ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی




جهت مشاهده متن روضه ها و گریزهای

شب دوم محرم و ورودیه کربلا

به ادامه مطلب مراجعه نمایید






هزار تا لشکر آمده  بیا که برگردیم،بیا که برگردیم

یکی با خنجر آمده،بیا که برگردیم، بیا که برگردیم

دل نگرون ِ زینب،برا سرت برادر

من هیچی

رباب دلش می لرزه،برا گلوی اصغر

می دونم اینجا یه جوریه،همین که پام به اینجا رسید،دلشوره ام شروع شد.

برا چی؟

مارو می گیرند از هم،بعیده که بمونی

سه ساله ات رو بغل کن،حالا که پیشمونی

زینب جان اینقدر بی تابی نکن

هنوز حرم عمو داره

نگاه به قد و بالای عباس بکن

هنوز حرم عمو داره،غصه نخور خواهر،غصه نخور خواهر

خانمم چرا اینقدر رنگت پریده؟

رکاب محملت میشه،پای علی اکبر ،پای علی اکبر

از الان زوده این جور بی تابی کنی،صبر کن یه خورده

یه روز میآد که خواهر،مَحرم برات نمونه

آتیش بی حیاها، خیمه رو می سوزونه

وقتی به خیمه ریختند،گوشواره ها رو وا کن

از دست تازیونه، رقیه رو جدا کن

حسین....

تا شنید اینجا کربلاست،فرمود:عباس جان

با احتیاط لاله ی من را زمین گذار

عباس جان:

سه ساله ی من را زمین گذار

با احتیاط یار حرم را پیاده کن

زانو بگیر وقار حرم را پیاده کن

با احتیاط تا که نیوفتد ستاره ای

می ترسم آنکه گیر کند گوشواره ای

چشم مخدرات به سمت نگاه تو

دوشیزه گان محترمه در پناه تو

با حوریان رفته به زیر نقاب ها

یک لحظه روبرو نشده آفتاب ها

اینها آفتاب ندیده هستند عباس جان،اینها پرده نشین های پیغمبرند عباس جان

تو هستی و اهالی ِاین خیمه راحتند

در زیر سایه ات همه در استراحتند

خیالم راحت ِ عباس جام

هستی تو و به روز حرم شب نمی رسد

چشم کسی به قامت زینب نمی رسد

چقدر کار عباس سنگین شد

از این به بعد ماه حرم آفتاب باش

عباس جان،مراقب این با حجاب باش

جون تو و جون زینب

یک عده یوسفند و یک عده مریمند

احساس می کنم همه دلواپس همند

فرمود:خیمه هارو به پا کنید،دقایقی گذشت. آقا ابی عبدالله دیدند بی بی زینب نیست،خبری از زینب نیست،این طرف آن طرف زینب من کجاست؟ کسی زینب من رو ندیده؟ یه مرتبه دیدند علی اکبر سراسیمه آمد جلو،بابا، عمه رفته پشت یه خیمه ای نشسته زانوهاش رو بغل گرفته،هی زیر لب میگه آخه من چیکار کنم؟آخه من چه جوری بدون تو برگردم؟سراسیمه رسوند ابی عبدالله خودش رو بالا سر زینب، بالا سر زینب ایستاد آفتاب به صورت زینب نخوره،خواهر جان چی شده اینقدر بی تابی؟سرش رو بلند کرد،گفت: حسین، خدا سایه ات رو از سر من کم نکنه. علی اکبر خبرم کرد،گفت:داری بی تابی میکنی،چیه زینب جان؟فرمود:حسین جان از وقتی پام به این زمین رسیده قلبم تحت ِ فشاره

از آن ترسم به غم دم ساز گردم

تو را بگذارم و خود باز گردم

حرف هایی بین این خواهر و برادر رد و بدل شد،همه راجب به امروز شما،زینب جان:اینجا میشه سرزمینی که قبله ی دوستان ما میشه،از تمام عالم میآن،زیارت میکنند،برای ما گریه میکنند،خدا گناهاشون رو می بخشه،اگه اینجوریه باشه قبوله فچشم،صبر میکنم، حرف ها که تموم شد سرش رو بلند کرد یه نگاه به علی اکبر .گفت: علی جان یه دون عمه به تو بدهکار شد،رفتی داداشم رو آوردی ممنونم عزیزم،بدهی رو گذاشت زینب، کی بدهی رو داد؟ابی عبدالله بالا سر علی اکبر نگاه کرد دید زینبم نشسته، حسین......

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

از خدا هر وقت که اذن محرم خواستم

پیشتر از آن ظهورت را دمادم خواستم

هر زمان هم رخصت سینه زدن می خواستم

پشت بندش دیده ای از اشک زمزم خواستم

خواستم در این عزاداری بساطی جور را

تا که خرج تو شوم رزقی فراهم خواستم

صبح گریه می کنی تا شب، و شب تا صبح را

گریه کردن را شبیه تو دمادم خواستم

وقتی از آقا امام زمان(عج) در عالم رؤیا سئوال کرد برا کدوم روضه فرمودید چشمام مرتب گریانند،اگه اشک چشمم تموم شه خون گریه می کنم؟ آیا روضه ی جد غریبتون حسین بود؟ فرمود:اگه جدَّم هم بود با من برای این روضه گریه می کرد.آیا روضه ی عمو جانت قمر بنی هاشم بود؟فرمود: اگه عموم هم بود با من گریه می کرد. روضه ی علی اکبر و قاسم؟نه..آقا پس اون کدوم روضه است؟ فرمود:من برای روضه ی عمه جانم زینب ،برای مظلومیت عمه جانم زینب،برای اسیری رفتن عمه جانم زینب

تا عزاداران جدت را بگریانم ز تو

روضه و شعر و گریز و نوحه و دَم خواستم

چون شهیدان در رکاب تو شهادت را ولی

روی دامان تو در خط مقدم خواستم

کجایند اونایی که با اخلاص برای عمه جان امام زمان اشک می ریختند؟

تو عزاداری و در این روزها غرق غمی

از سر شرمندگی بوده اگر کم خواستم

آقا جان کم خواستم از شما،اما این یکی رو التماستون هم می کنم:

تا که امضای تو زینت بخش طومارم شود

غیر اشک و ناله از تو کربلا هم خواستم

کربلا،کربلا....هر کی دلش دنبال قافله ی حضرت زینب سلام الله علیهاست بگه:کربلا،کربلا.....

این دل تنگم غصه ها دارد

گویآ میل کربلا دارد

کربلا کربلا.....

می روم بینم در کجا زینب

شکوه از شمر بی حیا دارد

***

ز راه خسته ای از التهاب می لرزید

تمام ِ عاطفه زیـر ِ نقـاب می لرزید

ستاره رنگ پریده سراغ ِ ماه گرفت

ز ترس و دلهره­ی بی حساب می لرزید

گلابِ اشک رویِ گونه هایِ معصومی

که پوست پوست شد از آفتاب می لرزید

تا حالا که سوار برمحمل ها بودند،سایه ی عمو رو سرشون بود،سایه ی داداش علی اکبر رو سرشون بود،حالا که دارند از مرکب ها پیاده میشند،امشب صورت ها سوخته،پوست پوست شده. ای وای از بعد از این چه می کنند بچه ها؟ هر کار کردند مرکب تکون نخورد:

گرفته بود زمین پایِ ذوالجناح انگار

ز شرم ِ هِی شدن و اجتناب می لرزید

هر آنچه بیشتر از نام ِ این زمین می گفت

چه بیشتر دلی از هر جواب می لرزید

کجاست این سرزمین؟این جا رو غاضریه میگند،این جا رو نینوا هم میگند.آقا اباعبدالله فرمود:آیا اسم دیگه ای هم داره؟یه وقت یه پیرمردی گفت:آقاجان،بله، این جا رو کرببلا هم میگند. تا گفت:کرببلا. یه وقت دیدند زینب یه آهی کشید،صدا زد وای دلم،حسین جان،این چه سرزمینی است؟یه مرتبه ابی عبدالله صدا زد: اَعوذُ باللهمِنَالْکَربِ وَالْبَلا

کشید چادرِ عصمت عقیله بر صورت

ز گریه شانه­ی او در حجاب می لرزید

یه نگاه ابی عبدالله کرد،عباسم چرا معطلی؟ خواهرت رو با احترام پیاده کن،جوانهای بنی هاشم صف کشیدند،جلوتر از همه قمر بنی هاشم،پاهاشو رکاب قرار داد،سیدتی و مولاتی،پای عباس رکاب شد

به خیر گذشت، ز محمل پیاده اش کردند

عجیب پاش ولی بر رکاب می لرزید

نشست سایه و گهواره را تکان می داد

ز برقِ تیرِ سه شعبه رباب(س) می لرزید

ز رسمِ تازه­ی مهمان نوازیِ کوفه

هنوز شکرِ خدا مشکِ آب می لرزید

وزید گرد و غباری که بویِ هجران داشت

نگاهِ ابریِ زینب(س) هوای باران داشت

گفت:داداشم،عزیز دلم،این چه سرزمینی است قربونت برم؟

بگو اکبر ببندد محمل من

که این صحرا نموده خون دل من

اَمون از دل زینب،وای از دل زینب

گفت:گریه نکن عزیز دلم،این وعده ی حتمی خداست،جدم رسول خدا رو در عالم رؤیا دیدم اینجارو بهم نشون داده،زینب جان یاد خاطره ای افتادم برات بگم:از جنگ صفین برمی گشتیم،رسیدیم توی این سرزمین یه چند لحظه بابام امیرالمؤمنین سرش رو گذاشت روی شونه ی داداش حسنم،یه چند لحظه ای خوابید،یه مرتبه دیدم بابام از خواب بیدار شد،شروع کرد گریه کردن،داداشم می گفت:باباجونم چی شده؟چرا اینقدر بی تاب شدی بابا؟فرمود: الان توی این سرزمین دیدم دریایی از خون ِ،حسینم توی این دریا داره دست و پا میزنه، هرچی میگه: یکی کمکم کنه، کسی به دادش نمی رسه

***
گفت حسین(ع)جان

چقدر لشکر ِ مستِ غرور می آید؟

برایِ بستن ِ راهِ عبور می آید!

