ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی




به جهت بالا بردن میزان توانایی و تسلط عزیزان بر روضه ها

و تلفیق بهتر اشعار و متن روضه ها و گریزها

امسال غالبا روضه های مکتوب بدون شعر قرار خواهد گرفت

تا دوستان فقط با داشتن خمیر مایه ی روضه ها

خودشون شعر مناسب یا دلخواه خودشون رو جداگانه انتخاب کنند

 

جهت مطالعه متن روضه های مکتوب

ویژه شهادت حضرت زهرا  فاطمیه 95

به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 

 









@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دختر طلحه یه پیراهنی برای مادر ما زهرا سلام الله علیها به سوغات آورده،این پیراهن هم برای فاطمه بلند بود و هم گشاد . اسماء میگه:چند بار به بی بی عرض کردم:بی بی جان! این پیرهن رو بدید به من،چون به درد شما نمیخوره؟حضرت فرمود:نه اسماء این مال منه . اگه پیراهن میخوای به علی بگم برات بخره؟"

گذشت،تا اون روزی که خونه رو آب و جارو کرد،بچه ها رو فرستاد رفتن بیرون. گفت:اسماء بچه ها رفتن، من بدنم رو شست و شو میدم،بدن رو شست و شو داد،اسماء! اون پیرهنی که دختر طلحه برام به سوغات آورده برام بیار،میگه: عرض کردم بی بی جان این پیرهن هم برا شما بلنده و هم گشاد؟

فرمود:اسماء بیار،میخوام امشب علی بدنم رو غسل میده از زیرلباس،راحت غسلم بده،اسماء میگه:اومدم پیرهن رو از سر بی بی عبور دادم،اما هر کاری کردم این دست تو آستین گیر کرد ...." میگه با کمال تعجب دیدم پیراهن اندازه قامت زهرا شده" حالا بیا کربلا" قاسم داشت می رفت میدان،پاش به رکاب اسب نمی رسیده، ولی وقتی حسین داشت قاسم رو بر می گردوند،سینه ی قاسم به سینه حسین ِ،پاهای قاسم به زمین کشیده میشه،قاسم رو زیر پا پر پر نکردن .......

رفقا بزارید بگم،به این کار میگن، "رضض" ، رضض یعنی شکسته شده ...." اما به این کار میگن:هَضَمَ( له شده)، دو تا هضمَ میبینی ...." یکی تو مدینه .... یکی تو مدینه .... یکی تو کربلا .... بدن قاسم ..... زنده ..... زیر سم اسب ها

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یا صاحب الزمان!مجلس مادرته آقا،اگر دم در ایستادی آقا سرت سلامت...

مادرم حالش خرابه

دیدن مریض ثوابه...

@@@

سری به نیزه بلند است...حسییین...همه رو به قبله بشینید میخوام یه سلام بدم...

شب های جمعه فاطمه

با اضطراب و واهمه

آید به دشت کربلا

آید به دشت نینوا

گوید حسین من چه شد

"بنی...بنی...قتلوک...ذبحوک...صلبوک...ومن الماء منعوک"

یه دختری رو محملا

خواب یتیمی میبینه

خواب میبینه رو صورتش

گرد یتیمی میشینه

*یه اتفاقا دیگه هم میفته*

یه خانمی رو محملا

ذکر لالایی میگیره

الهی اصغر نمیره...

اگر گهواره را پس داده بودند

دلش خوش بود با طفل خیالی...

علی لای لای...

*این یه جمله رو میخونم برا اوناییکه بچه دار نمیشن:

اون ساعتی که بابا روی دست بلندش کرد؛یه وقت نگاه کرد دید بچه داره پرپر میزنه...حسییین...

همه این حرفا رو زدیم که دست ادب رو سینه بگذاریم سلام بدیم:

"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ  اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ"

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

اومد به خواب عبدالزهرای کعبی . میخوام روضه امام حسن بخونم اما روضه امام حسن زهر نیست ، جگر پاره نیست .

گفت عبدالزهرا.چرا روضه منو نمیخونی؟! عرض کرد آقا جان.من کارم روضه خونده. مکرر روضه شمارو خوندم. حضرت فرمود نه عبدالزهرا. هنوز روضه منو نخوندی...

عرض کرد آقاجان . مگه زهر ندادن !؟ مگه جگر پاره نشد ؟! مگه زینب تشت نیاورد ؟! مگه تیکه های جگر توی تشت نریخت ؟! مگه زینب نبود هی دست رو دست میکشید ؟! مگه زینب نبود هی به صورتش میزد به حسین میگفت داداشم داره از دستم میره ؟! مگه اینا نیست روضه های شما ؟!فرمود نه! روضه من اینا نیست ! *

غروب بود و یک کوچه تنگ و باریک

غروب بود و من بودم و مادر من

*مادرم گفت حسن جان پاشو آماده شو مادر ... دیگه میخوام برم فدکمو بگیرم. حسن جان به بابات که نمیتونم بگم همراهم بیاد ولی باید به مرد همرام باشه . نمیدونی چه قندی تو دلم آب کردم . مادرم به جای مرد میخواست منو ببره . گفت حسن جان تو بیا مواظب من باش .... *

مگه میره از یاد ، که اون پست نامرد

چه جوری گرفت ، توی کوچه راهمونو

*یه جوری زد اونجا .......شنیدی میگه ... من از بعضی باباها شنیدم . بچه وقتی کار خطایی میکنه ، میگه ببین بچه! یه جوری میزنم یکی از من بخوری دوتا از دیوار ... شنیدی یا نه ؟! ... امام حسن میگه مادرم داشت حرف میزد ... بی حیا بی هوا ... با امام حسن بگید ... وای مادرم مادرم مادرم ... وای مادرم مادرم مادرم *

ببین بغض دیرین ، چه کرده به مادر

باید روضه مقداد ، بخونه براتون

بگه دست سنگین ، چه کرده به مادر ...

*یه چیزی میشنوی طاقت نمیاری . نعره ت بلند میشه . داد میزنی. هی میگی نگو نخون .

قربون دلت برم امام حسن . بعد از مدتی از قضایای شهادت بی بی که گذشت . زینب دید حسن یه گوشه کز میکنه . بغض داره گریه نمیکنه ... یه روز اومد دستشو انداخت دور گردن حسن . گفت داداش گریه کن یه خرده . گریه کن دق میکنی ....

 همیشه این خوبه . رفقا یادتون باشه . آدمی که غم داره غصه داره حرف زدن و گفتن براش خوبه . اگه رفیقت غصه دار بود و توأم محرم بودی و سرّ نگهدارش بودی ، یه جوری به حرفش بیار همین که حرفاشو بزنه آروم میشه . یادت نره.

علی علیه السلام هم که علی بود باید حرفاشو به یکی میزد . چون کسیرو پیدا نمیکرد سرشو توی چاه میکرد ... یه رفیق نداشت ... یه رفیق ... نمیدونم به چاه چی میگفت . صبح که میومدن دَلو رو مینداختن آب بکشن ، خون بالا میومد ... حرفاشو میزد . علی هم که علی هست حرفاشو میزد...

 توأم اگه غم داری یه محرم پیدا کن حرفتو بزن ... نذار توی سینت بمونه و توأم اگر محرمش هستی و رفیقش هستی و سرّش رو نگه میداری و آبروشو نمیبری بشین بگو حرفاتو با من بزن . اینجا توی سینه من می مونه . بذار آروم بشه .

زینب گفت حسن جان ... با من حرف بزن . درد دلاتو با من بگو داداش . منم مادرمو از دست دادم .. منم پهلوشو دیدم . منم سینشو دیدم .. چرا اینجور کِز میکنی،؟!

به حرف اومد.شروع کرد گریه کردن . گفت زینب ... تو که نبودی . اینقدر مادرم خوشحال بود ... اینقدر ذوق میکرد . گفت حسن فدک رو گرفتم ... حالا فدک رو میدم به علی ، خرج این مردم نامرد دنیا کنه ، دست از سر علی بر دارن . زینب .... یه وقت دیدیم کوچه تاریک شد . نگاه کردم دیدم یه غول بی شاخ و دم ،یه لندهور از روبرو داره میاد ... جلو مادرمو گرفت ..مادرم رفت به راست . اونم اومد به راست . مادرم رفت به چپ اونم اومد چپ .. زینب ... رفتم جلو گفتم چیه ؟! اما حیف !! قدم کوتاه بود ... اونم بی حیا قدش درازه ... دستشو بلند کرد ..

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مریم نفسی ز عصمت دامن توست

یوسف اثری ز عطر پیراهن توست

فردوس که خاکیان بهشتش خوانند

یک لحظه ز لحظه های خندیدن توست

*مگه گذاشتن بخنده،اُف بر این دنیا      گوارتون باشه عشق بی بی حضرت زهرا،محبت بی بی زهرا،خیلی تفاوت داره با محبت امام حسین و امیرالمؤمنین، محبت زهرا ناموس خداست، خدا ناموسش رو دست نامحرم نمیده، اگر محبتش رو به تو داده بدون محرمی،خدا رو شاکر باشین*

می خواست که در کرانه ات باشد او

تا مصرعی از ترانه ات باشد او

مریم به تمامِ عصمتش آمده بود

شاید که کنیز خانه ات باشد او

* اینجاست که باید بگی الحمدالله رب العالمین،خانمی که پیغمبران و زنان بلند مرتبه عالم آرزوی غلامی و کنیزی ِ آستانش رو دارند، این خانم به تو اجازه داده لباس مشکی بپوشی برا حسین،این خانم شمارو در به در پرچم ابی عبدالله کرده، اجازه داده نوکر پسرش باشید*

"اما صادق علیه السلام فرمودند به اون دوستشون که دوست داری مادر مارو یاری کنی؟عرض کرد آقا زمانه بین ما و مادرشما فاصله انداخته، من چه جوری میتونم کمک کنم؟فرمود: دلت میخواد زیر بغل مادر پهلو شکسته ی مارو بگیری؟ عرض کرد آقا آرزومه اگه بشه، فرمود: اگه میخوای یار و یاور مادر ما زهرا باشی، هر چی میتونی برا حسین گریه کن."

اومد خدمت آقا امام صادق علیه السلام،عرض کرد:یابن رسول الله!حسین کربلا غوغا کرد برا خدا،مزد حسین چیه؟ فرمود: همین که خدا شفارو در تربتش قرار داد،شفاعت امت به دستشِ، عرض کرد اقا جان! اینا که فرمودید همه اش به نفع ما شیعیان ِ، شفای تربتش مال ماست، شفاعتش مال ماست،همه ی اینا زیارتش چقدر ثواب داره،طواف دور قبرش چقدر ثواب داره، همه ی اینها که مال ما شد،برا حسین چی داره؟ فرمودند: مزد ابی عبدالله این است که خدا روح حسین رو به روح پیغمبر ملحق می فرماید."این رسول الله که الحاق روحش برا حسین مزد کربلاست،این پیغمبر بابای این فاطمه است،واین رسول الله می فرماید:زهرا روح مابین دو پهلوی من

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شب اول برای روضه رفتن اذن ازمادر گرفتم

و باغم و مهر حسین دستور تااخرگرفتم

چون که رخصت داد مادر"

سبقت از عودو گلابو نافه و عنبر گرفتم

امدم در روضه با احساس،حس پنج گانه

صادقانه بی کرانه شاعرانه عاقلانه عاشقانه

پس برای روضه های سخت آن طوریکه

دیدن جایگاه ویژه دارد

برای روضه ی مادر شنیدن جایگاه ویژه دارد

*روضه مادر شنیدنی نیست"عذرخواهی میکنم..." روضه ی مادر دیدنی نیست..." صحبت ناموسه فقط شنیدنیه" گوش بده ببین صدای نالش از بین در و دیوار میاد یا نه؟!! امشب شبشه ها همین امشب..."

وای مادرم ... مادرم... مادرم...

