ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

 

 

به جهت بالا بردن میزان توانایی و تسلط عزیزان بر روضه ها

و تلفیق بهتر اشعار و متن روضه ها و گریزها

امسال غالبا روضه های مکتوب بدون شعر قرار خواهد گرفت

تا دوستان فقط با داشتن خمیر مایه ی روضه ها

خودشون شعر مناسب یا دلخواه خودشون رو جداگانه انتخاب کنند

 

جهت مطالعه متن روضه های مکتوب

ویژه شهادت حضرت زهرا  فاطمیه 95

به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 

 







وَإِذَا الْمَوْؤُودَةُ سُئِلَتْ ،بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ" در ذیل این آیه آمده، روز قیامت از قاتل محسن سئوال میشه، گناه این بچه چی بود؟اول فدایی ِ ولایت، حضرت زهرا بود،ولی قبل از آنیکه خودش شربت شهادت بنوشد،بچه اش از بین رفت،از امام صادق پرسیدند:آقا با کدام آسیب حضرت زهرا سلام الله علیها از پا در آمد؟آخه آسیبش زیاد بود، بین در و دیوار فشار دید، پشت در وقتی لگد به در زدند، پهلوش مشکل پیدا کرد، تو کوچه دختر پیغمبر رو تنها گیر آوردند، نمی دونم چه جور سیلی به صورتش خورد تعادلش رو از دست داد نقش زمین شد، چادرش خاکی شد، گوشواره ها از گوش مبارکش افتاد، ازحضرت سئوال کردن کدام یکی ازاین ضربه ها سبب قتل مادرتون حضرت زهرا شد؟امام صادق علیه السلام سخت گریه کرد، فرمود:سبب قتل مادرم،غلاف شمشیری بود که به پهلوش می زدند.با این که با غلاف شمشیر به پهلوش می زدند دست از علی بر نمی داشت، ولی یه وقت دیدن افتاد،صدا زد:"یا فِضَّةُ! خُذِیـنِی فَقَد قُتِلَ ما فِی أحشائِی" خبر شهادت محسنش رو اعلام کرد، فضه بیا بچه ام رو کشتند، اونجا یه بچه ای مادر داشت،یه بچه ای هم پدرش ابی عبدالله روز عاشورا آورد جلوی مردم،" َاما ترونه کیف یتلظی عطشا؟" مردم نمی بینید بچه ام از تشنگی جگرش می سوزه؟ مردم نمی بینید بچه ام داره تلظی می کنه،بال بال میزنه جون میده، "فَرَماهُ حرمله"، بچه اش رو روی دستش گرفته بود، عوض آب تیر به گلوش زدند، تیر معمولاً سوراخ میکنه،اما گلو از گل نازک تر بود، گلوی کودک بود طاقت تیر رو نداشت،" فذبحوه من اذن الی اذن" گوش تا گوش بریده شد سر افتاد، "لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم" به عظمت حضرت زهرا سلام الله علیها،به مظلومیت بی بی، به عصمتش، به محسن ِ مقتولش امام زمان را برسان،گناهان ما را ببخش و بیامرز.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

صدا زد اسماء،مقداری آب گرم کن ، میخوام بدن بچه هامو بشویم ،خیلی وقته موهای زینبو شانه نزدم ،خیلی وقته حسینمو بغل نکردم ،بی بی جانم شما مریضه ای ،اجازه بده این کارها رو من کنم ، نه اسماء ... " اسماء میگه آب گرم کردم ،اول خودش غسل کرد این لباسی که نمی تونم بگم ...... ، سادات نشستن ، با سینه ای که محل اصابت مسمار دره ، با دست شکسته ای که بالا نمیاد نمی دونم خودش چگونه غسل کرد؟!! نوبت رسید به بچه ها ؛ اول سر حسنو شست بعد سر ابی عبدالله رو شست ، بعد زینب موهاشو شانه زد ،بچه ها شاید گفتن خدارو شکر بعده نود و چند روز حال مادرمون خوب شده دیگه دوران نقاهت بیماریه، داره سپری میشه ... اما این سوالو بچه ها کجا جوابشو گرفتن ؟ بچه هاشو شست ،خونه رو آب و جارو کرد ...." از شما می پرسم یه خانمی که پهلوش شکسته چجوری خونه رو آب و جارو کرد ؟!بماند؛ در همین حین امیر المومنین وارد شد " تعجب کرد! بی بی جانم با همین حال نزارت انقده کار انجام دادی ،الحمدالله حالتون خوبه ،مساعده """ جمله ای گفت علی به گریه افتاد ، صدا زد علی جان آگه دیدی این همه کار انجام دادم نه به خاطر اینکه حالم خوبه "

چون روزآخر بود کار خانه کردم ....

گیسوی فرزندان خود را شانه کردم

علی همه اینا به خاطر اینکه روز آخری که مهمان توام ،بچه ها رفتن بیرون ، صدا زد علی جان بیا ، این زن و شوهر ، دختر عمو پسر عمو ، خلوت کردن،آخرین حرف ها رو به امیرالمومنین داره میرنه، اول فاطمه گریه کرد ، دست در گردن مبارک مولا انداخت ، صدا زد : *صدق رسول الله ...* یعنی چی ؟!! علی یادته بابام گفته بود اولین نفری که به من ملحق میشه منم ؟ الان بابامو خواب دیدم ،فرمود فاطمه جان دیگه چیزی نمونده ،شب آخره دیگه داری میای نزد ما ، تا این جمله رو گفت نمی دونم تاریخ نوشته چه غصه ای تو چشمان علی دید که بلافاصله فرمود :"ابکنی یا اباالحسن" علی گریه کن ... گریه کن ... علی هم گریه کرد بعد بی بی دوعالم دست شکستشو بالا آورد این اشک علی رو پاک می کرد به چهره مبارک می مالید ،صدا زد زهرا جان این چه کاریه؟ فرمود علی جان از بابا پیغمبر شنیدم اشک مظلوم شفای هر دردیه ، اشک مظلومو آگه کسی به بدنش بماله سپر بلای آتش دوزخه ، منم میدونم تو این مدینه مظلوم تر از تو کسی نیست .....

الله اکبر ... علی جان : "غسلنی باللیل، حنطنی باللیل و کفنی باللیل والدفنی باللیل ...... امان امان ... می دونم منتظر کربلایی ، معطلت نمی کنم ..... همه ی وصیت هاشو کرد بعد سفارش کرد علی جان:"ولاتنسی قتیل العدا بطف العراق... " همه بچه هارو سفارش کرد اما بین این بچه ها حسین من یادت نره .... یه روزی اونو کربلا می کشن ... آماده ای یا نه؟!! اومد کربلا یا نه؟ آری امیرالمومنین اومد ،فاطمه هم اومد اما تقسیم کردن ، فاطمه اومد کنار گودال قتلگاه ... علی کجا آمد؟!!! کنار علقمه ... لذا عباس صدا زد :

هوسم بود که آید به برم ام بنین 2

مادرت فاطمه آمد عوض مادر من

*هر جا نشستی سه مرتبه ناله بزن یا زهرا ........*

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

خود بی بی میفرماید :لحظه های آخر بابام بود، بابام علی رو صدا زد تو اتاق ،خلوت کردن ،صدای بابامو نمی شنیدم ولی می شنیدم علی هی میگه چشم یا رسول الله ...... یه مرتبه دیدم علی ریخت بهم یعنی اینجا هم صبر کنم یا رسول الله .... ؟!!خانم ،یادم نمیرود، من گوشه ی خونه زانوی غم بغل گرفتم نشستم ، شما رفتی پشت در ..." ای خاک عالم به سر من .....*

یادم نمی رود به خدا لحظه ای که تو

با یا علی به آتش در پا گذاشتی .....

*معمولا اینجوره ، وقتی مادری فرزندی رو ، خصوصا نوزادی رو از دست میده تا یه مدتی با لباس های اون بچه ، با یادگاری هایی که آماده کرده برا ولادتش ، معاشقه داره " فاطمه اجازه نمی داد علی ببینه این صحنه ها رو ،می گفت : شوهرم غصه می خوره" چه بسا گاهی می فرمود که ...*

محسنم رفت ،فدای سرت "غصه نخوری"

محسنم رفت ، فدای سرت ای تاج سرم

کاش می رفت به پایت سرمن ،غصه نخور...

*ماشاالله ، می بینم گوشه کنار پیرمرد ها دارن ضجه میزنن" درستش هم همینه ها امام صادق فرمود میان رفقای ما ، مرداشون مثه زن بچه مرده گریه می کنن ، برا زهرا داد بزن ،برا زهرا ضجه بزن .....حالا علی نشسته کنار قبر فاطمه این حرف ها رو برا چی زدم ؟ برا این بیت :*

زهرا لباس محسن خود را نبرده ای                                                                 آن را به زیر بالش خود ... جا گذاشته ای

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

علامّه طباطبایی مشرف میشدند ، یه جوونی جلو ایشونو گرفت با حال نزار ، دست خالی گریه کنان گفت ، چی بگم به این آقا که ردم نکنه...فرمود: این آقا رو به جان مادرش فاطمه قسم بده...اینا میدونستن این خانواده چقدر به مادر علاقه مندن....    مادر.....مادر.....

آماده ای چند قطره اشک برا بی بی دو عالم بریزی؟!!

اشک بر زهرا حیاتم میدهد                                                                                              از غم دوزخ نجاتم میدهد

اشک بر زهرا برد دل را بقیع                                        می کشاند رشته ام را تا بقیع

اشک بر زهرا به هر کس شد عطا                          آشتی کردست بی شک با خدا

*آماده ای بریم مدینه یا نه؟*

میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت                                                    زن را کسی مقابل شوهر نمیزند

*جمله ی آخر ، فیض آمادست*

بیش از همه به حالت زینب دلم بسوخت                                                                                           آخه مادر ، کسی مقابل دختر نمیزند...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آخه تو خونه که نمی تونست جلو مادرش داد بزنه ، می رفت همون جایی که مادرش زمین خورده بود ، هی می گفت اینجا مادر افتاد ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بابا زهرا اگه پشت در افتاد ، باز یه محرم بود بالاسرش ، علی فرمود سلمان یه عبا رو زهرا بینداز ، کی بود بین مجلس یزید یه روپوش رو سر زن ها بیندازه؟

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دیگه چیزی به عمر فاطمه باقی نمونده ، کدوم چادر؟ همون چادری که وقتی سلمان نگاه می کرد ،گریه می کرد ، می گفت دختر پادشاه رم ، کسری ، لباس های قیمتی بپوشن ، دختر پیغمبر چادرش دوازده وصله داره ، همون چادری که داد به علی نزد زید یهودی گرو بزار ، یه مقدار جو قرض کن ، بچه هام گرسنه اند ، زید یهودی چادرو گرفت ، مقداری به علی جو داد ، گرفتاری فاطمه و علی حل شد ، یه وقت دیدن دارن در میزنن ، هشتادتا یهودی با زید یهودی اومدن به نور چادر فاطمه مسلمان شدن ،به خدا یهودی های مدینه سگشون شرف داشت بر اون نانجیبی که تو کوچه جلوی فاطمه رو گرفت .... نمیگم چجوری زد فقط نقل شیخ مفید اینه : میگه با سیلی نزد "ورَفَسَهُ برجله" .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

"وَ أمَّا ابْنَتُکَ، فَـتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ یُؤْخَذُ حَـقُّها غَصْباً الَّذی تَجْعَلُهُ لَها" به هفت گوشه از مصائب فاطمه اشاره کرد ، اولین اونها ، اما دختر فاطمه بعد از تو چه می کشه ، به او ظلم میکنن ، او رو از حقش محروم می کنن ، فدک رو به زور از دخترت زهرا می گیرن ، این سه تا ؛ "ویُدْخَلُ عَلی حَریمِها" کاش فقط همین تیکه رو می گفت که ناظر به آمدن پشت دره" اما بلافاصله فرمود "یُدْخَلُ َ عَلی مَنْزِ لِها بِغَیْرِ إذْنٍ" بدون اجازه میان در خونش ، وارد خونش میشن ، دیگه اینو ترجمه نمی کنم ، اگه اهل روضه باشی میفهمی .... همینطوری از کنارش عبور نمی کنن "ثم یمسها حوانن و ظل" دیگه چی؟!! "وَ تُضرَبُ و هیَ حامِلٌ" دخترتو میزنن در حالی که بارداره این صدمات با فاطمه چه می کنه ؟!! فرمود : "و تَموت مِن ذلِک الضَّرب" همینطورم شد که امام صادق علیه السلام حال مادرش رو این روزها اینگونه گزارش کردن "لزمت الفراش" یعنی یه جوری تو بستر افتاد حتی ، دست به دیوارم نمی تونست راه بره "نحل جسمها وذاب لحمها" گوشت بدن مادر ما آب شد "حتی صارت کالخیال" یعنی از مادر ما فقط یه شبهی باقی ماند.....ناله بزن یا زهرا .......

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

راوی میگه تنهایی اومد توی قتلگاه ، همه میزدن زینب رو ، کلامی حرف نزد شروع کرد با حسینش حرف زدن ، ذره ای ،باری ،یک بار هم نگفت منو میزنن، یه وقت وسط اون ازدحام ، دختر ابی عبدالله صدا زد :"أَبتا أُنظُر إلی عَمَّتِیَ المَضروُبَه"*حسین

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْس بَاکِیَةَ الْعَیْنِِ نَاحِلَةَ الْجِسْمِ مُنَهَّدَةَ الرُّکنِ یُغْشَى عَلَیْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ ...* بعد باباش رسول خدا پیوسته گریه می کرد ، جسمش ضعیف و نحیف و لاغر شده بود،قدش خمیده شده بود ، ساعت به ساعت از حال می رفت .....زهرا جان .....