کتابِ خاطره های دلِ صبورم را

شرارِ تیغ برایِ مُرور می آید

پی گرفتنت از زندگی ِ شیرینم

سپاهِ حرمله با چشم ِ شور می آید

تلافی ِ دم ِ گرم ِ دعای بارانت

داداش من که یادم نرفته،تو همین کوفه،وقتی خشک سالی اومده بود،اومدند دورت رو گرفتند،گفتند: حسین جان بابات علی گفته بیاییم پیش تو،تو دعا کنی خدا باران رحمتش رو بفرسته، حسین جان یادته تا دستت رو بالا آوردی،اصلاً خدا نگذاشت معطل بشی،چنان باران رحمتی تو این شهر فرستاد،سابقه نداشت حسین،یادته حسین اومدند دورت حلقه زدند،گفتند:حسین جان ان شاءالله یه روز برات تلافی می کنیم، حالا موقشه

تلافی ِ دم ِ گرم ِ دعای بارانت

کمان و تیر به حدِّ وَفور می آید

میخوای ناله بزنی برای این ناله بزن:

دلم برای گلویِ تو غرق ِ آشوب است

ز بسکه نیزه­ی پهن و قَطور می آید

به چنگِ مسلخ ِ این دشت چند خورجین سنگ

به قصدِ کشتن ِ آیاتِ نور می آید

ابی عبدالله از همین روز اول سفارش کرد،زینب جان: نکنه بی صبری کنی،نکنه یه وقت موهاتون بر اثر عزاداری در برابر نامحرم مشخص بشه، حالا زینب داره یه روزهایی رو می بینه،گفت:

گُل و خوش آمدِشان پیشکش، چرا دیگر؟

برایِ بردنِ معجر به زور می آید

رقیه­ی تو دلش آب می شود از ترس

صدایِ شیهه و سُمِّ سُتور می آید

صدایِ مادر ِ پهلو شکسته از حالا

ز سمتِ کوفه ز کُنج ِ تنور می آید

شاعر:علیرضا شریف

حسین....... با چه عزت و جلالی عمه ی سادات رو پیاده کردند، اما این عزت و جلال چقدر زود تموم شد،چیزی نگذشت اومد کنار گودال،نشست روی خاک،صدا زد آی غیرت الله،پاشو ببین ناموست رو دارند می برند،یکی بیاد به داد زینب برسه....حسین... اشکاتو روی دست بگیر،موقع اجابت دعاست، اللهم عجل لولیک الفرج

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

روزی هزار بار که شکر خدا کنیم

شاید که حق آمدنش را اَدا کنیم

اصلاً شب دوم محرمی بیا برا همین گریه کنیم،غصه از این بالاتر؟چیه غصه ات؟

امسال هم بدون تو سرزد هلال غم

کِی با رخ تو دیده به این ماه وا کنیم

محرم ما وقتی محرم ِ، که اول به ماه روی تو نگاه کنیم.آخ اون چه محرمی میشه،حرف دلت هست یا نه بیا از همین شب اول عهد ببندیم:

ما عهد کرده ایم، که در روضه ی حسین

اول برای روز ظهورت دعا کنیم

یابن الحسن،یابن الحسن.....

صاحب عزا بیا که به لطف نگاه تو

فکر نکنی خودت می تونی بیای،محاله،این کلام امام صادق ِ،مرحوم ابن قولویه در کامل الزیارت میگه: احدی در مجلس ما قدم نمی گذارد،مگر اینکه ما بریم در خونه اش در بزنیم. فکر نکنی خودت به پای خودت اومدی،دونه دونه ی شما رو امام زمان برا شب اول عزا صدا زده،ببین چقدر تو رو خاطر خواه بودند که تو رو صدا زدند.

صاحب عزا بیا که به لطف نگاه تو

در سینه باز خیمه ماتم بپا کنیم

دستی بده که سینه زن نوحه ها شود

اشکی بده که خرجی این دیده ها کنیم

آقا ما مُحرم بدون گریه نمی خواهیم. این گریه ی شما یه معنی داره، معناش اینه هرکی گریه و اشک داره فاطمه دست کشیده رو چشمش،حضرت زهرا تو رو راه داده توی خیمه.

شاگرد مکتب شهدا و ولایتیم

هیهات اگر که بیرقتان را رها کنیم

یک روز میرسد که همه در جوار تو

عزم زیارت نجف و کربلا کنیم

امشب از زبون زینب بگو:

بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا

چه کربلایی؟من و تو اسم کربلا میآد،می ریزیم به هم،تو رو خدا اگه غیر اینه بگو من حرفم رو پس بگیرم. نجف میریم اوج غرور و عشق علی تو وجودمون بیداد میکنه.نگاه تو ایوون نجف به اون گلدسته ها نگاه که میکنی می خوای داد بزنی بگی :علی علی علی. اما فقط کافیه بهت بگن:پاشو بارت رو ببند،کجای میخواهیم بریم؟ یه ساعت دیگه میرسیم کربلا،اسم کربلا میآد روضه ها برات مجسم میشه. میگی کربلا میآی بریم؟ آره میآم. میدونی اولین سئوالی که ازت میپرسند چیه؟میگن کاروانمون روضه خون داره،مداح داره. آخه یه نفر کربلا میره دلش میخواد یکی براش روضه بخونه،امشب هم شب دوم محرمه،شب ورود کاروان ابی عبدالله به کربلاست،فردا یه کاروان با هشتاد و چهار تا زن و بچه میرسند کربلا. کدوم کربلا؟ هرکی رسید کربلا روضه خوند،هر پیغمبری، از ابراهیم بگیر تا یعقوب تا نوح تا موسی هر کی رسید کربلا،یه یادی از شهید کربلا کرد هنوز به دنیا نیومده،همه کربلا روضه خوندند،امیرالمؤمنین داشت از صفین بر می گشت،روایت میگه رسید به کربلا از اسب پیاده شد،میگن:یه ذره خاک کربلا رو برداشت بو کرد، اصحاب دیدند حضرت به پهنای صورت داره گریه میکنه،گفتند:آقا چیزی شده،چیزی دیدید توی این خاک؟حضرت یه جمله فرمود،رو به خاک کرد،فرمود: واهاً لَکَ أیُّتُها التُّربَة فرمود:ای خاک از تو شگفت زده شدم،همه دارند گوش میدن علی چی میگه، فرمود:آی خاک لَیُحشَرَنَّ مِنکَ أقوامٍ یَدخُلونَ الجَنَةَ بِغَیر حِساب بخدا همین یه جمله ی مولا رو امشب بگو و گریه کن،دیدن خاک و برداشته و بو میکنه و می بوسه و گریه میکنه،میگه:ای خاک ازتو در شگفتم یه روزی میرسه یه عده از این خاک وارد بهشت می شوند به غیر حساب و کتاب.پاشون رو روی این خاک بگذارند بهشتی میشند،رسید به خاک کربلا گفتند:مگه این خاک چه خاکیه؟ امیرالمؤمنین روضه خوند گریه کرد. خود ابی عبدالله هم تو کربلا روضه خوند،فردا خودش روضه خوند،ای جانم آقا که خودت روضه خوان خودتی،وقتی رسیدند کربلا،همه ی اهلبیت پیاده شدند حضرت همه رو جمع کرد،اهلبیتش رو دور هم جمع کرد،همه ی محرم ها و بنی هاشم رو دور زن ها حلقه داد،زن ها رو وسط جمع کرد،گفت:همه بنی هاشم دورشون حلقه بزنند، زن ها وسط، وسط زنها خواهرش زینب،همه رو جمع کرد،دستش رو بلند کرد، خدایا: اِنَّ هولا اَهْلُ بَیتی خدا اینها زن و بچه ی منند.شروع کرد امام روضه خوندن:

از کعبه آمدید خدا اینجاست

باور کنید کرب و بلا اینجاست

از مروه رو به کرب و بلا کردید

سعی شما قبول صفا اینجاست

صحرای تشنه ای که شود سیراب

از خون زنده ی شهدا  اینجاست

ای نخل ها به خاطرتان باشد

عباس را دو دست جدا اینجاست

جایی که حاجیان همه میگردند

دور حرم نه دور خدا اینجاست

با کام تشنه با بدن خونین

جایی که می شوید فدا اینجاست

شق القمر ندیده کسی در روز

فرق علی ز تیغ جدا اینجاست

جایی که زیر تیغ با لب عطشان

گردد سرم جدا ز قفا اینجاست

خواهر وبرادر دارند با نگاه با هم حرف می زنند،این خواهرو برادر کربلا با عالمی قابل مقایسه نیستند،اما حسیش اینه بعضی وقت ها تو نگاه به خواهرت میکنی،خواهرت به تو نگاه میکنه،جمله ای بین شما رد و بدل نمیشه،اما هزار تا حرف دارید با هم میزنید،این خواهرو برادر هم هی به هم نگاه کردند،حسین نگاه کرد گریه کرد،زینب نگاه کرد گریه کرد. امشب یه دقیقه هم شده بریم مدینه و برگردیم،بخدا اسم مادر بیاد کار تمومه،بیرون نرفته، دستت رو پر میکنند. اینجا ابی عبدالله به زینب نگاه کرد،زینب پنجاه و چهار ساله ،حسین پنجاه و هفت ساله،نمی دونم شاید یاد اون زینب چهار ساله افتاد،کدوم زینب؟همون زینبی که یه شب هی عقب جنازه ی مادر دوید و خورد زمین

خدا مادرم را کجا می برند

اما اون روز کجا امروز کجا؟اون روز اگه مادرش رو بردند باباش بود، داداش حسنش بود،داداش حسینش بود،اما فردا دیگه یه حسین بیشتر نداره،فردا بین این همه زن و بچه نگاه به زینب کرد،اما نگران زینبه،دلشوره داره برا خواهر،این آخرین نگاه حسین نبود،چند جا دیگه هم به خواهرش نگاه کرد،کجا نگاه کرد؟فردا نگاه نگرانی به زینب کرد، اما هشت روز دیگه،تو گودال قتلگاه دید زینب اومده بالای تل زینبیه،همه ی مقاتل نوشتند: تُدیرُ طَرْفاً خَفِیّاً اِلی رَحْلِکَ وَ بَیْتِکَ. با گوشه ی چشم، نگران خیمه ها و خانواده ات بودی. یه نگاه کرد به زینب گفت:زینبم برگرد،برو خیمه نبینی سر از بدن حسینت می بُرند. یه جای دیگه هم زینب رو نگاه کرد، کجا؟ از بالای نیزها، دید خواهرش رو آوردند پشت دروازه ی شهر..ای حسین.....بگو تا نفست قطع شه....حسین....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

چه می شود که مرا هم صدا کنی شب دوم

خودت بساط عزا را به پا کنی شب دوم

حسین....

منی که توبه نمودم ز معصیت شب اول

امشب هم توبه کنیم:بالحسین: الهی العفو...به سر بریده ی آقا: الهی العفو...به اون سر مقابل زینب: الهی العفو.....

منی که توبه نمودم ز معصیت شب اول

چه می شود که برایم دعا کنی شب دوم

به دست و پات می افتم فقط به شوق همینکه

مرا ز بند تعلق رها کنی شب دوم

نهیب میزنم امشب فقط به خود که مبادا

گره ز روضه ی سربسته وا کنی شب دوم

شاعر: علیرضا خاکساری

ای حسین........ آقام آقام،حسین.... آقام آقام

برادرم، این سرزمین غم کجاست؟

این بوی سیب که میرسه چه آشناست

چشام سیاهی میره ایهاالغریب

خیره شدی چرا به گودالی عجیب؟

چقدر نگات، شبیه مادره

دلم میگه، منزل آخره

ترسم اینه، بعد داداش حسن

سایه ات از سرم بره

کربلا، مَوْضِعُ کَرْبٍ وَ بَلأ

اِبْنِ اَعْثَم کُوفی در اَلْفُتوح روایت کرده:آقا وقتی منزل عُذَیبِ الهَِجانات رسید نامه ی عبیدالله اومد که: به حسین سخت بگیرید،یه وقت نذارید آب به دستش برسه.میگه:آقا از خیمه بیرون اومد،همین روضه اگه باشه بسه: خَرَجَ الحُسَینُ علیه السلام و َوُلدُهُ وإخوَتُهُ وأهلُ بَیتِهِ رَحمَةُ اللّه ِ عَلَیهِم بَینَ یَدَیهِ بچه های حسین ایستادند،برادراش،خانواده اش، یارانش. همین یه جمله روضه است فَنَظَرَ إلَیهِم ساعَةً وبَکى. من نمی دونم چرا اینها رو نگاه کرد آقا شروع کرد های های گریه کردن.شاید صورت رقیه رو نگاه کرد،بابا قربون صورتت برم. شاید دستای علمدارش رو نگاه کرد،زینب قربون حجابت برم،زینب زینب. آقا گریه کرد. یادگار برادرش رو نگاه کرد گریه کرد.آقا به همه نگاه کرد شروع کرد بلند بلند گریه کردن،همین جا خیلی حرفه بعداً هم چند جای دیگه گریه کرد،یه جای دیگه هم خیلی گریه کرد" فلما رآهُ الحسین علیه السلام مَصْروعاً عَلى شَطِ الفُرات  وَبَکى بُکاءً شدیداًوقتی حسین دید برادر کنار نهر افتاده شروع کردگریه کردن" بچه هاش رو نگاه کرد،برادراش رو نگاه کرد،گریه کرد،دست ها رو بلند کرد: اللّهُمَّ إنّا عِترَةُ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله. خدا ما اهلبیت پیغمبریم. وقَد اُخرِجنا وطُرِدنا عَن حَرَمِ جَدِّنا، وتَعَدَّت بَنو اُمَیَّةَ عَلَینا، فَخُذ بِحَقِّنا خدا حق مارو بگیر وَانصُرنا عَلَى القَومِ الکافِرین دعا که تمام شد صاحَ الحُسَینُ علیه السلام فی عَشیرَتِهِ صدا زد حسین حرکت کنید ورَحَلَ مِن مَوضِعِهِ ذلِکَ از عُذَیب الهِجانات بیرون آمدند حَتّى نَزَلَ کَربَلاءَ اقا رسید کربلا ثُمَّ أقبَلَ إلى أصحابِهِ برگشت سمت یارانش یه سئوال کرد أهذِهِ کَربَلاءُ؟ آیا این جا کربلاست؟ فَقالوا: نَعَم. آقا جونم اینجا کربلاست صدا زد اِنزِلوا پیاده بشید .مثل فردا هذا مَوضِعُ کَربٍ وبَلاءٍ هاهُنا مُناخُ رِکابِنا، ومَحَطُّ رِحالِنا اینجا بار و بُنه رو زمین میذاریم وسَفکُ دِمائِنا. خون مارو اینجا روی زمین می ریزند فَنَزَلَ القَومُ همه پیاده شدند وحَطُّوا الأَثقالَ ناحِیَةً مِنَ الفُراتِ بار و بنه ها رو در ناحیه ای ازنواحیه ی فرات فرود آوردند...اینجا زینب به آقا خطاب کرد،حالا نوبت امام حسین ِ،می خواد جواب بده:

برادرم، این سرزمین غم کجاست؟

زینب من، اینجا زمین کربلاست

منای قربونیای راه خداست

آروم میگم خودت تا آخرش بخون

اصغرهم اینجا میکشن به خاک و خون

گُر میگیره، یکی یکی خیام ما

سیلی میشه، مرهم درد بچه ها

شام دهم، میای تو قتلگاه

میبینی جسمی سر جدا

میخونی، هذا حسین بالعرا

زینب یه صدای دیگه ام شام دهم میاد:

بُنَیَّ، آبت ندادن اَشقیا

***

خیمه زدیم کنار ساحل فرات

همین روزاست که خون میشه دل فرات

همین روزاست که می برن گهواره رو

همین روزاست که میکشن گوشواره رو

تنها میشی میون کوچه ها

مثل مادرم میشی زینب،کوفی ها تو کچه گیرتون میندازن

امون از این مردم بی حیا

حسین..... وقتی اومد کربلا همه محرم ها همه دور زینب بودند،هر موقع از محمل پیاده میشد، علی اکبر می اومد، عباس ام البنین می اومد، دور و بر بی بی رو می گرفتند،در اوج عزت و احترام، اما بمیرم این روزگار چی به سر این خانم آورد. چرا این حرف رو می زنی؟آخه یه روزی رسید یکی یکی زن و بچه رو سوار کرد،اما یه وقت نگاه کرد دید یه محرمی نداره ، نگاه کرد به اون بدن پاره پاره صدا زد حسین جان:

محرم زینب ببین نامحرمان گرد منند

من به صورت میزنم اینها همه کف می زنند

حسین......