وای مادرم ... مادرم ... مادرم ...

عجب فاطمیه ای  داری امسال،سالی که نکوست از بهارش پیداست،از شب اولت معلومه شب های دیگت چه خبره،الحمدالله*

برای روضه ی مادر شنیدن جایگاه ویژه ای دارد

*البته خیلی هم گوشاتو تیز نکن بعضی چیزها رو نشنوی راحت تری"مثل صدای سیلی"خدا نکنه بشنوی ..." وای..

برای روضه ی غیرت ولیکن چشم و گوشم را گرفتم،تا نفهمم درد یعنی چه؟

برای روضه ی غیرت برای خاطر مولا برای درک آقایم فقط با حس بوییدن به بطن روضه می آیم"

*اصلا میگم بیان رفقا اون دوتا حس رو بذاریم کنار"دیدن و شنیدن وعرض کنم به خدمتتون بذاریم کنار این دو حس رو،بریم سراغ حس بویایی"دلشو دارین؟!*

همین که بوکشیدم آمد از شش سمت بوی یاس

ولی درعطر این گل طعم پررنگ کبودی نیزشداحساس

به جز بوی کبود یاس بوی عود هم آمد

مشامم سوخت زیرا برمشامم بوی داغ دود هم آمد

*نمیدونم چرا به این خوبی شاعرش داشت تو حس بویایی جلو میرفت"یه مرتبه توجهش به حس لامسه جلب شده*

چونانکه حرف تیز میخ را در اصل گوش چوب میفهمد

کسی که خورده سیلی بوی خون را خوب میفهمد

*اره،خودشم متوجه شد جای خطرناکی رفته برگشت به همون حس گذشته*

ومن از بوی خاک و بوی نم فهمیدم امد اشک های شاه در اینجا

کنار در؛مشامم پرشده دیگر می آید بوی یاس و بوی دود،بوی خاک، بوی خاکستر

و در پایان روضه آه!!بوی تند سیبی ناگهان آمد

گمانم که حسین بن علی از خانه سمت مادرش سینه زنان آمد

*برید کنار با مادرم کار نداشته باشید..." حسین جان ...

*واقعا نمیدونم چه کنم شب اوله،قصدم این بود که شب اول سبک جلو بریم اما انگار از شب آخر سنگین تر شده،چرا سنگین تر؟! گفت امام زمان و دیدم داره ضجه میزنه گریه میکنه زیر لب میگه خدا مصیبت ما لب های خشک جدم حسین نیست" مصیبت ما تیزی خنجر و گلوی حسین نیست"مصیبت ما اون دستیه که ب رو مادر ما بلند شد...*

میان روضه ی مادر رسیده بر مشامم بوی خاک کربلا اخر

که هر جا سر گذارم،می گذارم سر به سجده روی خاک کربلا اخر

حواس پنج گانه پرت شد از مادر و آمد سوی گودال

رسیده خواهری با پنج حس کامل خود اسب خونین را به استقبال

وزینب می رود از حال با اندوه مالامال

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بیاید بریم تو کوچه های مدینه،یه آقایی رو دارن رو زمین میکشن،طناب به گردنش بستن،بریم سر رو دامن این آقا بذاریم...بگیم آقا یا امیرالمومنین یا علی! ما بریدیم...ما ناتوانیم...ما خسته ایم...ما از خودمون ناامیدیم...ما دلمون شکسته...یا علی ما دیگه آدم نمیشیم... آدم شدن کجا ما کجا؟!! حالا بریم در خونه ی علی...آقا مگه جوابمونو میده؟! به...شما علی رو نشناختید،علی جواب قاتلای همسرش رو داده جواب ما رو نمیده؟!! مگه ما کاری کردیم؟! به بن بست که رسیدی یه دفعه ای خودتو... جهنمتو،بهشتتو،همه رو رها کن

السلام علیک یا امیرالمومنین یا علی بن ابیطالب ای یعسوب المومنین،پناه مومنین،سرمایه ی مومنین،بعد آقا بفرمایند:چیه؟چی میخوای؟هیچی،فقط خواستم همین جوری صدات بزنم...دارم آتیش میگیرم...میخوام با آب محبت تو وجودم رو خنک کنم...آرام بگیرم...بعضیا فکر میکنند ما شراب نداریم میل کنیم،مست بشیم...همه ی غم های عالم رو کنار بگذاریم...ماهم داریم...ما میریم اون کوچه های باریک بنی هاشم سر به دیوار میگذاریم،یه ناله ی مادر مادر میزنیم دنیا و عقبی را فراموش میکنیم... آرام میگیریم...:ماهم داریم... بالاخره این جور نیست که همش ما بسوزیم که... روز قیامت آخر علی میاد دستمونو میگیره...

***

آخرشم آقا میاد،یه جمله بگم؟!!قدیما چاقو کشا،قداره بندا، میخواستن یه کسی رو بزنند میرفتند در خونش در میزدند میگفتند:بیا سر کوچه بزنیمت... سر بسته میخوام بگما ... میگفت: نه، حرفی داری بزن ،میگفت:نه،بیا ... اینجا خانوم بچه هات میبینن،زشته ... بعد اگر خانومش می اومدن، دم در برمیگشتن ... میگفتن نامردیه آدم با زن طرف نمیشه ... چاقوکشای قدیم اینطوری بودن ... نامرد رفت عده ای اراذل و اوباش رو جمع کرد،بهشون پول داد ... گفت:اینا شعور ندارن...؛اینا رو میبرم در خونه ی علی رو آتیش بزنند،گفت:اینا نمیفهمند،راحت دستور اجرا میکنند،اینا رو آورد در خانه ی علی رو آتیش زد،همچین که صدای فاطمه از پشت در بلند شد میدونید اینجا خونه ی کیه؟ کجا اومدید؟ اراذل و اوباش برگشتند،به اون نامرد گفتند: برگردیم ... این صدای فاطمه زهراست... ما دیگه حاضر نیستیم از این جلوتر بیایم ... دید نقشش داره به هم میریزه آن چنان لگد به در زد ... همه ناله بزنیم یا زهرا ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

السَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّةِ اَلسَّلام ُعَلَیک یا رسول الله آجرک الله فی مصیبه ام المومنین ، اَلسَّلام ُعَلَیک یا فاطمه الزهرا آجرک الله فی مصیبه امک

صدا زد اسماء ، هر دختری، شبی که خونه ی شوهر میره محتاج مادره،من نیستم شب عروسی فاطمه ام رو ببینم،جای من براش مادری کن ..." پنج سال ازین وصیت به اسما گذشت، شب ازدواج فاطمه و علی که رسید ،پیغمبر  فرمود همه برن" همه رفتن،آمد به دیدن این زن و شوهر، دید اسما کنار زهرا ایستاده" اسما مگه نگفتم همه برن،عرضه داشت  یا رسول الله ،وصیت خدیجه بود" اینجا بمونم کنار فاطمه" تا نام خدیجه اومد بازم پیغمبر  گریه کرد، اسما رو دعا کرد . یه چیزی بگم و عرضم و تمام کنم ،دیگه تو این شبا مقدمه نمی خوای، شب آخر دهه ی اوله ،دیدید چقدر زود تمام شد دهه ی اول، اسما هم رفت با علی و فاطمه خلوت کرد پیغمبر ،گفت علی دستتو بده، زهرا جان تو هم دستتو بده بابا جان ،دست زهرا رو گذاشت تو دست علی ؛ نگفت این دختر منه،  فرمود : "هذه ودیعه الله و ودیعه الرسوله" علی این امانت خداست ..." (فهمیدی چی میخوام بگم؟!!) خود پیغمبر فرمود هر امانتی دو شرط داره، اول اینکه امانت رو از هر کی گرفتی به همون برگردونی، اما شرط دوم امانت اینه" اگه امانتو سالم گرفتی ، سالمم پس بدی ..." (کجا رفت دلت؟!!) علی امانت و از پیغمبر گرفته بود، به خود پیغمبرم امانتو داد . دل شب امانتو گرفته بود ،دل شبم امانت و برگرداند، اما شرط دوم نمی دونم با دل علی چه کرد" این امانتی که تحویل گرفته بود دیگه پهلو شکسته نبود ... صورتش کبود نبود ... سینه اش سوراخ نشده بود ... اما امانتی که شب دفن به پیغمبر داد ،یه جای سالم تو بدنش نبود ...یا زهرا

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

پیغمبر به سلمان از فضائل دخترشون زهرای مرضیه بیاناتی رو فرمودند، تا رسیدن به ورود حضرت به صحنه ی محشر . یا سلمان ، دخترم فاطمه سواره وارد محشر میشه ، ندا میاد: "حَبِیبِی سَلِینِی تُعْطَیْ" ای حبیبه ی من هر چی میخوای اینجا درخواست کن به تو عطا میشه ، دخترم فاطمه تقاضاش اینه "یا رب اَسْأَلُکَ اَنْ لا تُعَذِّبَ مُحِبّی وَ مُحِبَّ عِتْرَتی بِالنَّارِ" خدایا محبین منه زهرا و محبین فرزندان منه فاطمه رو اینجا به آتش عذاب نکن ..." دلت با منه یا نه؟ کنار حرم فاطمه معصومه سلام الله گفتم ، همون خانمی که امیرالمومنین فرمود ثواب زیارت حضرت زهرا رو خدا به این بانو و زیارت او داده ، بلافاصله ندا میاد "وعزتی و جلالی" زهرا جان به عزت و جلالم قسم "لقد آلیت علی نفسی ان لا اعذب محبیک ومحبی عترتک بالنار" منه خدا بر خودم سوگند خوردم محبین تو و بچه های تو رو در آتش نسوزونم ..." حالا با محبت فاطمه و بچه های فاطمه پای مناجات شوهر فاطمه ، امیرالمومنین نشستی ..

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آنقده اون دو ملک با هیبتن وقتی میان سوال و جواب کنند،بعضی ها لال می شن ؛ قدیمیا میگفتن تو سرازیری قبر لال وارد نشی*

@@@

*وسط گرمای طاقت فرسای ظهر،اومد درخونه ی امیرالمومنین حضرت فرمود وسط روز تواین گرما براچی اومدی؟گفت این همه راه و اومدم که بگم دوست دارم" حضرت فرمود:حارص اگر اینجوریه بهت بشارت بدم دم جون دادنت منو می بینی"

مطمئنم که در آن لحظه ی سخت و حساس                                        حضرت فاطمه با آل پیمبر برسد

*فرمود سلمان:محبت دخترم فاطمه صدجا به داد شما می رسه،آسون ترین اون صدمنزل دم جون دادنه" مادر میاد همه کارها آسون میشه" آماده ای یا نه ؟!!*

چادر مادر ما کار خودش را بکند                                                               بگذارید فقط صحنه ی محشر برسد

*فرمود قیامت که میشه،چادر مادر ما، یه سرش دست مادر ما تو بهشته،یه سر چادر رو صراط پهن میشه" کدوم صراط؟!! همون صراطی که پیغمبر  فرمود:"حب علی ابن ابیطالب جواز علی الصراط" برگه ی عبور از صراط محبت علی" بعد ندا میاد:«یَا أَیُّهَا الْمُحِبُّونَ لِفَاطِمَةَ تَعَلَّقُوا بِأَهْدَابِ مِرْطِ فَاطِمَةَ» یعنی ای محبین زهرا دونه دونه بیاید به چادر زهرا چنگ بزنید*