مدینه حبیبه خدا گریه می کرد ، کربلا و گودی قتلگاه دختر همین فاطمه ، نوشتند: "بکت و اللَّه کلّ عدوّ و صدیق" حسین .....  نازدانه ی ابی عبدالله دید عمه کنار یه پاره پاره بدن گریه می کنه و تازیانه میخوره، صدا زد :"عَمِّتی هذا نَعشُ مَن" این بدن،بدن کیه؟!! فرمود حق داری بدن باباتو نشناسی، تا فهمید بدن باباش حسین ِ صدا زد : "أَبتا أُنظُر الی عَمَّتِیَ المَضروُبَه"حسین جان

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

هر کی اومد دیدن ِ پیغمبر،یا خودشون هر کسی رو دیدن، سفارش می کردند:بعد مرگ من،اهلبیت ِ من رو رعایت کنید، ابن ابی الحدید(سنی) در جلد بیستم نهج البلاغه اش یه مقاله ی مفصلی رو نقل می کنه،حدود بیست سئوال مطرح ِ، میگه:ما جواب این سئوال هارو چی بدیم به شیعیان امیرالمؤمنین؟ میگه:اگه از ما بپرسند چرا هیزم آوردین در ِ خانه ی  زهرا،چی جواب بدیم؟ اگه بپرسند: مگه زهرا جگر گوشه ی پیغمبر نبود؟چی جواب بدیم؟ اگر بگن: چرا در ِ خانه، اهل خانه رو تهدید کردید،گفتید:همه ی شمارو آتیش می زنیم،چی جواب بدیم؟اگه شیعه ازما بپرسه چرا به اون در ِ چوبی هجوم بردید،مگه نمی دونستید زهرا پشت ِ در ِ،چی بگیم؟چه دلیلی بیاریم؟ اگه گفتند: مگه بین در و دیوار صدای ناله ی زهرا بلند نشد،بابا،برخیز ببین، با ما چگونه معامله کردند؟چی جواب بدیم؟اگه به ما گفتند:چرا علی رو با سر ِ برهنه به مسجد بردید،برا چی بردید؟چی جواب بدیم؟.اومد میان مسجد دید کنار منبر شمشیر بالا سر ِ شوهرش ِ، صدا زد این مرد غریب و مظلوم رو رها کنید، واِلله الان میرم قبر بابام و بغل می گیرم،ناله میزنم،تا خداوند متعال جواب شمارو بده.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

میخواد بدن فاطمه شو دفن کنه.علی القاعده احتیاج به دونفر داره.یکی باید وارد قبر بشه.یکی باید بدن رو سرازیر درقبر کنه،فاطمه محرمی  جز علی نداره،همین که ب

دن فاطمه شو سرازیر درقبر کرد.*

که ناگه از لحد نوری بر آمد                                                                                  نمایان دستی از پیغمبر آمد

*دوتا دست شبیه به دستای پیغمبر بیرون  آمد.کنایه از اینکه علی جان،امانتم رو رد کن. زهرا جانم... اگر بدن فاطمه رو بلافاصله برداشت علی ِ مرتضی، غسل داد.کفن کرد.دفن نمود.اما...،بدن میوه ی دلش کربلا سه روز و دوشب روی خاک ماند.بدون غسل وکفن.نه...بدون کفن نبود.*

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آخرین جمعه ی عمر فاطمه هم گذشت ، فقط خدا میدونه چه گذشت به زهرا ، شما دیگه مقدمه نمی خواین ، از همین جا بدون مقدمه ببرمت کربلا ، عرضه بدارم فاطمه جان آگه یه خانه نشینی امام زمانت ، با تو کاری کرد که تو این همه صدمات و لطماتو به جان خریدی ، آخرم گفتی کاش می مردم توی علی رو خانه نشین نمی دیدم ، پس چه گذشت به دختر تو زینب .....خاک نشینی حسینو تو گودال ببینه: "فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ ع عَنْ فَرَسِهِِ فحَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ" همه محاصرش کردن ، عمرسعد لشگر رو به چهار دسته تقسیم کرد ؛ تیراندازا یه طرف ، شمشیرزنا یه طرف ، نیزه دارا یه طرف ، سنگ اندازا یه طرف ، اما بازم دیدن ده نفر سوار بر اسب .......حسین ..

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شب ِ شهادت ِ بذار یه جور دیگه سلام بدیم:*

السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَکْسُورَةِ ضِلْعُهَا،  السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَقْتُولِ وَلَدُهَا،السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومِ بَعْلُهَا

*شب ِ شهادت ِ، اگه شبش نبود نمی گفتم همین الان،وای مادرم،وای مادرم....*

ممنونم اگر نروی                                     می میرم اگر بروی

*شب شهادت بی بی جانمون حضرت زهراست، امشب همه ی جلسه از ابتداش یا زبانحال ِ علی ِ، یا زبانحال فاطمه است.جای ِ دیگه هم نمیریم، امشب یا علی گریه می کنه زهرا حرف میزنه، یا زهرا گریه می کنه علی حرف میزنه،حالا امیرالمؤمنین داره با زهراش حرف میزنه:*

@@@

*نُه سال هر کاری کرد فاطمه نگاش به علی بود، اصلاً چشم از علی بر نمی داشت، علی چشم از فاطمه بر نمی داشت، نگاه نکنید دو سه ماه آخر رو گرفت از علی*

@@@

*چه جوری دلت میآد بری امشب؟ کجا می خوای بگذاری بری؟*

@@@

* تا حالا این زن و شوهر اینجوری با هم حرف نزده بودند، امشب روایت میگه: بی بی به فضه گفت: فضه بچه هام رو ببر، می خوام با علی راحت حرف بزنم، فضه بچه هارو برد، مولا وارد حجره شد، دید خانمش تو بستر افتاده، علی بیا جلو، اومد بالا سر ِ زهراش، یه نگاه کرد... "بخونم زبانحالش رو، بخونم یه ذره دلت بیشتر بسوزه؟ اشک بیاد، حیف ِ شب ِ آخر"*

اشک غریبی چکیده،بوی جدایی وزیده                                                                                        معلوم ِ از حال و روزت، شب ِ شهادت رسیده

*منتخب عوالم، منهاج الدموع نقل میکنه:میگه اینجا بی بی به علی گفت: علی جان یه خواهش ازت دارم، علی جان با این دو دستت آروم سرم رو بغل کن،سرم رو بذار رو سینه ات می خوام باهات حرف بزنم. "قربونت برم مادر دیگه جون نداشتی خودت بلند شی" علی دیگه نا ندارم، سر رو بغل کرد،اشک داره می ریزه فاطمه*

@@@

 *دید حال ِ علی منقلب ِ،گفت: آقاجان،قربونت برم بذار من یه ذره باهات حرف بزنم."امشب روضه ی من روضه ی نگرانیهای یه مادر ِ دم ِ رفتن ِ، امشب می دونی مادر ما نگرون چی بود؟ هر مادری می خواد بره نگرانه،یه نگرانی برا خودش داشت، چند روز ِ پیش این نگرانی رفع شد، تا نگاهش به تابوت افتاد یه لبخند زد، خیالم راحت شد حجم بدنم رو کسی نمی بینه، دیگه نگران نیستم خدا رو شکر.دیگه نگران چی بود؟امشب به خاطر بی بی یه قدم بگذار، وسط روضه باید پند بگیری، باید درس بگیری، چه اتفاقی  می افته شب شهادت امیرالمؤمنین می فرمایند:فاطمه دیگه نگران چی هستی؟ علی جان، بچه هامو می بینم دارم اشک می ریزم،علی جان نگران گهنکارای امتم هستم،از خدا خواستم: "یَغْفِرُ لِعُصَاةِ اُمَّتی" فاطمه شب شهادت میگه:خدایا به حق اشک چشم بچه هام گنهکاران امت ِ من رو ببخش،دست ِ اونها خالی ِ. حالا من امشب قول بدم بگم مادر نگران نباش،دیگه قول میدم سمت گناه نرم، مادر نگران ِ من و تو بوده دم آخر.دیگه نگران چی بود؟روایت میگه:نگران ِ علی بود،یه نگاه کرد مولا دید بی بی به پهنای صورت داره اشک می ریزه، علی جان: "أَبْکِی لِمَا تَلْقَی بَعْدِی" علی جان نگرانم بعد از من با تو چه می کنند. تو دیگه یار نداری،طرفدار نداری.نگران بچه هاش هم بود،یه نگاه به علی کرد،صدا زد:علی جان،"أَبکنِی وَأَبک لیتَامی" علی برا من و یتیم هام گریه کن، "وَلاتَنْس ِقَتیل‌َ العِدَاء بطَف‌ِّ الْعِرَاق"‌ِ. علی جان حسینم رو یادت نره*

ای تشنه لب حسین حسین حسین                                                                  عشق زینب حسین حسین حسین

شب شهادت، بی بی ِ ما به امیرالمؤمنین گفت: وَلاتَنْس ِقَتیل‌َ العِدَاء بطَف‌ِّ الْعِرَاق‌ِ. بیا من و تو هم یه عهد ببندیم،همه دستاشون رو بدهند به هم، بیایید همه با هم یه قولی به بی بی بدهیم،دست هم رو می گیریم،یه عهد می بندیم، مادر جان، ما هم امشب عهد می بندیم حسینت رو فراموش نمی کنیم،بلند بگو: حسین...." ابد والله یا زهراء ما ننسی حسینا"  ماهم حسینت رو فراموش نمی کنیم، نه فقط من و تو، خود اهلبیت هم حسین رو فراموش نکردند،زهرا با روضه ی حسین جون داد،پیغمبر هم با روضه ی حسین جون داد، دم آخر ابی عبدالله رو سینه اش بود جون داد،امیرالمومنین هم شام بیست و یکم با حسین جون داد، امام حسن هم " لا یوم کیومک یا اباعبدالله" گفت.امام سجاد،امام باقر،امام کاظم،امشب ببرمت حرم ِ امام رضا،روزی ِ امشب ِ مارو امام رضا بده. آقا جان شما همه رو بردی کربلا،صدا زد:" إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ" چرا میگم امام رضا؟ می خوام امشب پاک پاک بری بیرون،چرا "فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ" فرمود: "فَإِنَّ الْبُکَاءَ عَلَیْهِ یَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ." امام رضا راه رو به من و تو نشون داده،نسخه رو امام رضا پیچیده، که گناه داری،روسیاهی،" ذُّنُوبَ الْعِظَامَ"راه پاک شدنش فقط گریه برای حسین ِ،چشم آقا،چشم،جون بخواه. کجا بریم گریه کنیم؟خودت روضه بخون یا امام رضا، خود ِ امام رضا روضه خونده،چی روضه ای خونده؟ "فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ". مثل مذبوح سر ِ حسین مارو بریدند،حسین.... من از امام رضا عذر میخوام،آقا شما گفتید،مگر نه من جرأت نمی کردم،بابا مذبوح تکلیفش معلوم ِ، روضه ی من یه شباهت ِ،یه فرق ِ،آدم رو میکشه،شباهت اینه:ما رسم داریم،یه قربونی رو بخوان ذبح کنند،همه دورش حلقه می زنند،همه خوشحالند، هر کی میگه:یه سهمی از این قربانی مال منه،کربلا دور ِ حسین حلقه زدند، اخنس گفت:عمامه اش مال من، خولی گفت:سربریده اش مال من، یکی گفت:انگشترش مال من، یکی گفت:پیراهنش مال من. این ها شباهت بود، حالا فرقش رو گوش بده:ما رسم داریم،قربانی رو بخوان ذبح کنند،آبش میدن،آبم نخوره لب هاش رو به زور خیس می کنند، رو به قبله اش می کنند،آخ بمیرم برات:"السلام علیک مذبوح من القفا" حسین.....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آقا موسی بن جعفر یه روایتی رو از پیغمبر اکرم نقل کردند ،فرمودند پیغمبر اکرم اینجوری فرمودند :

"أَلا إنَّ فاطِمَة َبَیْتَها بَیْتی وَ بابها بابی فَمَنْ هَتَکَهُ فَقَدْ هَتَکَ حِجابَ اللهِ"

سالها پامنبر و روضه بزرگ شدید،نیازی به ترجمه ندارید ،ای مردم خونه ی زهرا خونه ی منه ، در خونشم در خونه ی منه ، چرا اینجوری فرمود ؟! چون تو سوره ی احزاب فرمود : "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ " اگه خونه ی زهرا ،خونه ی پیغمبره، ما یه سوال داریم چرا بدون اجازه ی صاحب خانه وارد شدن.....؟ بعد راوی میگه موسی ابن جعفر به اینجا که رسید، "فبکی ابوالحسن بکاء الطویلا" شروع کرد گریه کردن ، مدت مدیدی گریه کرد ، بعد دیدن وسط گریه ها سه مرتبه میگه :    "هتک والله حجابک"

یعنی حرمت مادر ما رو نگه نداشتن ، شب معراج که پیغمبر به معراج رفتند ، وقتی نوبت رسید به مصائب اهل بیت ، مصائب حضرت زهرا رو اینجوری بیان کردن: "و اما ابنتک ؛ فتظلم و تحرم و یؤخذ حقّها" به دخترت ظلم میشه ، حقش رو میبرن ، اونو از ارثش محروم میکنن؛ "و یدخل علیها حریمها بغیر إذن" بدون اجازه وارد خونش میشن ، "ثم یمسها حوانن و ظل" یعنی وقتی وارد خونه میشن ، فاطمه مانع میشه ،اجازه نمیده اینا وارد شن ، چه میکنن؟! "تَموت مِن ذلِک الضَّرب تُضرَبُ و هیَ حامِلٌ ..." الله اکبر ، از همون شب معراج به پیغمبر اکرم خبر دادن ، دخترت وقتی بارداره ، کتکش میزنن ، این ضربه کاری می کنه که دخترت با همین ضربه  از دنیا میره ، الله اکبر.... آخ بمیرم ، شب جمعه ست "همه ی روضه ها باید به کربلا منتهی بشه ، فاطمه رم مهمان کنیم ، یاری کن فاطمه رو با گریه ی بر ابی عبدالله... ابوبصیر رسید خدمت امام صادق علیه السلام حضرت فرمود : "اما تحب أن تکون ممن یسعد امی فاطمه" آیا دوست نداری مادرم زهرا رو یاری کنی ؟!! آماده ای یا نه ، ابوبصیر میگه من گریه کردم ، با خودم تعجب ، که من زمان مادر شما نبودم چه جوری میتونم مادرتو یاری کنم ، فرمود ابابصیر از روز عاشورا تا قیامت مادرم بر حسینش گریه میکنه ، میخوای فاطمه رو یاری کنی ؟ گریه ی من و تو یاری فاطمه ست ...

السلام علیک یا اباعبدالله .....        شب زیارتی ارباب بی کفنه،آماده ای بریم کربلا یا نه....؟!

مادرت گفت بنی دله ما ریخت بهم

چقدر نام تو غوغاست اباعبدالله ...