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

خوب است روضه، روضه ی ارباب بهتر است

از این جهت که گریه کن روضه مادر است

باید که طفل اشک بیاید به گونه ام

وقتی که پلک دست به سینه دَم در است

سر روی شانه ، چون که به ذکرت بلند شد

سر نیست،واعظی است که بر روی منبر است

ای سر بریده بعد تو سر در مرام ما

از نوکران خاص درگاه حیدر است

حق می دهم اگر ببرد ارث از پدر

گریه کن حسین برایم برادر است

بالاترین سمت در این خانه نوکری است

این اعتبار حسرت سلمان و قنبر است

نوکر بهشت هم برود نه بدون شک

نوکر بهشت هم نرود باز نوکر است

وضع خوبی نداشت، مشهور بود به فساد،بعد مدت ها بهش گفتند:چرا اینقدر کارت شده گریه؟ گفت:من بدهکار حسینم. چی شده؟ بعد از مرگش این ماجرا رو نقل کردند. وضع خوبی نداشت، مشهور بود به فساد، همه می شناختنش به روابط نامشروع، فلان زن اسمش سر زبون ها بود. یه روز توی خونه اش دید آتیش نداره برا غذا درست کردن،همسایه ی بغلیش روضه داشت،وارد خونه ی همسایه شد، دَرب خانه ای که روضه بود باز بود، رفت،میگه:رفتم تو خونه دیدم همه مشغول عزاداریند، اومدم مقداری آتیش از زیر دیگ بردارم، دیدم اینقده دارند گریه می کنند از غذا غافل شدند، زیر دیگم داره خاموش میشه، خاکستر گرفته، خم شدم با دستام یه مقدار آتیش رو جابه جا کردم، دو سه تا هیزم گذاشتم زیر آتیش اینها گرسنه نمونند، یادشون رفته اصلاً غذا رو آتیشه،بعد که داشتم هیزم هارو جابه جا می کردم، یه مقدار دستم هم سوخت، خم شدم،فوت کردم، دوباره آتیش رو عَلم کردم، یه مقدارم آتیش برا خودم بردم خونه غذام رو گذاشتم، خوابم برد، خواب قیلوله، هر روز یه ذره خوابی هم میرفتم، تو عالم رؤیا دیدم دارند من رو طرف آتش می برند، کشان کشان، فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالْأَقْدَامِ. یه عده موهام رو گرفتند،فرشته های عذاب پام رو گرفتند، دارند می برند بندازند توی آتیش،یه صدایی بلند شد، کجا می بریدش؟گفتند:این زن زانیه است، باید بندازیمش توی آتیش، حکمش آتشه.گفت:من اجازه نمی دم. دستش رو نگاه کنید برا من سوخته. برای غذای من زحمت کشیده.من رو رها کردند، احترام کردند به اون آقا. به من گفتند:برو خدا رو شکر کن کی بدادت رسید. به اون آقا هم گفتند: هر چی شما بگید،شما پسر ساقیه کوثرید. افتادم به دست و پای این آقا گفتم:آقا شما کی هستید؟ فرمود:من حسینم.امروز اومدی غذای من رو گرم کردی.

فاطمه مدیون کسی نمی مونه،هر کی برا حسینش گریه کنه،زهرا کمکش میکنه،هر کی برای حسینش سینه بزنه زهرا هواش رو داره،هر کی از خوابش بزنه فاطمه تو خواب قبرش فاطمه کمکش میکنه. روز قیامت سرت رو بالا میگیری،شما کی هستید؟ ما گریه کن های حسینیم.چه کار کرده با دل های شما فاطمه. همه ی شما دعوت شده ی فاطمه اید. یه عده قرار بوده بمیریم فاطمه فرموده:من گریه ی این رو دوست دارم نگهش دارید. یه عده قرار بوده مریض شید خونه بیوفتید، مادرش گفته:من گریه این رو دوست دارم این بمونه. یه عده نمره پارسال نگرفتیم تا غدیر تو مجلس مولا. مادر فرموده:علی جان این رو محرم بیارش. بابا یه نفر عروسی داره،ولیمه داره زنگ می زنند دعوت می کنند، کارت دعوت میدن، برای ابی عبدالله، حبیب خدا، عشق خدا،روضه گرفتی، همینجوری میآیی. تا فاطمه نخواد آب از آب تکون نمیخوره. دونه دونه ی شما رو بی بی دست گذاشته، تو بیا، تو بیا.....

زمان ایستاده،زمین نیم خیز،آسمان ایستاده

شده کربلایی به هر جا که این کاروان ایستاده

عجب کاروانی که در مقدم او جهان ایستاده

به پابوس عباس سر پنجه آب روان ایستاده

و می گوید اکبر هنوز ای خلایق عزا ایستاده

نه با قد رعنا، دم خیمه یک نوجوان ایستاده

هنوز اصغری هست سه شعبه کنار کمان ایستاده

و این راه شیری در آغوش یک کهکشان ایستاده

زمان پیش می رفت به آنجا که یک نیم جان ایستاده

به جایی که ارباب پریشان چو آتشفشان ایستاده

به آن لحظه ای که نشسته است شمر و سنان ایستاده

به وقتی که خنجر شده کُند و در استخوان ایستاده

زده دست و پا و پس از لحظه ای از تکان ایستاده

خودروضه بان نشسته ولی روضه خوان ایستاده

نشسته یزید و برای لبت خیزران ایستاده

حسین.....

***

بلند مرتبه شاهی رسید کرببلا

که آسمان همه در محضرش زمین می خورد

سپاه شام که بود و سپر به هم می زد

و کوفه هم قدم لشکرش زمین می خورد

میان هلهله ها در کنار محمل ها

نبود دست خودش دخترش زمین می خورد

یکی یکی عَلم خیمه های عاشورا

به گرد خیمه گه خواهرش زمین می خورد

کنار محمل او رخصتی فرشته نداشت

که جبرئیل همین جا پرش زمین می خورد

رسید بین خیام وعمهزفرط دلشوره

اگر نبود علی اکبرش زمین می خورد

چه خوب شد که اباالفضل در کنارش بود

نمی گرفتش اگر معجرش زمین می خورد

رباب هم که از آن دور تیرها را دید

چقدر دور سر اصغرش زمین می خورد

گذشت روز دهم جان خویش را می دید

بلند می شد و با پیکرش زمین می خورد

دوید تا که بگیرد سر عزیزش را

که دید پشت سرش مادرش زمین می خورد

سری به نیزه بلند است در بر زینب

مُدام رأس یکی در برش زمین می خورد

حسین رفت و اسیر ستم شد آل الله

حسین بود ولی همسرش زمین می خورد

***

با عزت و احترام ارباب ما اومد کربلا،اما مثل ده روز دیگه زینب صدا می زد:

زینت دوش نبی روی زمین جای نیست

ارباب من و شما که به دنیا اومد، همون روزهای اول مادرش فطمه سراسیمه بر پیغمبر وارد شد،دست روی دست می زد، دیدی بچه ام رو بردند،دیدی یهود کار خودش رو کرد،بچه ام رو بردند، گریه می کرد.رسول خدا فرمود:فاطمه جان چی شده؟ عرضه داشت بابا: حسینم تو گهواره اش نیست. آخه حسین وقتی توی گهواره ست، هر موقع مادر خوابش می برد گهواره خودش تکان می خورد. بابا جان گهواره بیدار میشوم تکان میخوره. می فرماید: فاطمه تو که به کارهات می رسی، جبرائیل میآد گهواره رو تکان میده، افتخار جبرائیل اینه بشینه کنار گهواره ی حسین. بی بی بیدار شد دید حسینش نیست برا باباش گفت،فرمود:نگران نباش، حسین ِ تو رو به آسمان بردند،یه عده از ملائکه نمی تونند بیان زمین زیارت حسین. سُکان سماواتند،ملائکه ی عرشند نمی تونند جابه جا بشوند خدا اجازه نداده، اما خدا اجازه فرموده حسین و عالم بالا ببرند، ملائکه حسین رو زیارت کنند. ناراحت نباش الان بری تو حجره هست. فاطمه وارد حجره شد دید ابی عبدالله خوابه. اما یه فرقی کرده حسین،لباسی که فاطمه تنش کرده بود دیگه تنش نیست، لباسه حریر بهشتی تنشه. بابا جان لباس حسینم رو من خودم دوختم و خودم بافتم و خودم نخش رو ریسیدم. چرا عوض کردند لباس بچه ام رو؟ فاطمه جان در عالم بالا، همه چیز لطیفه، لباس لطیفه، ملائکه طاقت نیآوردند لباس دنیایی تن حسین باشه.خودم براش دوخته بودم من لباس حسینم رو می خوام، باشه لباسش رو عوض کردند،اینطوری ملائکه طاقت نیآوردند لباس ارباب ِ من و شما رو عوض کردند،آی بمیرم خواهر اومد بالا سرش

