ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی


اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏

وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ

صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

السَّلام علیک یا ابالحسن یا علی بن موسی

 اَیُّهَا الرِّضا یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا

یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ"

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


به جهت بالا بردن میزان توانایی و تسلط عزیزان بر روضه ها

و تلفیق بهتر اشعار و متن روضه ها و گریزها

امسال غالبا روضه های مکتوب بدون شعر قرار خواهد گرفت

تا دوستان فقط با داشتن خمیر مایه ی روضه ها

خودشون شعر مناسب یا دلخواه خودشون رو جداگانه انتخاب کنند


جهت مطالعه متن روضه های مکتوب ویژه شهادت امام رضا صفر95

به ادامه مطلب مراجعه نمایید







اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏

وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ

صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

السَّلام علیک یا ابالحسن یا علی بن موسی اَیُّهَا الرِّضا یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ"

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امام حسن رو با زهری به شهادت رسوندن به نام هلاهل یا هلائل،یعنی سمُ قَتّال،سمی که به امام حسن خوروندن درون حضرت رو تکه تکه کرد،"اِنَّ السَّمَّ قد قَطَعَه اَمعائَه"ولی امام حسن چند روز کشید به شهادت رسید،نمیدونم زهری که به امام رضا دادن چی بودش؟! چرا؟ صبح این زهر رو به حضرت دادن ظهر حضرت به شهادت رسیدن.ظهر چیه؟اباصلت میگه امام رضا آمد دیدم عبا رو سر کشیده؛چند قدم برمیداره هی رو زمین میشینه بلند میشه؛به من فرمود اباصلت اگر دیدی عبا به سر کشیدم برو فرش حجره رو جمع کن،فرش حجره رو جمع کردم دیدم امام رضا صورت به خاک دست به شکم "یتململ کتململ السلیم" مثل مارگزیده به خودش میپیچه هی صدا میزنه پسرم...جوادم...

@@@

خداروشکر...برای چی خداروشکر؟برای اینکه خواهر نبود ببینه که برادر دست به شکمه؛خداروشکر حضرت معصومه قبل از امام رضا به شهادت رسیده بودند؛بی بی جان به خدا بدن داداشتون امام رضا رنگ آفتاب به خودشون ندیده؛به خدا کسی به بدن امام رضا جسارت نکرده؛به خدا کسی پیرهن از تن داداشت درنیاورده؛مردم چه تشییعی از امام رضا کردند؛مردم مردم خوبی بودن؛دلا بسوزه برای اون خواهری که از بالای تل زینبیه داره میبینه...

او مینشست و من مینشستم

او روی سینه...

او میکشید و...

او خنجر از کین من ناله از دل...

او میبرید و...

والشمر جالس نفس مادرش گرفت              سر را برید و پیش روی خواهرش گرفت...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

اینقدر زهر به بدن مبارکش اثر کرد،اباصلت میگه از منزل تا کاخ مامون ملعون راهی نبود اما پنجاه بار نشست و بلند شد"یَتَمَلمَلُ  تَمَلمُلَ السَّلیم"

وقتی از مدینه می آمد میدونست دیگه برنمیگرده،آخه بی بی ها،زن ها دورشو گرفتند فرمود برای من گریه کنید؛آقا گریه پشت سر مسافر خوب نیست!فرمود:اون مسافری که امید برگشت داره.وارد منزل شد،شیخ صدوق همه ی جریان رو در عیون اخبار الرضا نقل کرده؛اباصلت همه ی درها رو ببند کسی رو راه نده؛همه ی درها رو بستم یه وقت دیدم یه آقازاده وارد منزل شد،"اشبه الناس بالرضا"چقدر شبیه آقامه؛ای آقازاده من همه ی درها رو بسته بودم چطور وارد منزل شدید؟ای اباصلت اون خدایی که من را از مدینه به طوس آورد از در بسته رد میکنه‌اومد بالای سر بابا،سر بابا رو به دامن گرفت"و ضَمَّه علی صدره"پدر و پسر سینه به هم چسباندند؛

@@@

یا امام رضا خودت فرمودی" یابن شبیب ان کنت باکیا لشیئ وابک للحسین"اگر خواستی برای چیزی گریه کنی برای حسین گریه کن؛اما کربلا کار برعکس شد،پدری آمد بالای سر پسرش؛اول نگاه کرد"بُعداً لقوم قتلوک...علی علی الدنیا بعدک العفا"دلش راضی نشد کنار جوانش نشست خاک ها رو از صورت علی کنار زد،دلش راضی نشد"و وضع خده علی خده"صورت به صورت جوانش گذاشت(آخر روضه هست؟نه!)علی اکبر بابای تو آمد صورت به صورت تو گذاشت نبودی ببینی یه ساعتی عمه جانت آمد گودال قتلگاه؛سری در بدن نداره یه وقت لب ها رو به رگ های بریده گذاشت؛یه وقت صدای یه بانوی قدخمیده بلند شد"بنی...بنی قتلوک...ذبحوک...و من للماء منعوک.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آقا در شهر طوس کسی لباسای تو رو به غارت نبرد؛مقنعه ی خواهرت رو به غارت نبرد؛اما مدینه نزدیک بود برای امام رضا و بچه هاش این اتفاق بیفته؛عیون اخبارالرضا روایت کرده،شیخ صدوق:هارون جلودی رو در زمان خلافتش فرستاد مدینه؛دستور داد خانه های آل ابیطالب رو غارت کنه "و اَن یَسلُبَ نسائَهم؛و لا یَدَعَ علی واحدةِِ منهنَّ الا ثوباً واحداً"جلودی زر و زیور زن ها رو غارت کن؛پیراهناشونو بگیر؛فقط یک پوشش براشون باقی بگذار‌.اومد در خونه ی امام رضا،قبل از اینکه برسه"فلما نظرَ الیه الرضا" وقتی آقا دید جلودی داره میاد"جَعَلَ النِّساء کُلُّهُنَّ فی بیتِِ" زن ها رو برد به اتاقای پشتی خانه "و وَقَفَ علی بابِ البیت" مثل مادرش پشت در ایستاد؛زن ها رو برد اندرونی؛ملعون اومد،صدای نحسش رو بلند کرد"لابدَّ ان اَدخُل البیت،فَاَسلُبَهُنَّ" من باید برم داخل،دستور دارم-کاَنّه  داره اجازه میگیره-میخوام زن ها رو غارت کنم.آقا اجازه نداد؛خودم میرم داخل منزل،هر چی زر و زیور دارن برات میارم ولی اجازه نمیدم داخل منزل من بشی؛بالاخره قبول کرد"فَدَخَل ابوالحسن،فلم یَدَع علیهن شیئا"آقا وارد منزل شد،بااحترام لباس ها رو گرفت؛زر و زیور رو گرفت"حتی اَقراطَهن"گوشواره ها رو گرفت،خلخالها رو گرفت؛پیراهن ها رو گرفت،آورد دم در،گفت بیا همش مال تو،چیز دیگه ای نمونده؛

@@@

یا امام رضا! جد غریبت نبود؛علمدار کربلا نبود بایسته صدا بزنه خودتون گوشواره ها رو دربیارید...بچه ها خودتون خلخالا رو دربیارید؛آقا ریختن به خیمه ها؛گوش بچه های ابی عبدالله خونی شد،گوشواره ها رو بردن؛ خلخال ها رو بردن؛روضت اینه؟! نه نه...یا امام رضا یه روزیم آمدن در خونه ی بابات علی،گفت خونه رو میسوزونم"فدَعا بالحَطَب"هیزم بیارید؛میخوام خونه رو با اهلش بسوزونم؛مردم تعجب کردن"اِنَّ فیها فاطمَه"شب آخره ها...یازهرا! با یه امیدی اومدیم اینجا! اگه دست خالی بریم برا خودت بده.مردم گفتن در این خانه فاطمه ست"قال و اِن...و رَکَلَ الباب بِرِجلِه"چنان با لگد به در زد...چه کرد؟نمیگم.چه جسارتی کرد؟بماند...خود بی بی فرمود:"حتی انتَثَر قُرطی من اُذُنی"گوشوارم پخش زمین شد؛صدا زدم یا ابتاه...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

*یه مشت گدا اومدن دم خونت امام رضا ..." ایام زیارت مخصوص ، دستای ما خالیه ..." چشمامون پر امیده که مزدمونو آقا میده ..."ام رضا ... امام رضا ... باید دیگه اماده ی برپایی خیمه های عزا بشیم ..."

میخوام عرض کنم آقا، بیا جان عمه جانت زینب ، تمام این خیمه هایی که به پا میشه زیر این آسمون همه به دست شماست امام رضا ... وقتی هم جمع میشه باز به رای شماست ... امام رضا ... جان عمه ات این خیمه هایی که تو دلای ما زدی بیا جمع نکن ..." بزار این خیمه ها به پا باشه ،بزار ما باز بگیم حسین و گریه کنیم ... حسین ....