*دیگه چی...جمله ی آخر و التماس دعا*

مادرت گوشه ی گودال تماشا می کرد

بر سر نعش تو دعواست اباعبدالله....

*سر چی دعوا میکردن؟ اخنس می گفت عمامش برا منه ، بجدل می گفت انگشتر و انگشتش مال منه، خولی می گفت سر بریدش مال منه.....آی حسین......

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

الا،که صاحب عزای تمام غم های

دوباره فاطمیه آمده نمی آیی

*مولا ی من...*

برای ،گریه به غم های مادرت آقا

نه اینکه فکر کنم ،مطمئنم اینجایی

*ای آقا ....آقا جان ....آقای من....*

کجا سیاه به تن کرده ای،غریبانه

کجا به سینه ی خود میزنی به تنهایی

*دیدی اونهایی که تازه داغ می بینن مشت به سینه میزنن امشب هی بچه های علی به سینه زدن آخ مادر مادر .....وای مادرم وای مادرم .....*

کجا،سیاه به تن کرده ای غریبانه

کجا،به سینه ی خود میزنی به تنهایی

*آقاجان*

کجا شبیه علی سر به چاه غم بردی

کجا شبیه علی روضه خوان زهرایی

*خوش به حال اونایی که صدای مولا رو میشنون،سرشو تو چاه میکنه از امشب به بعد....*

الا ای چاه یارم را گرفتن

*با من میگی*

الا ای چاه یارم را گرفتن

همه دار و ندارم را گرفتن

میان کوچه ها ........

*این شب ها به اعتقاد من سخت ترین شبای عمر علی بود،خدا هیچ مردی رو به روز علی نندازه،بمیرم برات،قهرمان خیبر باشی،دلدل سوار عرب باشی،لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار باشی،تو یه روز نود تا زخم بخوری خم به ابرو نیاری ،اما امشب کار علی به جایی رسید ، میخواست بدن رو بشوره دستاش میلرزید....." اسماء داره آب میریزه،یه دفعه دیدن علی سر به دیواره میزنه....،آقا چتون شد ، شما دستور دادید بچه ها گریه نکنن، دیدن هی زیر لب میگه الهی دستت بشکنه قنفذ ،ببین با بازوی فاطمه چه کردن، منتظر روضه ای، بگم؟حالا داد بزن ... آی مردم ،یه بدنو بخوان دفن کنن،تا پزشک اجازه نده،دفن نمی کنن دکتر باید مجوز صادر کنه،دکتر باید امضا کنه ، امضا برا چی؟ باید زیر برگه دفن بنویسه علت مرگ چی بوده"؛سکته بوده،تصادف بوده،سرطان بوده.... تا دکتر زیرش امضا نکنه،اجازه نمیدن بدن دفن بشه،از امام باقر پرسیدن مادر هجده ساله شما چرا به شهادت رسید؟حضرت گفت سبب شهادت مادرم اون ضربه های غلافه تو کوچه هاست .....آی .....وای.....حالا وقتشه ، بگم برات ،میخوام بگم بهتر ناله بزنی آگه مادرو تو کوچه ها با غلاف شمشیر زدند ،حسین شو تو گودال با خوده شمشیر زدن .....اونم نه یه شمشیر حسین....... آگه روزی فاطمیه میخوای بلند بگو حسین

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امام حسنی ها خودشون رو به ناله برسونن،الهی من برات بمیرم آقا*

@@@

*روضه بخونم شب اولی یا الله... یه سال منتظریم فاطمیه برسه ما عقده ی دلمون رو خالی کنیم تو اهل بیت چند نفرن علی رغم سنشون مثه شیخ الائمه امام صادق هفتاد سال نوشتند عمرش بود خوب اگه امام صادق محاسنش سفید باشه دست به کمرش بگیره کسی تعجب نمی کنه ،چی میخوام بگم،میخوام بگم چند نفر زود پیر شدن.... ان شاالله ما هم پیر روضه بشیم مثه امام حسن،چند نفر زود پیر شدن،امشب میخوام روضه پنج تن بخونم ،چند نفر بر اثر مصیبات و شدائد ،بر اثر حوادثی که تو عمرشون اتفاق افتاد زود پیر شدن،میخوام مجلس رو متبرک کنم ،نام پیغمبر رو ببرم ، ای جانم فدات رسول الله ،پیغمبر فرمود پیرم کردن این امت "مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیت" هیچ پیغمبری اذیت نشد مثل من ،کاری با من کردن منو پیر کردن،یا رسول الله به ما اجازه میدی یه قدم بریم جلوتر،پیغمبر زود پیر شد"جهل امت پیرش کرد،آخ .... دختر هجده سالش هم زود پیر شد،کجا دیدید یه زن هجده ساله دست به کمر بگیره ، بابا هجده سال اوج جوونیه، من نمیگم ،روایت میگه،میگه بعد پیغمبر "مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ"بعد پیغمبر هر کی مادر ما رو دید،دید یه دستمال به سرش بسته ،آخ قربون سردردهات برم ؛امشب درد و بلات بخوره تو سرم "نَاحِلَةَ الْجِسْمِِ بَاکِیَةَ الْعَیْنِ" الله اکبر باز این سه تا رو میشه هضم کنی ولی این یدونه رو نمیشه هضم کرد، "مُنْهَدَّةَ الرُّکْنِ " پیر شدی فاطمه .... زهرایی که تو هجده سالگی پیر شد دست به کمر گرفت، بریم جلوتر ،هر چی میرم جلوتر باید آتیشت بیشتر باشه، زهرا تو هجده سالگی دست به کمر گرفت، امیرالمومنین هم بعد فاطمه دست به کمر گرفت،سلمان میگه تا زهراش رو زیر خاک کرد، ناله داری یا نه ..... برم یه قدم جلوتر؟ سفره برا کیه؟ یه آقایی رم سراغ دارم ،از کوچه ها که برگشت آخ دیگه ندیدن حسنو یا یه گوشه زانو بغل می کرد ،یا دست به دیوار می گرفت ....آخ ... میخواستم برات شعر بخونم اما جاش نیست ،حرف آخر پیغمبر پیر شد،دخترش تو هجده سالگی پیر شد، دست به کمرش گرفت،امیرالمومنین بعد زهرا یهو پیر شد امام حسن تو کوچه ها پیر شد آخ...کربلا هم یه نفر دست به کمر گرفت ، رسید کنار علقمه ....

سقای دشت کربلا ابوالفضل 2 "

من نمیگم ،شیخ جعفر شوشتری میگه،این جمله ی ختم روضه ی منه،میگه ابی عبدالله داغ زیاد دیده بود،برادرم زیاد از دست داده بود چه مدینه چه کربلا ،اما داغ داریم تا داغ میگه رسید کنار علقمه،یا صاحب الزمان به من اجازه بده همین یه دونه رو معنا کنم شیخ جعفر میگه : "وبانَ الانکسارُ فِی وجهِ الحُسین " یه دفعه دیدن رنگ حسین پریده یه دست به کمر گذاشت ......حسین .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یه روز دور ِ بسترش رو گرفتن، فقط علی و بچه هاش، امیرالمؤمنین از دختر پیغمبر خواستن آن دارویی که یه مقدار درد تون رو تسکین میده چیه؟ این مطلب رو محدث قمی نقل میکنند، عرض کرد: علی جان،اگر محبت کنید پیراهن بابامو به من بدهید، من این پیراهن رو روی سرم بندازم،رو صورتم بندازم، بوی محبوبم رو استشمام کنم، شاید در آرامش ِ من مؤثر باشه، رفتن پیراهن مبارک پیغمبر رو آوردند بچه ها دیدن تا مادر چشمش به پیراهن افتاد،این پیراهن رو گرفت و روی سر انداخت، صدا زد حسن جان پاشو بیا جلو،حسین ِ من بیا جلو، دست ِ این دوتا بچه رو تو دستش گرفت، عزیزان ِ من چرا دیگه صدای ِ جدتون به گوشم نمیرسه؟ چرا اون کسی که با دست ِ مبارکش گرد و و غبار از صورت شما پاک می کرد،دیگه نمیآد خانه ی ما؟ چرا اون مرد مهربانی که شما رو بغل می گرفت، مسجد می برد دیگه اون رو بین خودمون نمی بینیم؟. دیگه این پیراهن غوغایی برپا کرده بود تو اون خونه،شما با دیدن پیراهن بابا اینقدر منقلب شدید، ولی اون دختر سه ساله ای که سر بریده ی بابارو بهش دادن چه کرد با سر، دیگه با دیدن سر عمرش زیاد ادامه پیدا نکرد، وقت به نماز صبح نرسیده بود،که دیگه صداش خاموش شد،خیال کردن خوابش برده،ولی زین العابدین از گوشه ی خرابه فریاد زد عمه،بچه از دنیا رفت.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

گفتن: علی شنیدیم ملعون(دومی) همه ی عُمّالش رو عزْل کرده،اما قنفذ رو عزْل نکرده، بیست هزار درهم از او غرامت کشیده ، همه ی پول ها رو به او هبه کرده، چرا اینقدر قنفذ رو دوستش داره، می نویسد:چشمان علی پر از اشک شد،علی دور مسجد رو یه نگاهی کرد، "ای علی ِ مظلوم"، فرمود:این بیست هزار درهم پاداش تازیانه ای است که به بازوی زهرام زده، که وقتی زهرام رو می شستم دیدم مثل یه بازو بند بازوش ورم داره.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آقا امیرالمؤمنین اومد تو حجره گفت: زهرا جان،خیلی وقت ِ فقط شما نشستی، یا توی بستر افتادی، راستش دلم برا راه رفتنت تنگ شده، فقط خواستم ازت خواهش کنم پاشی دو قدم جلوم راه بری، یاد ِ او قدیم ها. گفت:چشم علی. بلند شد،اول یه دستش رو گذاشت،یه خورده خودش رو تکون داد، ببین تا اومد بلند شه، علی دست گذاشت رو شانه اش گفت:بشین فاطمه،بشین اشتباه کردم،نخواستم.*

@@@

*سر وقتی از جلو جدا بشه، رگ ها زودتر جدا میشه،محتضر زودتر جون میده، تا این خنجر برسه به استخوان های گردن محتضر جون داده، این سر رو که از پشت برید، نبرید، کند،سر رو کند،بریدن با یه ضربه کار تمومه، هی می زد  خنجر نمی برید.*

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یه خونه ، همش دو تا اتاق داره،طاق این خونه ام ازین چوب خرمای گره نگرفته ست ، اثاث خونه ام بیست و پنج تا تیکه هم بیشتر نیست، فرش خونه ام شش تا پوست بزه که به هم دوختن روزا مرد خونه میبره صحرا شبا عصری بر میگردونه میندازند زیر پاشون،این زن و شوهر تو این دوتا اتاق گلی با این بیست و پنج تا تیکه اثاث ،با این یه دونه فرش،چهارتا بچه تحویل این عالم دادند" حسن، حسین، زینب کبری و ام کلثوم .چه پدر و مادری ، اون وقت این خونه با تمام این موقعیت و واقعیتش تازه یدونه از تکیه گاهاشم زود از دست داد، بچه بزرگ حضرت زهرا هفت سالش بود که دختر پیغمبر از دنیا رفت ،یعنی امیرالمومنین بعد از حضرت زهرا مسئولیتشون دوبرابر شد هم باید به جای زهرا ، هم باید به جای خودشون برای تربیت بچه هاشون اقدام می کردن، اما چی تحویل عالم دادن ، مادر بودا ، بی خود نبود برادران و خواهران که وقتی تو مسجد نشسته بود چندتا از زنان بنی هاشم اومدن دیدن حضرت زهرا ، هرچی حرف زدند دیدن دختر پیغمبر جواب نمیده ، حس کردن دختر پیغمبر از دنیا رفته ؛ یکی از خانم ها رو مامور کردن پاشو برو مسجد علی رو صدا بزن بگویم یا علی عجله کن ، این زن میگه من اومدم مسجد آقا امیرالمؤمنین رو صدا زدم وقتی بهش گفتم تند بیا معلوم نی دیگه زهرا رو زنده ببینی ،میگه وقتی من بهش گفتم،عبا از رو دوشش افتاد ،دیگه کفش هم پاش نکرد، عبا تو مسجد موند،با پای برهنه دوان دوان اومد ،وقتی دراتاق رو باز کرد ، دید این چهار تا بچه کنار بدن مادر نشستن ،زینب و کلثوم صورت روی بدن مادر،امام حسن صورت روی سینه ی مادر،ابی عبدالله صورت کف پای مادر ،دارن گریه می کنن ... هر چی مادر رو صدا می زنن ،مادر جواب نمیده ،امیرالمومنین خودش اومد نشست ، سر زهرا رو به دامن گرفت ،یا بنت رسول الله .... جواب نداد ؛ یا فاطمه الزهرا..... جواب نداد ؛ یَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّکَاةَ علی اطَراَفِ رِدَائِهِ جواب نداد ، عاقبت صدا زد زهرا ،من علی هستم ،دارم با تو حرف میزنم،چشمش رو باز کرد، دست های مبارکش رو برداشت اشکهای چشم امیرالمؤمنین رو پاک میکرد و وصیت میکرد : علی جان بدن منو شب بردار،شب غسل بده،شب کفن کن،راضی نیستم این مردم بی ادب در تشیع جنازه من شرکت کنند ،زهرا رو شب دفن کردند،چه قدر این خانواده مظلوم شدند،علی رو شب دفن کردند، بدن قطعه قطعه ی ابی عبدالله رو هم نیمه شب زین العابدین دفن کرد..

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

در روایت داره:نانجیب(ملعون دومی) نوشت توی نامه برای معاویه:آی معاویه وقتی وارد خونه شدم زهرا به دیوار چسبیده بود،بر خواست اومد جلوی ِ منو گرفت، چیزی نمانده بود دلم به رحم بیاد،یه مرتبه کینه ی علی تو دلم زنده شد،رفتم جلو: "فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَى خَدَّیْهَا مِنْ ظَاهِر ِ الْخِمَارِفَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَى الْأَرْض"(1) آی معاویه از روی مقنعه یه سیلی به زهرا زدم، گوشواره ی زهرا شکست رو زمین افتاد..