زینت دوش نبی روی زمین جای نیست

حسین.....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شکر خدا به بزم عزای تو آمدیم

یا ایها الغریب برای تو آمدیم

تا میرسیم فاطمه خوشحال میشود

یا فاطمه برای رضای تو آمدیم

انگار انتخاب برای شما شدیم

ما از ازل به فیض دعای تو آمدیم

با ذکر حسین به معراج میرویم

پیغمبرانه سوی حرای تو آمدیم

میخانه بهشت همین هیئت شماست

باده به نوش مست ولای تو آمدیم

ماه محرم آمده لبیک یا حسین

ما درجواب آه و نوای تو آمدیم

فردای حشر نزد تو جایی نمیرویم

امروز اگربه صحن وسرای تو آمدیم

سینه سپرکنیم که ارباب ماشدی

ما مفتخر از اینکه گدای تو آمدیم

مانند فطرس ایم محرم که میشود

بالی بده که سمت هوای تو آمدیم

یه جمله شنیده ام از مقتل درج شده رو دلم،اونایی که میگن چرا روضه ی باز میخونید؟زینب از کربلا رفت که همین رو بگه،فرمودند:ابی عبدالله وقتی اومد،حرفاشو که زد خواست بگه،اینجا چه خبره،ابی عبدالله سه جمله فرمود:اول فرمود: هذامقتل رجالنا ،جلوی زینب داره میگه،میدونه عاشورا شهید میشه،هنوز چند روز وقته،دومییش،هذامذبح اطفالُنا، هذایحتکُ نساءنا.دستور اومده توی خشک ترین سرزمین پیاده کنید حسین رو،صدا زد داداش این جا چه خبره؟ابی عبدالله فرمود:چرا؟صدازد داداش ازلحظه ای که اومدیم تواین صحرادیدم ریگهای بیابان به تو سلام میکنند،اگه شما خبر داشتی حسین داره میاد کربلا میرفتی این خارهای مغیلان رو در میآوردی،میدونی خار مغیلان چیه؟اینقدر قوی است،حتی چرم رو پاره میکنه،وقتی توی بدن کسی بره،مخصوصاً اگه طفل باشه،تشنج میگیردش،این رو گفتم برا فردا شب،خارها رو جمع کنید حسین داره میاد، خیمه زنها را توپستی زد ،حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: بابام علی هر وقت میرفت جنگ، خیمه زنها را توبلندی میزد،چرا شما خیمه هارو تو پستی زدی، میخواد هرکی میاد میره میدان اهل حرم نبینه، جلوتر از همه خیمه عباس رو زدند،تا این یل زنده است،کسی دستش به خیمه ها نمیرسه

خیمه برپاشدو زینب غم معجرگرفت

دامن عباس را با دیدگان تر گرفت

***

با احتیاط لاله ما را پیاده کن

سه ساله ی مارا پیاده کن

عباس جان:

با احتیاط بار حرم را زمین گذار

زانو بزن وقار حرم را زمین گذار

همه رو که پیاده کرد،جوانان مَحرم بنی هاشم اومدند،دور یک ناقه رو گرفتند،قاسم عنان مرکب رو گرفت،اکبر دست عمه رو گرفت،عباس زانوش رو رکاب کرد،همه ی یاران عقب رفتند،فقط محرمها باید بیایند،هیچ کسی تا حالا قد و بالای بی بی رو ندیده.

با احتیاط تا که نیفتد ستاره ای

میترسم آنکه گیر کند گوشواره ای

چشم مُخدرات به سمت نگاه تو

دوشیزگان محترمه در پناه تو

با حوریان رفته به زیر نقابها

یک لحظه روبرو نشدند آفتابها

این حوریان عزیز خدایند و بس هین

این دختران کنیز خدایند و بس همین

این دختر علی است که بالش شکستنی است

ناموس اعظم است وقارش شکستنی است

از این به بعد ماه حرم آفتاب باش

عباس جان مراقب این با حجاب باش

این دختران من که بیابان ندیده اند

درعمرخویش خار مغیلان ندیده اند

یک لحظه هم زخیمه طفلان جدا نشو

جان رباب از دم گهواره پانشو

توهستی و اهالی این خیمه راحتند

در زیر سایه ات همه در استراحتند

تو هستی و به روزحرم شب نمی رسد

چشم کسی به قامت زینب نمیرسد

یک عده یوسفند یک عده مریمند

احساس میکنم همه دلواپس همند

احساس میکنم که جوابم نمی دهند

با آب آب گفتنم آبم نمیدهند

اول مرا به نیزه ای از حال میبرند

بعداً کشان کشان لب گودال میبرند

اینجا مکان تیر زپهلو کشیدن است

از خیمها دویدن و گیسو کشیدن است

راضیم رضایت یزدانم آرزوست

از سنگها شکستنن دندانم آرزوست

من راضیم به پای خدا دست و پازنم

با صورت به خاک بیفتم صدازنم

باید به روی نی سرمن نیزرو شود

تا که مقام خواهر من نیز رو شود

جام بلا به دست گرفته ایم ما دوتا

این جام را الست گرفته ایم ما دوتا

میخواستیم عبد شدن را نشان دهیم

پیغمبر وعلی وحسن را نشان دهیم

از آن همه به خواهر من ماتمش رسید

وارد شدن به مجلس نامحرمش رسید

حالا به زینب داره هشت روز دیگه رو میگه:

با احتیاط لاله مارا سوار کن

زینب بیا سه ساله ما را سوار کن

با احتیاط خسته شدند این ستاره ها

این گوش پاره ها سرگوشواره ها

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا

فکر کن داری میرسی کربلا،وصف کن واسه دلت،ده کیلومتر مونده کربلا،چه جوری میگی؟

بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا

بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا

با سوز دلت بگو:

کربلا،یا کربلا،یا کربلا

دیدی نزدیک کربلا که میشن،وصف العیش،نصف العیش،آدم وقتی وارد شهر میشه،هی،رو پاش بلند میشه،تو اتوبوس منتظره ببینه،اولین گنبدی که میبینه،کدوم گنبده طلاست،من که تا حالا هر سفری کربلا رفتم،اولین گنبدی که دیدم اینه:

سقای دشت کربلا اباالفضل،باالفضل

میدونی چرا،بذار دلیلش رو برات بگم:میدونی برا چی میری کربلا،اول گلدسته های حرم عباس علیه السلام پیداست،آخه فردا وقتی خیمه هارو حسین زد،بالاترین نقطه رو داد به عباس،گفت:تو برو خیمه ات رو تو بلندی بزن،همه بفهمن ما عباس داریم،همه بدونن ما یه علمدار داریم،به عالمی می ارزه،بذار بچه هام دلشون قرص باشه،این یه خوبی داشت،یه حُسن داشت،اونم این بود:دلگرمی بچه ها،هرجا میومدن نگاها به خیمه ی عباس بود،دشمنم میدید،اما روز عاشورا،وقتی عمود خیمه رو زمین زد،دشمن دید خیمه ی عباس زمین خورده،گفتن:حالا وقتشه،هر کی میخواد برا غارت بره بره،آی حسین...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

کیست زینب همیشه بی همتا

نور مستور عالم بالا

کیست زینب نفس نفس حیدر

کیست زینب تپش تپش زهرا

کیست زینب حسین پرده نشین

کیست زینب حسن به زیر کسا

زود می گم و رد می شم،حواست و  جمع کن

کیست زینب کسی چه میداند

غیر آن پنج آفتاب هدی

کیست زینب تلاطم عباس

کیست زینب تموّج دریا

کیست زینب فراتر از مریم

روشنی بخش هاجر و حوّا

کیست زینب حجاب جلوه غیب

صبر اعظم ، صلابت عظما

ذوالفقار علی میان نیام

اوج نهج البلاغه ای شیوا

خیالت و راحت کنم،اگه تا صبح هم بگم کیست زینب،باید دوباره همین رو بگم

قلمم بشکند چه می گویم

من و اوصاف زینب کبری ؟

من چه گویم که گفت اربابم

حضرت عشق ، التماس دعا

جانم زینب،یه جمله بسه،درخانه اگر کس است،یک حرف بس است،می خوای مقام زینب و بفهمی،امام زمانش بهش گفت،زینب جان فردا ،منو تو نماز شبت دعا کن،داداشت و دعا کن.

