ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی


به جهت بالا بردن میزان توانایی و تسلط عزیزان بر روضه ها

و تلفیق بهتر اشعار و متن روضه ها و گریزها

امسال غالبا روضه های مکتوب بدون شعر قرار خواهد گرفت

تا دوستان فقط با داشتن خمیر مایه ی روضه ها

خودشون شعر مناسب یا دلخواه خودشون رو جداگانه انتخاب کنند


جهت مطالعه متن روضه های مکتوب ویژه شب اول محرم95

به ادامه مطلب مراجعه نمایید





 

*السلام علیکم یا اهل بیت النبوه

السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی جمیعا سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین*

*هرکی یقین داره آقا جواب سلامشو میده:*

"السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

@@@

*یه سال انتظار می کشیدم،می گفتم یعنی می شه محرمو ببینم،یعنی می شه لباس سیاه اربابو بپوشم؟!!نمردم و سیاهیارو دیدم،نمردم و کتیبه های روضه هاتو دیدم

@@@

یه وقت هست برا مستمع روضه باید بچینی،یه وقت هست مثل شماها که انتظار می کشید اصلا احتیاج نیست که  یعنی اصلا خواننده ای که برا شماها مقدمه بچینه اون خواننده داره توهین می کنه به فهم این مستمع چون این مستمع الحمدالله ایقدر عاشق بوده که یه عمر تو بساط سیدالشهدا نوکری کرده خودش می دونه،پس منم آروم آروم میرم جلو،ان شاءالله خدا منم کمک کنه*

@@@

تو عالم رویا دید،منبری از نور اولیا،انبیا از آدم تا خاتم همه جمع اند،چه خبره؟

گفتند پیغمبر اکرم برا حسینش روضه گرفته(نمی خوام بگم گریه کنیا خودت می دونی)تا نگاه کرد،داره تو عالم رویا می بینه مقبل کاشانی،کسی که جذامی بود؛به نگاه ابی عبدالله شفا گرفت و اول بیتی که گفت تا امروز همه جا می خونن:

شب عاشوراست امشب                                                      کربلا غوغاست امشب

یک مرتبه دید همه اومدن،اولیا و انبیا همه بلند شدن گفتند چه خبر شده؟گفتند علی و زهرا دارن میان،مادر روضه داره میاد؛همه نشستند،مقبل میگه گفتم الان چه خبر می شه؟یه وقت دیدم پیغمبر صدا زد محتشم کاشانی بیا،میگه تا محتشم اومد،پیغمبر فرمود: بخون اون شعری که برای حسین من گفتی شروع کرد به خوندن،پیغمبر فرمود:برو بالا منبر،اول پله ایستاد :

*بازاین چه شورش است که در خلق عالم است*

پیغمبر گریه کرد و فرمود محتشم یه پله بالاتر برو،مقام گرفت،شروع کرد به خوندن :

کشتی شکت خورده طوفان کربلا                                                                   در خاک و خون تپیده به میدان کربلا

*ببخشید شب اولی نمک می خوام به زخمت بزنم*

در خاک و خون ، تپیده ....                                                                                          می دونی یعنی چی؟                     شاید همون غلتیدنه ...

بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید                                                        خاتم ز قحط آب،سلیمان کربلا ...

*ناله پیغمبر بلند شد،همه دارن گریه می کنن؛یک مرتبه پیغمبر فرمود:محتشم یه پله بالاتر برو،(مقام بعدی)،شروع کرد خوندن:*

بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند                                                        اول صلا بر سلسله ی انبیا زدند

*همچین شروع کرد به همه اینا خواندن یک مقامی دیگه داد فکر می کنم آخر، بیتش بود دوازده بندشو نتونست بخونه،                           رفت بالا شروع کرد یه روضه ای گفتن ...*

این کشته ی فتاده به هامون حسین توست                                      این صید دست و پا زده در خون حسین توست

*یک مرتبه،این روضه رو خواند،ندا اومد بس کن،گفت خود پیغمبر فرمودند بخوانم گفتند بس کن به خدا فاطمه غش کرد

@@@

روضه تموم شد،همه دارن میرن،مقبل دلش گرفت،گفت می دونم گنه کارم اما خوش به حال محتشم بهش اجازه داد عاقبت پیغمبر عباشو در آورد انداخت رو دوشش،خیلی گریه کرد،گفت صلشم از پیغمبر گرفت،همچین که اومد راه بیفته بره شنید یکی می گفت مقبل کاشانی کیه؟دلش گرفته بود،برگشت گفت منم گفتن برگرد،اگه محتشم پیغمبر فرمود بیاد روضه ماروبخونه حالا فاطمه زهرا فرموده به مقبل بگید بیاد برا حسینم شعر بخونه .... (من نمی دونم می خوای چی کار کنی شب اولی اما در خونه حضرت زهرا یادت باشه پله ها رو اینطوری میری) تا اومد جلو منبر بی بی فرمود:برو بالا اومد بالای منبر،فرمود حالا روضه حسینمو بخوان شروع کرد روضه خواندن:

بسم الله الرحمن الرحیم                 به اذن فاطمه الزهرا

نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت                                                   نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت

هوا زجور مخالف چو قیرگون گردید                                                          عزیز فاطمه ... از اسب سرنگون ....

*شب اولی بذار بگم تا با صورت افتاد ..."همه بچه های عالم وقتی بر زمین بیفتن می گن مادر ..." همچین که با صورت افتاد صدا زد: مادر .... حسین ...*

@@@

حسین...ما شب اول همیشه یه روضه ی حضرت مسلم می خونیم ای غریب مسلم،بالای دارالاماره بردند دستاش بسته بود گفتند آب بیارن لباش تشنست،از بس لب ها بریده بود هر چه کرد نتونست آب بخوره از همان بالای دارالاماره صدا زد:"صلی الله علیک یا ابا عبدالله ..."