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بیایید با هم بریم مدینه،علی داره بدن ِ زهرا رو دفن میکنه،کسی نیست زیر ِ بغل علی رو بگیره،وقتی وارد قبر شد، بندهای بدن زهرا رو باز کرد به وظیفه عمل کنه،صورت زهرا رو روی خاک بذاره، دید هنوز صورت ِ زهرا کبوده.فاطمه ی من همه ی نشانه هارو برداشتم بچه هات نبینند، سجاده ات رو جمع کردم زینبت نبینه،همه ی علامت هارو برداشتم بچه هات نبینند،چادر ِ خاکیت رو جمع کردم، پیراهن سوخته ی سوراخ شده ی بین ِ در ودیوارت رو جمع کردم، فاطمه جانم، در ِ نیمه سوخته رو می تونم عوض کنم اما دیوار و چه کنم؟ زهرا جان:*

دلم چون تنگ می گردد تماشا می کنم زینب

که بوی عطر تو می آید از این طفل ِ دوردانه

*زینبت هم مثل تو راه میره،زینبت مثل تو نماز می خوانه،فاطمه جانم... منهاج الدموع می نویسد:علی تا زنده بود وقتی تنها بود این جمله رو زمزمه می کرد و گریه می کرد:" أو تَضْربُ الزَهـراء وَ اَنا حَیٌ؟" آی مردم آیا زهرا زده شد و علی زنده ماند؟

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

به خدا مردم ،بی بی زهرا بین در و دیوار قوتش تموم شده بود ،تو ناله ی سوم گفت علی بیا .... اول فضه رو صدا زد، چرا اول فضه رو صدا زد؟!! اخه دختر در دو جا نیاز به مادر داره یکی شب زفاف که بی بی مادر نداشت،دومین جایی که دختر مادر میخواد،هنگام وضع حمله بین در و دیوار نیاز به مادر داره، ولی مادر نداره؛ چه کنم من که مادر ندارم... فضه تو بیا .....فضه اومد ، با عجله اومد اما یه صحنه ای رو دید ، چه دید فضه؟می گه :*

من آن صحیفه ی در خون تپیده را دیدم

دریده جامه ی صبح سپیده را دیدم

به آستانه ی در، فاطمه صدایم کرد

دویدم وگله از شاخه چیده شده را دیدم

*وقتی فضه اومد دید مادر یه طرف افتاده،محسنم یه طرف افتاده ..... خدا عذابشون رو زیاد کنه" آخه قرآن می فرماید وقتی حضرت مریم وضع حمل کرد،خطاب اومد : "وَهُزّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا" مریم پاشو این نخل خرما رو تکان بده رطب تازه بخور آخه تو وضع حمل کردی" بانویی که وضع حمل می کنه نیاز به تقویت داره ؛مادرش میاد ،خواهرش میاد ، ارحامش میان دورش جمع میشن ،یکی براش غذا می پزه یکی براش خرما آماده می کنه تا ده روز نمی زارن از بستر تکان بخوره اما یه مادری رو سراغ دارم ،بین در و دیوار پهلو شکسته محسنم داده ،حالا پاشده دنبال علی راه افتاده ،یکی نیومد خرما بده عوض اینکه خرما بدن تازیانه زدن ، عوض اینکه خرما بدن سیلی زدن ،عوض اینکه غذا بدن با قلاف شمشیر زدن

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امیرالمؤمنین علیه السلام،می فرمود به مقداد: مقداد دیشب که زهرام رو می شستم، دیدم از پهلوش قطره قطره خون ِ تازه می ریزه. قسمت می دهم به اون در ِ سوخته ای که این روزها اومدن دنبال مولا،علی جان تا کی می خوای تو خونه بنشینی؟دل ِ دوستان برات تنگ شده، علی فرمود:بیام بیرون چه کنم،چشمم به قاتل ِ زهرا بیوفته،داغ ِ دلم تازه میشه.آقا رو راضی کردن،لباس پوشید از حجره بیرون اومد،اما تا رسید پشت در سوخته علی روی زمین نشست،فرمود: زهرام رو بین این در و دیوار کشستند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

اونی که فاطمه نداره چی داره؟! اصلاً،دلش به چی خوش ِ تو این دنیا؟! و او که فاطمه داره چی نداره

@@@

جلوی نابینا هم حجاب داره

@@@

یه وقت ندا بلند میشه: "غَضُّوا أَبْصَارَکُمْ "، همه سرهارو پایین میندازن،مگه چه خبره؟ آخه فاطمه ی زهرا می خواد وارد صحرای ِ محشر بشه

@@@

حوریه ی حوریاست،آخه در توصیف ِ حوری ها میگن: اگر برگ از بالای درخت رو صورتشون بیفته،جای برگ بر صورت می مانه، خانم،خانم،خانم... این دوسه شب روضه نخونیم کی بخوانیم؟آخه میگن:دست این نانجیب خیلی سنگین بوده، خانم،خانم،خانم...*

@@@

*ناله ی مادرانه بزنید،ناله زنانه اش قشنگه، اصلاً منتظر خوندن من نباش. مرحوم کلینی میگه: امیرالمؤمنین وقتی فاطمه رو توی قبر گذاشت، فرمود:فاطمه جان: اگر سرزنشم نمی کردند،اگه مردم خورده نمی گرفتند،معتکف می شدم کنار قبرت. عین ِ عبارت علی ِ،گفت:خانمم اگه مردم سرزنشم نمی کردند مثل مادر ِ بچه مرده، زار می زدم کنار قبرت. گفت:خانمم*

داغت که با سکوت سبکتر نمیشود

حرفی بزن جواب که با سر نمیشود

از مردم، از عیادتشان، راستی بگو

کی گفته بود«فاطمه بهتر نمیشود»؟

میخواهم از غمت نخورم بر زمین ولی

هر بار میرسم جلوی در، نمیشود

*ناله بزن من جرأت بکنم روضه بخونم*

اینقدر بین رفتن و ماندن نمان، بمان

پیرم مکن ز بار ِ غمت ای جوان،بمان

مهمان ِ نُه بهار علی پا مکش زباغ

نیلوفر ِِ امانتی ِ باغبان بمان

*بخدا قسم اونی که فاطمه رو میکشه همینه، میشه قسم جلاله خورد، نه پهلو و سینه و بازو،این حرف فاطمه رو میکشه:*

دیگر محل به عرض ِ سلامم نمی دهند

ای هم نشین ِ این دل بی همزبان بمان

*ببین علی داره التماس میکنه،وقتی به صورت این بچه ها نگاه میکنه،

باید هم التماس کنه فاطمه ی من*

روی مرا اگر به زمین می زنی بزن

اما بیا بخاطر این کودکان بمان

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

اینقدر بین رفتن و ماندن نمان بمان

@@@

امشب برا مادر روضه بخوانیم، برا ظهور امام زمان دعا کنیم، با ناله ی برای مادر بار ِ سال ِ مون رو ببندیم،اقتدا به علی کنیم،صدا رو حبس نکنیم، کار داریم با این ناله ها،قیامت میگن: ناله زن های فاطمه بیان. یکی دو جمله از مقتل بخونم، ببینیم امشب کارمون به کجا میکشه. علی رو دارن از خونه می برن بیرون،کشان کشان فاتح ِ بدر و خیبر رو دارن می برن،فاطمه اومد مانع شد،علی رو کجا می برید؟نمیذارم ببرید،یه اشاره اون ملعون به قنفذ کرد،قنفذ چرا دست فاطمه رو از دست علی جدا نمی کنی؟ چنان نانجیب با غلاف شمشیر به بازوی فاطمه زد، فاطمه رو زمین افتاد،"وَصَاحَتْ یَا أَبَتَاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ" بابا دخترت رو کشتند، "فألقوا فی عنقه حبلا" ریسمانی گردن علی انداختند دارن می کشن "وحالت بینهم و بینه فاطمة علیهاالسلام عند باب البیت، فضربها قنفذ الملعون بالسوط ،فماتت حین ماتت" امام صادق فرمود: علت مرگ مادرم همون ضربه بود. علی داره بدن رو غسل میده،یه وقت گفت:فاطمه ی من.... علی رو کشان کشان بردند فاطمه بلند شد،حالا زنان هاشمی هم دور بی بی حلقه زدن، دامن کشان رو به مسجد حرکت کرد،تا رسید کنار ِ قبر پیغمبر، صداشو به ناله بلند کرد، "خلوا عن ابن عمی "دست از علی بردارید "فو ألذی بعث محمدا أبی بالحق إن لم تخلوا عنه لأنشرن شعری"  به خدایی که محمد پدرم را به حق فرستاده اگر دست از او برندارید،موهام رو پریشون می کنم"ولأضعن قمیص رسول الله علی رأسی" پیراهن پیغمبر رو روی سرم می اندازم"ولأصرخن إلی الله تبارک و تعالی" این یه عبارتش بچه شیعه رو کشته تا قیامت"فما صالح بأکرم علی الله من أبی و لاالناقه بأکرم منی" شنیدید به خاطر صالح و  ناقه ی صالح خدا عذاب نازل کرد. فاطمه فرمود: نه صالح از بابای من گرامی تر ِ،نه من و بچه هام از ناقه ی صالح و بچه های ناقه کمتریم، الان همه ی شما رو نفرین می کنم، سلمان میگه:دیدم دیوارهای مسجد از جا کنده شد، الان ِ که عذاب بیاد، اما نفرین نکرد به امر امیرالمؤمنین سر رو انداخت پایین، آخ بمیرم برات، اما دخترش کربلا.. گفت: سر حسین رو از بین ناقه ها ببرید، کمتر به اهل و عیال پیغمبر نگاه کنند، نانجیب کاری که با مادرش تو مدینه کرد، با دخترش در ِ دروازه شام کرد، گفت: خدایا یه عذابی بفرست،این نانجیب رو عذاب بگیره، نانجیب در زمین فرو رفت، یه وقت شنید یه صدای آشنایی میگه:"اُخیَّ، اِصبری" یا زینب، نگاه کرد دید سر داداش بالا نیزه است،خواهرم صبر کن، آی حسین

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

توسل من معلوم است، توسل به باطن لیلة القدر است،لیلة القدر باطنش در روایات دارد زهرا سلام الله علیهاست، من اول چند تا جمله از خود زهراسلام الله علیها نسبت به اون حادثه نقل می کنم: «وَ رَکَلَ‌ الْبَابَ‌ برِجْلِهِ فَرَدَّهُ‌ عَلَیَ وَ أَنَا حَامِلٌ»آن درب نیم سوخته، چنان لگد بهش زد،اون رو انداخت روی ِ من،در حالی که من باردار بودم.«وَ النَّارُ تُسْعَرُ» آتش زبانه می کشید،«وَ تَسْفَعُ وَجْهِی»؛ من با صورت روی زمین افتادم،آتش زبانه می کشید و چهره ی من رو می سوزاند.«فَیَضْرِبُ‌ بیَدِه» من رو با دست سیلی زد،اما چگونه سیلی زد؟«حَتَّى انْتَثَرَ قُرْطِی مِنْ أُذُنِی» چنان محکم سیلی زد،گوشواره های من را پراکنده کرد.... امشب من می خوام چند جمله نوحه براتون بخونم،زبانحال علی علیه السلام،خواننده علی،خواننده پدر،برای کی؟همسرش که مادر ِ، این پدر روضه بخونه برا پسر،یعنی امام زمان صلوات الله علیه،آقا تشریف بیارید به آستانه ی مجلس ما،امشب براتون نوحه بخونیم،زبانحال علی علیه السلام، رو کرد به زهرا سلام الله علیها، یا زهرا:*

در وسط کوچه تو را می زدند

کاش به جای به جای تو مرا می زدند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

سادات ، اخه مادرتون همین‌جا گریه می کرد انقده زیر آفتاب ناله میزد" امیرالمومنین یه سایبان برا خانمش درست کرد؛ این صورت نباید زیر آفتاب بمانه. این صورتی که برا ملائکه نور افشانی می کنه تا علی زنده ست نباید زیر آفتاب بمونه .....آخ دلم یه جایی رفت ... من فدای اون بچه های حسین که صورت هاشون زیر آفتاب اونقده سوخته بود .... آگه امام زمان اشاره نمی کرد من نمی تونستم بگم فرمود: سُبِیَ اَهلُکَ کَالعَبِیدِ* برده ها رو میدونی چه جور می بردن؟!! *صُفِدُوا بِالحَدیِدِ* یعنی آگه همه سواره بودن، آگه همه سایبان و محمل داشتند اما اینا بر شتران بی محمل و جحاز *تَلفَحُ وُجُوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ * آخ صورت هاشون اونقده سوخته بود حسین ...... ان شاالله وعدمون حرم نازدانه حسین ، حالا تو خود،حدیث مفصل بخوان ازین مجمل این صورتی که زیر آفتاب سوخته آگه سیلی بهش بخوره چی میشه،آگه تازیانه و کعب نی بزنن... آی حسین ....*

هرکه با زهراست احساس سخاوت میکند

*در عین نداری انقده سخاوت داشت حتی وقتی پیغمبر سلمانو فرستاد دره خونش گردنبدشو به سلمان داد،بچه هاش چیزی نداشتند بخورند اما هر کی در خونش اومده دست خالی برنگشته، امشب بگو مادر ،مادرانه یه چیزی تو کاسه ی گدایی ما بریز .....اصلا رسم این خانواده اینه در عین نداری فضل و بخشش شون بیشتره آخه پسرشم وقتی تو گودال بود.....بگم ..." نذاشت ساربان دست خالی برگرده، آخ دست پر برگشت هم انگشتو برد،هم انگشترو....حسین ......."*

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

هرکسی تو این عالم یه نشونه ای داره،هر کسی تو این عالم یه مشخصه ای داره،نشونه ی ما هم تو این عالم اینه، ما بی اختیار وقتی اسم هایی رو می شنویم،آه از نهاد ِ دلمون بلند میشه، چی مثلاً؟*

@@@

خوش به حال اونی که از آقاش خبر داره،هر کی ازش خبر داره سلام مارو هم بهش برسونه،بگه آقا سرت سلامت،میگن نزدیک ِ سه ماهه مادرتون تو بستر ِ بیماری ِ،آقام آقام،آقام.....*

@@@

*چقدر مریض ها بهتون التماس دعا گفتن، هر چند که هرچی مریض و مریضه هست تو این عالم،فدای اون مریضه ی مدینه، که این شب و روزها به سختی نفس می کشید.این شب ها حضرت سوا شده ها رو میاره، میگه شما بیایید برا من گریه کنید، تو فقط بیا به مظلومی ِ علی گریه کن،اگه بدونی علی رو چه جوری تا مسجد بردن*

