر رو جلو آورده...چرا این کاری میکنی خانوم جان؟ می گفت:پوست بچه شیرخواره ام نسوزه،صورتش نسوزه،تا کربلا مراقب بود آفتاب به صورت علی اصغر نخوره،اما همچین که سرها بالا نیزه رفت،دیدن یه مادر دستش رو بالا آورده،

گفت: می بینم آفتاب به صورتت میخوره...حسین.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

در روایت داره : نانجیب (ملعون دومی) نوشت توی نامه برای معاویه : آی معاویه وقتی وارد خونه شدم زهرا به دیوار چسبیده بود ، بر خواست اومد جلویِ منو گرفت ، چیزی نمانده بود دلم به رحم بیاد یه مرتبه کینۀ علی تو دلم زنده شد ... رفتم جلو :

آی معاویه از روی مقنعه یه سیلی  به زهرا زدم ... گوشوارۀ زهرا شکست رو زمین افتاد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

همۀ روضه ها باید ختمِ به کربلا بشه ؛ بریم کربلا ... هر مادری که بچه ش رو از دست میده ، داغ به سینه ش میشینه ... تو عوام اینطوریه میگن اگه مادری بچه ش رو ندیده باشه راحت تر تحمل میکنه ... اگه مادری بچه ش رو بغل نگرفته باشه راحت تره ... اما وای به حالِ اون مادری که بچه ش رو شیر داده ... وای به حالِ اون مادری که لبخندِ بچه ش رو دیده ..اما  من یه مادر سراغ دارم کربلا

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

متن روضه فاطمیه ...........مورخ28بهمن96

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

گفت: دید علامه ی امینی به صورت میزنه. گفت:آقا چی شده؟ گفت: الان تو این فکر بودم،اگه یه اتفاق برا بابا بیوفته،بچه ها پناه می برن به مادر، اگه برا یه مادر یه اتفاق بیوفته بچه ها زود پناه میبرن به بابا، توی کوچه بچه ها به کی پناه بردن؟ علی رو دارن می برن، مادر بین درو دیوارِ...

هزار مرد زمین بخوره، اما یه زن زمین نخوره، هزار زن زمین بخوره،اما یه زن جلو شوهرش و بچه هاش کتک نخوره،هی مادر ما روش رو می گرفت،می گفت:جلو بچه هام کتک خوردم...

یادت باشه،یه طوری مادر رو زد،بین در و دیوار بچه اش رو کشتن، پهلوش شکسته شد،تونست راه بره،اما نامرد چه جوری به بازوی مادر زد، نتونست قدم از قدم بر داره،مادر ما توی خونه افتاد،هی غصه میخورد،هی می گفت: مرگ من از فشار در و دیوار خانه نیست، این غصه می کشد مرا که غریب است شوهرم.... کاش پایی بود علی می اومد خودم به پاش بلند می شدم...

خدا مادراتون رو براتون حفظ کنه، به زور مادرتو راضی می کنی برِ مشهد الرضا،برِ کربلا، غصه ی من رو نخور..میگه: پس کی به تو میرسه؟ اگه بنا باشه بره غذا درست میکنه، به در و همسایه میگه: حواست به بچه ام باشه....

امروز مادر بلند شد گفت:اسماء،خیلی زحمتت دادم،میشه یه کاری برام انجام بدی؟ بله خانوم جان...فرمود:اگه میشه تنور رو روشن کن، امروز میخوام خودم با دست خودم برا بچه هام نون درست کنم،چند وقته بچه هام دست پخت من رو نخوردن،میخوام خودم برا بچه هام غذا درست کنم....

مادر همیشه غصه ی بچه هاش رو میخوره،می گفت:بچه هام گرسنه نمونن،برا بچه هاش نون درست کرد،مادر ما با بچه هاش روزه بود تا اومد افطار کنه در زدن گفتن گرسنه ای اومده،غذاشون رو داد رفت،اما روزگار یه کاری کرد رقیه کوچولوش دستش رو روی دلش گذاشت،هی می گفت: بابا دلم درد میکنه...*

زخانه ها همه بوی طعام می آمد                                                        ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم

*هی می گفت:بابا گوشم درد میکنه،گاهی می گفت: بابا دلم درد میکنه....