هر مردی موقعی که گرفتار بشه رفیقاشو صدا می زنه می دونی کجا ابی عبدالله جواب مسلم رو داد؟همون جا که از ذوالجناح روی زمین افتاد..." یه وقتی دیدند نیزه غریبی رو روی زمین زد:"این مسلم؟!"بدن سوراخ سوراخه ..." مثل لانه زنبور ...."همچین که افتاد خواست بگه من زنده ام به خیمه ها حمله نکنند،

(آی با غیرتا..." آی ناله زنا،ببینم برا حسین چطوری ناله می زنید،اگر محرم نخونم کی بخونم طاقت نداری بلند شد برو) به زور نیزه رو زمین زد،خودشو بالا آورد،یه نگاه به خیمه ها کرد؛هر نفسی که می کشه خون داره فواره می زنه .... میخوام یه نفرین کنم جواب منو بده ... تا خود حشر بر سنان لعنت ...." اون فرو کرد نیزه ....حسین .......

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شنیدید همتون روز عاشورا بالین تقریبا همه ی شهدا آمد اما بعضی مثل غلام سیاه رتبه ای داشتند، یه طوری شد امام حسین بیشتر مایه گذاشت،دیدند صورت رو صورت غلام سیاه گذاشت،همین الان یادم آمد،یه شهید ایرانی داشت،اهل منطقه ای بین قزوین تا رشت بود،این شهید وقتی افتاد دوتا بازوهاش گردشکن شده بود،دیگه دست در اختیارش نبود،وقتی امام حسین بالا سرش آمد-زرنگ بودا،قوی،رجزهاش عالی-گفت آقا این دستای من بالا نمیاد میشه خواهش کنم این دو تا دست منو بندازی گردن مبارکت،من شما رو درآغوش خودم احساس کنم؟حالا بیین این برای یه امیرلشگر چه سخته! همچین که دستاشو بالا می آورد امام حسین گریه میکرد؛
میخواستم فرار کنم از روضه حضرت زهرا دیدم نمیشه؛یادم اومد آخریا بی بی میخواست بچشو بغل کنه
بگذریم ...... بگذریم ......

@@@

ابی عبدالله دو تا دست این نیروی ارزشی و قدرتمند رو که حالا دستاش از کار افتاده روی گردن مبارکش انداخت،یه زمزمه ای کرد این صحابی،صدا زد حالا کی مثل منه؟من خورشید رو تو بغل گرفتم.روز اوله من میخوام بهش بگم:تو روز خورشید رو تو بغل گرفتی؛ما یه شهیده سراغ داریم دل شب خورشیدو تو بغل گرفت... یا رقیه... کجا رفتیم؟حالا من روضه ی روز رو میخونم؛آقاجان روز عاشورا همه ی شهدا رو رفتی بالین سرشون؛خوش به حالشون! اما یه شهید تو کوفه داشتی

@@@

همچین که خبر رسید مسلمو کشتن فرمود همینجا منزل کنید، یه خیمه بزنید کار دارم؛همه مخدرات جمع شدند تو این خیمه،همچین که ابی عبدالله وارد شد و بر مسند نشست،دل زینب گرفت،ام کلثوم بغض کرد،چه اتفاقی افتاده؟مدتی ابی عبدالله سر پایین انداخت سکوت کرد،بعد سر بلند کرد،فرمود:دختر مسلم بیاد . دخترو تو دامن نشوند،شروع کرد نوازش کردن،بی اختیار اشکا میریخت رو سر دختر،دختر اونقدر ذوق کرد تو دامن حسین نشست،از همونجا یه نگاه کرد به رقیه،رقیه یه لبخند زد،این دختر آروم گرفت . یه آقایی اذن گرفت سوال کرد:آقا مگه اتفاقی برای مسلم افتاده؟ ابی عبدالله یه جور جواب داد همه به گریه افتادند،نوازش کرد این دخترو، فرمود:از امروز دیگه من بابای این دخترم

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

روضه بخونم بلند بلند برای مسلم گریه کنید یا اباعبدالله                                                                                         بسم الله الرحمن الرحیم

اومدازخانه طوعه بیادبیرون ، طوعه اومد جلوشو سد کرد گفت : یامسلم تو سفیر آقامی،نمیذارم اینطوری ازخانه ام بیرون بری فرداجواب فاطمه رو چی بدم؟! فرمود : طوعه بروکناراینهابامن کاردارن اگه بخواهی طرف دار من باشی خونت ریخته میشه برو برگرد؛برای مابسه به زبان حال میگم به زبان روضه میگم، به زبان کنایه میگم؛ برای مابسه همون یه باری که یه خانمی جلومردشو گرفت،طوعه مگه خبرنداری که چکار کردن! جنگ نمایانی کرد لشکر مجدد اعزام کردن تارو مار شدن دوباره اشعث خدالعنتش کنه پیغام داد عبیدالله لشکرتازه نفس بفرست ، گفت بابا این که یه نفره دو تا لشکر حرام شده ؛ پیغام داد مگه ما رابه جنگ بقال سرکوچه فرستادی ؟!! اینهاخون علی توی رگهاشونه، اینهابچه ها و نسل حیدرکرارن..." دیدن هیچ جورحریف آقا نمیشن ، خوب روضه رودقت کن و دل بده ، دورترازواقع کارزار زمین روکندن گودال درست کردن روی گودال روپوشوندن جنگ رو کشیدن به سمت گودال، مسلم با سر وارد گودال شد همشون اومدن دور گودال ایستادن ...