وارد محشر میشه،تنها سواره ی محشر فاطمه ست ندا میاد: "غضوا ابصارکم" همه چشماشون رو پایین بیندازن،حتی انبیاء اجازه ندارن،چشماشون رو خیره خیره به زهرا باز کنن،بعد پیغمبر فرمود : دخترم یه پیراهنی رو با خودش میاره محشر،پیراهنی که آغشته به خون حسینه" یاد همه پدر مادرای شهدا بخیر ، دختران شهدا و مفقودالاثر ها بخیر ، پیراهن باباهاشون رو به در و دیوار آویزان میکردن،به امید اینکه یه روزی از بابا خبر بیاد ، اونقده پدر مادرای رفیقامون مردن ، هنوز از بچه هاشون خبری نرسیده" امشب اونارم مهمون کنیم،کدوم پیراهن؟!! همون پیراهنی که امام صادق(ع)فرمود بیش از صد و بیست جای تیرو تیغ و نیزه و شمشیر دشمن رو این پیراهن بود" همون پیراهنی که مادرش فاطمه امانت به زینب داده بود،همون پیراهنی که چهل منزل زینب کبری انقده کتک خورد ... بالاخره این پیراهن رو پس گرفت*

@@@

*برا آخرین وداع که اومد کنار خیمه ها یه جور این زن و بچه روصدا زد همه به گریه افتادن،"فنادی یازینب ،یارباب،یا سکینه،یارقیه علیکن من السلام" یعنی این آخرین دیدار من و شماست" همه دورش حلقه زدن یکی میگه: "ردنا الی حرم جدنا" یکی میگه سالار زینب ما رو تنها نزار،همه رو آرام کرد،دعوته به صبر و آرامش کرد،سوار بر ذوالجناح دید مرکب حرکت نمی کنه" یه نگاه کرد دید ذوالجناح سرش رو پایین انداخته، نازدانش رو خاک ها جلوی ذوالجناح رو گرفته" بابا پیاده شو از صبح عموم رفته بر نگشته،برادرم علی اکبر رفت برنگشت، شیرخواره رو بردی بر نگردوندی، میدونم آگه تو هم بری بر نمیگردی"نشست تو بغل حسین' یه جوری با بابا شیرین زبونی کرد،نوشتن ابی عبدالله هم گریه کرد فرمود: "لاتحرقی قلبی بدمک" جگرمو آتش نزن هر جوری بود،دست بابا رو به سرش می کشید هی دست و روی باباشو بوسه میزد،بابا سکینه رم آرام کرد سپرد نزد عقیله ی بنی هاشم،دیگه این دختر بابا رو ندید" تا روز یازدهم،اومد کنار گودال دیدعمه داره با یه بدن بی سر،یه بدنی که مقطع الاعضاس ، مرمل بالدماس،مسلوب العمامة و الرداءس داره مناجات می کنه،پرسید عمه جان این بدن کیه؟تا فهمید بدن بابای غریبش حسینه،ایستاد مقابل آفتاب،سایه کرد،

 بابا آب ندارم که بهت بدم،اما بر بدنت سایه می کنم" آیا گذاشتن این دختر اقامه ی عزا کنه یا نه؟!! نه والله ؛ یه وقت دیدن اجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ جسد ابیها *حسین .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امام صادق علیه السلام فرمود: فردا خدا ما رو موکل حساب شیعیانمون قرار میده ، ما به حساب اونها رسیدگی می کنیم ، آگه حق الله به گردنشون باشه ، ما ضمانت می کنیم پیش خدا ،خدا ضمانت ما رو قبول می کنه، آگه حق الناسی هم به گردنشونه، نتونستن ادا کنن، اونم ما از حقوق خودمون جایگزین می کنیم ... به اینجا که رسید راوی تعجب کرد" آقاجان واقعا قیامت ابنجوری یا نه ؟!! فرمود: مگه قرآن نخوانده ای ؟ قرآن میگه:ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْامام صادق فرمود: ملکی فریاد میزنه، "این الرجبیون؟" یه ندا دیگه ام قیامت میاد ،پیغمبر پرچمو به دست علی میده، علی جانم خودت فریاد بزن ، "این شیعه علی ... ؟ علی علی ...*

"فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ ..." این آیه که نازل شد ،اولی و دومی ملعون کنار پیغمبر بودن ،گفتن و ما تلک البیوت؟؟! این خونه هایی که خدا تو قرآن بهش اشاره کرده،خونه ی کیه؟ پیغمبر  فرمود: "بیوت الانبیاء" بازم دوباره بلند شدن با دست اشاره به خونه فاطمه و علی کردن، یا رسول الله اینم از مصادیق این آیه هست یا نه؟ پیغمبر فرمود: "نعم ، تلک من افاضله ها" این از بهترین مصادیق این آیه است ، نه اینکه اینا با فاطمه مشکل داشتن ، نه اینکه با علی مشکل داشتن ، نه اینکه با پیغمبر  مشکل داشتن ، ما میگن به نص این آیه اینا با خدا مشکل داشتن، زورشون به خدا نرسید از حبیبه الله تلافی کردن ... "فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ ..."

*اینم برا شب جمعه ای ها ، آونایی که شب جمعه شون یه جوری با ابی عبدالله گره می خوره اصلا اگر گریه بر حسین نکنن ، یه چیزی کم دارن ... میدونی چرا شب جمعه اینجوریه؟ اخه شب عاشورا شب جمعه بوده  ... انقده زینب بی تابی کرد ... تا صبح همه بچه ها رو خواباند اما مگه خودش خوابش میبره ...*"وبضلالة من خالفکم موال لکم ولاولیائکم مبغض لاعدائکم ومعاد لهم

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

السلام علیک یا ام الحسن و الحسین و یا بضعه الرسول

روز آخر به اندازه ی تمام کارهایی که تو این مدت مریضی رو زمین مونده بود ، فاطمه یه تنه کار کرد .... خونشو آب و جارو کرد ... بدن بچه هاشو شستشو داد ... موهای زینبشو شانه کرد ... لباس هاشونو عوض کرد ... مثل قدیم ها براشون نون درست کرد ، انقده بچه ها خوشحال شدن ، از خوشحالی بلافاصله از حجره بیرون رفتن ... مادرم همینو میخواست ، بچه ها از حجره برن بیرون ، فرمود سلما بیا ، بستری که تا امروز کنار دیوار پهن کرده بودی ، بلکه دیوار کمکم کنه بتونم راه برم ، این بستر رو بیار وسط حجره پهن کن ، آخه علی داره میاد .... الله اکبر ... اینو حتی اهل سنت هم نقل کردن (تو خود حدیث مفصل بخوان این مجمل ) بستر رو آورد وسط حجره پهن کرد ، تا امیرالمومنین وارد شد این صحنه رو دید ، علی هم تعجب کرد ، فرمود سلما دختر ابی رافع قبل ازین که علی بیاد یه سفارش به تو میکنم مبادا بزاری علی کتف و شونمو نگاه کنه .... الله اکبر ... همین لحظه امیرالمومنین وارد شد ، سلما میگه من آمدم پیغام زهرا رو برسونم ؛ خود علی پیش دستی کرد ، فرمود میدونم چی گفته ، فرموده : فلا یکشفن لی احدا الکتفاً..." مبادا کتف و شونمو به احدی نشون بدی ... از شماها می پرسم مگه این کتف و شانه چی شده بود؟!! این همون کتف و شانه ای که "کان قنفذ لک

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یه خانم تو آتش سوخته دیگه بسه ... مادر پیش مرگ من و تو شد ، تا قیامت سوختن من و تو رو بیمه کرد *

باید که سوخت ما را ، زهرا نمیگذارد

بی بی جان ...

این بچه ها از مادر خیلی ارث ها بردن ، یه دونشو که تا حالا نشنیدی رو میگم ، هرچه بادا باد ... یه دونه ازین ارثایی که زینب از مادر برده ، ارث سوختنه ....

آخ داره نگا میکنه خود بی بی فرمود:

"فسقطت لوجهی" تا لگدو زد ... با صورت رو زمین خوردم ...

"والنارتَسعَر وجهی"  آتیش اول صورتمو سوزوند ... وای .... وای ....

آخ پنجاه سال بعد ، وقتی شام غریبان دامنش آتش گرفت دست رو سر گذاشت ، هی میگفت "وااماه .... وااماه .... "

*آخ چشمی نباشه که گریه نکرده باشه ، هر کی  تا حالا گریه نکرده زیر لب استغفار کنه ...*

بابا ، قاتلش کنار بسترش گریه کرد ... منو تو کمتر از اونیم؟ نه بخدا "" این شبا دیگه تماشاچی نباش ، هر طرف بسترش که اومدن ، اونقده از اینا رنجیده بود ، نمی تونست صورتشو برگردونه ، نانجیبا مادر امام زمان رو چی جوری زده بودید؟!! که حتی تو بستر نمی تونست صورتشو برگردونه ، اسماء و فضه رو صدا زد ؛ فضه بیا ، من از اینا بدم میاد صورتمو برگردون ... آخ امشب بگید بی بی جان روتو از ما برنگردون ..." این بچه ها نوروزشونو با تو شروع کردن ، حاشا به کرمت ، صورتتو برنگردون ..." امشب میگم ، اینی که شعرا می خونن زهرا دست به دیوار می گرفت من جایی ندیدم ، امام صادق تعبیری داره خیلی بالاتر از اینه ، فرمود وقتی مادر ما دیگه بستری شد ، "لَزِمتِ الفَراش" یعنی دیگه از بستر نتونست بلند شه ... "نحل جسمها ... " بگم یا نه؟؟ حسین جان ... آگه بدن تو هم اینجوری شد ، پوست و گوشت و استخوانتو با هم عجین کردن خواهر نتونست تشخیص بده ، این بدن زیر سم اسب رفته بود ، اما بدن مادرت ... بین در و دیوار اینجوری شد "نحِلَ جِسمُها ، ذاب لَحمُها ... حتی صارَت کالخیال ..." از مادر ما فقط یه شبهی باقی ماند .....*

حجم این پیکر چرا پس کوچک است؟

هجده سالست این؟ یا کودک است ....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

قصد آن دارم اگر  باز خدا یار شود

هستی ام پیش کش هستی دلدار شود

نیمه جانی به تن و نیم نگاهی در چشم

تا مبادا که علی باز گرفتار شود ...

امر مولاست که من صبر نمایم ورنه

وای اگر فاطمه خود حیدر کرار شود

*اینم برا شهدامون ، همه روضه خونامون ، همه گریه کنا ، اینو برا علامه ی امینی میگم ، گفتن آگه خدا بهت عمر طولانی بده بعد از نوشتن الغدیر چه میکنی؟!! گفت فقط میرم مدینه ، تو کوچه های مدینه اونقده برا علی گریه می کنم ...*

کس ندیدست تصلی دل غم زده ای

آتش شعله ور و بوسه ی مسمار شود ...

کس ندیدست که از داغ عزیزی برپا

مجلس فاتحه بین در و دیوار شود ...

*یا زهرا ....*

کس ندیدست که از داغ عزیزی برپا

مجلس فاتحه بین در و دیوار شود ...

***

من قطره ی ناچیزم و دریا .... زهرا ...

*امام باقر فرمود : مثل پرنده ای که دانه ی خوب و از بد جدا کنه ، مادرم فاطمه تو محشر دوستاشو جدا می کنه ....*

من قطره ی ناچیزم و دریا ... زهرا ...

امید من است در دو دنیا ... زهرا ...

گیرند اگر نوار قلبم روزی

گوید ضربان قلب من یا زهرا ...

زهرا که عنایتش به دنیا برسد

باشد به فریاد دل ما برسد

یارب سببی ساز که در روز جزا

پرونده ی ما به دست زهرا .....

الهی العفو ..... الهی العفو .....

به ناله های بین در دیوار بی بی دو عالم یا الله ....

به حق مادر پهلو شکسته فرج فرزندش را نزدیک فرما

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

من از جام ولایت مست مستم

امیدم را به این میخانه بستم

*این سه تا رو ادعا میکنم ،میگم،هستم*

فقیرم،دردمندم،مستمندم،

چه گویم بیش از این اینم که هستم...

*آقا جان ...  آقا جان ....*

به جان مادرت شرمنده ام من ....

*چرا؟؟*

نمک خوردم....نمکدان را شکستم ....