السلام ای شکوه نام حسین

دومین فاطمه ، تمامِ حسین

حالا این زینب فردا تموم غصه های عالم رو دلش می آد،مگه فردا چه خبره؟این زینب فردا یه لحظه ای می رسه،غم های عالم رو  روی سینه اش می بینه،کِی؟ اون موقعی که دیدند،ذوالجناح حرکت نمی کنه،عوض شد مرکب های ابی عبدالله،روضه مو بخونم و یاعلی،روایت می گه هفت مرکب برا حسین علیه السلام عوض کردند،اما باید بمونه،آخه اینجا کربلاست،همچین که اون پیرمرد گفت:اینجا کربلاست،دیدن ابی عبدالله یه دست به محاسنش گرفت،یه نگاه به آسمون کرد،انا لله و انا الیه راجعون،اعوذباالله من الکرب و البلا، هاهُنا مسفک دمائنا،هاهُنا مقتل رجالُنا،اینجا کربلاست،همین جا می مونیم،زبون حال بگم برات،این جا می مونیم،اینجا خوبه، آب داره، نزدیک آبیم،آخه ما بچه کوچیک داریم،اینجا خوبه درختاش سایه داره،چیه؟ مگه من چی میگم؟خوبه،اون تپه رو می بینید،برید خیمه هارو پشت تپه ها بزنید،محفوظ باشه،کسی زن و بچه ام رو نبینه،بچه ها همه دارن بابا رو نگاه می کنن،هزار تا سئوال تو چشماشون نهفته است،مهمونی که می گفتی همینه،مردم من ازشما سئوال دارم،یکی بلند شه جواب من رو بده،تا حالا مهمونی دعوتت کردن،معلومه که دعوت شدی،چقدر آمادگی پیدا می کنی،خصوصاً مهمونی که آدم با زن و بچه دعوت بشه،خودت باشی،هر لباسی شد می پوشی،هرجور باشه آماده می شی،اما زن و بچه بخوای ببری،سخته،زن وبچه ببری،حساسیت می ره بالاتر،حالا من ازت یه سئوال دارم،خداییش امشب رو این سئوال من فکر کن تا صبح،اگه با زن و بچه بری مهمونی راهت ندن،بهت بگن کی تو رو دعوت کرده،جلو زن و بچه ات چقدر خجالت می کشی؟هی بچه ها بهت می گن بابا چی شد،این همه قول دادی مهمونی می بریمون،بابا چی شد؟  آدم راش ندن می ره یه جای دیگه،راهش رو عوض می کنه،می ره یه جای دیگه،اما وای به اون روزی که نذارن برگردی،وای به حال اون روزی که بگن برو وسط بیابون بشین،حق نداری حرف بزنی،صدا زد همین جا خیمه ها رو برپا کنید،خیمه ها رو زدن،اما چه خیمه ای،چه زدنی،می خوام امشب هزار بار بگم وای از دل زینب می دید دارن خیمه ها رو می زنن دادش این چه خیمه زدنیه،مگه می خوای این خیمه هارو جمع نکنی،یه جوری خیمه می زنی،انگار می خوای بری،قراره من تنها باشم،من چه جوری تنها خیمه هارو جمع کنم،زینب غصه نخوری تنهایی نمی ذارم جمع کنی،میآن کمکت،یه عده نامحرم میآن،نمی ذارن خسته بشی،خودشون خیمه ها رو آتیش می زنن،هیچی از خیمه ها نمی مونه،حسین..... ،خیمه هارو زدن،بچه هارو جمع کرد،همه دور ابی عبدالله حلقه زدن،یاالله،می گن ابی عبدالله فقط نگاه می کرد،گریه می کرد، دین ما سفارش اکید می کنه،سفر می خوای بری،اول باید همسفرهاتو انتخاب کنی،من می خوام سئوال کنم،همسفر بهتر از عباس؟همسفر بهتر از علی اکبر؟ آدم با این همسفرها هرجای عالم بره غصه نداره؛اما ابی عبدالله فردا هی نگاه می کرد،گریه می کرد،هیچی نمی گفت،شروع کرد بعد از اون گریه خطبه معروفی رو خوندن،الله اکبر:می بینید به حق عمل نمی شه، می بینید امر به معروف و نهی از منکر نمی شه، شروع کرد حضرت خطبه خوندن،تاریخ می گه اصحاب بلند شُدن،زهیر بلند شد،یااباعبدالله، اگر دنیا بقاء دائم باشه،ببین یار به این می گن،حسین جان نبینم گریه کنی آقا، اگر دنیا بقاء دائم باشه ،ماهم عمر جاویدان داشته باشیم، آقا محال تورو رها کنیم،ما اومدیم تو این سرزمین برات بمیریم، بصیرت رو نگاه کن،نمی گه اومدیم پیروز بشیم، خیلی ها نرفتن کربلا،چون می دونستند،در ظاهر پیروزی با اون لشکره،گفتند چه کاریه هفتاد نفر بریم به جنگ سی هزار نفر،مگه عقلمون رو از دست دادیم،ولی نمی دونستند توی این لشکر یه نفر هست به نام حسین علیه السلام،نمی دونستند پای اعتقاد و پای ایمانشون باید وایستند،گفت ما اومدیم برات جون بدیم،بُریر گفت:آقاجان خدا به ما منت گذاشته،توفیق داده برات جهاد کنیم،ان شاءالله می مونیم توفیق بده برات تیکه تیکه بشیم،ما دست از تو برنمی داریم،تو همین حالات بودند یه وقت ابی عبدالله دید از توی خیمه زن ها صدای ضجه می آد،روضه مو دارم می برم به نقطه اوج ،هرکی آماده ناله است بسم الله،چه خبره؟دید بچه های زینب دارن می دوند،دایی به دادمون برس،چرا؟گفتند دایی مادرمون داره دق می کنه،دایی بیا ببین مادرمون داره یه جوری گریه می کنه،ما می ترسیم از این گریه،الله اکبر،ابی عبدالله اومد تو خیمه،نشست جلو خواهر چه زینبی چه حسینی ،پنجاه و چهار سال باهم بودند،یه نفر تو این عالم،می تونه زینب و آروم کنه،اونم حسینه،این حسینی که جلوش نشسته، همونیه که وقتی به دنیا اومد،خودش زینب و بغل کرد،این حسین روز اول زینب و آروم کرد، این حسین همونیه که یاالله،نمی خوام بی اشک بری،این حسین همونیه که وقتی اون شب مادرشون و داشتند شبونه می بردند،می دید خواهرش دنبال جنازه هی می خوره زمین،

خدا مادرم را کجا می برند.

این حسین همونه،اون شب زینب و آروم کرد،این حسین همونه که وقتی باباشو با فرق شکافته،آوردند،زینب و آروم کرد،وقتی جیگر پاره پاره رو دید زینب و آروم کرد،حالا باید کربلا زینب و آروم کنه،خواهر چی شده،نبینم،زانوی غم بغل بگیری،حالا زبون حال خونده،روضه ی من این چند بیته،صدا زد داداش:

آه از این خاک و خارها برگرد

وای از این شوره زارها برگرد

خوب پیداست جای نخلستان

لشگری در غبارها برگرد

جان به لب کرده کودکانت را

خنده ی نیزه دارها برگرد

یه اسمی رو ببرم شب دومی براش لعنت بفرستی

حرمله آمده ست و بند آمد

نفس شیرخوارها برگرد

دخترانت چقدر میلزرند

از حضور سوارها برگرد

ای حسین..........

ترس دارم که بال و پر بزنند

به علمدارمان نظر بزنند

تا که از خواهرت جدا نشوی

تا که صاحب عزای ما نشوی

تا که در خارهای این صحرا

غرق در زخم ها نشوی

داداش نگام افتاد به این گودال تنم لرزید

تا که در شیب تند آن گودال

با لب تیغ آشنا نشوی

تا لباس تو را ز تن نبرند

تا هم آغوش بوریا نشوی

جان مادر بیا بیا برگرد

آه از این کربلا بیا برگرد

انگار زینب داره می بینه،با چه عزتی پیادش کردند،همه مراقب زینبند،همه مراعات زینب و می کنند،تموم شد روضه ام،همه میآن دورش حلقه می زنند،قد و بالاش و نبینه دشمن،ای وای،همه کاری می کنند،گرد و خاک رو چادرش نشینه،آخه این زینبه،این دختر علی است،همه مراقبند،نمی دونم،هشت روز دیگه،نه روز دیگه،کار همین زینب،به جایی رسید،دیدند داره وسط بیابون می دوه،هی دو دستی رو سرش می زنه،هی می گه واحسینا،کارش به جایی رسید،این زینب پرده نشین،اومد تو گودال نیزه هارو کنار زد،شمشیرهارو کنار زد،ای وای می خوای بگم آخرش چی شد،این لبهاشو گذاشت رو لبهای بریده،حسین...........

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

کربلا دجله را خبر کن زود

آروم آروم بریم جلو امشب ان شاءالله چشم همتون اشکبار باشه.

قافله با شتاب آمده است

تکّه ای ابر سایبان بفرست

شیر خوار رُباب آمده است

یاد تیغ وتُرنج افتادی

به تو حق میدهم که حیرانی

قدو بالای دیدنی دارد

علی اکبر است می دانی

بوی شهر مدینه را حس کن

این دو آئینه ی سخا هستند

مثل من بُغض کرده ای آری

یادگاران مجتبی هستند

مثل پروانه گرد اربابت

نوجوانان زینب کبری

بهترین هدیه شد برای حسین

لب خندان زینب کبری

کربلا ازفرات خودت بگو قدری

آخه،ساقی این خیام عباس است

آبه سردوخنک به او برسان

چون به قولی که داده حساس است

کربلا  زینب است این بانو

عزتش را مگر نمی بینی

هی نگو دشت از چه میلرزد

هیبتش را مگر نمی بینی

داغدار قبیله آمده است

اشک وخون دارد او به دیده هنوز

بیجا نیست هر روضه ای که می خونیم می گیم امان از دل زینب.