لذا وقتی زیر لب زمزمه می کنیم راست بگیم این زمزمه رو ... "ابد والله ما ننسی حسینا" آقا به جون خودت،خودت بهتر از خودم میدونی گرفتاریامو بهتر از خودم میدونی ،  حاجتامو بهتر از خودم میدونی،نیازهامو بهتر از خودم میدونی اما امام رضا با هیچ کدوم کار ندارم ،همه ی حرف من اینه آقا " این افسار نوکری منو جلو در خیمه زینب ببند ، دیگه جای دیگه نرم ..." کاری با کسی جز شما نداشته باشم ... امام رضا ... امام رضا ...*

دوباره پای منو ...

(چه خبره الان حرم آقا... ؛دیگه تقدیر ما تو این ایام این بوده که جا بمونیم ..." خدا کنه اربعین دیگه جانمونیم ..." عیبی نداره جاموندنم لذتی داره ..." آخه رقیه ام جا موند ...." (با دلمون که میتونیم بریم حرم) چشم سر رو ببند ، از هر کدوم از صحن ها که دلت میخواد وارد حرم شو ..." چشمت که به گنبدافتاد ،دست راستتو بزار رو سینه ت ..." سرتو خم کن مودب ....

السلام علیک یابن رسول الله

السلام علیک یابن امیرالمومنین

السلام علیک یابن فاطمه سیده النسا العالمین

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

*ایام زیارتی مخصوص امام رضاست؛خیلا الان حرمش دارن ناله می زنن... یه جوری با امام رضا امشب خلوت کن بگو آقا :*

دستم بگیر،دستم بگیر،قافیه سازی کن ای غریب

با ما کمی،با ما کمی غریب نوازی کن ای غریب

غریب الغربا ... ببین غربا اومدن ،غریب اومدیم ،غیر تو کسی رو نداریم آقاجانم ... بسیار درست فرمودن میخوایم دو ماه دربه در پرچما باشیم ،دو ماه میخوایم در به در این سیاهیا باشیم ... حالا بگو یه حال خوشی به ما بده، یه کم به ما اشک بده ... عجب دربه دری خوبی ... ما رو به سر وسامون رسوند ... کجا بریم بهتر از این در خونه ... کجا بریم غیر این در خونه بگیم حسین .... رضا جانم ... آقا جانم ...

پای مرا به دام حریمت کشیده ای                       ما را میان این همه آهو خریده ای ...

*یا ضامن آهو ...*

دست مرا بگیر امام غریب ها                              تنها تویی امید تمام غریب ها

*با گریه حرف میزنم،بغض گلومو گرفته هق هق می کنم،میدونم با شما نباید اینطور حرف بزنم ...،درست نموتونم کلمات و بیان کنم ...*

با گریه ... آقا ... حرف میزنم ...اما ... مرا ببخش ...                                   آقا تو را به حضرت زهرا ... مرا ببخش ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شب جمعه ست با امام رضا(ع) بریم کربلای معلی،کربلایی که امام صادق علیه السلام فرمود:مادرم فاطمه حاضر میشه،نزد زوار قبر جد بزرگوارم حسین ....،اولین کاری که مادرم میکنه اینه : "فتستغفر لهم ذنوبهم" مادرم برا گنه کارا،اونایی که زائر حسینن،استغفار می کنه،امشب فاطمه مادرش کربلاست ..." وقتی دعبل آمد محضر امام رضا(ع) حضرت فرمود شنیدم برا جد غریب ما مرثیه گفتی؟عرض کرد بله یابن رسول الله" فرمود قدری تامل کن،قبل از اینکه دعبل قصیدش رو بخونه،میگه دیدم امام رضا بلند شد،پارچه ای بین ما و محارم زد" دستور داد زن ها اومدن پشت پارچه، همه قصیده ی من دعبل رو بشنون،بعد به من فرمود "ارثل الحسین" حالا قصیدت رو برا جد غریبم بخون، دعبل  اینجور شروع کرد:به بهانه ی امام رضا بریم زیارت کربلا*

افاطم لو خلت الحسین مجدلا ....                            وقد مات عطشانا بشط فرات ....

*یعنی بی بی جان حسینتو بین دو نهر آب ، با لب تشنه سر از بدنش جدا کردن ...." آماده ای یا نه؟!! میدونی امام رضا با این شعر چه کرد دعبل خزاعی میگه قصیدم هنوز توم نشده بود *وبکَاء رضا بُکَاءً شَدِیداً* دیدم امام رضا به شدت داره گریه میکنه .... واتامی علیهم مَرَّتَیْن"ِ اونقدر گریه کرد دو مرتبه از حال رفت الله اکبر ...

شنیدم صدای ناله زن ها روز پشت پرده "و علی سراخ من وراء السطح" زنها لطمه به صورت میزدن،آماده ای یا نه ..."

اگر این است تاثیر شنیدن                                                  شنیدن کی بود مانند دیدن ....

امان از آون ساعتی که دختر امیرالمومنین عقیله بنی هاشم بالای بلندی داشت میدید ، عزیز فاطمه رو محاصره کردن ، هر کی با هر چی دستشه داره پسر فاطمه رو میزنه ، چه کرد دختر علی؟!! دست روی سر گذاشت، شنیدن هی می گه: "یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ" ،اما دیدن لحن مناجات زینب عوض شد... هی زمین میخوره،هی بلند میشه میگه وا حسینا ....." اخه دید:«و الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه ....» هر جا نشستی ناله بزن .... یا حسین

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

*رسید نیشابور یه پیرمرد سلمانی به محضر آقا معرفی شد مشغول اصلاح  موی سر و صورت امام، هنوز کارش تموم نشده بود امام رضا یه نظری کردند سنگ سلمانی مبدل به طلا شد. عرضه داشت یابن رسول الله من از شما طلا نمیخوام افتخار نوکریه شما رو پیدا کردم حضرت فرمود این و از ما قبول کن هر خواسته ای هم که داشته باشی ما اجابت میکنیم عرضه داشت یا ابالحسن من از مرگم میترسم تنها خواستم اینه دم جون دادن شمارو زیارت کنم لحظه مردن شما قدم رنجه کنید بالای سرم حاضر بشید، یا امام رضا ماهم حاجتمون همینه، یک سال از اقامت امام رضا تو خراسان گذشت یه روز تو مجلس مامون نشسته بود خیره خیره به سمت نیشابور نگاه کرد از مجلس غایب شد به قدرت امامت رفت و برگشت پرسیدند کجا رفتی آقا فرمود ما به اون پیرمرد سلمانی قول داده بودیم الان لحظه احتضارش بود رفتیم بالاسرش سرش رو به دامن گرفتیم*

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

*اجازه بدید از در خونه مادرش جای دیگه نرم،حیف پیش امام رضا بیای صحبت مادرش رو نکنی ،مادر ... مادر خیلی عزیز ...نمیدونم شماها مادر دارید یا نه؟ مادر خیلی عزیزه، مخصوصا مادر سادات باشه، یه چیزی بگم زود رد بشم، طوری این آیینه رو خرد کردن ... نمیدونستن هر تیکه ای میشه آیینه ... اول زدن دستاش کار نکنه ...  اول زدن صورتش رو بریزن بهم ... بعد زدن بازو و دستاش کار نکنه ، بعد طوری زدن زدن نفسش دیگه بالا نیاد ... ولی دیدن تو اون حال باز میگه علی ... علی ... مظلوم علی ...*یا زهرا ....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا الحَسَنِ   *چشم سر و ببند ، گنبد طلاشو ببین ...*

ءَأَدْخُلُ یا الله، ءَأَدْخُلُ یا رَسُولَ اللَّهِ، ءَأَدْخُلُ یا ملائکة الله ...

بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فى سَبیلِ اللَّهِ وَ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ اللهم اغفرلی و اتوب علیه انک انت تواب الرحیم

@@@

*سلمانیه ، موهاشو اصلاح کرد ، هنوز کارش تموم نشده ؛ یه تصرفی کرد سنگ و قیچی سلمونیه طلا شد ... " یعنی هنوز کارش تموم نشده مزدش رو داد ... یا امام رضا ماه رجبی تموم نشده بده ما بریم آقا ... امید ندارم تا ماه رمضونت زنده بمونم ، امید ندارم صحیح و سالم عملم رو نگه دارم ... سلمونیه عجب معرفتی داشت" عرض کرد آقاجان من که طلا نمیخوام ! حضرت فرمود این رو قبول کن هر چی ام بخوای قبوله ... به بعضی نقل ها داره ما آگه چیزی بدیم پس نمیگیریم ... آقاجان ما هم از بچگی دلمون رو به تو دادیم، نزار پس بگیریم ؛سلمونیه گفت آقاجان ، من از مردنم می ترسم ؛ میشه خواهش کنم قدم رنجه کنی بیای بالاسرم؟!! الله اکبر ... سلمونیه فقط یه احسان در حق امام رضا کرد ،حضرت رضا جواب احسانشو اینجوری داد ،حالا آگه من و تو گریه کنیم به مصیبتش که فرمود این احسان به ما اهل بیته، در جواب این احسان چه جوری جبران میکنه؟!! گریه هاتو امشب کف دستت بگیر ،بگو یا امام رضا تو امانت دار خوبی هستی ،اینا رو امانت نزد خودت نگه دار ..." حضرت آمدن،یک سال از این قضیه ی سلمونیه گذشت تو مجلس مامون نشسته بود،یه مرتبه بلند شدن،از جلسه خارج شدن،به قدرت امامت رفتن و برگشتن،خود مامون پرسید کجا رفتید؟فرمود ما به اون سلمونیه تو نیشابور قول داده بودیم،الان لحظه ی جون دادنش بود ،ما سرشو به دامن گرفتیم" یا علی ابن موسی الرضا مددی آقا ...