*خدا رحمت کنه همه علما و گذشتگان رو ، محروم آشیخ عباس حجتی میفرمود،از علمای بزرگ مشهد بود،وقتی به اینجای شعر رسیدم،یه وقت دیدم بلند شد گفت چی خوندی؟،یه بار دیگه بگو... دیگه اینطوری شعر نخون...،بگو ما نمکدون نشکستیم،ما نمکدون ها  رو رو چشمامون گذاشتیم.... میدونی کیا نمکدون شکستن....؟ یه وقت عمامه رو از سر برداشت ، داد زد....اونایی نمکدون شکستن که تو کوچه اومدن، جلو راه بی بی رو گرفتن

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

الان کجا داری برای ما گریه می کنی؟ کجا داری برا ما استغفار می کنی؟ کجا داری برا جد غریبت حسین گریه می کنی ؟ یعنی میشه یه بار ما صدای ملکوتی تو رو بشنویم ....*

من مهدی ام در دست تیغ انتقامم

مادر ، به قبر مخفی ات بادا سلامم

عمری برایت گریه همچون ابر کردم

هم سوختم ،هم ساختم ،هم صبر کردم

مادر دلم خون است از بندم رها کن

دستی برآور بر ظهور من دعا کن

تا با ظهورم انتقامت را بگیرم

یا در کنار قبر پنهانت بمیرم

*روضه ی مادر رو از زبان فرزند میشنویم*

مادر شنیدم بارها از پا فتادی

دیدی علی تنها بود ،باز ایستادی

مادر مپنداری من از تو دور بودم

آن روز در صلب حسینت نور بودم

آوای مهدی ،مهدی ات، آمد به گوشم

برخاست از این دلم صدها خروشم

نفرین بر آن قوم خدانشناس کردن

من درد تو را در درون احساس کردم

*حالا ببین آرزوی امام زمان اینه ، آرزوی من و تو هم میتونه باشه.... *

ای کاش بودم تا علی را یار بودم 2

من جای تو بین در و دیوار بودم

*این یه گزارشه ، امام زمان از اجداد طاهرینش شنیده و داره اینجوری نقل می کنه *

اگر این است تاثیر شنیدن

شنیدن کی بود مانند دیدن

*من یه آقازاده ای رو میشناسم ، هشت سال بیشتر نداشت ، با چشمان خودش ، ملاحظه میکرد...*

من ایستاده بودم دیدم که مادر را

قاتل گهی به کوچه گاهی به خانه میزد

گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره

او با غلاف شمشیر این تازیانه میزد....

"صل الله علیک یا فاطمه الزهرا یا بنت رسول الله" اینجا آنقده هجوم دسته جمعی و ناگهانی بود ، که امیرالمومنین نتونست جلو چشم بچه هاشو بگیره، اما کربلا دیگه زینب اجازه نداد ،همین که بچه ها دنبال ذوالجناح از خیمه ها بیرون آمدن ، ان شاالله که ندیده باشن .... دنبال ذوالجناح اومدن ، دیدن آنچه را که نباید ببینن، اما من میگم زینب اجازه نداد ،عقیله ی عرب ِ ، همه رو برگرداند ، خودش از بالای بلندی ، افتان و خیزان ..... او می دوید و من می دویدم..... هی زمین می خورد و بلند میشد ، هی می گفت وا محمدا..... وا علیا ..... وا اماه .... آخ بمیرم وقتی رسید که دید  "الشِّمرُ جالِسٍ عَلی صَدرِکَ مُولِعٍ سَیفَهُ عَلَی نَحرِکَ" با اشاره ابی عبدالله برگشت اما چه برگشتنی ، دلش تو گودال زیر خنجره....

چون چاره نیست ، میروم و می گذارمت

ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شماها کنایه فهمید ، ببینم ازین مصرع چی می فهمید؟*

آنقدر ضربه ی پاخوردبه در تا که شکست

آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد ....

*یه وقت دیدن صدا زد "یا فضه خزینی قتل والله ما فی احشایی....."

از وقت افتادنش رو زمین ، تا فاصله به هوش آمدنش ، نمیدونم چقدر طول کشید؟!! اما به محض اینکه به هوش اومد پرسید علی رو کجا بردن....؟ اومد میان مسجد ، چی جوری اومد دیگه نپرس" تازه محسنش سقط شده بود، هنوز از پهلو و سینه ش خون جاری بود یا صاحب الزمان ببخش آقا ، ما هم نمیخوایم بدونیم مادرت چه جوری آمد ،آمد هر جوری بود آمد ، دید یه شمشیر برهنه ، بالاسر امامش گرفتن ... دستان امامشو بستن ، پیراهن امام رو کشیده بودن بالا ، تا سر و گردن امیرالمومنین که خود بی بی فرمود : "استحقروا ابا الحسن بعد رسول الله" هی میگن علی بیعت کن ، آگه بیعت نکنی "نضرب عنقک" گردنت و میزنیم ، چه کرد؟ "فخَرَجَتْ فَاطِمَه وَاضِعَهً قَمِیصَ رَسُولِ اللَّهِ عَلَى رَأْسِهَا" پیراهن پیغمبر رو رو سرش گذاشت "آخِذَهً بِیَدَیِ ابْنَیْهَا" دست حسن و حسینش رو گرفت "فصرخت و هی تبکی و تصیح" هی می گفت تو گریه هاش "خلّوا عن ابن عمّی ... خلّوا عن ابن عمّی ..." هر چه ناله زد دید خبری نمیشه ، دست به معجر برد*

غیرت معجر او دست علی را وا کرد

همه دیدند سقیفه به چه خاری افتاد...

*سلمان میگه دیدم ستون های مسجد شروع کرد به لرزیدن ، امیرالمومنین فرمود سلمان بلافاصله خودتو برسون به فاطمه ، بگو فاطمه جان اگه نفرین کنی یه جنبنده دیگه رو زمین نمیمونه... تو دلت میخوای بگی کاش نفرین میکرد ، اما من میگن اگه نفرین میکرد ما کجا براش گریه میکردیم" ممنونتیم بی بی جان ...  تا سلمان پیغام آورد یه جمله ای به سلمان فرمود ، فرمود : "یریدون قتل علیّ ما علیّ صبرٌ" سلمان اینا میخوان علی مو بکشن ، من تحملشو ندارم ،اجازه نداد سر سوزنی آسیب به امام زمانش برسه،من میخوام بگم فاطمه جان اینا اراده ی قتل علی رو کردن، بیست و پنج سالم نتونستن جسارتی کنند به این معنی، تو طاقت نیاوردی، دست به معجر بردی.... آخ لایوم کیومک یا اباعبدالله.... وقتی از بلندی اومد کنار قتلگاه دید همه دارند نگاه میکنم ،فرمود عمرسعد "ایقتل ابوعبدالله و انتم تنظرون" کاش همه نگاه میکردن مثل مسجد النبی،اما یه وقت زینب دید،شمشیرها بالا میره دیگه برنمیگرده،نیزه دارها،نیزهاشونو بلند میکنن ، دیگه نیزه هاشونو برنمیگردنن ، یکی داره زیر تیغ و تیر و نیزه ها میگه آخ جیگرم .....

هر جوری بود از قتلگاه فاصله گرفت ، اما دل زینب اینجا باقی موند ، رفت ، چه رفتنی ، همه ی آرزوش این بود هر چه زودتر برگرده بلکه بتونه مثل مادرش امام زمانشو از زیر تیغ و شمشیر نجات بده اما، امان از اون ساعتی که برگشت ، تا روز یازدهم نتونست برگرده وقتی هم که اومد دیگه خیلی دیر شده بود، اخه "فَوَجَدْتُهُ مَکْبُوباً عَلَى وَجْهِهِ وَ هُوَ جُثَّهٌ بِلَا رَأْسٍ" دید یه بدن بی سر ... مقطع الاعضا... اربا اربا تو گودال افتاده... حسین ......بابی المستضعف الغریب یا اباعبدالله...

ای مصحف ورق ورق روح پیکرم

آیا تویی برادر من نیست باورم ....

*داداش*

این غم کجا برم که زهجده عزیز خود

یک پیرهن نشانه برم نزد مادرم.....

حسین.....جان.....باالحسین یا الله ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

روضه ها رو در حد عالی، اون چه که باید بیان بشه فرمودند ،اجازه بدید من زود تو روضه نرم، با فضائل مادرمون گریه کنیم، عالم بدونه اینجور نبوده ،یه زنی ،یه گوشه ای ، نه ... نه ... کی بوده این خانم ؟؟؟*

در عجب از علم تو علی ولی الله

مفتخر از دست بوسی تو پیمبر

*خیلی خوب میفرمود اون روضه خون ابی عبدالله، میفرمود پیغمبر دستشو میبوسید نه این که دست زهرا رو بگیره بالا بیاره ، به تمام قد پیغمبر خم میشد،تعظیم میکرد ، فاطمه ... فاطمه ... فاطمه .... و ما ادراک ما الفاطمه... کی میفهمه زهرا کی بود و چی بود و چه کرد و چه به روزش آوردن؟؟؟ شما روضه بخونید من گوش بدم، ناله بزن ....

ای مادر مادر مادر مادر ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

چه شب عجیبی بود برای امیرالمومنین، من با تحقیق این رو میگم ،اون شب یه دونه غریبه تو خانه نبود ، با تحقیق میگم ، نه مرد غریبه نه زن غریبه... پنج نفر تو خونه بودن،امیرالمومنین،امام مجتبی هشت سالش بود،امام حسین هفت سالش بود،زینب کبری شش سالش،خواهرشم پنج سالش بود،وقتی حضرت از دنیا رفت اولین پیشنهادی که به این چهارتا بچه کرد ، گفت نمیگم گریه نکنید" داغ دار باید گریه کنه؛ اما با صدا گریه نکنید ، چون ما تو این شهر خیلی غریب شدیم ، تمام این شهر نسبت به ما بیگانه اند ،اینا چه میدونن، علی کیه؟فاطمه کیه؟حسن کیه؟حسین کیه؟گریه کنید که یه مشت بی شعور صدای گریه تون رو بشنوند؟!!! گریه کنید ،خدا صدا گریه تون رو میشنوه ، ملائکه میشنوند ،پیغمبر میشنوه،تا ساعت از دوازده رد شد،بدن رو از اتاق آورد تو حیاط،کل خونه به هشتاد متر نمیرسه،هیچ هم برا امیرالمومنین برداشتن و حمل بدن به تنهایی سخت نبود ،چون امام صادق میگه از مادرم غیر پوست و استخوان چیزی باقی نمانده بود.... آورد تو حیاط صدا زد حسن جان ،حسین جان .... شما آب بیارید ..... شما رو بدن مادر آب بریزید من بدن مادرتون رو غسل بدم.... غسل تمام شد،بدن رو کفن کرد،ما نمیدونیم با چه حالی این بدنو غسل دادن،با چه حالی کفن کردن!! وقتی بدن در کفن پیچیده شد صدا زد بچه های من این آخرین باری هست که مادر رو می بینید،بیاید با مادرتون وداع کنید .... امام مجتبی اومد صورت رو صورت مادر... ابی عبدالله صورت کف پای مادر دوتا دختر صورت رو بدن مادر ،واقعا علی رو بی تاب کردن،این منظره براش قابل دیدن نبود، میومد حسن رو برمیداشت میبرد کنار.... میومد حسین رو برداره میدید حسن میدوه دوباره خودشو رو بدن مادر میندازه....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

زهرا! دل ِ علی برا حرف زدنت تنگ شده،زهرای من وقتی صورتت رو می دیدم،غم های عالم از دلم می رفت،غیر این مدت آخر که قضیه بر عکس شد،وقتی صورت مبارکت رو نگاه می کردم،غم های عالم به دلم می نشست،زهرا! دلم برا صدای ِ ملکوتیت تنگ شده،صدات غم از دل ِ علی می بُرد.*