کربلا  زود سر به زیر انداز

سایه اش را کسی ندیده هنوز

این چند روزه،چند روزه تلافی کردنه برای همه ی ماها،هرکی یه جور تلافی میکنه،شما یه عمر اربابیه آقاتون رو،تو این شب ها با عزاداری برای اربابتون تلافی کنید،کم نذارید،هرکی هرچی میتونه،در وسعشه،شبا شبای تلافی کردنه لطف و بزرگیه اربابه،هر کی هر جور می تونه داره تلافی می کنه،اتفاقاً اگه درست نگاه کنی،کوفیا هم دارن تلافی می کنند این چند شب،جواب خوبی های حُسین و می دن دیگه،خشکسالی اومده،اومدن در خونه ی امیرالمؤمنین علیه السلام،آقا خشکسالی مارو داره از پا میندازه،آقا فرمود: برید سراغ حسینم،حسینم اگه دستاشو بالا بیاره،کسی دست رد به سینه اش نمی زنه،اومدن سراغ ابی عبدالله،آقا دستاشو بلند کرد،خدا،براین مردم باران رحمتت رو نازل کن،ابری آمد،همه جا رو سیراب کرد،همه مردم اومدند دور خونه ی علی حلقه زدند،آقا ممنونتیم،زمین هامون داشت می خشکید،حیواناتمون داشتند می مردند،ممنوتیم آقا،قول میدیم یه روزی تلافی کنیم،آی حسین...

وقتی قافله اومد با کاروان حُر همراه شد،روبرو شد،ابی عبدالله دید این قافله همه تشنه اند،در معرض هلاکتند،مشک هارو گفته بود منازل قبل پر کنید،اینجا که رسید همه متوجه شدند،آقا براچی گفته بود مشک هارو پر کنید،فرمود:مشک هارو بیارید،حالا همه لشکر و سیراب کنید،دونه دونه رو آقا سیراب کرد،علی نامی است می گه من از لشکر عقب مونده بودم،وقتی رسیدم،همه سیراب شده بودند،تارسیدم از راهی اومدم که با ابی عبدالله روبرو شدم،تا آقا رو دیدم اون لحظات،ضعف بر من غالب شد،رو زمین اوفتادم،ان قریب بود به هلاکت برسه،یه وقت ابی عبدالله اومد جلو گفت:چیه؟آقا دارم از تشنگی میمیرم،فرمود:عباسم مشک آب رو بردار بیار،مشک و جلو آورد،گفت:بیا از آب بخور،گفت:آقا توان ندارم،می گه دیدم خود ابی عبدالله خودش در مشک و باز کرد،آب می ریخت تو دستش،می آورد جلو،می گفت:حالا بخور،از دستای حسین آب خورد،آقا فرمود:ظاهراً مرکبت هم تشنه است،خود آقا ابصار مرکب رو گرفت،آب می آورد جلوی دهان مرکب،مرکب رو آب داد،اینقدر آب آقا در اختیار  این ها قرار داد،که تو روایت می گه،آب رو اسباشون می ریختند،رو مرکبشون آب می ریختند،آخ قربونت برم حسین،مرکباشونو رو، حیواناشون رو سیراب کرد،اما وقتی علی اصغرت رو آوردی رو دست،صدا زدی یا قوم ان لم ترحمونی، اگه به من رحم نمی کنید،لااقل به این شش ماه رحم کنید،ببینید،داره مثل ماهی دهنشو داره باز می کنه و می بنده،آی حسین........

مرحوم دربندی این روایت رو می گه:می گه فردا تا ابی عبدالله رسید به زمین کربلا،جبرائیل نازل شد به زمین کربلا،گفت:حسین خوش اومدی،یادته،قرار داشتیم با هم،عهدی که به گردن تو بوده،از عالم زر، حالا وقتشه،حسین خوش اومدی،گفت:جبرائیل من اینقدر عاشق شهادتم بودم،وعده ی ما روز دهم بود،اما من هشت روز زودتر اومدم،وعده با من بود،اما من زینبم رو هم آوردم، رقیه ام رو آوردم،بچه هام رو هم  آوردم،یا صاحب الزمان من یه جمله دیگه می خوام عرض کنم،به این دلا صبر نده،جبرئیل رفت، دفعه ی بعد که اومد روز عاشورا بود،می دونی با چه منظره ای مواجع شد،دید حسین تو گودال قتلگاه رو زمین اوفتاده،نانجیب جلو چشم زینب،رو سینه ی حسین نشسته،زینب دست بر سر گذاشته،هی داره فریاد می زنه،وامحمدا،واعلیا، هذا حسین مرمل بالدماء، مقطع الاعضاء، مسلوب العمامة والرداء، آی حسین........

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

با این جلال و جبروت وارد کربلا شد، اما عصر یازدهم زینب (سلام الله علیها) همه را سوار کرد، بی بی نگاه کرد کسی دیگر نیست، اینجا بیشتر روضه خوانها می گن رو کرد به علقمه … .

اما (معالی السبطین) می نویسد، فضه خادمه ی کربلا بوده، آمد گفت: خانم جان ! به عصمت مادرت قسمت می دم تا سوارت نکنم خودم سوار نمی شم (زبانحال) من انیس پهلو شکسته ام، من بلدم زیر بازو را بگیرم، اینقدر زیر بغل فاطمه (سلام الله علیها) را گرفته، آخه زینبی که از گودال قتلگاه بیرون آمد خُرد شده بود، لبها رو رو رگهای بریده بوده ی همه لباسش آغشته به خون حسین است، فضه گفت: خانم جان من هم تازیانه خوردم اما نه به اندازه ی تو، زیر بغل زینب (سلام الله علیها)  را گرفت، سوار شدند … .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

این روزها مرتب، لشگر به سپاه دشمن افزوده می شود، بچه های حسین (علیه السّلام) با نگاه از پدرشان این طور سؤال می کردند، بابا جان ! آیا برای ما هم لشگری می آید یا نه؟

یک روز صدا زد بچه ها بیایید، لشکر من از دور می آید، بچه ها خوب نگاه کردند، دیدند دو پیرمرد با  غلامی به طرف خیام در حال حرکتند، یکی از آنها حبیب بن مظاهر است، دیگری مسلم بن عوسجه، چون آقا برای حبیب نامه نوشته بود، با آن نامه دل حبیب را کباب کرده بود، نوشته بود، (من الغریب الی الحبیب)

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مرحوم شوشتری می گوید: وقتی قافله رسید کربلا، ابی عبدالله از اسب پیاده شدند، خیمه ها به پا شد، همه ی زن و بچه ها را درون یک خیمه ای جمع کردند، امام حسین (علیه السّلام) به این زن و بچه ها نگاه می کردند و اشک می ریختند.

مرحوم شوشتری می گوید: وقتی آقا نگاه می کردند و گریه می کردند، فقط در فکر این مجلس نبود، مجالس دیگر را هم به یاد می آوردند.

یک مجلس، مجلس شام غریبان است.

یک مجلس، مجلس ابن زیاد است.

یک مجلس، مجلس یزید است.

یک مجلس، مجلس ورود اُسرا به شام و محله ی یهودی هاست.

زینب جلو آمد، داداش بیا برگردیم، آقا فرموده باشد آرام بگیر خواهرم، اینجا همان وعده گاه ما با خداست. اینجا همان جایی است که بابام علی گفته بود، اینجا همان جایی است که مادرم برایش خیلی گریه می کرد، اینجا کربلاست.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امام حسین (علیه السّلام) دستور برپایی خیام را صادر می کنند ولی زینب (سلام الله علیها) متحیرانه چشم دوخته که چرا در درون دره خیمه ها را برپا می کنند. او شاهد جنگ های باب خویش امیرالمؤمنین در مقابل دشمنان دین بوده و از خیمه گاه آن دوران، تصاویر زنده ای به یاد دارد، از برادر می پرسد: پدرم همیشه خیمه را در مکان بلندی برپا می کرد، چه شده که شما خلاف او عمل می کنید.

