ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

 

جهت مشاهده متن روضه ها و گریزهای

شب سوم محرم و حضرت رقیه

به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 

 







دل زقید غمت ای دوست رها نتوان کرد

هست دردی غم عشقت که دوا نتوان کرد

می توان دین و دل و عقل زکف داد ولی

رشته ی زلف تو از دست رها نتوان کرد

تا دل جام نشد خون به لبانت نرسید

از تو بی خون جگر کام روا نتوان کرد

به ره کعبه به پا و به ره عشق به سر

زآنکه طی مرحله ی عشق به پا نتوان کرد

اگه می خوای به معشوقت برسی باید با سر بری،نباید هیچ گونه تعلل ،هیچ گونه تردیدی داشته باشی،یکی از شهدای کربلا،جناب مسلم بن کثیر،من شاهد مثال برا این بیت بیارم زود رد شم،امشب حرف زیاده،فقط می خوام بگم این مسلم بن کثیر جانباز جنگ جمله،در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام جنگیده،جانباز شده،درود خدا به جانبازها،به اون هایی که عضوی از بدن رو دادن،مسلم کثیر جانبازه،از ناحیه پا،اما بازم،خودش رو رسوند به ابی عبدالله،نگفت من که تو جنگ جمل پامو دادم،بازم رسوند،همچین که فهمید پسر علی غریبه،با این که بهانه داشت،تو قرآن هم می گن،لیس علی اعمی حرج،به نابینا حرجی نیست و هم اونی که از ناحیه پا،لنگ باشه،مصدوم باشه،این ها می تونن جنگ نرن،اینها عضوشون رو هدیه کردن،اما بازم بهانه نیاورد،گفت:کسی که می خواد جونش رو فدا کنه باید تا آخرین لحظه باشه،ثابت قدم بود،اومد خودش رو فدای حسین کرد،جانم به این شهدا،یکی پس از دیگری قیامتند اگه بری تو وجودشون،

به ره کعبه به پا و به ره عشق به سر

زآنکه طی مرحله ی عشق به پا نتوان کرد

چون نکو بنگری ای دل،دل و دلدار یکی است

آری از یکدیگر این هر دو جدا نتوان کرد

اشک مظلوم کند خانه ی ظالم ویران

در ره سیل بلی خانه بنا نتوان کرد

می گن این خانم سه ساله زهرای کربلا بوده،اینقدر گریه کرد،این گریه قیامتی به پا کرد،آخه از مادرش یاد گرفته،امشب شب ناله است،شب زمزمه است،اومدی برا کسی گریه کنی،که هیچکی به اندازه ی این خانم،واسه حسین گریه نکرده،جانم،نه فقط از لحاظ ظاهری،نه،نه فقط از لحاظ ظاهر شبیه مادرش بود،مرام و عقیده و راهش هم به مادرش زهرا می ره،شنیده بود مادرش تو مدینه هرچی خطبه خوند،بین در و دیوار رفت،تو کوچه های مدینه اومد؛نتونست رو دل این نانجیب ها اثر بذاره،آخرسر اومد تو بیابونها شروع کرد گریه کردن،آی اونهایی که می گن این گریه ها الکیه،گوش بدن،اونایی که می گن بسه چقدر گریه می کنید،دیدید بعضی ها می گن دوباره محرم اومد،این ها گریه هاشون شروع شد،خسته نشدید،هرسال گریه می کنید،ما گریه مون رو از رقیه بلدیم،آخه می گن این دختر اینقدر گریه کرد،تا آخرش به آقاش رسید،به امامش رسید،ماهم اینقدر گریه می کنیم،ایشاءالله یه روز آقامون بیاد،امشب خیلی ها براشون شب عاشوراست

بریم در خونه ی این خانم سه ساله،گریه ای که خانم رقیه کرد،گریه ی ضعف نبود،گریه،گریه ای بود که همه بفهمند،ظالم کیه،ظلم کیه،گریه کرد که برو ببین الان اثری از دارالاماره،اثری از کاخ یزید نیست،فقط برو ببین تو این شهر برا خانم چه حرمی درست کردن،چقدر جلال داره،چقدر جبروت داره،

حالا داره با ،باباش حرف می زنه:

دیشب مدینه بودم و می گفتم می خندیدم

لالایی هات تو گوشمه رو دستت آروم خوابیدم

ای وای بازم خواب می دیدم

دیشب داداش علی اومد به روی دستام بوسه زد

می گفت عزیزم از سفر برات النگو خریدم

ای وای بازم خواب می دیدم

دیشب دیدم که عمه جون با قاسم اومد خونه مون

می گفت برات یه چادر خوشگل گلدار بریدم

ای وای بازم خواب می دیدم

چرا این خوشی ها همه اش خوابه

دیشب میون دفترم برای داداش اصغرم

عکس عمو رو با علم کنار دریا کشیدم

اینم بازم خواب می دیدم

یه روز جاموندم ازهمه به روی دست فاطمه

چشام می رفت که خواب بره با سیلی از خواب پریدم

کاشکی اینم خواب می دیدم

چرا تلخی ها تو بیداریه،از بالای ناقه افتادم،تو بیابون تاریک داشتم دق می کردم،یه وقت دیدم سرم تو بغل یه مادره،حسین............

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

غالباً پرها چنان جبرئیل شهپر نیستند

باده‌ها بی‌اذن تو از جنس کوثر نیستند

بوی زهرا می‌دهد هر کس به روضه می‌رود

واقعاً بیچاره آنان که معطر نیستند

روز محشر سخت گریانند در پیش خدا

چشم هایی که میان روضه‌ها تر نیستند

خاکساران درت مِنّٰایِ اهل خانه‌اند

وای بر آنان که خاک کوی این در نیستند

ارزش این گریه‌ها محشر مشخص می‌شود

اهل روضه روز محشر کور یا کر نیستند

گریه‌کن‌های تو اصحاب امام صادقند

با حساب این روایت، کم ز قنبر نیستند

من به هر جایی رسیدم از حسینی بودن است

بی توسل مشکلات ما میسر نیستند

هفت شهر عشق را با نوکری گشتم ولی

در خم یک کوچه‌اند آنان که نوکر نیستند

منکران، گر دلبر ما قبله‌ی حاجات نیست

پس چرا مردم دخیل باب دیگر نیستند

داغ تو نگذاشت فکر غصه‌های خود کنم

نوکرانت تا تو را دارند مضطر نیستند

مَنبر از ارکان اصلی تمام روضه‌هاست

باختند آنان که خیلی اهل مَنبر نیستند

در میان قبّه‌ها گشتم حتی کعبه را

هیچ یک با کربلای تو برابر نیستند

گر خدا صدها پسر روزی نماید بر کسی –

در بساط عشق‌بازی مثل دختر نیستند

دختر ِ که آدم رو عاشق بار میآره. تا سر رو گذاشتن تو دامنش، اول موهای بابارو دست کشید. دونه دونه زخم هاش رو شمرد. وای وای وای...