*با علی حرف بزن، "کَلِّمینِی" . زهرا جونم وقتی نافله می خوندی،صدای مبارکت رو می شنیدم،وقتی قرآن تلاوت می کردی،وقتی علی رو صدا می زدی:یاابالحسن!. اما زهرا الان کنار تربتت نشستم،یه صدا زدنت علی رو کشت،هنوز ناله ی یا فضه ی تو مانده به گوشم،اون لحظه ای که فضه رو صدا کردی: "یا فضّةُ خُذینی وَ الله قَد قُتِلَ ما فی أحشائی." فضه به داد برس،محسنم رو کشتند.*

@@@

*زهرای من! الان با نشنیدن صدات دارم جون میدم،نه تنها علی،بچه هاتم دارن می میرند،مثل فردا پسراش اومدن هی صدا زدن: "کَلِّمینِی یا اُما! فَـأَنـَا ابْـنُک الحُسَین،" اما امشب جواب بچه هاش رو داد،موقعی که علی غسل رو تمام کرد،کفن کرد،بندهای کفن رو بست، حسنین آمدند،ناله زدند، "کَلِّمینِی، کَلِّمینِی"،می گفتند،یه وقت دست هارو از زیر کفن بیرون آورد، دو تا آقازاده رو به سینه چسبانید،امیرالمؤمنین قسم یاد کرد" أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ" پسراش گفتن:با ما حرف بزن،اما زهرا ناله زد، مثل اون موقعی که بین در و دیوار بود،زهرا،همیشه پدر صدای تو رو می شنید، غم از دل ِ بابا می بردی،اما اون جا یه جور دیگه ناله زدی، :"یا أبَتاه! هکَذا یُفعَلُ وَ ابنَتِکَ" ببین دارن با دخترت چه می کنند.امشبم ناله زد، وقتی علی از غسل فارق شد،دست ها رو از زیر کفن بیرون آورد،ناله زد،صیحه زد،اما زهرا با ناله ی تو ملائکه ی آسمان ها همه سوختند، ببین با دل علی چه شد؟ زهرای من موقع غسل و کفن ناله زدی،علی هم یه ناله ای زد، به همه گفته بود آروم گریه کنید،مردم مدینه خبر دار نشن، شاید حیفش اومد بیان کنار جنازه ی مادر، صورت بچه هاش رو کبود کنند، اما یه وقت دست به دیوار گذاشت،شروع کرد های های گریه کردن،علی مگه بازوی ورم کرده اش رو ندیده بودی؟ *

@@@

*یه ذره با علی حرف بزن،دردهای دلت رو به علی که نگفتی،زخم های بی شمارت رو برای علی نشمردی،علی تنها مونده،روضه ام تموم ِ،شام غریبان همیشه روضه اش کوتاهه*

@@@

*نمیدونم شاید زهرا باهاش حرف نزد،یه وقت رو کرد سمت قبر پیغمبر،صدا زد:یارسول الله، شروع کرد با پیغمبر حرف زدن، "قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی" صبر ِ علی کم شده.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

به خدا صدیقه بود بهش گفتن برو شاهد بیار ، اقامه ی شهود کرد  " از علما معذرت خواهی میکنم، سادات به مادرتون اینطوری جسارت کردن "الْمَغْصُوبَةِ حَقَّهَا ،الْمَمْنُوعَةِ اِرْثَهَا، الْمَقْتُولِ وَلَدُها،الْمَظْلُومِ بَعْلُهَا " خود مولا فرمود زهرا جان به خدا ظلمی که به من شده به مراتب از جسارتهایی که به تو شده بالاتره "الْمَکْسُورَةِ ضِلْعَهَا" کاش فقط پهلوش آسیب میدید.... یه جمله ای امام صادق داره دیگه بعد ازین جمله جایی برا سکوت نمیمونه، فرمود مادر ما رو جوری زدن ،"لَزِمتِ الفَراش" افتاد تو بستر ، دیگه نتونست از تو بستر بلند شه "نحِلَ جِسمُها و ذاب لَحمُها" تا جایی که "حتی صارَت کالخیال" یعنی از مادر ما فقط یه شبهی باقی ماند ...... از همین جا ببرمت کربلا، معطلت نکنم ،از مادر وقتی یه شبهی باقی بمانه ،اونم فقط پنجاه نفر مهاجم بودن .... تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.... اگه مهاجمین سی هزار نفر باشن ،انتظار داری از ارباب بی کفن ما چی بمونه تو گودال .... سرش رو که خولی برد ... عمامه ش رو اخنس برد... انگشت و انگشترش رو بجدل برد ، بدنشم زیر سم اسب .... همین قدر بگم وقتی دختر علی آمد کنار گودال ، این بدنو داره برا پیغمبر معرفی میکنه "هذا حسین ، مُرَمَّلٌ بالدِّماء ، مقَطَّعُ الأعضاء ، مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاءِ..."

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دفن کردن بدن ِ زهرا رو نزدیکای سپیده، مقداد میگه داشتم بر میگشتم خونه، بقض گلومو گرفته بود، آخه وقتی بدن و سرازیر ِ قبر کرد هیچ محرمی نداشت،بچه هاش کوچیک بودن نمیتونستن کمک کنند،همه ی این صحنه ها جلو چشام بود،داشتم آروم آروم بر میگشتم،یه وقت نامرد(دومی) جلو راهم رو گرفت، کجا بودی؟ تو کجا داری میری؟ دومی گفت: دارم میرم برای تشییع دختر ِ پیغمبر.گفتم:دیر اومدی،علی بدنش رو خاک کرد، پلید ِ پست ِ نامرد،یه بار دیگه دستش رو بالا برد، یه سیلی به صورت مقداد زد،نشست رو زمین،شروع کرد گریه کردن،نانجیب گفت:نشستی داری گریه می کنی؟گفتم:نامرد برا خودم گریه نمی کنم....!*

@@@

*سادات معذرت می خوام،جمع و جور تر از این نمی تونم این روضه رو بخونم،خیلی هم سر بسته گفته،آی بچه های فاطمه!*

@@@

*نشست رو خاک ها هی گفت: حسنم،حسنم!غصه نخور،قربونت بره مادر،عزیزم،عزیزم*.

@@@

*اینجا اگه مادر بین کوچه ها تنها بود، ولی حسنی بود،محرمی بود،زیر بغل هاش رو بگیره، اما بمیرم تو  گودال قتلگاه نه یه نفر، نوشتند تعدادی از این اعراب ریختن تو گودال، کار به جایی رسید نازدانه صدا زد،" أَبتا، أُنظُر إلی عَمَّتِیَ المَضروُبَة"،حسین....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ختم نگرفتن برات نه؟!!

@@@

اگر شکست نهالی ، جدا نسازیدش 2

ز پا نشست غریبی رها نسازیدش

*امشب اگه خودتم بزنی حق داری، بیخود نبود حسین و حسن آسیب دیدن ...*

گلی چو گشت زگلچین به گلشنش پرپر

حذر کنید گلاب از جفا نسازیدش

*میخوام آروم آروم ببرمتون ....*

دری که سوخت دگر با لگد نمی کوبند

دلی که سوخت زمحنت روا نسازیدش

هر چیزی یه هزینه ای داره؛ "کتاب الله و عترتی"، هزینش رو کی پرداخت کرده؟فاطمه"*

@@@

*ای بچه هیئتی ها سفارش می کنم از منبر جدا نشید ،هر وقت از منبر جدا شدیم بی راهه رفتیم ،از منبر جدا نشید " دو تا حرف ، یک، 45 روز شهادت حضرت زهرا رو بگیرید ، دو:باید مباهله رو جشن بگیرید بچه ها آماده باشید آگه میخواید امام زمان رو بیشتر یاری کنیم باید غدیر رو بیشتر جشن بگیریم..." یه چیزی گفتم، نمی دونم خدا کنه اینجوری نباشه ،این که شما می گید ، این میخ اگر به امروزم باشه بی بی دوام نمیاره ... دو ماه ، سه ماه دوام بیاره !! سر بسته بگم ، اینا همه جوونن چه میدونن یه زنی که بچه سقط کنه یعنی چی ؟؟ به خدا من خاک پای همه شماهام ، ببخشید من این حرف ها رو میزنم ،نمی دونید بچه که سقط میشه یعنی زن نیمه مرده است، حالا این زن نیمه مرده ،در روش افتاده، از روش رد بشن ، چی میگیم ما ....*

@@@

*دزد رو دستبند میزنن دستش، دزد رو میگیرن ،به قرآن بزرگترین توهین به علی همینه"

@@@

*آروم شدی؟حالا میخوام روضه بخونم ، صبح تا حالا خیلی کار کرده ، خسته شده ، صبح اول صبح که بلند شده گفت آرد بیار برام ، آب بیار ، تنور رو روشن کن میخوام برا بچه هام نون بپزم ، نم نم میخوام برات روضه بخونم ،تو هم میخوام نم نم گریه کنی ..... "

بگم ؟؟ قبلا یه بار گفتم اصطلاحه ؛ میگه چنون بزنم تو گوشت یکی از من بخوری یکی از دیوار ، تو کوچه ام همین کار رو کرد .... یه جوری زد که دوطرف سیاه شد ،یه طرف به دیوار خورد یه طرف با دست ..... نون پخته ،کاراشو کرده، آخرین کاری که کرد ،تا دستاش جون داره ،گفت فضه بچه هامو بیار میخوام شست و شو شون بدم ، چند وقته به بچه هام نرسیدم ، مادر ، اول حسن رو آورد پیرهنش رو درآورد ،شست شو داد تن و سرشو ،ای خوشگل ِ فاطمه ... سرش رو شونه زد ،این لب هاشو گذاشت رو لب های حسن ، مادر نگیا .... مادر به بابا نگیا ....." علی القاعده باید صدا حسین کنه ، اما صدا زد زینب بیا ، اومد ، سرشو شانه زد ، لباساشو عوض کرد ،گفت خیلی وقته از من گله داری ، رو دامنم ننشستی مادر ... مادر دلم میخواد سنگ صبور بابا باشی ،مادر میخوام جا منو پر کنی برا همه ..