به خداقسم مثل کسی که باقتل صبر میکشنش، آخه امام سجاد فرمود بابامو باقتل صبرکشتن ..." یکی صدا زد آقا قتل صبر چیه؟!! *ببخشیدببخشیدامام زمان ببخشید* فرمود : شکاری رومیخوان صید کنن از چهار طرف دورش میکنن ... هرکی هرچی داره میزنه ..." امام سجاد فرمود : بخدابابامو اینطوری کشتن ..." مسلم رو زدن خون آلود ، دستاشو بستن ، دندان شکسته ، صورت پاره ، بردنش جلو عبیدالله سلام نکرد ، خیلی با ابهت ، تنها ، غریب ، خون آلوده مجروح ، جلو سرکرده دشمنان سینه سپرکرد سلام هم نکرد گفت : خیلی متکبری که سلام نکردی ! ببرید سر از بدنش جدا کنید . حضرت فرمود : یه کسی مامورکن من وصیت دارم، بهش وصیت کنم؛ هیچکی نداشت حضرت مسلم ، عمرسعدظاهرا شد وصی مسلم ؛

غریبی روببین مردم غریبی روببینید*

فرمود یه خورده بدهکارم این سپر منو بفروش بدهی منو بده بعدهم میشه  یه کاری بکنی یه پیک روبفرستی آقام توراست از مکه داره میاد فقط بگو آقاحسین جان هرکجامیری برو ولی کوفه نیا،کوفه نیا...." بردنش بالای بام دارالعماره مردم پایین دارالعماره اجتماع کردن، یکی میگه مسلم رودارش میزنن" یکی میگه آزادش میکنن" یکی میگه زندانش میکنن" همهمهیه وقتی دیدن یه صدای مهیبی آمد ... یه بدن بی سری از بالای بام دارالعماره روزمین افتاد....حسین

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

نشانه های ایمانه گریه بر مسلم

هر کی برا مسلم گریه کرد محرمش تضمین شد،فقط خدا می دونه حسین چقدر این آقا رو دوست داشت،بعد عباس همه دلخوشیش مسلم بود

فرمود چه خبر از کوفه؟دور و برشونو نگاه کردن هی این پا و اون پا کردن

ابی عبدالله فرمودند:گفتم چه خبر از کوفه؟گفتند:آقا بی خبر نیستیم در خفا عرض کنیم یا در ملا؟!فرمود نامحرمی نیست بگید،گفتن آقا جان ما از کوفه داشتیم بیرون می اومدیم دیدیم شهر شلوغه همه به یه سمتی دارن میرن ما هم کنجکاو شدیم و رفتیم جمعیت و کنار زدیم دیدیم یه بدن بی سری از پا با طناب به مرکب بستن دارن می کشن رو زمین،بدن از سر شناخته میشه،بچه ها سنگ می زدند؛از یکی پرسیدم این کیه؟    گفتند:سفیر حسینه،مسلمه ....

عه این که دیروز همه احترام می کردند چی شد؟هانی را همینطور ...

سر مسلم و بالای دارالاماره گذاشتند

شب اول روضه ام خودمم خوب گریه کردم روضه ام همین چند خط ادامه روضه م دعات کنم

حتی الامکان سعی می کنم روضه باز نکنم برات اما می بینم محرمه

اول با هم گریه کنیم... آقا جان یا مسلم بن عقیل تو رو جلو زن و بچه ات نکشتند؛اون دوتا بچه ات هم که کوفه بودند اونا ندیدن با تو چه کردن

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ابی عبدالله رسید منزل سعلبیه،اونجا اتراق کردن،دو تا قاصد از کوفه میومدن،حضرت پرسید از کوفه چه خبر؟!گفتن همین قدر بگیم مسلمت رو کشتن،تا این خبر رو دادن*فَابک للحُسَیْنِ* ارباب ما گریه کرد،فرمود:"رَحِمَ اللَهُ مُسْلِمًا إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ" بعد صدا زد حمیده دختر مسلم رو بیارن ..." مسلم تو کربلا پنج تا شهید داره،دوتا آقازادش تو خود کربلا کشته شدن که حضرت تو ناحیه ی مقدسه به اونا سلام می کنه،دوتا آقازادش،محمد و ابراهیم ن که تو مصعب کشته شدن،یه دخترم داره به نام حمیده که تو ماجرای شام غریبان کشته شده،این دختر رو صدا زد ،بغلش کرد،ابی عبدالله دایی این دختره،یه جوری نوازشش کرد که این دختر فهمید یتیم شده"حضرت فرمود مبادا دلتنگی کنی،من هستم ..."خواهران و دختران من هستن"

سکینه این صحنه رو به خوبی داره می بینه،گذشت تا عصر روز عاشورا،با همه وداع کرد،همه رو آرام کرد... این زن و بچه و خواهر رو به خیمه راهی کرد،سوار بر ذوالجناح شد دید دیگه مرکب حرکت نمی کنه..."یه نگاه کرد دید ذوالجناح سرشو پایین انداخته...سکینه مانع حرکت ذوالجناح شده‌" از اسب پیاده شد"این ناز دانه رو بغل گرفت،یا الله،نمیدونم این نازدانه چه جوری حرف میزد،دل حسین و به لرزه انداخت،فرمود:"لاتحرقی قلبی بدمعک حسرة،مادام الروح فی جُثمانی"یعنی تا زنده ام دلمو آتش نزن..."هر جوری بود این دختر تو بغل بابا آرام گرفت،دست نوازش بابا رو سر دختر قرار گرفت،هر جوری بود دختر رو آرام کرد"اما بمیرم عصر روز یازدهم،این نازدانه آمد کنار گودال قتلگاه،هر چه گشت بلکه یه بار دیگه آغوش بابا رو پیدا کنه،دست نوازش بابا رو رو سرش بیاره... هر کاری کرد نتونست"میدونی چرا؟اخه هر طرف بدن رو برداشت طرف دیگه متلاشی شد...."

بدن امام احترام داره،هر کاری کرد دید بدن داره متلاشی میشه،اخرالامر بدنو رو زمین گذاشت،"فنکبت علیه" بر اون بدن سجده کرد... این لبارو گذاشت بر اون رگای بریده،یه وقت شنید از اون حنجره خونی بابا این صدا بلند شد،سکینه جان،به شیعیان من سلام مرا برسان،بگو بابامو لب تشنه کشتن...                                                                                 ای حسین ....