شب شده ماه آمده پیشم

حضرت شاه آمده پیشم

یوسف از چاه آمده پیشم

پدر از راه آمده پیشم

انتظارم به سر رسید عمه

پاشوپاشو پدر رسید عمه

ای پدر آمدی ولی با سر

سرت آسیب دیده سر تا سر

شد برایم چنان معما سر

که چسان رفته روی نی ها سر

ای پدر کاش جای این سر تو

پاره می شد گلوی دختر تو

حسین.......

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

توی دنیا بی بابا زنده بودن جا نداره

الهی نباشه دختری که بابا نداره

عمه جان بابای من که این جوری نبوده،دخترم منم تو گودال می گفتم:أأنت اَخی؟ گوینده باید توکلش به خدا،توسلش به معصومین،تمسکش به قرآن باشه. یقین داشته باشه اگه روزی براش نوشتند،حضرت زهرا سلام الله علیها سهمش رو نگه داشته.صد نفر می خونند، یه دفعه می بینی تو اگه حواست جمع باشه،به تو که میرسه،یه خط،یه نیم بیت، یه مصرع میگی، چراغ دل ها روشنتر میشه،شعله ور میشه

زخانه ها همه بوی طعام می آمد

ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم

دخترم بریم بابا،مادرم برات سفره انداخته،مادرم فاطمه چشم براه توست. این زبانحال گفتن منه:تو که سیلی می خوردی مادرم آه میکشید. مادرم سیلی خورد جدم آه کشید. یا اباعبدالله جون بچه ات مارو رها نکن.آقا جان ببخش مارو دل عشقات رو خون کردیم امروز،آخه اینها دیونه ی شما هستند،نمیشه کم براشون بذاریم.قربونت برم آقاجان.

به قصد شستن خون از رخ تو میگریم

ولی چه سود مرا هر دو دیده خونبار است

بابا همیشه برا راهب دعا میکنم،بالاخره تو این سفر یه نفر پیدا شد. گرد و خاکی از صورتت پاک کرد.بعضی شهرها،بعضی جاها از روی نیزه سرت رو نشونه میگرفتند.

یا عقب رو سنگ باران سرت طفلان نبینند

یا جلو رو تا که سیلی خوردن طفلان نبینی

الهی اگه بابات زنده است،خدا سایه اش رو از رو سرت کم نکنه،دعای بابا یه چیز دیگه است. بابا دعا کن من هم زودتر به علی اصغر برسم.بابا به من نگو بر زن جهاد نیست.اگه قرار نیست زن ها شهید بشن،چرا مادرت هیجده سالگی شهید شد.

وای مادرم،مادرم،مادرم

یه وقت آدم تو یه حال معمولی سیلی میزنه،یه وقت یه راهی رفته، میگه اگه من بهش برسم من میدونم و این.اومد تو مسجد گفتند:نبودی قباله رو گرفت. رفت. گفت:این چه کاری بود کردی؟ علی پول تو دستش باشه ما شکست میخوریم. سریع اومد راه زهرا رو بست. حالا کینه داره: اَحْقادًا بَدْرِیَّةً وَ خَیْبَرِیَّةً وَ حُنَیْنِیَّةً. فاطمه کجا بودی؟ حقم رو گرفتم.قباله رو بده.نمی دم. قاپ زد. آب دهان ریخت رو قباله. پاره پاره کرد. بی بی فرمود:خدا شکمت رو پاره کنه. بعضی خیال میکنند ما میگیم سیلی. یه دونه زد. با دو دست از دو طرف.... علامه ی امینی رحمة الله علیه میگه: حورای ِ انسیه.یعنی  اینقدر خداوند به این حورای  انسیه لطافت داده، برگ گل به صورتش میخورد جا می نداخت.

گوشه ی چشم تو چرا شد کبود؟

فاطمه جان مگر علی مرده بود؟

این مال مادر. اما دختر چی؟

زخانه ها همه بوی طعام می آمد

ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم

سوء تغذیه یکی از بلاهایی که به سر بچه میاره اینه، میبینی گریه اش که میگیره، یه دفعه نفس بند میآد. میگن ریسه میره. دکتر می بری میگه این کلسیم بدنش کم شده،خوب بهش غذا ندادید. باید بهش برسید.بچه سر رو دید ریسه رفت. دیدید بچه وقتی ریسه میره، هی تکونش میدن،هی فوت میکنند تو صورتش اکسیژن برسه، اول گفتند : ان شاء الله مثل همیشه دوباره نفس میکشه، دیدند نه ، نفس بر نگشت. ناخن ها سیاه شد. چشم ها رفت.

چنان ضرب دست عدو سخت بود

که دندان شیری ِ دختر شکست

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

نیمی از گیسویم در آتش سوخت

چند تاری هنوز دست عدوست

گوشواره رو آورد خونه برا  دخترش، دختره نگاه کرد."گوشواره خونی شده بود". یه وقت دختر بچه گوشش درد میکنه،میگه داداش بیا،مادر؛پدر. موهام گیر کرده به گوشواره. شام غریبان گوش ها پاره شد.