"السَّلَامُ عَلَى مَنْ أَمَرَ أَوْلَادَهُ وَ عِیَالَهُ بِالبکَاةِ عَلَیْهِ سلام بر اون آقایی که وقت رفتن از مدینه اهلبیتش و جمع کرد،فرمود پشت سر من گریه کنید،این مسافر دیگه بر نمیگرده ... (آماده ای یا نه؟!)

@@@

*خوب شد این خواهر جون دادن داداشش رو ندید ...*

@@@

*من نقل محدث قمی رو بگم" ایشون فرمود : امام رضا رم شب دفن کردن ، تازه عروسای نوقان داشتن میرفتن خونه ی شوهر ، اون موقع هم رسم بود چندتا خانواده جمع میشدن ، برا این که هزینه ها کمتر بشه ، چند تا عروسی رو با هم برگزار میکردن تو یه مجلس ، عروسو دارن میبرن ، طایفه ها و فامیلا دنبال عروسای نوقان شادی کنان دارن میرن ، یه وقت دیدن یه بدنی رو غریبانه دارن میبرن تشیع کنن ، الله اکبر ، بعضی ها چه معرفتی به امام داشتن ، بدن امام هم میتونه ابزار هدایت باشه ، تازه عروس ها به شوهراشون گفتن مهریه هامون حلالتون ، اجازه بدید ما بریم این بدن فرزند زهرا رو دفن کنیم ... هر چی گل آورده بودن ، هر چی هدیه برا عروس ها آورده بودن ، ریختن رو بدن امام رضا ..." ای ... درستشم همینه ، بدن پسر زهرا باید گل باران بشه ...؛ اما « لا یوم کیومک یا اباعبدالله» تیراندازا ، شمشیرزنا ، سنگ اندازا ، همه آمدن ... انقده بر این بدن جسارت کردن ...*حسین ....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

میگه: گوشه ی صحن  دیدم هر شب میاد وایمیسه ، بی ادبی میکنه به امام رضا ، خادم بود ؛ می گفت: گفتم اومدم برم جلو وایستم ببینم چی می خواد بگه؟ امام رضا باهاش چیکار میکنه ؟ میگه شب اول اومد هرچی لایق خودش بود به حضرت جسارت کرد ، شب دوم اومد همین طور ، شب سوم لابه لا جسارت هاش ، یه دفعه دیدم سیاه شد افتاد زمین با صورت ، هیچ کس دورش نبود ، خورد زمین ، مردم دورش جمع شدن بردنش بیرون ، رو کردم به گنبد گفتم : یا امام رضا من می خوام بدونم چرا ؟ شب امام رضا به خوابم اومد ، فرمود : من اباالرئوفم ، مهربونم و بابای مهربونم . شب اول و دوم اومد به خودم جسارت کرد ، اما شب سوم لابه لای جسارت هاش یهو به عموم اباالفضل توهین کرد ، ما اهلبیت به عمو جانمون حساسیم ...

یا اباالفضل ... تو رو به اوم موقعی که حسین رسید بالا سرت ، تو رو به اون موقعی که اباعبدالله صدا زد بلند شو کمرم شکست ...بلند ناله بزن یا حسین...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

*خدا رحمت کنه همه علما و گذشتگان رو ، محروم آشیخ عباس حجتی میفرمود،از علمای بزرگ مشهد بود،وقتی به اینجای شعر رسیدم،یه وقت دیدم بلند شد گفت چی خوندی؟،یه بار دیگه بگو... دیگه اینطوری شعر نخون...،بگو ما نمکدون نشکستیم،ما نمکدون های امام رضا رو ،رو چشمامون گذاشتیم.... میدونی کیا نمکدون شکستن....؟ یه وقت عمامه رو از سر برداشت ، داد زد....اونایی نمکدون شکستن که تو کوچه اومدن، جلو راه بی بی رو گرفتن ...*

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

السَّلَامُ علیک یا ابالحسن یا علی ابْنِ موسی ایها الرِّضَا یابن رَسُولَ اللَّهِ

*فرمود هر کی به زیارتم بیاد ، سه جا به دیدنش میام " روزی که نامه اعمالمونو به ما میدن ،"و عند الصراط و عند المیزان" از پل صراط که میخوای ردشی امام رضا ردت میکنه.....

*علامّه طباطبایی مشرف میشدند ، یه جوونی جلو ایشونو گرفت با حال نزار ، دست خالی گریه کنان گفت ، چی بگم به این آقا که ردم نکنه...فرمود: این آقا رو به جان مادرش فاطمه قسم بده...اینا میدونستن این خانواده چقدر به مادر علاقه مندن.... مادر.....مادر.....

آماده ای چند قطره اشک برا بی بی دو عالم بریزی؟!!

اشک بر زهرا حیاتم میدهد                                                                                              از غم دوزخ نجاتم میدهد

اشک بر زهرا برد دل را بقیع                                        می کشاند رشته ام را تا بقیع

اشک بر زهرا به هر کس شد عطا                          آشتی کردست بی شک با خدا

*آماده ای بریم مدینه یا نه؟*

میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت                                                    زن را کسی مقابل شوهر نمیزند

*جمله ی آخر ، فیض آمادست*

بیش از همه به حالت زینب دلم بسوخت                                                                                           آخه مادر ، کسی مقابل دختر نمیزند...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

*امام رضا نگاهی کرد،سنگ ِ سلمانی طلا شد،اون پیر مرد گریه کرد؛گفت:آقا جان طلا به چه کار من میاد،پام لب ِ گوره،یه چیزی بده که به کارم بیاد. چی می خوای؟آقا جان قول میدی دم جون دادن بیای؟آقا فرمود:آره میام. به خودش قسم رفت بالینش. شب آخر ِ،بگو:آقا جان میای؟فدات بشم،قربونت برم،جانم رضا*

@@@

*از مرکب پیاده شد،نرسیده به مَرو، تعجب کردن، پشت سر ِآقا راه افتادن،نزدیک ِ یه خانه ای دیدن از خانه صدای شیون میآد،در و باز کردن تابوت رو آوردن بیرون،چشمشون به هیبت و صولت رضوی افتاد همین طور موندن،حضرت اشاره کرد تابوت رو گذاشتن زمین،آمد بالا سر ِ تابوت دعاش کرد، فرمود: دیگه خوشبحالت غم و  غصه و ترس تموم شد، طوبی لک، دور و بری ها اومدند گفتند:آقا جان والله قسم تا حالا اینجا نیومده بودیم،این کیه؟ فرمود:هرجای عالم عاشقی داشته باشیم،می شناسیمش، این خاطر خواه ما بوده.*