امام می فرماید: خواهرم آن موقع در جنگ ها فتح و پیروزی وجود داشت، اما ما می دانیم که جنگ در نهایت به کشته شدن ما می انجامد، خواهرم اگر قدری صبر نمایی قضایا را خواهی فهمید ولی باید صبر و تحمل نمایی.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آقاجان ما می خواهیم بیاییم به حرمت، همه ترس ما این است به حرم نرسیم، آخه مثل امروز بود لشکری از بنی اسد می خواست به کربلا بیاید برای یاری حسین (علیه السّلام)، حدود 90 نفر از کسانی که  حبیب آنها را دعوت به یاری کرده بود، اما وسط راه دشمن راه را بر آنها بست.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یه کاروان از دور داره می آید، (زبانحال) می بینی، کمی نزدیک تر برویم، این رقیه (سلام الله علیها) است که روی شانه ی عباس (علیه السّلام) آرام گرفته، دست محبت بابا به سر بچه هاست، صدای علی اکبر (علیه السّلام) و گریه های علی اصغر (علیه السّلام) به گوش می رسد، صدای لایی لایی رباب به گوش می رسد، بچه ها دور حسین (علیه السّلام) حلقه زدند، بابا بابا می کنند، عباس (علیه السّلام) از حریم ولایت محافظت می کند، کسی جرأت ندارد به خیمه ها نزدیک شود ...

گوش بده یه صدای غریبونه می آید:

بگو اکبر ببندد محمل من                                                                                               که این صحرا نموده خون دل من

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بر این خاک امام زمان (عج) سه تا سلام در زیارت ناحیه می دهد:

السلام علی ساکن تربت الزاکیه

السلام علی من جعل شفاء فی تربته

السلام علی خدا التریب و شیب الخضیب

می گفت کربلا بودم یه پیرمرد 70 ساله خیابون پشت قبله، تو کوچه پس کوچه ها مهر فروشی داشت، دیدم اهل دله، رفتم دیدنش، یه سؤال ازش کردم، گفتم این همه ساله دارند تربت کربلا درست می کنند مگه این خاک چقدر است، چرا تمام نمی شود، پیرمرد گفت: من بچه ی کربلام، 70 ساله دارم تو کربلا زندگی می کنم، هر سال سه بار این شهر گرد و غبار عجیبی می آد، یکی دو روز اینقدر زیاد است که همه جا رو خاک می گیره، عبارت او این طور بود سالی سه بار خدا خاک کربلا را از آسمون می فرسته ... .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

قبل از سیدالشهدا کربلا یه زائر داشته، امیرالمؤمنین رد می شدند، هانیه بن عروه نقل می کنند (مسجد کوفه دیدی چه ضریح قشنگی داره، کسی است که مسلم را نفروخت) رسیدند کربلا، میگه تا از اسب پیاده شد، دیدم غم همه ی صورت علی رو گرفت، دیدم آقا از اسب پایین اومد، آروم آروم نشست رو زمین، همه ی اصحاب جمع شدند، چی شده ؟ در این خاک چیزی گم کرده اید؟ خاک را برداشت و بو کرد، عین ابر بهار گریه می کنه، شروع کرد  نماز خواندن، الله اکبر نماز سراسرش گریه است، تا سرش را گذاشت رو خاک کربلا ... .

ای خاکِ کربلای تو مهر نماز من ...

وقتی سرش را بلند کرد، اشاره کرد به خاک، گفت خوش به حالت ای خاکِ کربلا! که گروهی از تو بدون حساب بهشت می روند، امام بلند شدن تو صحرا قدم زدن، نقطه نقطه را نشون دادن

اینجا خیمه ها را می زنند (کربلا رفته ها خاطراتشون زنده می شه)

اینجا گودال است، اینجا گریه کردند ...

بار بگشایید اینجا کربلاست                                                                                   آب و خاکش با دل و جان آشناست

السلام ای سرزمین کربلا                                                                                                                                              السلام ای منزل خون خدا

کربلا گهواره ی اصغر تویی                                                                                                        مقتل عباس آب آور تویی

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

محرم همان ماهی است که اهل جاهلیت در این ماه ظلم و قتال را بر خود حرام کرده بودند اما این امت که ادعای پیروی از رسول الله را داشتند حرمت رسول الله را نگه نداشتند و با ذریه ی رسول الله به جنگ پرداختند.

روز اول محرم آن مرد خدمت امام رضا (علیه السّلام) آمد، آقا فرمودند: ای پسر شبیب آیا روزه ای ؟ گفت: نه . فرمود این روزی است که خدا دعای زکریا را مستجاب فرمود. به او از خزانه ی غیب فرزندی عطا کرد، زکریا از خدا خواست فرزندش مثل حسین (علیه السّلام) شهید بشود، فرمود محرم که می شود چشم ما از شدت گریه ورم می کند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

قافله دارد به کربلا می آید. یک وقت رسیدند به جایی که دیدند اسب امام حسین (ع) قدم از قدم بر نمی دارد. اسبش را عوض کردند دیدند راه نی رود. چند اسب عوض کردند. یک وقت جوان ها گفتند: آقا! چرا این اسب ها راه نمی روند؟ فرمود: ببینید از این عرب های باده نشین کسی هست در این سرزمین که اسم این سرزمین را بلد باشد.یک پیرمردی را آوردند. پرسیدند: آیا اسم این زمین را می دانی؟ گفت؟ آری آقا؛ این زمین چند اسم دارد. قادسیه، غاضریه، شاطی ء الفرات، فرمود: این زمین اسم دیگری هم دارد؟ گفت: این جا را نینوا هم می گویند. هنوز آن اسمی که امام حسین(ع) دنبالش می گردد آن عرب نگفته است. فرمود:آی مرد! این زمین اسم دیگری ندارد؟ گفت: چرا این جا را کربلا هم می گویند،فرمود:آی جوانها بارها را پایین بیاورید،بار منزل رسید.

آی زمین کربلا من ارمغان آورده ام      درّ کوچک اصغر شیرین زبان آورده ام

آمدند دور محمل خانم زینب(س) را گرفتند و محترمانه زینب را پیاده کردند.

اُف بر تو ای روزگار! چند روزی بیشتر نگذشت همین زینب(س) خواست سوار محمل شود،هر چه نگاه کرد یک نفرنبود تا کمکش کند. یک وقت رویش را برگردان طرف گودال قتلگاه صدا زد: واحسیناه! همه بگویید: حسین! حسین!

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

وقتی پیاده شدند ابی عبد الله دید فرزندان زینب دارن میان ، دایی حال مادر  ما خوب نیست آقا آمد، خواهر چیه گفت داداش این جا کجاست همه بلا های عالم تو دلم آمد

چه خواهد کرد آتش هجران  بار الها با  آل پیغمبر

من از چشم با غبان خواندم جمله گلهایش می شود پر پر

الا ای همسنگر زینب فروغ چشم تر زینب

تو می دانی اندر این وادی چه می آید بر سر زینب

غریبم غریبم نمانده شکیبم              خدا حافظ ای حبیبم

وقتی خواست پیاده شود دور محمل را محارم گرفتندشتر را خوابا ند ند عبا س زانو پله کرد زینب پایین اومد، روز یازدهم همه را سوار کرد تنها شد رو به علقمه کرد ......

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ای یکّه تاز عرصۀ صبر و رضا حسین                                                                                                        وی رهنمای قافلۀ کربلا حسین

ای حج نا تمام تو مقبول کردگار                                                                                    طی شد به وصف عمرۀ تو عمر ما حسین

احرام بسته ای تو و پوشیده ای کفن                                                              تا آوری مناسک حج را بجا حسین

راز شناخت در عرفات تو بود و بس                                                                  ای چشمۀ هدایت و فیض و دعا حسین

اصحاب با وفای تو در طواف خیمه ها                                                        هر دم بجای تلبیه گویند یا حسین

قربانی تو کودک شش ماهه تو بود                                                                               ای سوخته ز ماتم تو جان ما حسین

پر می زند دلم به هوای حریم تو                                                                                    آنجا که مستجاب شود هر دعا حسین

مهر تو جان ما بود و هیچ قدرتی                                                                             ما را نمی توان کند از تو جدا حسین

از یاد رفت داغ عزیزان ما ولی

داغ تو کی رود ز دل و جان ما حسین

قافله ابی عبد الله روز به روزدارد نزدیک کربلا میاد ، قربان قافله و سر نشینان این قافله ، علمدار این قافله عباس (حاجت دارها ، درد دارها)قافله سالار حسین فاطمه است ، این قافله علی اکبر دارد ، این قافله علی اصغر دارد ، این قافله قاسم و عون و جعفر دارد ، این قافله شیر زنی مثل زینب کبری دارد .

راوی می گوید : در یکی از منازل دیدم جمعی دور محملی را گرفته اند یک کسی می خواهد پیاده شود . اما اینقدر عظمت دارد دیدم یک طرف علی اکبر ایستاده ، آقا ابوالفضل زانوش رکاب قرارداده ، گفتم نزدیک برم کیه ؟ تا نزدیک رفتم گفتم کی می خواهد پیاده شود .(آی دلهای آماده) روز یازدهم محرم هم که می خواست  از کربلا حرکت کند ، دیدم دیگر عباس نداره ، دیگر علی اکبر نداره ، عزیزانش روی زمین افتاده اند ، زینب یک نگاه به بدن حسینش کرد . حسینم پاشو خواهرت را سوار محمل کن .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۱)

السلام علیک یا اباعبدالله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.