گوش و گوشوراه بابا بابا بابا

پیرهن پاره بابا بابا بابا

امام باقر علیه السلام فرمود:اگه دلت سخت بود،اشک چشم نداری،دستی به سر یتیم بکش،به عدد هر تار مویی که از زیر دستت رد میشه، نوری به دلت میاد. یه شب دست کشید به سر بچه،عمه برات بمیره،اون که صاحب دله؛زینب سلام الله علیها. او که خدای بندگی است. در بندگی و در اشک و در عشق نظیر و نهایت نداره. اما دست میکشید،گاهی جای موها خالیه،گاهی همین جور مو توی دستش می اومد. گاهی دستش به زخم سنگ می رسید. گاهی خاک هارو پاک می کرد. یه خبر بهتون بدم. روز سومه، عاشورا تموم شد، هر مداحی  روز سوم رو رد میکنه،انگار سخت ترین روز رو رد کرده،دل شب یکی نبود زیر بغل زینب رو بگیره؛امیرالمومنین کنار قبر زهرا بود،سلمان اومد؛مقداد اومد زیر بغلش رو گرفتند،آقاجان،جان رسول الله بلند شو. اما اینقدر این بچه مظلومه،آدم می مونه،اصلاً نماز خوندند،نخوندند،چی شد؟ لحد گذاشتن ؟ یا همین جور خاک ریختند؟ من هنوز آیین دفن میت رو نگفتم. فرمود: سه ساله اش که تموم شد،قاعده مثل آدم بزرگ هاست،کُل این مسائلی که برا دفن میگن از مستحباته،در اضطرار فقط همین که بدن مخفی بشه، خاک بسه،نمی دونم لحد درست کردند یانه! شاید یکی میگفت: زودتر دفنش کنید،نکنه سر این بچه رو هم بخوان. این نامردهایی که با سر بریده عکس میگیرند(داعش).ما قبلاً که روضه میخونیدم،میگفتند:نه بابا اینجوری ها هم نبوده. سر دختر رو می برند و می خندند و عکس می گیرند. تاکه میگیم:

تا به من رسید بابا بابا بابا

موهام و کشید بابا بابا بابا

یه عده میگن، از کجا میگی؟ سندش کجاست؟ بابا این یه افسر ارتش یزیده،اومده این بچه رو پیدا کنه، همه قافله موندند، مثلاً به نظر شما گفته: بیا بغلم، بیا نازت کنم...؟ هر کسی از اباالفضل زخم دیده بود و ضربه خورده بود. می خواست سر این بچه ها خالی کنه.

به دلم برات شده بابام میآد بابام  میآد

تو دلت توس مجلس به چی برات شده؟ اگه شده بگو

به دلم برات شده،آقام میآد، آقام میآد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بابا هر جا خواستند مارو بزنند عمه بازو سپر میکرد،اگه عمه نبود همون شام غریبان جون داده بودم،اگه میبینی این نیمه جونم باقی مونده،به خاطر فداکاری های عمه است،اما کاش خودم کتک میخوردم،آسیب به عمه نمی رسید، من برا بازوهاش نگرانم گمون نکنم عمه ام زیاد زنده بمونه،اما اگر یه شب ازش جدا افتادم ساعتی،بابا جان تقصیر عمه نبود مارو تند می بردند،مثل امروز که رفتیم مجلس یزید،تند می بردند اُسرا رو،با صورت زمین می خوردند بچه ها، ناقه ها اون دل شب تو بیابونها به هوای جایزه گرفتن لشکریان تند می رفتند،نتونستم خودم رو کنترل کنم،از رو ناقه افتادم،عمه رو بردند،قافله رفت،من ازقافله عقب افتادم،بابا،بچه ی گم شده وقتی پیداش میکنند آب بهش میدن،طعام بهش میدن،نوازشش میکنند، بغلش میکنند،من یه دفعه گوشم سوخت،چشمم سیاهی رفت،دیدم یکی داره داد میزنه،یه جوری زد از نفس افتادم،وقتی رسیدم به قافله،دیدم نمی تونم با عمه حرف بزنم، نخواستم نمک به زخمش بزنم،اما رفتم لای نیزه ها بین همه سرها یه سره از همه بیشتر آسیب دیده ، خودتم خوب می دونی، سرهای شکافته با شمشیر شکافته شدند،اما سر عموی من با عمود خُرد شده،سر عمو رو بسته بودند،چشمم خوب نمی دید ،حرفامو با  عمو زدم، عمو جان، چشمت روشن!دیگه چشمم خوب نمی بینه... آی گریه کن های حضرت رقیه، بابی است در مقاتل،بابُ الرأس الحسین علیه السلام اگه بخوام فقط عناوین این کتاب رو براتون بخونم بعید می دونم کسی سالم از مجلس بیرون بره.بعضی از روضه ها رو اصلاً نمیشه طرفش بریم. مجلس یزید خطبه حضرت زینب سلام الله علیها؛ یه جمله داره بی بی بگم بریزی به هم. بابا برادرت میآد خونه،به خانمت میگی روت رو کیپ بگیر،برادر تو مثل برادر می مونه برا خانمت،میگی باشه دوست ندارم صورتت رو کسی ببینه، عبارت مقتل میگه: بی بی ، رو کرد به یزید ملعون فرمود:آیا درسته بنات رسو الله رو با روی باز،شهر به شهر تو بازار ها بین مردم گردوندی و دیدند، عبارت اینه: وَ أَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ تو صورت های مارو باز نگه داشتی. این یه کلمه شه، حرم زینب سلام الله علیها سوریه برو ببین همین خطبه رو کاشی کاری کردند تو حرم. تو مجلس یزید دست ها که باز شد،آستین ها رو  صورت گرفتند، اما دیر شده بود وقتی خودشون رو میزدند یه عده به جا دلسوزی حواسشون..... یکی صدا زد یزید: هب لی الجاریة این اسیر و به من هدیه میکنی. تاریخ طبری بد نوشته: دختر خودش رو انداخت رو سینه ی عمه،عمه جان، بابامو کشتند بس نبود،حالا من رو میخوان به کنیزی ببرند. فرمود نمی تونند عزیزم، عمه ات زنده است، مگه از جنازه من بخوان رد بشن،محاله.. بارها دیدم تو مقتل روز عاشورا ،چهارهزار تیرانداز در یک عرصه امام حسین رو محاصره کردند،این مال قبل از وداعه، تو این تیرهایی که زدند یه تیر خورد به این وسط لب،نوشته اند دو تا دندان ثنایا،این دو دندان جلو همون جا شکست،این تیر خورد به دندون شکست، من باقیش رو نمی گم، ولی از هر عاقلی بپرسی، یه نفر زخمیه، با صورت از اسب خورد زمین،چی میگه؟ این سر از گردن اسب آویزان بوده، آیه قرآن خوند سوار با چوب زد،چی میشه؟چیزی میمونه،بعد عبیدالله ملعون به این لب ها زده. چه جوری این بچه بابا رو شناخته؟.....بوی پیراهن، بوی بابا. از همون مجلس یزید ملعون همون جور که بوی پیراهن یوسف را از فرسنگها حضرت یعقوب حس میکرد.بچه اگر عطر و بوی معنوی بابا رو حس نمیکرد بهونه نمی گرفت.توی جنگ زیاد پیش می اومد،بعضی از این رزمنده ها سحر می رسیدند،دو و سه نصف شب برا مرخصی می اومد.تا می رسید می دید زنش،مادر زنش، مادرش گریه می کردند،یه جور دیگه بودند.می گفت:بابا من که اومدم چرا گریه میکنید؟کسی شهید شده؟نه ..بعد زنه میگفت:دیدی گفتم یه خبریه، این بچه از سر شب چقدر بهونه گرفت. هی می گفت:بابا بابا، معلوم شد باباش داشت می اومد. سر و که آوردند تو خرابه همه به هم گفتند،یه خبری بود هی میگفت: بابا. مجلسی علیه الرحمه می نویسه:وارد شدند همه رو زدند.آخه تو باشی می ذاری سر بریده رو جلو بچه ات بذارند،جلو بچه ی برادرت بذارند. اومد جلو گفت:نمیذارم،زدند همه رو . اونی که باباش رو می خواست کو؟ بچه از یه گوشه گفت:منم. کسی رو نزنید،منم. بسه هر کی رو زدید. بابا نمی خوای من و ببری؟ ببین سر من چقدر کتک می خوردند.یه بار سرت رو بذار تو دامن یه بچه سه ساله،خودت رو بزن به خواب، بگو یه نفر بهش بگه سر شما رو از رو زانوش برداره بذاره زمین، ببین زورش میرسه؟ ببین زور بچه میرسه سر بلند کنه؟ اگر دیدی یه بچه ای تونست سر بریده رو برداره، بدون سر سبک شده....اللهم عجل لولیک الفرج... پیغمبر فرمود: اگه پسرت خورد زمین، نهایتاً کمکش کن از رو زمین پاشه، این مَرده باید مَرد میدان شه ولی اگه دختر خورد زمین بلندش کن دامنش رو بتکون،کمکش کن، می خواد مادر شه. بذار مهربونی ببینه. گفت:بابا چه خبر بود.؟هر کی رسید مارو زد. مگه تو چیکار کرده بودی؟ اسمت رو می بردیم می زدند...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ممنونتم به بدی من نگاه نکردی،من و به شب سوم به شب رقیه رساندی،من و خرابه نشینم کردی،الحمدلله