*یکی از خدام میگه:یکی از دخترهام پنج، شش ساله گی مریض شد، تو بستر افتاد ، وقتی دکترها جوابش کردند غذا نمی خورد، یه روز خانمم از اتاق اومد بیرون داد زد فلانی تموم شد مُرد، بی اختیار داد زدم:این خبرها نیست، مگه نمی دونید من نوکر کی ام؟ برو لباس ِ خادمی ِ من رو بیار، من جوان بودم بابام تا از دستم ناراحت می شد،می گفت: الان لباس خادمیم رو می پوشم میرم حرم، به امام رضا میگم،به پاش می افتادم، می گفتم:نه،نرو،غلط کردم. لباس رو پوشیدم اومدم حرم خدایا یه طور شه من رو خادم ها نبینند، رفتم صحن عتیق رو برو پنجره فولاد، اون انتها نشستم. آی اونایی که فردا لباس مشکی تون رو در میارید،آی اونایی که دنبال  امضای ِ قبولی ِ دست شکسته ی مدینه اید. رو کردم به طرف مضجع شریف رضوی،عرضه داشتم آقا جان : اگه نوکری و خادمیم قبول نشده تا حالا، این لباس رو بذارم و برم؟ آقا جان، مال من قبول نشده،بابام که نوکر شما بود،بابا بزرگم هم خادم شما بوده، اینها اون زمانی که خدمت سخت بود،اینجا نظافت می کردند و جارو کش بودند،آقا یه وعده ای به خانمم کردم، آقا جان جان جوادت آبرو داری کن، از شما خرج کردم تو خونه،روی برگشتن هم ندارم، آخه خدام میگن: میری پیش امام رضا دو تا قسم رد خور نداره،یکی جان ِ جوادش ِ،یکی جان ِ مادر پهلو شکسته اش ِ،ساعتی حرف ها زدم با امام رضا؛برگشتم نزدیک خونه دیدم زنم بیرون ایستاده داره لبخند میزنه،گریه ام گرفت،گفتم:دیگه اینم با این داغ دیوانه شد،عقلش رو از دست داد، برم دادی بزنم،شُکی وارد بشه،یه ذره حالش جا بیاد،مردم رو خبر کنم بیان شییع جنازه،رسیدم داد زدم چه خبر شده زن؟ بچه مون مرده،خدا که عیاذ بالله نمرده؟گفت:چی داری میگی؟ به من بگو:به امام رضا چی گفتی؟ تو که رفتی ساعتی گذشت، یه دفعه بچه منو صدا زد،مادر بیا،دیدم تو بستر نشسته، گفت:آب می خوام،غذا می خوام، چی گفتی به امام رضا؟ این لباست رو در بیار روی چشمم بذارم*

*حضرت زینب برگشت مدینه اومد کنار قبر مادر گفت:مادر سوغاتی آوردم،دل شب اومده، هیچ کی هم نیست،یه ساروق بسته رو باز کرد،یه پیراهن سوراخ سوراخ، جای خون روی ِ پیراهن،انداخت روی قبر مادر،گفت:مادر تا شام رفتم،آخرش پیراهن حسینم رو پس گرفتم.*

ای کاش شبیه اربعین امسال

راه حرم فاطمه هم باز شود

***

*امام رضا فرمود:اگه دیدی عبا روی سرم بود،دیگه با من حرف نزن،یکی این بود کرامت رضوی رو فرمودند،یکی هم برای تقیه ی رضوی، آقا فرمود:با من حرف نزن تا فردا برا اباصلت بد نشه،چون همه دارن نگاه میکنن ببینند این زهر چه میکنه،امام رضا مینشت زمین میگفت:آه جگرم،پا میشد،می نشست،نوشتن حدود پنجاه بار نشست ایستاد،آه جیگرم،گاهی هم میگفت:آه پسرم،رسید رو انداز رو کنار زد،پیراهن ِ مبارک رو بالا زد، رو شکم رو گذاشت رو خاک،مثل مار گزیده دور خودش می گردید،یه دفعه دید آقازاده اش اومد، خوب ِ هر بابایی داره جون میده،پسرش بیاد بالینش*

*امشب برات یه روضه بخونم: رقیه شام غریبان دید زین العابدین خیلی میسوزه،هی میگه:بابا نشد بیام سرت رو به دامن بگیرم،سرت رو از کربلا بردن،اینقدر میام تا سرت به من برسه. آقا جواد الائمه چشمای بابا روبست،قاعده اینه چشم های شهید یا میّت رو می بندند،اما بمیرم سر امام حسین از گودال بالا اومد چشم ها باز بود، روی نیزه چشم ها باز بود، تو طشت طلا رفت چشم ها باز بود،تا رسید به دختر،با دست های کوچیکش چشم های بابا رو بست،آخه توی خرابه،زینب و زین العابدین دست بسته بودند، گفت:بابا حق یه داداشم رو ادا کردم، میخوام حق یه داداش دیگه ام رو هم ادا کنم،بابا من دیدم می خواستی داداش علی اصغرم رو ببوسی،هنوز لبت به لباش نرسیده،خون گلوش فواره زد،خیلی دلم برات سوخت،با خودم گفتم:بالاخره به جای داداش علی اصغرم لبات رو می بوسم،بابا من دیدم چوب به لبت زدن،بذار لبات رو ببوسم،حسین...... دختر سه ساله گوشه ی خرابه جون داد، ارث زیاد از مادر برده، صورت کبوده،استخوان ها از روی ناقه افتاده آسیب دیده، شب آخری بریم در خونه ی مادر، کجا شمارو ببرم؟آتیش سوزی که نمیشه،کوچه هم که بد جوری زدن، من چی بگم، همین قدر بگم: جفت دست ها،استخوان ها خورد شده،نمیتونست بخوابه،استخوان پهلو آسیب دیده، سینه آسیب دیده، اگه بخوای بخوابی باید صورت رو بالش بذاری،میگن:گوشواره گوش بی بی بوده،میگن:گوشوار ها  تو صورت شکست،خدا کنه دروغ باشه، خوابش نمی برد شب ها از درد پهلو،سینه،بازو،صورت، از درد علی خواب نداشت،تا یه روز حسین وارد شد ،دید مادر خوابیده،روش رو کرد به در حجره دیده حسن اومد،یه نگاه کرد گفت: داداش خدا صبرت بده،دیگه تموم شد،مادرمون از دنیا رفت،یا زهرا.... یا حسین....*

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

*نمی دونم با این بیت دل شما کجا میره، نمی دونم شما الان ذهنتون کجا میره،یکی مدینه میره،یکی گودال میره،یکی میره پهلو عمه جانش زینب،یکی میره مجلس ِ شام، نمیدونم حقش رو ادا می کنی یانه؟*

مقداری ازعبای شما پاره شد،ولی...                                                     نیزه نزد کسی به تو ازکینه ی علی

اینجا کسی به پیرهن تو نظر نداشت                                                                     فکروخیال گندم ری را به سر نداشت

اینجا کسی به غارت انگشترت نرفت                                                   چشمی به سمت مقنعه ی خواهرت نرفت

ای حسین....

*فردا مردم نیشابور خیلی با احترام آقا رو تشییع می کنند،آقا بمیرم برات امام رضا،آقا جان شما رو کفن کردن،رو تابوت شما گل ریختن،با احترام بردن، لایوم کیومک یا اباعبدالله، آقا نبودی جدت حسین رو غروب عاشورا،اسباشون رو نعل تازه زدن،بر بدن حسین تاختند،نبودی ببینی غروب عاشورا جلوی زن و بچه اش،لباساش رو کندن، آقا نبودی ببینی شمر نامرد نشسته بود رو سینه ی حسین، خانم زینب بالای گودال ایستاده، وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ،حسین...*

ای تشنه لب حسین جان                                                     ای بی کفن حسین جان

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آخه زشت ِ منی که دَم از شماها میزنم، جای دیگه دستم رو دراز کنم،تو خوبی، به بدی ِ من نگاه نکن،امشب بیا جان مادرت زهرا درهم بخر،بد و خوب رو جدا نکن یا امام رضا،اسم مادرت رو آوردم یا امام رضا.

میری مشهد برو کنار ضریح، دلت رو بده به امام رضا، بگو: آقا، جان ِ جوادت، این همه راه اومدم،بعضی ها میگن:از همون دورم سلام بدی درست ِ،آره درست ِ، ولی وقتی ضریح رو میگیری انگار امام رضا رو بغل کردی،یه صفای دیگه ای داری،وقتی سر روی ضریح میذاری،انگار سرت رو روی سینه ی امام رضا گذاشتی،حس می کنی آقا حرف هات رو راحت تر میشنوه

وقتی تابوت ِ آقا رو آوردند،زن های نوغان به شوهرهاشون گفتند:ما مهریه هامون رو می بخشیم،فقط اجازه بدید بریم تشییع جنازه ی  پسر فاطمه،آقامون نباید غریب بمونه،شاخه های گل آوردند روی تابوت امام رضا ریختند،جوری که وقتی می خواستند بدن رو دفن کنند،گلها رو کنار می زدند تا بدن آقا رو از توی ِ تابوت دربیارن. "من که می دونم دلت کجاست"یه خانمی نیزه شکسته هارو کنار زد،شمشیر شکسته ها رو کنار زد،یه بدنی هست که سر نداره.تا زینب اومد یکی یکی نیزه هارو از توی بدن در آورد،آه از این بدن ِ پاره پاره،رو به مدینه ایستاد، اللهم تقبل منا هذا القربان، خدا این قربانی رو از آل پیغمبر قبول کن،سه روز بعد از ازدواج زینب،فضه میگه:رفتم خونه ی بی بی،تازه عروس،دیدم خانم یه گوشه نشسته داره گریه میکنه،گفتم:دورت بگردم چرا داری گریه میکنی؟فرمود:سه روز ِ حسینم رو ندیدم،دلم برا داداشم پر میکشه،گفتم خانم جان غصه نخور،الان خودم میرم دنبال آقا میآرمش، اومد دنبال حسین،دید امام حسین توی بازار سرش رو پایین انداخته یه چیزی زیر لب میگه، تا اومد نزدیک شد دید زیر لب هی میگه:زینب،زینب،زینب. گفت:آقا کجایی که زینب دلش برات پر میزنه، اومدن سمت خونه ی بی بی تا وارد شدن،دیدن خانم زینب خوابش برده،آفتاب روی صورت بی بی افتاده،ابی عبدالله اومد ایستاد عباش رو باز کرد،جلوی نور ِ خورشید رو گرفت،یه دفعه خانم زینب از خواب بلند شد،گفت:داداش الان سه روز ِ، هر روز خونه رو آب و جارو میکنم،هی میگم:الان حسین میآْد؛ حتماً دلش برام تنگ شده،الان حسین میآد،داداش نیومدی؟ داشتم دق می کردم،چرا توی آفتاب ایستادی حسین؟ زینب جان دیدم آفتاب صورتت رو اذیت میکنه،خواستم جلوی حرارتش رو بگیرم.داداش رو بغل کرد،گفت:داداش بتونم ای کاش برات جبران کنم. وقتی نیزه شکسته ها رو از بدن بیرون کشید اومد با چادر روی بدن بندازه آفتاب به بدن نتاب ِ،حروم زاده ها با کعب ِ نی و تازیانه ریختند سر ِ زینب، ای حسین.....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