شِیعَتِی مَا اِنْ شَرِبتُم ماءَ عَذْبٍ فَاذْکُرُونی                                                                                                اَوْ سَمِعْتُمْ بِغَریبٍ اَوْ شَهِیـدٍ فَانْدُبوُنی

*اگه من و تو  روضه خون شدیم،از اثر اون سلامیه که از حنجره ی اربابمون به ما رسیده،روضه رو به همون جایی ختم کنم که شعرم ختم شد،سکینه جان به اونا بگو:*

لَیْتَکُمْ فِی یَوْمِ عاشُورا جَمیعاً تَنْظُروُنی                                                        کَیْفَ اَسْتَسْقِی لِطِفْلی فَابَوْا اَنْ یَرْحَمُونی

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شب اول برای روضه رفتن اذن ازمادر گرفتم                       و باغم و مهر حسین دستور تااخرگرفتم

چون که رخصت داد مادر"                                                                                         سبقت از عودو گلابو نافه و عنبر گرفتم

پس برای روضه های سخت آن طوریکه                                 دیدن جایگاه ویژه دارد

برای روضه ی مادر شنیدن                                                                                        جایگاه ویژه دارد

روضه ی مادر دیدنی نیست..." صحبت ناموسه فقط شنیدنیه" گوش بده ببین صدای نالش از بین در و دیوار میاد یا نه؟!! امشب شبشه ها همین امشب..."

وای مادرم ... مادرم... مادرم...   وای مادرم ... مادرم ... مادرم ...

عجب محرم و صفری داری امسال،سالی که نکوست از بهارش پیداست،از شب اولت معلومه شب های دیگت چه خبره،الحمدالله*

*البته خیلی هم گوشاتو تیز نکن بعضی چیزها رو نشنوی راحت تری"مثل صدای سیلی"خدا نکنه بشنوی ..." وای ..

@@@

برید کنار با مادرم کار نداشته باشید..." حسین جان ...

*واقعا نمیدونم چه کنم شب اوله،قصدم این بود که شب اول سبک جلو بریم اما انگار از شب آخر سنگین تر شده،چرا سنگین تر؟! گفت امام زمان و دیدم داره ضجه میزنه گریه میکنه زیر لب میگه خدا مصیبت ما لب های خشک جدم حسین نیست" مصیبت ما تیزی خنجر و گلوی حسین نیست"مصیبت ما اون دستیه که ب رو مادر ما بلند شد..

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

الحمدالله،خیلی ها می خواستند به امشب برسند

@@@

سلام محرم! از امشب الحمدالله دست پر اومدی، از همین امشب مادرش نگات کرده که داری ناله میزنی

@@@

شب اولی ناله بزن، ناله ات شب اولی سالم ِ، ان شاءالله شام غریبان هیچی سالم نمونه برات،آقا جان جونم برات، ان شاءالله شام غریبان جنازه ام رو ببرن از جلسه بیرون، بذار برات ده شب گریه کنم،بعد خواستم بمیرم،بمیرم

@@@

چه پیروهنی،می خوام برات امشب روضه ی همین پیروهن رو بخونم

@@@

آقا امام رضا فرمود:تو مصیبت جد ما " قَدْ اَقْرَحَ جُفُونَنا"  چشمای ما از بس گریه می کنیم زخم میشه تو گریه ی بر حسین. خوشبحال چشمی که تو گریه برات زخم بشه*

@@@

* کدوم پیراهن؟ همون پیراهنی که امام صادق فرمود:روز اول محرم که بشه، می بینی یهو همه غم های عالم رو دلت میاد، فرمود:این سِر داره، خود خدا پیراهن خونی ِ حسین رو در عرش آویزان میکنه، از ساق عرش، امام صادق فرمود: ما به این پیراهن نگاه می کنیم و گریه می کنیم، اول مادرم نگاه میکنه، یه صیحه میزنه،"بُنَیَّ!" . همین پیراهن من و تو رو به هم می ریزه،شاید مادر ما میگه: من خودم این پیراهن رو براش دوختم،موقعی که من به زینب دادم پاره نبود، موقعی که من به زینب دادم اینقدر غرق خون نبود، چی به سرت آوردن؟

@@@

من و تو هم از زبان مسلم بگیم،آقاجان! اگرچه الان کربلا  نیستم، دلم می خواد شب اول محرم سرم رو روی ضریحت بذارم

@@@

تا دم آخر مسلم ذکر می گفت،آی حسینیا،هیئتیا. میگه:مرتب ذکر می گفت، استغفار، صلوات می فرستاد،تسبیح می گفت،این دم آخر هم هی زیر لب می گفت:"صلی الله علیک یا اباعبدالله" علمای اخلاق میگن: اگه تو عمرت مداومت به ذکر داشته باشی،تا دم آخر هم بهت اجازه میدن ذکرشون رو بگی،شیطون خیلی اصرار داره دم آخر هیچی نتونیم بگیم، ان شاءالله تا دم آخرمونم بگیم: حسین. ان شاء الله دم جون دادنمون بگیم: یا زهرا! به خدا حیف ِ آدم همین جور ساکت بمیره، مسلم تا لحظه ی آخر ذکر از زبونش نیوفتاد

@@@

روضه ی مسلم می خوای بشنوی؟ خووب بشنو! روضه ی جناب مسلم بدن بی سر از بالای دارالاماره انداختن فقط نیست، جنازه اش رو توی بازار روی خاک کشوندن نیست فقط، روضه ی مسلم حماسه ی مسلم

@@@

بهش گفت:سلام کن! به کی سلام کنم؟ ابدا. حسین چه سربازی تربیت کرده؟ کیو فرستاده کوفه؟سلام نمی کنی به امیر تعظیم کن، گفت: من امیری نمی بینم، گفت: امیر ابن زیاد اونجا نشسته. گفت:اون امیر من نیست. گفت:امیرت کی ِ؟ گفت:" أَمیرِی حُسَیْنٌ ".ای جانم به این آقا، چه جوری در مقابل همه ی ظلم، قد برافراشت، همه ی این خانواده همین بودن،ابی عبدالله هم جلوی ظلم اینجوری ایستاد، خواهرش زینبم تو شهر کوفه و شام