نِعْمَ الْمَوْلَى‏ وَنِعْمَ النَّصِیر

دیدم به خواب آن آشنا دارد می آید

دیدم که بر دردم دوا دارد می آید

دیدم که با شال عزا و چشم گریان

مولایمان صاحب عزا دارد می آید

تو بانی این روضه ای دریاب ما را

آغوش خود بگشا گدا دارد می آید

آقا نمی بینی مگر در غیبت تو

خیلی سر شیعه بلا دارد می آید

بچه رو  صرف اینکه می دونند شیعه است،شش ماه داره،سرش رو می برند. آقا کجایی ؟ دوباره حرمله ها از زیر خاک بیرون اومدند.

امشب نمی دانم چه سرّی هست کاینجا

بوی شهیدان خدا دارد می آید

در این زمان خط مقدم هیئت ماست

از جبهه بوی کربلا دارد می آید

یاد جبهه ها و اون خیمه ها که بچه ها با عشق زمزمه میکردند به خیر

اینجا صدای گریه و عطر مناجات

از سنگر  و از خیمه ها دارد می آید

آقا سوالی داشتم از سمت گودال

آوای وا اُمّا چرا دارد می آید

بُنَیَّ قَتَلوکَ وَما عَرَفوکَ وَمِن الْماءِ مَنَعُوکَ.

آقا بگو جدّت مراقب باشد آخر

یک خنجر تیز از قفا دارد می آید

امشب ناله ها لاینقطع باید باشه

همراه با آن قافله با دست بسته

یک خانم چادر سیا دارد می آید

پشت سرش یک دختر ناز سه ساله

با قامتی که گشته تا دارد می آید

می گوید عمه یک نظر بر نیزه ها کن

بابای من همراه ما دارد می آید.......شاعر : عباس احمدی

***

رقیه جان سلام بابا،همنشین سرم شدی

چی شده صورتت چقدر، شبیه مادرم شدی

آره می دونم دستاتو بستن،وقتی که سایم از سرت کم شد

شبیه مادر صورتت نیلی،شبیه مادر قامتت خم شد

موهای تو پریشون

موهای من پر از خون

گریه نکن بابا جون

تنها بودی بین یک عده نامحرم

از رو نیزه اشک چشم هاتو می دیدم

اومدم راحتت کنم از این رنج و غم

دختر دیگه با خودم تو رو می برم

سلام بابای خوب من

خوش اومدی به ویرونه

می بخشی که نمی تونه

رقیه رو پاش بمونه

بدون دست مهربون تو

زجری کشیدم توی این صحرا

بابا نبودی سیلی می خوردم

عمه می گفت که بگو یا زهرا

بابا بشنو صدامو

بیا از این نامردا

بگیر گوشواره هامو

مثل لب هات دل من خونه بابایی

دخترت بی تو نمی مونه بابایی

عاشقی را به کل دنیا نشون میدم

می بوسم لبای تورو واست جون میدم

دیدن سر و محکم داره فشار میده،به سینه چسبانده،معلومه بابارو نشناخت،سر رو نشسته بودند،با این انگشتاش خون ِ بین محاسن رو پاک میکرد،مثل ابی عبدالله که بالا سر علی اکبر خون از دهان علی در می آورد،خون رو از دهان بابا در می آورد، ثمّ إنّها وضعت فمها على فمه الشّریف لب هاش رو به لب های بابا گذاشت،بابا،بابا...