گفتم: لب حسن رو بوسید اما اینجا صورت زینبو بوسید،صدازد: ابی عبدالله،مادر،حسین،بیا؛آقا صدرا اراکی میگفت:دکمه نبود،گره میزدن،تاگره رو باز کردپیرهن حسین افتاد،بغلش کرد از پیشانی گرفت،گونه می بوسه ، لب می بوسه،سینه می بوسه،دست می بوسه،پا می بوسه،فضه میگه دیدم این بچه رو یه جوری بوسه باران کرد حالش بد شد"بی بی داری چی کارمی کنی؟گفت فضه هرجاشو ببوسم جای زخمه"فضه هر جا رو ببوسم جای نیزه و شمشیره...یا اباعبدالله ...همه بدن رو بوسید،رفت تو حجره صدا زد:فضه اگر صدام کردی جواب دادم بیدارم کن،آگه صدام کردی جواب ندادم علی رو خبر کن،بزار شب عیدی یه دعا کنم،الهی به آبروی علی شب سال نویی هیچ مردی رو خجالت زن و بچش نده...چند وقتی همچین که علی میخوادبره بیرون،بیا بشین نمیخوام بری بیرون؛چرا خانم؟گفت نمیخوام کسی رو ازت برگردونه شنیدم سلام می کنی جوابتو نمیدن؟تو عزیز عالمی،عزیز زهرایی اما روز آخری از صبح گفت: علی برو بیرون برو مسجد،دم غروبی تا آمد صدا زد بی بی،دختررسول الله،مادر حسنین،ام زینبین، هول شد،بچه ها رسیدن،یااباعبدالله... میخوام این روضه رو یه جایی ببرم،تا بچه ها رسیدن گفت: بیا براتون غذا بیارم..گفتن به قول ما الانی ها چه وقت غذا خورد نه،ثانیا کی مابی مادر غذا خوردیم،میخوام امروز علی رو نشونت بدم،گفت ما غذا نمیخوریم،چرا مادر ما الان خوابیده چرا؟گفت برید به باباتون بگید بیاد،یه نقله،حسن نگاه کرد بنا کرد گریه کردن،اشک هاش داره میریزه،صدا زد فضه مارو میخوای سرگرم کنی؟الان که میامدیم یه منادی بین زمین و آسمان ندا داد، آمدن یتیمان ِ زهرا،یتیم های فاطمه اومدن،بریم بابامون علی رو..بزار یه چیزی بگم از باب جبرییل تا خانه ی فاطمه چقدر راهه؟مسجد هم شلوغ نبوده،قبل از غروب آفتاب ِ،همچین که این بچه ها اومدن گفتن بابا،دیدن علی بلند شدو زمین خورد...دوباره بلند شد،دوباره زمین خورد تا خونه علی سه بار زمین خورد و بلند شد وقتی رسید دم حجره ی فاطمه داخل شد،تا اومد توحجره چادر رو کنار بزنه دوتا دست کوچک اومد رو صورتش،بابا نبین من دیدم..(دست های زینبه)بابا نمی تونی ببینی،بابا بعد هفتاد و پنج روز من دیدم...بابا تو نبین،آمد نشست،چه نشستنی،آقا امیرالمومنین کوتاه قدتر از فاطمه ست،شبی که فاطمه  آمد تو خونش نگاه به قدو بالاش کرد گفت سربه آسمان می سایم که خدا تو رو قسمت من کرد،تو اومدی خونه من،اما امروز،تو رو حضرت زهرا منو ببخشید،ببین یه موقع قامت بلنده، امروز که اومد دید یه خمیده زیر چادر..اومد این سر رو گذاشت روی زانو،دختر پیغمبر،دختر خدیجه،ام الحسن،ام الحسین،ام الزینبین،جواب نیومد"علامه طباطبایی صاحب المیزان میفرمود به مادرم زهرا،مادرم جان داده بود،مرده بود،گفتم پس آقا چیه این جریان،گفت ملائکه دیدن اگر فاطمه چشم باز نکنه علی هم میمیره..."شکایت بردن خدا،رنگ از صورت علی پریده،خداعلی داره میلرزه،دوباره جان به تن فاطمه برگشت اما با یه قطره اشک...همچین که این اشک روی صورت فاطمه چکیدباصدای ناله ی علی،من علی ام،چشماشو باز کرد...چشماشو که باز کرد دیدسرش تو دامن علیه،دست کرد زیر بالشتش،یه گردنبند در آورد داد دست علی،امیرالمومنین نگاه کرد فاطمه جان این چیه؟گفت علی جان شب ازدواجمان هدیه ایست ازدختر عموم حمزه به من رسید،نگه داشتم دارم میرم،نگذاری این بچه هام بی مادر باشن،نگذاری احساس بی مادری کنن،چه کنم؟ازدواج کن اما هر زنی خواست وارد این خانه بشه دم در این گردنبد رو بده بگو با بچه های من مهربان باشه، همچین که این حرف رو زد علی اشکاش جاری شد،اشک های علی رو پاک کرد "ابکنی وبکن الیتاما"روضه م اینه یا ابا عبدالله،داره سفارش بچه ها رو میکنه، گفت حسنم عادت داره هر وقت غصه داره یه گوشه زانو بغل می کنه،زینبم سنگ صبورته،هر چی درد دل داری بهش بگو،اما همچین که به حسین رسید گفت علی هر وقت نیمه شب از خواب بلند شد بدون تشنه شه،بدون آب میخواد،هر وقت این بچه م آب میخواد جیگر من آتیش می گیره،زهرا جان ...شفا همه مریض ها...

آخر شب سلمان میگه،وقتی در رو باز کردم دیدم دارن گریه میکنن،اشک هاشون میاد اما این آستین ها تو دهانشونه گفتم: چرا آستین تو دهانتونه، حسنم،حسینم گفتن: سلمان بابامون گفته تو کوچه ها بلند بلند گریه نکنید،دوتا چیز عجیب میگه سلمان من دیدم ،یک این آستین تو دهان کردن،سلمان گفت: هیچ وقت حسن و حسین جلوتر از من حرکت نمیکردن احترام میذاشتن به من،اما دیدم هی جلو میرن،حسن میدوه، حسین میدوه،بچه سیدا منو ببخشن، صدا زدم حسن جان من پیرمردم آرام برید چرا آنقدر عجله می کنید ،صدا زد سلمان بیا از پهلوش داره خون آبه میاد،سلمان بابام کفن عوض کرده،بابام داره میمیره ، یا اباعبدالله.... میخوام بگم یه بدن صورت،گوش،بازو،سینه،پهلو دیدی سر به دیوار گذاشتی نتونستی غسل بدی،گریه کردی،تو که مرد رزم وشمشیر بودی دیدن زخم برات عجیب نبود،قربون دخترت برم که اومد بالا گودال...دید اسب ها دارن میدون...یه بدنی میان خاک و خون افتاده..

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

اطلب منک ثلاثة اشیا" سه تا شیء گران بها من از تو طلب دارم ، نه اینکه فقط همین سه تا رو از ما به غارت بردید ، نه ، در بین اشیاء غارتی قسمتیش رو زین العابدین تحویل گرفت ، قسمتی شم من باید تحویل بگیرم ؛

اولین امانتی اینه "عمامةجدی رسول الله" ان شاالله وعده ی هممون حرم زینب کبری ، اونجا بخونیم این روضه رو ، یزید!یه عمامه ای رو سر برادرم بود ، عمامه ی جدم پیغمبر بود ، من ندیدم ولی به من گفتن اخنس ملعون اونو به غارت برده ....

دومین شی ای که از ما به غارت بردی اونقده برام عزیزه که پنجاه سال این یادگار مادرم نزد من امانت بود ، "قمیص اَخُ الحسین " پیراهن برادرم حسینه .... الله کبر ، کدوم پیرهن ، همون پیرهنی که امام صادق فرمود : بیش از 120 جای تیر و تیغ و نیزه و شمشیر بر این پیرهن بود .... اما فاطمیه ست سومیش رو بگم و بنشینم ،فیض آمادست ....

سومین چیزی که تو باید به ما پس بدی ، اصلا آگه این نزد تو باشه من به غیرت زینبیم بر میخوره ، میدونی چیه ؟؟ "مقنعة امی فاطمه" فهمیدی چی گفتم ؟ من از شما می پرسم این مقنعه و معجرو از کجا آورده بودن؟؟؟ ان شاالله که از سر زن ها ربوده نشده باشه .....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

میخوام امشب نفرین کنم  الهی بشکنه دست مغیره،  نامرد یه جوری به بازوی مادرم زد،که امام صادق فرمود: علت شهادت مادر ما از اون ضربه های متعدد قنفذ بود، اینقده به بازوهای مادر زد بازوهاش ورم کرده بود .چه قدر سخته آدم یه منبر براش درست کنن مردم رو دعوت کنن بیاد بالا منبر بگه مادرشو چه طور زدن، فقط یه جمله بهت بگم یه جوری زدن خانم 18 ساله دیگه نمیتونست خوب نفس بکشه....دیگه نتونست یه بارحسین رو بغل بگیره،بگم؟یاگوشتو بگیر یا زن و مرد داد بزنن*

از آن روزی که سیلی خورده ام دشوار می بینم                                  به چشم نیمه باز خود جهان را تار می بینم

دلم میخواهد چشمانم نمی دیدند جایی را                                                که خون محسن خود بر در و دیوار می بینم

*آخ مادر،داد بزن،حالا که قراره روضه کوچه خونده بشه بزار بگم یکی میگه مادرمو نبرید،یکی میگه بابامو نبرید ،یکی میگه مادرمو نزنید،من زود میخام روضه رو جمعش کنم ،زینب بچه اس داره نگاه میکنه داره همه این حرکات مادروبه خاطر می سپره دید مادرش باپهلوی شکسته اومد همه رو کنار زد، حتی قنفذ هم نتونست جلوی مادرمونو بگیره ، اومدمسجد گفت: مگه زهرا مرده علی رو می برید؟ تا علی بیرون نیاد زهرا برنمیگرده، صحیح و سالم علی رو برگردوند تو خونه، یادگرفت گفت: باید منم مثل مادرم باشم، اماممو هرجا بردن برگردونم،  زد از خیمه بیرون گفت: میرم گودال برش میگردونم، اما وقتی اومد نگاه کرد دید یه نانجیبی روسینه حسین......سری به نیزه .... بلند است دربرابر زینب،این دستت بیاد بالا امشب،اگر این شهر نفس میکشه به خاطر شما گریه کن هاس، به خاطر شماگریه کنای حضرت زهراس، دستتو بیار بالا،به عشق مادرش، امشب فرمود: علی جان! البته بهت بگم با یه چشم نگاه کرد،چون بعد کوچه یه چشمش باز نمی شد،آروم یه نگاه کرد گفت: علی! من از اون روز اولی که اومدم تو خونه ی تو، بابام هم سفارش کرد ازتو هیچی نخواستم، هیچی نخواستم ،اما الان یه خواهشی دارم، بگو قربونت برم، گفت:علی جان! منو شب غسل بده، منو شب کفن کن، علی جان! منو شب توقبر بذار، همه ی وصیتارو کرد، چرا چون تا قیامت بدونن چرا حبیبه ی خدارو شبونه غسل دادن .....یه نگاه کرد، اینو شماها نمی گیرید، زن ها بهتر میگیرن، یه مادر وقتی میخواد از دنیا بره، میگن: یه سن و سالی داره، میگه دخترمو شوهر دادم ،پسرم سر زندگیشه، اما من نمیدونم این روزگار چه کرد بافاطمه ؟ بچه های قد و نیم قد داشت، از خدا طلب مرگ کرد،یه نگاه کرد گفت :علی! بچه هامو به تومی سپرم، سفارش حسن رو کرد، سفارش کلثوم، اما سفارش حسین مثل نامش سفارشش یه جور دیگه بود ، گفت: علی جان شبا بالاسر حسین من یه کاسه آب بزار*

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

این شب و روزها فقط بی بی گریه میکنه،همه گفتن ارباب مقاتل، این هفتاد و پنج، نود و پنج، هر چند مدتی که بعد از اون اتفاق تا شهادت، فقط بی بی گریه کرد.یه جا خندید بی بی تو همین روزها،کجا؟چه طور؟چه خبر ِ خوشحال کننده ای بهش دادن خندید؟اونم روزی بود که اسماء تابوتش رو نشونش داد،تا چشمش به تابوتش افتاد،دیدن بی بی می خنده*

@@@

*زهراست،همه فردای قیامت محتاج او هستند،انبیاء همه سرپا ایستادند،یه نفر فقط سواره وارد صحرای محشر میشه،اونم مادر، هزار فرشته اطرافش، چپ و راست، از جلو از پشت سر ناقه،همه جا، جبرئیل و میکائیل و مقربین ِ عالم ِ بالا، ندا بلند میشه:یا اهل المحشر! غُضُّوا اَبْصارَکُم. نگاهتونو جمع و جور کنید،بی بی داره میآد،الهی قربونت برم بی بی جان.*

@@@

*با دشمن حضرت زهرا عمراً،از آل سعود و خلیفه های داعشی،گنده هاشون،اسرائیل و آمریکا.*

@@@

نگاه کنید هر روز تشییع میشن شهدای حرم،مدافع حرم زینب ِ کبری،جان عالم قربون بی بی جان،این همه دلداده و جون به کف و عاشق،که از اینجا صدها کیلومتر می زنند به هر وسیله ای برسن به اون ور دنیا از حرم حضرت زهرا دفاع کنند و حمایت کنند،این راه حضرت زهراست.*