@@@

*یا امام رضا، مگه نفرمود: فلانی می خوای مارو خوشحال کنی؟عرضه داشت آقا جان من کی باشم که شمارو خوشحال کنم،فرمود:می خوای خوشحالمون کنی؟عرضه داشت آقا جان همه ی زندگیم فدای شما،باید چه کار کنم؟فرمود:تا می تونی بشین برا مادر ما بلند بلند گریه کن*

رد می شدی که در وسط کوچه ای غریب

یک نانجیب  بی سر و پا ناگهان رسید...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بلال دیگه بعد از پیغمبر اذان نگفته، تا فهمید فاطمه دلش تنگ شده برا اذان گفتنش، سریع خودش رو به مدینه رسوند، اما وقتی وارد مدینه شد،دید این مدینه،مدینه ی زمان ِ پیغمبر نیست، غربت از در و دیوارش داره می باره،راست اومد در ِ خونه ی حضرت زهرا سلام الله علیها، کوبه ی در رو زد،این دری که دیگه سوخته،خدا نکنه یه خاطره ی بد داشته باشی، خدا نکنه تو عمرت یه صحنه ی بدی دیده باشی، از بعد از آتیش زدن ِ خونه هر کس می اومد در می زد، این بچه ها مثل بید می لرزیدند،هر چند که این روزها کسی در  این خونه در نمی زد، اما تا صدای کوبه ی در اومد، زینب مثل بید لرزید،بلال اومد، حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: بلال دلم برا بابام یه ذره شده، بابام که از دستم رفت،اما دلم برا اذون گفتن ِ تو لک میزنه، برو یه اذان بگو. اللّهُ اَکبَرُ، اَللّهُ اَکبَرُ، اَللّهُ اَکبَرُ، اَللّهُ اَکبَرُ، اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ، اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ، اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ. شیخ صدوق میگه: "تا اسم پیغمبر رو آورد، حضرت زهرا با صورت به زمین خورد..."این بار اولی نبود که مادر شما سیدا زمین خورد، اولین بار بین در و دیوار زمین خورد، دیدن علی اومد عباش رو انداخت رو فاطمه،دومین بار میدونی کجا زمین خورد؟ اونجایی که دستای علی رو بسته بودن، تو کوچه ها داشتن کشون کشون علی رو می بردن......،غش کرد، میگن:امام حسن دوید صدا زد:بلال بسه،مادرمون از دستمون رفت

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

تا صدای اذان بلندشد،اسم ِ باباتو شنیدی با صورت زمین خوردی غش کردی،امیرالمؤمنین کنارت بود،حسنین کنارت بودند، زینبین کنارت بودند، من نمیدونم چه حالی داشت اون نازدونه ای که دید صدای قرآن خوندن باباش داره میآد، بین این صدای قران خوندن دید صدای تقُ تق داره میآد، هرچی اومد نگاه کنه ببینه چه خبره،عمه هی می اومد سپر می شد، یه وقت یه نگاه به عمه کرد، عمه: مگه این صدا صدای ِ قرآن خوندن بابای ِ من نیست عمه؟چرا عزیز دلم.پس عمه بگو چرا این صدا اینقدر تغییر کرده؟وقتی سر رو آوردن خرابه،جواب ِ سئوالش رو گرفت، تا نگاش به سر بریده افتاد، گفت:بابا دیدم یه صدایی داشت می اومد تو مجلس اون ولد الزنا.*

سرت را وقت قرآن خواندنت بر تشت کوبیدند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

فاطمه همش توی این فکر بودم چرا وصیت کردی شبونه غسلت بدم؟شروع کرد به غسل دادن*

حالا می فهمم علت ِ وصیتت رو  خواستی نبینم روز روشن،صورتت رو

امشب دیگه روضه خون نمی خوای، خودت باید روضه خون ِ خودت باشی،وای مادرم،وای مادرم... آی مفقود الاثر ها خوشبحالتون بالاخره پیدا شدید، اما مادر هجده ساله ی ما هزار وچهارصد ساله مفقوده الاثره، هر چی شیعه می گرده قبرش رو پیدا نمی کنه. شهدا رو وقتی بعد از گذشت سال ها پیدا می کنند، طبیعی است وزنی نداشته باشند،اما ظرف هفتاد وپنج روز مادر ما آب شد.

@@@

اسماء میگه : دیدم علی سرش رو گذاشت به دیوار،های های داره گریه می کنه، گفتم:علی جان شما گفتید: بچه ها آروم باشند خودتون بلند بلند؟فرمود:الان دستم رسید به بازوی ورم کرده ی فاطمه

@@@

خوش به حالت، خودت رو برا بی بی بزنی،رفیقت دستت رو می گیره، اما خونه ی علی کسی نبود کسی رو بگیره،زینب می زد،حسین می زد، حسن می زد، یه وقت جبرئیل نازل شد،علی بچه ها رو بگیر*

@@@

*اسماء میگه: من آب می ریختم علی می شست اما میگه دیدم از زیر بدن بی بی خون جاری شده*

@@@

*فرق ِ بین زن و مرد اینه:مردها وقتی می خوان نفس عمیق بکشن،فیزیکشون اینجوریه،از بطن نفس می کشن، از شکم ،نفس عمیق که می کشن این بطن ِ که حرکت میکنه،اما زنها وقتی می خوان نفس عمیق بکشن، این سینه است که باز و بسته میشه، استخوان سینه شکسته،با هر نفسی که فاطمه می کشه...... نمی دونم با چه مکافاتی علی غسل داد،کفن کرد، حالا می خواد بندای کفن رو محم کنه،صدا زد حسن جان،حسین جان، بیایید با مادرتون وداع کنید،امام حسن رفت صورتش رو گذاشت کف ِ پای مادر، حسین اومد کنار ِ مادر، یه وقت این بندهای کفن از هم باز شد،دو دستای فاطمه بیرون آمد،یعنی عزیزان من بیایید در آغوش ِ من، حسن و حسن رو به سینه چسباند، نمی دونم حسین سمت جراحت سینه بود یا حسن،اما گمان کنم حسین، صورتش رو که گذاشت رو سینه ی مادر، همین که برداشت..... زینب بمیره حسین جان صورتت رو خونی نبینه،گذشت تا اینکه کربلا گفت:خودم برم خونهای صورتش رو پاک کنم، از بالا تل زینبیه نگاه کرد دید دور ِ گودال حلقه زدن، شمشیرها میره بالا میاد پایین، سرازیر شد، چادر ِ عربی دور پاهاش می پیچه، هی زمین می خوره هی بلند میشه،خودش رو رسوند کنار گودال، گفت: الان می رم سرش رو به زانو می گیرم، ولی وقتی رسید دید ملعون داره میاد بیرون، دامنش رو جمع کرده،خون از دامنش می ریزه.....رفت تو گودال، زینب دید نفر اول نیست،ظاهراً جد اطهرش هم بود،پدرش بود،مادرش هم بود. از قدیم و ندیم وقتی گره ها و مشکلات سنگین به کار بود متوسلات متعدد کرده بودن،کار درست نشده بود این روضه رو می خوندند، دیگه رد خور نداشت، خیلی روضه سنگین ِ: هر پنج تن تو گودال نشستن، ببخشید اشتباه گفتم:چهارتن نشسته یه تن افتاده،پیغمبر بالای بدن، علی سمت راست فاطمه سمت چپ، حسن پایین پا،زینبم اومد کنار مادر، یه خورده خیره خیره به این بدن نگاه کردن،یه مرتبه پیغمبر دست برد به حلقوم حسین، از خونها که می جوشید برداشت،به سرو صورت،محاسن رو خضاب کرد،علی دست برد به حلقوم حسین، از این خونها به محاسن میکشه،زهرا دست برد، از این خونها برداشت به گیسوانش میکشه،زینب هم به مادر اقتدا کرد، حسن هم به پدر، حسین.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

وقتی که حرف از زینت لولاک باشد
دیگر چرا باید کسی ،غمناک باشد
با فاطمه پرونده ی ما پاک باشد
باید شبیه مادرت بی باک باشد
هر کس که خود را شیعه ی زهرا بداند
باید که تا آخر به پای دین بماند
*
همه امتحان میشیم برا دین خدا*
هر کس که خود را شیعه ی زهرا بداند
باید که تا آخر به پای دین بماند
انسیه ای که بیشتر شکل فرشته ست
آب و گل ما را خدا از او سرشته ست
از عشق زهرا سر در جنت نوشته ست
حتما محب فاطمه اهل بهشت ست
الحق که زهرای شفیعه در خور اوست
بازار گرمیه خدا هم ، چادر اوست

بسه ؛ روضه بخونم برا مادرمون زهرای مرضیه (س)
 سیدها ببخشن اول مجلس،علما ببخشن ،شما جوون ها هم ببخشید....*
خدا کند که زنی ناگهان زمین نخورد...2
به پیش همسر خود بی امان زمین نخورد
خداکند که نپیچد به پای او چادر
شبیه پیر زنی قد کمان زمین نخورد
ببخشید ،ببخشید،ببخشید.....
تلاش کرد نیفتد ولی هولش دادن ....
*
مقتل دارم برات میخونمادر قالب شعر*
تلاش کرد نیفتد ولی هولش دادن
نشد مقابل نامحرمان زمین نخورد
خدا کند،خدا کند،خدا کند...
خدا کند نرود آبروی یک مادر
مقابل نظر کودکان زمین نخورد....
مگرمی شود که ازچند سو زنی را بزنن
سر شکستن هر استخوان زمین نخورد
آی غیرتی ها......
خدا کند زن محجوب و بار شیشه ی او
درست در گذر این و آن زمین نخورد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

قربون اون مادر برم که یه تنه سپر بلای علی شد ، دیگه چیزی نمونده ها،قربون اون مادر برم که یه نفری وسط مدینه ایستاد ، بزار اینطور  بگم.....*

(سینه م رو سپر می کنم                                                               می گم آقام علی ) 2

عالمو خبر می کنم                                                                                    می گم آقام علی

*ناله داری ،نداری نمی دونم اما اسم بی بی تنور دلو روشن می کنه،یه موقع هست کسی که سپر بلا می شه ،قدرتش رو داره،جونش رو داره ،شرایط و ویژگیش رو داره،من از شما یه سوال می کنم،کجا دیدید یه زن باردار بین در و دیوار تنهای تنها سپر بشه.....؟!!!آخ ....نبود نه ،نگرد خیلی ها گشتند میگه یعنی یه مرد تو مدینه نبود؟ می گم نبود...مردای مدینه خواب بودن کسی خبر نداشت ..... آخ آخ آخ ، الان این سپر بلا گوشه ی خانه افتاده" بی خود نبود پیغمبر به علی گفت شمشیرت رو نگه دار،اسبت رو نگه دار سپرت رو بفروش خرج عروسی فاطمه کن ،می خواست با زبان بی زبانی بگه علی ،زهرا سپر بلای تو هست، یه زهرا بهت می دم یه نفری یه مدینه رو  سپاهه" ناله دار باش .... آخ قربونت برم خانم جان ،چه خبره گوشه خانه،این سپر بلا داره کم کم آب می شه ،پوستی رو استخوان می مانه،دیگه چند رو دیگه امیرالمومنین (ع) یه عبارتی داره من هر وقت می خوام این عبارت رو بخونم باور کنید دست و پام می لرزه یه عبارتی می گه این روز های آخر *صارت کالخیال* یعنی مثل یه  شبه شده بود میگه روز های آخر دیگه فاطمه ای باقی نمونده ....آخ بمیرم برات کاش لااقل دردش رو به علی می گفت...کاش لااقل به بچه هاش میگفت تو خودش نمی ریخت ؛ آدم دردش رو یه موقعی تو خونت بودی درد داشتی افتاده بودی اونی که مضاعف می کنه درد رو دو تا چیزه ،مطلب اول اینکه نتونی به کسی بگی درد داری،پنهان کنی ،یه جوری درد بکشی کسی نفهمه،مطلب دوم اینکه کسی نیاد عیادتت مریض نگاش به دره،یه نفر بیاد احوالش رو بپرسه قربون اون مریضه ای برم که کسی در خانه ش و نزد فقط اون دو نفر زدن که ای کاش نمیزدن زدن بیان ببینن کار فاطمه به کجا رسید

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آخرین شب ِ فاطمه است،آخرین شبی است که داره کنار ِ بچه هاش می خوابه*