به روی دامن پدر سه ساله دیده هر کسی

اما به دامن سه ساله ای بریده سر ندیده کس

****

باور نداشتم بیای به اینجا

خوش اومدی به خرابه بابا

دیروز رو نیزه بودی

هستی حالا رو زانوم

تا شدی مهمون من

خوب شده درد پهلوم

این همه رنج و بلا کی دیده

بابا رو نی بابا کی دیده

هر چی دویدم بابا

باز نرسیدم بابا

روی نی بودی چشماتو

از دور بوسیدم بابا

***

از درد بی حساب،سرم را گرفته ام

با دستمال بال و پرم را گرفته ام

از صبح تا غروب نشستم یکی یکی

این خارهای موی سرم را گرفته ام

ای حسین............

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

خشکی ِ چشم ِپشیمانِ مرا دریابید

به غباری سر ِ مژگانِ مرا دریابید

من اویسم ز قَرَنْ آمدم آقایم نیست

چشمهایِ ترِ حیرانِ مرا دریابید

کاش می دیدم و با گریه کنان می گفتم

حالِ آقایِ پریشانِ مرا دریابید

می زنم سینه به پایِ غمتان تا یک روز

سینه­ی خسته­ی سوزانِ مرا دریابید

مُنتهای آرزوی ماست

کاش در روضه فقط جان بسپارم پیشت

کاش در کرب و بلا جانِ مرا دریابید

قاطی ناله ها، خوشبحال اون کسی که گوشش مَحرم صدای حضرات میشه،چشمش مَحرم میشه

گریه­ ی مادر ِ تو می رسد از روضه ­ی ما

دست ها، چاکِ گریبانِ مرا دریابید

صدای گریه مادر میآد چی میگه؟

مادرت باز به سر می زند و می گوید

پسرِ تشنه و عریانِ مرا دریابید

آقا...کجا می خوام ببرمت؟

عمّه ­ی کوچکِ تو داشت به زینب می گفت

زخم هایِ لبِ مهمانِ  مرا دریابید……. شاعر:حسن لطفی

***

السلام علیک ِ یا سیدتی و مولاتی یا رقیه سلام الله علیها

دلخورم از شام آهم را تماشا کرده اند

چشمه­ی چشمِ مرا از گریه دریا کرده اند

امشب دختردارها حرف منو بهتر میفهمند

سخت بابا به غرورِ دخترت بر خورده است

با من از بس مردمِ بی خیر بد تا کرده اند

کوچه گردی، ریسمان، نانِ تصدق، کعب نِی

خیلی از این بدترش را بد دهان ها کرده اند

هر کجا در راه افتادم سرم آورده اند

با لگد، کاری که با پهلویِ زهرا(س) کرده اند

ای بابا،ای بابا،معذرت می خوام از بی بی حضرت سکینه سلام الله علیها،از امام زمان(عج)، این روضه ها رو اگه کم بذاریم، کم کم میآن حقانیت روضه رو زیر سئوال میبرند. گفت:بابا

صورتی از من نمانده بسکه خوردم پشتِ دست

کاشکی حداقل یکی با من هم دلی میکرد، وقتی گریه میکردم

هق هقم را از سرِ لج سخت دعوا کرده اند

آه، دندان هایِ من یک در میان افتاده اند

یه پشت دست ان شاءالله از کسی نخوری،اگه محکم بخوری،دندانهای آدم بزرگم میریزه ،این بچه دندوناش شیریه،نه یه بار،نه دو بار،هر موقع گفتم بابا،هی زدند،هی زدند

آه، دندان هایِ من یک در میان افتاده اند

بی هوا تا آستینِ غیظ بالا کرده اند

تا به حدِّ مرگ بعد از آنکه هر بارم زدند

از سرِ نو از خدا مرگم تمنّا کرده اند

فهمیدی یانه؟ یعنی هی میزدند،میگفتند خدا مرگت بده،چقدر مارو به زحمت میندازی،هی از رو ناقه می اُفتی......دختردارها از اینجا رفتی هر وقت خواستی موهای دخترت رو شونه کنی یادت باشه،دختر وقتی باباش داره میآد، هی میره زود التماس مادر میکنه ، مادر بیا موهام رو مرتب کن،بابا داره میآد،میخوام منو قشنگ ببینه. بابا بابا

ریشه ریشه فرش ِ سرخِ گیسوانم ریخته

می دونی چرا؟

بر سرم با پا یهودی ها تقلّا کرده اند

شامیان ناز ِ یتیمانه نمی دانند چیست!

غیرِ اَخم و قهر و تندی کاری آیا کرده اند؟

دخترت را زَجر کُش کردند هَرزه چشم ها

غربتم را سنگ و خاکستر تسلّی­ا کرده اند

خوب شد بابا عمو با ما نیامد تویِ کاخ

تا نبیند پای ماها را کجا وا کرده اند

بابا خیلی بهم بر خورده،بابا غرورم رو له کردند،تو مجلس یزید زن یزید سر برهنه اومد، دیدم یزید عبا شو در آورد رو سرت انداخت،بابا ما با آستین رو صورتمون رو پوشوندیم

خوب شد بابا عمو با ما نیامد تویِ کاخ

تا نبیند پای ماها را کجا وا کرده اند

مهربانِ من رفیق ِ تازه پیدا کرده ای

خیزرانها بر لبِ تو جشن بر پا کرده اند

این همه روضه شنیدیم و خوندیم،اگه از این گروه داعش ملعون این مسائل رو ندیده بودیم،باورش سخت بود