مادر ما می اومد سر قبر حمزه ی سیدالشهداء گریه می کرد، می گفت: کجایی ناموست رو زدن؟..

زینب تو خرابه یادش افتاد،هی این دختر صدا می زد:عمه پس عموم کجاست؟..

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

به خدا مردم ، بی بی زهرا بین در و دیوار قوتش تموم شده بود ... تو نالۀ سوم گفت علی بیا .... اول فضه رو صدا زد ، چرا اول فضه رو صدا زد؟!! آخه دختر در دو جا نیاز به مادر داره یکی شب زفاف که بی بی مادر نداشت ، دومین جایی که دختر مادر میخواد ، هنگامِ وضع حمله بین در و دیوار نیاز به مادر داره ، ولی مادر نداره ؛ چه کنم من که مادر ندارم ... فضه تو بیا .....

فضه اومد ، با عجله اومد اما یه صحنه ای رو دید ، چه دید فضه ؟

*وقتی فضه اومد دید مادر یه طرف افتاده ، محسنم یه طرف افتاده .... خدا عذابشون رو زیاد کنه" آخه قرآن می فرماید وقتی حضرت مریم وضع حمل کرد ، خطاب اومد : "وَهُزّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا" مریم پاشو این نخل خرما رو تکان بده رطب تازه بخور آخه تو وضع حمل کردی"

بانویی که وضع حمل می کنه نیاز به تقویت داره ؛ مادرش میاد ، خواهرش میاد ، ارحامش میان دورش جمع میشن ، یکی براش غذا می پزه یکی براش خرما آماده می کنه تا ده روز نمی زارن از بستر تکان بخوره ... اما یه مادری رو سراغ دارم ، بین در و دیوار پهلو شکسته محسنم داده ، حالا پاشده دنبال علی راه افتاده ، یکی نیومد خرما بده عوض اینکه خرما بدن تازیانه زدن ، عوض اینکه خرما بدن سیلی زدن ، عوض اینکه غذا بدن با قلاف شمشیر زدن

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ادمی که دنده اش شکسته باشه،نفس کشیدن براش مرگ ِ،وقتی می خواد بخوابه چند نفر باید بگیرن،آروم بخوابوننش،هر وقت می خواد از این پهلو به اون پهلو بشه:فضه،اسماء،زینب نفهمه،بیا،بیایید زیر پهلوم رو بگیرید،این پهلو فقط شکسته نبوده،این پهلو مجروح بوده.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 متن روضه فاطمیه ...........مورخ28بهمن96

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

فصل باریدن باران شده و حیران شده ام                                                       آخر سال رسیده است پریشان شده ام

اولین نام که آمد به لبم نام تو بود                                                                                        از تولد به خدا مست حسن جان شده ام

مادرم دست مرا داد به دستان کریم                                                                 بی سبب نیست که محتاج کریمان شده ام

*آی امام حسن! آخرِ سالِ،هر جا بری دارن حساب و کتاب می کنند، حساب مارو زدی یا نه؟ یه محرم داشتیم،یه فاطمیه،یه ماه رمضون،من حساب از راه دور رو قبول ندارم،من رو یه حرمی ببر،رو در رو،اون وقت هر چی تو بگی من بدهکارم،اما برا مادرت کم گریه نکردم،پا به پات برا مادرت گریه کردم،ما برا مادر خودمون خیلی گریه کنیم یه هفته، اما سه ماهه شب و روزمون شده زهرا،راستی آقا یه سئوال ازتون دارم:شنیدم مادرتون رو بد زد،این راسته؟ شنیدم بیست سالگی موهات سفید شد،این راسته؟ شنیدم هر کار کردی دستت نرسید،این راسته؟...*