*آقامون فرمود: یا جدّا شب و روز برات گریه میکنم*

*روز دوشنبه ای بوده آقا رسول خدا از دنیا رفت ،بی بی زینب کبری می فرمایند:روز دوشنبه اومدند در خونه ی مارو آتیش زدند. یعنی هنوز بدن رو زمین بود،نذاشتند بدن رو دفن کنند.*

*اول برو حرمش بعد برات روضه بخونم*

قربون کبوترای حرمت امام رضا                                                                         قربون این همه لطف و کرمت امام رضا

شنیدم سجیتکم الکرم امام رضاست                                                  شما رو رها کنم کجا برم امام رضا

*فرمود:اباصلت دارم وارد کاخ مأمون میشم،موقع برگشت اگه دیدی عبام رو روی سر انداختم ، بدون او به مقصدش رسیده، کار منم از کار گذشته، همه چیز و می دونه امام رضا، اما مأمور ِ به صبر ِ داره وارد میشه، اباصلت میگه:دل تو دلم نبود،هی میگفتم:خدا نکنه بلایی سر آقام بیآد،همچین که در باز شد، بند دلم پاره شد،یه وقت دیدم آقا عبا رو روی سرش انداخته،میان اهلبیت همه رو مسموم کردند غیر از ابی عبدالله و حضرت زهرا سلام الله علیها،رسول خدا رو هم مسموم کردند،امام صادق فرمود:اون دو زن خبیث رسول خدا رو مسموم کردند،اما میان همه، این سمی که به امام رضا داد یه چیز ِ دیگه ای بود،هیچ کدومشون اینقدر سم سریع در بدنشون اثر نکرد،اباصلت میگه:تا در باز شد  از قدم اول دیدم هی رو زمین می خوره.*

*الهی برات بمیرم آقا، اباصلت میگه:شمردم پنجاه مرتبه توی این مسیر کوچیک، از کاخ مأمون تا حجره ی امام رضا چند قدم بیشتر راه نبود،پنجاه مرتبه هی رو زمین افتاد،گاهی صدا میزنه:وای مادرم،گاهی دست رو جیگر میذاره،صدا میزنه:آی جیگرم*

*حضرت معصومه خیلی آرزو داشت بیاد بالای بدن برادر، باید بگیم:بی بی خوشبحالت نرسیدی،حداقل یه قدم از زینب عقب تری، هر چند اگه می رسیدی خراسان کجا،کربلا کجا،آخه اینجا که دیگه سر داداشت رو نیزه نمی دیدی.*

*تا لباسش خون آلود شد یاد ِ کجا افتاد؟*

*باید هم امام رضا یاد این روضه باشه،آخه شهادتش با در خونه آتیش زدن مادرش یکی شده*

دیدن زیر لب داره روضه میخونه:

ای تشنه لب حسین                        عشق زینب حسین                       بی پیروهن حسین

*فرمود امام رضا علیه السلام: یَا ابْنَ شَبِیبٍ: إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ. اى پسر شبیب! اگر خواستی براى چیزى گریه کنى براى امام حسین (ع) گریه کن!..  یعنی شب شهادت من ِ امام رضا هم بگو:حسین... *

*حدیث ابن شبیب رو خود امام رضا گفته:بعد اینکه میگه اگه خواستی گریه کنی برای جد ما گریه کن،میگه ابن شبیب برای اون کسی گریه کن که:*

یکی دوتا نه، خدایا دوازده ضربه                                                     میان پنجه سری ماند و حنجرش افتاد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امام رضا علیه السلام را در خانه ی خدا واسطه قرار بدهیم: السلام علیک یا اباالحسن، یا علی بن موسی ایهاالرضا یا بن رسول الله. امام خمینی(ره) فرمودند: آستان قدس، پایتخت ایران است، افتخار ما این است در کشوری زندگی می کنیم که صاحب این کشور علی بن موسی الرضاست.قبر او مثل خورشید می درخشد و تلألؤ دارد. من در مدینه گاهی خدمت زائران این جمله را می گویم که امام رضا علیه السلام پنجاه و دو سال در مدینه و سه سال در ایران بود. ببینید چه قدر در ایران آثار دارد. هر کجا می روید می گویند این موقوفه ی امام رضاست. تقریباً ما در همه ی شهرهای ایران موقوفه داریم؛باغ،مِلک،خانه،آب،آب انبار،خلاصه هر چه مردم در توان شان بوده وقف کرده اند. قبر و بارگاه و دور و برش را تا جایی که مردم توانسته اند وسعت داده اند. گفتم ببینید امام رضا سه سال در ایران بود. مردم چه کرده اند؟! اما پنجاه و دو سال در مدینه بود حال مردم برایش چه کرده اند؟! می روی کنار قبر مادرش می بینی خرابه است. دور تا دورش یک دیواری کشیده اند و قبرش اصلاً معلوم نیست. اثری از خانه ی آقا نیست،معلوم نیست که کجا بوده؟ کجا درس می گفته؟ آثارش کجاست؟ واقعاً در مدینه مظلومیت می بارد. متأسفانه این تلاشی است که وهابیت در از بین بردن آثار داشته اند. مگر می شود شخصی نیم قرن در شهری زندگی کرده باشد و اثری از او نباشد؟ شخصی به  علی بن موسی الرضا عرضه داشت:جایی بودم یکی از بستگان تان پشت سر شما حرف می زد، می گفت: موسی بن جعفر آخرین امام است.{ظاهراً این شخص از واقفیه بوده است، از کسانی که به هفت امام بیشتر قائل نبودند} امام فرمود:آیا به پیغمبر عمویش ابولهب بدی نکرد؟ آیا سلمان از سرزمین ایران و از سرزمین عجم نیآمد و به پیامبر ایمان نیآورد؟ مگر صهیب از روم نیآمد؟ مگر بلال از حبشه نیآمد و ایمان نیاورد؟این افتخار بود برای بعضی هایی که از اطراف می آمدند و به پیغمبر ایمان می آوردند. ولی کسانی که در کنار پیغمبر بودند ایمان نیاوردند و پیغمبر را اذیت کردند. در روایت دارد که امام از عجم ها تعریف و تمجید کردند،جمله ای فرمودند که قرآن هم می فرماید: اگر ما پیغمبر را از غیر عرب انتخاب می کردیم و قرآن را به غیر عرب نازل می کردیم، ممکن بود بعضی ها از اعراب جاهلی با آن تعصب و لجاجت هایی که داشتند، مثل ابولهب و دیگران زیر بار نروند. این دل ها را روانه کنیم کنار مضجع شریف ثامن الائمه علی بن موسی الرضا، خداوند رحمت کند شیخ عباس  قمی را کتابی دارد به نام« فوائد الرضویه» در آن کتاب معجزاتی را که بعد از شهادت امام رضا از قبر شریف او ساطع شده بیان کرده است. بعضی از این معجزات نسبت به غیر مسلمان هاست که به امام متوسل شده اند و بیمارشان شفا گرفت و یا گرفتاری شان رفع شده است. حالا از همین جا از کنار مضجع شریف حضرت معصومه، خواهری که به عشق برادر مدینه را ترک کرد اما موفق نشد امامش را زیارت کند و قبل از زیارت ِ امامش از دنیا رفت. دل ها را روانه کنیم خراسان.

السَّلام علیک یا ابالحسن یا علی بن موسی ایهّا الرضا یابن رسول الله یا حجة الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیهاً عندالله اشفع لنا عندالله.