زیور آلاتِ حرم بازیچه هایِ دختران

چند سر اسباب بازیِ پسرها کرده اند

سرت روی نیزه انگار تکون خورده

رو لب و دندون ِ تو خیزران خورده

زخم پیشونیت رو سنگ ها وا می کردند

روی نی سرت رو جا به جا می کردند

بابایی حسینم،بابایی حسینم

بعد تو ماها رو به اسیری بردند

بابا گوش تو بگیر

دست شمر و زجر و حرمله سپردند

نمیدونی درد این کبودی ها رو

طعم رد شدن از تو یهودی ها رو

بابایی حسینم،بابایی حسینم

حالا که بابا جون مرهمی ندارم

زخمات و میبندم با لباس پاره ام

دیگه قصه ی زخم سرم بمونه

سوختن لباس و معجرم بمونه

بابایی حسینم،بابایی حسینم

خیلی حرف ها داشت میخواست به بابا بزنه،تا میومد راه بره،تاول های پاش مزاحم بود،هر کی میومد بغلش میکرد،میگفت: برید اگه بابام بیاد به بابام میگم،همه حرف ها،درد و دل ها،کبودی ها،زخم هایی که داشت،اما تا روپوش رو از رو طبق کنار زد،نگاش افتاد به سر بابا،ای کاش فقط سر بریده بود،لب ها پاره، صورت زخمی،محاسن سوخته، همه حرف های خودش یادش رفت، صدا زد مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ، مَن ذا الذی خضّبک بدمائک؟ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی؟ می خوای با رقیه هم ناله بشی بسم الله،هر کجا هستی بگو:حسین....گره تو کار ِته،شب باب الحاجات ِ،می خوای حرم رقیه بری؟کربلا می خوای؟حسین.......

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بیا که ماه جمالت ظهور میخواهد

خدارو شکر،یه شب دیگه ی محرم رسید و ما هم،نفسی داریم و توفیقی داریم. اعتقاد ما هم بر اینه هر شب باید دعوت نامه از طرف حضرت فاطمه سلام الله علیها بیاد.بی بی جان ممنونتیم،امام زمان ممنونتیم،تنها کاری که میتونیم بکنیم، کم ترین کاری که میتونیم بکنیم جواب این محبت امام زمان رو بدیم،اینه که اول روضه مون بگیم یا صاحب الزمان

بیا که ماه جمالت ظهور میخواهد

جهان من شده تاریک نور میخواهد

زمن مخواه متاعی که در بساطم نیست

یه چیزی از ما نخواه که ما طاقتشو نداریم.

زمن مخواه متاعی که در بساطم نیست

مگه چی می خواد

غم فراغ تو قلبی صبور میخواهد

آقام آقام.....ناله بزن،این شب ها ناله نزنی کی میخوای ناله بزنی؟یک سال منتظری محرم بیاد صدات رو رها کنی،مولای من.. ببینم حرف دلت هست یا نه؟

شود که قاصد تو آید و بگوید که

تو را امام زمان به حضور میخواهد

خوش به حال کسی که خود امام زمان میآد به سراغش،حواست باشه،دقت کن، اگه امام زمانمون صدامون کرد،تعلل نکنیم،اگر و شاید و اما نگیم. کربلا مصداق بارز این داستانه. عبیدالله حر جوفی ِ، اگه بخوای این بیت رو در یک دقیقیه برات باز کنم خوب گوش بده. امام و سر راه کربلا دید،امام بهش گفت:بیا من رو یاری کن،هی دست دست کرد، میدونی جواب امام رو چی داد؟ ای برات بمیرم آقا، گفت:آقا من خودم کار دارم اما اسبم مال تو، بعضی ها نوشتند گفت:شمشیرم برا شما. آقا یه نگاه معنی داری کرد، گفت:عبیدالله، من اسب میخوام چیکار؟ میخواستم دست خودت رو بگیرم،برو،برو،کربلایی شدن کار هر کسی نیست، فقط یه حرفی حضرت بهش زد،من هلاک این جمله ام،حضرت بهش گفت:برو فقط یه جایی برو صدای غریبی من به گوشت نرسه،یه جایی برو من گفتم، هل من ناصر ینصرنی...حسین.... حالا یه نمونه ی دیگه اش رو بگم. این که میگه:

شود که قاصد تو آید و بگوید که

تو را امام زمان به حضور میخواهد

این روی سکه رو هم بشنو،نشسته بود تو خیمه،قاصد امام اومد گفت:زهیر بیا،حسین  تو رو صدا کرده، یکی میشه عبیدالله حر جوفی، یکی میشه زهیر،رفت تو خیمه ی امام وقتی برگشت دیگه رو پای خودش بند نبود.

مولا

بیا که منتظران را دگر قراری نیست

چرا زمانه مرا از تو دور میخواهد

دیگه بسمه،دیگه محرمای بدون امام زمان بسه،خسته شدم از این دوری،میدونم مقصر منم،یه شب بیا من و آدمم کن. آخه من گریه کن حسینم.حالا آماده شدی من این یه بیت رو بخونم،آقاجان

بیا که منتظران را دگر قراری نیست

چرا زمانه مرا از تو دور میخواهد

میخوای به آقات برسی،میخوام بهت کد بدم،میخوام بهت نشونه یاد بدم،آقا جان،میخوای به آقات برسی باید اسبابش رو داشته باشی.

دلی شکسته صدایی گرفته چشمی خون

وصال یار فقط جنس جور میخواهد

رسیدن به امام زمان هزینه داره،چه زیبا فرمود: بهشت را به بها میدهند،نه به بهانه. میخوای به آقات برسی باید شرایطش رو داشته باشی،باید وسایلش رو داشته باشی.