*یه مرتبه وقتی مادر از خواب بلند شد شروع کرد به کار کردن، نود و پنج روز تو بستر افتاده، همچین که بی بی شروع کرد آب و جارو کردن، یه مرتبه دیدن بچه ها بلند شدن، زینب یه منظره ای رو دید، بعد از در و دیوار تازه خنده رو لبش اومد، زودی اومد صدا زد: حسن جان،حسین جان،بلند شین ببینید مادر دیگه دست به دیوار نمی گیره، اینقدر این بچه ها خوشحال شدن گفتند: مادر دست ِ شکسته اش بالا اومد. یادت باشه بچه اگر هر جای عالم بهترین غذا رو بخوره عاقبت میگه هیچ دست پختی دست پخت ِ مادرم نمیشه. فرمود:بچه هام چند وقتی است دست پخت من رو نخوردند، تنور رو روشن کن می خوام خمیر درست کنم، تنور رو روشن کرد خودش شروع کرد نون درست کردن، این برا حسنم، این برا حسینم، هی زیر لب می گفت: هیچ مادری طاقت نداره گرسنگی ِ بچه هاش رو ببینه. الهی من بمیرم برا اون دختری که هی می گفت: بابا من دلم درد میکنه.الهی برات بمیرم مادرجان،خودش خونه رو ، رو به راه کرد،فرمود: می خوام بچه هام رو حمام کنم، موهای ِ زینب رو شونه کرد، هی باهاش حرف می زد، مادر مواظب باش، بعد از من تو خانم ِ خونه ای حواست به بابات باشه، بابات خیلی غریبه، بابات رو جدیداً میدونی غرورش رو شکستن. ان شاء الله هیچ مردی جلو زن و بچه اش غرورش خرد نشه،قربون این ناله هاتون برم امشب تو می تونی خوب برا مادر ما زهرا گریه کنی،اما مادر ما نمی تونست خوب گریه کنه، زندگی ِ رو به راهی داشتم،چشمم زدن، فرمود: می خوام حسن و حسین رو حمام کنم، صدا زد: حسن بیا، دیگه بعد از حادثه ی کوچه با حسن چشم تو چشم نشده بودند، تا حسن و می دید روش رو بر می گردوند، می گفت: من جلو بچه ام کتک خوردم، آب رو ریخت رو سر ِ حسن شروع کرد موهای حسن رو شستن،بدنش رو شستشو داد، لب های حسن رو می بوسید می گفت:مادر قربونت برم، کنایه از اینکه مادر یه روزی این لب ها در اثر زهر سبز میشه، حالا کار ِ حسن تموم شد، حالا نوبت ِ آقای ِ من و توست، گفت: حسین بیا، الهی قربون ِ مظلومییتت برم مادر، همچین که لباس ِ حسین رو در آورد اول زیر ِ گلوش رو بوسه زد، شروع کرد سینه ی حسین رو بوسیدن، شونه های حسین رو بوسیدن،پهلوی ِ حسین رو بوسیدن، شاید زیر لب هی می گفت:مادر ان شاء الله این سینه ات هیچ وقت سنگین نشه،ان شاء الله هیچ وقت نیزه به پهلوت نخوره مادر، کارهارو که کرد بچه ها رو فرستاد، گفت: جون دادن ِ مادر نبینند، اومد توی ِ حجره رو به قبله دراز کشید، صدا زد اسماء تا چند لحظه ی دیگه من و صدا کن،اگه دیدی جواب نمی دم زود برو مسجد علی رو با خبر کن، روپوش سفید رو روی صورتش کشید خوابید، چند لحظه ای گذشت اسماء صدا زد : یا فاطمه، دید جواب نمیده، یا بنت محمد ٍ المصطفی، دید جواب نمیده، به سر و وصورتش زد اومد بره مسجد علی رو خبر کنه، دید بچه ها اومدن، خودش رو جمع کرد، صدا زدن بچه ها:اسماء به ما بگو، مادرمون کجاست؟گفتم:بچه ها بیایید برید غذاتون رو بخورید، صدا زد تا به حال کی دیدی ما بی مادر دست تو سفره ببریم، یه وقت تا جنازه رو نشون دادم، بچه ها خودشون رو روی ِ سینه ی مادر ، یکی میگه:مادر من حسنم،یکی میگه:مادر من حسینم، حسین صورت به کف پای مادر، حسن رو سینه ی مادر، می دونی چرا حسن خودش رو روی سینه ی مادر انداخت؟ آخه حسن بعد از کوچه جلوی ِ مادر نیومد،گفت:مادرم جلوم زمین خورده، اما حسین هی می گفت:مادر جواب ِ من و بده، من یه سئوال کنم ازت، مگه میشه آدم مادرشو صدا بزنه،جوابش رو نده؟می دونی زهرا کجا جواب حسین رو داد،هلال میگه آب بردم،تو گودال دیدم شمر داره بیرون میآد،کجا میری؟گفتم: حسین رو می خوام سیراب کنم،گفت:برگرد من حسین رو سیراب کردم، چرا دست و پات میلرزه؟ گفت: رو سینه اش نشسته بودم، خنجرم رو با کینه در آوردم، یه وقت شنیدم از گوشه ی گودال یه صدا میآد،یکی میگه: غریب ِ مادر..حسین...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

براتون بگم حال فاطمه این روزا چگونه ست؟امام صادق (ع)فرمود : " لَزمَتِ الفَراش"مادر ما تو بستر افتاد، دیگه نتونست بلند شه "وَ نَحِلَ جِسمُها و ذاب لَحمُها" روز به روز بدنش ضعیف و لاغر می شد "حَتی صارَت کالخَیال" از مادر ِ ما فقط یه شبهی باقی مانده بود، آماده ای یا نه؟ صدا زد :*

@@@

*الله اکبر، معلومه نمی تونس دیگه بغلش کنه با سینه ی شکسته ای که به سختی نفس می کشید،چه جوری میتونه بچه هاش رو بغل کنه ،اینجا نتونست بغل کنه، اما یه جا دل سیر ،سر حسینش رو بغل گرفت ،کربلایی ها ، زن خولی میگه دیدم کنار تنور ِ خونم ،چند زن مجلله آمدن همه زیر بغل یه خانمی رو گرفتند" اینا کین کنار تنور خونه ی من ؟دیدم خم شد،دست داخل تنور برد سر بریده ای رو بغل گرفت .......آی حسین*...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دو جا بی هوا زدن، بی هوا ریختن،یه جا تو کوچه ی بنی هاشم بی هوا ریختن، هر کی رسید زد،یه جا کربلا.

قرار و مدار گذاشتند، چه ساعتی؟همین که خانم با قد خمیده اومد بالای گودال، دید زینب هی خاک ها رو می ریزه رو سرش، نگاه می کنه گودال رو، چه ساعتی؟ وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ، دید اون نامرد نشسته رو سینه ی حسین، هی خنجر رو فشار میده،این سر بریده نمیشه، دید راه نداره،موی حسین رو گرفت،به پشت خواباند.*

او می برید و من می بریدم

از حرم تا قتلگاه زینب صدا می زد حسین

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شهدا اسم چه کسی رو بر لب می بردند،جون می دادن؟ اسم چه کسی رو بر لب می بردند عاشقانه جلو می رفتند؟برا کی الان دور هم جمع شدیم داریم اقامه ی عزا می کنیم؟ بیشتر توضیح میدم،بیشتر معرفی می کنم:*

@@@

*وقتی آدم مدح میخونه،روضه یه رنگ و بوی دیگه ای پیدا می کنه*

@@@

*هروقت می اومد مقابل خونه می ایستاد پیغمبر دست به سینه می گذاشت،می فرمود:السلام علیک یا اهل بیت النبوة،احترام می کرد به فاطمه،اگه ساعت ها مدح حضرت زهرا سلام الله علیهارو بگیم،یه قطره از اون دریا رو هم نمی توانیم بگیم. بذار به همین بیت اکتفا کنم، خودت حساب کار دستت می آد:*

@@@

*این دختر چه مقامی داره که امام حسین یعنی امام زمانش بهش میگه:خواهرم من و هم تو نماز شبت دعا کن.*

@@@

*ناله ات باید همه ی جلسه رو بگیره،یا زهرا گوهای ِواقعی شهدا هستند که جمع میشن توی جلسه ما، میگن اینا دارن با یازهرا از ما پذیرایی می کنند، عذر می خوام از همه ی شهدا که روحشون حاضر و ناظر ِ،شما فاطمی ها،شما بچه های حضرت زهرا من و ببخشید.*

ای غلاف تیغ شرمی، دست، دست فاطمه است

تو نمی دانی که این دست خدا را یاور است

باورم ناید که زهرا پشت در افتد ز پا

کوثر مولاست این، یا مرغ بی بال و پر است

*هر کی ناله نزنه از کف خودش رفته، ناله ات رو آزاد کن، یا زهرا....... دو تا ناله زد بین در و دیوار، اول صدا زد: یا أَبتا، کنایه از این که باباجان،مگر نفرمودی: مَنْ آذى فقد آذانی. بیا ببین من و اذیتم کردن، اما ناله ی دوم، بزرگترها که فرزند و همسر دارن عرض من و تأیید می کنند، نوجوانترها هنوز حس نکردن،این روضه حسیّ‌ ِ، ناله ی اول بابا شو صدا زد، خوب می خواد گله گی ِ باباش کنه، ناله ی دوم چه کسی رو باید صدا بزنه،علی رو، درسته؟ خانمت می افته زمین تو رو صدا نمی زنه؟اما چرا علی رو صدا نزد؟یه روز امیرالمؤمنین سئوال کرد:فاطمه جان چرا نه سال با هم زندگی کردیم یه بار از من خواهش نکردی؟گفت:آقا جان ترس این و داشتم چیزی ازت بخوام نتونی انجام  بدی، خجالت زده ام بشی، من خجالت ِ تو رو نمی تونم ببینم،لذا اومد علی رو صدا بزنه دید دست های علی رو بستن،کشون کشون علی رو دارن از خونه بیرون می برن،به جای ِ اینکه علی رو صدا بزنه،گفت:یا فِضَّةُ! خُذِینِی، فضه تو بیا کمکم کن.فضه میگه: با عجله خودم رو رسوندم بین در و دیوار، دیدم  فاطمه رو زمین افتاده،یه خونِ تازه از بین در و دیوار رو زمین جاری ِ، کمکش کردم،خانم رو بلند کردم،اما یه کلمه نگفت:فضه پهلوم،نگفت:بازوم،نگفت:سینه ام،دیدم با نگرانی داره دور و برش رو نگاه میکنه،خانمم دنبال کی میگردی؟گفت:بگو ببینم علی رو کجا بردن؟تا گفتم:علی رو به مسجد بردن. دیدم یه دست به کمر گرفت،یه دست به دیوار گرفت، تو کوچه دنبال علی خودش رو داره میکشه. می گفت:با یکی از شهدا داشتیم می رفتیم جلو،پشت کامیون بچه ها که نشسته بودند توی ایام فاطمیه هم بود، حرف بچه ها این بود،یکی می گفت:آرزوم هست پهلوم ترکش بخوره،یکی میگفت:بازوم،یکی می گفت:گوشه ی چشمم، شهید  علی ِجابری یه خنده ای روی لبش اومد،گفت: همه که می گید درسته،اما:*

یکی درد و یکی و درمان پسندد

یکی وصل و یکی هجران پسندد

 من از درمان و درد و وصل  وهجران

پسندم آن چرا جانان پسندد.

*به جای ِ یا زهرا گوهایِ واقعی ناله بزن بگو:یا زهرا..

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دستم تو دست ِمادرم بود، اینقدر خوش حال بود، با اون حالش داشت تند تند راه می اومد، زود برسم به علی بگم:قباله ی فدک رو برات گرفتم، تا رسیدیم به اون کوچه که ای کاش هیچ وقت نمی رسیدیم، اومدیم از کوچه رد شیم یهو دیدم سر کوچه یه نامرد ایستاده، آروم آروم جلو اومد،کجا بودی فاطمه؟مادرم صدا زد:عاقبت حقم رو گرفتم، قباله ی فدک رو ببینم فاطمه، گرفت، یه نگاهی این ور کوچه یه نگاهی اون ور کوچه قباله رو پاره پاره کرد، دل ِ مادرم به درد اومد، صدا زد خدا شکمت رو پاره پاره کنه،یه وقت نامرد چشاش از حدقه بیرون زد، دوباره این ور کوچه رو نگاه کرد، اون ور کوچه رو نگاه کرد، من نفهمیدم چی شد، یه وقت دیدم یه چیزی از بالا سرم رد شد، فقط یهو نگاه کردم دیدم،مادرم رو خاک ِ کوچه افتاده*

خونمون این طرف ِ،از این وری میری کجا؟.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یافاطِمَةُ الزَّهْراءُ ، یاقُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُولِ یاسَیِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا، إنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بکِ إِلى اللهِ، وَقَدَّمْناکِ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا، یاوَجِیهةً عِنْدَ الله، اشْفَعِی لَنا عِنْدَ اللهِ

به همان کس که مَحرم ِ زهراست

*یعنی علی*

دل ِ من غرق ِ ماتم ِ زهراست

گر مُحرم عزای زینب بود

 فاطمیه مُحرم ِ زهراست

آن چه در حشر هم نمی خشکد

کوثر اشک نم نم ِ زهراست

وآنچه شرح غمش بود بسیار

*اونی که نمیذاره اشک چشم ما تمام بشه اینه،اونی که مارو بی قرار کرده اینه:*

وآنچه شرح غمش بود بسیار

زندگی کردن کم ِ زهراست

طاق محراب و گنبد مسجد

 یادگار قد خم ِ زهراست

*اگه شهدا رو قسم بدیم بحق حضرت زهرا سلام الله علیها، یه جور دیگه نگات می کنند،می گفت:یه مدت کوتاهی بعد از عملیات کربلای5 خواب یکی از شهدا رو دیدم،به سرعت داشت از من دور می شد هر چی می گفتم بایست،نمی ایستاد،هر چی قسم می دادم نمی ایستاد، تنها چیزی که به ذهنم رسید که این شهید رو می تونه نگه داره این بود:فریاد زدم گفتم:جان فاطمه ی زهرا وایستا،تا اسم فاطمه اومد،میخ کوب شد ایستاد،رفتم جلو،گفت:بخدا قسم اگه نام فاطمه رو نمی بردی،نمی ایستادم،من حساس به نام مادرم هستم.آی شهدا جان فاطمه یه نگاهی به ما بکنید*

@@@

 *همه رو دور ِ بستر جمع کرد،دور سجاده جمع کرد، عزیزان ِ دلم، من دعا کنم شما آمین بگین، اول شروع کرد یکی یکی برا همسایه ها دعا کردن،همون همسایه هایی که گفتند:علی به فاطمه بگو:یا شب گریه کنه یا روز گریه کنه، ما از گریه های فاطمه خسته شدیم.فاطمه شروع کرد دونه دونه همسایه ها رو دعا کردن،بعد شروع کرد برا خودش دعا کردن،اما ای کاش هیچ وقت خودش رو دعا نمی کرد، بچه ها دیدن یه دست رو بالا آورد،صدا زد: اللهم عجل وفاتی سریعا. خدا دیگه مرگ فاطمه را برسان. یه یازهرا بگو تمام فضای مجلس ِ ما رو برداره،با شهدا هم ناله بشیم،ناله بزن بگو یا زهرا.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

در آرام آرام آتش گرفت، از لابه لای درزهای در دود وارد خانه شد،خونه رو دود پوشاند، مادر که پشت در بود دیگه معلوم نبود پشت در چه خبره، یه مرتبه از میان ِ دود و آتش صدای ِ شکسته شدن در آمد،ناله ی مادر آمد، ابتا،علی.فضه: بیا، علی نیاد بچه ام رو کشتن.*