@@@

اباصلت می گوید:خدمت اقا بودم به من فرمود: اباصلت،منتظرم بمان اگر آمدم و دیدی عبا بر سر افکنده ام دیگر با  من صحبت نکن بدان مرا مسموم کرده اند. بدان هدف شان را به نتیجه رسانده اند. اباصلت می گوید:آقا رفت من هم چشم به در گشودم. خدا کند آقا عبا به سر نیفکنده باشد، اما یک وقت دیدم در باز شد، امام عبا را به سرافکنده از خانه ی مأمون بیرون آمد، نمی دانم چه شده بود؟1 اما بعد از هر چند قدمی یک لحظه می نشست، یک لحظه بلند می شد- اباصلت،جگرم پاره پاره شد. این سم چه کرد با بدن آقا؟! حضرت داخل منزل شد، در را بستم. آقا سئوال کرد:خدمتکارها غذا خورده اند؟! گفتم:نه یابن رسول الله، با این حالی که شما دارید مگر می  شود غذا خورد. فرمود: بروید سفره بیندازید، همه را خبر کنید. اباصلت می گوید:سفره انداختیم، خدمت کارها و غلام ها سر سفره نشستند،زیر بغل های امام رضا را گرفتند و آوردند. از یک یک آن ها حالشان را پرسید. سفره را برچیدیم و خدمتکارها رفتند. لحظه ای بعد دیدم آقا ضعف کرد.2 فرش ها را کنار زد و شکم را به زمین چسباند؛یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلیم؛ مثل مار گزیده به خود می پیچد، دائماً به در نگاه می کرد و انتظار می کشید.یه وقت دیدم سرش روی زانوی جواد الائمه است،از مدینه آمده بود. خودش به آن شخص فرمود: من دارم می روم سر بابام را به دامن بگیرم، و ودایع امامت را تحویل بگیرم. یا بقیةالله،آقا جواد الائمه علیه السلام از مدینه با طی الارض خودش را کنار بدن بابا رساند. اما دل ها بسوزد برای آقا امام سجاد که نتوانست از خیمه ها بیاید. مگر از خیمه ها چه قدر راه بود که امام سجاد نتوانست سر بابا را به دامن بگیرد؟! هرچه اباعبدالله منتظر ماند،خبری نشد کسی نیست سرش را به دامن بگیرد. چه کرد؟ سرش را روی خاک های گرم کربلا گذاشت؛ فَوَضَعَ رأسَه عَلی الأرض ِ و التّراب؛ صورت را گذاشت روی خاک کربلا.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

از همین جا، از حرم فاطمه ی معصومه خواهر بزرگوارش،دل ها را روانه ی آستان قدس رضوی کنید.فاطمه ی معصومه سلام الله علیها عزادار است. خواهری که که به عشق و محبت برادر از مدینه راه افتاد که برادر را ببیند. اما قبل از برادر از دنیا رفت و بدن مبارکش دراین شهر به خاک سپرده شد،خواهری که مدینةالرسول را با عده ای به قصد دیدن برادر ترک کرد. خانم فاطمه معصومه،امشب شب شهادت برادر بزرگوار شماست؛ شما هم عزادارید. ما ازهمین جا عرض تسلیت به پیشگاه شما و حضرت بقیةالله الاعظم داریم و دل هایمان را روانه ی آستان قدس رضوی می کنیم. خیلی ها امشب مشهد هستند،خودشان را به حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام رسانده اند تا از نزدیک بگویند: یا علی بن موسی الرضا،آقا جان،اَشْهَدُ اَنَّکَ تَشْهَدُ مَقامی و تَسْمَع کلامی و َتَردُّ سَلامی؛ شهادت می دهیم که ما را می بینی و جواب سلام هایمان را می دهی. خودتان فرمودید:سه جا بازدید زائرانم می آیم. یا اباالحسن، جان ما به فدایت. تو آن آقایی هستی که قبل از شهادت برای خودت مرثیه خواندی و زن و بچه برایت گریه کردند. در مدینه خانواده ات را دور خود جمع کردی و فرمودی: امر بالنیاحة؛ همین جا برای من نوحه کنید و اشک بریزید. آن موقع امام جواد چهار سال داشت، زن و بچه و خواهران و برادران و خاندان امام رضا دورش جمع شدند و اشک ریختند، عرض کردند:آقا جان، پشت سر مسافر گریه خوب نیست. فرمود: آن مسافری که امید برگشت داشته باشد. اما علی بن موسی الرضا از این سفر بر نمی گردد.1 نوشته اند مدتی که در ایران بود، وقتی این اواخر نماز جمعه می رفت، دعایش این بود: خدایا،اگر مشکل ِ کار من در مرگ من است مرگ مرا برسان.2 غربت بس است ، تهایی بس است.آقایی که برادران و خواهران متعدد داشت،اما هیچ کدام در کنارش نبودند، تنها و غریب بود. آقایی که غریبانه مسموم شد و غریبانه به شهادت رسید. اباصلت می گوید: من کنار آقا بودم فرش ها را کنار زد، روی خاک می غلتید و مثل مار گزیده به خود می پیچید. چه کرد این زهر؟! یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلیم،مثل مار گزیده، شکم روی خاک گذاشته بود، گریه می کرد. ناله می کرد و فرزندش جواد الائمه را صدا می زد. آن شخص می گوید: من خدمت جواد الائمه بودم، اطراف مدینه بودیم که یک وقت دیدم مرکب ایستاد رنگ آقا تغییر کرد. آقا جان، اباجعفر،بنفسی انت؛ چه شده؟ فرمود: پدرم در حال جان دادن است. خودش را بالای سر پدر رساند. سر پدر را به دامن گرفت، با پدر سخن گفت. قربانت بروم جواد الائمه، زود بود یتیم شوی، سه سال است بابا را ندیده ای، حالا هم در حال احتضار می بینی. ودایع امامت را در حال جان دادن واگذار کرد.3  شب آخر مجلس من،رسم این است که مجلس را با نام« اُمّ الائمه» فاطمه زهرا به اتمام برسانم. عرض کنم آقا جان. علی بن موسی الرضا، سر شما در دامن جواد الائمه بود که جان دادی. مادرت زهرای مرضیه نیز کنار امیرالمؤمنین وصیت نمود. کنار امیرالمؤمنین مطالبش را بیان فرمود. آقا جان، تو غریب بودی، در اتاق تنها بودی، مادرت زهرای مرضیه هم لحظه ای که جان داد{ اسماء می گوید:} هیچ کس داخل اتاق نبود،تنهای تنها بود. امیرالمؤمنین مسجد بود، بچه ها کنار قبر پیغمبر بودند و دخترها خانه ی هاشمیه. وقتی آمدند، دیدند بی مادر شده اند. خودشان را روی بدن مادر انداختند. اباعبدالله صورت را روی پای مادر گذاشت؛ یا اُمّاه، اَنَا اِبنُکِ الحُسَیُنُ؛ مادر جان من حسینم4 مادر، چه قدر رنج کشیدی که حاضر شدی بچه هایت در کودکی یتیم شوند؟! چه قدر رنج کشیدی که برای مرگ خود دعا کردی؟!5