@@@

بیایید امشب از روضه ی جناب مسلم یه درس بگیریم،به خودم میگم، روز اول محرم ِ، مسلم شهید پیمان شکنی ِ کوفیا شد، بیاییم من و تو سفت و محکم پیمانمون رو ببنیدم، امروز روز پیمان و تجدید عهده،اول با خدا تجدید عهد کنیم، نکنه تو روضه ی ابی عبدالله بشینیم، دینی گردنت باشه، دین ِ مادی،دین ِ اخلاقی، مواظب باشید،این آقایی که براش مشکی پوشیدی، شب عاشورا،گفت: هر کی دینی به گردنشه بره، تو رکاب من نمی خوام شهید شه، نمی خوام کسی رو زمین بیوفته حقی به گردنش باشه،کسی ازش پولی بخواد،طلبی بخواد، نکنه من و تو اینجا نشستیم، یه نفر از ما بیرون پول بخواد، از ما دینش رو بخواد، گرفتار باشه من و تو نشسته باشیم تو هیئت عزا، حواست باشه، ابی عبدالله گفت: نمی خوام کسی که دینی به گردنشه بیاد.آقا جان! شما کمک کن بتونیم یه عزادار ِ لایق تو باشیم، دومین عهدی که می خوای ببندی با امامت ببند، تو زیارت ناحیه امام زمان می خواد جدش رو معرفی کنه،اینجوری معرفی میکنه: "کُنتُ حافِظاَ لِلعَهد وَ المیثاق" مواظب این عهد و میثاق باشیم، آی رفقا! کربلا به خاطر فراموشی ِ این عهد شروع شد، عهدی که چند روز پیش بستن، 18 ذی الحجه بستن این عهد رو.یادمون نره غدیر رو، یادمون نره امام رو، یادمون نره شهدا رو، این عهد رو محکم ببندیم، عهد ببندیم که مثل مردم کوفه نشیم،عبارت روایت رو میگم،این روضه است،روضه ی مسلم اینه،میگه اینقدر توی این نامه هاشون نوشتن "العجل العجل..." توی یک خط چهار تا "العجل" یعنی آقا فقط بیا، عجله کن. چه طور شد یهو دور مسلم رو خالی کردن،"العجل" خالی فایده نداره،نکنه به امام زمان بگیم: "العجل" با گناه رومون رو برگردونیم،خاک بر سرم، ان شاء الله من از اونا نباشم، عهدی که با تو ببندم،تا آخر باشم، حافظ میگه:*

روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق

شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم

*تا آخر ان شاءالله سر این عهد و میثاق بمونیم، اما کوفیا نموندن، نگاه کرد پشت سرش دید هیچ کی نمونده، تنها تو کوچه ها سرگردان شد، یه دیوار پیدا کرد،یه گوشه پیدا کرد، سرش رو آروم گذاشت رو دیوار، تشنه،گرسنه، در خونه باز شد،یه پیر زنی در رو باز کرد، مرد عرب اینجا نمون، برو، برا من بد میشه، مگه نمی دونی کوفه چه خبره؟ گفت: آی زن یه ظرف آب داری بیاری برام؟ کی هستی؟ این وقار و متنانت مسلم.گفت: من و نمی شناسی؟ من سفیر حسینم. تا گفت:حسین، دل ِ این زن زیر و رو شد، تو مسلمی؟ رفت تو خونه ی طوعه،بهش پناه داد،این همه مرد،باید پناه به خانه ی این زن بیاره توی این شهر، یه شب از مسلم پذیرایی کرد، همش نماز و استغفار و دعا، همتون شنیدید،پسر طوعه جزء گروه های دشمن بود،فهمید،خونه لو رفت، تا مسلم فهمید خونه محاصره شده،زود از خونه ی طوعه بیرون اومد، که کسی این زن رو محاصره نکنه، حرف ذوقی ِ، می خوام حرف دلم رو بزنم، شاید ترسید مدینه دوباره تکرار بشه، از خونه فاصله گرفت، همه دورش حلقه زدن، تن به تن حریف مسلم نبودن، یه نفر اومد گفت:امیر! چیه تن به تن سراغ این مرد می فرستی، فکر می کنی این کیه؟ این خون علی تو رگش ِ، آره، تنهایی نمیشه، دورش حلقه زدن، دیدن نمیشه،شروع کردن از بالای پشت بام خاکستر آتش رو سرش می ریختن، دسته دسته نی شعله ور می شد، آخ بمیرم برات، ابن اشعث اومد امان بهش داد،گفت:امان بهت میدم، در امانی، بیا داخل قصر شو، یه نگاه به ابن اشعث کرد گفت:امان تو به چه درد من می خوره.آی رفیق! حواست باشه مسلم به من و تو درس داده، از جبهه ی ظلم امان نامه به دست ما نمی تونه برسه، به ظلم اعتماد نکن، این همه آقا میگه:آمریکا قابل اعتماد نیست. چه کردن با مسلم؟ همین رو بگم، بگم وقتی سرش رو از تن جدا کردن، از بالای دارالعماره انداختن بدن رو زمین، بدن بی سر،بدن بی سر مسلم  روی خاک کوچه ها کشیده شد، طوعه جمعیت رو کنار زد، تا بدن بی سر رو دید، بدن رو شناخت، مگه بدن بی سر رو می شناسن؟ از کجا شناخت؟ از پیراهن مسلم شناخت،بابا، یا یه بدن رو از سرش می شناسن، یا از لباسش می شناسن، حسین.......امشب حاجیای مظلوم منا رو شریک روضه کنید، بابا، بعد بیست روز از عید قربان اخبار اعلام کرد:بعضی از بدن ها قابل شناسایی نیست، بیست روز گذشته، بدن متلاشی ِ،تعجب نداره بعد بیست روز، یه بدن رو نشناسن،اما من یه بدن رو سراغ دارم سه ساعت کاری با این بدن کردن، خواهرش با تعجب نگاه کرد،آیا تو حسین منی؟ حسین...... بمیرم برات زینب، کاری با بدن حسینش کردن، بگم و یا علی ناله بزنی، دخترش با تعجب گفت: عمه، "هذا نَعشُ مَنْ". یه جمله دیگه، بابا با بدنش که نه، با سرش هم کاری کردن، دخترش تو خرابه گفت:، عمه این سر کیه؟ همه بگید حسین....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