@@@

*من یه سئوالی ازتون دارم،دیگه حرفی نمی زنم،وقتی چهل نفر می خوان وارد خانه بشن،با ازدحام، اونم اراذل و اوباش ِ مدینه، نه ادبی نه نزاکتی،اگه ادب داشتن در می زدن،اگه ادب داشتن اصلاً نمی اومدن، همه حمله کردن، وارد خونه شدن،یه کسی که پشت در باشه،اصلاً در هم نیوفتاده باشه بین در و دیوار،نوشتن مادر افتاد، در روی مادر افتاد. اینجا به خانه ی علی حمله کردن:*

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم

کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا

*امام سجاد فرمود:یا عمتی علیکن بالفرار، همه فرار کنید، ای حسین....*

@@@

*خدا با همین قبر نامعلوم، خدا این مادر و از ما نگیره،فاطمه مادر همه ی ماست، همه برا مادرشون گریه کنند، آی بچه شیعه ها مادر  ما هجده سال بیشتر نداشت.*

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

اللهم صل علی صدیقة الطاهره،فاطمةالزهرا،سیدة النساءالعالمین

مادر برای عمر کمت گریه می کنیم

هر شب برای قد خمت گریه می کنیم

هر روز ِ ما برای شما فاطمیه است

پس لحظه لحظه پای غمت گریه می کنیم

ما بچه های مادر ِ پهلو شکسته ایم

از رفتن ِ قدم به قدم گریه می کنیم

هر جا که دود و آتش و مسمار دیده ایم

از غصه های دم به دمت گریه می کنیم

ما بی خیال سیلی مادر نمی شویم

پس تا ظهور منتقمت گریه می کنیم

*ان شاءالله میآد اون کسی که باید انتقام بگیره،علامه ی امینی فرمود:تا بین در و دیوار قرار گرفت،فضه رو صدا زد،باباش رسول خدا رو صدا زد، اما تا زمین افتاد صدا زد: مهدی بیا*

چادر نماز فاطمه حصن ِ حصین ماست

ما زیر سایه ی علمت گریه می کنیم

توفیق گریه را تو خودت می دهی به ما

پس پای سفره ی کرمت گریه می کنیم

ایوان طلا و گنبد و گلدسته ات کجاست؟

حالا که گم شده حرمت گریه می کنیم

گریه ی میکنم برای مادری که مردم مدینه یه بار حالش رو نپرسیدن، بعد از واقعه ی در یه نفر نیومد احوال  بپرسه، عوض ِ اینکه احوال بپرسن جلوی ِ علی رو گرفتن، گفتن:به زهرا بگو،دیگه بسه،چرا اینقدر گریه میکنه.فرمود:*

@@@

 *خدا ان شاءالله هر کی مادر داره، خدا براش نگه داره، بخدا اگه یه روزی بری خونه ببینی مادرت حالش خوب نیست دست و پات رو گم میکنی،اگه یه روز ببینی سخت نفس بکشه دست و پات رو گم میکنی،اگه یه روز ببینی بابات گوشه ی خونه زانوی ِ غم بغل گرفته کاری نمیتونه بکنه،همه غصه های عالم رو دلت میآد،الهی مادر برات بمیرم که بعد از درو دیوار هر روز آب میشدی،ان شاءالله هیچ وقت تو خونه مادر مریض نشه بخوای مریض داری کنی،یه وقت یه کسی مادرش مریضه میگن سن وسالی ازش گذشته،الهی برات بمیرم هجده ساله بودی یه کاری کردن مثل پیر زن ها دست به دیوار میگرفتی،قربون کسایی برم که برا مادر بلند بلند گریه می کنند،داد بزن،اگه بهت گفتن چرا داد می زنی؟بگو:آخه مادرم سنی نداشت،مادر زمین بخوره ، اما جلو چشم بچه اش زمین نخوره،بمیرم برات که جلو بچه هات کتک خوردی مادر،اسماء میگه: تا صدای در می اومد، دیدی تا صدای در میاد مادر میگه:باباست،داداشه، دایی است، زود مادر تشخیص میده،تا صدا در می اومد می گفت: من و کمک کن، خانم جان من خودم هستم، می فرمود:نه علی اومده،علی غریب ِ، من خودم می خوام در و بروش باز کنم،اوج روضه ی من اینه: روزهای اول می گفت: زیر بغل هاش رو می گرفتم آروم آروم می اومد جلوی در ، در رو باز می کرد، اما روزهای آخر نوک پاهاش به زمین کشیده می شد، می خوای دادت رو بلند کنم؟یه روز مادر با یه چشمش نگاه کرد،چرا می گم یه چشم؟آخه بعد ِ کوچه دیگه یه چشمش باز نمی شد،یه نگاه کرد گفت:علی جان یه چیزایی شنیدم آقا، چه چیزی عزیز ِ دلم؟ آقاجان شنیدم مردم ِ مدینه سلامت نمی کنند، علی برا زهرا یه مصیبت خونده هیچ کسی نخونده،صدا زد: زهرا جان من ِ علی سلام میدم روشون رو برمی گردونند،غریب آقا....*

@@@

*انگار دوست داری روضه ی کوچه بشنوی،اگه اهلشی من برات بگم؟ کسی که پهلوش میشکنه نمی تونه خوب نفس بکشه، اما مادر ما دوید وسط کوچه،" من آروم میگم تو بلند داد بزن" همه رو کنار زد، یه نگاه کرد گفت: علی جان مگه زهرا مرده پا برهنه بیرونت ببرن؟دستش رو دراز کرد، کمر بند علی رو گرفت، چنان کمربند  رو کشید چهل نفر به زمین افتادن،نانجیب یه نگاه کرد، گفت:قنفذ. چه کنم امیر؟ گفت: مگه نمی بینی یه زن با پهلوی ِ شکسته همه رو زمین انداخته؟ چه کنم؟گفت:یه کاری کن دیگه نتونه قدم از قدم برداره،چنان غلاف به بازوی مادر...حسینی ها،می خوای بریم کربلا؟تو کربلا یه نامردی یه نگاه کرد،گفت:حرمله چرا بیکار ایستادی؟چه کنم امیر؟ گفت: مگه سفیدی ِگلوی ِ علی رو نمی بینی؟ یه تیر به حلقوم ِ این بچه زد...حسین...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

در و ببند پسر عمو، بیا کنار ِ من بشین

من تو رو سیر نگاه کنم، که تنها میشی بعد از این

بیا با هم گریه کنیم، برا غم ِ فردای  تو

تو برای دردای من، من برای دردای تو

بیا با هم گریه کنیم، محرم ِ گریه های من

من برا تو گریه کنم،تو گریه کن برای من

*إبکنی وَ ابک للیتامی.....، زنها اومدند دیدن فاطمه،یه عده ناراحت،یه عده خوشحال، اومدن هنر ِ دست شوهراشون رو ببینن، خیالشون راحت بشه، بیرون که می رفتند با اشاره یه نفرشون به بقیه گفت: کار فاطمه تموم ِ *

تو گریه کن برای این زخمی که درمون نداره

اشکاتو من پاک می کنم، با دستی که جون نداره

*امشب روضه خون نمی خواهیم، فقط بگیم:وای،وای...*

فاطمه ات و می بخشی که رفیق نیم راه شده

می خوام بمونم نمیشه، آسمونم سیاه شده

فاطمه ات و می بخشی که خنده رو لبها نداره

میخوای جلو پاهات پاشم،پاهام دیگه نا نداره

*زانو بغل نگیر،این جوری نشین ،پهلوان ِ من، قهرمان ِ من، مرد ِمن، آقای ِ من*

فاطمه ات و می بخشی که از پا نشستم آقاجون

مدتی ِ لباساتو خودم نشستم آقاجون

من که میرم به جای من دست سر بچه هات بکش

بمیرم آشفته شدی یه دستی به موهات بکش

حالا بیا با هم گریه کنیم تو برا من ، من برا تو

خدا نکرده نبینه فردا کسی گریه هاتو

بیا با هم گریه کنیم،قربون ِ گریه کردنت

دارم میمیرم برای ِ،زانو بغل گرفتنت

بیا با هم گریه کنیم،حالا که امشب با منی

شبا سر ِ مزار ِ من نمیشه فریاد بزنی

بیا با هم گریه کنیم،حرف بزنیم با چشمامون

یه لحظه ساکت گمونم بیدار شدن بچه هامون

بیا با هم گریه کنیم،پسر عمو دارم میرم

فردا می فهمی که چرا، از تو دارم رو می گیرم

بیا با هم گریه کنیم،فدای تو  اباالحسن

راستی دادم به زینبم،سه تا کفن یه پیروهن

حالا بیا گریه کنیم، برای حال زینبین

گریه کنیم برا حسن، زار بزنیم برا حسین

حسین.....

حالا بیا گریه کنیم، با هم بریم کرب و بلا

قرار ِ بعد ِ روضه مون، روز ِ دهم تو قتلگاه

*راستی علی جان، هر شب بالا سر ِ حسینم یه ظرف آب بذار، "معمولاً این اخلاق بچه رو مادر بهتر می دونه، مادر اخلاق بچه رو بهتر از بابا می دونه،احوال شخصیه رو توی خونه مادرها بهتر از بابا ها می دونن" علی جان حسینم خیلی عطش می گفت، هر شب یه ظرف آب بالا سرش بذار، اگه دیدی ظرف آبش خالیه پرش کن.*

گریه کنیم برای اون سری که از بدن جداست

گریه کنیم برای اون سری که روی نیزه هاست

گریه کنیم برا حرم، گریه برای دخترام

گریه برا عروسام، گریه برای ِ نوه هام

گریه برا دختری که، موی سرش سفید میشه

مثل خودم کبود میشه،مثل خودم شهید میشه

*امشب گذشت،سلمان پرسید: کیف اَصبحت ِ یا بنت رسول الله؟... کیف اَصبحت ِ معولاً برای کسی که مریض ِ بیشتر استفاده میشه، چرا میگن: اَصبحت ِ. چه جوری به صبح رسوندی، معمولاً شب درد سراغ آدم میآد، همه ی شهر خوابند، فاطمه بیداره،بچه هاش بیدارن، فاطمه از بس رو بستر افتاده، عبارتی که فرمودن: اسماء بیا صورت ِ من رو برگردون. معمولاً کسی نمی تونه سرش رو تکون بده که با ضایعه ی نخاعی روبرو شده باشه،دیگه حس ِ گردوندن سر هم نداره، بابا فاطمه حق داره والله، در که روی ِ فاطمه افتاد، یه نفرم از روی در رد شده باشه، دو نفرم رد شده باشه، سیل جمعیت وارد خانه شد، اون عشق علی بود فاطمه رو، نمیگم از زیر در،باشه از پشت در بیرون آورد، گفت:علی رو کجا بردن؟ عشق علی مرده رو زنده میکنه*

عشق باعث شد که دل سامان گرفت

پشت درب خانه زهرا جان گرفت

*اما به مرور فاطمه تحلیل رفت، سرش رو هم نمی تونست تکان بده، لذا می بایست بر می گردوندن زهرا رو به شانه ی چپ و راست، برای اینکه کسی به قفا بخواب ِ، کمر درد، پا درد، همه ی اینها اضافه میشه، درد یکی دو تا که نیست، یکی که عمل جراحی میکنه بهش دارو میدن، سرفه نکنه،ریه اش تحریک نشه، اما هر دارویی که باشه، این ریه،این سینه تحریک شده، گفت:سلمان، عمو جان، به علی نگو،هر موقع گریه میکنم، از جای زخم میخ خون جاری میشه،نه به پهلوی راست،آی بازوم، نه به پهلوی چپ،وای پهلوم، سلمان این رو شنید، رفت توی ِ نخلستونا،دید داره می میره، گفت:برم یه جایی داد بزنم،میگه رفتم توی ِ نخلستون دیدم یکی زودتر از من داره داد میزنه*

الا ای چاه یارم را گرفتند

گلم، باغم ،بهارم را گرفتند

الا ای چاه با یک ضربه ی در

همه دارو ندارم را گرفتند

...

آمدی قامت کشیده

می روی با قد ِ خمیده

...

ببین می توانی بمانی بمان

عزیزم تو خیلی جوانی بمان

اگر راه دارد بمانی بمان

...

بمون حسنت و داماد کن،بمون حسینت و داماد کن،بمون زینبت رو عروس کن، بمون نوه هات رو ببین، ای کاش فاطمه بود علی اکبرش رو می دید. آی رفقا امام زمان ما خیلی تنهاست،پیغمبر فرمود: مهدی ِ من آواره است، وای بر ما که تو آوراه ای، آقا جان بیا تا شیعه راحت بشه، بیا تا من شیعه ی خوبی بشم، آقا جان،آقاجان، مادرشم صدا زد :مهدی بیا مادرت رو کشتن، مرحوم علامه ی امینی فرمود:اولین ناله ای که مادر زد، صدا زد:مهدی جان به داد مادر برس، لذا وقتی آقا بیا این ناجیب ها رو از قبر بیرون میآره به درخت می بنده، می فرمایند:بگو ببینم مادرمن با شما چه کرده بود، چرا محسنش رو کشتید؟چرا مادرم رو کشتید؟میگه: من این کار رو نکردم. آقا می فرمایند:نامه اش رو بیارید،  توی نامه نوشته: معاویه وقتی فهمیدم فاطمه پشت ِ در ِ، یه لگدی به در زدم، ازصدای ناله اش ترسیدم اومدم کنار برم، یاد ِ علی افتادم، برگشتم،"سادات ببخشند" چنان نواختم سیلی رو از زیر مقنعه گوشواره ریخت رو زمین، ای وای.... آقا جان ما فدای سرت، عالم فدا سرت، آن ذره که در حساب نآید ماییم، آقا به خاطر ما نه، مادرت صدا زد بیا، حالا دعا کنید منتقم فاطمه بیاد، اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یه روز علی دید فاطمه اش توی ِ بیت الاحزان، که یه سایه بانی درست کرده بود فاطمه بره اونجا بشینه گریه کنه،سایه بان رو هم خراب کردن، تبلیغات بر علیه اونها بود به ضرر اونها بود، علی دید فاطمه اش نیست، گشتن یه نفر گفت:آقا جان دارن از سمت اُحد میان، علی دوید،دید صورت حسنین از شدت آفتاب سوخته، مادر داره میآد، زیر بغل های مادرشون رو گرفتن، قدم قدم،هر یه قدم فاطمه یه آه میکشه، خانم جان اُحد رفتید چه کنید؟ میگم. تو راه رفتن که نمیتونه حرف بزنه،آمد خانه رو بستر آرام آرام خوابوندنش،علی جان، سایه بانم رو خراب کردن،رفتن سر ِ قبر عموم حمزه شروع کردم گریه کردن،بچه ها شما چرا اینطوری شدید؟ گفتند:بابا آفتاب خیلی سوزان بود، مادرم زیر ِ آفتاب داشت گریه می کرد، ماجلوی ِ آفتاب ایستادیم مادر اذیت نشه*