دیشب دعا کردی خدا جانت بگیرد

امشب دعا کن دخترت زینب بمیرد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شیخ عباس قمی میگه:یه کاروانی از سرخس مشهد اومدند پابوس امام رضا علیه السلام،سرخس اون نقطه صفر مرزی است،یه مرد نابینایی تو اونها بود،اسمش حیدر قلی بود،این ماجرا در فوائد الرضویه اومده،اومدند امام رو زیارت کردند،از مشهد خارج شدند،یه منزلیه مشهد اُطراق کردند،دارند برمیگردند سرخس،حالا به اندازه یه روز راه دور شده بودند،شب جوونها گفتند بریم یه ذره سر به سر این حیدر قلی بذاریم،خسته ایم،بخنیدیم صفا کنیم،کاغذهای تمیز و نو گرفتند جلوشون هی تکون میدادند،اینها صدا میداد،بعد به هم میگفتند،تو از این برگه ها گرفتی؟ یکی میگفت:بله حضرت مرحمت کردند،فلانی تو هم گرفتی؟گفت:آره منم یه دونه گرفتم،حیدر قلی یه مرتبه گفت:چی گرفتید؟گفتند مگه تو نداری؟گفت:نه من اصلاً روحم خبر نداره! گفتند:امام رضا برگ سبز میداد تو  مردم،گفت:چیه این برگ سبزها،گفتند:امان از آتش جهنم،ما این رو میذاریم تو کفن مون،قیامت دیگه نمیسوزیم،جهنم نمیریم،چون از امام رضا گرفتیم،تا این رو گفتند،دل که بشکند عرش خدا میشود،این پیرمرد یه دفعه دلش شکست،با خودش گفت:امام رضا از تو توقع نداشتم،بین کور و بینا فرق بذاری،حتماً من فقیر بودم،کور بودم از قلم افتادم،به من اعتنا نشده،دیدن بلند شد راه افتاد طرف مشهد،گفتند:به خودش قسم تا نگیرم سرخس نمیآم،باید بگیرم،گفتند:آقا ما شوخی کردیم،ما هم نداریم،هرچه کردند،دیدند آروم نمیگیرد،خیال میکرد که اونها الکی میگند که این نره،جلوش رو نتونستند بگیرند،شیخ عباس میگه: هنوز یه ساعت نشده بود دیدند حیدر قلی داره بر میگرده،یه برگه سبزم دستشه،نگاه کردند دیدند«اَمانٌ مِّنَ النار،اَنا ابن الرسول الله»گفتند:این همه راه رو تو چه جوری یه ساعته رفتی،گفت:چند قدم رفتم،دیدم یه آقایی اومد،گفت:نمیخواد زحمت بکشی،من برات برگه آوردم،بگیر برو... حالا براتون روضه بخونم،گفت:اباصلت میرم مجلس مأمون،اما اگه برگشتم عبا مو به  سر کشیده بودم ،بدون من رو سَم دادند، درها رو ببند دیگه کسی رو راه نده،اباصلت میگه ایستاده بودم ببینم آقام چه طور برمیگرده،یه وقت دیدم عبارو کشیده رو سرش،هی میشینه ، هی بلند میشه،هی میگه وای جگیرم،گفت:درهارو محکم بستم،رفت تو حجره فرش حجره رو کنار زد، بدن شریفش رو برهنه کردند،گذاشتند رو زمین برهنه،اباصلت میخوام مثل،جد غریبم حسین جون بدم،حسینی ها، یتململ، کَتململ السلیم،میگه دیدم داره مثل مار گزیده به خودش میپیچه،هی میگه جگرم،اما یه جا دلم به حالش سوخت،دیدم هی زیر لب میگه،میوه ی دلم جوادم،نزدیک سه ساله یه دونه بچه اش رو ندیده،گفت:دیدم یه اقا زاده داره تو حیاط خونه قدم میزنه،آقا جون من درها رو قفل کردم،بستم،شما چگونه داخل شدید،گفت:اباصلت اون خدایی که من رو از مدینه آورده،از در بسته هم وارد میکند،وارد حجره شد،سر پدر رو به دامن گرفت،پدر آروم آروم،در دامن پسر جون داد،اما یه جمله میگم،امام رضا هم گریه کنه،امام زمانم گریه کنه،از همه هم معذرت میخوام،امام رضا میخواستی مثل جدت حسین جون بدی،اما نشد،لا یوم کیومک یا اباعبدالله،جواد از مدینه تا مَرو اومد،مدینه کجا مَرو کجا،اما زین العابدین،از خیمه تا گودال نتونست بیاد،بابا خیمه کجا گودال کجا؟هر چی حسین نگاه کرد پسرش بیاد سرش رو به دامن بگیره،یه وقت چشما رو باز کرد،دید شمر رو سینه اش نشسته،زینبم بالا گودال داره نگاه میکنه؛ خواهر برگرد،تو این صحنه رو نمیتونی ببینی....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

خداوند در قران کریم میفرماید:(قل لا اسئلکم علیه اجراً الاالموده فی القربی ) پیامبر (ص) بگو من از شما اجری برای رسالتم نمی خواهم غیر از مودت و دوستی اهل بیتم .عرض می کنم :پیامبر دو نفر را پاره تن خود نامید و تعبیر (بضعه منی )را در مورد انها به کار برد :یکی امام رضا است که فرمود :( ستد فن بضعه منی به خراسان )؛ پاره جگر من در خراسان دفن می شود و یکی حضرت زهرا است.فرمود :(فاطمه بضعه منی فمن اغضبها اغضبنی) فاطمه پاره تن من است. هر کس اورا ناراحت کندمرا ناراحت کرده است .اما ببینید با این دو پاره تن چه کردند. یکی را در غربت مسموم و دیگری را بین در و دیوار شهید کردند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شب آخریه ببین می خوان سفره و جمع کنند،سفره ای که خودش دو ماه برا حسینش ،براحسنش،برا باباش،برا امام رضا پهن کرده،شب آخر ماه صفر،با دستای خودش شال عزا از گردن مهدی در میاره،همه می گن ما مزد عزاداری از فاطمه می خواهیم،ما میگیم عذر عزاداری از فاطمه می خواهیم،بی بی جان عذر می خواهیم نتونستیم حق روضه هاتونو ادا کنیم،تا فاطمیه زنده باشم قول می دم جبران کنم،مادر مادر مادر،وقتی خواست از مدینه حرکت کنه،زن وبچه اهل و عیال ،همه رو جمع کرد،فرمود من دارم میرم،همتون پشت سر من گریه کنید،وقتی گفتند،آقا جان خوب نیست آدم پشت سر مسافر گریه کنه،آقا سر انداخت پایین،فرمود:آره ،اما مسافری که امید برگشت داره،من که یقین دارم که دیگه از این سفر برنمی گردم،می خوام عرض کنم آقاجان،هرکی می خواد بره سفر،اگر امید برگشت نداشته باشه، اگر قرار بر اینه اهل و عیالو دعوت به گریه و ناله کنه،درستشم شاید همین باشه،یه سئوال دارم از شما،می خوام بگم چرا کربلا جریان برعکس شد،حسین داشت می رفت میدان،دید زینب داره گریه می کنه،گفت:زینب جان گریه نکن،گریه ها رو نگه دار،چرا گریه نکنم،گریه ها رو نگه دار، برا وقتی که تو رو به اسارت می برند،می بینم دستای تو رو بستند،کوچه به کوچه،شهر به شهر،گذر به گذر،با دست بسته تو رو می برند،گریه ها رو نگه دار برا اون روز.یا امام رضا آرزوهایی که ما داریم،همه از خواسته های شما نشئت میگیره،آرزویه تک تک ماست،واسه ارباب بی کفنمون جون بدیم،شما هم همین کارو کردید،اون لحظات آخر،دیدند،فرشای حجره رو جمع کردید،فرمود می خوام رو خاک جون بدم مثل جد غریبم حسین،نمی دونم اون لحظات آخر لب تشنه بودید،یا نه،عرضم تمام همین یک جمله،اما خدارو صد هزار مرتبه شکر،وقتی می خواستی جون بدید،دیگه زن و بچه کنارت نبود،دخترت نبود،لحظه جون دادن تو رو ندید،اما بمیرم برای اون آقایی که،وقتی که می خواست جون بده،زینب آمد بالای تل زینبیه،از اون بالای بلندی نگاه کنه،ببینه دور حسین حلقه زدند،های اخرین ناله های محرم و صفره، ها، نیزه دار با نیزه می زنه،شمشیر دار با شمشیر می زنه ،حسین...لذا وقتی برگشت مدینه،این روضه اگر متواتر نبود تو مقاتل،باورش برا ،آدم سخت بود،مگه می شه ،دو تا همسر،دو ماه همدیگر رو ندیدند،همدیگر رو نشناسند،عبدالله چشم تو چشم زینب،گفت:تو خانم منو ندیدی،گفت عبدالله حق داری منو نشناسی،خودم دیدم بین دو نهر آب ... حسین....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شنیده اید امام رضا (علیه السّلام) وقتی از خانه ی مأمون بیرون آمد از شدت زهر جفا دائم میان کوچه روی زمین می نشست و پا می شدند، بر زمین می خوردند.

این تنها جایی نبود که از اهل بیت یک نفر زمین می خورد، چند جای دیگر هم در تاریخ داریم:

یک مادری را می شناسم از خانه تا مسجد چند مرتبه زمین نشست و بلند شد.

یک آقایی را می شناسم که تا خبر جان دادن همسرش را شنید از مسجد تا خانه می دوید و زمین می نشست.

یک آقایی را می شناسم از خیمه گاه تا کنار بدن علی اکبرش می دوید و زمین می خورد. یک خواهری را می شناسم از خیمه تا گودال هی می دوید و زمین می خورد. از حرم تا قتلگه … .

یک آقایی را می شناسم لحظه های آخر در یک قسمت کوتاه از شدت تیر و نیزه ها زمین خورد و بلند شد.

یک دختری را می شناسم نیمه شب تو بیابان ها زمین خورد بلند شد … .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

زن ها و تازه عروس ها گریه کردند، حاضر شدند مهریه هاشون رو ببخشند بیایند بدن عزیز فاطمه رو دفن کنند، آقا امام رضا (علیه السّلام) غریب نمونه.

این قدر گل روی تابوت آقا ریختند، تابوت زیر گل ها پنهان شد.

اما من تو مدینه یه تابوت سراغ دارم، کنار قبر پیغمبر به جای گل تیرباران شد… .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

نقل می کنند یک عده ای همسفر بودند در راه مشهد، امام رضا (علیه السّلام) یک نفر از این ها نابینا بود. موقع برگشت در یک جایی توقف کردند، گفتند بیایید سر به سر این نابینا بذاریم، یک کاغذی را نوشتند تکان دادند، گفت: این صدای چیه؟ گفتند یک شب تو خواب بودی ما رفتیم حرم امام رضا (علیه السّلام)، به ما امان نامه دادند.