@@@

*به عزیزانش فرمود:دستاتون رو ببرید بالا،حسنش دستاش رو برد بالا،حسینش، زینبش،یه دفعه صدای بی بی بلند شد،خدا مرگ من رو برسون. فقط شما مجسم کنید اگه جز این یه بیت چیز دیگه در مرثیه نگم کفایت می کنه،آی گریه کن های مادر،غم و عجل وفاتی و همه ی اینها به جای خود، آدم خسته میشه،بیمار که بیمار ِ،دیدی به یکی میگی چه طوری؟ خوبی؟دیشب خوب خوابیدی؟میگه:چه خوابی،مگه این درد میذاره من بخوابم.*

@@@

*از هر طرف می چرخه پهلو درد میکنه*

@@@

*گریه کن ها،جوونها،غسل داد علی،بندهای کفن رو بست،نگاه کرد دید بچه هاش دارن دق می کنند،فرمود:پاشید یه بار دیگه بیایید مادر رو ببینید، خودشون رو انداختن رو بدن مادر،خود امیرالمؤمنین میگه: دیدم بندها باز شد،دستا بیرون اومد،بچه هاش رو بغل کرد،ندایی از آسمان اومد:علی!آقا بچه هارو بردار،بالایی ها نمیتونن نگاه کنند این منظره رو،عالم بالا به هم ریخته بچه هارو بردار آقاجان. امروز جاش هست من بگم یا نه؟ آی بالایی ها،دوتا آقازاده ی مولا کنار مادر،هیچکی نبود اذیت کنه،فقط با مادر وداع می کنند،شما نتونستید تحمل کنید،بالایی ها کربلا چه خبر بود،وقتی یه کوچلوی سه ساله رو از کنار بابا زدن جدا کردن، این دستاش رو روی سرش گرفته بود.*

هی گفتم بهش میام میام میام                                                                                            موهامو نکش میام میام میام

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امشب اول علی آستین رو بالا زد ، شروع کرد اول غسل سر ،صورت ،سمت راست ، سمت چپ .... اول سر و صورت و شست ، بسم الله ... جای مهر رو شست ، صورت کبود و شست یه ناله ... ، نالش بلند شد ، ساکتش کردن همچین که دستش به بازو رسید یه وقت دیدن آقا داره داد میزنه ...

فقط اینجا غسل قطع نشد ، همچین به زخم پهلو رسید آخه خانم گفته بود منو از زیر پیرهن غسل بده ،چشم نمی بینه چه خبره، به گودی زخم سینه رسید .... وای ..... تو غسل باید بدن رو برگردونن به چپ و راست همچین که بدن رو برگردون ، زخم های بستر سر باز کرد ... ، حالا تازه خود بی بی خودش رو غسل داده این خون آبه ها رو شسته ... اسما میگه پرسیدم خانم چرا این کار رو می کنی ؟ فرمود آخه شستن خون خشک سخته ، برا علی سخته ، میخوام کار آقام راحت تر بشه ..... آی .....آی....

خون سینه بند میاد ، خون زخم بستر جاری ِ ، کفن گلگونه ، آخه این شهید ، شهیده معرکس از زیر مفصل همینطوری داره خون میاد ،بچه های فاطمه دارن آستین شون رو تو دهان می کنن، آخ ناله میزنن ....

دیدن حسن ساکت نمیشه " زینب اومد داداش الهی فدات شم ، تو بزرگتر مایی ، باید مارو آروم کنی ... حسین اومد عزیز برادر ، علی اومد ، اسماء اومد ، مگه حسنش خدای صبره ساکت میشه ! حسین گفت داداش تو بایدم ناله کنی ،اما! تو بزرگتر مایی ، امروز گریت یه جور دیگه است ، گفتن چرا ناله می زنی ؟ گفت آخه شما که تو کوچه نبودید ،من بودم نامرد یه جوری زد ، مادرم یه سیلی از او خورد ، یه سیلی از دیوار ...   گوشواره ی مادر گم شد .....

این  گوشواره اینجا افتاد .... بمیرم برا اون دختری که دامنش آتش گرفته ....ای وای ..... ای وای .....

اومد به عمه گفت ،عمه جان گوشم پاره شد....."حسین

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دود بودو ،دود بودو ، دود بود

گل میان آتش نمرود بود ...

آنچه جان می داد بین ابر و دود

عشق بودو ، عشق بودو ، عشق بود

*هرچی میخوام آروم بگم ، نمیشه ، بیچاره شدم.... به جان اربابم میخوام زود رد شم از این حرف ها که میزنم ، آری مریض نقاهتش شرایط داره ، کسی که بدنش زخم باشه بهش داروی سرما خوردگی میدن مبادا سرفه کنه زخم باز میشه ... آه .... چی کار کنم .... کسی که تو بستر می افته باید هر چند روز یه بار به چپ و راست بگردوننش زخم بستر نگیره ... این طرف می گردونن ... آخ پهلوم " اون طرف می گردونن ... آخ بازوم "

جان .... جان ....

من زود رد میشم ،وقت بهت نمیدم گریه کنی ....*

ناگهان دلشوره بر جانم فتاد

گوییا عالم زحرکت ایستاد

ناگهان باب عداوت باز شد

کینه توزی با علی آغاز شد

وه چه این بی حرمتی ها زود بود

مادرم در هاله ای از دود بود

درب از جا کنده شد با یک لگد

مادرم در پشت در ، فریاد زد

*آه.....*

آی شیعه روضه های کوچه را

حس کن از یک روضه خوان آشنا

*حالا از شما سوال می کنم"*

تاکنون بودی عصای مادرت

از خجالت خاک ریزی بر سرت

تاکنون لاجرعه از غم خورده ای ؟

تاکنون سیلی محکم خورده ای ؟

تاکنون گوشواره دانه دانه برده ای ؟

مادرت را سوی خانه برده ای ؟

آی مادر ....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

چه جور از مسجد آمد میدونید،از مسجد تا خونه چند قدم بیشتر راه نبود ،نه اینکه بنشینه زمین، ابن عباس میگه دیدم با تمام هیبت حیدری با صورت به زمین خورد،این خبر مرگ رکن علی ست "

آمد کنار بستر ، اسماء بلافاصله حجره رو خالی کرد ،چه جوری؟ نمیدونم" شایدم تو یه حجره دیگه بچه ها رو به زحمت نگه داشت ،بچه ها آگه نفس باباتون به مادرتون نخوره،دیگه مادر رو نمی بینید ، آگه میخواید وداع آخر رو کنید بزارید باباتون کارشو کنه، نشست کنار بستر نه به حال طبیعی ،به خدا نص عبارته ، اول عباش رو درآورد عمامه ش رو برداشت تو عرب آگه کسی این کار رو کنه یعنی دیگه چاره نداره، چاره ساز همه عالم بیچاره شده .... نشست کنار بستر ، غروب بود صدا زد فاطمه جان ...*

این چه وقت استراحت کردن است

*بابات پیغمبر فرموده بود خواب غروب کراهت داره*

این چه وقت استراحت کردن است                                                          این چه وقت خواب راحت کردن است

جان من ، جان حسن ، جان حسین                                                             رحم کن امشب به حال زینبین

*تا صدا زد "انا علی" این روح به بدن فاطمه برگشت ، چشمان بی تابشو باز کرد ..... نمی دونم یه چشمش کبود شده بود یا دو چشمش ، من اینجوری میفهمم از مقتل ، هر دو چشمش آسیب دیده بود ، یدونه تو کوچه ی بنی هاشم ، یدونه ام پشت در ........

چجوری پلکاشو باز کرد نمی دونم ، اما تا چشمش به نگاه علی افتاد ، علی دید فاطمه داره گریه میکنه ، فرمود: "یا سیدتی ما یبکی" تو چرا داری گریه می کنی ؟ "ابکی لما تلقی بعد" همه گریه هام برا توست ، بعد من با تو چه می کنن" حالا سردار بدر و خیبر کنار بستر نشسته ، زبان حالو بگم و از همه التماس دعا ، نه سال بود که با هم اینجوری حرف نزده بودن ، نه سال بود که خاطرات گذشته رو یادآوری نکرده بودن ، اما اینجا دونه دونشو یادآوری کرد ، صدا زد :*

آمدی تو قد کشیده ....

*یادته شب اول بابات دستت رو گذاشت تو دست من ، تا جایی که یادمه قد و قامتت کشیده بود ...*

آمدی تو قد کشیده .....

*اما*

میروی قامت خمیده.....

این سخن پیچیده هر جا .....

مرتضی افتاده از پا .....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

هی گفت،هی گفت،هی گریه کرد،هی گریه کرد،غم فاطمه سنگین ِ،حتی برا علی،این که میگم: حتی برا علی،به خاطر این ِکه اینها مظهر صبر خدا هستند،این مظهر صبر خدا،کنار قبر گفت:فاطمه صبرم تموم شد، شروع کرد نماز صبر خوندن،امیرالمؤمنین نماز صبر خوند کنار قبر حضرت زهرا،گریه،گریه،بی هوش شد رو خاک فاطمه افتاد، در عالم رویا اومد به خواب امیرالمؤمنین ،علی جان: چرا نشسته ای،بلند شو برو خونه،فاطمه جان به روز لحظه شماری کنم که شب برسد بیام کنار قبر تو،حالا که اینجا هستم میگی برو، فاطمه وفای تو این بود؟ فرمود:علی جان همه ی وجود من تویی، منم دلم برات تنگ شده،منم دلم می خواد کنار قبرم بنشینی،باهام حرف بزنی،دلم برا صدات تنگ ِ، دلم برا چشمات تنگ ِ، گریه نکن عزیز دلم، اما چه کنم حسینم بیدار شده، زینبم و بیچاره کرده،هی بهانه ی مادر می گیره،پاشو برو خونه حسینم داره گریه میکنه، سراسیمه خودش رو رسوند، در ِ خونه رو که باز کرد،دید زینب نشسته کنار حسین با یک ظرف آب، عزیز دلم آب می خوای آب نوش جان کن، کاری داری من مادرتم؟ صدا زد:زینب جان، من مادرمو می خوام. نمیشه غذا بی نمک باشه،روز جمعه است روز زیارتی ابی عبدالله ست،زهرا جان چه طور شد پسرت سالم،اسارت نکشیده،کتک نخورده ، بهانه ی مادر گرفت،علی رو فرستادی سراغش،مگه نوه کوچلوت گوشه ی خرابه چش بود که هرچی گفت: بابا،سر بریده رو براش فرستادی گوشه ی خرابه.حسین...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

پاشو دخترت یه گوشه ذکر ِ ربنا گرفته

اولین بار ِ که این طور دستش و بالا گرفته

برای خوب شدن تو ، به خدا رو زده زینب

با همین قد  کوچیکش، خونه جارو زده زینب

برای اینکه یه لحظه دیده وا کنی بخندی

نمی دونی با چه عشقی شونه بر مو زده زینب

ای بلند ِ آسمونی

*علی داره التماس میکنه*

ای بلند ِ آسمونی

علی داره میگه ها

نمیشه پیشم بمونی

*فاطمه جان، هفتاد و پنج روز ِ بغضات رو نگه داشتی،هی گفتی علی خبر دار نشه،علی ناراحت نشه، علی ندونه چی شده به سر من

داره نماز می خونه،همین که نمازش تموم شد،دید حسن این طرف،حسین این طرف ایستاده،شستش خبر دار شد یه اتفاقی افتاده، سرش رو بلند کرد،اینجا چیکار می کنید،چه خبره؟دید هردو آقازاده سرشون رو انداختن پایین،بابا به دادمون برس،اگه دیر کنی می ترسم مادرمون رو دیگه نبینی،چه جوری اومد بماند،چند بار تو راه زمین خورد،هی عبا پیچید دور پاش تا می اومد  بلند شه،یازهرا، خدا برا هیچ کی نیاره، از بیرون بیای ببینی عزیزت از دست رفته، از چهارچوب در وارد شد، دید یه ملافه رو صورت فاطمه کشیده شده،یه گوشه زینب کز کرده،خیره خیره داره نگاه میکنه،ام الکلثوم ِ دوساله هی دور این بستر می گرده، هی زیر لب میگه: وا اُما، وا اُما. اومد نشست کنار بستر، روضه ی من همین چند جمله،همتون رو به خدا سپردم،ان شاء الله یه روزی همین جا تو روضه ی مادرمون،همه ی ما دق کنیم و بمیریم، روزنامه ها بنویسن یه جایی چندین نفر همه با هم دق کردن،بعد همه میپرسن چی شده؟بعد توی تیتردرشت روزنامه ها می نویسن،اینها همه بی مادر بودن،اینها همشون مادراشون رو از دست دادن،کجا؟مدینه. چرا؟ تو کوچه یه بی حیا، یه نامرد،جلو مادرشون رو گرفته بود....یازهرا.... علی از چهارچوب در اومد تو نشست کنار بدن فاطمه ملافه رو کنار زد،دید هر دو درهای بهشت بسته شده،صدا زد مادر حسن! دید جواب نمیاد،مادر حسین!،دید خبری نیست،دختر رسو الله! کلید قلب زهرا رو علی میدونه، صدا زد:فاطمه من علی ام،من علی ام،چشماتو باز کن، من علی ام...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

وای مادرم،مادرم،مادرم....