@@@

*صورتی که توی ِ آفتاب سوخته باشه حتماً دیدید، ابی عبدالله و امام مجتبی، با مادر آمدند،صورت ِ بچه ها تو آفتاب سوخته شد، یک بار اینجا صورت حسین... یک بار جلوی آفتاب ایستاد،آفتاب به زینب نتابه،یک بارم زینب صدا زد:عزیز ِ دل ِ برادر، علی جان، کشته های خودشون رو دفن کردن،بدن ِ امام زمان روی زمین،عریان،پاره پاره،سه روز و دو شب، توی بیابان کربلا،شب ها وحوش می آمدند،درندگان،چرندگان می آمدند، هیچ حیوانی به هم کار نداشت، همه می آمدند کنار بدن ِ پاره،پاره،آی رفقا قبل از ما اونها اومدن،سینه زدن،گریه کردن، تا روز سوم بنی اسد اومدن دیدن بدن ها روی زمین،خدایا اینها کی هستند؟بدن ها یا به لباس شناخته میشه یا به سر شناخته میشه، یا یه آثاری تو انگشت و بدن شناخته میشه، رسیدن کنار ِ یه بدنی که هزار و نهصد و پنجاه زخم،امام سجاد فرمود:این بدن ِ حجت ِ خدا حسین ِ...حسین.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

بچه یتیم های خانم، تسلیت می گم بی مادر شدنتون رو ،آی خانم،آی خانم، آی خانم...اصلا نیاز به خوننده و روضه خون ندارید،آدمی که بعد از شش،هفت روز اومده کنار قبر مادرش ؛ نه تنها نیاز به روضه خون نداره دیگران میان هی آرامش می کنن ؛ آی حسین ،آی حسن ،آی زینب ،آی ام کلثوم ......کار یه جوری می شد کنار قبر فاطمه، بچه ها می اومدن زیر بغل علی رو می گرفتن ،بابا ؛ ما که بی مادر شدیم نکنه می خوای ما رو بی بابا کنی .....خوش به حالتون ، دلاتون می سوزه برا زهرای مرضیه(س) .....*

@@@

فاطمه جان ،تو میدونی علی مرده ی رزم ِ

@@@

*شاید وقت گریز نباشه اما ما تابع این قوانین نیستیم دلمون هر جا بره دنبالش میریم ،حقیقتش رو بخوای حسین هم تو گودال همین رو می گفت......*

@@@

برگردم مدینه ...   فاطمه جانم ... رفتی چراغ خونم رو خاموش کردی

یه حرفی با من بزن ،دلم برات تنگ شده زهرا جانم ،هم گریه کن باش هم روضه خون...

@@@

*برا اهل محبت، خدا شاهده کشندست چه کردند با آقامون علی اون سید بزرگوار  بعد از سال های طولانی عمر وقتی می پرسند چرا سکوت می کنی می گه همش تو این فکرم اینا با ،بابام چه کردند،اینا با مادر ما زهرا (س)چه کردند یکیش رو بگم دیگه ....فاطمه جانم...*

به روز لحظه شماری کنم که شب برسد

*ای آقام ای آقام  یعنی چی علی جان، یعنی می ترسم روز بیام کنار قبرت جای قبرت رو پیدا کنند....اینا خیلی بی تربیت اند فاطمه جان .....چی می دید علی ،علی می دید اون روزی که اینا جای بدن حسین رو پیدا کردند؛ ده نفر داوطلب شدند گفتند یه کاری کنیم دیگه از این بدن چیزی باقی نمونه.....حسین ...... *

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

اسماء بنت عمیس میگه:دیدم با تمام عجله ای که علی برای غسل دادن داشت، زود آب بریز. غسل رو از کجا شروع می کنند؟ از سر. سر و گردن رو غسل بده؟! همچین که چادر ِ زهرا رو باز کرد، اسماء بیا ببین صورتش سیاهه، ببین چشمش کبوده،"امشب یه غسل دادنی برات بخونم که خودت حظ کنی." غسل می دهم میت ِ ی حاضر را به نیابت ِ سمت ِراست، اسماء میگه همچین که آب ریختم روی ِ کتفش دیدم غسل رو تعطیل کرد، سر به دیوار گذاشت،آقا چرا کارو تموم نمی کنید؟ گفت:اسماء بیا ببین این استخوان نابجا جوش خورده. آقا بیا کارو تموم کن، با هم بشینیم گریه کنیم،همچین که اومد سمت چپ رو غسل بده، اینجا دیگه همه طاقت ِ علی رو تاب شده دیدند،آخه پهلو سوراخ ِ، وقتی اومدن دنبال ِ سلمان،سلمان میگه: من وقتی اومدم از خونه بیرون، سلمان قریب به 300 سال سن داره، یه پیر مرد وقتی از خونه بیاد بیرون یواش یواش راه میاد، اما بچه می دوه، دید حسن و حسین دارن با عجله می دون، سلمان صدا زد آقا زاده ها صبر کنید من پا به پاتون نمی تونم بیام،آهسته برید منم بیام، حسن برگشت گفت: سلمان بابام داره می میره، سلمان،سلمان،"می خوام این روضه رو برات در بسته بخونم، سر بسته نمی دونم چه جور می خونن" تا کنار ِ قبر هم اگر جنازه ای رو بیارن، ببینند خون از کفن بیرون زده باید برگردونند، کفن عوض کنند، گفت: سلمان تا حالا دو بار کفن عوض کردم،بیا،بیا. شاید بگی من دارم زبانحال میگم، اما وقتی اون نامرد دومی تو صورت مقداد زد،مقداد رو خاک ها افتاد، مقداد گفت: به من زدی طوری نیست، ولی دیشت خون از پهلوش می اومد، تو چه با فاطمه کردی؟...اصبغ بن نُباته میگه: نیمه شب صدام زد ، گفت:اصبغ پاشو، گفتم: خانم چه وقت ِ از شب ِ؟ گفت:شب از نیمه گذشته،گفتم:چی میگی؟ گفت:پاشو دارن گریه می کنند. گفتم: زن بگیر بخواب مادر مرده اند، علی زن مرده است،بگیر بخواب آروم باش، همسایه ی ما هستند، حالا دو شب دارن گریه می کنند طوری نیست تموم میشه. گفت: اصبغ تو مادر نیستی، من مادرم، من طاقت ندارم صدای ِ بچه ی بی مادر بشنوم،پاشو. اصبغ بن نباته همسایه ی دیوار به دیوار علی میگه بلند شدم، اومدم در ِ خونه ی علی رو در زدم، تا در زدم در ِ خونه رو دیدم آرام شد صدا"بذار یه دعایی بکنم اینجا:الهی هیچ آبرو مندی رو بی آبرو نکن،الهی هر کسی یه آبرویی رو پیش مردم حفظ کرده،آبروش رو نریز" آرام شد، در و که باز کرد، یه نگاه کرد،اصبغ ببخشید،خیلی اذیتت کردم، تا فاطمه که زنده بود که خودش، حالا هم که رفته بچه هاش، مارو ببخش. دستم رو گذاشتم روی شونه هاش ، گفتم:علی چی شده؟ بغض کرده بود علی، گفتم:بلند گریه کن، من همسایه شما هستم اومدم ببینم چی شده؟ علی نشت در آستانه در،گفت:اصبغ یه شب حسن گریه میکنه، من وزینب و حسین آرومش می کنیم، یه شب زینب گریه میکنه، من و حسین و حسن آرومش می کنیم، یه شب من گریه می کنم اونها من و آروم می کنند. گفتم :امشب چی شده طولانی شده؟ زنم نخوابید، گفت: امشب حسین بهانه گرفته، هر وقت حسین گریه می کنه همه ی ما بی طاقت میشیم"امشب می خوام روضه ی زنونه بخونم، مردونه گریه کنیم"مادر، امشب حسین مادر مادر میکنه، همه ی ما بهم ریختیم،گفتم:آقا بچه است، چرا نمی بریش کنار قبر مادرش، ببرش آروم میشه،گفت:قول دادم ببرمش، صداش کرد: حسین، حسین جان. می آیی بریم کنار قبر مادرت؟ بلند شد، گفت:شرط داره نباید بلند بلند گریه کنی، آروم.چشم. روی چشمم، ببین علی چه طوری روضه می خونه، علی میگه دست ِ کوچکش رو گرفتم، آمدیم، همچین که نزدیک ِ قبر رسیدیم گفت:بابا دستم رو رها کن، علی میگه: من گفتم الان میره رو قبر مادر، شیون می کنه، ناله می زنه، اما همچین که دستش رو رها کردم،قربون ِ ادبت برم حسین، دستش رو گذاشت رو سینه اش، السلام علیک ِ یا اُماه ، مادر سلام، زهرا....علی میگه:به اون خدایی که جان علی در ید قدرت اوست،تا حسین سلام داد،شنیدم از دل ِ قبر فاطمه صدا اومد: وعلیک السلام یا ولدی یا حسین... مادر سلام، مادر سلام

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

هر کی در ِ خونه ی مارو نگاه میکنه گریه می کنه،با خودش تصور میکنه نکنه یه وقت یه بانوی ِ بارداری پشت در این خونه بوده،چرا میخ های در همه بیرون زده؟چرا این در با ضربت لگد جابه جا شده؟چرا آستانه ی در قطرات خون روی زمین ریخته؟نکنه دختر پیغمبر رو زدن؟نکنه مظلومه ی علی رو کتک زدن؟*

@@@

*آخه وقتی بی بی خطبه خوند امیرالمؤمنین، "یتطلّع طلوعها" هی داخل کوچه سرک می کشه، خانم خونه اش بر می گرده یا نه؟ "وَ یَتَوَقَّعُ رُجُوعَهَا"  ، منتظر ِ زهرا به خون برگرده،همچین که بی بی وارد خانه شد،علی یه گوشه ی منزل زانوی غم بغل کرده صدا زد: یا علی "اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِینِ؟" مثل جنین در رحم مادر زانو بغل کردی؟" وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنِین؟ِ "مثل متهم ها یه گوشه نشستی، یه وقت فرمود:یا زهرا،اگه می خوای این صدای اذان رو بشنوی  باید صبر کنی*

@@@

*یه وقت علی آمد صحن خانه، نگاه کرد دید امانت رسول خدا روی زمین افتاده*

@@@

*همین دو سه جمله روضه ی من،هر جا زنی باردار باشه،حامله باشه، همه رعایت حالش رو می کنن، اگه خبر بدی باشه ازش پنهان می کنند، اگه کسی در بین اقوام از دنیا بره خبر و بهش نمیدن،این بی بی بزرگ ترین داغ ِ این عالم رو دیده، پیغمبر رو از دست داده، حالا من یه سئوال دارم،امام زمان،اگه زنی باردار باشه،اگر بزرگ ترین مصیبت عالم رو ببینه، دیگه بهش سیلی نمی زنند،دیگه در خونه اش رو آتش نمی زنند،دیگه گوشواره اش رو روی زمین پراکنده نمی کنند،خونه اش رو آتیش نمی زنند،جسارت از همین جا شروع شد، کربلایی ها، صل الله علیک یا مظلوم،یا حسین، گذشت،گذشت، همون آتشی که مدینه به خانه ی مادرش زدن،یه وقت زینب نگاه کرد، دامن دختر بچه ها آتش گرفته،یه وقت صدا زد: "علیکُنّ بالفَرار"، همه فرار کنند.*

@@@

*اگه مادر رو بین در و دیوار نمی زدن، اگه مادر رو تو کوچه ی مدینه نمی زدن، کی جرات می کرد کنار بدن ِ پاره پاره دختر ِ امیرالمومنین رو بزنه،صدا زد بابا پاشو ببین عمه ی من رو دارن می زنند. "انظر علی عمتی المظلومه"،یه نگاه به اون بدن پاره پاره کرد صدا زد:بابا*

با همان دستی که زهرا را زدند                                 در کنار ِ پیکرت ما را زدند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یا فضّةخذینی و الله قد قتل ما فی أحشائی*،فضه به دادم برس محسنم رو کشتند،بچه ام رو کشتند*

@@@

زهرا چرا جلوی علی روی ِ خودت رو می گیری؟عزیز ِ دلم. من میگم چرا،این روضه ی من ِ:وقتی آمدند در کوچه ی بنی هاشم  و ماجرای فدک پیش اومد خیلی بی احترامی کردند، بعضی ها فکر می کنند سیلی اونجا نزدن،فکر میکنند سیلی زدن برای پشت در ِ خانه بوده، برید مقتل الإختصاص، شیخ مفید رو نگاه کنید، از امام صادق روایت نقل کرده: *فَخَرَجَتْ وَ الْکِتَابُ مَعَهَا*، بی بی از پیش ِ اولی آمد بیرون،سند فدک دستش بود،اون ملعون ِ ازل و ابد(دومی)رو ملاقات کرد، *یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ مَا هَذَا الْکِتَابُ الَّذِی مَعَکَ،* این سند چیه؟این دست تو چه میکنه؟این سند ِ فدک ِ *هَلُمِّیهِ‏ إِلَیَ* بده به من، نمیدم،نمیدم *فَأَبَتْ أَنْ تَدْفَعَهُ* بی بی سند ِ فدک رو پس نداد،یه کاری کرد  من نمی دونم چه جوری بگم،دلش رو ندارم، *فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ،*با پا لگد به فاطمه زد،روایت میگه: *وَ کَانَتْ حَامِلَةً* بی بی باردار بود، امام صادق فرمود:* ثُمَّ لَطَمَهَا*،سیلی به صورت فاطمه زد،امام صادق می فرمایند: انگار دارم مادرم رو می بینم،گوشواره در گوشش شکسته،یه پرده ی دیگه ی روضه رو بخونم:یازهرا همه ی روضه خون ها میگن:اگه مدینه بی احترامی نمی کردند،کربلا کسی جرأت نمی کرد،بی بی جان عصر عاشورا شد،دخترک ها با گوشواره و دست بند در بیابان می دویدند،گوش ها همه خونی شده،حسین.....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.