دلی شکسته صدایی گرفته چشمی خون

امشب شبه کیه؟قربون اون دختر سه ساله برم،که همه ی اینهارو با هم داشت،اینها رو با هم داشت که به وصال یارش رسید. از این بالاترش رو هم رقیه داشت، فقط دل شکسته و دل خون نداشت،این خانم جونشم کف دست گرفته بود. چقدر این دو بیت قشنگه،عاشقانه گوش بده

در یافتن تو در به در میمیرم

میتونی به امام زمانت این جوری بگی؟

در یافتن تو در به در میمیرم

یا بر سر کوی یا گذر میمیرم

یک روز تو میرسی اما صد حیف

از شوق شنیدن خبر میمیرم

یاد یه زمزمه افتادم،قدیما خیلی این زمزمه رو میخوندیم،از زبون این سه ساله بگو،هر که میخواد به امام زمانش اینجوری بگه بسم الله:

با خودم یه نذری کردم

که اگه تو رو ببینم

تو همون  نگاه اول

جونم و بدم براتو

یا حسین غریب مادر،یا حسین غریب مادر

بریم کربلا،بریم کنار خرابه ی شام

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

گویا به سر رسیده غم انتظــارها

از راه آمده است نگــار ِ نگـــارها

بابا خوش آمدی

زبون زبون دخترونه است

بابا خوش آمدی قدمت روی چشم من

کدوم چشم؟

چشمی که خون شده ز غم روزگارها

خوشبحال اونایی که ناله دارند،بابا بابا

با گریه ام بساط ستم را به هم زدم

سه ساله داره،الله اکبر،هر لشکری بخواد جایی رو فتح کنه،نیاز به اسباب و سلاح داره، عمه اش زینب شام رو فتح کرد،سلاح زینب یکی خطبه بود،سلاح عقیله ی بنی هاشم تو فتح شام یکی خطبه بود،هم خودش خطبه خوند و هم امام سجاد . ورق شام رو عوض کرد.یه سلاح دیگه ی زینب گریه بود، علم گریه رو داد دست رقیه،رقیه شد علمدار گریه،شد اُم البکاء،برو حرمش. بهت آدرس بدم اونایی که نرفتن،وصف العیش نصف العیش،برو حرمش،سر درب حرمش نوشته:

آنکه  در این مزار شریف آرمیده است

اُم البکاء رقیه ی محنت کشیده است

عَلم گریه رو برداشت،اما گریه ی رقیه گریه ضعف نبود،اشتباه نکن رفیق،عزیز دلم گریه رقیه گریه ی قیام بود،مثل مادرش زهرا،ای جانم،گریه ی رقیه گریه ی قیام بود،یه دونه اش رو برات بگم،با گریه اش کاری کرد،جون امام زمانش رو نجات داد، از امام سجاد نقل میکنه تاریخ، میگه اون شبی که ریختن تو خرابه سر بابام رو آوردن،سر شب از مأمورهای خرابه شنیدم یه نیتی دارند،اون شب میخواستند دیوار خرابه رو   رو سر ما خراب کنند، خواهر سه ساله ام با گریه اش جون مارو نجات داد،قیام کرد با گریه، همه رو به هم ریخت،آره این گریه گریه ی قیامه.

با گریه ام بساط ستم را به هم زدم

آورده ام بـرای شما افتخـــارها

بابا جونم،عزیز دلم،حالا میخواد با باباش حرف بزنه،تو رو به خدا زبانحال با دلت چه میکنه؟من روضه ام همینه،صدا زد بابا:

این گیسوان ِ

دخترسه ساله داری تصور کن

این گیسوان ِ مختصرم فرش راه تو

چرا مختصر؟

باقیش مانده است میان شرارها

پاهای کوچکم پر آلاله ها شده

بس که دویده ام پی تو در فرارها

بریم به یاد قدیمی ها،هر کی بلده:

بس که دویدم عقب قافله،واویلا،واویلا

پای من از ره شده پر آبله،واویلا،واویلا

من زود برم تو روضه:

پاهای کوچکم پر آلاله ها شده

بس که دویده ام پی تو در فرارها

حواست باشه،یه قول به دخترت بدی ، تا آخر یادشه،فکر نکنی دختر یادش میره،صدا زد بابا یادته:

گفتی مرا دوباره بغل می کنی، ولی

دستت کجاست، آه چه شد آن قرارها

حسین..... خیلی این بیت حسی است،دیدی آدم جلوش رو نگاه کنه،درست راه میره، اما خدا نکنه یه چیزی نظرت رو جلب کنه،خواهش میکنم تصویر رو دقت کن،میکشتت،خدا نکنه به یه چیزی خیره بشی،دیگه جلوت رو نگاه نمیکنی، صدا زد بابا:

محو سر تو بودم و خوردم زمین پدر

یک مرتبه، دو مرتبه... نه، بلکه بارها

خسته شدم پدر، نفسم بند آمده

از بس که پا به پا شده ام با سوارها

نمی دونم چه جوری جلو برم،هی میخوام ببرمت تو دل روضه،اما مکث میکنم،هر چی آروم بریم جلو بهتره،شب شب کسی نیست که به این راحتی ازش بگذریم، خیلی ها مشکل دارن،مریض دارن،نمی دونم،دونه دونه بلند شید میگید یه دردی دارم،گرفتاری دارم،اونایی که دختر دارن میدونند،دختر اگه به بابا رو بزنه بابا روش رو زمین نمیزنه، امشب بگو خانم جان به بابات یه رو بزن مارو یه کربلا ببره.بگو خانم جان ما دلمون میخواد اربعین بیاییم کربلا،به بابات یه رو بزن. ادامه ی روضه

خسته شدم پدر، نفسم بند آمده

از بس که پا به پا شده ام با سوارها

الله اکبر،یه بیته،ولی یه شب سوم ناله میخواد.صدا زد بابا:

صوت خفیف ودست نحیف و تنی ضعیف

مانده برای دختر تـــو یادگــارها

ببرمت یه سر مدینه و برگردیم،این دختر آیینه ی فاطمه است،مادرشم اون روزهای آخر،دیگه چیزی ازش باقی نمونده بود،همه چیزش رو برا علی خرج کرد،اگه رقیه تو بیابونا دوید،مادر ما تو کوچه های مدینه.