چندساله شباهتای مسلم و آقا رو گفتیم.یه سال گفتیم مسلم مثل آقاش خیلی تشنه بوده...اونایی که روضه میفهمند،میدونند این شباهتا پراز تفاوته...یه سال گفتیم مسلم تیر زدند،سنگ زدند...یه سال گفتیم به لب و دندانش ضربه میزدند...امشب من میخوام یه دونه دیگه از شباهتای مسلم و آقا رو بگم...شب اوله...یه نگاهی به دل ما کن...از آقاییت کم نمیشه...خیلیا امشب صدات میزنند...خیلیا برات خیمه عزا گرفتند..ما هم با یه امیدی آمدیم در خونت...اگه ما رو رد کنی برا خودت بده...برا خودت خوب نیست...اشکال نداره...بذار اول با یکی دیگه صحبت کنیم...بی بی امشب خودت یه کاری کن...یا زهرا...من ماه محرم ناله میخوام...اشک میخوام...به حق اون لحظه ای که بین درو دیوار صدا زدی"یا فضة خذینی"...مسیرمون عوض شد،آقا منو ببخش...آقا من فکرشو نکرده بودم..اون لحظه ای که در خونه باز شد چی شد؟بماند...یه وقت علی رو از داخل خونه بیرون آوردند...امیرالمومنین کنار در قطرات خون رو مشاهده کرد...وای...در وسط کوچه تو را میزدند...کاش به جای تو مرا میزدند...حالا یه نگاهی به ما کن...شب اوله...اگه خوب شروع نکنم،خوب تموم نمیکنم...یا زهرا...یازهرا*

در وسط کوچه تو را میزدند...

"السلام علیکم یا اهل بیت النبوه"

امشب تا همینجا باشه.من از مسلم بن عقیل عذر میخوام.امشب مادرسادات دلامونو برد مدینه.آی مدینه...مدینه...میگه پرستارا خدمت بی بی بودند،یه وقت حالش خراب شد،ترسیدند الان بی بی جون میده،چشماشو بسته،میگه زن های پرستار بلندشدند سراسیمه اومدند سمت مسجد،امیرالمومنین رو صدا کنند،اون قدر رنگای صورتشون پریده بود...اون قدر مضطرب بودند،تا امیرالمومنین زن ها رو مشاهده کرد"و قال لهن من خبر؟! "چه خبر شده؟! صدا زدند" یا علی ادرک ابنة عمک الزهرا" اگه میخوای یه بار دیگه زهرا رو ببینی عجله کن...علی وارد منزل شد،عبا برداشت،عمامه از سر برداشت،مریض خونش بین بستر افتاده...چشماشو بسته،سر مریضش رو به دامن گرفت صدا زد" یَا زَهْرَاءُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُکَلِّمْهُ"

یه تعبیری به کار برد دل زهرا به رحم آمد.صدا زد" یَا فَاطِمَةُ کَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ" من علی هستم

"فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا"چشماشو باز کرد، یه نگاه به صورت آقاش کرد"و بَکَتْ وَ بَکَى" شروع کردن های های گریه کردن....روضم تموم شد.اینجا امیرالمومنین آمد کنار عزیزش صدا زد"کلمینی" با من حرف بزن.چیزی نمونده یه خواهری بیاد قتلگاه شمشیرا رو کنار بزنه...نیزه ها رو کنار بزنه...دنبال برادر بگرده...بشینه...بلند بشه...خاک به سر بپاشه...بگه برادرم با من حرف بزن...صدا از حلقوم بریده بلند بشه" اخی الی" ای حسین....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

خدا رو صد هزار مرتبه شکر می کنیم که:سالی دیگه،محرمی دیگه،توفیق دیگه،ذره پروری دیگه،منت به سر ما گذاشتند و تونستیم امسال هم در خیمه سید الشهداء و جمع عزاداران آن حضرت نفس بزنیم،حسین حسین بگیم و اقامه ی عزای اون حضرت بکنیم،یک کلام اقتدای به مادرش فاطمه ی زهرا سلام الله علیها کنیم. امشب نیت کنید بگید که: ان شاءالله به زودیه زود، محرم رو تو کربلا ان شاءالله برگزار کنیم، کنار حرم ابی عبدالله،با امام زمانمون ان شاءالله با رهبرمون ان شاءالله ،زائر شید از همین جا:بُعد منزل نبود در سفر روحانی

اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ ی اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّه دیدی می خوای وداع کنی، از حرم ابی عبدالله میآی بیروی، عقب عقب که میآی،این جمله رو میگی،یعنی من رو دوباره کربلا بیآر. وَلاجَعَلَهُ اللَّه آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. بگو یا صاحب الزمان:آجرک الله آقاجان،قربون شال عزات برم،آقام آقام آقام.خدا رحت کنه رفتگانمون،علماء،پدر و مادرامون.همشون سر سفره ی ابی عبدالله فیض ببرند،طبق های نور از این جلسه به روحشون عاید و واصل بشه. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.

@@@

شما نگاه کنید بچه ی زیر هفت سال،فقط محبت میخواد، فقط دست نوازش میخواد، فقط توجه میخواد،فقط احترام میخواد،باید بغلش بگیری،دست نوازش به سرش بکشی،بچه ی سه چهار ساله طبعش اینه،غیر از این باشه جای سئوال داره، توی این مصراع باغ گل رو بردار بگذار رقیه،بگذار سکینه

@@@

همه ی دل نگرانی مسلم ، وقتی اومد وارد کوفه شد اون وقایع رو دید همین بود،اصلاً نگران خودش نبود، طعنه زد به مسلم،گفت:ترسیدی داری گریه میکنی؟مرد که گریه نمیکنه؟ گفت: تو چی میفهمی من برا چی دارم گریه میکنم، من دارم به این سنگ های پشت بام ها نگاه میکنم، میگم:زینب، به کوچه های نگاه میکنم،میگم:زینب، دارم مجسم میکنم با دست بسته خواهر حسین رو باید تو این کوچه ها بگردونند.این شهر شنیدم یه محله یهودی نشین داره، من میدونم این خانواده گذرش به این محله هم می اُفته.