*دوتا اسم ِ توی ِ این عالم،شیعه ها رو دیوونه کرده،دوتا اسم ِ توی این عالم تا به گوش شیعه می رسه از خود بی خود میشه، یه نام کربلا،یه نام،مدینه. نمیدونم چه کار کنم ببرمت مدینه یانه؟به مادرمون بگیم حالا که نشد ما با پا بیاییم، با پای دل می آییم،اینقده می گردیم تا قبرت رو پیدا کنیم،آی مدینه ای ها:*

مدینه بوی ِگل لاله میده

مدینه به سینه ها ناله میده

مدینه  بوی ِ در ِ سوخته میاد

*یهودیه دیده بود کار ِ امیر المؤمنین رو،وقتی در قلعه ی خیبر رو کند و رو دست گرفته،حالا داره رد میشه از تو کوچه های  مدینه،دید در ِ خونه داره می سوزه،صدای یه خانم میآد،میگه:نامردا با شوهرم چه کار دارید، ریسمان بستن به گردن این آقا دارن میکشن، براش جالب بود ببینه این آقا کیه چهل نفر دارن می کشن، مگه چه پهلوونی ؟ِ،نگاه کرد دید همون آقایی است که در ِ قلعه ی خیبر رو کنده رو دست گرفته لشکر از روش رد شدن،یه وقت مردم دین یهودی ِ داره میگه: أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ و َ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ اَمیرَالؤمنین َعَلِیّاً وَلِیُّ الله ، اِ تا اون روز تا اون موقع مسلمون نشده بودی در قلعه ی خیبر رو کند؟ حالا ریسمان به گردن علی دیدی تسلیم شدی،اسلام آوردی؟ گفت:آره،حالا اسلام آوردم،برای اینکه میدونم و می بینم،این آقا اگه اراده کنه یه دونه از شما زنده نمی مونه، اما ایستاده شما ریسمان به گردنش انداختید،جلو چشمش خونه اش رو آتیش زدید، ای وای

@@@

چون تو هم خودت فدام شدی هم بچه ات رو فدام کردی، تو میدونی چه جوری علی رو بدهکار کردی فاطمه،حالا خانم چی جواب داد:علی جان*

@@@

*خدا سایه ی تو رو از سرم کم نکنه،گفت:علی یه جا یه جوری شد

من پیش خدا و پیغمبر سر بلند شدم.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بابا من تازه یتیم شدم...مگه قرآن نفرمود: "فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ" هیزم چرا آوردید در خانه ی من؟؟ یه سؤال دیگه ، با گریه ت جواب بی بی رو بدید...*

کــَس ندیدست

*هر کی دیده بگه...*

کــَس ندیدست کـه در داغ عـزیزی برپا

مجلس فاتحه بیــن در و دیـــوار شود

دستمالی که پدر داد به سر بستم تا

ریشه های گره اش پوشش رخسار شود

*یه دستمالی پیغمبر به فاطمه داده بود... امام صادق فرمود:بعد از پدر همیشه مادرم این دستمال رو به سر میبست... "ما زالت بعد أبیها معصبة الرأس" از شما میپرسم:دستمال به سری که درد نمیکنه نمیبندند، دیگه؟؟ گفت فضه...*

از سوز گریه چشم ترم درد می کند

تنها نه چشم ها که سرم درد می کند

وقت نماز شب شده یا رب عنایتی

قامت خمیده ام کمرم درد می کند

*ناله بزن یا زهرا....

بابی انت و امی...

یا بنت رسول الله...*

زهرا که عنایتش به دنیا برسد

باشد که به فریاد دل ما برسد

یا رب سببی ساز که در روز جزا

پرونده ما به دست زهرا برسد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

عجیبه به خدا این زن و شوهر زندگیشون رو با حسین شروع کردن، زندگیشونم با گریه ی بر حسین تموم کردن ،گفتم و التماس دعا ، وقتی پیغمبر همه رو مرخص کرد اسماء بنت عمیس کنار امیر المومنین و حضرت زهرا بود پیغمبر اسماء رو هم مرخص کرد دست فاطمه ش رو داد تو دست علی ، فرمود : "هذه بقیه الله و بقیه رسوله" این امانت خداست اینو نمیخوام بگم ، هنوز دست فاطمه تو دست علی بود یه وقت دیدن پیغمبر تو گوش علی و فاطمه جمله ای فرمود این زن و شوهر شب اول زندگیشون تا صبح گریه می کردن ،چی فرمود؟!! فرمود علی جان، فاطمه جان ، خدا به شما یه حسینی میده ، کربلا تشنه لب سر از بدنش جدا می کنن ، فهمیدی چی گفتم ؟هنوز ابی عبدالله به دنیا نیامده بودا" ای اونایی که می خواید زندگیتونو تازه شروع کنید از این آقا درس بگیرید" بهار زندگی که با ابی عبدالله شروع بشه با اونم حفظ میشه،این شروع زندگی این زن و شوهر  بود، پایان شم بگم ، اومد کنار بستر فاطمه ش، دستشو برد زیر سر خانمش ، این خانمی که مدت هاست تو بستر بیماری افتاده ، دیگه حتی دست به دیوارم نمی تونست راه بره ، چه کرد؟ با زحمت بسیار سر فاطمه شو بالا آورد، دید خانمش داره اذیت میشه ، علی خم شد. این نگاه ها به هم گره خورد تا نگاه به صورت زهرا کرد "فبکی ابوالحسن" شروع کرد گریه کردن ،صدیقه ی طاهره هم تا نگاش به امیر المومنین افتاد فرمود: :"ابکنی یا اباالحسن وبکن الیتاما" علی جان گریه کن ،بر یتیمان منم گریه کن ، اما یکی از یتیما رو بیش از همه سفارش کرد ، فرمود:"و لاتنس قتیل العدا بطف العراق" اون شهید دشت کربلا رو فراموش نکن ، چی میخوای بگی حالا ؟به امیرالمومنین عرضه بداریم آقا جان تا قیامت ما حسینتو فراموش نمی کنیم ، همینطورم شد ، اگر چه سفارش فاطمه به علی بود حسینمو فراموش نکن اما کربلا جلوتر از همه زهرا به سینه میزد ، ان شاالله مادر ندیده باشه ،چیو ؟؟؟والشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ.......حسین ....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

اون عالم سنی(صلاح الدین شافعی) میگه: من می دونم دومی چنان لگد به شکم زد بچه افتاد،سِقط شد1،وای وای.... هر چی گفتن فاطمه پشت ِ در ِ ، گفت:باشه. اگه یه عده اونایی که اومده بودن پشت در که معروف بودن آدم دلش اینقدر نمی سوخت،یه عده از ارازل و اوباش و جمع کردن تو مدینه در خونه رو آتیش زدن، ای وای ای وای ای وای،مادر مادر مادر.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

چه کرد صدیقه ی طاهره ،گریه هاش رو هم کرد ،خطبه هاش رو هم خوند یک جا تو گریه ها و خطبه ها نگفت: پهلومو شکستن ، یکبار نگفت: محسنم و سقط کردین . من عادت ندارم روضه ی ناموسی رو باز کنم اما فقط سوال می کنم و رد میشم : بانویی که جنینش سقط شده باشه اون هم نه با عوامل طبیعی بلکه با فشار در و دیوار، احتیاج به استراحت داره یا نداره؟! که اصلاً تو روایت داره زهرا بین در و دیوار درد مخاض گرفت، دیگه توضیح نمیدم اما یکجا اشاره نمیکنه ،یکجا اشاره به شکستگی دست و بازو ..... و صورت ،که ما میخواهیم وقتی صورت حضرت زهرا رو به تصویر بکشیم مصیبتشو اولین چیزی که میگیم ،ضربه ی سیلی .... اما من براتون بیان خود حضرت زهرا رو بگم ، قبل از اینکه جسارت کنن در قالب سیلی زدن ، بی بی فرمود: اول آتش صورتمو سوزاند ، صورتی که آتش بسوزانه ، دیگه نیازی نیست سیلی بزنند یعنی اگر آب هم رو صورت سوخته بریزی اسباب اذیته """ اما یکجا اشاره نمیکنه ،تمام غصه ی فاطمه علی ...." و تمام تلاش زهرا اینه که نذاره یه سر مویی از امام زمانش کم بشه و نذاشت ،شمشیر برهنه بالا سرش گرفته بودن قسم هم خوردن ،خود مولا فرمود: اگر بیعت نکنم چه می کنید : گفتن "اذا والله نضرب عنقک" به خدا قسم گردنتو میزنیم، زهرا وارد مسجد شد هنوز شمشیر برهنه رو سر علی بود اما زهرا پشت پرده کاری کرد ستون های مسجد به لرزه افتاد " اجازه نداد حتی یک شمشیر برهنه رو سر علی باشه چون وقتی شمشیر رو کشیدن تو نقل داره ، حسنین هم کنار علی بودند،شروع کردند به لرزیدن ، امیرالمومنین با دست بسته بغلشان کرد فرمود عزیزانم نترسید. " من گریزمو زدم ، میخوام بگم یا اباالحسن یه لرزش بدن بچه هاتو اینجا دیدی اگر چه احدی نتونست آسیب به اونها برسونه ، جسارتی هم به بچه هات نقل نشده طاقت نیاوردی پس لا یوم کیومک یا اباعبدالله ......

کجا بودی کربلا ..... "صَغیرُهُم یُــمیـتُه العَـطَـش" بچه کوچیکای حسینت از تشنگی جون دادن

بدن فاطمه شو آورد کنار خانه ی قبر یه جمله بگم ، فیض آمادست معطلت نکنم ، این علی "اصبر الصابرین" زین العابدین تو خطبه ی شام خودشو اینجوری معرفی کرد :"أَنَا ابْنُ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ" اما من نمیدونم دفن فاطمه با او چه کرد؟ رو کرد به قبر پیغمبر  عرضه داشت یا رسول الله :"قَلَّ صَبْرِی" دیگه صبر علی لبریز شد "وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ و حُزْنِی فَسَرْمَدٌ" فاطمه جان ، دیگه علی شبها خواب نداره ، حزن علی دیگه دائمیه ، پایان نداره ... آماده ای یا نه ؟ این یه علی ، کنار بدن عزیزش این جملات رو گفت ، علی کربلا هم بدن ارباً اربای بابا رو گذاشت تو بوریا آورد میان خانه ی قبر دیدن زین العابدین هم این جمله رو میگه :"أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ و لَیْلِی فَمُسَهَّد" بابا دیگه بعد از این شبا خواب ندارم .......حسین

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@




عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.