خواب دیدم حرم و گنبد و ایوان داری                                                      در میان حرمت خادم و دربان شده ام

خواب دیدم که به همراه همه سینه زنان                                                           به غذا حضرتی ناب تو مهمان شده ام

*دست امام حسن رو گرفت گفت:بریم من حقم رو بگیرم،اومد جلو اولی، راه نداد حرف بزنه،به این دلیل، به این دلیل فدک مال ماست، دیگه کم آورد گفت:قلم بیارید،کاغذ بیارید،نوشت فدک رو تحویل زهرا بدید،مهر خلافت زد...

هنوز خانوم بیرون نرفته بود، گفت:برید به دومی بگید:دادن حقش با من،گرفتنش با تو، خانوم با یه ذوقی، دیگه چیزی تا خونه نمونده بود،رسیدن کوچه، مثل اراذل و اوباش راه رو بست،پاش رو روی دیوار گذاشت... گرفتی داری میری؟ فکر کردی؟

یه زن متدین چشم تو چشم با نامحرم نمیشه... امام حسن میگه: روش رو گرفت، سمت دیوار رو نگاه کرد،برو کنار،من دختر پیغمبرم... اون حرامزاده قباله رو کشید،پاره کرد،پرت کرد،آب دهان ریخت روش..گفت:حالا برو.... مادر سادات فریاد زد: خدا شکمت رو پاره کنه....نمیدیدش،روش به دیوار بود...امام حسن میگه:یهو دستش رو برد بالا..*

چنان سیلی،سریع و بی هوا آمد....

*اینجا یه دونه زد خانوم افتاد،اما یه جا رو سراغ دارم،بچه رو آورد بالا،ای کاش یه دونه میزد می افتاد،هر چی خواست این بچه رو زد،خانوم اگه افتاد زبونش نگرفت،چشماش نمیدید،اما این دختر زبونش گرفت، چشمش هم نمیدید،رو کرد سمت علقمه،عمو.....یتیم گیر آوردن....حسین

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یه روز دورِ بسترش رو گرفتن، فقط علی و بچه هاش ، امیرالمؤمنین از دختر پیغمبر خواستن آن دارویی که یه مقدار درد تون رو تسکین میده چیه؟

این مطلبُ محدث قمی نقل میکنند ، عرض کرد : علی جان ،اگر محبت کنید پیراهن بابامو به من بدهید ، من این پیراهن رو روی سرم بندازم ، رو صورتم بندازم ، بوی محبوبم رو استشمام کنم ، شاید در آرامشِ من مؤثر باشه ... رفتن پیراهن مبارک پیغمبر رو آوردند بچه ها دیدن تا مادر چشمش به پیراهن افتاد ، این پیراهن رو گرفت و روی سر انداخت ، صدا زد حسن جان پاشو بیا جلو ، حسینِ من بیا جلو ، دست ِ این دوتا بچه رو تو دستش گرفت ،

 عزیزانِ من چرا دیگه صدایِ جدتون به گوشم نمیرسه؟ ... چرا اون کسی که با دست ِ مبارکش گرد و و غبار از صورت شما پاک می کرد،دیگه نمیآد خانۀ ما؟ چرا اون مرد مهربانی که شما رو بغل می گرفت ، مسجد می برد دیگه اون رو بین خودمون نمی بینیم؟... دیگه این پیراهن غوغایی برپا کرده بود تو اون خونه ، شما با دیدن پیراهن بابا اینقدر منقلب شدید ، ولی اون دختر سه ساله ای که سر بریدۀ بابارو بهش دادن چه کرد با سر

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

گفتن آقازاده اینا هم داغ دیدن...حسین هم داغ دیده...زینبین هم داغ دیدن...بابات علی هم داغ دیده...این چه گریه ایه؟!فرمود آخه اونا که تو کوچه نبودن

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.