@@@

میشه قسم خورد مسلم فقط نگرانیش همینه، والا سنگ ها بیایید، شمشیرها بیایید

@@@

داره می جنگه توی کوچه،اما مردانه داره میجنگه، اون نانجیب خبر رسوند به دارالاماره، نیروی کمکی بفرست بیآد. این همه آدم نمی تونید از پس یه نفر بر بیایید؟گفت:بیا نگاه کن ببین داره مثل شیر می جنگه، کسی یارای مقابله ی با این آدم رو نداره،نیرو بفرستید کمک بفرستید،بلکه بتونیم کاری کنیم.مردانه و شیر آسا به قلب این روباه ها می زد،اینها رو پراکنده می کرد، یکجا ایستاده،تکیه به دیوار داده،داره عرق پیشانی پاک میکنه،بعضی از ارباب مقاتل می نویسند طوئه بازم مردونگی کرد،با هر زحمتی بود،یه ظرف آبی از خونه آورد برسونه به مسلم، اما بین راه نگذاشتند آب برسه به مسلم. اینجا اولین جا که یک نفر برای یک غریب و تشنه می خواست آب ببره،اما مانع شدند و نگذاشتند،اما  دومین جا،کنار دارالاماره میگه:وقتی مسلم رو دید ظرف آبی برا مسلم آورد،تا سه مرتبه این ظرف آب و نزدیک دهان بُرد، هر بار پرخون شد،آب مجدد،آب دوباره،سرشو بالا کرد،گفت:تقدیر الهی بر اینه،قرار ِ من تشنه برم،ظاهراً قراره اقتدا کنم به حسین.اما اینجا که دامن عربی بالا زده که عرق پیشانی پاک کنه یه سنگی به پیشانی ِ مسلم خورد،خون تمام صورت آقا رو گرفت،این خون رو پاک می کرد،بازم شباهت ِ به حسین ِ،شب اولیه همه توانت رو جمع کن معلوم نیست شب دوم زنده باشی،میگه دیدم حسین وسط میدان پیراهن عربی رو بالا زد، خون ِ روی پیشانی رو پاک کنه،یا صاحب الزمان،یه مرتبه حرمله دست به کار شد،با تیر سه شعبه به سینه ی ابی عبدالله زد. بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَفى سَبیلِ اللّهِ وَعَلى مِلَّةِ رَسوُلِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ. نگی روضه نخوندی،شب اولی هر کاری کردی برا شب اول قبرت می مونه...هرکاری کرد تیر رو از جلو در بیآره نشد، تیر رو از پشت درآورد. یکی جلو چشم زینب رو بگیره،هی صدا میزنه برادرم،عزیز مادرم حسین.... ناله بزن بگو حسین...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

السلام علیک یا اباعبدالله ...

راه را باز نمایید محرم آمد ...                                                                                            دم بگیرید که هنگامه ی ماتم آمد

*یه خواهشی دارم، این زن و مرد یه لحظه دست به سینه ی مبارکشون بزارن کار دارم باهاتون*

دست بر سینه نهاده همه تعظیم کنید                                                                 مادری دست به پهلو کمر خم آمد ...

حسین ... وای ... 2

*دیگه کی داره میاد تو عزای ابی عبدالله*

نوکران سینه زنان گریه کنان مویه کنید                                                                                                 سر برهنه زجنان حضرت خاتم آمد ...

*چرا سر برهنه؟؟ آخه عمامه ش این روزا سر حسین ... براتون میگم*

پیرهن مشکی ما حوله ی احرام عزاست                                                                                            در حسینیه ی ارباب خدا هم آمد

*فرمود: "ما من باک یبکیه، إلاّ و قد وصل فاطمة" یعنی هر کی گریه کن حسینمه به حضرت زهرا وصله ...*

چشم ما گریه کنا وصل به چشم زهراست                                                                                             زین سبب سلسله ی اشک منظم آمد

*فرمود فاطمه جان، "کُلُّ عَیْن باکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیامَة"ِ فاطمه جان دخترم قیامت همه چشم ها گریونه "إلاّ عَینٌ بَکَت عَلى مُصابِ الحُسَین..."غیر اون چشمی که به حسین تو گریه کنه،زیاد معطلت نکنم فقط یه اشاره کنم دیگه چیزی نمونده قافله برسه کربلا منزل به منزل دارن به کربلا نزدیک میشن

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دارم امید از کرمت یاری ام کنی                                                                        یک گوشه چشم بر من و بر زاری ام کنی

بار گناه هر چه که داشتم دگر بس است                                                      مانند اشک آمده ام جاری ام کنی

شاید خدای خواست و چشمت مرا گرفت                                    بی قیمت آمدم که خریداری ام کنی

بی تو یتیمم ...

*همین روز اولی میگم آقا*

بی تو یتیممای گل زهرا چه میشود ...                                                        در سایه سار خویش نگه داری ام کنی

***

*اگه خودتو یتیم آقا بدونی ،این خانواده به یتیم قهر نمی کنن ... این خانواده با یتیم بد رفتاری نمی کنن ...* اخه قران فرمود:"فأما الیتیمَ فلا تَقهَر ..." حالا هرکی میخواد اعتراف کنه یتیم امام زمانشه آقا کفالتشو به عهده بگیره ، آقا و مولاشو صدابزنه:

یابن الحسن ... یابن الحسن ...

السلام علیک یا بقیه الله ، اجرک الله فی مصیبه جدک الحسین ، از زبان امام زمان عرض ادب کنیم به ساحت مقدس جدشون ابی عبدالله(ع)... أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْکِسْآءِ ، اَلسَّلامُ عَلَی غَریبَ الغُرَباء ، أَلسَّلامُ عَلى قَتیلِ الاَْدْعِیآءِ؛ به کی داره سلام میده ...أَلسَّلامُ عَلى ساکن کربلا ...."

حسین ....

***

حالا میخوای گریه هات با گریه های حجت ابن الحسن عجین بشه؟

اقا نوشته ان که جدت کفن نداشت 2                                                         گیرم کفن نداشت چرا پیرهن نداشت ... *

یه چیزی شنیدم خدا کنه راست نباشه آقا جان نه از علما،نه از ارباب مقاتل ،نه از روضه خوان ها ...*

از پای کوب اسب سواران شنیده ام 2                                                    بردن روی نیزه سری را که تن نداشت ...