دنبال حیدر می دوید

از سینه اش خون می چکید

بگو یا زهرا

اگه مادر ما غلاف شمشیر خورد،رقیه هم سیلی خورد تازیانه خورد، مثل مادر ِ، حرف زدنش هم مثل فاطمه بود،راه رفتنش هم مثل فاطمه بود،عمه هی نگاش میکرد،گریه میکرد،میگفت عمه چرا گریه میکنی؟میگفت:آخه تو چقدر شبیهه مادر منی،عین مادر،اخلاق مادر،ارث برده،به این دختر رسیده،دست بند مادر دست دختره،سر رو بغل کرد، عین مادرش زهرا حرف زد، زهرا وقتی نگاش به علی افتاد،از پهلوش نگفت، از بازوی ورم کرده نگفت،رقیه هم از درداش نگفت، سر رو بغل کرد،الله اکبر،شروع کرد با سر حرف زدن،یه نگاه کرد به سر،ای وای،اَ بَه...بابا بابا....ان شاالله هیچ وقت دخترت صحنه ای رو نبینه که آزار ببینه،تا نگاش به سر افتاد ،اول یه دست به محاسنش کشید، مَن ذا الذی خضّبک بدمائک؟حسین........ نمی خوای کمک کنی؟..حسین....نمی خوای صدات و خرج کنی؟حسین.....من اعتقادم اینه که رقیه تو خرابه جواب همه ی سئوالاتش رو گرفت، مگه سئوال داشت؟آره، دختر بچه همش اهل سئوال  و کنجکاویه،جواب همه ی سئوالاتش رو گرفت،دونه دونه بهت بگم،دست کشید به محاسن جواب اون سئوال رو گرفت،شب عاشورا همه ی لشکر خضاب کردند،حضرت دستور داد،گفت:برید خضاب کنید،یه دستور نظامی بود،میخواست روحیه ی لشکر بره بالا،حضرت گفت:همه محاصن رو خضاب کنند،همه ی لشکر خضاب کردند،فقط خود ابی عبدالله خضاب نکرد،بچه ها می اومدند سراغ عمه ،عمه چرا بابامون خضاب نمیکنه،عمه هم جواب میداد،عزیزان من،ناراحت نباشید،آخه باباتون عزاداره،عزاداره داداش حسنشه،تو مدینه گفته دیگه خضاب نمیکنم،رقیه تا دست کشید به محاسن باباش گفت:حالا فهمیدم چرا خضاب نکردی،میخواستی با خون خودت خضاب کنی. برم جلوتر؟میای با من یا نه؟ دست به محاسن که تموم شد،دیدن داره روی لبهای پاره پاره دست میکشه،جواب یه سئوال دیگه اش رو گرفت،تا دست گذاشت رو لب ها گفت: حالا فهمیدم چوب خیزران  کجا میخورد،حسین..... جمله ی آخرم، دست گذاشت به محاسن جواب حرفش رو گرفت،دست گذاشت رو لب ها جواب سئوالش رو گرفت، چه کرد؟ دیدن دست گذاشت رو رگ های بریده مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ حالا فهمیدم چرا عمه زیر گلوت رو می بوسید.حسین........ بگو تا نفست مثل رقیه قطع بشه.حسین..........

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد

حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد

آخه راوی میگه وقتی سر رو آوردند، اول سئوال کرد این چیه؟ هذا رأس أبیک الحسین. این سر باباته، فرفعته من الطّشت حاضنة له با این دستای کوچیک سر رو بلند کرد،مواظبه سر از دستش نیوفته،دستاش میلرزه،چند روزه غذا نخورده،اینقدر به دست و بازوش تازیانه زدند،مواظبه سر بابا از دستش رها نشه

سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد

حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد

حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی

در هاله‌ای از گیسویی خاکستری باشد

دختر دلش پر می‌کشد، بابا که می‌آید

موهای شانه کرده‌اش در معجری باشد

بابا ببین روسریم رو،بابا بابا،کاش به من خبر میدادی، خاک لباسم رو میتکاندم،خرابه رو آب و جارو میکردم.

ای کاش می‌شد بر تنش پیراهنی زیبا

یا لااقل پیراهن سالم‌تری باشد

سخت است هم شیرین زبان‌ باشی و هم فکرت

پیش عموی تشنه‌ی آب آوری باشد

با آن‌همه چشم انتظاری باورش سخت است

سهمت از آغوش پدر تنها سری باشد

آخه دختر همش جاش آغوش گرم باباست،تا حالا کسی ندیده سر بریده ی بابا رو  روی  پای دختر بذارند. ای حسین.....

شلاق را گاهی تحمل می‌کند شانه

اما نه وقتی شانه‌های لاغری باشد

اما نه وقتی تازیانه دست ده نامرد

دور و بَرِ گُم گشته‌ی بی‌یاوری باشد

خواهرتر از او کیست؟ او که، هر که آب آورد

چشمش به دنبال علی ِ اصغری باشد

بابا

نه جای من ،نه جای تو، نه جای عمه است اینجا

مرا با خود ببر بابا  و هم بازی اصغر کن

خواهرتر از او کیست؟ او که، هر که آب آورد

چشمش به دنبال علی اصغری باشد

وای از دل زینب که باید روز و شب انگار

در پیش چشمش روضه‌های مادری باشد

رقیه شبیه مادرم شدی،وقتی سر رو بلند کرد،شروع کرد حرف زدن: یا أباه ! مَن ذا الذی خضّبک بدمائک؟ یا أبتاه! مَن ذا الذی قطع وریدک؟ رگ های گردنت رو کی بریده؟ راوی میگه گفت،گفت.. ثمّ إنّها وضعت فمها على فمه الشّریف لب به لب های بابا گذاشت. وبکت بُکاءاً شدیداً شروع کرد های های گریه کردن حتّى غشی علیها بچه از حال رفت فلمّا حرّکوها وقتی تکونش دادند فإذا بها قد فارقت روحها الدُنیا ،دیدند بچه از دنیا رفته .آی حسین...

بابا ! مرا با خود ببر ، می‌ترسم آن بدمست

در فکر مهمانی و تشت دیگری باشد

قرآن کجا و تشت زر و خیزران کجا

چوب جفا کجا و لب میهمان کجا

بزم شراب و رأس امام زمان کجا

زینب کجا و مجلس نامحرمان کجا

بابا

باید بیایم با تو، در برگشت می‌ترسم

در راه خار و سنگ‌های بدتری باشد

باید بیایم با تو، آخر خسته شد عمه

شاید برای او شب راحت تری باشد؟

بابا عمه ام خسته و ناتوان شده

سپرم بس که شده کمان شده

بابا بابا

زبان را نیست نیرویی که گویم عمه ممنونم

تو بگشا لعل لب از او تشکر جای دختر کن

زینبم یه وقت شرمنده نباشی من ممنونتم

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@








عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.