گفت: منم امان نامه می خوام، منم باید بگیرم، هر چی بهش اصرار کردند، گفتند ما شوخی کردیم، گوش نداد. آمد طرف مشهد و صبح برگشت، دیدند در دستش برگه ای است، باورشون نمی شد، نزدیک آمدند دیدند، نوشته:

بسم الله الرحمن الرحیم، برائه من النار، زیر اونم یک امضای زیبایی از علی ابن موسی الرضا (علیه السّلام)، بگو آقاجان ما هم امشب از اون برگه ها می خوایم.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

نمی دانم چرا امشب دلم بهانه می گیرد؟ دلم می گوید  این مردم را بردار و کنار قبر امام رضا

آقا وقتی خواست از مدینه حرکت کند، یک عده زن و بچه دور خودش جمع کرد.

آقا وقتی می خواست از مدینه حرکت کند دستور داد که زن و بچه اش بنشینند و برایش نوحه کنند. فرمود: من دیگر بر نمی گردم. بناست مرا در دیار غربت مسموم کنند. وقتی خواست از مدینه حرکت کند دوازده هزار دینار سر راهی بین غلامها و نوکرها و کنیزها و آقازاده هایش توزیع کرد.

@@@

خدایا! زهرش دادند، مسمومش کردند. میان حجره مثل مارگزیده به خود می پیچید. ای خدا! بلند شد، صدا زد: ابا صلت! در خانه را ببند. اباصلت  می گوید: در صحن خانه راه می رفتم، می دیدم آقا هی بلند می شود هی  می شیند. حالش منقلب است. یک وقت دیدم از گوشه حیاط یک آقازاده دارد می آید. دویدم جلو گفتم: آقا! مگر در خانه باز بود؟ گفت: نه پس شما از کجا آمدید؟ صدا زد: ابا صلت! همان کس که مرا از مدینه به اینجا آورد همان کس مرا از در بسته عبور داد. گفتم: شما کی هستید؟ فرمود: من محمد بن علی هستم. حجره را به او نشان دادم. آمد طرف داخل اتاق، دیدم آقا پسرش را بغل کرده است. ابا صلت من خیلی منقلب شدم. در میان صحن خانه گریه می کردم و راه می رفتم. طولی نکشید یک وقت دیدم آقازاده از میان حجره بیرون آمد، اما حالش خیلی منقلب است. آخه بابایش از دنیا رفته بود. بحق مولانا علی بن موسی (ع) یا الله!

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

السَّلام ُ عَلی مَن اَمَر اَولادَهُ و عیالَهُ بِالنَّیاحَةِ عَلیهِ قََبلَ وُصُولِ القَتُلِ اِلَیهِ .

سلام بر آن مولایی که به فرزندان و عیال خود دستورداد قبل از اینکه شهید شود بر او گریه و زاری نمایند

همه بستگان را جمع کردند فرمودند : همه برای من بلند گریه کنید . گفتند آقاگریه دنبال مسافر میمنتی ندارد . فرموده باشد آری آن مسافری که امید به بازگشت داشته باشد من دیگر از این سفر برنمی گردم اما جد غریبش حسین ، روز عاشورا عازم میدان شد یک وقت دید ذوالجناح قدم از قدم برمی دارد دید دخترش سکینه آمده  . چه کرد این وداع با قلب حضرت ، همین قدر بگویم ، دیدند حضرت اشک دختر پاک کرد فرمود : دخترم با اشکهایت دلم را مسوزان .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

هنگامی که امام رضا می خواست از مدینه حرکت کند دست جوادش را گرفت آورد کنار قبر جدش خاتم الانبیا ، عرضه داشت یا جداه مرا از جوارت دور می کنند  اما جوادم را به تو می سپارم  غلامی داشت به نام موفّق ، سفارش جوادش را به موفق هم  کرد روزها دست جواد را می گرفت به باغستان های مدینه گردش می داد تا دوری پدر او را دلتنگ نکند موفق می گوید : یک روز از تو خانه بیرون آمدیم دیدم امام جواد ناراحت و غمگین است رسیدیم بالای یک بلندی ، یک وقت دیدم امام جواد رویش کرد به طرف خراسان سه مرتبه صدا زد : لبیک ، لبیک ، لبیک یک وقت دیدم جوادالائمه از نظر غایب شد هراسان و ناراحت شدم خدا اگر به خانه برگردم جواب مادرش را چه بدهم یک مرتبه دیدم آقا از دور نمایان شد ، دویدم خودم را به قدمهایش انداختم ، دیدم آقا شال عزا به گردن انداخته صدا می زند : موفق بخدا بابایم را کشتند 1

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

نقل می کنند زائری از مدینه آمد خراسان برای زیارت امام رضا ، همین که حرم با صفا ی امام رضا را دید ، زائرن را دید ، خدّام را دید . این زائر دم در ایستاد . صدا زد : آقا جان از مدینه آمدم ، در مدینه بودم ، به من می  گفتند امام رضا غریب است ، گذر نامه گرفتم ، با تمام مشکلات آمدم ترا زیارت کنم . حالا می بینم گنبد و بارگاه داری ، زائرین مثل پروانه دور حرمت می گردند آقا اگر می خواهی غریب ببینی بیا برویم مدینه، چهار تا قبر غریب نشانت بدهم که قبورشان با خاک یکسان است حتی یک سایبان هم ندارند . روزها آفتاب بر آن قبورمی تابد .

خراسان بدن امام رضا را گلباران  کردند ، اما مدینه جنازه امام حسن را تیر باران کردند ، کربلا هم بدن امام حسین را زیر سمّ اسبها قرار دادند .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

از همین جا دلها را روانه کنیم حرم امام رضا ، انشاءالله کنار حرمش ، پیغمبر دو تن را پارۀ تن خطاب کرده ، یکی مادر سادات زهرای مرضیه است ، فرمود : فاطمه پارۀ تن من است . یکی هم امام رضا ، یا رسول الله پارۀ تنت در خراسان به زهر جفا مسموم کردند چنان زهر کاری بود آقا مثل شخص مار گزیده به خود می پیچید .

اباصلت می گوید : امام چشمش به در بود امام جواد آمد آن لحظات آخر سر بابا را به دامن گرفت ، اما کربلا (آماده اید بگویم یا نه ) زین العابدین نتوانست بیاید قتلگاه ، عمه اش زینب آمد دید حسینش تنهاست ، دید شمشیرها و نیزه ها در یک نقطه فرود می آید دستهایش را روی سر گذاشت هی فریاد می زد : وا محمدا ، واحسینا .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مرد صیاد می گوید : با چه زحمتی آهو را به دام انداختم ، یک مرتبه دیدم یک آقای نورانی مقابلم ظاهر شد ، یک نگاه به آهو کرد ، یک نگاه به من کرد ، فرمود : مرد صیاد می دانی این آهو چه میگه ؟ گفتم نه آقا ، فرمود : مرد صیاد این آهومیگه من دو تا بچه دارم ، منتظر من هستند اجازه بده بروم بچه هایم را ببینم و برگردم  ، گفت : آقا من با چه زحمتی این آهو را به دام انداختم شما می گویید رهاش کنم برود ، اگر برود دیگر برنمی گردد (قربانت بروم امام رضا ).

فرمود : من اینجا می مانم ضامن این آهومی شوم .

مرد صیاد می گوید: قلاده را برداشتم با خودم گرفتم الان آهو فرار می کند اما قلاده را از گردنش باز کردم . دیدم آهو آمد یک دور ، دور آقا زد یک نگاه به قد و بالای آقا کرد سرش را پایین انداخت و رفت . مدتی گذشت من متحیر بودم . گفتم آقا دیدی آهو بر نگشت . فرمود : مرد صیاد خوب تو این بیابان نگاه کن ، یک نگاه کردم دیدم آهو دارد از دور می آید ، دو تا بچه هایش دارند دنبالش می آیند ، آمد و آمد تا خودش را رساند به آقا ، تا رسید خودش را انداخت روی قدمهای آقا این بچه هاش  هم دور آقا می گردند .

یک نگاه کردم گفتم آقا شما که هستید ؟ فرمود : من ضامن غریبان علی بن موسی الرضایم . حالا همه با هم صدا بزنیم رضا جان ، رضا جان ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

 

کنار ضریح امام رضا اینقده شلوغه نمیشه برسیم به ضریح،اماکسی نیست کنار قبر امام حسن ،کاشکی یک شمع و چراغی سر قبرت بود امام حسن، راست گفت اون مردعرب  تو حرم امام رضا علیه السلام،شما غریب ندیدی غریب آقایی هست که سر قبرش یه شمع و چراغ نداره تو خونش محرم نداره

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.