بابی المستضعف الغریب یا اباعبدالله ....

بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد                                                                                             مادری گفت حسین جان همه را بخشیدی

*یدونه امشب حسین گفتن فاطمه، ثمرش بخشش همه ی ماست؛ببین من و توام میتونیم با این ذکر غفران الهی رو بخریم ... حسین جان ... حسین جان

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

 

 

من شب اول قبل از اینکه دلا رو ببرم سمت کربلا یا کوفه حتما باید قبلش دلا رو ببرم مدینه؛چون هر جنایتی تو کربلا اتفاق افتاد ریشه تو مدینه داره...از حضرت زهرا اجازه بگیریم بگیم مادر میخوایم برای فرزندت حسین جامه سیاه به تن کنیم؛اجازه میدید مادر؟مادر جان یه نگاه کن! ما میخوایم برای فرزندت عزاداری کنیم.تو تشت گذاریا میرن در خونه ی ابالفضل!حالا میگیم پوشیدن لباس سیاه،چون اون کلمه منابعم منابع قوی ای نیست حالا بذاریم سیاه پوشی و شروع سوگواری ابی عبدالله علیه السلام،چاوشی محرم مثلا،بعد اونجا میرن در خونه ی قمر منیر بنی هاشم علیه السلام،خیلی خوبه،عیب نداره ولی من عرض میکنم اول آدم باید بره بشینه در خونه ی صاحب عزا؛صاحب عزا کیه؟اونیه که بیشتر از همه ضجه میزنه.هنوز حسینی در کربلا نرفته،هنوز سری بریده نشده؛هر وقت فاطمه یاد مصیبتای حسین میفتاد جوری ضجه میزد که پیغمبرخدا از حجره میومد بیرون،زهرا رو آروم میکرد.یا بقیه الله برای تسلای قلب شما عرض میکنم:خبر دادند یا رسول الله فاطمه ی شما وضع حمل کرده،پیغمبر خدا فرمودند:بیارید فرزند فاطمه رو.عرض کردند:یا رسول الله داریم تمیزش میکنیم.فرمودند:کی رو؟!فرزند فاطمه رو؟"طُهر طاهر مطهر من طهر طاهر"پاکه... آوردنش.تو دامان پیغمبر،فاطمه جان میدونی اسمش چیه؟نه! خدا نام فرزند تو رو حسین گذاشته.دخترم حسینتو دوست داری بابا؟"قرة عینی،ثمرة فوادی" اینو خانم ها بهتر میدونند.بانویی که تازه به وضع طبیعی وضع حمل کرده میگن روز اول بگیره بخوابه،استراحت کنه؛روز دوم زیر بغلاشو بگیرید،نمیتونه از زمین بلند بشه،دید پیغمبر داره گریه میکنه،بابا داری گریه میکنی؟فرمودند:جبرییل خبر آورد این حسینو در سرزمینی به نام کرب و بلا با لب تشنه...اون خانم باردار رو عرض کردم خدمتتون که وضع حمل میکنه؟حالا...یه وقت دیدند مادر ما که تازه وضع حمل کرده تمام قامت تو بستر ایستاد؛رو زمین نشست؛بابا حسینم رو سر میبرند؟هر کی تو خونه بود به ضجه ی زهرا شروع کرد به ضجه زدن.وقتی یه مقدار آروم شد،عرض کرد بابا یا رسول الله این اتفاق کی میفته؟حضرت فرمود:دخترم من نیستم،تو هم نیستی،باباش علی هم نیست،برادرش حسن هم نیست،باز دیدند مادر ما بلند شد یه ناله ای زد،بابا یعنی حسین منو غریب میکشند؟فرمود:غصه نخور دخترم میاد در آخرالزمان قومی که مردا برا حسین تو مثل زنیکه بچش مرده داد میزنند؛روز قیامت از این مردا من دستگیری میکنم از زنها تو شفاعت میکنی بابا؛حالا یه جمله روضه ی مادر بخونم بعد بریم گوشه ی مسجد کوفه‌.به خدا روضه ی حضرت زهرا قلب آدمو به درد میاره.
ابن ابی الحدید معتزلی میگه به استادم ابی جعفر نقیب گفتم‌-تو شرح نهج البلاغه اومده-مطلبی رو شنیدم.شنیدم پیغمبر دختری رو داشت به نام زینب؛این زینب باردار بود،داشت تو یه کاروانی رو مرکب میرفت،یه عده راهزن حمله کردند،یه نفر زد به مرکب این دختر پیغمبر،مرکب رم کرد،باردار بود،بچش سقط شد،افتاد و مرد.خبر به پیغمبر رسید،مرکب دخترتون رم کرده،دخترتون سقط کرده،مرده.فرمود:خونش هدره،بریدبکشیدش.میگه به استادم گفتم صحت داره؟بله صحت داره.بعد استادم ادامه داد،ابوجعفر نقیب.پیغمبر شنید یکی به مرکب زده فتوا داد برید بکشیدش.اگر بود و میدید یه ملعونی لگد به در زد؛فاطمه پشت در بود،تا فهمید فاطمه پشت دره، در رو بیشتر فشار داد؛در آتش گرفته داره زبانه میکشه؛داره "رَکَلَ الباب بِرِجله"آن چنان با لگد به در کوبید،مرحوم مجلسی نقل میکنه:با این ضربه ی شدید در کنده شر،رو زهرا افتاد.من از شما سوال میکنم امیدوارم با گریتون حقش رو ادا کنید.خونه ی علی چند تا در داره؟یه در داره.اون چهل تا که رفتند تو علی رو بیرون آوردن از کجا رد شدند رفتند؟مادر ما زهرا اون لحظه کجا بوده؟حالا بریم مسجد کوفه...
کوفه میا حسین جان،کوفی وفا ندارد                                                      کوفی بی مروت،شرم و حیا ندارد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۱)

با سلام و خسته نباشید بسیار عالی بود و استفاده کردم اجرتان با امام حسین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.